به نام خدا
بار خدايا! من دربامداد اين روز و تمام دوران زندگانيام، عهد، عقد و بيعتي را كه نسبت به او (امام مهدي(ع)) بر گردن دارم، تجديد ميكنم، كه هرگز از آن برنگردم و بر آن پايداربمانم.
داستان آفرينش انسان و آغاز حيات او بر كره خاك با يك عهد و پيمان شكل ميگيرد. عهدو پيماني كه بر پذيرش پروردگاري خداوند متعال و نفي پرستش شيطان بسته شد و همةانسانها بر وفاي به آن همداستان شدند:
اي فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد؛ زيرا وي دشمن آشكار شماست؟ و اينكه مرا بپرستيد؛ ايناست راه راست!1
و [ياد كن] هنگامي را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّهآنها را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «چرا، گواهي داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.2
اين عهد و پيمان در طول تاريخ، بارها و بارها توسط پيامبران الهي و جانشينانآنها، به انسانها يادآوري شد تا آنان نسبت به عهدي كه با خداي خود داشتند دچارفراموشي نشوند:
و در حقيقت، در ميان هر امتي فرستادهاي برانگيختيم [تا بگويد:] خدا را بپرستيد و از طاغوت [ فريبگر] بپرهيزيد.3
و پيش از تو هيچ پيامبرينفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه: «خدايي جز من نيست، پس مرا بپرستيد».4
از سوي ديگر براي اين كه مردم در وفا به پيماني كه بر عهده داشتند دچار مشكلنشوند و در تشخيص راهي كه به اطاعت و بندگي خدا و مخالفت با شيطان ميانجامد گرفتارسردرگمي نگردند، به آنان گوشزد شد كه اطاعت خدا در اطاعت رسول اوست و هر كس بيشتردر طريق اطاعت رسول گام بردارد در اطاعت خدا از ديگران پيشي گرفته است:
هر كساز پيامبر فرمان برد، در حقيقت، خدا را فرمان برده؛ و هر كس رويگردان شود، ما تو رابر ايشان نگهبان نفرستادهايم.5
… و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آنرا بگيريد و از آنچه شما را بازداشت بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سختكيفر است.6
با پايان يافتن عصر رسالت، نه تنها از بار عهد و پيماني كه آدم خاكيبا خداي خود داشت كاسته نشد، بلكه بسيار شديدتر از دوران حيات پيامبر(ص) از اوخواسته شد كه به عهد و پيمان خود وفا كند؛ چرا كه او در وفاداري به اين پيمان موردبازخواست قرار خواهد گرفت:
… و به پيمان [خود] وفا كنيد؛ زيرا كه از پيمانپرسش خواهد شد.7
و اين عهد، چنانكه امام موسي كاظم(ع) در تفسير آيه يادشدهميفرمايد، چيزي نبود جز پيروي از امير مؤمنان علي(ع):
[مراد از] عهد [در اينآيه] آن پيماني است كه پيامبر درباره دوستي ما و پيروي از امير مؤمنان[ع] از مردمگرفت؛ اينكه با او مخالفت نورزند، از او پيشي نگيرند، با خاندانش نيكي كنند و آنهارا آگاه كرد كه درباره اين پيمان بازخواست خواهند شد.8
يعني اين بار عهد آدميبا خداي خود در صورتي ديگر متجلي شد و اطاعت امير مؤمنان و امامان پس از او همسنگاطاعت خدا و رسول او گرديد:
آگاه باشيد، هر كس خدا را درباره ولايت امير مؤمنانو امامان پس از او پيروي كند، اين همان پيمان گرفته شده از سوي خداوند است.9
وبراي اينكه هيچكس در شناسايي شخصي كه پس از پيامبر(ص) ميبايست با او عهد اطاعتبسته ميشد به اشتباه نيفتد، در اجتماعي عظيم از مسلمانان نو شدن عهد آدمي به آگاهيهمگان رسيد و اعلام شد هر كس پيمان ولايت نبي خاتم(ص) را پذيرفته از اين پس بايد بهپيمان ولايت امير مؤمنان علي(ع) گردن نهد:
هر كس را من مولاي اويم، پس اين عليمولاي اوست.10
اي مردم! هر كس خدا و رسولش و علي و اماماني را كه از آنهاياد كردم، اطاعت كند، بيترديد به رستگاري بزرگي نائل آمده است.11
و از همين روبود كه اين روز را روز «عهد معهود» (عهد شناخته شده) ناميدند.
