پنجشنبه، پنجم اردیبهشت ماه 65 مصادف با شب نیمه شعبان مراسم مولودی و جشن باشکوهی در مسجد تیپ 21 در پنج طبقههای موقعیت شهید کارگر برپا بود. به اتفاق بچههای تخریب به آنجا رفتیم.آن روزها، شهید امیر نظری موهای سرش را از ته تراشیده و قیافهی تابلویی پیدا کرده بود. حدود 2000 نفر از رزمندگان تیپ 21 در مسجد حضور داشتند. سخنرانی و نوای گرم و دلنشین محمدرضا مهماندوست و اجرای تئاتر از مراسم آن شب به یاد ماندنی بود. بعد از اتمام مراسم، حضار از نمازخانه خارج میشدند.
جلوی درب خروجی نمازخانه، جمعیت ازدحام کرده بود و همه به دنبال کفشها میگشتند. من و امیر با هم بیرون آمدیم. شیطنت امیر گل کرد!گفت: حمید! اینجا جای گاز اشکآوره!
از جیبش کاغذ لولهای، که حاوی گاز اشکآور بود، درآورد و با فندک آتش زد. میخواست کاغذ را روی زمین بیندازد. در حالیکه گاز اشکآور در حال دود کردن بود، یک رزمنده مسن از امیر خواست با آتش کاغذ، سیگارش را روشن کند. امیر کاغذ را به صورت پیرمرد نزدیک کرد و سیگارش را روشن کرد. چشمهای پیرمرد سوخت و اشکش سرازیر شد. بنده خدا نمیدانست علتش چیست!
خندهام گرفته بود. امیر کاغذ را روی زمین انداخت و گفت: حمید فرار کن. بهسرعت از شلوغی گذشتیم و خارج شدیم. دود سفید گاز اشکآور در هوا پراکنده شد. جمعیت با چشمان اشکبار در حالیکه سرفه میکردند، با کفش و بدون کفش بهسرعت به اطراف پراکنده میشدند.
یکی میگفت: شیمیایی زدن! یکی میگفت: کار منافقینه!
سر و صدا و هیاهو به اوج رسید. با امیر گوشهای ایستاده و به بلوایی که درست شده بود، میخندیدیم. اعتراض که بیشتر شد، امیر گفت: اینجا دیگه جای ما نیست. و به سرعت از معرکه دور شدیم!
راوی : حمید جهانگیر