به نام خدا
بىگمان اين بصيرت، يقين، توجّه به خدا، شجاعت وبىباكى وذوب شدن در ذات خداى تعالى كه انصار امام عليهالسلام بدانها توصيف شدهاند، به يكباره شكل نمىگيرد، بلكه در جان اين جوانان وجود داشته است، جز آن كه از ديدگان مردم پنهان مانده است؛ چنان كه گنجينهها از چشمها پنهان مىمانند.
نشانه هاي ياوران مهدي (عج)
پيش از آغاز بحث «نشانهها وانديشهها» ناچاريم به نكتهاى اشاره كنيم، وآن اين كه زبان رايج در زمان صدور اين روايات، زبانى رمزى ونمادين بوده است؛ از اين رو «سيوف» را به سلاح؛ «خيول» را به ماشينها، نفربرها، تانكها ووسايل نقليه زرهى ورزمى بايد معنا كرد. چنان كه وصف «رُهبانٌ بالليل، ليوثٌ بالنهار» نيز تعبيرى نمادين ومجازى است كه از آن عبادت وتهجّد در شب، وشجاعت وجرأت وجسارت در روز مقصود است.
زبان رمزى براى كسى كه آشنا به شيوههاى تعبير در منابع وروايات اسلامى باشد، زبانى شناخته شده است. پس از اين مقدمه، بحث از «نشانهها وانديشهها» را در اين روايات آغاز مىكنيم:
1ـ گنجهايى كه از جنس طلا ونقره نيست
ياران امام، گنجينههايند. گنجينه، ثروتى است كه مردم از محلّ اختفاى آن بىخبرند. ممكن است گنجى در خانه انسان، زير گامهاى او، يا در زمين مجاور منزلش، يا در شهر وى باشد، امّا او از آن بىخبر باشد. انصار امام نيز گنجهاى پنهانند. ممكن است يكى از آنان در خانه فردى از ما يا در همسايگى يا در شهر ما باشد، امّا ما وى را نشناسيم وحقيرش بشمريم ودر چشم مردم كه ديده بصيرتشان از نفوذ در اعماق وكشف گنجها ناتوان است، كوچك آيند.
بىگمان اين بصيرت، يقين، توجّه به خدا، شجاعت وبىباكى وذوب شدن در ذات خداى تعالى كه انصار امام عليهالسلام بدانها توصيف شدهاند، به يكباره شكل نمىگيرد، بلكه در جان اين جوانان وجود داشته است، جز آن كه از ديدگان مردم پنهان مانده است؛ چنان كه گنجينهها از چشمها پنهان مىمانند.
2ـ قدرت وآگاهى
خداى بلندمرتبه در وصف بندگان شايسته خود «ابراهيم»، «اسحاق» و«يعقوب» عليهمالسلام مىفرمايد:
«واذكر عبادنا ابراهيم واسحاق ويعقوب اولى الايدى والابصار انّا اخلصناهم بخالصةٍ ذكرى الدّار وانّهم عندنا لمن المصطفين الاخيار»(1)
برگزيدگان نيكانند.»
اين، از شگفتآورترين توصيفهاست.
بصيرت، نيازمند قدرت است وبدون قدرت، از دست مىرود وبه خاموشى مىگرايد. بصيرت را جز مؤمن نيرومند بر نمىتابد، وهنگامى كه قوايش تحليل رود فاقد بصيرت شود. بنابراين، قدرت نياز به بصيرت دارد؛ زيرا قدرت بىبصيرت به لجاجت ودشمنى واستكبار بدل مىشود.
خداى تعالى ابراهيم واسحاق ويعقوب را چنين توصيف فرموده است كه آنان صاحبان «قدرت / الايدى» و «بصيرت / الابصار» هستند. چنان كه در برخى روايات نيز، ياران امام عصر عليهالسلام به صاحبان «قدرت» و«بصيرت» توصيف شدهاند.
3ـ هشيارى وبصيرت
تعبير روايت از حالت آگاهى وبصيرت ياران امام عصر عليهالسلام تعبير عجيبى است:
«كالمصابيح كَأَنَّ قلوبهم القناديل»
«آنان چونان چراغهايند؛ انگار كه در دلهاشان قنديلهايى روشن است».
آيا امكانپذير است كه ظلمت، قنديل را بشكند؟ هر چند كه ظلمت قنديل را احاطه مىكند، ليكن قدرت درهم شكستن آن را نخواهد داشت.
ياران امام، اگرچه تيرگى شك وترديدها متراكم گردد وفتنهها پى در پى درآيند، در روح وجان وهشيارى آنان نفوذ نتوانند كرد. از اين رو آنان هنگام كه رهسپار شوند، دچار شك نگردند وترديد نكنند و به قهقرا نروند وبه پشت سر ننگرند. تعبير روايت در اين زمينه چنين است:
«لا يشوبه شكٌّ فى ذات اللّه»
«دلهايى كه به شك در ذات خدا آلوده نشوند.»
