ملتى كه بدون كمك و بدون استاد توانست يك چنين مراكز عظيم غنىسازى را به وجود بياورد، چرا نتواند نيروگاه بسازد؟ بايد بتوانيم. چرا نتوانيم؟ يك روزى ميگفتند: شما نميتوانيد نيروگاه بخارى هم بسازيد. من يادم هست دورهى رياست جمهورى خود من بود؛ نيروگاهى بود كه در زمان رژيم گذشته شروع شده بود، نصفهكاره مانده بود. مىآمدند ميرفتند تا دلالهاى بينالمللى از يك كشورى بيايند آن را درست كنند. بعضىها هم ميگفتند ما در داخل ميتوانيم درست كنيم. ما چند نفر از مسئولين مرتبط با اين مسائل را در دفتر رياست جمهورى خواستيم – چند تا از رؤساى كشور را – نخست وزير و ديگران را هم دعوت كرديم تا بحث كنيم. اينها آمدند گفتند: آقا امكان ندارد كه ما بتوانيم آن نيروگاه را – كه نزديك تهران هم هست – به آخر برسانيم و افتتاح كنيم. اين، قضاوت آنها بود. گفتند: اصلاً امكان ندارد؛ حتماً بايستى خارجى بيايد. ما خارجى را نياورديم؛ متخصص داخلى رفت آن را كامل كرد، درست هم كرد، الان هم سالهاست كه دارد برق ميدهد و از توليد او دارد كشور استفاده ميكند.
اول انقلاب جهاد سازندگى ميخواست سيلو بسازد. ميدانيد سيلوهاى ما را در دوران طاغوت، شوروىها ميساختند. رژيم طاغوت گندم را از آمريكا ميگرفت، سيلويش را شوروى ميساخت! سيلو ظاهرش ساده است، اما نسبتاً فناورى پيچيدهاى است. جهاد سازندگى گفت ميخواهيم سيلو بسازيم؛ از اطراف صدا بلند شد كه آقا نميتوانيد؛ بيخود خودتان را معطل نكنيد، سرمايهى كشور را هم به باد ندهيد. يك نمونهى سيلوى كوچكى در خوزستان ساختند كه بنده آن وقت رفتم بازديد كردم. امروز كشور جمهورى اسلامىِ شما يكى از سيلوسازهاى درجهى يك دنياست؛ جزء كشورهاى سيلوساز برجستهى درجهى يك است.
يكى از سدهاى نزديك تهران آب ميداد. گفتند بروند اين را درست كنند؛ گفتند خود كمپانى سازندهى اين سد بايد بيايد؛ رفتند آوردند. اين هم مربوط به اوائل رياست جمهورى ماست. ميگفتند: مگر ما ميتوانيم سد درست كنيم؟ همين تلقيناتِ گذشته بود. جوانهاى ما همت كردند، رفتند سراغ سدسازى. امروز كشور جمهورى اسلامى به فضل الهى بهترين سدساز اين منطقه است. در منطقهى ما هيچ كشورى مثل جمهورى اسلامى مسلط بر ساختن سدهاى بزرگ – چه سد بتونى، چه سد خاكى – نيست. سدهائى كه ما ساختيم، از مشابههاى خودش كه زمان طاغوت به وسيلهى شركتهاى خارجى ساخته شده، بهتر و با ظرفيت بيشتر و البته با هزينهى بسيار بسيار كمتر است؛ كار خودمان هم هست. چرا نميتوانيم؟ نخير، نيروگاه هستهاى هم ميتوانيم بسازيم؛
——————
در طول دهها سال تبليغات شده بود كه ايرانى ناكارآمد است؛ بايد از ديگران بياموزد، بايد از ديگران تقليد كند، بايد به دامن ديگران متوسل و متشبث شود. در دوران جوانى و نوجوانىهاى ما اين جزو چيزهاى رائج بود. تا صحبت يك چيزى ميشد، ميگفتند اينجا كه خب، نميشود اين چيزها را بسازند. ميخواستند توى يك شهر بر روى يك خيابانى پل بسازند، بايد مهندس خارجى مىآمد؛ اگر ميخواستند يك سد بسازند، بايد چندين شركت خارجى و مهندسين و متخصصين خارجى مىآمدند؛ يكى ديوارهى سد را ميساخت، يكى توربين را ميساخت، يكى بقيهى دستگاهها را ميساخت؛ اصلاً تصور نميشد. حتّى تا اوائل انقلاب، اين فكر بود. من فراموش نميكنم؛ بنا بود يك نيروگاه گازى را يك جائى بسازند – از قبل از انقلاب نيمهكاره مانده بود – به مسئولينش ميگفتيم اين كار را انجام بدهيد؛ آمدند پيش من – من آن وقت رئيس جمهور بودم – گفتند آقا اصلاً امكان ندارد. آنها باورشان نمىآمد. خب، امروز مهندسين كشور ما، جوانان ما، پيشرفتهترين نيروگاهها را در شكلهاى مختلف، در انواع مختلفِ خودش دارند ميسازند. ما امروز ميتوانيم نيروگاه هستهاى بسازيم.