شهید ایرج رستمی فرمانده دلاور منطقه دهلاویه در سحرگاه 31 خرداد ماه 1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. درحالی که دکتر چمران از شهادت همسنگر و فرمانده دلاورش به شدت اندوهگین شد، گفته بود: «خدا رستمی را دوست داشت و بُرد. اگر ما را هم دوست داشته باشد میبَرد» اما خدا او را نیز دوست داشت، شهید چمران تنها چند ساعت بعد در همان مکانی که شهید رستمی به شهادت رسیده بود، مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. آنچه در پی میآید گفتوگویی است با حسن منوریشاهحسینی همرزم شهید ایرج رستمی که به بهانه برگزاری بزرگداشت این شهید بزرگوار و همچنین همرزش شهید چمران به تاریخ 31 خردادماه 93 در بجنورد به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان شمالی تقدیم حضورتان میشود. سروانی که عاشق چمران شد حسن منوریشاهحسینی یکی از رزمندگان داوطلبی بود که به محض آغاز ناآرامیهای غرب در اوایل انقلاب راهی شد و اولین گامهای حضورش در جنگ و جهاد را از سال 1358برداشت. دوست و همرزم شهید رستمی از اولین روزهای آشناییاش با شهید ایرج رستمی میگوید: شهید رستمی یکی از مردان مبارز تیپ هوابرد شیراز بود. بعد از اینکه ما محاصره پاوه را شکستیم و به سردشت رفتیم، او به همراه تیپهای ارتش برای انجام عملیات یک ماه یا دو ماهه در پادگان سردشت به ما ملحق شدند. اما رستمی بعد از اتمام مأموریتش در سردشت، دیگر حاضر نشد همراه تیپ خودش بازگردد. او که آن زمان درجه سروانی داشت، به شدت مجذوب شهید چمران شده بود. به این ترتیب ایرج رستمی دلاورمرد ارتشی، درجههای خود را درآورد تا همچون ما داوطلبانه در میدان نبرد حاضر شود و برای ادامه مبارزه به جمع یاران شهید چمران پیوست. به نیروهای مردمی که در اطراف شهید چمران بوه و جذب ایشان شده بودند، گروه جنگهای نامنظم میگفتند. هر گروه متشکل از یازده داوطلب رزمنده بود. دو نفر تک تیرانداز و دو نفر آرپیجیزن داشت که همگی به سبک چریکی و مبارزه در جنوب لبنان میجنگیدیم. شاه حسینی در ادامه میافزاید: بعد از آزادسازی سردشت و تحویل شهر به سایر رزمندگان، به اتفاق شهید رستمی و 38 نفر دیگر راهی جنوب شدیم. آنجا هم جنگ پارتیزانی، چریکی بود. جنوب و آغاز جنگ وقتی در اهواز استقرار یافتیم. دقیقاً هفت روز بعد بود که امام خامنهای به همراه رئیس دفترشان سرهنگ سلیمی به جمع رزمندگان و جهادگران پیوستند. در این زمان ایرج هم همراه ما بود. او نیرویی معتقد، بسیار فعال، خوشبرخورد و در عین حال جدی و با جذبه بود. او از همان اولین روزهای همراهیاش با گروه شهید چمران و ستاد جنگهای نامنظم در همه عملیاتها شرکت فعالانه داشت. من همواره همراه ایشان بودم و توفیق همرزمی با ایشان نصیبم شده بود. من در خدمت ایشان بودم و از تجربیات و تخصص ایشان نهایت استفاده را میکردم. تجربه نظامی او به دلیل و آموزشهایی که در ارتش سپری کرده بود بسیار بالا بود. دفتر خاطرات دفتر خاطرات شاهحسینی را که ورق میزنیم تنها رشادت و دلاوری شهید ایرج رستمی برایمان مرور میشود. او با برگشت به خاطرات خطه کردستانات میگوید: «در سردشت به من و ایرج رستمی مأموریت داده شد تا دو انبار مهمات را که متعلق به کوملههاست منهدم کنیم. دو تیربار روی بلندیهای ارتفاعات اطراف انبار وجود داشت که راه ما را بسته بود. رستمی به من دستور داد که یکی از آن تیربارها را ساکت کنم و خودش هم به سراغ تیربار دیگر رفت. دمدمهای صبح بود که حرکت کردیم اما یکی از نگهبانان که برای تهیه چای بلند شده بود شهید رستمی را دید و تیری به ران پای ایشان زد و رستمی مجروح شد، اما در همان حال توانست آن نگهبان را به هلاکت برساند، به لطف خدا عملیات انهدام انبار مهمات به خوبی انجام شد. رستمی هم بعد از کمی درمان با عصا در میان رزمندگان در خوزستان حضور یافت.» تشکیل ستاد جنگهای نامنظم شهید رستمی به همراه دکتر «چمران» ستاد جنگهای نامنظم را در جبهه جنوب تشکیل داد که مسئولیت آن از سوی دکتر «چمران» بر عهده شهید «ایرج رستمی» گذاشته شد. با شکلگیری ستاد جنگهای نامنظم و طرحریزی چندین عملیات در منطقه، ضربات سختی به دشمن وارد آمد. همرزم شهید رستمی در ادامه میافزاید: شهید چمران دستور داد یک اردوگاه برای آموزش نیروهای مردمی در اهواز تشکیل بدهیم. من و شهید رستمی مأمور انجام این کار شدیم و در پنج کیلومتری مسجد سلیمان به نام دره خزینه آموزشگاه را راهاندازی کردیم و در آن برای آموزش از نیروهای مردمی در زمینه استفاده از تجهیزات و اسلحه و آرپیجی و… ثبت نام کردیم. حکم مأموریت من از طرف شهید رستمی امضا شد که همچنان در میان خاطراتم باقی مانده، هر چند این حکم مأموریت مندرس شده اما همچنان برای من باارزش است و یادآور بهترین همرزم و دوست دوران دفاع مقدسم است. جبهه دهلاویه در جریان هجوم دشمن به سمت سوسنگرد، رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم، دهلاویه را که روستایی است در غرب سوسنگرد خط مقدم خود قرار دادند. مدافعان دهلاویه 10 روز سرسختانه در برابر دشمن مقاومت کردند تا اینکه در 24 آبان 1359 دشمن با اشغال دهلاویه خود را به سوسنگرد رساند. پس از آن برای آزادسازی روستای دهلاویه عملیاتی در ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد 26/03/1360 با تلاش یک گردان از نیروهای سپاه و ستاد جنگهای نامنظم به فرماندهی شهید «ایرج رستمی» از دو محور روستای دهلاویه انجام گرفت و منجر به آزادی منطقه و عقب راندن دشمن تا یک کیلومتر شد. اما در نهایت در بامداد روز 31 خردادماه 1360 در حالی که شهید «ایرج رستمی» و همرزمانش درگیری سختی با دشمن بعثی داشتند بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن در منطقه دهلاویه هنگام اذان صبح به درجه رفیع شهادت نائل شد. ساعتی بعد زمانی که شهید چمران از موضوع مطلع شدند برای معرفی جانشین ایشان به سمت دهلاویه حرکت کردند. چمران با شنیدن خبر شهادت دوستش گفته بود: «خدا «رستمی» را دوست داشت و برد، اگر ما را هم دوست داشته باشد میبرد». این دوری زیاد طول نکشید و شهید «چمران» در نیز همان محل شهادت شهید «ایرج رستمی» با اصابت گلوله خمپاره 60 به شدت مجروح شد که در حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید و به همسنگر خود پیوست.
منبع : ساجد