به نام خدا
مقدمه
پژوهش و نگارش در عرصه «مهدويت» به ويژه مسئله بنيادين حكومت مهدوي امري دشوار اما ارزشمند است. از طرفي شناخت حكومتها و آينده بشر پرجاذبه و تأمل برانگيز است و تصوير آينده بشر و پيوند آن با حكومتها مورد توجه ديرين بيشتر اندیشمندان و سیاستمداران و دولتمردان بوده است.
آينده بشريت پيوندی ژرف و بنيادين با حكومت مهدوي در اسلام دارد كه مهندسين آن در قالب اهداف، برنامهها و سياستگذاريهاي راهبردي به صورت گسترده در آثار ديني تبيين و ارائه گرديده است. از اينرو «انديشه مهدويت» طرح و پاسخي كامل و جامع به خواستهها و نيازهاي انسان برای اصلاح وضعيت نابسامان زندگي كنوني بشر است. تمام كاستيها و نابسامانيهاي زندگي بشر با پرداختن به انديشه مهدوي و رسيدن به حكومت عدل جهانی با محوريت دين در ساختار نظامي جديد مبتني بر فطرت دروني انسان و اصول درخواستي وي يعني عدالت، معنويت، امنيت و عقلانيت جمعي استوار و سامان مييابد.
نوشتار پيش رو تلاشي است در ارائه تصوير و تفسيري از نظريه سياسي اسلام درباره حكومت جهاني مهدوي با نگرش تطبيقي ميان اين نظريه سياسی و نظريههای ديگر مكاتب داعيهدار غرب در اداره نظام جهان.
تعريفي كلي از حكومت
پديده حكومت يكي از نمودهاي زندگي مدني و اجتماعي بشر است. هر چه بر مشكلات بشر، پيچيدگي زندگي، گوناگوني نيازها، پيشرفت تمدن و توسعه روابط و ارتباطات افزوده ميشود، اهميت و ضرورت حكومت و نقش بنيادين آن در تنظيم روابط و مناسبات اجتماعي و سياسي نيز بيشتر آشكار ميگردد.
اين رخداد مهم اجتماعي كه نتيجه گرايش فطري بشر به زندگي جمعی است در مسير تاريخ تا به امروز فراز و فرودهاي فراواني داشته است؛ زماني چونان ابزاري براي اِعمال قدرت در اختيار صاحبان زر و زور قرار گرفته و منافع سياسي و اقتصادي آنان را تأمين كرده است، و گاهي هم وسيلهاي براي عدالتگستري در اجتماع بوده و در سايه آن ظلم ظالمان از گردن مظلومان برداشته شده است. گذشته نابسامان اين رخداد مهم اجتماع بشري در بستر تاريخ و كارکردهاي دو سويه و يا چند سويه آن بيانكننده اين نكته مهم است كه بنيادينتر و با اهميتتر از پديده حكومت ساماندهي آن است.
انگارههاي سياسي و مفاهيم مرتبط با سياست، از معاني و تعريفهاي ثابتي برخوردار نيستند. واژهاي از منظر گروهي مطلوب و از نظرگاه انديشهاي ديگر منفور و نامقدس است. همچنین باورداشت اين مفاهيم ثابت نبوده و با دگرگوني شرايط و تغيير وضعيت اجتماعی سیاسی، مفهوم و باور آن واژه نیز تغيير کرده است. واژه حكومت هم مانند ديگر واژگان سياسي نزد هر انديشهور و گروه سياسي بر اساس همان فكر و انديشه تعريف و تبيين شده است. جستجويي اجمالي در آثار اندیشمندان حوزه علوم سياسي نشان ميدهد که تعريف يكساني از مفهوم حكومت ارائه نشده است. برخي آن را عبارت از: «مجموعه نهادهاي مجري احكام و كار اصلي آن را وضع قوانين و اجراي آنها» ميدانند. و پاره اي آن را كارگزاران حاكميت يعني رئيس قوه مجريه و هيئت وزيران به شمار ميآورند.
باري، به نظر ميرسد حكومت عبارت از مجموعه نهادهاي سياستگذار، برنامهريز و اجرايي است كه بر اساس اهداف معيني به دنبال تحقق خواستهها و نيازمنديهاي عمومي مردم است.
ضرورت برپايي حكومت
نياز فطري بشر به زندگی اجتماعی، همچنین نياز اجتماع به قانون و برنامهريزي و ساماندهي ساختار اقتصادي، سياسي و فرهنگي جامعه از دلايل مهم تشكيل حكومت است. شناخت واقعي و نياز فطري بشر و فهم دقيق از راهكار مناسب براي رفع اين نياز باعث پديد آمدن قبيلهها، قريهها و اجتماعات گوناگون در سراسر جهان شده است. اجتماعات بشري برای حفظ و بقاي خويش و جلوگيري از هرج و مرج در ارتباطات و تعاملات رهبر و حاکم انتخاب نموده و دولت و حكومت تشكيل دادند.
محدوديت سرزمينهاي زير سلطه حكومتها، همچنین اشباعناپذيري انسان موجب شد دولتهاي حاكم بر هر جامعهاي درصدد دستاندازي به سرزمينهاي ديگر باشند. نتيجه اين رويكرد حكومتها نزاع، اختلاف، جنگ و خونريزي بود. از سويی بعضي قدرتها براي بقاي خويش و قدرت بيشتر با ديگر حكومتها متحد شدند و حكومت قويتر و ماندگارتري را تشكيل دادند. عواملی چون بر طرف ساختن نزاعها و اختلافات، استفاده بهينه از امكانات زمين، پديد آوردن صلح و آرامش و امنيت، بهرهمندي يكسان مردم از نعمتهاي الهی و دوري از اضطراب و ترس در سايه وحدتي همگاني، ناگزير بشر را به سوي جامعهاي واحد زيرنظر حكومتي واحد ميكشاند.
فرآيند تاريخي انديشه حكومت واحد جهاني
يكي از مسائل مهم و اساسي كه بيشتر از هر زمان در قرن اخير ذهن اندیشمندان، سیاستمداران و دولتمردان را به خود جلب كرده است، انديشه حكومت واحد جهاني است. تشکيل حكومت واحد جهانی در طول تاريخ مورد توجه گروهها، مكاتب و متفکران گوناگون بوده و تلاشهاي فراواني نيز براي شكلگيري آن صورت گرفته است.
از ديرباز پژوهشگران و صاحبان انديشه با تكيه بر قوانين طبيعت، تعليمات مذهبي و نظريههاي اجتماعي برگرفته از آنها تشكيل جوامع وسيعتر براي رسيدن به وحدت نوع بشر را از امور ضروري دانستهاند. به عنوان مثال ميتوان به مدينه فاضله افلاطون و يا نظريه سياسي سيسرون كه بر اين باور بود كه نظام حاکم بر جهان بايد يك نظام واحد باشد، اشاره كرد. همچنین میتوان به نظريه امانوئل كانت اشاره کرد كه ميگفت براي رسيدن به صلح همگاني و دوري از جنگ بايد حكومت واحد جهاني تشكيل داد. اینکه فرجام بشر به حكومت واحد جهاني خواهد رسيد، مطلبي است كه در اديان الهي نيز بدان اشاره فراوان شده و در تورات و انجيل و نيز آياتي ازقرآن كريم بدان بشارت داده شده است.
با اين توصيف آينده و سعادت بشر در سايه حكومتی واحد به رهبري انساني شايسته و والا كه از جانب خداي متعال برگزيده شده، موضوعي برگرفته از آموزههاي وحياني است. البته با نگاهي گذرا به تاريخ و رخدادهاي آن روشن ميشود كه انديشه تشكيل حكومت واحد جهانی هميشه با تكيه بر تفكر همگاني، مردمي و جهاني نبوده است.
بلكه در بيشتر زمانها، دولتها و پادشاهان حاكم سعي داشتهاند با جنگ، خونريزي، ظلم و ستيز براي رسيدن به منافع بيشتر بر قلمرو حکومت خويش بيفزايند و فرمانروايي يگانهاي را به وجود آورند. اما آنچه باعث انگيزه انسانها و نوع بشر براي پديد آوردن حكومت واحد جهانی شده، صلح، امنيت، آرامش و عدالت فراگير و همگاني است، نه جنگ و خونريزي و بيعدالتي، چرا كه صلحطلبي و عدالتخواهي براي بشر امري فطري و دروني است. براساس همين فطرت پاك و نهاد بيآلايش است كه آدميان بر اين باورند كه سرانجام زیر سایه حکومتی واحد صلح و آرامش و عدالت سراسر گيتي را فراخواهد گرفت.
مطالعه پيشينه تاريخي بشر از «دولت شهرها»در يونان باستان تا نظريه «دولت جهاني» در حال حاضر روشن ميسازد كه حاكمان، متفكران و سیاستمداران بسياري از گذشتههاي دور براي تشكيل چنين حكومتي و پديد آوردن چنين فضايي در جامعه بشري تلاش بسيار كردهاند. به عنوان مثال 3500 سال پيش از ميلاد مسيح در قلمرو حاکمان «مصر عليا» و «مصر سلفي»، كه هر كدام بر قسمتي از زمين و مردمي جداگانه حكومت ميكردند، با وحدت خويش حكومت واحدي را براي پديد آوردن يك قدرت قويتر به وجود آوردند.
«سومر» و «آكاد» دو ملتي بودند كه از حيث زبان، مذهب و نژاد كاملاً از يكديگر متمايز بودند، اما وحدتي را در بينالنهرين پديد آوردند كه نتيجه آن تشكيل حكومت و امپراطوري «بابل» شد. همچنین امپراطوري ايران كه يكي از قويترين و وسيعترين امپراطوريهاي حاكم در جهان بوده از وحدت ايرانيها و مادها به وجود آمده است.
هرچند پيش از وحدت و يكپارچگي اين حكومتها، ميان آنان ستيزهجويي، دشمني و جنگ بوده است، اما با وحدت و تشكيل جامعه واحد توانستند، زير سايه دولتي قدرتمند در صلح و امنيت زندگي كنند.
نگاه به آينده در انديشه متفكران
آيندهباوري بايستهترين و مهمترين ركن زندگي اجتماعي و فردي انسان بهشمار ميآيد. بشر همواره تشنه دانستن آينده خويش است. از اين رو نوع نگرش به آينده بشر براي همه مردم به ويژه انديشهوران و سیاستمداران اهميت و جذابيت ويژهاي داشته و دارد.
سرنوشت جهان در آينده چگونه خواهد شد؟ تاريخ بشر به كدام سمت و سو حركت ميكند؟ آيا بشر در آينده به امنيت، آسايش و راحتي خواهد رسيد؟ آيا آينده بشر طعمه انواع سلاحهاي اتمي، هيدروژني و شيميايي خواهد شد؟ چه فرجامي در انتظار جهان است؟ توجه ويژه به آينده جهان در پاسخ به اينگونه سؤالات، و شايد پرسشهاي ديگر است.
جهان پيدرپي و بدون توقف در حال حركت است. تغييرات سياسي، اجتماعي، فرهنگي وارتباطي در سراسر محيط زندگي بشر با آهنگي سريع در حال وقوع است. در یک رویکرد جوامع بشري لجام گسيخته و فاقد هر گونه انسجام و اتحادند و عوامل بسياري از قبيل آسيب محيطزيست، فقر، نابرابري و ناامني، فسادهاي اخلاقي و اجتماعي، بيعدالتي و ظلم جهان معاصر را تهديد کرده به سوی آیندهای مبهم و ناآرام میبرد.
