گسترش بودا
تاریخ بودا از هنگام تأسیس، تا زمانى که دین رسمى کشورهاى فارس و ماوراءالنهر شد، تاریخى پیچیده و مبهم است . اما نظر مشهور- بنابر قول بستانى- این است که این مکتب با مشکلاتسختى روبه رو شد و انشقاقهایى در آن رخ داد، که تعداد آنها به ۱۸ طایفه مىرسد. مشهورترین این طایفهها عبارتند از:
۱ ـ وى باشیکا؛ یعنى جدایى طلبان، که داراى شاخههاى بسیارى است.
۲ ـ سوترانیتکا؛ یعنى پایبندان به قواعد اصیل.
گفتنى است، گسترش آیین بودا مدیون شخصى است، به نام «آشوکا» که نزدیک دو قرن و نیم پس از ظهور بودا مىزیست. علت انتشار بودا ـ آن گونه که در دایره المعارف بستانى آمده است ـ به هجوم اسکندر مقدونى به سرزمین هند برمىگردد. او توانست بر قسمت اعظمى از هند تسلط یابد. در این بین، در سال ۱۳۲۱ ق. م. یکى از امیران هندى به نام «شاندارگوبتا» قیام کرد و قبائل زیادى را دور خود گرد آورد و توانست، یونانیان را از کشور خود بیرون براند و تمام هند را یکپارچه تحت فرمان خود درآورد. او، «شودرى» بودن خود ـ پایینترین طبقه جامعه هند ـ و نیز حملهمقدونیان به هند را بهانهاى براى از بین بردن قدرت برهمنان قرار داد.
پس از او، پسرش «بندوسارا» به حکومت رسید و «میگشینس» تاریخنویس یونانى را به دربار خودپذیرفت؛ تا خوى فضولى وى را سیراب نماید.
بندوسارا، پسرش «دارما سوکا» یا «شوکا» را ـ بنابر بعضى منابع ـ به جانشینى خود در دولت موریاتعیین کرد. شوکا حکومت خود را گسترش داد و سیاست خشونت و سلطه بر دیگران را از راه نظامى در پیش گرفت؛ اما وى و بنا به گفته «ویل دورانت» طولى نکشید که از جنگ و قدرت بیزار شد، و به آیین بودا گرایش پیدا کرد و گمشده خود را در آن یافت. او به آیین بودا درآمد و به نشر آن پرداخت، و اعلان کرد، که از این پس فتوحات او در راه دین خواهد بود. بستانى مىگوید او با لقب «بیاداسى» (محبّ پرهیزکار) قانونهاى صبورانه و شفقتآمیزى را رواج داد؛ که آثار آن به صورتکنده کارى شده بر روى ستون هایى در دهلى و اللهآباد و نیز بر روى صخرههایى نزدیک پیشاور درغزاره و اوریسا و غیر آن پیدا شد ؛ اما به زبان «برکلیت» یعنى عامیانه بود، نه به زبان برهمنان؛ یعنى سانسکریت. این قوانین، به انجام کارهاى نیک، حفر چاه، درختکارى، ساختن راه وبیمارستان و پارکهاى عمومى و جنگل امر مىکنند، و از قصاص کردن به صورت قتل بازمىدارد.
او همچنین هیأتهایى دینى به کشمیر، سیلان (سرىلانکا)، امپراتورى یونان و کوههاى هیمالیا فرستاد و بدین ترتیب، بودا که مذهبى از مذاهب هند بود، به یک دین جهانى تبدیل شد. اینمطلب را بستانى و شلبى نیز تأیید مىکنند.
بودا در عصر نوین
دین بودایی که امروزه از نظر تعداد پیروان یکی از چهار دین بزرگ جهان به شمار می رود در قرن ششم ق . م در مقابل قدرت برهمنها در هندوستان به وجود آمد و با سرعت در شبه قاره هند و سپس در کشور های همجوار انتشار یافت این دین که قرنها در هند رواج داشت بعد از این که تغییرات مهمی در دین هندو به وجود آمد در اثر مخالفت برهمنها جای خود را به دین هندونئسم واگذاشت و از جایگاه اصلی خود دور شد.
این دین از همان روزهای نخستین پیدایش خویش در سرزمین هند تا کشورهایی که امروزه پیرو مرام تراوادا می باشند همواره به صورت نیروی متحد کننده حیات اجتماعی پیروان خود، در همه ابعاد و شاخه های آن عمل کرده است. در حال حاضر دین بودیسم در چین و ژاپن پیروان بسیاری دارد. در هند و چین فرانسوی، مذهب تازه ای تحت عنوان آئین بودایی جدید ظهور نموده که تمام موجودات مقدس ادیان بزرگ دیگر را برای تقدیس در اطراف بودا جمع می کند که بعضی از اروپائیان نیز مجذوب کیش بودا گشته اند. و عبادتگاه بودائی و کتابخانه آن در سالن (جمعیت دوستداران دین بودا) در پاریس نمونه ای از این علاقه مندی است.
