«طراد کنج حماده» از رهبران برجسته حزبالله لبنان و وزیر کار اسبق این کشور که روزگاری را با شهید «عماد مغنیه» گذرانده بود، با بیان “یادآوری سالروز شهادت حاج «عماد مغنیه» مرا بهیاد همه مراحل مبارزه با دشمن صهیونیستی میاندازد و رویارویی با دشمن اشغالگر را برایم تداعی میکند” افزود: نام حاج عماد مرا به یاد امام «روحالله موسوی خمینی»(ره) میاندازد.
وی با اشاره به سفرش بههمراه شهید مغنیه به تهران و شرح تشکیل لشکر قدس در آن زمان، حاج رضوان را شاگرد وفادار و مخلص امام خمینی(ره) توصیف کرد و افزود: شهید عماد مغنیه نمونه بارز «عبد صالح» خدا بود و در مسیر جهاد و دفاع در راه خداوند از هیچ سرزنشی هراس و ابایی نداشت. جوانمردی علوی و حیدری امیرالمؤمنین امام علی(ع) زینتبخش وی بود.
این رهبر برجسته حزبالله لبنان، افزود: شهید مغنیه از ما انتظار دارد که نسبت به خون شهدا وفادار باشیم و بر عهد و پیمانی که با آنها بستهایم ثابتقدم باقی بمانیم و در راستای ساختن یک وطن مستقل و مقتدر گام بداریم، کشوری که در آن عدالت حکمفرما باشد و برای ظهور حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مقدمه سازی کند.
متن کامل مصاحبه خبرگزاری تسنیم با وزیر اسبق کار لبنان و یار قدیمی شهید«مغنیه» بهشرح زیر است:
با تشکر از حضرتعالی که با وجود مشغله کاری وقتی را برای انجام این مصاحبه اختصاص دادید، همان طور که حتماً مستحضرید، امروز سالروز شهادت «عماد مغنیه» است، در ابتدای گفتوگو مایل هستم بپرسم که این مناسبت شما را یاد چه موضوعاتی میاندازد؟ یا بهتر است بگویم که وقتی نامی از رفیق قدیمی شما بیاید، کدام افکار و خاطرات به ذهن شما خطور میکنند؟
حماده: در وهله نخست یادآوری سالروز شهادت حاج «عماد مغنیه» مرا به یاد همه مراحل مبارزه با دشمن صهیونیستی میاندازد و رویارویی با دشمن اشغالگر را برایم تداعی میکند. دشمنی که سرزمینهای فلسطین، لبنان و زمینهای دیگر کشورهای عربی را اشغال کرده است و اینکه ملتی که افراد و مجاهدانی مانند حاج رضوان (شهید عماد مغنیه) داشته باشد، میتواند از طریق مقاومت سرافرازانه و رهبری حکیمانهاش، دشمن صهیونیستی خود را شکست دهد.
در گام بعدی، نام حاج عماد مرا به یاد امام «روحالله موسوی خمینی»(ره) میاندازد. در سال 1982 بههمراه حاج رضوان بهمنظور شرکت در کنفرانسی در تهران به جمهوری اسلامی سفر کردیم. در آن زمان جمهوری اسلامی از یک نبرد سرسختانه فاتحانه و پیروز خارج شده بود. آن نبرد، همان عملیات آزادسازی خرمشهر بود. در پی این موفقیت ایران، برخیها خواستار روی گذاشتن مبارزان ایرانی به مناطق اسلامی از جمله افغانستان بودند که البته این کشورها، مناطی مهم به شمار میرفتند. در آن زمان عملیات اشغالگرانه اسرائیل در مناطق جنوبی لبنان آغاز شده بود. این امر به تشکیل ارتشی بهنام «لشکر قدس» منجر شد که آزادسازی قدس شریف و سرزمینهای اسلامی از دشمن صهیونیستی را سرلوحه کار خویش قرار میداد. در آن زمان، شهید عماد مغنیه شاگردی وفادار و مخلص برای امام خمینی(ره) بود.
این مناسبت همچنین یاد و خاطره شهیدان را برای بنده زنده میگرداند، شهیدانی که حقیقتاً باید آنها را شیران روز و زاهدان شب نامید. آنها همواره در حال عبادت و دفاع بوده از دنیا چیزی جز خشنودی خداوند را نمیخواستند. هر آنچه داشتند از طریق جهاد و خدمت به «خلق الله» برای آخرت خود رهتوشهای مهیا میکردند.
در سطح رابطه شخصی نیز باید بگویم که جز در سایه جهاد مجاهدان و دفاع مدافعان جبهههای جنوب لبنان و «جبل عامل»، هیچ دولت و کابینهای در این کشور نمیتواند شکل بگیرد، اگر پایداری ملتهای مسلمان نمیبود و اگر مجاهدانی مانند شهید عماد مغیه وجود نداشتند، شکست دشمن نیز امکان پذیر نمیبود. همانطور که ملت ایران با پایداری و ایستادگی بر جنگ تحمیلی هشتساله و تحریمهای ظالمانه غربیها فائق آمدند.
یاد و خاطره شهید عماد مغنیه، موضوعات مختلفی را برای بنده تداعی میکند که شاید نتوان همه آنها را برشمرد ولی در نهایت همه این خاطرات در ذهن، قلب و حافظه آدمی به یادگار میماند.
