كارگردان هم جنس باز گرا در ايران
محمديعقوبي ، هم جنس گرايي ، روزه خواری و بي حجابي
محمد يعقوبي که پس از آثار ضدانقلابي اش به کانادا مهاجرت کرده بود، اکنون ضمن دفاع علني از «هم جنس گرايي»، «روز ه خواري» و «بي حجابي»، با حمايت معاون هنري ارشاد، «دو تا دو تا» تئاتر روي صحنه تالار هاي دولتي مي برد
رجانيوز در گزارشي نوشت: اين روزها تحت تاثير اظهارنظرهاي غيرمعمول فرهنگي مردان دولت تدبير و اميد، شدت وقاحت جريان شبه روشنفکري به جايي رسيده است که يک کارگردان تئاتر به نام «محمد يعقوبي» که با آثار سياسي اش شناخته مي شود و پيش از اين در سال 91 در اعتراض به رويه دولت وقت به کانادا مهاجرت کرده بود، افکار وقيح خود در باب مسائلي همچون هم جنس گرايي و روز ه خواري و بي حجابي در تئاتر را با چند شعار مبتذل سياسي همراه مي کند و همزمان با اين افاضاتش و گلايه از خفقان حاکم، با حمايت مديري همچون «علي مرادخاني» (معاون هنري وزارت ارشاد)، «دو تا دو تا» تئاتر روي صحنه سالن هاي دولتي مي برد.
اميد به بي حجابي
ماجرا از 20 تير سال جاري آغاز شد؛ از جايي که خبرگزاري «تسنيم» طي گزارشي، بخش هايي از گفت وگوي منتشر شده «محمد يعقوبي» را منتشر و به آن اعتراض کرد. گفت وگويي که در بخش هايي از آن، هنر تئاتر با روابط جنسي تشبيه شده بود.
اما اين تنها بخشي از اظهارنظرهاي عجيب و غريب او در اين گفت وگوست. او خيلي صريح در سايه امنيت خاطري که براي او مهيا کرده اند، عليه حجاب صحبت مي کند:«به نظرم زماني خواهد رسيد که در همين نظام البته اگر برقرار بماند زن ها موفق مي شوند که حجاب اجباري را کنار بگذارند.»
كدام انقلاب ؟
و سپس به بهانه جشنواره تئاتر فجر سال 88 در مورد اصل انقلاب اسلامي که امثال «مرادخاني» مديران فرهنگي آن هستند، مي گويد: «…من در آن شرايط کار درستي نمي ديدم که شرکت کنم. نمي خواستم درجشنواره اي که به مناسبت پيروزي اين انقلاب است شرکت کنم. چه جشني؟ براي کدام انقلاب؟»
سكوت مرادخاني وجنتي
بدتر از آن، سکوت «مرادخاني «ها و «جنتي» ها و بزرگان دولتي بود. که نه تنها ساکت ماندند که حتي از اجراي دو نمايشنامه همزمان او («هيولاخواني» و «دل سگ») در دو تالار دولتي «تئاتر شهر» و «ايرانشهر» حمايت کردند.
در سايه اين اقبالي که معناي تشکر از «سکس خواندن تئاتر» و «ضد آزادي خواندن انقلاب اسلامي» توسط «يعقوبي» داشت، او با دريافت اين حقيقت که حوزه فرهنگ در دولت تدبير و اميد بي صاحب تر از آن است که کسي بابت اين قبيل موضع گيري ها واکنشي نشان دهد، اين بار متن کامل گفت وگوي توهين آميز و سراسر وقاحت خود را در سايتش البته با اصلاح چند جمله، منتشر کرد.
هم جنس گرايانه
«يعقوبي» گفت وگويش را اين طور آغاز مي کند:«من بعد از گذراندن دوره هاي آموزشي به فکر اجراي نمايشي بودم که مجموعه نمايش نامه اي را به دست آوردم که در آن از دو نمايش نامه خيلي خوش ام آمد. يکي از آن ها نمايشي بود به نام (…) که درباره رابطه اي هم جنس گرايانه بود، نمايش نامه دوم شب به خير مادر نوشته مارشا نورمن بود. من بي درنگ از فکر اجراي نمايش اول گذشتم چون مي دانستم که شرايط اجراي آن در ايران مهيا نيست… مثلاٌ در همين اجراي «خشکسالي و دروغ» صحنه اي هست که وقتي شخصيت زن به مرد گير مي دهد، مرد از او مي پرسد: (…)؟ و خب من شک ندارم حتي اگر اين ديالوگ را اجازه بدهند بگويم هنوز تماشاگر آمادگي شنيدن ش را ندارد. چنين ديالوگي متاسفانه هنوز تماشاگر را معذب مي کند. بنابراين من آن پرسش مرد را حذف کردم.»