از اين تعبير فهميده مىشود كه منظور امرى غيرشك است؛ مخلوطى از شك ويقين يا لحظاتى است از شك كه حالت يقين را مىشكافد وبه نحوى به درون يقين نفوذ مىكند. ولى طولى نمىكشد كه در مقابل يقين شكست مىخورد و جا خالى مىكند. چنين چيزى براى بسيارى از مؤمنان اتفاق مىافتد. غير از آن كه يقين ياران امام را شكّى بر نمىآشوبد. يقين آنان ناب وخالص وبه دور از شايبه شك وترديد است.
4ـ عزم نافذ
اين بصيرت، چنان عزم نافذى به آنان مىبخشد كه هيچ ترديد ودودلى در آن نيست. تعبير از اين عزم به «الجمر = اخگر، پاره آتش»، تعبيرى باشكوه وحكايتگر است. «اخگر» مادام كه ملتهب وفروزان است نفوذ مىكند ومىدرد وتعبير به «اشدّ من الجمر = نافذتر از پاره آتش»، دلپسندترين تعبيرى است كه در باب نفوذ عزم مىشناسيم. ما نمىدانيم كه خداى تعالى در روح وجان جوانان طالقان چه گنجينههايى از هشيارى، يقين، عزم ونيرو قرار داده است. تعابير وارد در اين روايت، تعابير غيرمأنوسى است. انگار كه سخن از آنان، سخن از روى وَجْد وشيفتگى است:
«زُبر الحديد كالمصابيح، كأنَّ فى قلوبهم القناديل، اشدُّ من الْجَمْر، رُهبانٌ بالليل، ليوثٌ بالنهار»
«پارههاى آهنند، چون چراغند، انگار در دلهاشان قنديلهايى روشن است، نافذتر از پاره آتش، زاهدان شب وشيران روز.»
گويى كه روايت از تمام توانايىهاى لغت سود جسته تا امكان تعبير از آگاهى، بصيرت، نيرومندى وعزم نافذ اين جوانان را به دست آورد.
5ـ نيرومندى
روايت، جوانان طالقان را به [صاحبان] قدرت شگرف كه تاكنون هيچ جوانى را بدان نيرومندى مشاهده نكردهايم، توصيف كرده است. در اين عبارت تأمل كنيد: «كأنّ قلوبهم زُبر الحديد = گويى كه دلهاشان پارههاى آهن است.»
آيا تاكنون كسى را ديدهايد كه بتواند تكههاى آهن را در كف دست ذوب كند، يا بشكند يا نرم سازد؟
«لَوْ حملوا على الجبال لاَزالوها، لا يقصدون براياتهم بلدة اِلاّ خرّبوها كأَنَّ على خيولهم اَلْعُقبانُ»
«اگر به كوهها حملهور شوند، آنها را متلاشى سازند، با پرچمهاشان آهنگ هيچ ديارى را نكنند جز آن كه ويرانش سازند، گويى كه عقابانند بر اسبها.»
اين تعابير عجيب از قدرت سهمگينى حكايت مىكند. اين قدرت، از نوع قدرتى كه طاغوتها از آن بهرهمندند نيست، بلكه فقط برخاسته از نيروى عزم واراده ويقين است.
6ـ مرگجويى وشهادتطلبى
«يدعون بالشهادة ويتمنّون اَنْ يُقتلوا فى سبيل الله»
«براى شهادت دعا مىكنند وآرزوى كشته شدن در راه خدا را در سر مىپرورانند.»
مرگى كه پيرمردان نود ساله وصد ساله را دچار وحشت مىسازد، در حالى كه تمام لذتهاى زندگى وميل بدانها را از كف دادهاند … آرى، همان مرگى كه پيران را به وحشت مىنشاند، اين جوانان كه در عنفوان جوانى به سر مىبرند، بدان عشق مىورزند. عشق به شهادت از دو چيز سرچشمه مىگيرد ودو نتيجه را در زندگى مردم به جاى مىگذارد.
امّا آن دو چيز كه منشأ عشق به شهادت در وجود انسان است، رويگردانى از دنيا وتوجّه به خداى تعالى است. اگر انسان با دوستى دنيا در دلش مقابله كند وخود را از بند آن رها سازد وفريبش را نخورد، بىگمان گام نخست را در اين راه ـ كه دشوارترين گام است ـ برداشته، وگام ديگر آن است كه دل به محبّت خدا دهد وشيفته ياد وعشق او باشد وصاحب چنين دلى با تمام وجود به سوى خدا بازگردد.
نزد اين گروه، امور دنيوى را اهميّتى نيست. با ديگران در بازارها واجتماعات حاضر مىشوند، جز آن كه به دل، از اين امور غايبند ودرباره اينان تركيبِ «حاضرِ غايب»(2) كاملاً مصداق پيدا مىكند.
آن است.