همانا امروز،روزي بس بزرگ است… امروز، روز كامل شدن دين و روز عهد و پيمان شناخته شده است.12
آري، انسانها مأمور شدند كه پس از رحلت نبي خاتم(ص) با وصي او تجديد عهد كنند ودست در دست او بگذارند تا به فرموده حضرت زهرا(س)، آنها را آسان آسان و به راحتي وملايمت به راه هدايت و رستگاري رهنمون شود:
به خدا سوگند، اگر پاي در ميانمينهادند و علي را بر كاري كه پيغمبر به عهدة او نهاد ميگذاردند، آسان آسان ايشانرا به راه راست ميبرد و حق هر يك را بدو ميسپرد. چنانكه كسي زياني نبيند و هر كسميوه آنچه كشته است بچيند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سير و زبونان در پناهصولت او دلير ميگشتند. اگر چنين ميكردند درهاي رحمت از زمين و آسمان به روي آنانميگشود. اما نكردند و به زودي خدا به كيفر آنچه كردند آنان را عذاب خواهد فرمود.13
اما چنانكه فاطمه زهرا(س) نيز فرمودند: اينچنين نشد و بدعهدي و عهدشكني ازهمان نخستين روزهاي عروج رسول خدا(ص) آغاز گرديد و پيماني كه جماعت مسلمين در روزغدير بر اطاعت ولي خدا بسته بودند به راحتي شكسته شد و جز جمع اندكي، همه امتاسلامي از اطراف امام و حجت عصر پراكنده شدند:
هنگامي كه پيامبر (ص) رحلت فرمودهمه مردم جز سه تن؛ سلمان، مقداد و ابوذر غفاري، به گذشته كفرآميز خود برگشتند.14
از آن به بعد اگر چه در مقاطعي از دوران 250 ساله امامت شيعه، شاهد روي آوردنمردم به ائمه معصومين(ع) و مرجعيت علمي آنها هستيم، اما هيچگاه عهدي كه مردم دربرابر امامان خود داشتند به تمامي پاس داشته نشد و اين سخن امامان معصوم(ع) كهفرموده بودند:
مردم تنها به سه چيز تكليف شدهاند: شناخت امامان، تسليم شدن بهايشان در آنچه بر آنها وارد ميشود و رجوع به آنها در آنچه كه در آن اختلافدارند.15
هيچگاه محقق نشد و سرانجام بدعهديها و عهدشكنيهاي امت اسلام منجر بهمقتول و مسموم شدن يازده امام و غيبت آخرين امام شد و جامعة اسلامي از بركات حضورامام معصوم(ع) در ميان خود محروم گشت. و اين همان اتفاقي بود كه پيش از اين در كلامامام محمد باقر(ع) پيشبيني شده بود:
هنگامي كه خداوند تبارك و تعالي، ازآفريدگانش خشمگين شود، ما [اهل بيت] را از مجاورت با آنها دور ميسازد.16
آري،غيبت امام از جامعه و به درازا كشيدن آن نتيجه بدعهدي و پيمانشكني مردم نسبت بهحجتهاي الهي و جانشينان به حق رسول خدا(ص) است و تا زماني كه مردم چنانكه بايد وشايد به پيماني كه در برابر امامان معصوم(ع) برعهده دارند وفا نكنند و با همه وجودآماده پذيرش اوامر و نواهي آنها نگردند، ظهور محقق نخواهد شد؛ چنان كه امام عصر(ع) فرمود:
اگر شيعيان ما – كه خداوند توفيق طاعتشان دهد – در راه ايفاي پيماني كهبر دوش دارند همدل ميشدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نميافتاد و سعادتديدار ما زودتر نصيب آنان ميگشت، ديداري بر مبناي شناخت راستين و صداقتي از آنهانسبت به ما.17