تشبيه تئاتربه سكس
همين نمايش البته با حمايت مديران وقت به اجراي عمومي هم مي رسد؛ اما «يعقوبي» اجراهاي خصوصي را به يک دليل ساده بيشتر ترجيح مي دهد:«نمايش اجراهاي خصوصي متعددي داشت و درطي اين اجراها با کمک شهردار وقت جناب کرباسچي و طي مسيري که به نظرم چندان ربطي به بحث ما ندارد، نمايش را درتئاتر شهر اجرا کرديم که البته متوجه شديم که اجراهاي خصوصي بسيار دل پذيرتر بود. دليل ش ساده بود. در اجراهاي خصوصي بازيگران ما روسري نداشتند.»
خب وقتي «يعقوبي» تئاتر را به سکس تشبيه مي کند، مشخص است که از اجراي بدون روسري بازيگران لذت بيشتري عائد کارگردان مي شود.
سانسور بوس
او در بخش ديگري از همين مصاحبه گفته است:
«من در کارگاه استاد سمندريان هنرجو بودم و در پايان کلاس ها ما نمايش باغ وحش شيشه اي را اجرا کرديم. اجراي ما مصادف شد با ماه رمضان و من در آن اجرا اولين تکنيک مقابله با سانسور را به کار بردم. در صحنه تنهايي جيم و لورا جايي هست که جيم به لورا مي گويد يکي بايد تو را ببوسد لورا! بازيگرم بنا به خواست من رو به تماشاگران گفت: من الان بايد او را ببوسم اما نمي توانم…. ولي اين همه ي داستان نبود، گفتم که ماه رمضان بود و بازيگر من در آن اجرا سيگار مي کشيد و يک جاي کار هم که تام مست و خراب به خانه مي آيد و گريه مي کند بنا به خواست من بازيگر خانم در نقش لورا تام را بغل کرد. من به فکر اين بودم که اگر او قرار است نقش خواهر تام را بازي کند وقتي خواهري ببيند برادرش گريه مي کند چه مي کند؟ برادرش را بغل مي کند… بعد از اجرا دانش جويي با ته ريش و صورت پرجوش پيش من آمد و به اجرا اعتراض کرد که شما مسائل شرعي را رعايت نکرديد و به ارزش ها توهين کرده ايد و چه و چه…. ما مي خواستيم تئاتر کار کنيم. هدف ما باورپذير کردن نمايش باورپذير کردن مثلارابطه ي دو بازيگر بود که در نمايش نقش برادر و خواهر را بازي مي کردند. بنابراين بازيگران با نيت و قصد فساد هم ديگر را بغل نکرده بودند. قصدمان ارتکاب جرم نبود. قصدمان باورپذير کردن موقعيت بود.»
مشكل بغل كردن
يعقوبي در بخش ديگري از اين گفت وگو اظهار داشت:
«مثلابازيگرانم متاسفانه نمي توانند هم ديگر را بغل کنند. در مقام نويسنده هم ايده هايي براي واژه هاي نگفتني پيدا کرده ام. مثلادر ماچيسمو بازيگران هر جا که ديالوگ ها سانسور شده بود لب مي زدند. يا در اين نمايش آخر يعني «خشک سالي و دروغ» بازيگران به جاي حرف هايي که نمي توانستند بگويند از عدد بيست وپنج استفاده مي کردند. مثلابازيگر اجازه نداشت بگويد مي شاشه، جاي اين کلمه مي گفت مي بيست وپنجه. يا به جاي (…)مي گفت بيست وپنج مي خوره. جاهايي هم که يک جمله را گفته بودند نگوييم ديگر بيست وپنج چاره ي کار نبود. از بازيگران ام خواستم با حرکت آهسته کاري انجام دهند، جوري که در سينما به ش مي گويند slow motion و هم زمان با حرکت آهسته مثل نمايش ماچيسمو لب مي زدند.» و کمي جلوتر دليل استفاده از 25 را هم مي گويد: «اصل25 قانون اساسي درباره سانسور است.»