كم هستند كسانى كه آنان را درك كنند. انسانهاى غربى راهى براى درك آنان ندارند. غربيان گاه آنان را به «خودكشىكنندگان»(3) توصيف مىكنند، حال آن كه «خودكشى كننده» كسى است كه از دنيا خسته مىشود ودر زندگى به بنبست مىرسد. ولى اين جوانان درهاى دنيا را به روى خود گشوده مىيابند. دنيا به رويشان لبخند مىزند وبا تمام طراوت وزيب وزيورهايش به سرشان سايه مىافكند. بنابراين، آنان از دنيا خسته نشدهاند ودر آن به بنبست نرسيدهاند، بلكه از آن رويگردان شدهاند؛ زيرا مشتاق لقاى الهىاند.
غربيان، اين جوانان را به «تروريسم» متهم مىكنند، حال آن كه اينها تروريست نيستند، واگر مىگفتند كه اينان از ترور نمىهراسند، سخنى نزديكتر به واقعيت بود.
رويگردانى از دنيا وعشق به لقاى الهى، سرمنشأ عشق به شهادت وكشته شدن در راه خداست. امّا آنچه كه از عشق به شهادت حاصل مىشود، عزم ونيرومندى است، جنگجوى بىباكى كه توان آن را داشته باشد كه خود را از [بند] دنيا آزاد كند، چنان عزم واراده ونيرويى در خود مىيابد كه ديگران از آن بىنصيبند.
اين عزم [قاطع] وتوان [بالا] هيچ ارتباطى به اسباب قدرت مادّى كه در جبهه مخالف موجود است، ندارد؛ هر چند كه ما ضرورت وجود اين اسباب وقدرتهاى مادّى واهميّت آنها را در ظهور امام عليهالسلام ونزديكتر شدن فرج آن حضرت انكار نمىكنيم.
7ـ تعادل شخصيّت
از بارزترين نشانههاى اين گروه، تعادل در شخصيت، تعادل بين دنيا وآخرت وتعادل بين قدرت وبصيرت است وهمين راز نيرومندى ونفوذ آنان مىباشد.
خداى تعالى اين موازنه وتعادل را دوست دارد وافراط وتفريط وگرايش به چپ وراست را ناپسند مىدارد. خداى بزرگ فرموده است:
«وَابْتَغِ فيما ءاتَيكَ اللّهُ الدّار الآخرة ولا تَنْسَ نصيبكَ مِنَ الدّنيا»(4)
دنيا فراموش مكن.»
خداى تعالى در مقام آموزش دعا به ما فرموده است:
«ربّنا آتنا فى الدنيا حسنةً وفِى الآخرة حسنةً»(5)
«پروردگارا! در اين دنيا به ما نيكى ودر آخرت نيز نيكى عطا كن.»
خداى تعالى فرمايد:
«وَلا تجعل يدَكَ مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كُلَّ البسطِ فتقعد ملوماً محسوراً»(6)
گشادهدستى منما كه ملامت شده وحسرتزده بر جاى مانى.»
تعادل بين خشوع وعبوديت براى خدا وفروتنى در مقابل مؤمنان وشدّت وقاطعيت در مقابل كافران نيز از همين موازنه محسوب مىشود.
«اَذِّلةٍ على المومنين اعزّةٍ على الكافرين»(7)
«با مؤمنان، فروتن وبر كافران سرفرازند.»
تعادل بين توكّل بر خدا وتلاش وكار وبرنامهريزى نيز داخل در همين موازنه است. حضرت اميرمؤمنان على عليهالسلام براى «همّام» جوانب اين موازنه وتعادل در شخصيّت «متّقين» را چنين توصيف كرده است:
«فمن علامة احدهم انّك ترى له قوّة فى دينٍ وحزماً فى لينٍ وايماناً فى يقين وحرصاً فى علمٍ وعلماً فى حلمٍ وقصداً فى غنى وخشوعاً فى عبادةٍ وتجمّلاً فى فاقة وصبراً فى شدّة وطلباً فى حلالٍ ونشاطاً فى هُدىً وتَحَرُجّاً عن طمعٍ يعمل الاعمال الصالحة وهو على وجلٍ، يُمْسى وَهمُّهُ الشكر ويُصبحُ وهَمُّهُ الذكر يَبيت حذراً ويُصبح فرحاً، … يمزج الحلم بالعلم والقول بالعمل … فى الزلازل وقور وفى المكاره صبورٌ وفى الرَّخاءِ شكورٌ … نفسه منه فى عَناءٍ والنّاس منه فى راحةٍ.»(8)
وى در راحت.»
اين موازنه از ويژگىهاى بارز درشخصيت ياران امام عصر عليهالسلام است.
8ـ زاهدان شب، شيران روز
روايت، با جمله «رهبانٌ بالليل، ليوث بالنهار» به چنين موازنهاى اشاره كرده است. در ساختار شخصيت انسان، شب وروز، نقشهاى مختلفى را ايفا مىكنند. گردش شب وروز، يك گردش تكاملى است. آنها هر كدام ديگرى را كامل مىكند وبه ناچار با مشاركت يكديگر در بناى شخصيت انسان مؤمن دعوتگر ومجاهد نقش دارند.