در رويكردي ديگر فطرت كمالجو وحقيقت طلب بشري و طبيعت آرام و بيآلايش انساني كه همگام با نظم هستي، واميد به آينده که در فطرت او نهادینه است، همه نابسامانيهاي پديد آمده در جهان را محكوم به فنا و نابودي میداند و فرجامي نيكو براي جهان تصور ميكند. از اين رو درباره آينده جهان و بشر دو سلسله بحث وجود دارد. نخست بحثهايي مانند اینکه آيا اصولاً آيندهنگري و آگاهی از آينده ممكن است؟ اگر جواب مثبت است آيا اين امكان براي همگان وجود دارد؟ يا خير؟ دوم مباحثي مثل چگونگي آينده بشريت و نوع نگرشهايي كه در مورد آينده بشر مورد توجه بوده است. انگار آينده بشر با دو نگاه مورد توجه و بررسي قرار گرفته است.
نخست) نگاه بدبينانه و نااميدانه
پارهاي بر اين باورند كه آينده بشر تاريك و محكوم به فناست. باورداشت اين ديدگاه بر اين است كه انسان به علت گرايش غريزي به جنگ، شرارت و ستيزهجويي هرگز روي آسايش و آرامش را نخواهد ديد. چگونه ممكن است موجودي سرشار از تمايلات نفساني لگامگسيخته روزي از خودخواهي و خودپرستی دست بکشد و در مسير كمال، سعادت و تعالي حركت كند؟!
كارل ياسپرس در اينباره مينويسد:
انسان ناقص و محدود، از غرايز و تمايلات بنيادي خود جدا نخواهد شد.
براساس اين ديدگاه نميتوان به آينده بشر اميد داشت و در انتظار روزي نشست كه جنگ و خونريزي و ستيزهجويي از جوامع بشري رخت بربندد و بشر روي آسايش، امنيت و سلامت اجتماعي را ببيند.
دوم) نگرش خوشبينانه و اميدوارانه
اين نگرش ديدگاه كساني است كه براساس فطرت پاك و پوياي انساني به آينده بشريت خوشبيناند و آينده درخشاني را پيشروي انسان ميبينند.
از نظرگاه انديشهوران اين ديدگاه، پايانی نيكو و عاقبتي باسعادت و زيرنفوذ يك باور و حكومت واحد پيش روی آدمی است. اين ديدگاه وقتي رويكردی ديني به خود ميگيرد، با توجه به تمام ابعاد فردي و اجتماعي بشر آيندهاي سرشار از موفقيت و كمال را براي بشر پيشبيني و برنامهريزي میكند.گروهی از اندیشهوران این رویکرد، مدل هاي مختلفي از حكومت ها و جوامع پيشرفته با آيندهاي درخشان به تصوير ميكشند. از جمله برخي انديشه ليبرال دموكراسي حاكم بر نظام فعلي جامعه غرب را بهترين گزينه براي اداره جامعه جهاني معرفي ميکند.
فرانسيس فوكوياما از نظريهپردازان معاصر بر اين باور است كه با شكست كمونيسم، تاريخ جهان به هدف و پايان خود رسيده و ليبرال دموكراسي به عنوان تنها سيستم سياسي، ابقاء شده است.
وي ميگويد:آنچه ما شاهد آن هستيم نه فقط پايان جنگ سرد، بلكه پايان تاريخ است. نقطه پايان تحول ايدئولوژيكي بشريت و جهاني شدن دموكراسي غربي به عنوان شكل نهايي حكومت، ميل دستيابي به جامعه مصرفي در دراز مدت به ليبراليسم اقتصادي و سياسي منجر گرديده و تصور ميشود سيستم غربي به طور پايانناپذيري قابل گسترش است.
فوكوياما در روشنسازي ديدگاه خود مينويسد:حتي اگر پيروزي ليبراليسم در جهان واقعي هنوز به طور دربست تحقق نيافته، اما بايد در نظر داشت كه اين پيروزي در زمينه انديشهها و آگاهيها صورت پذيرفته است… در پايان تاريخ لزومي ندارد كليه جامعهها به صورت جامعههاي ليبرال موفقي در آيند، فقط کافي است كه آنها از ادعاي خود مبني بر ارائه اَشكال و الگوهاي متفاوت و برتر در زمينه سازماندهي انساني چشم بپوشند…
انديشه ليبرال ميرود تا در پهنه كره زمين به گونه يك واقعيت تحققيافته از نظر رواني درآيد. در ميدان ايدئولوژي و نبرد انديشهها، ليبراليسم پيروز گرديده، و هيچ رقيب و همآوردي در برابر خود ندارد.
از نظر اندیشمنداني چون فوكوياما در آينده، بشر با عقيده ليبرال و حكومت يگانهاي برگرفته از اين باور به فرجامي سرشار از موفقيت و سعادت خواهد رسيد. اما اين نظريه با نگاه انديشهوراني كه با مباني ليبرال دموكراسي آشنا هستند تعارض دارد و براي ايشان غيرقابل باور است. زيرا مباني فكري اين فرهنگ در تضاد عميق با هم هستند، به طوري كه حتي اگر از بيرون تهديد نشود و رقيب بيروني نداشته باشد، در نهايت روزي از درون متلاشي خواهد شد. در همين نوشتار به نقد و بررسي ديدگاه فوكوياما بيشتر پرداخته ميشود.
انديشهوران و نظريه حكومت واحد جهاني
ريشه و پايه انديشه جهانشمولي نظامهاي گذشته را بايد در ايدهها وتفكرات اندیشمندان آنان جستجو كرد. توجه به نظر و انديشه انديشهوران ميتواند باعث سازندگي، رشد و پويايي سرزمين پذيراي آن باور باشد. دانشمندان و صاحبنظران بسياري نظريه حكومت جهاني را از ديرباز مطرح و در راه رسيدن به آن تلاش فراواني کردهاند كه به برخي اشاره ميشود. افلاطون با اشاره به حكومت جهاني و تحقق آن به دست فيلسوفان مينويسد:جامعهاي كه طرح كرديم (مدينه فاضله) هرگز تحقق نخواهد يافت و گرفتاريهاي دولتها و گرفتاريهاي انسانيت هرگز پايان نخواهد يافت، مگر اینکه فيلسوفان در اين جهان شهريار شوند و يا كساني كه ما اينك ايشان را شهريار و فرمانرواي خود ميناميم به طور جدي و كافي در پي مطالعه فلسفه بروند.
از نظر افلاطون حكومت جهاني همان مدينه فاضله است.
«ارسطو» در مبحث حكومت واحد نيز به نوعي به حكومت جهاني اشاره دارد و بر آن است که ميتوان هم از طريق جنگ و هم از طريق صلح آن را ايجاد کرد. او مينويسد: «بعضي حكومتها هدفشان گسترش سرزمين وافزايش جمعيت است، ولو به صورت جنگجويانه، ولي در برخي حكومتها هدف، افزايش فضيلت و خرد و كسب سعادت براي مردم به شكل صلحجويانه است.» از نظرگاه ارسطو در هر صورت (چه با جنگ چه با خرد) پديد آمدن حكومت واحد ميتواند سعادت بشر را به دنبال داشته باشد.
سن اگوستين اندیشمند شهير كلاسيك نيز درباره حكومت واحد جهاني مباحثي را مطرح كرده است. وي در كتاب «شهر خدا» دو نوع حكومت را بيان ميكند كه در آن انديشه و تفكر حكومت واحد جهاني به چشم ميخورد. اگوستين ابتدا حكومت دنيوي يا شهر زميني را بيان ميكند كه در آن جهانداران و صاحبان قدرت، فرمان ميرانند.
به نظر وي تا وقتي كه آنان عدالت، امنيت و نظم را برقرار ميكنند، اطاعت از ايشان وظيفه ديني است. ولي براي اعضاي شهر خدا، دين وسيلهاي است كه بايد از آن براي رسيدن به مقصد نهايي (صلح پايدار آسماني) بهره گرفت.
اگوستين از منظري ديگر و در غالب مفاهيم وانگارههاي روحي و عاطفي حكومت واحد جهانی را به روشي ديگر بيان ميكند. اگوستين بر اين باور است كه پيوند عشق، محبت و سازگاري بر اساس روابط عاطفي ميتواند باعث رخداد مهم حكومت واحد جهاني باشد. وي بر آن است كه بندگان خدا ميتوانند به طور مثبت و فعال با هم متحد شوند و يكديگر را كه آفريدههاي خداي مشترك هستند، دوست بدارند! البته اين صلح تنها به معناي ترك جنگ و زندگي همراه با همزيستي مسالمتآميز نيست، بلكه اتحادي فعال و ارتباطي است عاطفي كه بر انديشهاي سرشار از عشق و محبت و بهتر زيستي عاطفي استوار است.
يكي از بزرگترين سخنوران روم قديم سيسرون است كه 106 سال پيش از ميلاد به دنيا آمد و 43 سال پيش از آن چشم از جهان فرو بست.
سيسرون از انديشهوران بزرگي چون افلاطون و ارسطو الهام گرفته است. بينش جهاني و وسعت نظر او در مسائل نشان از ارتباط مستقيم سيسرون با انديشههاي اين دو اندیشمند بزرگ است. در باورداشت سيسرون فقط يك قانون واحد وجود دارد كه بر سراسر هستي حكمفرماست. تمام آنچه در طبيعت وجود دارد به ناچار بايد با آن قانون تطبيق و از آن اطاعت كند.
جوهره انديشه سيسرون همان عقيده رواقيون نسبت به قانون و حقوق طبيعي است. از نظر سيسرون افراد در قانون، به شكل اعضاي جامعهاي مشتركالمنافع هستند. او در اين خصوص مينويسد:افراد بشر به هر نحو كه از حيث نژاد يا موقعيت جغرافيايي دولتهاي متبوعشان از هم جدا و مشخص باشند، باز به حكم طبيعت اعضاي يك دولت بزرگ و مشترك جهاني هستند كه علاوه بر خدايان تمام انسانها را نيز در برميگيرد.
سيسرون وفاداري آگاهانه به اين «شهر جهاني» يعني جامعه بشري را بلند پايهترين آيين اخلاقي ميداند و در عين حال تاكيد ميكند كه وفاداري به ميهن و زادگاه نيز احساسي پرارج است. ولي ميان اين دو گونه وفاداري منافاتي نميبيند، زيرا به نظر او تعهد فرد در برابر ميهن خود از تعهد او در برابر جامعه بشري ريشه ميگيرد. در نظر سيسرون «شهر جهاني» بلندترين آرزوي بشر و بارزترين باور و اعتماد انسان است. وي سعادت و آينده روشن بشر را در گرو وفاداري و باور به اين «شهر جهاني» ميداند.
سن اگوستين نخستين فيلسوف و اندیشمندي است كه انديشه صلح جهاني را مطرح كرد. وي به يك نظام جهاني، كه همه جهانيان تابع و مطيع آن هستند، قائل است. در نظر او همه مطيع آفريدگاري يكتا هستند.