در کشور تبت دین بودیسم در اطراف سلسله مراتب روحانیان و رهبانان تمرکز یافته و صورتی به خود گرفته است که از آن به آئین (لاما) تعبیر می کنند این شعبه ی دین بودایی نه تنها در آن سرزمین ریشه گرفته و انتشار یافته بلکه از آنجا به خارج سرایت کرده است. هم اکنون دین بودایی (لاما) آنچنان در زندگانی مردم دیار تبت نفوذ و رسوخ کرده است که یک پنجم کل ساکنان آن کشور در دیرها و صومعه ها بودائی لاما منزل دارند و معتقدند که لااقل یک پسر از هر خانواده باید در خدمت، روحانی و رهبانی در آید. این دیرها نه تنها موسسات دینی و مذهبی هستند بلکه اکنون مرکز قدرتهای سیاسی و مهد تحقیقات و تدرسات علمی نیز می باشد.
دین بودایی ماهایانا در کشورهای پیرو آن به اندازه کافی شبیه به هم می باشد.
برجسته ترین مثال تفکر حیات ماهایانایی در جهان معاصر را باید در ژاپن ملاحظه نمود. مدارس مهم هنوز در آنجا فعال می باشند. چندین دانشگاه بودایی کاملا شناخته شده هستند و حیات دین بودایی نیز چه در معابد و چه در منازل بودائیان جریان دارد.
کشور چین در ثلث اول قرن حاضر صحنه یک حرکت اصلاح طلبانه بودایی بوده که با تهاجم ژاپن به آن کشور در سال ۱۹۳۷ میلادی و هشت سال جنگ متعاقب آن قطع گردید.
بنیانگذار و رهبر این نهضت یک کشیش بودایی به نام (ت آی هسی) بود.
در ماجرای انقلاب فرهنگی چین در سال ۱۹۶۶ م تمام معابد بودایی بسته شد به نحوی که دیگر هیچ نشان مشهوری از فعالیت های بودایی در هیچ کجای چین به چشم نمی خورد.
در سالهای اخیر بودائیان آسیا از ژاپن و آسیای جنوب شرقی تا سرزمین آمریکا پیش آمده تبعیت و پیروی تعداد زیادی از امریکائیان و اروپائیان را به دست آورده اند، مراکز تفکر و مراقبه بودایی در همه جا بوجود آمده است.
در حال حاضر تعداد بی شماری کتاب و جزواتی که در آنها امریکائیان و اروپائیان که به دین بودایی درآمده و از ارزشها و تعالیم آن سخن می گویند در دسترس عموم قرار دادند. و حتی دانشگاه هایی نظیر دانشگاه دارماریلم در ایالت کالیفرنیا تاسیس یافته است.
در سالهای اخیر کنفرانسهای جهانی متوالی و متعددی از پیروان دین بودایی تشکیل گردیده که از همه قابل ذکرتر کنفرانسی است که در سال ۱۹۵۶ میلادی در رانگون پایتخت برمه به مناسبت دوهزار و پانصدمین سال تولد بودا برگزار گردید. این کنفرانس که به ابتکار بودایی های برمه برگزار گردید و بخش اعظمی از هزینه آنرا نیز دولت برمه پرداخت نمود، نه تنها صاحب نظران بودایی را از کلیه سرزمینهای مربوطه به این دین گرد هم آورد، بلکه دستاوردهای دیگر مهمی نیز داشت.
بودا که با لهجه هند باستان سخن می گفت و دامنه راه میانه اش در زمان های مختلف به اقصی نقاط آسیا گسترش پیدا کرده بود اکنون از کانون های اصلی ایمان و اعتقاد مذهبی در دنیای جدیدمی باشد. امروزه او کسی است که در سرتاسر جهان مورد تعظیم و تکریم بوده و در عمیقرین سطح احساسی پیروان خویش جای گرفته است.
می توان گفت که در قرن بیستم گروه ها و معابد بودایی را می توان تقریبا در تمام شهرهای مهم اروپا و آمریکایی شمالی ملاحظه نمود.
در پایان باید متذکر می شویم که گسترش بودا در جهان عامل مهمی هم دارد که معمولا از کنار آن به راحتی می گذریم. این عامل توسط نظام سرمایه داری غرب به وجود آمده که آن را باید عامل تبلیغاتی رسانه ای دانست. نظام سرمایه داری غرب به خوبی دریافته است که دین اسلام مهم ترین مانع گسترش این نظام در جهان است و یکی از ترفندهای مبارزاتش بر علیه این دین استفاده از ادیان خنثی می باشد چرا که آیین بودیسم و هندوئیسم که هیچ نوع ایدئولوژی منسجم و سازمان یافته ای ندارد، ابزاری مناسب برای تحقیق و رام کردن توده های مردم می باشند و می توانند به صورت کاذب نیازهای معنوی انسان را اشباع کنند و حتی آنان را آماده پذیرش سرمایه داری لیبرالیسم هم بکنند امری که امروزه در ژاپن، چین و کشورهای جنوب شرقی آسیای یعنی حوزه نفوذ بودیسم صورت تحقق به خود می گیرد و آنان را به ابزار دست نظام سرمایه داری غرب تبدیل می کند.