اگر تهجّد وعبادت در شب نباشد، انسان در رويارويى با گردنههاى دشوار، استوارى لازم را نمىيابد واز ادامه حركت در راه پرخارى كه در طىّ روز بايد بپيمايد، باز مىماند. همچنين اگر حركت در «روز» نباشد، «شب» يار وهمراه خود را از عمل به وظيفه دعوتگرى به سوى خدا در اجتماع باز مىدارد وانسان دومين نقش خود را در زندگى دنيا ـ پس از عبادت خدا ـ كه دعوت به سوى عبوديت اوست، از كف مىدهد.
قرآن كريم بر تأثير شب در ايجاد آمادگى در انسانها به منظور دعوت به سوى خدا وكوشش در اين راه تأكيد ورزيده است. در آغازين روزهاى رسالت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم سوره مبارك مزمّل بر آن حضرت نازل شد. در اين سوره شريف خداى تعالى از پيامبرش خواسته است تا شبانگاهان، خود را براى تحمّل «قول ثقيل»(9) در روز، آماده سازد.
خداى تعالى در اين سوره خطاب به پيامبرش فرموده است:
«يا ايّها المزمّل قُم اللّيل اِلاّ قليلاً نصفه او انقص منه قليلاً اَوْزِدْ عليه وَرتّل القرآنَ ترتيلاً اِنّا سَنُلْقى عَلَيْكَ قَولاً ثقيلاً اِنَّ ناشئَة اللّيل هِىَ اشَدُّ وَطْأً وَ اَقْوَمُ قيلاً اِنَّ لَكَ فى النهار سَبْحاً طويلاً»(10)
است وبه گفتار استوارتر كه تو را در روز، آمد وشدى دراز است.»
تعبير از شب به «ناشئه» دقيق وگويا است، شب، انسان را مىسازد واو را آماده انجام كارهاى بزرگ مىنمايد وشخصيت وى را صيقل مىدهد. واژه «قيلاً» يعنى سخن وياد خدا «ان ناشئة الليل هى اشد وطئاً واقوم قيلاً».
در خطبه «متّقين» حضرت امام اميرمؤمنان على عليهالسلام براى «همّام»( قدسسره ) دو بخش از زندگى پرهيزگاران را كه عبارت از شب وروز باشد، چنين توصيف كرده است. بنگريد:
«اَمّا اللّيلُ فصافّونَ اَقدامهم تالينَ لاَِجزاء القرآنِ يُرَتّلونه ترتيلاً. يُحزِّنونَ بِهِ اَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَيثرون به دَواءَ دائِهم. فَاِذا مَرُّوا بآيةٍ فيها تشويقٌ رَكَنُوا اليها طمعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَيْها شوقاً وَظَنُّوا اَنَّها نَصْبُ اَعْيُنِهِمْ، وَ اِذا مَرُّوا بِآيةٍ فيها تخويفٌ اَصْغَوْا اِلَيْها مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ وَظَنُّوا اَنَّ زَفيرَ جهنَّمَ وَشَهيقَها فى اُصُولِ آذانِهِمْ، فَهُمْ حانونَ عَلى اَوْساطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ وَ اَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ اَطْرافِ اَقْدامِهِمْ، يَطَّلِبُونَ اِلَى اللّهِ تَعالى فى فَكاكِ رِقابِهِمْ. وَ اَمَّا النَّهارُ فَحُلَماءُ عُلَماءُ، اَبْرارٌ اَتْقِياءٌ، قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْىَ الْقِداحِ، يَنْظُرُ اِلَيْهِمْ النّاظِرُ فَيَحْسَبَهُمْ مَرْضى وَما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَيَقُولُ: قَدْ خُولِطُوا وَلَقَدْ خالَطَهُمْ اَمْرٌ عَظيمٌ.»(11)
«چون شب شود برپا ايستاده آيات قرآن را با تأمّل وانديشه مىخوانند وبا خواندن وتدبّر در آن خود را اندوهگين مىسازند وبه وسيله آن به درمان درد خويش كوشش دارند. پس هرگاه به آيهاى برخورند كه به شوق آورده واميدوارى در آن است، به آن طمع نمايند وبا شوق به آن نظر مىكنند، آن سان كه گويى پاداشى كه آيه از آن خبر مىدهد در برابر چشم ايشان است وآن را مىبينند. هرگاه به آيهاى برخورند كه در آن بيم دادنى است، گوش دلهاى خويش بدان نهند چنان كه گويا شيون (اهل) دوزخ در بيخ گوشهاى ايشان است. (در پيشگاه الهى براى ركوع) قد خود را خم مىكنند و(براى سجود) پيشانىها وكفها وزانوها واطراف قدمهاشان را بر روى زمين مىگسترانند. از خداى تعالى آزادى خويش را (از عذاب رستخيز) درخواست مىكنند. امّا در روز، دانشمندانند خويشتندار، نيكوكارانند پرهيزگار. ترس (از خدا) آنان را چون تير پيراسته لاغر كرده است ونزار. چون كسى بدانها نگرد پندارد بيمارند، امّا آنها را بيمارى نيست، وگويد خردهاشان آشفته است، (امّا) موجب آشفتگى ايشان كارى است بزرگ.»