آرزوي داشتن تخت خواب
اين ها تنها بخشي از اين گفت وگوي وقاحت بار مردي است که تمام آرمانش يک تخت خواب وسط صحنه ي تئاتر است. مردي که از خفقان مي نالد و همزمان دو تئاتر بر روي صحنه دارد که در يکي در سالن متعلق به شهرداري تهران، شعار «مرگ بر امريکا» را به تمسخر مي کشد و آن را به يک سگ منتسب مي کند و در ديگري در بزرگ ترين تالار تئاتر شهر، از سانسور حکومتي مي گويد و يک معلم ديني مذهبي را به سخره مي گيرد. و البته نظام جمهوري اسلامي تا آن حد انعطاف دارد که اپوزيسيون نازلي همچون «محمد يعقوبي» در آن فعاليت کند، اما هيچ دليلي وجود ندارد که اين فعاليت با پول و حمايت دولت و در سالن هاي دولتي صورت گيرد.
در اين ميان، قسمت تلخ تر ماجرا آن جاست که همين به اصطلاح هنرمند، مدتي استاد دانشگاه تهران بوده و اذهان دانشجويان را با اين گزاره هاي زيرشکمي پر کرده است و جالب تر آنکه شنيده مي شود حالادر دولت يازدهم «يعقوبي» و چند نفر ديگر همچون «نغمه ثميني» و «محمد رحمانيان» تا آنجا در سيستم تئاتر نفوذ پيدا کرده اند که در دايره مشاوره و تصميم سازي قرار گرفته و بر تصميمات امثال «مرادخاني» تاثير مي گذارند.
به هر حال، مهم نيست که اربابان غربي «يعقوبي» به او گفته اند بايد روتر بازي کند و در اين ميان مديران فرهنگي ساکت مانده اند، حتي مهم نيست که همين مطلب هم رزومه اي خواهد شد براي «محمد يعقوبي» در فرودگاه فلان کشور غربي براي صدور رواديد، مهم اين است که يک بار مظلوميت تاريخي جمهوري اسلامي در مواجهه با وقاحت هنرمندان تخت خوابي يک جا ثبت شود و البته سکوت برخي مديران در اين ميان…
نتيجه وجواب عصر انتظار
جذامی ها به دور از شهر در يك جايگاه های مخصوصی نگه داری می شوند . به آن ها به خاطر انتقال ويروس اجازه ورود به شهر را نمی دهند . حالا آن ها می توانند بگويند آزادی از ما سلب شده است ؟ بله ، می توانند بگويند ولی خوب اگر آزاد باشند يك جامعه را آلوده و بيمار می كنند . اگر در ايران با بی حجابی و بدتر از آن با هم جنس بازی مخالفت می شود به خاطر اين است كه جامعه را بيمار می كند و كشور را لجن مال می كند وهمه را مثل خودشان فاسد مي كنند.
4 دیدگاه
امین
ضمناً تیتر مطلب «کارگردان هم جنس باز گرا در ایران» هم خیلی ناجوره، چون در مورد این قضیه خیلی کوتاه صحبت شده و می تونستید تیتر بهتری انخاب کنید که بیشتر در موردش گفتید…
Ahmadiroshan
سلام امين آقا
می خواستيم بگيم اين كارگردان ماهيتاً كميتش لنگ می زنه.
می خواستيم در و تخته با هم جور بشه، صفت وموصوف .
ياعلي
امین
مطلب مفیدی بود، ولی بعضی جاهاش لنگ میزد، چون مستند نبود (یعنی اصل حرف اون فرد معلوم نبود چی بوده)، ولی با «نتیجه وجواب عصر انتظار» (یعنی پاراگراف آخر) خیلی حال کردم و یه مثال قشنگ دیگه برای فهموندن این مطلب به دیگران بهم یاد داد..دمتون گرم…علی یارتون
Ahmadiroshan
يا علی برادر.