اصول آیین بودا
در حقیقت، بودا دو مطلب را اصل آیین خود قرار داده است:
اصل اول: شرّ و درد و رنج بودن عالم هستی و مایهی اندوه دانستن هر آنچه انسانها به آن دل میبندند و از آن به زندگی تعبیر میکنند.
اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگی، پیوستن به «نیروانا» است که میتوان آن را نوعی عدم و رها شدن از قید وجود دانست.
با توجه به مطالب فوق باید گفت: درست است که بر اساس تعریفی که میگوید: «دین الهی مجموعهی عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتی اجرایی است که خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده است…»، آیین بودیسم یک دین به معنای واقعی نیست، ولی چون طرفداران آن تلقی دین از آن را دارند و میخواهند با ایمان به آن به رستگاری برسند، میتوان انتقادهای کلی زیر را بر آیین بودا وارد دانست.
۱٫ انکار مباحث نظری و اعتقادی
در آیین بودیسم بر خلاف ادیان ابراهیمی که از دو بخش عمدهی نظری ـ اعتقادی، و عملی ـ تکلیفی تشکیل شده اند، خبری از مباحث نظری و اعتقادی نیست و هر کس که میخواهد پیرو این آیین شود، باید بدون هر گونه استدلالی، حقیقت رنج، یعنی شر بودن زندگی را بپذیرد و همچنین به اصل «سامسارا» (تناسخ)، یعنی تکرار ازلی تولد و مرگ و جابه جا شدن یک روح از جسمی به جسم دیگر، ایمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخه ی «سامسارا» رهایی بخشد.
بودیسم در مباحث اعتقادی و نظری کم همت و بی رونق است و مبادی لاهوت و فلسفه ی فوق الطبیعه و امثال آن و مباحث عقلانی نزد بودا وزنی ندارد. وی گفته است:
من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی ندادم و همچنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکردم و… .
با این همه، این ادعا که نمیخواهد در امور نظری و اعتقادی سخنی بگوید، در عمل به فراموشی سپرده شده و در دام نوعی ماتریالیسم گرفتار میآید و با ابدی و ازلی دانستن ماده و عالم به انکار صانع میپردازد; گویا آنگاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت پاسخ دهد، میگوید: من در مباحث نظری کاری ندارم، ولی آن گاه که نوبت به انکار صانع عالم و معاد میرسد، وعده ی خود را از یاد میبرد و به انکار مبدأ و معاد میپردازد. به همین دلیل میتوان گفت: بودیسم تبیین روشنی برای مباحث عقیدتی ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادی نظری گویا و روشنی ندارد، در مرحله ی عمل هم چندان موفق نیست و برنامه های عملی اش نیز بیشتر به توصیه های اخلاقی مبهم و نارسا میماند که هر کس برداشت متناسب با میل خود را میتواند از آن داشته باشد; به همین دلیل، در طول تاریخ که دین بودا در نواحی خارج از هند گسترش مییافت، در برخورد با اساطیر و معتقدات محلی با آنها تطبیق مییافت و تغییر میکرد.
۲٫ انکار خداوند
اکثر ادیان به خصوص ادیان ابراهیمی خود را موظف می دانند تا به سه سوال اساسی انسان پاسخ دهند به همین دلیل در جواب سوال از کجا آمده ایم؟ مباحث مربوط به خالق هستی و صفات او را بیان می کنند و در جواب سوال چه باید بکنیم؟ بحث نبوت و وساطت پیامبر بین خالق و انسان که برای سعادت انسان از سوی خالق شریعتی آورده را مطرح می سازند و در پاسخ به سوال، به کجا خواهیم رفت بحث معاد را مطرح می کنند، به همین دلیل گفته شده که محور اشتراک ادیان ابراهیمی بحث های توحید، نبوت و معاد است هر چند در تبیین آنها با هم اختلافات زیادی دارند. در این میان برخی از آیین ها نیز وجود دارد که یا خود را موظف به پاسخ گویی به سه سوال از کجا آمده ایم؟ چه کاری انجام دهیم؟ و به کجا می رویم؟ نمی دانند و به همه آنها پاسخ نمی دهند یا به دلیل حوادث تاریخی پاسخ های آنها به برخی از این سوال ها به دست ما نرسیده است. از جمله این آیین ها دین بودا می باشد که ساختاری متفاوت با ادیان ابراهیمی دارد و روش خاص را برای پاسخ دادن به سوالات فوق در پیش گرفته است.