صلحي كه از نظر افلاطون فقط در داخل مرزهاي يك «دولتشهر» ميسر بود، از نظر اگوستين چنان گسترده است كه همه جهان را فرا ميگيرد. از آنجا كه خداوند انسان را مأمور كرده است كه همسايهاش را به مانند خود دوست بدارد، پس به ناچار اين محبت را نسبت به زنان و كودكان و ديگر اعضاي خانواده و همچنین نسبت به تمام آفريدگان ديگر خدا نيز بايد داشته باشد. به اين ترتيب چنين بندهاي در صلح و آرامش و در عين سازگاري با تمام جهانيان به سر خواهد برد.
در نظر اگوستين محور اتحاد و شكلگيري حكومت واحد جهاني سازگاري و رفتار مناسب بر اساس دوستي بين افراد جامعه است. از نظر وي هرگاه مردم توانستند بنابر دستور خداوند همسايه را چون خدا و فرزند ديگران را چون فرزند خود دوست داشته باشند ميتوان به يك جامعه سعادتمند و زير نظر حكومتي واحد رسيد.
توماس هابز انديشهوري با دقت نظر بسيار در فلسفه سياسي و معتقد به حكومت واحد جهاني است. وي تأثير زيادي در به وجود آمدن حكومتهاي غربي داشته است. به عنوان مثال ردپاي تفكرات «هابز» را ميتوان در انديشه و باور ليبراليسم و سازمان ملل متحد به راحتي مشاهده کرد. نقطه آغازين تحقيق هابز؛ انسان و انگيزهاش در كار و عمل است.
هر چند هابز انسان را موجودي ميداند كه گرايش به قدرت، جنگ و خونريزي دارد، اما به صلح و آرامش در نهاد آدمی و گرايش بشر به آن باور ويژه دارد. وي در اين باره مينويسد:ميل به آسايش و لذات حسي انسان را وا ميدارد كه از يك قدرت مشترك اطاعت كند، زيرا چنين ميلهايي، انسان را از آن امنيتي كه ميتواند از كار و زحمت خود اميد داشته باشد، محروم ميكند. ترس از مرگ و گزند هم او را به اطاعت از قدرت مشترك رهنمون ميشود، زيرا چنين ميلي شامل ميل به آسودگي نيز هست و بالمال انسان را از حفاظت قدرتي غير از قدرت خويش برخوردار ميكند.
هابز باور دارد تنها راهي كه براي برقراري صلح در جهان وجود دارد، ايجاد يك حكومت نيرومند و حاكم بر همه جوامع و دولتهاست. به نظر او همه دولتها و ملتها بايد تابع يك حكومت حاكمه قوي باشند كه همه را ساكت کند و به فرمان خويش درآورد. به عقيده ايشان نبود چنين حكومت بيرقيبي باعث به وجود آمدن وضع نامناسب و نااميد كننده است. بدون قدرت برتر در جهان قانون و حق و عدالت و آرامش و امنيت معني ندارد. هر چند به صورت مقطعي و كوتاهمدت با عهدنامهها، توافقنامهها، اتحاديهها و سازمانهاي گوناگون مرهمي بر دردهاي بشر گذاشته ميشود.
اما راهكار اساسي و اصلي وجود يك دولت و حكومت قوي، حاكم و برتر از همه است. اين انديشه هابز توجيهي شد براي هر چه بيشتر مسلح شدن قدرتهاي حاكم و ظالم جهان تا به بهانه گسترش عدالت و امنيت درصدد توسعه حاكميت خويش برآيند. ايشان در نوشتهها و گفتههاي خود آوردهاند:براي اولين بار در تاريخ اين فرصت پيش آمده است كه يك حكومت در سطح جهان رهبري داشته و يك نظام جهاني مستقر شود و اين به معناي صلح در سطح جهان و ريشهكن شدن تجاوز و جنگهاست.
متفكرين معاصر و انديشه حكومت واحد
امانوئل كانت از اولين انديشهوران معاصر است كه تفكر حكومت واحد در جهان را مطرح کرده است. «طرح صلح پايدار» تنها رسالهاي است از ايشان كه پيوندی مستقيم با عقايد سياسي او دارد. بيشتر انگارههاي گفته شده در اين رساله درباره صلح جهاني و دوري از جنگ، خونريزي و ستيزهجويي است. كانت بر اين باور است كه اروپا بايد با يك طرح صلح عمومي از جنگ و خونريزي فاصله بگيرد. اروپاي متحد در سايه صلح و آرامش، طرحي است كه امانوئل كانت براي ساختن جامعهاي واحد و سالم و به دور از هرگونه شرارت، جنگ و تجاوز ارائه کرده است.
كانت مينويسد:ايجاد نظم جهاني، منوط به وضع يك قانون جهاني است. اين همان است كه مذاهب آن را خواستهاند و اين همان است كه پيامبران از دوراني بس كهن، براي تحقق بخشيدن به آن به پا خاستند و خروشها به پا آوردند. بدينگونه خواستند روشنگر تاريكيها باشند.
در نظر كانت اوضاع كنوني جهان دوام نخواهد يافت. وي بر اين باور است كه بهترين راهكار نجات بشر از وضعيت كنوني تشكيل حكومت واحد در جهان است. از ديگر نكات گفته شده در كلام كانت اشاره به مذاهب و نظر پيامبران در اين خصوص است و اين هم نشان از نااميدي كانت ودانشمنداني چون او از حكومتها و سیاستمداران فعلي جهان است.
فيخته يكي ديگر از دانشمنداني است كه نظام واحد جهاني را در انديشههاي خود مطرح کرده است. از نظرگاه فيخته ژرمن برترين نژاد بوده و مدعي است كه آلمانها تنها ملتي هستند كه ميتوانند صلح و آرامش را در جهان بر قرار سازند.
باور فيخته براين است كه اگر روزي عقايد سياسي او در اروپا اجرا ميشد، اروپا زير نظر حكومت آلمانها به وحدت كامل ميرسيد. هرچند موج نژادپرستي در ديدگاههاي فيخته موج ميزند، اما باورداشت حكومت واحد از اساسيترين انگارهها در نظريه وي است. در انديشههاي فيخته جهان وقتي به سعادت و تكامل خواهد رسيد كه زير نفوذ و نظر يك قانون و حكومت قرار بگيرد. هر چند در تعيين مصداق براي اين حكومت واحد نژادپرستانه اظهار نظر کرده است.
آيا بشر آيندهاي هم دارد؟ كتابي است كه فيلسوف شهير انگليسي، برتراندراسل، نوشته است. باور وي در اين كتاب بر اين است كه وضع مردم دنيا در دوران بمب اتمي و هيدروژني بسيار خطرناك و اسفبار است. وي تنها راه رسيدن به يك زندگي بدون دغدغه و جنگ را تشكيل حكومت واحد جهاني ميداند.
راسل ضمن تاكيد بر تشكيل حكومت واحد جهاني ساختار اين حكومت را نيز پيشنهاد ميكند تا بشر در سايه آن بتواند در صلح و آرامش به زندگي خود ادامه دهد. وي در اين خصوص مينويسد:ايجاد سازماني جهاني كه بتواند از وقوع جنگ جلوگيري كند، امكانپذير است. اقوي دليلي كه ميتواند به نفع حكومت جهاني ذكر شود آن است كه اگر اين حكومت آنگونه كه شايد تشكيل شود، ميتواند از وقوع جنگ جلوگيري به عمل آورد.
در نظرگاه راسل رقابت ميان حكومتها و دولتهاي مختلف باعث جنگ و نزاع بين آنها شده، و مانع پديد آمدن يك دنياي علمي زيرنظر حكومتي واحد ميگردد. درباره اين ديدگاه، خود او مینويسد:مادامي كه يك حكومت جهاني در دنيا وجود ندارد، رقابت براي كسب قدرتها بين كشورها وجود دارد. دنياي علمي بدون يك حكومت واحد جهاني، ثبات و دوامي نخواهد داشت.
يكي ديگر از متفكرين صاحبنظر در مسئله حكومت جهاني آرنولد توينبي است. توينبي نويسنده اثر دوازده جلدي مطالعه تاريخ است. او در اين کتاب بيست و يك تمدن از گذشته تا حال را بررسي کرده است. شكل طرح موضوع براي كاوشهاي تاريخي و همچنین نحوه تلاش وي براي فهم وقايع جهان از ويژگيهاي خاص مطالعات تاريخي اين دانشمند است. در دنيايي كه براي آينده جهان در انديشههاي توينبي ساخته شده است.
حكومتي جهاني با تكيه بر همكاري جهاني پديد خواهد آمد. وي بر اين باور است كه ريشههاي واقعي جامعه جديد در كليساست. در باورداشت توينبي جامعه جهاني در آينده با سنگ خاراي ايمان برپا ميگردد، نه كلوخههاي اقتصاد. خلاصه ديدگاه وي را ميتوان چنين بيان كرد، تمدنهايي كه موفق ميشوند حكومتهاي وسيع تشكيل دهند، حكومتهايي كه از مليتهاي مختلف تشكيل يافتهاند، در سراشيب اضمحلال با شتاب جداييطلبي روبهرو ميشوند.
يعني ملتها به تناسب دوريشان از قدرت مركزي براي مستقل شدن از آن تلاش خود را آغاز ميكنند. در چنين اوضاعي دولت مركزي براي حفظ سيطره خود و همچنین به نحوي كنار آمدن با پديده جداييطلبي مسئله جهاني زيستن را مطرح ميكند.
داعيه جهاني بودن از يك سو به ادامه تسلط حكومت مركزي مشروعيت ميبخشد و از سوي ديگر امكان ميدهد كه حكومتها با قبول ظاهري ادعاي جهاني بودن، عملاً رفتاري مستقل داشته باشند. وي با ارائه نمونههاي فراوان از امپراطوري روم، چين و خلافت عباسي سعي دارد اين تئوري عمومي را اثبات كند.
به عنوان مثال به نظر توينبي امپراطوريهايي كه مشروعيت خود را از دين گرفته بودند با ادعاي جهاني بودن آن دين، مسئله جهاني بودن حكومت خود را مطرح ميكردهاند. اگر چه تئوري توينبي برای توضيح پديده حكومتهاي جهاني ناتوان است، اما آنچه را ميتوان در اينباره سرنخي مهم براي كاوش دانست، استفاده از يك مسلك جهاني براي توجيه جهاني بودن حكومتهاست. اين متفكر شهير انگليسي در نطقي كه در كنفرانس صلح نيويورك ايراد کرده است به ضرورت تشكيل حكومت واحد جهاني اشاره میکند و چنين ميگويد:تنها راه صلح و نجات بشر، تشكيل يك حكومت [واحد] جهاني و جلوگيري از گسترش سلاحهاي اتمي است.
ويليام لوكا اريسون فيلسوف مشهور آمريكايي مينويسد:ما به مملكت واحد و قانون واحد و قاضي واحد و حاكم واحد براي بشر، اعتراف ميكنيم. تمام شهرهاي دنيا، شهر ما و هر يك از جامعه بشر، ابناي شهر ما و ابناي وطن ما هستند. ما زمينشهرهاي خود را دوست ميداريم.
از نظر لوکا اريسون كليه ساختارهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و نظامي بشر بايد زير نفوذ و ولايت يك حكومت واحد جهاني قرار گيرد.
دانته اديب شهير و توانمند ايتاليايي مينويسد:واجب است كه تمام زمين و جماعاتي كه در آن زيست دارند به فرمان يك امير باشند، كه آن چه را مورد حاجت است مالك باشد تا جنگ واقع نشود و صلح و آشتي برقرار شود.
از نظر اين اديب ايتاليايي، صلح و آرامش وامنيت فقط زماني در جامعه جهاني پديد ميآيد كه جهان با حاكميت يك حكومت واحد اداره شود.
