به نام خدا
علّامه مجلسي در بحار الانوار به نقل از کتاب “الغيبه ” شيخ طوسي ،هفت نفر را نام مي برد که آنها در عصر نيابت خاص نايبان چهارگانه خاص امام عصر(عج)(که از سال 260تا نيمه شعبان سال 329نيابت کردند )به دروغ ادّعاي سفارت و نيابت و بابيت (درباني)حضرت مهدي(عج)را نمودند
سپس با توقيع امام عصر (عج)توسّط نائبان خاص آن حضرت لعن شده و از آنها اعلام بيزاري شده و شيعيان آنها را لعنت کرده و از آنها اظهار بيزاري نمودند ،آنها عبارتند از :
1_ابا محمد ،حسن شريعي
اين شخص از اصحاب امام هادي (ع)و سپس از اصحاب امام حسن عسکري (ع) بود او نخستين کسي بود که در عصر غيبت صغري به دروغ ادّعاي بابيت و واسطه گري بين شيعيان و امام عصر (عج)کرد و ادّعاهاي دروغين ديگر نمود و نسبتهاي ناروا به امامان (ع)داد ،سرانجام از ناحيه مقدّسه امام زمان (عج)توقيعي در مورد بيزاري از او و لعنت به او صادر شد و به اين ترتيب مورد لعن و طرد شيعيان قرار گرفت .
2_محمد بن نصير نميري
اين شخص از اصحاب امام حسن عسکري (ع)بود پس از شهادت امام حسن عسکري (ع)ادّعاي نيابت خاص و بابيت امام مهدي (عج)نمود ،بلکه کارش به الحاد و کفر کشيده شد و ادّعاي رسالت و نبوّت و ربوبيت کرد .
از ناحيه مقدّسه امام عصر(عج)توقيعي در مورد بيزاري از او و لعن او صادر شد ،رسوا گرديد و شيعيان از او بيزاري جستند.
3_احمد بن هلال کرخي
او از اصحاب امام حسن عسکري (ع)بود ،در عصر غيبت صغري نيابت خاص محمد بن عثمان دوّمين نايب خاص امام عصر (عج)را منکر شد و کارش به انکار و الحاد و کفر کشيد ،سرانجام از ناحيه مقدّسه امام مهدي (عج) توسّط ابوالقاسم حسين بن روح (نايب خاص سوّم امام زمان )در مورد بيزاري از او و لعنت او توقيعي صادر شد و شيعيان از او بيزاري جسته و او را لعن و طرد کردند.
4_ابو طاهر محمد بن علي بن بلال
اين شخص در عصر محمد بن عثمان (نايب خاص دوّم امام عصر (عج))مي زيست . سهم مبارک امام (ع)در نزدش بود ،آن را به محمد بن عثمان تحويل نداد و به دروغ ادّعاي وکالت و نيابت از امام عصر (عج)کرد ،شيعيان او را لعن کردند و توقيعي از ناحيه مقدّسه در مورد لعن و بيزاري از او صادر شد .
5_حسين بن منصور حلّاج
يکي ديگر از کساني که ادّعاي بابيت و وکالت و نيابت خاص از طرف حضرت مهدي (عج)نمود ،حسين بن منصور حلّاج است . او در آغاز ادّعا کرد که من وکيل امام زمان (عج)هستم ،گروهي از ناآگاهان را به گرد خود جمع کرد ،يکي از شيعيان به نام ابوسهل ،در ظاهر از مريدان او شد و پس از شنيدن ادّعاهاي او به افشاگري پرداخت و ادّعاهاي پوچ او را به شيعيان ابلاغ کرد.
حسين بن منصور حلّاج به قم سفر کرد و از عالم بزرگ علي بن بابويه قمي (وفات يافته سال 329ه.ق)که از شخصيت ها و محدّثين بزرگ قم بود ،تقاضاي ملاقات کرد و در ضمن نامه اي براي او چنين نوشت :”من رسول و وکيل امام زمان (عج)هستم .”
علي بن بابويه نامه او را پاره پاره کرد و سپس دستور داد او را با کمال ذلّت و خفّت از قم بيرون کردند .
او ادّعاي خدايي مي کرد و مي گفت خدا در وجود من حلول کرده است ،سرانجام به دستور مقتدر عبّاسي (هجدهمين خليفه عبّاسي )به فتواي علما و فقهاي عصر ،او را در بغداد به دار آويزان کرده و اعدام کردند ،و اعدام او در سال 309(ه.ق) واقع شد .(20)
6_ابو جعفر ،ابن ابي العزاقر
او که نام اصليش “محمد بن علي شلمغاني “است ،به خاطر معرّفي ابوالقاسم حسين بن روح (سوّمين نايب خاص امام عصر _عج)داراي موقعيت و شخصيت ارجمند ،در ميان شيعيان به خصوص در ميان دودمان خود،بني بسطام بود و از فقهاي شيعه در عصر غيبت صغري به شمار مي آمد .ولي جاه طلبي باعث گرديد که کارش به انحراف کشيده شد ،کفر و الحاد و انحراف عقيدتي او به جايي رسيد که ادّعا کرد ؛روح رسول خدا (ص)در کالبد محمد بن عثمان (نخستين نايب خاص امام زمان _عج)انتقال يافته و روح امير مؤمنان علي (ع)به بدن حسين بن روح نوبختي (نايب خاص سوّم امام زمان_عج)حلول نموده است ،و روح حضرت زهرا (س)در کالبد ام کلثوم دختر محمد بن عثمان دميده شده است .