با توجه به همين اهميت وفا به عهد و پيمان و تأثير آن در ظهورامام عصر(ع) بوده است كه از ما خواستهاند هر بامداد عهد و پيمان اطاعتي را كه نسبت به امام خود بر دوش داريم، به ياد آوريم و آن را تجديد كنيم:
بار خدايا! من دربامداد اين روز و تمام دوران زندگانيام، عهد، عقد و بيعتي را كه نسبت به او (امام مهدي(ع)) بر گردن دارم، تجديد ميكنم، كه هرگز از آن برنگردم و بر آن پايداربمانم.18
در پايان اين مقال توجه شما را به روايتي بلند و پرمعنا از امام باقر(ع) جلب ميكنيم. در اين روايت امام باقر(ع) در پاسخ پرسش يكي از ياران خود كهاز زمان فرا رسيدن امر [ظهور] پرسيده، در قالب يك داستان يا حكايت تمثيلي با تقسيمزمانها به سه زمان گرگ، قوچ و ترازو بر اين واقعيت تصريح كردهاند كه مردم در يكمقطع زماني كه از آن به «زمان گرگ» تعبير ميكنند، يكسره از در پيمانشكني باخاندان رسالت برآمدند و حتي در فكر وفا به پيمان خود نبودند، اما در مقطع زمانيديگر كه از آن با تعبير «زمان قوچ» ياد ميكنند، مردم اگر چه تصميم دارند به پيمانخود وفا كنند، اما در عمل پيمانشكني ميكنند و از بازگرداندن حقوق اهل بيت(ع) سرباز ميزنند، تا سرانجام در مقطعي از زمان كه «زمان ترازو» ناميده ميشود، مردمواقعاً تصميم ميگيرند به پيمان خود عمل كنند و حقوق غصب شده خاندان رسالت را بهآنها برگردانند. و اين زمان، زماني است كه ميتوان در آن اميد تحقق ظهور داشت.
زراره نقل ميكند كه: حمران از امام باقر(ع) پرسيد: قربانت گردم كاش به ماميفرموديد اين امر (ظهور امام مهدي(ع)) چه زماني خواهد بود تا به آن خبر شادمانشويم. آن حضرت فرمود: اي حمران تو دوستان و برادران و آشناياني داري.19 در زمانهايقديم مرد دانشمندي بود كه پسري داشت و آن پسر علاقهاي به علم پدرش نشان نميداد ودر مورد دانش پدرش چيزي از او نميپرسيد. آن مرد دانشمند همسايهاي داشت كه به نزداو ميآمد، پرسشهايش را با او مطرح ميكرد و مطالبي از او ميآموخت. تا اينكه زمانمرگ مرد دانشمند نزديك شد، پس او فرزندش را فرا خواند و گفت: »تو از آنچه در نزد منبود دوري ميگزيدي علاقهاي به آن نشان نميدادي و چيزي از من نميپرسيدي، اماهمسايهاي دارم كه به نزد من ميآمد و از من سؤالاتي ميكرد و چيزهايي فرا ميگرفتو به ذهن ميسپرد. اگر به چيزي نياز داشتي، نزد او برو« و همسايهاش را به او معرفيكرد. مرد دانشمند از دنيا رفت و پسر (همچنان) زنده بود تا اينكه پادشاه آن زمانخوابي ديد و سراغ آن مرد دانشمند را گرفت. به او گفته شد: «آن مرد از دنيا رفتهاست». پادشاه گفت: «آيا فرزندي از او بهجاي مانده است؟» گفتند: «آري او يك پسربهجا گذاشته است».