انيشتين، دانشمند و فيزيكدان بزرگ، بر اين باور است كه ملتهاي مختلف جهان از هر قوم و نژادي كه باشند، زيرنظر يك حكومت و پرچم واحد، در صلح، امنيت، آرامش، برادري و برابري زندگي ميكنند. او در اين باره ميگويد:حكومتهاي متعدد خواه ناخواه به نابودي بشر منجر خواهد شد، و مردم جهان يكي از دو راه را بايد انتخاب كنند، يا بايد حكومت جهاني با كنترل بينالمللي انرژي تشكيل شود و يا حكومتهاي ملي جداگانه فعلي، همچنان باقي بماند و منجر به انهدام بشري گردد.
تروتسكي و استالين از جمله انديشهوراني هستند كه در قرون معاصر داراي ديدگاه فرامليتي و جهانشمولي هستند. اين دو پس از تشكيل حكومت جماهير شوروي نظراتي را بيان كردهاند. نظر استالين بر اين بود كه ابتدا بايد با شوروي شروع كنيم و پس از تقويت و توانمندي شوروي آن را به عنوان الگوي برتر به دنيا معرفي كنيم.
او بر اين باور بود كه پس از ارائه شوروي به عنوان برترين الگوي حكومتي، ميتوانيم پايهگذار و ارائهكننده حكومت واحد جهانی باشيم. تروتسكي برخلاف استالين بر اين باور بود كه جهان آمادگي پذيرش و دريافت پيامهاي انترناسيوناليستي و كمونيستي را دارد. بايستي به خلق جهان كمك كرد تا به پا خيزند و كمونيست شوند.
هر چند اين دو انديشور اختلافاتي داشتند، امّا در اين نظر كه بايد حكومت واحد جهاني تشكيل داد، مشترك بودند. تروتسكي باورداشت جهان به زودي به شكل يك كشور واحد كمونيستي در خواهد آمد. آمادگي جهان از نظر تروتسكي به حدي بود كه وقتي لنين پست كميساريايي عالي امور خارجه را به وي پيشنهاد كرد، او با ناباوري تمام اعلام داشت مگر جهان كمونيسم آينده، خارجهاي خواهد داشت كه وزارت امور خارجه با كميسارياي عالي امور خارجه داشته باشد.
سرانجام اينکه ميتوان متفكران، نويسندگان و انديشوران بزرگي را نام برد كه درباره حكومت جهاني ليبراليسم استدلالهايي رامطرح نموده و سعي كردهاند اين فرضيه را اثبات كنند كه جهاني شدن دموكراسي ليبرال امري حتمي است. از اين رو تشكيل يك حكومت واحد جهاني بهترين دستآورد بشر خواهد بود.
حكومت واحد در جهان كمالي است كه در فضاي آرام و بدون اضطراب آن وجود واقعي و طبيعت فطري بشر به شكل حقيقي پديدار ميشود. از سوي ديگر اين هدف با توجه به امكاناتي كه در اختيار عناصر اصلي در جهان ليبراليسم قرار دارد كاملا عملي است. صاحبنظران لیبرالیسم بر این باورند که رهبران دنيا، مردم و ملت پيرو آنان بايد بدانند كه هرگونه مقاومت در مقابل اين حرکت عظيم تاريخي، مبارزهاي است كه با شكستي سخت پايان خواهد پذيرفت.
اساسيترين و مهمترين نظرگاهها و ديدگاههاي مطرح شده در اين مورد عبارتند از تئوري پايان تاريخ فوكوياما و نظريه برخورد تمدنهاي سامئول هانتيگتون اما همانطوركه پيشتر اشاره گرديد به دليل نقش نظريه پايان تاريخ درميان دانشوران حوزه علوم سياسي در این نوشتار به اين موضوع پرداخته ميشود.
فرانسيس فوكوياما، متفكر ژاپنيالاصل آمريكايي، در اواخر قرن بيستم سروصداي زيادي را با نوشتن مقاله پايان تاريخ به پا كرد. شكل پاياني حكومت جامعههاي بشري در باور فوكوياما حكومت «دموكراسي ليبرال» است. از نظرگاه فوکوياما باور دموكراسي ليبرال تنها آرمان سياسي است كه منطقههاي قومي و فرهنگهاي ملي گوناگون در سراسر دنيا را به هم پيوند ميدهد. دور جديد سركردگي ايالات متحده بر اساس نظريات فوکوياما پيريزي شد.
چرا كه هر چند با از بين رفتن اتحاد جماهير شوروی فرصت جديدي براي اعتماد به نفس آمريكاييان به وجود آمده بود، اما بدبيني خاصي بر مباحث سياسي در ايالات متحده حاكم بود. نظريه فوكوياما اين بدبيني و چالش را بهبود ميبخشيد. تز فوكوياما اين بود كه پايان تاريخ پيش روي ماست. آنچه شاهد هستيم صرفاً پايان جنگ سرد يا گذر از دوره ويژهاي از تاريخ پس از جنگ نيست، بلكه پايان تاريخ نيز هست. يعني نقطه پايان تحولات ايدئولوژيك بشريت و جهاني شدن دموكراسي ليبرال غربي به مثابه شكل نهايی دولت بشري است.
نقد و بررسي
نظريه پايان تاريخ فوكوياما را مي توان از چند جهت مورد ارزيابي و سنجش علمي قرار داد:
الف) همسوگرايي يك نظريه و راهبرد
نكته قابل توجه در نقد اين نظريه همسوگرايي اين نظریه با ديدگاه جنگ تمدنهاي ساموئل هانتينگتون است. با دقت به اين نظريه در عرصه جهاني ميتوان به اين باور رسيد كه سياستبازان و طراحان غربي تلاش کردهاند که به منظور تحقق انديشه جهانيسازي و به بيان رساتر و همسازتر با اهداف آنان، امريكايي كردن جهان با طرح تئوري پايان تاريخ فوکوياما و طراحي عملياتي اين نظريه با ديدگاه جنگ تمدنها تلاش نموده تا يك تئوري نظري را با يك ديدگاه راهبردي گره بزنند و به اهداف خويش برای سلطه بر منابع مادي و معنوي مردم جهان دست يابند.
امروزه نمونه اين واقعيت تلخ، ناگوار و شكننده براي جامعه انساني را در لشكركشي دولتمردان امريكا به افغانستان و عراق و فشار روزافزون به كشورهاي مستقل مانند ايران، لبنان، سوريه، كره شمالي و ديگر کشورها ميتوان مشاهده كرد. اما طراحان غربي اين نظريهها از اين حقيقت غافلاند كه ملتهاي داراي باورهاي ديني و صاحب فرهنگ و تمدن كهن هرگز در برابر سلطهگري و يكسونگري اقتدارگرايانه امريكا تن به ذلت نخواهند داد و در برابر هجمههاي فكري و زورگويیها و تجاوزهاي آنان به منابع و منافع ملي خويش، واكنشي تهاجمي نشان خواهند داد.
ب) ناسازگاري با اصول بنيادي انساني
نظريه پايان تاريخ بر اساس اصول مكتوب ليبراليسم استوار يافته است. پس نقد نظريه ياد شده به نقد اصول ليبراليسم باز ميگردد. گرچه بررسي و ارزيابي تك تك اين اصول از حوصله اين نوشته بيرون است، اما عمدهترين انتقاد بر اصول اين مكتب ناسازگاري آن با اصول حقيقي و بنيادين موافق با سيرت آدمي و گرايش فطري او به اموري چون معنويت و عدالت و كرامت و پايبندي به ارزشها و رفتارهاي اخلاقي است. از اين رو اصول ليبراليسم به دليل فقدان يا ناسازگاري با اين دسته از امور در عرصه جهاني با چالش جدي مواجه است.
ج) شكست ماركسيسم و توهم پيروزي ليبراليسم
نظريه پايان تاريخ از جانب فوکوياما همزمان با تاريخ پايان دوران ماركسيسم در جهان بوده است. تصور نادرست نظريهپرداز از اينجا ناشي گرديده كه گمان برده است شكست يك مكتب مبتني بر اصول ماديگرايانه و به دور از فطرت و سرشت حقيقتجو و كمالياب آدمی به معناي پيروزي مكتب ليبراليسم بوده است. به نظر ميرسد نظريهپرداز پايان تاريخ از اين واقعيت روشن غافل بوده، كه شكست و ناكامي ماركسيسم به عوامل متعددي بستگي داشت و از جمله مهمترين و اساسيترين آنها نگرش ماديگرايانه به انسان و جهان و جايگزيني اين تفكر نادرست با سرشت خداجوي بشري بوده است.
هر دو مكتب با دو نگرش مختلف كوشيدهاند تا انسان وجهان را با اين اصل تعريف كنند، حال آنكه سنت تخلفناپذير الهي همواره بر اين اصل بنيادين استوار بوده است که انسان در مسير فطرت خويش قرارگيرد و از آفتها و آسيبهاي پيش رو با هدايت پيامبران و آموزههاي وحياني و به دنبال آن با مجاهدت عالمان و مصلحان مصون بماند و راه تكامل را به سوي خوشبختي در دنيا و رستگاري درآخرت بپيمايد.
آينده جهان در نظرگاه اديان
مسأله حكومت واحد جهانی و پايان يافتن همه ستمها و بيدادگريها از مسائل اساسي و مهمی است كه همه اديان بدان پرداخته وقوع حتمي آن را خبر دادهاند. براساس آنچه در آموزهها و نويدهاي كتابهاي آسماني آمده است، به رغم عوامل مختلف و بيشمار بدبيني كه نسبت به آينده بشر در گستره تاريخ تا به الآن ديده شده است، وضعيت كنوني جهان دوام نخواهد داشت. به يقين چرخ گردون روزگار به نفع مظلومان و محرومان خواهد چرخيد و فسادهاي اجتماعي، ناامني، شرارتها، و درگيريهاي كنوني جاي خود را به آرامش، امنيت، عدالت و مهرباني خواهد سپرد.
بر اساس بشارت و نويدهاي پيامبران و كتابهاي آسماني، دورنماي جهان و چشمانداز آينده بشريت، روشن و آرامش بخش خواهد بود. با نظر و گذری اجمالي و كوتاه به كتابهاي آسماني به روشني درخواهيم يافت كه وقتي جهان لبريز از فتنه و آشوب گردد و آتش ظلم و بيدادگري همه جوامع بشري را فراگيرد، و جنگها و ستيزهجوييها مردم جهان را خسته و گرفتار كند و حاكمان و پادشاهان و دولتمردن در اداره امور كشورها عاجز و ناتوان گردند وچارهاي براي حل مشكلات پيدا نكنند، در چنين وضعيت بحراني و غيرقابل تحملي، مصلحي الهي با تكيه برقدرت و قانون الهي قيام و با اصلاح امور حكومت واحد عدلگستر خويش را با سركوب حاكمان و قدرتطلبان در جهان مستقر خواهد کرد.
جاي بسي خوشحالي است كه وقتي به اديان آسماني مراجعه ميكنيم كتب آسماني را سرشار و پر از اميد و نويدهاي پيروزي و وعدههاي ظهور آن «مصلح جهاني» ميبينيم. شايد هم براي عدهاي شگفتآور باشد كه در همه اديان و مذاهب از جمله يهوديت، مسيحيت، مجوسيت و آيين اسلام به دادرسي عادل كه در پايان جهان ظهور خواهد كرد و با تشكيل حكومت واحد جهاني به همه محروميتها پايان خواهد داد و شالوده حكومت واحد در جهان را با عدالت و آزادي بنا خواهد گذاشت، اشاره شده است.