شنیدیم که حضرتعالی با شهید عماد مغنیه روابط نزدیکی داشتید، چگونه ایشان را برای خوانندگان ما معرفی میکنید؟
حماده: شهید عماد مغنیه نمونه بارز «بنده صالح» خدا بود و در راه جهاد و دفاع در راه خداوند از هیچ سرزنشی هراس و ابایی نداشت. جوانمردی علوی و حیدری امیرالمؤمنین امام علی(ع) زینتبخش آن شهید بزرگوار بود. به حدیث گهر بار «لا فتی الاّ علی، لا سیف الّا ذوالفقار» تأسی میجست. ایثار، شجاعت و حکمت در ایشان جریان داشت. شهید مغنیه از دوره نوجوانی سرشار از تحرک و جنب و جوش بود. لبخند از لبانش محو نمیشد. بسیار زیرک و باهوش بود و با یک نگاه میتوان این موضوع را فهمید. بسیار فهمیده و بزرگمنش بود. هرکسی که شهید عماد مغنیه را از نزدیک میشناخت، چنانچه اطلاعات اندکی از جامعه شناسی سیاسی میداشت، درمییافت که آن شخصیت پتانسیل رهبری داشت و میتوانست فرمانده بینظیری باشد و این امر به واقعیت تبدیل شد و چنین نیز شد. او فرزند ملت بود، او فرزند ملتی بود که مردم ساده و صادق را دوست میداشت. ایشان همه ویژگیهای یک کشاورز و یک جوانمرد رزمنده را با هم داشت و در یک کلام او «بنده صالح» خدا بود. این سخن معصوم(ع) که میفرماید: «شیعیان ما از آب و گل ما سرشته شدهاند» بر او مصداق دارد.
با شناختی که از حاج رضوان دارید، بهنظر شما آن شهید بزرگوار که در این دوره که در میان ما نیستند و دستشان از دنیا کوتاه شده است، چه انتظاراتی از نسل ما و هواداران مقاومت دارد؟
حماده: انتظار دارد که نسبت به خون شهدا وفادار باشیم و بر عهد و پیمانی که با آنها بستهایم ثابتقدم باقی بمانیم و در راستای ساختن یک وطن مستقل و مقتدر گام بداریم، کشوری که در آن عدالت حکمفرما باشد و برای ظهور حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مقدمه سازی کند. انتظار دارد که در خط حضرت محمد(ص) و اهلبیت مطهر ایشان(ع) گام برداریم و اینکه نسبت به فرماندهان و رهبران خودمان مخلص باشیم و در خط ولایت باقی بمانیم و همچنین دوستدار مردم و «خلق الله» باشیم. حق هیچ بنده خدایی را ضایع نکنیم. همواره احساس کنیم که ما بهسمت ظهور حضرت مهدی(عج) به پیش میرویم و خود را برای درک آن لحظه آماده سازیم.
منبع : تهران پرس
یک دیدگاه
مصطفی بختیاری
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید مجتبی معاف
مجتبی دو سال پس از بزرگترین و جدی ترین جرقه انقلاب در سال 44 در ورامین متولد شد .
قبل از انقلاب همه ی انقلابیون ورامین حسینیه بنی فاطمه را خوب می شناختند. حسینیه ای که به مرکز پایداری و مقاومت شناخته شده بود . مجتبی و پدرش هم از این قاعده مستثنی نبودند و با هم به خیل عظیم انقلابیون در حسینیه می پیوستند . پدر مجتبی جز شعاردهندگان قیام بزرگ 15 خرداد 42 هم بود . باخون خود نوشتیم یا مرگ یا خمینی ، از خون خود گذشتیم از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا خمینی
اولین بار که می خواست برود جبهه حاج آقا جهرودی امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی(ع) را واسطه کرد که پدر را راضی کند.
پدر خبر شهادت را که شنید گفت: الحمدلله . سال 62 بود که مجتبی عروج پیدا کرد و پیکر پاکش 11 سال بعد یعنی سال 73 آمد .
مجتبی به زعم مادر، پسری مظلوم و مومنی بود . به مادر می گفت : مادر بشین می خواهم برات زیارت عاشورا بخونم دعا بخونم .
مجتبی کلا سه ماه در جبهه بود و زمانی که به ورامین می آمد ، اوقاتش را پاسداری پرکرده بود .
غلامرضا(شیرازی) هم کلاس و هم بچه محل مجتبی بود جبهه هم باهم بودند . نزدیک به یک ماه در دوکوهه باهم آموزش می دیدند. غلامرضا معتقد است که همین دعای کمیل های جبهه ها این همه شهید را تربیت کرد و معنویتش فوق العاده بود. فرمانده تیپ ما ناجی پور بود و ما عضو گردان حمزه بودیم و فرمانده لشکر هم حاج همت بود .
بهترین خاطرات ما زمانی بود که زمین های وطنمون رو پس می گرفتیم و می نشستیم نفس می کشیدیدم و تلخ ترین زمان اوقاتی بود که پشت خاکریز دوستان خودمون رو از دست می دادیم .
چهل سال طول می کشد تا یک مرد، مرد شود اما مجتبی در همان جوانی یک مرد کامل شده بود .
بخشی از وصیت نامه مجتبی
” ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرد که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین شهید شد”