[آرى] شب وروز دو نيمه زندگى انسانند كه يكديگر را تكميل مىكنند. شب را دولتى ودولتمردانى است وروز را دولتى ودولتمردانى. دولتمردان روز بدون قيام شب به نتيجه نمىرسند ودولتمردان شب بدون تلاشِ روز، در دعوت مردم به بندگى خدا وحاكميت دين حق موفّق نخواهند بود.
ياران امام عصر عليهالسلام هم مردان شبند وهم مردان روز وخداوند بديشان دولت شب وروز هر دو را عنايت فرموده است:
«سمة العبيد من الخشوع عليهم
لِلّه اِنْ ضمتهم الاسحارُ
فاذا ترجلّت الضحى شهدت لهم
بيض القواضب انهم احرارُ»
«نشان بندگى بندگان از خشوع آنان هويداست
خدا را اگر سپيدهدمان بديشان ضميمه شود
وهنگام كه بامداد برآيد، گواهى دهد
برق تيغها كه آنان آزاد مردانند»
اگر آنان مردان دولت شب نبودند به تنهايى قدرت رويارويى با گردنكشان زمين را نداشتند، واگر مردان روز نبودند، قادر به تطهير زمين از آلودگى شرك وبرپايى توحيد وعدل نبودند. همچنين اگر آنان از مردان روز نبودند در زندگى مردم به توحيد وعدل حكم نمىكردند. ونيز اگر از مردان شب نبودند، دچار غرور شده واز صراط مستقيم منحرف مىشدند.
دو مرحله يا دو نسل؟
ما در مقابل دو نسل قرار داريم. نخست، نسلى كه شاهد سقوط وفروپاشى تجربه سوسياليسم ماركسيستى و تجربه دموكراسى سرمايهدارى [غربى [است وزمين را مهيّاى ظهور امام عصر(عج) خواهد ساخت. اينان همان نسل «موطّئان / زمينهسازانند». دوم، نسلى كه به يارى امام عليهالسلام بر مىخيزد وپيش روى او نبرد مىكند. اينان همان نسل «انصار»اند.
آيا اينان تنها دو نسل محسوب مىشوند يا آن كه دو نسل ودو مرحله از تاريخ هستند؟ ما [به درستى [نمىدانيم. ليكن بعيد است كه چنين اقدام بزرگى تنها در يك نسل سامان پذيرد.
بايستههاى مرحله انتظار ومسؤوليتهاى آن
ما هماكنون در دوران انتظار به سر مىبريم كه درازدامنترين مرحله در تاريخ اسلام است. به راستى مهمترين بايستهها ومسؤوليتهاى اين مرحله چيست؟
آنچه در پى مىآيد خلاصهاى از اين بايستهها ومسؤوليتهاست:
1ـ آگاهى
آگاهى بر گونههايى است:
الف) بينش توحيدى، واين كه تمام هستى از خدا وهمه چيز در كف قدرت اوست. خدا بر هر كارى توانا وهمه چيز در آسمان وزمين، تحت فرمان اوست واز خود هيچ اختيارى ندارد.
ب) آگاهى به وعده الهى در شرايط سخت سياسى، در مرحله ضعف وناكامى ودر شرايط سقوط. يكى از دشوارترين كارها در مانند چنين جوهايى آن است كه انسان به درك اين سخنان خداى تعالى نايل آيد:
«وَلا تَهِنوا وَلا تحزنوا واَنْتُمُ الاعلون ان كنتم مؤمنين»(12)
«سست مشويد واندوه مخوريد، شما برتريد اگر مؤمن باشيد.»
«وَنُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استضعفوا فِى الارضِ ونجعلهم ائمّةً ونجعلهم الوارثين ونمكّن لهم فى الارض»(13)
كنيم ودر زمين قدرتشان دهيم.»
«ولقد كتبنا فى الزبور مِنْ بَعْدِ الذّكر اَنَّ الارضَ يَرثها عبادِىَ الصّالِحُونَ»(14)
شايسته ما به ارث خواهند برد.»
«كَتَبَ اللّهُ لاََغْلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلى»(15)
خواهيم شد.»
«وَلَيَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ»(16)
«هر آينه خدا هر كه را يارىاش كند، يارى مىكند.»
ج) آگاهى به نقش انسان مسلمان در كره زمين، كه عبارت است از سرپرستى، گواهى دادن ورهبرى بشريّت [به سوى خير وفلاح]. خداى تعالى فرمايد:
«وَكذلِكَ جعلناكم اُمَّةً وَسطاً لِتكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ ويكون الرَّسُولُ عليكم شهيداً»(17)
باشيد وپيامبر بر شما.»