شيرينتر و بهتر و تعجبآورتر براي عدهاي اینکه بيشتر نويدهايي كه در اديان گذشته آمده با آنچه در اسلام به ظهور آن بشارت داده شده است مطابقت صددرصد دارد. ما با ذكر نظرگاه برخي از اديان بيان خواهيم کرد که آنچه را در همه اديان و مذاهب ميبينيم، به صورت جامعتر و كاملتر در آيين مبين اسلام درخواهيم يافت.
نويد مصلح بزرگ جهاني و تشكيل حكومت واحد در جهان بر مبناي عدل در كتب مذهبي مانند: كتاب زند، كتاب جاماسب، كتاب شاكموني، كتاب جوكا، كتاب ديد براهمه، كتاب باباسك، كتاب پاتيكل، كتاب دادنگ و تورات، انجيل لوقا، انجيل متي و ساير الواح و كتابها ذكر شده است.
هر چند غير از قرآن كريم همه كتابهاي آسماني تحريف شدهاند و آنچه در دست ماست، نه آن است كه بر انبياء آن قوم نازل شده است، ولي باز هم عباراتي در آنها پيدا ميشود كه از تحريف در امان مانده و به ظهور «مصلح بزرگ» و تشكيل حكومت جهانی اشاره دارد. در اين پژوهش ما به ذكر عباراتي از کتب اديان گوناگون خواهيم پرداخت و ديدگاه اسلام را به همراه دلايل برتري ديدگاه اين دين مورد بررسي قرار میدهيم و در آخر به ويژگيهاي حكومت واحد در جهان از نظر آيين مبين اسلام میپردازيم.
جهان آينده و يهوديت
تورات ازجمله كتب آسماني مورد قبول پيروان دين يهود و در دسترس اهل كتاب است. در اين كتاب نويدها و بشارتهاي فراواني درباره آمدن مصلح جهاني در آخرالزمان و تشكيل حكومت عدلگستر وي در همه دنيا آمده است.
مضمون آنچه در تورات ياد شده با آنچه به صورت گسترده در قرآن و احاديث اسلامي آمده، باچشمپوشي از امور جزيي، در كل مطابقت دارد. ما در اينجا به بخشی از بشارتهاي تورات اشاره ميكنيم.
در زبور داود درباره اميد بستن به جهاني روشن و نوراني كه در آن بشر با امنيت و آرامش در سايه حكومت الهي و عادل زندگي میکند، چنين آمده است:زيرا كه شريران منقطع ميشوند اما متوکلان به خداوند، وارث زمين خواهند شد. و حال اندك است كه شرير نيست ميشود كه هر چند مكانش را جستجو نمايي ناپيدا خواهد بود. اما متواضعان وارث زمين شده از كثرت سلامتي متلذذ خواهند شد. شرير نجلان صادق افكار مذمومه مينمايد،… خداوند روزهاي صالحان را ميداند و ميراث ايشان ابدي خواهد بود.
در زمان بلا خجل نخواهد شد، و در ايام قحطي سير خواهند بود. لكن شريران هلاك خواهند شد، و دشمنان خداوند، مثل پيه برهها فاني بلكه مثل دود تلف خواهند شد. زيرا متبركان خداوند، وارث زمين خواهند شد. اما ملعونان وي منقطع خواهند شد. صديقان وارث زمين شده، ابداً در آن ساكن خواهند شد. به خداوند پناه برده، راهش را نگاهدار كه تو را به وراثت زمين بلند خواهند كرد و در وقت منقطع شدن شريران اين را خواهي ديد. اما عاصيان، عاقبت مستأصل، و عاقبت منقطع خواهند شد.
در جاي ديگر در خصوص نويد و بشارت حكومت دادگستر، كه راستي و درستي در سايه آن بر جهان گسترش خواهد يافت، چنين ميفرمايد:
و در روزهايش صديقان شكوفه خواهد نمود، و زيادتي سلامتي تا باقي ماندن ماه خواهد بود. از دريا تا به دريا و از نهر تا به اقصي زمين سلطنت خواهد نمود. صحرانشينان در حضورش ختم خواهند شد و دشمنانش خاك را خواهند بوسيد. اسم او ابداً بماند، اسمش مثل آفتاب باقي بماند، در او مردمان بركت خواهند يافت، و تمامي قبايل او را خجسته خواهند گفت. بلكه اسم ذوالجلال او ابداً مبارك باد، و تمامي زمين از جلالش پرشود. دعاي داوود تمام شد.
مسيحيت و چشمانداز به جهان آينده
دين مسيحيت نيز چون دين يهود نگاهي اميدوارانه و همراه با انتظار به فرجامی نیک برای تاريخ و آيندهای روشن برای بشريت دارد. مسيحيان چشم انتظار روز موعودي هستند كه نجات و رستگاري در آن روز به دست «مسيح» براي ايشان به ارمغان آورده شود. هر چند نگاه و باور مسيحيان به «نجاتبخشی» در طول تاريخ دستخوش اختلافات و دگرگونيها شده است اما كتاب مقدس به روشني از نجات انسانها در پايان تاريخ سخن گفته است و بر خلاف آنچه در طول تاريخ و دوران معاصر بشر از نابسامانيها ديده شده، آينده را براي بشر روشن و مايه افتخار ميداند.
مسيحيان نيز همچون يهوديان و مسلمانان بر اين باورند كه تاريخ بشر بيهدف نيست و با برنامه و نظمي خاص به سوي هدف و جهتي مشخص حركت ميکند. تاريخ، هدف و سرانجامي دارد كه پايان و فرجام آن زيبا و همراه با امنيت و آرامش براي بشریت است. از نظرگاه خوشبينانه مسيحيت به آينده، تاريخ به مثال خطي مستقيم در نظر گرفته ميشود كه آغاز و پاياني دارد. خداوند، انسان، جهان و همه آنچه را در آن است آفريده است و روزي خواهد رسيد كه خود، به اين حركت پايان خواهد داد و اين پايان تاريخ و آخر زمان خواهد بود. نجات و رستگاري آدميان به خصوص مؤمنان در گرو تحقق اين وعده الهي خواهد بود. با تحقق اين وعده حق خداوند متعال بشر در رفاه بوده و عدالت، همه هستي را فرا خواهد گرفت و ظلم نااميدي از جهان برچيده خواهد شد.
نويدهايي از كتاب مقدس و نظرگاه مسيح
انجيل متي
اما چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائكه مقدس خويش آيد، آنگاه بر كرسي جلال خواهد نشست و جميع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همديگر جدا ميكند، به قسمي كه شبان ميشها را از بزها جدا مي كند و ميشها را بر دست راست و بزها را چپ خود قرار دهد. آنگاه پادشاه به اصحاب طرف راست گويد:
بياييد اي بركتيافتگان از پدر من! و ملكوتي را كه از ابتداي عالم براي شما آماده شده است، به ميراث گيريد.
انجيل مرقس
پس از اين مصيبتها، خورشيد تيره و تار خواهد شد و ماه ديگر نخواهد درخشيد. ستارهها خواهند افتاد و آسمان دگرگون خواهد شد. آنگاه تمام مردم، مرا خواهند ديد كه در ابرها با قدرت و شكوه عظيم ميآيم. من فرشتگان خود را خواهم فرستاد تا برگزيدگانم را از سراسر دنيا، يعني از گوشه و كنار زمين و آسمان جمع كنند، گذارده نخواهد شد مگر آنكه به زير افكنده شود و چون او بر كوه زيتون مقابل هيكل نشسته بود… از وي پرسيدند: ما را خبر ده كه اين امور كي واقع ميشود و علامت نزديك شدن اين امور چيست؟ آنگاه عيسي در جواب ايشان سخن آغاز كرد كه زنهار كسي شما را گمراه نكند زيرا كه بسياري به نام من آمده خواهند گفت كه من هستم، و بسياري را گمراه خواهند نمود.
زيرا كه وقوع اين حوادث ضروري است. ليكن انتها هنوز نيست زيرا كه امتي در امتي و مملكتي بر مملكتي خواهند برخاست، و زلزلهها در جايگاه حادث خواهد شد و قحطيها و اغتشاشها پديد ميآيد و اينها ابتداي دردها ميباشد. ليكن شما از براي خود احتياط كنيد… ولي از آن روز و ساعت غير از پدر هيچكس اطلاع ندارد، نه فرشتگان درآسمان و نه پسر هم.
پس بر حذر باشيد و بيدار شده دعا كنيد، زيرا نميدانيد كه آن وقت كي ميشود. مثل كسي كه عازم سفر شده خانه خود را واگذار و خادمان خود را قدرت داده، هر يكي را به شغلي خاص مقرر نمايد و درمان را امر فرمايد كه پيدا نمايد. پس بيدار باشيد! زيرا نميدانيد كه در چه وقت صاحبخانه ميآيد. در شام و يا نصف شب يا مالك خروس يا صبح، مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد. اما آنچه به شما ميگويم به همه ميگويم بيدار باشيد.
جهان آينده در انديشه اسلامي
از نظر اسلام آينده جهان و فرجام بشريت بسيار روشن و خوشبينانه است. جهان براي رسيدن به جامعهای مطلوب، كه از نظر همه اديان، انبياء و متفكران تحقق يافتني است در حركت است. انديشه اسلامي با استدلال و بر اساس نياز فطري بشر بر اين باور است كه جامعه بشري فقط در يك صورت به امنيت، صلح و سعادت ابدي و واقعي دست پيدا ميكند. يگانه راه مورد نظر اسلام براي رسيدن بشر به رفاه عمومي و عدالت فراگير تشكيل حكومت واحد جهاني بر محوريت دين، اخلاق و معنويت است. بر خلاف بيشتر مكاتب ديگر، اسلام به سبب فطري بودن قوانين و تناسب دستورات و راهكارهايش با نيازهاي طبيعي و فطري بشر، اين توانايي را دارد كه همه مرزهاي ملي، نژادي، قومي و… را از ميان اقوام بشر بردارد و همه ملل را با يك قانون واحد اداره كند. بر اساس انديشه اسلامي يگانه راه حل مشكلات جامعه بشري برای رسيدن به امنيت فراگير و كمال مطلوب اين است كه همه مرزهاي اعتباري و ساختگي كه عامل تمام اختلافات بشر، دستهبنديها، تفاوتها و رقابتهاي خونين و جنگهاي غيرانساني است، از ميان جوامع بشري رخت بربندد و بذر همدلي و مساوات و وحدت در دل همه ملتها پاشيده شود.
هرچند اين نظر و ايده از ديد برخي تخيلي، دست نيافتني و شبيه جامعه آرماني و ناكجا آباد توماس مور، دانشمند انگليسي است، اما مطالعه و بررسي آثار و انديشههاي متفکران بزرگ جهان نشان ميدهد كه صاحبنظران تأثيرگذار در شكلگيري جوامع و تمدن بشري، به چنين حكومتي باور داشتهاند و براي آن تعريف وتصور خاصي ارائه کردهاند. اگر چنين انديشهاي تخيلي، خيال پردازانانه، موهوم و دستنيافتني بود، سزاوار اين همه توجه، مطالعه و بررسي متفكران و صاحبنظران نبود. از آن مهمتر بشارت چنين جامعهاي در كتابهاي آسماني و اديان الهي است. آنچه نويد و بشارت آن در كلام آسماني و اديان الهی آمده نمي توان آن را موهوم و خيالی دانست چرا كه با ادعاي هدايت بشر و ارائه هدفي مطلوب و دست يافتني كه در كلام وحي موجود است سازگار نيست.