صفات و ویژگی های خداوند در آئین بودا
آنگونه که در منابع موجود بودایی آمده، بودا در پاسخ به این سوال که این جهان را چه کسی آفریده است و آفریدگار جهان چه صفات و ویژگی هایی دارد، دو راه در پیش گرفته است:
راه اول: روش سکوت:
در برخی از منابع ذکر شده که هنگامی که از بودا در مورد خداوند سوال می شد وی از پاسخ دادن طفره رفته و می گفت: «من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی نداده و همچنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخنی نگفته ام و از بقای روح بعد از وصول به درجه کمال، ارهت، بیانی ننموده ام… چرا که در این مقوله بحثی نکرده ام و شرح و تفسیری نداده ام؟ زیرا بحث در این امور فایدتی را متضمن نیست و این مسائله پایه و بنیان دین نمی باشند. از این رو از بحث درباره آنها در گذشتیم». از دیدگاه بودا پارسایی و رضا در شناختن جهان و خدا نیست، بلکه تنها در زیستن نیک خواهانه و دور از خود پرستی است… ». به همین دلیل عده ای معتقدند «مفهوم ذهنی او (بودا) از دین مفهومی کاملا اخلاقی بوده و او در همه چیز به رفتار و سلوک توجه داشت نه به مراسم و آیینی با پرستش مابعد الطبیعه یا خداشناسی… ». با توجه به این سیره بود اما، نه می توانیم وی را منکر خدا و خالق هستی بدانیم و نه می توانیم وی را خداشناس و اثبات کننده خالق هستی بشماریم یعنی او را نمی توان خدا پرست نامید و نه می توان ملحد و منکر خدا.
راه دوم: روش انکار:
برخی دیگر از شواهد تاریخی نشان می دهد که بودا فقط به سکوت در مورد خالق هستی و صفات او اکتفا نکرده، بلکه به انکار وجود خالق و خدا پرداخته است و معتقد بوده این عالم قدیم و ازلی است و اصلا نیازی به خالق نامحدود و واجب الوجود ندارد تا ما در جستجوی او باشیم. او وقتی که به مقام بودایی رسید در اولین اقدام برای تبلیغ آیین خود در پاسخ راهبانی که از او پرسیده بودند تو می گویی «برهما» هنگام آفریدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسیم نکرده است، پاسخ داد: «اصلا من باور ندارم برهما چیزی را آفریده باشد تا جهان آفریده او باشد. آنان پرسیدند: پس جهان ساخته کیست؟ بودا پاسخ داد: به نظر من جهان ابدی است و آغاز و انجامی ندارد».
در جمع بندی دو روش فوق می توان چنین نتیجه گرفت که بودا به عنوان موسس آیین بودیسم هرگز نخواسته در مورد آفریننده جهان و خالق هستی سخن بگوید او نه به این که عالم چگونه به وجود آمده توجه دارد و نه آفرینش و آفریننده را مورد کنکاش قرار می دهد او تنها چهار حقیقت از دیدگاه خود را که رکن اصلی آنها درد و رنج بودن زندگی دنیا است. محور اصلی آیین خود قرار می دهد و با معرفی هشت راه می خواهد انسان را از این درد و رنج رهایی دهد و غیر از این سخنی درباره آفریننده جهان معرفی نمی کند. بنابراین بایدگفت: در آیین بودا موجودی به عنوان خدا که آفریینده و خالق جهان باشد معرفی نشده و در اصول تعلیمی وی پرستش هیچ موجودی تعلیم داده نشده، هر چند واقعیت غیر از این است و در عمل برخی از فرقه های بودایی انسان هایی را که به عقیده آنها روح بودا در آنها نسخ پیدا کرده و بوداهای زمان خود هستند می پرستند و برخی دیگر در معابد خود خاکستر تن بودا، درخت بدی (درخت بیداری) که به یاد درختی که بودا در زیر آن به مقام نوریافتگی و بیداری نائل شد و تندیس و مجسمه بودا را تقدیس کرده و در حقیقت می پرستند.
مفهوم خداوند در آیین بودا
در متون بودایی تا جائیکه بررسی شده هیچ گونه اشاره ای به شناسایی خالق جهان و یا پرستش آن مطلبی ذکر نشده، و بودا نیز ادعای رسالت و پیامبری نکرده است. لذا از نگاه پیروان آیین بودا، او فقط راهبری است که راه معرفت و سعادت را نشان می دهد. و از وجود مافوق طبیعت که ازلی و ابدی است و خالق و صانع آسمان ها و زمین می باشد و سرنوشت افراد انسانی را در قبضه داشته و قاضی حاجات و مجیب دعوات باشد بحثی به میان نیاورده است». خدایان که در هند مورد پرستش بوده اند از دیدگاه بودا خود فناپذیر و موجودات ناپایداری هستند و کم ترین اثری در حال آدمیان ندارند، فلذا پرستش و عبادتی هم برای آن ها منظور نمی شود. دانشمندان بودایی خدای برهمایی را خدای مغرور و خودبین می شناسند، بخصوص وقتی این خدا درباره خودش حرف می زند، آن جا که می گوید: «من برهما هستم من خدای عظیم و والامقام هستم، پادشاه خدایانم، من خود زاده نشده ام و مخلوق نیستم، من جهان را خلق کرده ام، من حکمران و خداوندگار جهان هستم» و بودائیان به طور صریح می گویند: که جهان قدیم است و کسی آن را خلق نکرده است. و همچنین اعتقاد به بهشت و جهنم و حساب و جزا در آیین بودا وجود ندارد.
