به نام خدا
کیسانیّه نخستین گروهی هستند که در قرن اوّل هجری پس از شهادت امام حسین (ع)به محمد حنفیّه یکی از پسران حضرت علی (ع)گرویدند و او را مهدی موعود خواندند،حتّی پس از مرگ او قائل شدند که او زنده است و در کوه رضوی بین دو عدد شیر قرار گرفته است
افراد برجسته ای مانند مختار ،سیّد حمیری و کثیر (دو شاعر مدّاح خاندان رسالت )را از سران کیسانیّه می دانند و به عقیده ما این افراد توبه کردند و یا اهدافشان قیام بر ضد بنی امیّه به رهبری محمد حنفیّه بود ،تا جان امام سجّاد(ع) از گزند حوادث محفوظ بماند.
به هر حال کیسانیّه از کسانی هستند که باب بدعت مهدویّت را با اعتقاد به مهدی موعود بودن محمد حنفیّه گشودند ،و برای خود فرقه ای ساختند ،در روایت آمده در محضر امام صادق (ع)سخن از این فرقه به میان آمد ،آن حضرت فرمود :آیا از اینها نمی پرسید که اسلحه رسول خدا (ص)در نزد چه کسی است ؟(یعنی نزد امام سجّاد است و همین موضوع یکی از نشانه های حقانیّت امامت آن حضرت است ) هر گاه محمد حنفیّه بخواهد به چیزی از وصیّت (پیامبر )و …آگاه گردد از امام سجاد(ع)می پرسد و توسط او از اسرار پنهان آگاه می شود .(1)
پس از درگذشت محمد حنفیّه گروهی از غلّات که به مهدی بودن محمد حنفیه اعتقاد داشتند پسر او ابوهاشم عبدالله را جانشین او دانسته و به عقیده انحرافی خود ادامه دادند .
مهدي سفياني و گروه هاي ديگر
ماجرای خونبار کربلا ،مسلمانان از شیعه و سنّی را به “مهدی موعود “که نام او مطابق روایات به طور مکرّر از پیامبر (ص)به عنوان مصلح و منجی عالم بشریّت ،نقل شده بود ،متوجه ساخته بود ،آنها به دنبال چنین شخصی می گشتند .
امویان از این موقعیّت سوء استفاده کردند و گفتند وقتی که علویان دارای مهدی هستند ،و عباسیان نیز مهدی دارند ،چرا ما نداشته باشیم ،از این رو برای خود مهدی تراشیدند و او را با لقب “سفیانی “خواندند .
گروه دیگر به نام “جارودیّه”محمد بن عبدالله بن حسین را مهدی غائب دانسته و در انتظار ظهورش به سر می بردند .
گروه دیگری به نام “ناووسیّه” حضرت امام صادق (ع)را هنوز زنده و مهدی می دانند.”فرقه زیدیّه”به زید بن امام سجاد(ع)به عنوان مهدی موعود اعتقاد دارند .”واقفیّه”گروه دیگری هستند که امام کاظم (ع)را زنده و غائب می دانند و معتقدند او ظهور می کندو دنیا را پر از عدل و داد می کند.
به این ترتیب فرقه “باقریّه”امام باقر (ع)را مهدی موعود می دانند .و “اسماعیلیه “اسماعیل فرزند امام صادق (ع)را مهدی موعود دانسته و فرقه” محمدیّه” به حضرت محمد بن علی (فرزند امام هادی )به عنوان مهدی موعود دل بسته اند . “جوازیّه”فرقه دیگری هستند که حضرت حجة بن الحسن (عج)را دارای فرزندی دانسته و او را مهدی موعود خوانده اند.
ابو مسلم خراسانی نیز ادّعای مهدویّت کرد و در سال 138(ه.ق) کشته شد .در دوران عباسیان عدّه ای منصور دوانیقی را مهدی موعود دانستند و معتقد شدند که روح خدا در پیکر او حلول کرده است.
تا آنجا که منصور دوانیقی پسرش را به نام مهدی نام گذاری کرد تا در آینده از این نام سوء استفاده کرده و خود را همان مهدی موعود بخواند و مردم از او به این عنوان اطاعت کنند.
بعضی نخستین خلیفه عباسی ،ابوالعباس عبدالله سفّاح را مهدی موعود خواندند.
ابن مقفّع نقابدار معروف خراسان که در علوم غریبه مانند:شعبده ،طلسم و…مهارت داشت مدّعی مهدویّت شد و گروهی به او پیوستند.
حاکم نصرالله که در سال386(ه.ق) خلیفه شد ،نخست ادّعای مهدویّت کرد سپس ادّعای خدایی نمود.