شاهد روشن ديگري بر امكان چنين حكومتي پيدايش سازمانهاي گوناگون جهاني است، سازمانهايي همچون سازمان ملل، جامعه جهاني حقوق بشر، صليب سرخ و غير اينها نشان از اين دارد كه چنين جامعهاي دست يافتني، امكان پذير و خواسته فطري و طبيعي بشر است. هر چند تا به امروز به علت نقص قوانين و ناتواني بشر، هنوز اساسيترين خواسته بشر در جهان پديد نيامده است، ولي بسيار نزديك است که حكومت واحد جهانی بر پايه توحيد و ولايت و سرپرستي دين اسلام در سراسر هستي پديدار شود.
پس اين يك واقعيت انكار ناپذير است كه انسان از همان زمان كه پا به عرصه وجود گذاشت، در پي پديد آوردن جامعهاي با حقوق و امتياز برابر در حياتی سرشار از امنيت و رفاه براي همه بوده است.
رهبران و مصلحان حكومتهاي جهان از دير باز با تأثيرپذيري از اندیشمندان و صاحبنظران توجه و دقت كامل به اين مرحله از كمال اجتماعي و سياسي، در جامعههاي بشري داشتهاند. البته روشن است كه هر فرد و گروهي اين ايدهآل را بر محور انديشه و برنامههاي خود دنبال كرده است و بر اين باور بوده كه تنها راه نجات همان است كه او فكر ميكند. البته گفتنی است که چنين نگاهی به سبب محدوديت توان بشري است كه نمي تواند نوعي قانون و برنامه براي همه افراد بشر ارائه كند.
اما انديشههاي آسماني و اديان الهي با قوانيني فراتر از تفكر بشري و بر اساس فطرت انساني ميتواند پايهگذار حكومت واحد جهاني همراه با رفاه، آسايش، عدالت و امنيت فراگير و همگاني باشد. از اين رو پيامبران الهي برترين و عاليترين روش زندگي (بر محور توحيد) را براي رسيدن بشر به آرزوي ديرينهاش ارائه كردهاند. به همين سبب همه كساني كه به نوعي از مكاتب آسماني تأثير گرفتهاند، همراه با پيامبران همه تلاش خود را برای پرورش بشر بر اساس دستورات الهي به كار برده و همه را به سوي معبود واحد راهنمايي كردهاند.
اينان همه انسانها را از يك ريشه، جوهر و منشأ واحد معرفي کرده و اختلاف نژادي، قومي و قبيلهاي را غيراصيل و اعتباري دانستهاند:«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»؛
اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. بىترديد، خداوند داناى آگاه است.
همان گونه كه در اين آيه اشاره شده است، هر چند بشر قبيلهاي و قومي آفريده شده تا شناخت و تعامل انكارناپذير انجام شود، اما هدف تمام انسانها، واحد است و مبدأ و معاد يگانه دارند. اسلام آيين فطرت انساني است و همه انسانها، بینظر به تعلقات نژادي خاص، از جهت فطرت و نهاد خود مشترك هستند:«فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»؛ به يکتاپرستی روی به دين آور. فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بيافريده است.
بر اساس آنچه گذشت به ذكر دلايلي ميپردازيم كه دين اسلام را تنها دينی معرفي ميكند كه توانايي و برنامه لازم و كافي براي تحقق بلندترين هدف و اساسيترين آرزوي بشر را دارد.
جهانشمولي اسلام
جهاني بودن دين اسلام و اختصاص نداشتن اين دين به گروه، فرقه، منطقه يا جامعه خاصي، يكي از امتيازات مهم اين آيين الهي است. اين نكته كه دعوت اسلام همگاني است و محدود به منطقه جغرافيايي يا انديشه سياسي خاصي نيست حتي از نظر كساني هم كه ايمان به اين دين ندارند، مخفي نمانده است. شاهد تاريخی اين مسئله اين است که پيامبر پيك و نامه براي سران كشورهاي مختلف مانند قيصر روم، پادشاه ايران، فرمانرواي حبشه و مصر فرستاد. اگر دين اسلام انديشه جهاني نداشت و جهاني فكر نميكرد، دليلي براي چنين دعوتي از ساير امتها و اقوام وجود نداشت. از اين رو نميتوان عدهاي را از عمل به دستورات اين دين معاف داشت.
در قرآن كريم و روايات نبوي دلايل فراواني بر جهاني بودن دعوت اسلام و رهبري جهان به دست اسلام تا زماني كه زندگي در هستي وجود دارد آمده است. از جمله آيات روشن درباره اين موضوع عبارت است از: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ»؛ و ما تو را جز [به سِمَتِ] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم، نفرستاديم؛ ليكن بيشتر مردم نمىدانند.
و يا درباره رحمت فراگير نبي مكرم اسلام آمده است:«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ»؛ و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.
و يا در آيهاي ديگر دعوت پيامبر فراگير و همگاني توصيف شده است:
«قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا»؛ بگو: اى مردم، من پيامبر خدا به سوى همة شما هستم.
باور اديان و مكاتب گوناگون بر اين است كه جهانشمولي و پديدار شدن حكومت واحد جهانی در صورتي امكانپذير است كه تمام جامعه و افراد بشر بينش و باور واحدي داشته باشند و البته اين توان را هر كس منحصر در انديشه خود ميداند. اما اين يگانگي در عقيده و بينش در حكومت واحد اسلامي ضروري نيست.
دين اسلام بر اين باور است كه با رسميت يافتن اصل توحيد و توجه به نقاط مشترك و اصلي اديان، كه همان نفي شرك و اعتقاد به وحدانيت است، ميتوان بشر را به اين مرحله از تكامل رساند. بر همين اساس يكي از انگارههاي بيان شده در قرآن كريم دعوت به زندگي مسالمتآميز در كنار هم بوده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ»؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، همگى به اطاعت [خدا] درآييد، و گامهاى شيطان را دنبال مكنيد.
زندگي در كنار هم همراه صلح و آرامش و با عقيده و بينشهاي متفاوت نيز در قرآن به روشني آمده است: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَينَنَا وَبَينَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيئًا وَلاَ يتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»؛ بگو: «اى اهل كتاب، بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد.» پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند، بگوييد: «شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما]».
قرآن در اين آيه و آيات ديگر پيروان اديان را به مسئلهای مشترك و يكسان دعوت كرده است و زندگي در سايه حكومت عدل و برخورداري از امنيت و آسايش اين حكومت را حق همه افراد جامعه، حتي با گرايشهاي گوناگون، ميداند. اين نوع تفكر و بينش، حكومت و ولايت بر همه جهان را براي دين اسلام امكانپذير ميكند. در آيه ديگري ميفرمايد:ما پيامبر اسلام را فرستاديم تا بر همه اديان غالب گردد.
خداوند متعال در حالي غلبه بر همه اديان را براي اسلام ميخواهد كه برنامه هدايت همه مردم جهان و سعادت همه اقوام ملل را در اهداف پيامبر اسلام ديده است. گويي مشركان و كافران كه همواره جهل مردم را براي رسيدن به اهداف خود ابزاري مناسب دانستهاند، با اين امر مخالفت كرده و مبارزات زيادي را انجام دادهاند. در قرآن كريم ميخوانيم:«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند.
جهاني و همگاني بودن دين اسلام در جاي جاي قرآن كريم با الفاظي همچون «عالمين»، «ناس»، «كافه»، «جميعاً» آمده است و با توجه به وسعت معنا و مفهوم كلمات ذكر شده، جهانشمولي اسلام و فراگير بودن دعوت اين دين مبين بر همگان روشن بوده و نيازي به توضيح و تفسير ندارد.
جاودانگي اسلام و حكومت مصلح جهاني
يك نظر و گذر اجمالي در محتواي منابع اسلامي روشن ميكند كه اسلام تنها دين، در طول دورههاي تاريخي براي بشر بوده است و همه انبياء الهي شريعت خود را با نام اسلام بر مردم عرضه كردهاند. اوج كمال بشريت در ظرفيتها و قابليتهای پذيرش شريعت الهي در زمان نبيمكرم اسلام بوده كه دين و آيين الهي به صورت كامل برای هدايت بشر تا روز قيامت ابلاغ شده است.
بنابراين ريشه همه اديان الهي يكي است و همه پيامبران از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص) مردم را به پرستش خداي يكتا دعوت کردهاند. البته شرايط، تواناييهاي فردي و اجتماعي و بلوغ مردم در ميزان دستورات ابلاغ شده تأثيرگذار بوده و هر زمان مردم به اندازه عقول و درك خود با مباني هدايتي شريعتها و اديان آشنا شدهاند، تا اينکه در زمان نبياكرم(ص) بشر به حدي از بلوغ رسيدكه همه آنچه براي هدايت نياز داشت در غالب دين مبين اسلام براي او ارائه و تبيين شد.
از اين رو دين مورد رضاي خداوند فقط اسلام است؛ ديني تكامل يافته، پويا و ابدي كه براي هدايت بشر تا روز قيامت برنامه دارد. با اين دين براي هميشه بر ارسال پيامبران و انزال كتب آسماني مهر پايان زده شد، چرا كه «لارطب و لا يابس الا في كتاب مبين.» بر اساس اين آيه هيچ چيزي نيست كه بشر به آن نيازمند باشد و در قرآن كريم كه برنامه هدايت بشر تا هنگامه قيامت است، نيامده باشد. آنچه گفته شد از زبان حضرت ابراهيم(ع)، حضرت اسماعيل(ع)، پيامبر اكرم(ص)، حوّاريون حضرت عيسي(ع)، فرزندان يعقوب(ع)، بلقيس و فرعون در قرآن كريم آمده است كه با لفظ «اسلام»، «مسلم» و «مسلمين» از گرويدن به دين حق ياد ميكنند. درباره اين مسئله به ذكر چند آيه از قرآن كريم ميپردازيم:«إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ»؛ هر آينه دين در نزد خدا دين اسلام است.
علامه طباطبائي در معناي اين آيه چنين ميفرمايد:دين نزد خداي سبحان يكي است و اختلافي در آن نيست و بندگان خود را امر نكرده، مگر به پيروي از همان دين و بر انبياي خود هيچ كتابي نازل ننموده مگر درباره همان دين، و هيچ آيت و معجزهاي به پا نكرده مگر براي همان دين كه آن دين عبارتست از اسلام، يعني تسليم حق شدن، و به عقيدههاي حق معتقد گشتن، و اعمال حق انجام دادن.
و به عبارتي ديگر ميفرمايد:آن دين واحد عبارت است از تسليم شدن در برابر بياني كه از مقام ربوبي در مورد عقائد و اعمال و يا در مورد معارف و احكام صادر ميشود.
وي در تبيين معناي مورد نظر ميفرمايد:هر چند به طوري كه در قرآن حكايت شده در شرايع رسولان و انبياي او از نظر مقدار و كيفيت مختلف است ليكن در عين حال از نظر حقيقت چيزي به جز همان امر واحد نيست. اختلافي كه در شريعتها هست از نظر كمال و نقص است نه اینکه اختلاف ذاتي و تضاد و تنافي اساسي بين آنها باشد، و معناي جامعي كه در همه آنها هست عبارت است از تسليم شدن به خدا در انجام شرايعش، و اطاعت او در آنچه در هر عصري با زبان پيامبرش از بندگانش ميخواهد.