انسان محوری بودن تعالیم بودا
در تعالیم بودا آنچه اهمیت دارد، راه و روش عملی است و آنچه غیر از آن باشد از دیدگاه او مخالف عقل سلیم است. تمام افکار بودا در عبادت ذیل که منسوب به او است تجلی می کند: «من از چه چیز سخن گفته ام، من درباره بدبختی و نیاز سخن گفته ام، درباره فرجام نکبت گفتگو کرده ام و نیز در باره ایمانی که به فقر و نکبت و بدبختی بشر پایان خواهد داد توضیح داده ام، اما چرا این مباحث را پیش کشیده ام؟ زیرا فقط از این سودی حاصل می شود که به مبانی و اساس دیانت مربوط است، و آدمی را به رهایی از آلام و رنج ها و به معرفت عقل کل و نیروانه هدایت می کند». بودا می گوید راه وصول به مقصد و طریقه نجات هر سالک همانا تکیه بر نفس و اعتماد به نیروی ذاتی خود او است که باید به واسطه تهذیب و تزکیه باطن خلاصی حاصل کند، در حقیقت، در مذهب او انسان مورد توجه قرار گرفته است، از این روی می توان گفت که اساس مذهب بودا انسان محوری است نه خدا محوری. در عین حال باید توجه داشت که در آیین بودا و سنت های وابسته به آن وجود یک خالق، یعنی خدا به هیچ وجه صراحتا انکار نشده است. برخی معتقدند اینکه بودا از ناحیه خدا حرف نمی زند بدان معنا نیست که او مبدأ هستی را قبول ندارد و یا از آن روی گردان است، بلکه از این جهت بوده که همه تلاش خود را صرف مجهز کردن مردم به زهد و ترک زندگی دنیوی و نفرت دادن از این خانه غرور و نیرنگ می کرده است.
رسیدن به نیروانا، هدف مهم و اصلی آیین بودا
نکته قابل توجه در آیین بودا مسأله «نیروانا» است که هدف مهم و اصلی در این آیین رسیدن به آن حالت می باشد. برخی آن حالت را آزادی مطلق معرفی نموده و گفته است که انسان پس از مهار کردن فعالیت غرایز حیوانی و چشم پوشی از لذایذ به آن می رسد که در اصطلاح صوفیه به آن فنا گفته می شود. البته از دیدگاه آیین بودایی این حالت بدان معنا نیست که سالک به این مرحله به شعاع الهی برسد. برخی می گوید: که «نیروانا» که مقصود اصلی بودائیان می باشد به معنای فعال مایشا به عنوان مرتبت سرمدی، ثابت و لایتغیر است، فاسد ناشدنی و انحطاط ناپذیر است، ساکن و بدون جنبش است، در محدوده زمان جای نمی گیرد نامیر است، به دنیا نیامده و شدن در آن راهی ندارد، علاوه بر همه این ها نیروانا ویژگی های دیگری نیز دارد. که عبارتست از قدرت، برکت، و شادمانی، امنیت، پناهگاه راستین و مکانی است امن، نیروانا حقیقت راستین و واقعیت اعلی است، نیروانا عین خیر است هدف متعالی است واحد است و تنها کمال ممکن و دست یافتنی است، دین بودایی تجسم یافته نیروانا است و این همان جنبه از آیین بودا است که شدیدا رنگ مذهبی دارد.
آنچه بودائیان راجع به «نیروانا» بیان داشته و از او توصیف کرده است تقریبا شبیه به اوصاف خداوندی است که ادیان توحیدی در مورد خالق و آفریننده جهان بیان می کنند. و اگر چنین باشد می توان گفت که آیین بودا خداوند را قبول دارد ولکن نسبت به آن مانند ادیان دیگر توجه نشده است. چون این آیین و مسلک بیش از آنکه به یک دین شباهت داشته باشد به یک فلسفه شبیه است ولی پیروان او تدیجا آیین او را به صورت یک آیین مذهبی درآوردند و خود او را که منکر عبادت و پرستش خدایان بود تا حد یک معبود بالا بردند و معابد ساختند و مجسمه بودا را در معابر برپا کردند و گفته های او را پس از خودش گرد آوردند».
نتیجه:
از مجموع آن چه گذشت به این نتیجه می رسیم که خدا در آیین بودا جایگاه خاصی ندارد و اندیشمندان بودایی در برابر خالق جهان موضع لاادری اختیار نموده اند، به قول خودشان، آن ها در فکر نجات بشر از بدبختی و نکبت می باشند و می خواهند با روش هایی که بودا بر اثر ریاضت به آ ن ها دست یافت، از آلام انسان بکاهد. به نظر می رسد که بهترین مطلب درباره این آیین کلام استاد شهید مطهری باشد که فرمود: آیین بودایی یک فلسفه است نه اینکه دین باشد.