د) آگاهى به نقش دين اسلام در زندگى بشرى در از ميان برداشتن فتنه واميال نفسانى از مسير دعوت حقّ. خداى تعالى فرمايد:
«وقاتلوهم حَتّى لا تكونَ فِتْنَةٌ ويكونَ الدّينُ لِلّه»(18)
«با آنان بجنگيد تا آشوبى نباشد ودين از آنِ خداى شود.»
ه) آگاهى به سنّتهاى [رايج] الهى در تاريخ واجتماع وضرورت آمادگى، زمينهسازى، حركت وفعاليّت در ضمن اين سنن ومحال بودن گذر از آنها. از اين رو خداى تعالى فرمان داده است تا مسلمانان در خود آمادگىهاى لازم براى ورود در اين مبارزه قاطع وسرنوشتساز را ايجاد كنند:
«وَاَعِدُّوا لَهُمْ مَا استطعتم مِنْ قُوّةٍ»(19)
«تا مىتوانيد در مقابل دشمنان نيرو مهيّا كنيد.»
2ـ اميدوارى
در صورتى كه اميد انسان به برآورده شدن وعدههاى خداوند به بندگانش وبه حول وقوّه واقتدارش باشد، بىگمان اين اميدوارى پايانناپذير خواهد بود وصاحبش ناكام نخواهد شد، وبه همين دليل است كه انسان مسلمان رشتهاش را به رشته الهى ونيرويش را به نيروى الهى استحكام مىبخشد. وهر كه رشتهاش را به رشته الهى پيوند زند وقوى گرداند، اميد ونيرو واقتدارش پايانناپذير خواهد بود.
3ـ مقاومت
مقاومت نتيجه اميدوارى است. غريقى كه گروه نجات را از دور مىنگرد كه به سوى او در حركت است، بر امواج آب غلبه خواهد كرد وبراى چنين غلبهاى در عضلاتش نيرويى فوقالعاده خواهد يافت.
4ـ حركت
حركت، همان امر به معروف ونهى از منكر، دعوت به سوى خدا، آمادهسازى زمين براى ظهور امام عصر عليهالسلام وبرپايى دولت جهانى او وايجاد آمادگىهاى لازم بينشى، ايمانى وتشكيلاتى وقدرتى در نسل مؤمنى است كه به يارى امام وزمينهسازى ظهورش قيام مىكند.
5ـ دعا براى ظهور امام عليهالسلام
شكّى نيست كه دعا به همراه حركت وفعاليّت ودر كنار امر به معروف ونهى از منكر از عوامل تقريب ظهور امام زمان عليهالسلام است. دعاهاى زيادى در باب ظهور امام عليهالسلام وثواب انتظار رسيده است. يكى از دعاهايى كه مؤمنان، آن را مىخوانند وتكرار مىكنند دعاى زير است:
«اللّهم كن لوليّك الحجة ابن الحسن، صلواتك عليه وعلى آبائه، فى هذه الساعة وفى كُلّ ساعة، وليّاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتى تسكنه ارضك طوعاً وتمتّعه فيها طويلاً».
شكوه ودعا
در دعاى «افتتاح» كه از حضرت حجت(عج) نقل است، اين شكايت تلخ واين دعاى دلپذير را مىخوانى:
«اللّهُمَّ اِنّا نرغب اليك فى دولةٍ كريمةٍ تُعِزُّ بها الاسلام واهله وتذلُّ بها النّفاق واهله وتجعلنا فيها مِنَ الدّعاةِ الى طاعتك والقادة الى سبيلك وترزُقُنا بها كرامة الدّنيا والآخرة … اللّهُمَّ اِنّا نَشْكُو اليك فَقْدَ نَبيّنا ـ صلواتك عليه وآله ـ وغَيْبَةَ وَليّنا وكثرة عَدُّوِنّا وَقِلَّةَ عَدَدِنا وَشِدَّةَ الْفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ الزمان علينا.»
«خدايا! ما از تو اميد داريم آن حكومت كريمى كه به سبب آن اسلام ومسلمين را عزت بخشى ونفاق واهل آن را ذليل گردانى، برقرار سازى وما را در آن، از دعوتكنندگان به طاعت خويش واز رهبران راه هدايتت قرار دهى وكرامت دنيا وآخرت را به ما روزى فرمايى … خدايا! از نبودِ پيامبر ما ـ كه درود تو بر او وخاندانش باد ـ ، غيبت ولى ما وفزونى دشمن ما وكمى عدد ما، زيادى فتنههايى كه بر ما فرود مىآيد وناسازگارى زمانه به تو شكوه مىكنيم.»