اين معني در سوره حج چنين آمده است:«مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ»؛ کيش پدرتان ابراهيم است. او پيش از اين و در اين شما را مسلمان ناميد.
در تفسير نمونه درباره با اين جمله ضمن بيان نظرات گوناگون مينويسد:نظر صحيحتر اين است كه ضمير به خداوند متعال برميگردد. يعني خدا هم در كتب پيشين و هم در قرآن شما (ملت ابراهيم) را به اين نام (اسلام) افتخارآميز آفريده است.
صاحب اين تفسير شريف دليل ادعاي خويش را اين آيه ميداند كه ميفرمايد:او شما را در كتب پيشين و در اين كتاب (قرآن) مسلمان ناميد.
«وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»؛
و اينک با سليمان در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.
اين آيه شريفه كه از زبان بلقيس بيان ميشود، ايمان آوردن وي به آيين حضرت سليمان را بيان كرده است. علامه طباطبايي در اين خصوص چنين مينويسد:… و در اين جمله اسلمت را نسبت به خداي تعالي به كار برد، التفات از خطاب و غيبت، و وجه اين التفات اين است كه خطاست از ايمان اجمالي به خدا در جمله «رب اني ظلمت نفسي» به توحيد صريح انتقال يابد، چون در جمله بعدي اسلام خود را بر طريقه اسلام سليمان داشت كه همان توحيد صريح باشد، و آنگاه تصريح خود را با جمله «رب العالمين» تأكيد كرد.
«نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»؛ حواريان گفتند: ما ياران خداييم. به خدا ايمان آورديم. شهادت ده که ما تسليم هستيم.
اين آيه چنان که در تفسير الميزان ذيل تفسير آن آمده به معناي ايمان آوردن حواريون حضرت عيسي(ع) است كه تعبير به مسلمون شده است. در تفسير الميزان آمده است:… وقتي حضرت عيسي(ع) از حواريّون سؤال كرد: كيست كه مراد در پاسخش عين درخواست او را به زبان آورده و گفتند: «نحن انصارالله.» ماييم انصار خدا، و دنبال پاسخ جملهاي را گفتند كه به منزله تفسير آن است و آن اين است كه در «آمنا بالله و اشهد بانّا مسلمون» و منظورشان از اسلام، تسليم خدا و رسول او شدن و اطاعت و پيروي كردن است.
«رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * وَمَن يَبْتَغِ غَيرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يَقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»؛
ميان هيچ يك از آنان فرق نمىگذاريم و ما او را فرمانبرداريم. و هر كه جز اسلام، دينى [ديگر] جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود، و وى در آخرت از زيانكاران است.
يعني آيا غير اسلام را ميجويند با اینکه اسلام دين خداست. چون هر كسي كه در آسمانها و زمين است، تسليم او و منقاد امر اوست. بر اساس اين آيات و آيات ديگري از قرآن كريم دين همواره و هميشه نزد خداوند متعال اسلام است، هر چند شريعتهاي گوناگون با انبياء متفاوت به مردم ابلاغ شده است. اين دين اسلام است كه به عنوان آخرين شريعت براي هميشه تا پايان تاريخ عهدهدار هدايت و سعادت بشري است.
جاودانگي و ماندگاري اسلام است كه اين دين را يگانه راه هدايت بشري كرده و فرجام نيک دنيا را در گرو عمل به دستورات خود ميداند. انسان براي رسيدن به ساحل نجات بايد از برنامهاي تبعيت كندكه تا پايان تاريخ همراه او است و دستورات و سفارشات لازم را براي او دارد، و اين نيست مگر دين مبين اسلام كه با تشكيل يك حكومت واحد جامعه بشري را زير سايه حكومت عدل خويش به سر منزل مقصود خواهد رسانيد.
دين كامل و حكومت جهاني
انتخاب نزديكترين، بهترين و هموارترين راه براي رسيدن به هدف نكتهاي است كه هر انسان خردمندي به آن توجه لازم را دارد. انتخاب كاملترين شريعت براي رسيدن به هدف والاي انساني، كه همان كمال است، برازنده هر عقل سليم و هر انسان دورانديشي است. از آنجا كه با گذر زمان و رشد استعدادها، دين روز به روز كاملتر شده است، براي انسان بهتر اين است كه كاملترين دين را انتخاب كند.
استاد شهيد مطهري در اين باره ميگويد: بشر در مسير تكاملي خود مانند قافلهاي است كه در راهي و به سوي مقصود معيني حركت ميكند، ولي راه را نميداند، هر چند يكبار به كسي برخورد ميكند كه راه را ميداند و با نشانيهايي كه از او ميگيرد دهها كيلومتر راه را طي ميكند… تا تدريجاً خود قابليت بيشتري براي فراگيري پيدا ميكند و ميرسد به شخصي كه نقشه كلي راه را از او ميگيرد و براي هميشه با در دست داشتن آن نقشه از راهنمايي جديد بينياز ميگردد.
روش و برنامه اجتماع عقلا و عقل بر اين است كه به قانون و حكمي كه در بالاترين درجه كمال است، عمل كنند. از آنجا که بر اساس شواهد تاريخي، نظر اديان آسماني و بيان روشن قرآن كريم، آخرين دين عرضهشده به انسانها اسلام است، عقل با نگاهي دقيق به فراواني اديان و شريعتهاي الهي آخرين فرمان الهي را كه همان اسلام است، برمیگزيند و خود را تابع دين كامل و هميشه ماندگار اسلام ميداند. استاد شهيد مطهري در اين خصوص ميفرمايد:
لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاي اوست و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خداوند همان چيزي است كه آخرين رسول او آورده است.
در قرآن كريم ميخوانيم:«وَمَن يَبْتَغِ غَيرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يَقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»؛
و هر کس که دينی جز اسلام اختيار کند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانديدگان خواهد بود.
در اينجا قرآن مجيد اسلام را به معني وسيعي تفسير كرده و ميگويد:
تمام كساني كه در آسمان و زميناند و تمام موجوداتي كه در آنها وجود دارد مسلماناند. پس در برابر فرمان او تسليماند، زيرا روح اسلام همان تسليم در برابر حق است.
شكي نيست كه بشر زماني تسليم در برابر حق است كه آخرين دستورات ابلاغي خداوند متعال را عمل كرده باشد. در اين صورت است كه گرويدن بشريت به دين الهي، قرار گرفتن در پرتوي نور ايمان واقعي و خدمت جهاني را به دنبال دارد. در آيات قرآن كريم آمده است:
«كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَينَاتُ بَغْيا بَينَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يهْدِي مَن يشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»؛
مردم، امّتى يگانه بودند؛ پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت ، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند. و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد ـ پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد ـ به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود، [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مىكند.
به بيان ديگر از آنجا كه انسان موجودي عبث و بيهدف نيست چرا كه:«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»؛ و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.
يعني هدف از آفرينش انسان اين است كه بشر در مسير تكامل خود با اختيار باشد و برای نيل به كمال نهايي راه مستقيم، كامل و نزديك را طي كند، و براي رسيدن به ساحل امن سعادت بايد در طريق مستقيم قرار گيرد كه:«وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ»؛ آنان به راه خداوند ستودنی راهنمايی شدهاند.
و:«اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ»؛ ما را به راه راست هدايت کن.
و:«أَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ»؛ و اين است راه راست من. از آن پيروی کنيد.
بر اساس اين آيات انسان هدفدار است و براي رسيدن به هدف بايد راه مستقيم را انتخاب كند و راه مستقيم فقط دين اسلام است، چرا كه دين اسلام دين كامل است. بر اساس آيه:«وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»؛ و سخن پروردگارت به راستى و داد، سرانجام گرفته است؛ و هيچ تغيير دهندهاى براى كلمات او نيست؛ و او شنواى داناست.
تنها راه براي رسيدن بشر به هدف مطلوب كاملترين راه است، و اسلام بهترين راه هدايت است. از اين رو بشريت براي نجات خود و داشتن فرجامي نيكو بايد در پرتوي دين اسلام در راه راست قرار گيرد، و به دليل اجتماعي بودن انسان و پيوند تنگاتنگ سرنوشت افراد بشر به يكديگر، ضرورت دارد همه جوامع و افراد بشر در اين راه راست (اسلام) قرار گيرند و مسير سعادت را طي کنند. در اين صورت است كه نياز به يك حكومت واحد در جهان با محوريت اسلام و توحيد اسلامي براي رسيدن به سعادت ابدي و زندگي در كمال آرامش و رفاه زير سايه حكومت عدل الهي ضرورت پيدا ميكند.
در نظر استاد آيتالله مصباح يزدی اين نكته چنين آمده است:دانستيم كه هدف اصلي و اولي از بعثت انبياء كامل كردن شرايط براي رشد و تكامل آزادانه و آگاهانه انسانها بوده، كه به وسيله قرار دادن وحي الهي در دسترس مردم، تحقق يافته است. همچنین اهداف ديگري نيز منظور بوده، از جمله ميتوان كمك به رشد عقلاني و تربيت روحي و معنوي افراد مستعد را به شمار آورد. و در نهايت انبياء در صدد تشكيل جامعه ايدهآل بر اساس خداپرستي و ارزشهاي الهي، و گسترش عدل و داد در سراسر زمين بودهاند و هر كدام در حد امكان، قدمي در اين راه برداشتهاند و بعضي از ايشان توانستهاند در محدوده جغرافيايي و زماني خاص حكومت الهي را برقرار سازند. ولي براي هيچكدام از ايشان شريط تشكيل حكومت جهاني، فراهم نشده است… و با توجه به اینکه امامت، متمم نبوت و تحققبخش خاتميت است، ميتوان نتيجه گرفت كه اين هدف به وسيله آخرين امام، تحقق خواهد يافت.
اين باور در قرآن كريم به شكلهاي گوناگون آمده است:«وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»؛ و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
بر اساس اين آيه و آيات ديگر روشن ميشود كه اسلام به عنوان كاملترين و بهترين دين الهي به زودي به طور كامل در سراسر گيتي منتشر خواهد شد و با غلبه بر همه انديشههاي ديني و غيرديني ديگر حكومت عدل الهي را براي سعادت بشري تشكيل خواهد داد.
حكومت جهاني در آينه آيات و روايات اسلامي
همانطور كه گفته شد دين اسلام دينی كامل و هميشگي است و اين مسئله نشان میدهد كه بايد آموزهها و گزارههاي اين دين مبتني بر فطرت بشري، انعطافپذير و متناسب باشرايط زمان و مكان در حركت باشد. بايد باور داشت كه اسلام و دستورات آن با فطرت انسان، كه قسمت ثابت و ماندگار حيات انساني است، هماهنگ است و ميتواند بشر را با پاسخگويي به خواستهها و نيازهاي فطري به ساحل نجات و آرامش برساند. آيات فراواني از قرآن كريم به روشني از جهاني بودن حكومت اسلام و فراتر بودن آن از نژاد، قوم، منطقه، جغرافيا و زمان خاص سخن گفته و به شكلهاي گوناگون نگاه جهاني اسلام را در تشكيل يك حكومت واحد ترسيم کرده است.