اما سؤال این است که اولاً، آیا بدون داشتن اعتقاد میتوان به مرحله ی عمل رسید و آیا بدون تبیین جهان هستی میتوان راه سعادت را هموار کرد؟ ثانیاً، در آیین بودیسم دو پیش فرض اعتقادی، یعنی حقیقت تألّم و تناسخ، وجود دارد که بدون پذیرفتن آنها نمیتوان از روشهای بودا برای سعادتمند شدن پیروی کرد و با قبول آنها، برخلاف خواسته ی وی، وارد مباحث اعتقادی میشویم که بودیسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است; بنابراین آیین بودیسم یا باید جوابگوی مباحث اعتقادی باشد و به تبیین مبدأ و معاد عالم بپردازد و یا از دادن برنامه ی عملی بپرهیزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد. همچنان که در طول تاریخ دچار آن شده و با آنکه ادعای مبارزه با تعدد الهه در آیین هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بت پرستی شد و به جای خدایان متعدد هندوان، تماثیل و مجسمه های بودا را بت قرار داد و بت پرستی شرک آلود هندوها را به بت پرستی کفرآمیز بودایی تبدیل کرد.
چرا در دین بودا با گذشت قرن های بسیار، بت به عنوان خدا مورد ستایش است؟
پاسخ به سؤال بالا مستلزم کنکاش در مورد معبود آیین بودا و اثبات بت پرستی آنان است، برای همین باید بین دو امر یعنی ادعای بودائیان و عملکرد آنان فرق گذاشته شود؛ چرا که آنان ادعا می کنند که بودا در زمینه خدا و خالق هستی سخنی به میان نیاورده و به گفته ویل دورانت بودا الهیاتی بدون خدا عرضه کرده است.
در منابع بودایی از وی نقل کرده اند که بودا می گفت: «من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی نداده و هم چنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکرده ام… زیرا بحث در این امور فایدتی را متضمن نیست و این مسائل پایه و بنیان دین نمی باشد…» و حتی در برخی دیگر از منابع گفته شده که وی نه تنها در مورد خدا سخنی نگفته بلکه منکر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان که نقل می کنند وی در جواب این سؤال که «جهان ساخته کیست؟ پاسخ داده به نظر من جهان ابدی است و آغاز و انجامی ندارد.»
بنابراین طرفداران آیین بودا بر طبق آیین خود خدایی ندارند که آن را پرستش کنند، آیین آنها نه خدایی معرفی کرده و نه معبودی که بتوان برای آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا یا بتی را بیان کرده است.
اما عملکرد بودائیان برخلاف چیزی است که از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خدایانی برای خود ساخته اند، بلکه به پرستش انسان های خدانما رو آورده و در دام شرک و بت پرستی خاصی گرفتار آمده اند.
براساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگی از زمان خود بودا آغاز می شود و به تعبیر ویل دورانت «پیروان استاد (بودا) در پایان عمر دراز او کم کم به خدا کردن او رو آورده بودند.» بعد از مرگ بودا این خدا کردن بودا ادامه یافت و با ساختن مجسمه های بودا پرستش بودا و مجسمه های او متداول گشت و معابد را که هر روز به تعداد آنها افزوده می شد به بت خانه های بزرگ تبدیل کردند. این گرایش به بوداپرستی و بت پرستی خاص بودیسم علل و عوامل متعددی می تواند داشته باشد که در ذیل به ذکر دو مورد اکتفا می شود.
۱٫ فطرت:
از دیدگاه انسان شناسی اسلامی انسان فطرتاً موجودی خداپرست است و از بدو خلقت سعی در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان که قرآن می فرماید: «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست…»
بنابراین اموری چون بت پرستی. شرک، الحاد و… همگی انحرافاتی هستند که به دلیل تبعیت از هوا و هوس های نفسانی و وسوسه های شیطانی به وجود آمده اند و الا در حقیقت حتی بت پرستان هم منکر و جود خدا نبودند چنان که قرآن می گوید: «آگاه باشید که دین خالص از آن خداست و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند (دلیلشان این بود که) اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند…»
پس می توان نتیجه گرفت که حتی بر فرض این که بودا سخنی در مورد خدا و معبود نگفته و آدابی برای پرستش خدا بیان نکرده است باز پیروان وی براساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودی برای خود جستجو کرده هر چند در این کار به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه های او شده اند.
۲٫ تأثیرپذیری از دیگر ادیان:
همه ادیان قبل از بودیسم به خصوص آیین هندوئیسم بر محور پرستش خالق هستی بنیان گذاشته شده بودند و آیین هندوئیسم که دچار انحراف شده بود در این امر چنان به افراط گرائیده بود که به عده ی بی شماری از خدایان آسمانی و زمینی با اسماء و صفات عجیب و غریب معتقد شده بود و به شدت در غرقاب بت پرستی دچار آمده بود.
پیروان بودا که قبل از ایمان آوردن به وی پیرو آیین هندوئیسم بود و در آن فرهنگ تربیت یافته بودند. به سادگی نمی توانستند از پرستش معبودهای خود دست بردارند و تنها تأثیری که بودا می توانست داشته باشد تغییر نام این معبودها از خدایان فراوان به بودا، بود و مریدان وی به جای الهه های هندوئیسم به پرستش بودا و مجسمه های وی رو می آوردند.
نتیجه این که انسان فطرتاً خداپرست است لکن در این راه دچار انحراف می شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت های هندوئیسم هم دست بردارد دچار صنم پرستی بودایی می شود بنابراین تنها راه نجات از این انحرافات چنگ زدن به ریسمان الهی و دین راستین اسلام است.