انتظار مطلوب
بنابراين، انتظار بر دو گونه است: انتظار آگاهانه ومطلوب، وانتظار نامطلوب. دوّمى، همان مترصد بودن علامتهاى ظهور مانند صداى آسمانى (صيحه)، فرو رفتن در زمين (خَسْف)، ظهور سفيانى ودجّال است. ما اين علايم را نفى نمىكنيم، در اين باره روايات زيادى در مجموعه روايات «مَلاحِم» آمده است. هر چند اين روايات تاكنون مورد پژوهش سندى به صورت دقيق علمى قرار نگرفته، امّا از قبل بر درستى برخى از آنها تأكيد مىكنيم. ليكن در اين جا بر شيوه «مترصد بودن» در معنى انتظار، انتقاد داريم. به نظر ما اين شيوه امّت را از عمل به وظايفى كه در دوره انتظار بر دوش اوست منحرف مىسازد واز شيوه انتظار صحيح باز مىدارد.
اما اوّلى، همان «انتظار مطلوب» است. در چنين انتظارى هم فعاليت وحركت وامر به معروف ونهى از منكر وجود دارد وهم دعوت به سوى خدا وجهاد، واين، از نشانههاى بزرگ ظهور امام عصر عليهالسلام است؛ زيرا ظهور امام عليهالسلام با زنجيرهاى از سنّتهاى الهى در جامعه وتاريخ ارتباط دارد، واين سنّتها متحقق نمىشود مگر به فعاليت وحركت.
علامتهاى ظهور در روايات اجمالاً صحيح هستند امّا به نظر ما محدود به زمان خاصى نيستند ودر روايات نيز صراحتاً وارد شده كه وقّاتون(20) را تكذيب كنيد.
بفرماييد كى اتفاق مىافتد؟ امام عليهالسلام فرمود:
«يا مَهْزَم! كذب الوقّاتون وهلك المستعجلون.»(21)
مىشوند.»
فُضيل بن يسار از امام باقر عليهالسلام سؤال كرد: آيا براى اين امر (ظهور حضرت) زمان خاصّى است؟ فرمود:
«كذب الوقّاتون»(22)
«دروغ گفتهاند آنان كه زمان خاصى را مقرر كردهاند.»
بنابراين، غرض از ايراد علامتها مشخص كردن دقيق زمان ظهور امام عصر عليهالسلام نيست. درست آن است كه بگوييم اينها به اعمال ما ارتباط دارد. بله «خسف» و«صيحه» [مثلاً] از علامتهاى ظهورند، ليكن عمل ماست كه تحقق اين امور را نزديك يا دور مىسازد.
اين تصحيح وتوجيه در تفسير مفهوم ظهور ضرورى است واين همان است كه ما از آن به «انتظار مقبول وموجّه» ياد مىكنيم.
تصحيح مفهوم انتظار
ما امروزه در عصرى زندگى مىكنيم كه در آن سخنان زيادى در مورد ظهور امام عصر عليهالسلام ردّ وبدل مىشود. من در عصرهاى تاريخى دور ونزديك خودمان دورهاى را سراغ ندارم كه مردم به قوّت امروز در آن دوره از ظهور امام عليهالسلام ودولت او سخن گفته وتوجه نشان داده باشند. بنابراين، «انتظار» از مشخّصههاى بارز عصر ماست. اما متأسفانه اصلاح وارشادى در سطح عموم درباره مسأله انتظار صورت نگرفته است. جوانان ما مسأله ظهور امام عصر عليهالسلام وعلايم ظهور او را در لابهلاى كتابها مىجويند. به نظر من چنين رويكردى صحيح نيست. بلكه درست آن است كه ظهور امام وانقلاب جهانيى كه وى رهبرى آن را بر عهده دارد در متن زندگى سياسى واجتماعى خودمان جستجو كنيم.
علامتهاى ظهور امام عليهالسلام را كتابها به ميزانى كه ما در متن زندگى سياسى وفرهنگى معاصر، در آگاهى، مقاومت، وحدت كلمه، انسجام سياسى، فداكارى، توانايىهاى انقلابى وسياسى وتبليغاتىمان مىيابيم، نمىكاوند.
شيوه جوانان ما در پژوهش از نشانههاى ظهور امام عليهالسلام از لابهلاى كُتب شيوهاى كاملاً منفى است. ما بايد مفهوم انتظار را تصحيح كنيم وحالت انتظار را به سمت مثبت جهتدهى نماييم. فرق دو مفهوم اين است كه مفهوم نخست، نقش انسان را در مسأله انتظار، منفى جلوهگر مىسازد، امّا مفهوم دوم، اين نقش را در روند ظهور امام عليهالسلام مثبت وفعّال ومرتبط با زندگى ووضعيت سياسى وانقلابى ودرد ورنج ما قرار مىدهد.
از معمّر بن خلاّد از حضرت ابى الحسن عليهالسلام در تفسير سخن خداى تعالى:
«الم، اَحسب النّاس ان يتركوا ان يقولوا آمّنا وهُم لا يفتنون»(23)
مىشوند ومورد آزمايش قرار نمىگيرند؟»
نقل است كه حضرت عليهالسلام فرمود:
«يفتُنونَ كما يُفتن الذَّهب، ثُمَّ قال: يُخلصون كما يُخلص الذهب»(24)
خالص مىسازند.»