در اينجا به ذكر چند آيه به عنوان نمونه اكتفا ميكنيم: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند.
قبل از بحث درباره اين آيه تذكر اين نكته لازم است كه اين آيه به جز در سوره توبه، 2 بار ديگر نيز، يكي در سوره فتح آيه 4 و بار ديگر در سوره صف آيه 5، با كمي تفاوت آمده است. علت اين است كه قرآن كريم بر جهاني شدن اسلام و پيشرفت آن تا تشكيل حكومت واحد جهاني تأكيد بسيار كرده است. به ويژه اینکه سرانجام، اسلام هم از نظر منطق بيان و گفتار و هم از نظر اجتماعي، رشد چشمگيري كرد و دشمنان را از قسمتهاي زيادي از جهان عقب زد و جاي آنان را گرفت و اكنون هم در حال رشد، پيشرفت و پويايي است. كه البته مرحله نهايي اين پيشرفت در آيندهاي نه چندان دور با تشكيل حكومت واحد جهانی به رهبري واپسين ذخيره الهي تحقق پيدا خواهد كرد.
در تفسير الميزان درباره اين آيه آمده است:اضافه كلمه دين به كلمه حق به طوري كه گفتهاند اضافهايست بياني، ولي ظاهراً اين اضافه در اصل اضافه لاميه بوده، و عنايت لطيفي در آن به كار رفته، و آن اين است كه هر يك از حق و باطل براي خود ديني دارندكه مطابق اقتضاي خاص آنهاست، و خدا از بين آن دو، دين حق را پسنديده، براي اینکه خودش حق است و بدين جهت رسول خود را به ابلاغ دين حق گسيل داشته است.
معنايابي واژگان و نگاهي كلان به تفسير آيه شريفه
كلمه «اظهار» وقتي در مورد چيزي عليه چيز ديگر استعمال ميشود، به معناي غلبه است. وقتي ميگوييم دين اسلام را بر ساير اديان اظهار داد، معنايش اين است كه آن را بر ساير اديان غلبه داد. منظور از همه اديان، همه روشهاي غيرخدايي است كه بشر بدان سلوك ميکند. و اين آيه در مقام تحليل در جمله «و الله نوره» در آيه پيشين است، و معنايش اين است كه خدا نور خود را تمام ميكند. زيرا خدا آن كسي است كه رسول خود را با نورش گسيل داشت.
نوري كه همان هدايت و دين حق است، تا آن را بر همه اديان غلبه دهد، هر چند كه مشركين بتپرست نخواهند. از اين دو آيه استفاده ميشود كه دين حق نور خدا در زمين است هم چنانكه اين معنا از جمله:«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ»؛ مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی باشد.
با اين بيان دين، نور است براي انسانها و فقط در پرتوي اين نور انسان ميتواند راه هدايت را تا رسيدن به سعادت طي كند. اين نور سراسر جهان را روشن خواهد كرد، هر چند دشمنان خدا مخالف باشند. با توجه به اینکه در گذشته اين اتفاق نيفتاده است و وعده الهي نيز حتمي است، در آينده محقق خواهد شد.
در روايتي از امام علي(ع) آمده است:حضرت امير(ع) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟ گفتند: آري. حضرت فرمود: نه، سوگند به كسي كه جانم به دست اوست، اين پيروزي آشكار نميشود مگر زماني كه هيچ آبادي روي زمين نماند، مگر آنكه صبح و شام بانگ لا اله الا الله از آن به گوش رسد.
«وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»؛
و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
واژه «ذكر» در آيات متعددي از قرآن كريم به معاني مختلف از جمله ياد كردنتورات و قرآن كريم آمده است. ليكن مفسران در آيه مورد بحث دو احتمال درمعناي آن دادهاند:
نخست) قرآن كريم، و در برابر زبور را به معناي تمام كتابهاي پيامبران پيشين گفتهاند. براين اساس معناي آيه شربفه چنين مي شود: ما علاوه بر قرآن كريم در كتابهاي آسماني پيشين نوشتيم، سرانجام سراسر زمين در اختيار بندگان صالح خدا قرار خواهد گرفت.
دوم) تورات، زيرا عبارت «من بعد» از آيه شريفه گوياي اين حقيقت است كه در زبور پس از تورات نوشته شده زمين از آن بندگان صالح خدا خواهد بود.
اغلب مفسران همين احتمال را برگزيدهاند.
از ديگر سو اطلاق واژه «الارض» در آيه مورد بحث بيانگر دو مطلب است:
يكم) جهاني بودن حاكميت صالحان. پس منطقه و بخش خاصي از زمين دراختيار آنان قرار نميگيرد بلكه سراسر زمين را شامل ميشود.
دوم) بندگان شايسته برخوردار از منافع مادي ومعنوي تمام زمين هستند. بدينسان آنان وارثان و مالكان زميني خواهند بود كه نعمت، بركت، امنيت، عدالت، معنويت و عقلانيت در سراسر آن گسترده است.
علامه طباطبايي در اين باره مينويسند:مراد از وراثت بر زمين انتقال و تسلط صالحان بر منافع مادي و معنوي تمام زمين و به دست آوردن تمام بركات زندگي در آن است.
يعني خداي متعال همه منفعتها و بركتهاي زمين را به انسان شايسته انتقال ميدهد و او را بر آنها مسلط ميگرداند، بيآنكه هيچ معاملهاي ميان صالحان و ديگران صورت گيرد. بنابراين مفاد آيه بيانگر آن است كه به زودي سراسر زمين از شرك و گناه پاك ميشود و ساكنان آن سالم و پاك و به دور از هر بدي جامعهاي را تشكيل ميدهند كه يكتاپرستي فراگير میشود و مردمان آن جامعه آزادانه به پرستش خدا ميپردازند.
ايشان در ادامه مينويسند:اين بركات زمين تنها به منافع مادي تمام نميشود بلكه به بركات معنوي و اخروي نيز قابل تفسير است.
در مجمعالبيان روايتي از امام باقر(ع) گزارش شده مبني بر اینکه آن حضرت فرمود:اين آيه درباره اصحاب حضرت مهدي(عج) در دوره آخر الزمان است.
در تفسير قمي در روايتي ديگر از امام باقر(ع) آمده كه آن حضرت فرمود:اين آيه درباره حضرت قائم(عج) و ياران اوست. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِيِ ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛
خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همانگونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند، و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گرايد؛ آنانند كه نافرمانند.
خداي متعال در آيه شريفه به افراد با ايمان و صالح و خدا باوران پارسا چند نويد اميدبخش و مژده خوشايند داده است:
1. آنان خلافت و حكومت بر جهان را به دست خواهند آورد.
2. دين حق (اسلام ) در جهان رسمي و سراسري و همواره پابرجا خواهد بود.
3. وحشت و ناامني از ميان دينداران از بين رفته و امنيت و ثبات جايگزين آن خواهد شد.
4. پرستش خداي متعال و فرمانبرداري از او همگاني و بيهيچ مانعي آزاد خواهد بود.
5. جلوههاي آلوده به شرك از جامعه جهاني رخت ميبندد و يكتاپرستي در زمين گسترده و حاكم خواهد شد.
در آيه مورد بحث عبارت «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ» حكايت از وعده تخلفناپذير الهي به مومنان صالح دار. وعده اين است که در نهايت حاكميت سراسر زمين از آن آنان خواهد بود. اطلاق واژه «الارض» ودر آمدن «لام» غايت بر جمله «يستخلف» اين معنا را آشكار ميسازد و نتيجه اين بشارت ان است كه آيين مورد رضايت مومنان صالح پا برجا و استوار ميگردد و ترس و وحشت از بين میرود و امنيت و ثبات در سراسر زمين برقرار و جامعه سالم و از هر گونه شرك و آلودگي به گناه پاک خواهد بود.
مفسران شيعه و روايات بسياری از پيشوايان معصوم(ع) درباره تفسير اين آيه آيه شريفه چنين معنايي از آيه كريمه را ميرساند. از جمله اینکه امام سجاد(ع) آنگاه كه آيه شريفه را قرائت كرد فرمود:
هم والله شيعتنا اهل البيت يفعل الله ذلك بهم علی يدی رجل منا و هو مهدی هذه الامه و هو الذی قال رسول الله(ص) لو لم يبق من الارص الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتی يلی رجل من عترتی اسمه اسمی يملاً الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا؛
سوگند به خدا انان شيعيان ما اهل بيتاند خدا اين وعده را (حكومت جهاني) براي آنان به دست مردي از خاندان ما كه مهدي اين امت است انجام مي دهد و رسول خدا(ص) درباره او فرمود: اگر يك روز از زمين باقي نماند، خدا آن روز را چنان طولاني كند تا مردي از خاندانم كه همنام من است،آن را از داد بگستراند همانگونه كه از بيداد فرا گرفته شده بود.
طبرسي پس از بيان روايت ياد شده از امام سجاد(ع) نوشته است:
همانند اين سخن از امام باقر و صادق(ع) گزارش شده است و بدين سان مراد از عبارت «الذين آمنوا و عملوا الصالحات» بر اساس اخبار و روايات اهلبيت(ع) مهدي از آلمحمّد(ص) و بشارتي به پيامبر و خاندانش است، به اینکه در هنگام قيام حضرت مهدي(عج) قدرت و حكومت در سراسر جهان از آن حضرت خواهد شد و ترس و ناامني از جامعه برداشته ميشود.
نتيجه
بنابر آنچه در اين نوشتار آمد، روشن ميشود که سرانجام دين اسلام سرتاسر گيتي را فرا خواهد گرفت و بر همه انديشهها و اديان پيروز خواهد شد. در اين صورت مدينه فاضله و عدالتشهر مهدوي در زمين به دست صالحان، حقگويان و خداپرستان به رهبري موعود جهاني و با ياري امدادهاي الهي در همه جهان پديد میآيد و آن مصلح يگانه اداره آن را در دست خواهد گرفت. جامعه جهاني زير نفوذ حكومت ولايتمحور مهدوي پايان تاريخ و شروع حياتي سرشار از نشاط، رفاه، امنيت، و بدون كاستي و نقص و رو به كمال است.
در اين جامعه كمالگرا و اخلاقمحور كه بر اساس نظام ولايت و امامت شكل ميگيرد، صاحبان زر و زور و دولتمردان ظالم از بين ميروند و مردم به ويژه مستضعفان، صالحان و مظلومان نقش اساسي و قابل توجه در اداره امور آن پيدا ميكنند.
در چشمانداز جامعه موعود حكومت واحد الهي بر سراسر دنيا سيطره و برتري پيدا خواهد كرد. حكومت جهاني اسلام در پايان تاريخ بر اساس باور ديني، محوريت اسلام و حاكميت صالحان خواهد بود. يكتاپرستي و توحيد همگاني شده و معنويت و اخلاق در گستره هستي نهادينه خواهد شد. ترس، يأس و ناامني از بين جامعهها رخت بر میبندد و امنيت و آرامش همه جا را فرا خواهد گرفت. جهان از قسط و عدل و داد لبريز شده و فساد، تباهي و شرارت ريشهكن خواهد شد. بركات آسمان، نعمتهاي بيكران، گنجينهها و معادن زمين همه با بهترين شرايط و برترين كيفيتها در اختيار بشر قرار خواهد گرفت.
برگرفته از سايت :المهدويه
یک دیدگاه
ناشناس
لطفا اسم نويسنده را در مقاله درج فرماييد