شهيدی كه می خواست سر به تنش نباشد
دريكی از شب های جمعه كه شب زيارتی سيد و سرور شهدای عالم ، امام حسين (عليه السلام ) است يادواره شهدای فكه در جوار مرقد نورانی شهدای گمنام واقع در ورامين ، شهر خون و قيام برگزار گرديد.
مزار پنج تن از شهدای گمنام
مزار پنج تن ازپاره های تن انقلاب اسلامی در اين مكان به زمين هديه داده شده است و اسم مكان آن جا را به شهدای گمنام ورامين مبدل كرده است و چه زيباست “جمله شرف المكان بالمكين : ارزش و اعتبار هر مكان به كسی است كه در آن است.
وقتی سن فرزندان روح الله را كه روی شناسنامه ی سنگی شان است از نظر می گذرانی به خود می گويی كه انگار داره دير می شه ، داره از ما می گذره يك سال، دو سال ،سه سال،… و سال ها به سمت آخر خط ميل می كنند و خبری در راه نيست و هيچ علائمی ظهور وبروز نمی كند .
شهيد اسكندرلو شير مرد و فرمانده لشگر حضرت سيد الشهدا (عليه السلام )
شير مرد و فرمانده مقتدر و با هيبت لشگر سيد الشهدا (عليه السلام)،حاج حسين اسكندرلو نامی آشنا برای بچه رزمنده های ورامينی است . با توجه به اين كه بچه های ورامين حضور چشمگيری در جبهه های حق عليه باطل داشتند اما لشگر مستقلی مثل 31عاشورابرای آذری زبان های آذربايجان و … نداشتند،به همين منظور رزمندگان ورامينی در لشگر های مختلف پخش بودند خصوصاً در لشگر حضرت سيد الشهدا (عليه السلام ) به همين منظور خاطرات جهاد گران ورامينی در دفاع مقدس با خاطرات حاج حسين اسكندرلو گره خورده است .
خاطره يك رزمنده از فكه
مجتبی داوودی فر از يادگاران دفاع مقدس روايت كرد كه : تير به شكمم خورده بود و مدتی در بيمارستان بودم و دوره نقاهتم رو می گذروندم كه دوباره برگشتم جبهه و آمدم پيش حاج حسين (اسكندرلو)و حاجی زمانی كه كسی رو می ديد روبوسی می كرد . يك عادتی داشت و آن عادت اين بود كه بعد از روبوسی با دستش دو تا محكم می زد به كمرطرف مقابل . وقتی زد به كمرم نفسم بند اومد . حاج حسين گفت : چی شد ؟ گفتم : هيچ چی . گفت : اومدی بمونی يا بری ؟ گفتم : اگه خبری باشه اومدم كه بمونم اگر هم نه كه می رم . گفت : پس تو برو تو سنگر .
برای عمليات پيش رو ساغت 12شب فرماندهان به چادر حاجی احضار شدند. نه تجهيزات درست و درمونی بود نه نفرات توان جنگيدن داشتند و اين صحبت فرماندهان بود وآخر الامر حاجی صحبت كرد و حرفش اين بود كه : اگه خاك فكه رو نمی شه آزاد كرد بدن خاكی مون رو كه می شه آزاد كرد . همه متحول شدند و رفتند نفرات رو حاضر كنند برای رزم.
پس از عمليات پلاكارد قرمز رنگی نصب شده بود كه رويش به خط سفيد نوشته شده بود : فرياد وامحمدا كشتند شير جبهه را
حاج حسين اسكند لو در همين عمليات آسمانی شد.
شهيدی كه می خواست سر به تنش نباشد
شهيد اصغر ايرلو به رفيق رفقای رزمنده اش گفته بود می خوام زمانی كه شهيد می شم سر به تنم نباشه و اصغر زمانی كه شهيد بر رمل های فكه افتاد سر به تنش نبود.
قلمدار : محمودتاجيك خاوه