۳٫ انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
در کیش بودا عقاید و قوانین مختلفی حاکم است; از جمله قانون کارما ـ کرمه به معنای کردار، که از برجسته ترین قوانین هندوان است; بدین معنا که آدمی نتیجه ی اعمال خود را در دوره های بازگشت مجدد خود در این جهان میبیند; کسانی که کار نیک انجام داده اند در مرحله ی بعد، زندگی مرفه و خوشی دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بینوایی و بدبختی دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند.
نام این بازگشت مجدد به دنیا سَمسارا به معنای تناسخ است.
هندوان معتقدند آدمی همواره در گردونه ی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهایی انسان از گردونه ی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا است که مورد توجه بوداییان واقع شده است. برای روشنتر شدن این بحث لازم است ابتدا معنای تناسخ و اقسام آن بازگو شود.
معناو اقسام تناسخ
معنای «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمی به جسم دیگر منتقل میشوند و در اصطلاح هم به همین معناست; یعنی «با مرگ یک فردِ آدمی، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند».
اقسام تناسخ
برای تناسخ اقسام مختلفی ذکر شده است و در یک تقسیم بندی کلی میتوان گفت تناسخ مطلق یا مُلکی، اعم از نزولی و صعودی، عبارتاند از:
نسخ (حلول روح شخص متوفی در انسانها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفی در حیوانها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفی در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفی در نباتات).
تناسخهای باطل
تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.
دلایل عقلی بطلان تناسخ
همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم، روح مردهای به بدن انسان یا موجود دیگری منتقل میشود و این انتقال دایمی و ابدی است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر میکنند. عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمه ی آن انکار معاد است.
حکمای الهی در ابطال تناسخ فرموده اند:
۱٫ وقتی بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلی به او افاضه میشود; چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحی که از بدن مرده ای جدا شده به همین بدنی که آماده ی افاضه ی نفس است تعلق بگیرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزی باطل است; زیرا هر انسانی با مراجعه به وجدان خویش درمی یابد که یک ذات بیشتر نیست.
۲٫ نفس (روح) از دیدگاه تناسخی از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدنها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبنای خود قایلان به تناسخ منافات دارد; زیرا انتقال صور و اعراض از محلی به محل دیگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.
و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنایت خدا مقتضی رساندن هر صاحب کمالی به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمی است (که به عقل مستفاد میرسد)، یا عملی (آراستن به مکارم اخلاق و دوری از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهی غیر از این است.
دلیل نقلی بر بطلان تناسخ
خدای متعال میفرماید:
(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر میشوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را میمیراند و بار دیگر شما را زنده میکند، سپس به سوی او بازگردانده میشوید.
آیه ی فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفی میکند و می فرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود; بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده و عود ارواح مینامند، از نظر قرآن، باطل و بیاساس است.
یک دلیل ساده
بودا که در پی اصلاح آیین هندوییسم بود، روح را انکار میکرد، ولی در پاسخ به این سؤال که سرانجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم دینی پذیرفت. به عقیده ی وی، روح انسان در هنگام مرگ به کالبد و یا جسم دیگری انتقال مییابد و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طی میکند و پس از هر تولد و زندگی دوباره به بدنی دیگر حلول میکند و این تولدها ممکن است بی انتها و تا ابد ادامه داشته باشد; ولی به تناقض گرفتار میآید، زیرا بدون حلول روح از جسمی به جسم دیگر تناسخ امکان ندارد; و بر فرض که تناسخ را قبول کردیم کدام دلیل عقلی و منطقی صحیحی بر حقانیت تناسخ دلالت میکند؟! حدود صد سال پیش مردم هند دویست یا سیصد میلیون نفر بودند که بعد از مرگ، روحشان در کالبد دویست یا سیصد میلیون نفر تازه متولد شده نسخ پیدا کرده است. حال اگر این تعداد را از جمعیت کنونی هند، که بیش از یک میلیارد نفر است، کم کنیم، چیزی حدود هفتصد تا هشتصد میلیون نفر وجود خواهد داشت که طبق قانون تناسخ باید بدون روح باشند، چون قبلاً روحی نبوده تا در این تازه متولدان، نسخ پیدا کند.
اگر ما قانون تناسخ را قبول کنیم، باید منکر افزایش جمعیت جهان باشیم و در طول هزاران سال که انسان بر کره ی خاکی زندگی میکند، باید تعداد اشخاص وفات یافته با تعداد انسانهای متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا باید بپذیریم که بعضی از اجسام بشری روح ندارند و بعضی از ارواح هم بدون جسم میمانند که هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است.