او به اين ترتيب ادّعاي بابيت و تقرّب به پيشگاه امام زمان (عج)مي کرد و گروهي را با ادّعاهاي باطل خود اغفال نموده بود ،سرانجام توقيعي از ناحيه مقدّسه امام زمان (عج)توسّط حسين بن روح در مورد لعن او و بيزاري از او صادر شد ،حسين بن روح آن توقيع را به شيعيان ابلاغ نمود ،آنها و طايفه بني بسطام از او بيزاري جسته و او را طرد و لعن کردند.
7_ابوبکر بغدادي
اين شخص به نام محمد بن احمد بن عثمان ،معروف به “ابوبکر بغدادي “برادر زاده محمد بن عثمان (دوّمين نايب خاص امام زمان _عج)بود ،به دروغ ادّعاي بابيت و وکالت از امام عصر (عج) نمود ،شيعيان به ادّعاي دروغين او پي بردند و او را لعن و طرد نموده و از او بيزاري جستند .
روزي جمعي از شيعيان در محضر محمد بن عثمان عمري (دومين نايب خاص امام زمان _عج)بودند ناگاه محمد بن عثمان ديد ابوبکر بغدادي از دور به سوي آنها مي آيد ،به حاضران فرمود :”توجّه کنيد اين کسي که به اينجا مي آيد از اصحاب شما و شيعيان نيست .”
نقل شده :ابوبکر بغدادي به بصره رفت و در آنجا به يزيدي (که از سرشناسان منحرف بصره بود )پيوست و در خدمت او ثروت بسيار اندوخت ،سرانجام بر اثر سعايت و گزارش خلافکاري او به يزيدي ،يزيدي ،ضربه محکمي بر فرق سر او زد که بر اثر آن چشمهايش آسيب سخت ديد و پس از مدّتي در حالي که نابينا شده بود درگذشت .(21)
اين افراد ،نمونه هايي از مدّعيان دروغين بابيت و درباني خاص بين مردم و امام زمان (عج)بودند که در عصر غيبت صغري بروز کردند و هر کدام به نحوي با نکبت و خواري ،رخت از جهان بربستند.
ظهور شيخ احمد احسايي و تولّد بابيت و بهائيت از صوفيه
پس از اينها ،سالها گذشت و ديگر از اين گونه مدّعيان دروغين بابيت بروز نکرد ،تا اينکه “مذهب انحرافي شيخيه” (در قرن 13ه.ق)به وجود آمد ،مؤسّس شيخيه شخصي به نام “شيخ احمد احسايي “بود ،او معتقد بود که در هر دوره بايد يک نفر به عنوان باب خاص (دربان و واسطه مخصوص )امام زمان (عج)براي وساطت بين امام و مردم وجود داشته باشد ،و ادّعا مي کرد که من باب خاص امام زمان (عج)هستم .
او پس از خود يکي از شاگردانش به نام “سيد کاظم رشتي “را جانشين خود ساخت و پيروانش را به اطاعت از سيد کاظم رشتي فرا خواند . پيروان شيخيه کم کم زياد شدند ،پس از مرگ او به اطراف سيد کاظم رشتي آمدند و به اين ترتيب مذهب دروغين شيخيه رواج يافت ،پس از مرگ سيد کاظم رشتي که يکي از مدّعيان بابيت بود،سيد علي محمد باب و سپس حاج کريم خان کرماني ،ميرزا حسن گوهر و ميرزا باقر و يحيي صبح ازل و پس از او حسينعلي بهاءو…دنباله مرام بابيت را ادامه دادند .بنابراين بابي گري و بهايي گري ،مولود شيخيه بود و شيخيه نيز مولود فرقه هاي صوفيه بود ،به دنبال آن بهايي گري نيز مولود صوفيه بود ،زيرا حسينعلي مؤسّس بهائيت قبلا ً در سلک صوفيه و دراويش بود ،چنانکه جبّه و کلاه ترمه اي سوزن زده و موي بلند سر و صورت و داشتن تبرزين او که در خانواده اش نگهداري مي شود ،بيانگر صوفي گري اوست. (22)
شرک در عقيده شيخ احمد احسايي از نظر سيد علي آقا قاضي
از اسوه عارفان ،آيت الحق سيد علي آقا قاضي (وفات يافته سال 1366ه.ق)استاد علّامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان (که مي گفت هر چه دارم از سيد علي آقا قاضي دارم )سؤال شد نظر شما درباره شيخيه چيست ؟قاضي فرمود :”آن کتاب شرح زيارت شيخ احمد احسايي را بياور و نزد من بخوان ” او آن کتاب را آورد و خواند آقاي قاضي فرمود:
“اين شيخ مي خواهد در اين کتاب ثابت کند که ذات خدا داراي اسم و رسمي نيست ،همه کارها که ايجاد مي شود مربوط به اسماء و صفات خدا است ،اتّحادي بين اسماء و صفات با ذات خدا وجود ندارد .بنابراين شيخ احمد احسايي ذات خدا را مفهومي پوچ و بي اثر ،صرف نظر از اسماء وصفات مي خواندو اين عين شرک است. (23)
1)
20)علّامه مجلسي ،بحار ،ج51،ص367تا371.محدّث قمي،سفينة البحار،ج1،ص296و297
21)اقتباس از بحار ،ج51 ،ص371 تا 379
22)اقتباس از جمال ابهي،ص110
23)اقتباس از روح مجرّد ،تأليف علّامه سيد محمد حسين حسيني ،ص426و447
برگرفته از سايت :المهدويه
2 دیدگاه
ناشناس
1200 جلد کتاب شیخیه را مطالعه کنید بعد قضاوت نمایید
مثل انقلابهایی که خیلی معنوی بودند ولی به لجن کشیده شدند انقلابی نظر ندهید
عصر انتظار
سلام
اگر برای رد مطلبی که بیان شده استدلالی دارید لطفا بیان کنید.