افراد دیگری مانند:عبدالله عجمی در ماه رمضان 1081(ه.ق) در مسجد الحرام ،محمد بن احمد سودانی در سال 1299(ه.ق )،سیّد محمد بن علی بن احمد ادریس در سال 1323(ه.ق )و ابن سعید یمانی ملقّب به فقیه در سال 1256(ه.ق )ادّعای مهدویّت کردند .
این مسأله همچنان در طول تاریخ ادامه یافت مثلاً در سال 1213میلادی شخصی به نام “مهدی مصر” خود را همان مهدی موعود خواند و گروهی به او پیوستند. و در قرن 19میلادی در سال 1848میلادی مهدی سودانی متولّد شد پس از آن که بزرگ شد ،ادّعای مهدویّت کرد و گروهی او را مهدی موعود خواندند، سرانجام در سال 1885کشته شد.
یکی از این مدّعیان مهدویّت ،درویش رضا بود که در سال سوم سلطنت شاه صفی (ششمین شاه صفویّه ،وفات یافته سال 1052ه.ق)به نام مهدی در قزوین خروج کرد .
تا این که حدود صد و اندی قبل “غلام احمد قادیانی “در شبه قاره هند خود را مهدی موعود خواند و پیروانی پیدا کرد ،که هم اکنون فرقه “قادیانی گری” در هندوستان معروف هستند و در سال 1260(به ادعای بابیان )سید علی محمد باب در کنار کعبه ادّعا کرد که من همان قائم منتظر هستم.
وقتی که به بررسی علل و ریشه ها می پردازیم می بینیم در همه این موارد طاغوتها و جاه طلبان و استعمارگران برای وصول به منافع نامشروع خود از ساده لوحی مردم سوء استفاده کرده و با فرقه سازی مردم را نسبت به همدیگر درگیر و مشغول نموده اند.
در قرن 19و20میلادی استعمار پیر انگلستان و روسیه تزار دست به دست هم دادند و به مهدی سازی پرداختند ،در ایران سید علی محمد باب و حسینعلی بهاء و…را برای این کار برگزیدند.
دراین دو قرن دستهای استعمار به کار افتاده و به این مسأله استعماری رونق بیشتری داد ،به عنوان مثال حدود صد و اندی سال قبل مردم هندوستان به رهبری نهرو ،با استعمار انگلستان مبارزه کرده و استقلال خود را به دست آوردند . در همین بحران ،استعمار انگلستان شخصی به نام “غلام احمد قادیانی “را راست کرد ، او خود را مهدی موعود خواند و اعلام کرد :”همه احکام اسلام ثابت و به قوّت خود باقی است ،جز جهاد و امر به معروف و نهی از منکر ،که من آنها را نسخ کردم و به جای آن اطاعت از والی و حاکم را (که در آن روز آن حاکم دست نشانده استعمار انگلیس بود )بر همه واجب می کنم . (2)
جمعیت قادیانی ،زشت ترین جمعیّتی هستند که هنگام اشغال هند توسّط انگلیس ،با دست مرموز انگلیسیها پدیدار شد،این جمعیّت ،پیوسته برای ایجاد فساد و مبارزه با اسلام به خصوص در آفریقا تلاش می نماید .(3)
نظیر این مطلب در مورد سید علی محمد باب و حسینعلی بهاء در ایران به وجود آمد که جدایی دین از سیاست و عدم دخالت و نظارت در امور ،از دستورهای اولیه آنها است .
به این ترتیب نتیجه می گیریم که جاه طلبی و استعمار وتحمیق مردم و سوء استفاده برای رسیدن به منافع نامشروع ،گروه هایی از مردم را زیر ماسک مهدویّت و بابیّت ،به وادی دین سازی و فرقه پردازی افکنده و با گل آلودکردن آب ماهی گرفتند ،در صورتی که ویژگی های حکومت جهانی حضرت مهدی (عج)در ابعاد گوناگون از :توحید ،عدالت ،امنیّت فراگیر ،صلح جهانی ،اقتصاد خوب ،اوج رشد علوم ،تکامل همه جانبه امور معنوی و اخلاقی و پذیرش عمومی با تشکیل حکومت واحد جهانی و…هزارها فرسخ با عملکرد این مدّعیان دروغین مهدویّت فاصله دارد .
1) بحار،ج26،ص208
2)اقتباس از کتاب خورشيد پنهان ،از انتشارات مسجد صدريه تهران ،ص187_246،244،193.
3)المخططات الاستعماريه ،محمد محمود صوّاف.
برگرفته از سايت :المهدويه