۴٫ فردگرایی
تعلیمات بودا که در چهار حقیقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فردی است و به ادعای بوداییان، راه نجات فرد، تمسک به این تعلیمات است و چیزی افزون بر این مطالب وجود ندارد که بتوان از آن برای هدایت جامعه بهره برد. گویا نظامهای اجتماعی و اصل جامعه از دیدگاه بودیسم امری واهی و خیالی است و نقشی در زندگی انسانی ندارد و، به همین خاطر، خود بودا برای رسیدن به نیروانا از جامعه میگریزد و به جنگل پناه میبرد و با گدایی و دریوزگی خوراک خود را تهیه میکند و آن گاه هم که برای تبلیغ آیین خود بازمیگردد، به سراغ تک تک افراد میرود و هرگز سعی نمیکند تحولی اجتماعی ایجاد کند; وی نه با حاکمی درگیر میشود و نه به نکوهش قانونی از قوانین جامعه ی آن روز میپردازد، بلکه با تک تک افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترک زندگی و علایق اجتماعی ترغیب میکند و، از دیدگاه وی، هر کس از اجتماع برهد و همچون خود وی، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتی حکومت را رها کند، میتواند به نیروانا برسد.
در سراسر تعالیم بودا… یک وظیفه ی ثابت و همیشگی برای هر فرد تعیین شده که خود درباره ی امور خودش بیندیشد و خود تصمیم بگیرد و آن را با رعایت جوانب اخلاقی به اجرا درآورد… .
و دیگر، دستوری برای راهنمایی دیگران و مبارزه با نظامها و قوانین ظالمانه ی اجتماعی وجود ندارد و همین فردگراییِ افراطی باعث میشود که آیین بودا نتواند برنامه ای عملی برای زندگی انسان داشته باشد. شاید نام «برنامه ای برای نیکو مردن و پیوستن به نیروانا» زیبنده ترین نام برای آیین بودا باشد.
۵٫ آمیختگی با افسانه
آیین بودیسم با دوری گزیدن از مباحث نظری و اعتقادی و نپرداختن به سؤالاتی که درباره ی مبدأ و معاد مطرح میگردد، دچار نوعی خلأ مباحث کلامی و استدلالی میشود و برای پر کردن این خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه میبرد و در پاسخ سؤالهای متعدد هستی شناختی، به تمثیل و داستان رو می آورد و از افسانه برای تبیین اصول خود بهره میگیرد. این روش هر چند در جلب نظر افراد عامی جامعه مؤثر است، از ارائه ی قانون و قاعده برای رستگاری انسان عاجز است و جز گرفتاری در انبوهی از خرافه و افسانه ثمره ای ندارد.
۶٫ انکار نبوت
بوداییها چون وجود خدای واجبالوجود را انکار میکنند، طبعاً اعتقادی به نبی مرسل و پیامبری که حامل وحی الهی باشد ندارند و میگویند که عقل به تنهایی توان هدایت انسان را دارد و نیازی به پیامبر نیست. و سؤالی که بیپاسخ میماند این است که آیا عقل مورد ادعای شما امر به تمثال پرستی میکند و آیا عقل موجب میشود که شما صانع را انکار کنید و در تناقض تناسخ گرفتار آیید آیا عقل نیاز به مؤید راهنما ندارد آیا اگر رسولانی به عنوان راهنما و مؤید عقل از سوی خداوند بیاید منافاتی با احکام عقل دارد، آیا عقلی که مدعای داشتن آن را میکنید موجب شده که عالم ممکن را واجبالوجود پندارید؟!
منابع:
bayynat.ir
tahoordanesh.com
hawzah.net
andisheqom.com
www.bashgah.net
دانشنامه حوزه نت
ویکیپدیا
کتب:
تاریخ مختصر ادیان بزرگ، تألیف فلیسین شاله
مقارنه الادیان، تألیف دکتر احمد شلبی
عالم الادیان، تألیف محمد حمید فوزی
جهان مذهبی، ج۱، تألیف ریچارد بوش
غلامعلی، آریا، آشنایی با تاریخ ادیان
رابرت اهیوم، ادیان زنده جهان
جان بیناس، تاریخ جامع ادیان
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران
ویل دورانت، تاریخ تمدن
شلبی، احمد، مقارنه الادیان
ادیان ابتدایی، ربانی گلپایگانی
نبوّت، محسن قرائتی
تفسیر نمونه
معین، محمد، فرهنگ فارسی (معین)
سعیدیان، عبدالحسین و..، تاریخ مختصر مصور جهان
چنین گفت بودا، بر اساس متون بودایی، ترجمه دکتر هاشم رجب زاده
بودا و اندیشه های او، تألیف سادهاتیسا، ترجمه محمد تقی بهرامی حرّان.
ادیان هند کبری، تالیف احمد شلبی
انسان و ادیان، تالیف محمد کمال جعفر
جهان مذهبی ادیان در جوامع امروز ج یک، تالیف ریچارد بوش، ترجمه عبدالکریم گواهی
جعفری، محمد تقی، عرفان اسلامی
طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان
جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی
رنجبر، در جستجوی ریشههای آسمانی بودا
تاریخ مختصر ادیان بزرگ، فلیسین شاله، ترجمه منوچهر خدایار محبّی.
ادیان و مکتبهای فلسفی هند، داریوش شایگان
مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب جهان
گروه مؤلفان، جهان مذهبی «ادیان در جوامع امروز»
برگرفته از سایت راسخون