امیر سیفی معاون نیروی انسانی ارتش جمهوری اسلامی خاطرات زیادی با شهید علی صیاد شیرازی دارد. وی یکی از خاطراتی را که به خوبی در ذهن دارد ماجرای دیدار شهید صیاد است با آیتالله بهاءالدینی در نیمه های شب که نقل میکند:
***
یک زمانی ساعت 10 شب از ساوه گذشته بودند و به سمت قم در حرکت بودند. داخل ماشین محافظ شهید صیاد متوجه شد که او مرتب به ساعت نگاه میکند. ولی این مرد بزرگ هیچ وقت به راننده نمیگفت که تندتر برود؛ چرا که معتقد بود فرمان اتومبیل به دست راننده است لذا فرمانده، اوست و ما فعلا تابع این راننده هستیم، لذا نباید در کارش دخالت کرد.
محافظ تعریف میکرد: من دیدم که ایشان خیلی نگران است و انگار میخواهد چیزی بگوید. من با دست بر پای راننده زدم و اشاره کردم که فکر کنم آقای صیاد میخواهد راننده سریعتر برود. شهید صیاد دست بر شانه من زد و گفت: بگذار خودش کار خودش را انجام دهد؛ چرا که علی بن ابیطالب(ع) فرموده به کاری که بدان مسئولی مشغول باش.
راننده ماشین به حرکت خود ادامه داد تا به قم رسید. شهید صیاد راننده را به کوچهای هدایت کرد تا انتهای جایی که میشد با اتومبیل رفت، رفتیم و آنجا از ماشین پیاده شدیم و پیاده راهی شدیم. از او مقصد را پرسیدم. شهید صیاد گفتند: دلم میگوید که باید خدمت بزرگی برسیم. محافظ در این لحظه نگاهی به ساعت میاندازد یعنی اینکه الان دیر وقت است. شهید صیاد به او میگوید: به ساعت نگاه نکن. ما میرویم اگر چراغ منزلش روشن بود، دم در میایستیم و سلامی عرض میکنیم و بازمیگردیم و دیگر تکلیف ما تمام است.
به انتهای کوچه که رسیدند متوجه شدند یک مرتبه در باز شد و دیدیم آیتالله بهاءالدینی(ره) است. ایشان خواستند خودشان را روی آقای صیاد پرت کنند که شهید صیاد جلویشان را گرفت. شهید صیاد به این عالم بزرگوار گفت: چرا شما تا این موقع شب بیدار ماندید؟ ایشانفرمود: شما که ساوه بودید، منتظر شما بودم.
منبع : خبرگزاری فارس