پادشاه گفت: «او را نزد من بياوريد» و كساني را به دنبالپسر فرستادند تا او را نزد پادشاه بياورند. پسر [با خود] گفت: «به خدا قسم،نميدانم چرا پادشاه مرا احضار كرده است. من هيچ دانشي ندارم و اگر پادشاه چيزي ازمن سؤال كند، بيشك رسوا خواهم شد» در اين حال سفارش پدرش را (در هنگام مرگ) بهخاطر آورد. پس نزد همسايهاي كه از پدرش علم ميآموخت رفت و به او گفت: «پادشاهكساني را به دنبال من فرستاده و نميدانم چرا احضارم كرده است. پدرم به من گفته بوداگر به چيزي نياز داشتم، به شما مراجعه كنم». همسايه گفت: «اما من ميدانم 20بهخاطر چه چيزي تو را احضار كرده است. اگر به تو بگويم تو بايد هر چيزي را كه خدااز اين طريق نصيب تو گرداند، با من تقسيم كني». پسر گفت: «ميپذيرم» همسايه از اوخواست سوگند ياد كند و به او اطمينان دهد كه به عهدش وفا ميكند. پسر هم سوگند يادكرد. آن مرد گفت: «پادشاه ميخواهد از تو در مورد خوابي كه ديده پرسش كند و بداندكه اين زمان چه زماني است. پس بگو اين «زمان گرگ» است. پسر نزد پادشاه رفت و پادشاهگفت: «آيا ميداني به چه دليلي تو را احضار كردهام؟» پسر گفت: مرا احضار كردهايدتا در مورد خوابي كه ديدهايد از من بپرسيد و بدانيد كه اكنون چه زماني است». پادشاه گفت: «درست گفتي. پس به من بگو اين زمان چه زماني است». پسر گفت: «اين زمان «زمان گرگ» است». پادشاه دستور داد پاداشي به آن پسر بدهند، آن پسر جايزه را گرفت وبه سوي خانهاش رفت. اما از اينكه به دوستش (مرد همسايه) وفا كند، خودداري كرد و [با خود] گفت: «شايد پيش از اينكه اين مال را به او بدهم يا خودم بخورم از دنيارفتم و شايد پس از اين به آن مرد نياز نداشته باشم و ديگر از اينگونه پرسشهايي كهاز من پرسيده شد، از من سؤال نشود». پس مدت زيادي [در وفا كردن به آن مرد] درنگكرد.
مدتي بعد پادشاه خوابي ديد و بهدنبال پسر فرستاد. پسر از كرده خود پشيمانشد و [با خود] گفت: «به خدا سوگند، هيچ دانشي ندارم كه با آن نزد پادشاه بروم ونميدانم با دوستم (همسايه) چكار كنم چون به او نيرنگ زده و به او وفا نكردهام» بعد گفت: «به هر حال به نزد او ميروم، از او عذرخواهي ميكنم و براي او سوگند يادميكنم، شايد او [از خواب پادشاه] به من خبر دهد». پسر نزد مرد همسايه رفت و گفت: «كاري كردهام كه نميبايد ميكردم و به آنچه كه ميان من و تو بوده وفا نكردهام وآنچه داشتم از دستم رفته و به تو نيازمند شدهام. تو را به خدا قسم ميدهم كه مراتنها نگذاري، من به تو اطمينان ميدهم كه هر چه بهدست آوردم با تو تقسيم كنم. پادشاه به دنبال من فرستاده و نميدانم از من چه ميپرسد». آن مرد (همسايه) گفت: «پادشاه ميخواهد از تو در مورد خوابي كه ديده سؤال كند و بداند كه اين زمان چهزماني است. پس تو به پادشاه بگو: اين زمان، «زمان قوچ» است». آن پسر نزد پادشاهرفت، پادشاه وارد شد و گفت: «ميداني چرا به دنبال تو فرستادهام؟» آن پسر گفت: «شما خوابي ديدهايد و ميخواهيد بدانيد كه اكنون چه زماني است». پادشاه خطاب بهپسر گفت: «درست گفتي. پس به من بگو اين زمان، چه زماني است؟» پسر گفت: «اين زمان،زمان قوچ است». پس از آن پادشاه دستور داد پاداشي به پسر بدهند. پسر آن پاداش راگرفت و به سمت خانهاش رفت و فكر ميكرد كه آيا به دوستش وفا كند يا نه، يكبارتصميم ميگرفت وفا كند و يكبار تصميم ميگرفت به عهدش وفا نكند پس از آن گفت: «شايدپس از اين ديگر تا ابد به آن همسايه نيازي نداشته باشم» و در نهايت تصميم گرفت كهبيوفايي كند و به عهدش وفا نكند. پس مدتي ديگر در وفا به عهدش درنگ كرد.