منصور صيقل مىگويد: من وحارث بن مغيره ـ كه از اصحاب ما واز شيعيان است ـ نشسته بوديم و[درباره ظهور امام عصر عليهالسلام ] با هم سخن مىگفتيم، چنان كه حضرت امام صادق عليهالسلام سخنان ما را مىشنيد. امام رو به ما كرد وفرمود:
«فى اىِّ شىءٍ انتم هاهنا؟ هيهات لا واللّهِ لا يكون ما تمدّون اليه اعينكم حتّى تميزّوا»
«براى چه اين جا نشستهايد؟ دريغا! نه به خدا قسم آنچه كه انتظارش را مىكشيد واقع نخواهد شد، مگر آن كه متمايز (آزمايش) شويد.»
منصور از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه فرمود:
«يا منصور! انّ هذا الامر لا يأتيكم اِلاّ بعد أياسٍ، لا واللّهِ حتّى يميّزوا، لا واللّهِ حتّى يشقى من يشقى ويَسْعَدُ مَنْ يَسْعَدُ.»(25)
ونيكبخت هر دو خود را نشان دهند.»
بنابراين، ارتباط ظهور امام عصر عليهالسلام به علم ما، متن زندگى ما، گرفتارى ودرد ورنج ما، نيكبختى وبدبختى ما بيشتر از ارتباط آن با نشانههاى كيهانى ذكر شده در كتابهاست. واين، مفهومى است كه بايد در آن با ديده تعميق وروشنگرى بنگريم.
چه كسى منتظر ديگرى است، ما يا امام عليهالسلام ؟
بنابراين مفهوم، مسأله برعكس مىشود وامام عليهالسلام منتظر حركت ومقاومت وجهاد ما خواهد بود، نه ما منتظر ايشان. مسأله ظهور امام عليهالسلام هنگامى كه با واقعيتهاى سياسى وانقلابى ما مرتبط باشد، بىگمان اين ماييم كه اين واقعيتها را تحقق مىبخشيم. در نتيجه ما دو گونه عملكرد در اين رابطه مىتوانيم از خود بروز دهيم: يا آن كه با اقدام وحركت واتحاد ونظم تشكيلاتى وداد ودهش وفداكارى وامر به معروف زمينه قيام آن حضرت را فراهم كنيم يا آن كه كار را به عهده ديگران گذارده وخود از هرگونه اقدامى شانه خالى كنيم واز رويارويى با مسؤوليتها بگريزيم.
ارزش انتظار
براى مفهوم مثبت ومقبول «انتظار» در منابع اسلامى ارزش واهميت زيادى قايل شدهاند. از رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم روايت شده است:
«افضل اعمال اُمّتى الانتظار»(26)
«برترين اعمال امّت من انتظار است.»
باز از آن حضرت است كه:
«انتظار الفرج عبادةٌ»(27)
«انتظار فرج، خود عبادت است.»
در سخن ديگرى است:
«المنتظر لاَِمْرِنا كالمتشحّطِ بدمه.»(28)
كه [در راه خدا] به خون خود درغلتيده باشد.»
اين ارزش بزرگى كه در روايات براى انتظار قايل شدهاند با تصور مثبت از اين معنا تناسب دارد واز تصوّر منفى انتظار به معنى «مترصد بودن» بسيار دور است.
1- سوره ص (38) آيات 45 ـ 47.
2- آيا حديث حاضر وغايب شنيدهاى؟ من در ميان جمع ودلم جاى ديگر است.
3- كسانى كه عليه منافع استكبار دست به عمليات شهادتطلبانه مىزنند.
4- سوره قصص (28) آيه 77.
5- سوره بقره (2) آيه 201.
6- سوره اسراء (17) آيه 29.
7- سوره مائده (5) آيه 54.
8- نهج البلاغه با ترجمه دكتر شهيدى، خطبه 193، ص 226؛ نهج البلاغه فيضالاسلام، خ 184، ص 611.
9- كنايه از دريافت وحى الهى.
10- سوره مزمل (73) آيه 1 ـ 7.
11- نهج البلاغه دكتر شهيدى، ص 225 و226.
12- سوره آل عمران (3) آيه 139.
13- سوره قصص (28) آيه 5 و6.
14- سوره انبياء (21) آيه 105.
15- سوره مجادله (58) آيه 21.
16- سوره حج (22) آيه 40.
17- سوره بقره (2) آيه 143.
18- همان، آيه 193.
19- سوره انفال (8) آيه 60.
20- آنان كه زمان خاصى را براى ظهور حضرت حجت(ع) پيشبينى مىكنند. (مترجم)
21- الزام الناصب، ج 1، ص 260.
22- همان.
23- سوره عنكبوت (29) آيه 1 و2.
24- الزام الناصب، ج 1، ص 261.
25- همان.
26- الزام الناصب، ج 1، ص 469.
27- همان.
28- همان.
برگرفته از سايت :المهدويه