مدتيبعد پادشاه خوابي ديد و به دنبال پسر فرستاد، آن پسر بهخاطر آنچه با دوستش كردهبود پشيمان شد و پس از دو بار بيوفايي گفت: «چه كنم كه دانشي ندارم» سپس تصميمگرفت كه به نزد مرد همسايه برود. پسر نزد آن همسايه رفت و او را به خداي تبارك وتعالي سوگند داد و از او خواست كه او را [در مورد خواسته پادشاه] آگاه سازد و بههمسايه گفت اين بار به او وفا ميكند و به او اطمينان داد و گفت: «مرا به اين حالوامگذار! بدون شك ديگر پيمانشكني نميكنم و به تو وفا ميكنم» همسايه از او خواستتا به او اطمينان دهد، سپس گفت: «تو را خوانده تا از تو در مورد خوابي كه ديده سؤالكند و بداند كه اين زمان چه زماني است. وقتي كه پادشاه از تو سؤال كرد، بگو اينزمان، «زمان ترازو» است» آن پسر نزد پادشاه رفت و پادشاه وارد شد و گفت: «[ميداني] چرا تو را احضار كردهام؟» پسر گفت: «شما خوابي ديدهايد و ميخواهيد سؤال كنيد كهاين زمان چه زماني است» پادشاه گفت: «درست گفتي پس به من بگو اكنون چه زماني است». پسر گفت: «اين زمان، زمان ترازو است». پادشاه دستور داد هديهاي به او بدهند، پسرهديه را گرفت و آنرا نزد مرد همسايه برد و آنرا جلوي همسايه گذاشت و گفت: «آنچه كهمن بهدست آوردهام براي تو آوردم پس تو آن را تقسيم كن».
آن همسايه دانشمندگفت: «زمان اول زمان گرگ بود و تو از گرگها بودي و زمان دوم زمان قوچ بود كه قوچتصميم ميگيرد و انجام نميدهد و تو هم مثل قوچ تصميم ميگرفتي اما وفا نميكردي واين زمان (سوم) زمان ترازو بود و تو در آن زمان وفادار بودي. پس بگير آنچه كه برايتو است چون من نيازي به آن ندارم» و آن دانشمند (همسايه) هديه را به پسربرگرداند.21
پينوشتها:
1 . ألم أعهد إليكم يا بنيادم أن لاتعبدواالشيطان إنّه لكم عدوّ مبين و أن اعبدوني هذا صراط مستقيم. سوره يس (36)، آيه 61-60.
2 . و إذ أخذ ربّك من بنيادم من ظهورهم ذرّيتهم و أشهدهم علي أنفسهمألست بربّكم قالوا بلي شهدنا أن تقولوا يوم القيامة إنّا كنّا عن هذا غافلين.
سوره اعراف (7)، آيه 172.
3 . و لقد بعثنا في كلّ أمة رسولاً أن اعبدوااللَّه واجتنبوا الطاغوت… .
سوره نمل (16)، آيه 36.
4 . و ما أرسلنا منقبلك من رسول إلّا نوحي إليه أنّه لا إله إلّا أنا فاعبدون.
سوره انبيا (21)،آيه 25.
5 . من يطع الرسول فقد أطاع اللَّه و من تولّي فما أرسلناك عليهمحفيظاً.
سوره نساء (4)، آيه 80.
6 . … و ما آتاكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا و اتقوا اللَّه إنّ اللَّه شديد العقاب.
سوره حشر (59)، آيه 7.
7 . … و أوفوا بالعهد إنّ العهد كان مسئولاً. سوره اسراء (17)، آيه 3.
8 . العهد ما أخذ النبي عليالناس في موّدتنا و طاعة أميرالمؤمنين أن لايخالفوهولايتقدّموه ولايقطعوا رحمه و أعلهم أنّهم مسئولون عنه.
محمدباقر مجلسي،بحارالانوار، ج24، ص187، ح1. سوره مريم (19)، آيه 87.
9 . ألا من دان اللَّهبولاية اميرالمؤمنين والأئمة من بعده فهوالعهد عنداللَّه.
به نقل از امامصادق(ع) در تفسير آيه شريفه «لايملكون الشفاعة إلّا من اتّخذ عند الرحمن عهداً.»؛ [آنان] اختيار شفاعت را ندارند، جز آنكس كه از جانب [خداي] رحمان پيماني گرفتهاست. (بحارالانوار، ج24، ص333، ح58.)
10. من كنت مولاه فهذا علي مولاه… . ابومنصور احمد بن علي بن ابيطالب طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص56-66.
11. معاشر الناس! من يطع اللَّه و رسوله و علّياً والائمّة الذين ذكرهم فقد فاز فوزاً عظيما. همان.
12. إنّ هذا يوم عظيم الشأن… يوم كمال الدين و يوم العهد المعهود. بحارالانوار، ج37، ص164، ح40.
13. همان، ج43، ص158. همچنين ر.ك: سيدجعفر شهيدي،زندگاني فاطمه زهرا(ع)، ص151.
14. إنّ النبي، صلّي اللَّه عليه و آله، لمّا قبضارتدّ الناس علي أعقابهم كفّاراً إلّا ثلاثة: سلمان والمقداد و أبوذر الغفاري. بحارالانوار، ج28، ص259، ح42.
15. إنّما كلّف الناس ثلاثه: معرفة الأئمّةوالتسليم لهم فيما و رد عليهم والردّ إليهم فيما اختلفوا فيه. حديث از امامباقر(ع). محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص390، ح1.
16. إذا غضب اللَّه تباركو تعالي علي خلقه، نحّانا عن جوارهم. همان، ص343، ح31.
17. لو أنّ أشياعنا، وفقّهم اللَّه لطاعته، علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخّر عنهماليمن بلقائنا و لتعجلّت لهم السعادة بمشاهدتنا علي حقّ المعرفة و صدقها منهم بنا. بحارالانوار، ج53، ص177.
18. أللّهم إنّي أجدّد له في صبيحة يومي هذا و ماعشتمن أيّام حياتي عهداً و عقداً و بيعة له في عنقي لا أحوال عنها ولا أزول أبداً. همان، ج102، ص111.
19. مرحوم علامه مجلسي در توضيح اين سخن حضرت(ع) كه «تو رادوستان و برادراني است» ميفرمايد: «شايد هدف از آوردن اين حكايت، اين باشد كه اينزمان، زمانه وفاي به عهد نيست و اگر زمان ظهور اين امر را به تو بگويم، تو دوستان وآشناياني داري و زمان ظهور را به آنها ميگويي در نتيجه خبر ميان مردم پراكندهميشود و باعث فساد ميشود. و عهد و پيمان به پوشيده داشتن زمان ظهور هم فايدهايندارد؛ اگر هنوز زمان ترازو نرسيده باشد، تو به عهد خود وفا نميكني.
يا معناياين سخن اين است كه تو آشناياني داري، پس به آنها بنگر آيا آنها با تو در چيزي همرأي هستند يا اينكه اصلاً به عهد تو وفا ميكنند؛ پس چگونه امام زمان(ع) در اينگونهزمان ظهور ميكند!
يا اينكه مقصود اين است كه تو ميتواني آنرا استعلام كني، پسبراي كسب علم به حال آشنايان و برادرانت بنگر هر چه از آنها عزم و تصميم قاطع برفرمانبرداري و اطاعت و تسليم كامل از امامشان ديدي، پس بدان آن زمان، زمان ظهورحضرت قائم – كه خداوند ظهور و فرجش را نزديك گرداند – است و قيام آن حضرت مشروط بهاين امر است و عموماً اهل هر زماني بر يك حالت هستند همانگونه كه از اين داستانپيداست.»
(بحارالانوار، ج14، ص500).
20. علامه مجلسي در توضيح عبارت «امامن ميدانم» مينويسد: «شايد علم آن مرد از اطلاع دادن آن عالم باشد و آن عالم همعلمش را از انبياء گرفته باشد يعني آنها براساس وحي آسماني به او خبر دادهاند كهپادشاه به زودي آن خوابها را خواهد ديد و اين تعبير آن خوابهاست. يا اينكه او از آندانشمند نوعي دانش فرا گرفته كه شخص با آن ميتواند امثال آن امور را استنباطنمايد. اين احتمال هم وجود دارد كه آن مرد پيامبري باشد كه اين امور را از طريق وحيفهميده است. (همان)
21. الكافي، ج8، ص362، ح552؛ بحارالانوار، ج14، ص497 – 499.
برگرفته از سايت :المهدويه