به نام خدا
از وحى پيرامون زمان دقيق ظهور حضرت صاحب الزمان ـ ارواحنا فداه ـ سخنى نرسيده است بلكه دستور داده اند كه هرگاه كسى زمانى را تعيين كرد، او را تكذيب كنيد; ليكن براى آمدن آنحضرت نشانه هايى بيان فرموده اند كه برخى از آن علائم حتمى شمرده است. به اين معنا كه پس از تحقق اين امور ظهور آن امام قطعى است; كه پنج علامت مى باشند.
هر رويكرد جهانى كه در عرصه ى گيتى تحقق يافته و مى يابد ناگزير از نشانه هايى است. بويژه رخدادهايى كه توسط پيامبران الهى خبر داده شده است. در اين ميان حركت جهانى امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ از اين قانون مستثنى نبوده و از نشانه هايى برخوردار است تا بشريت متوجه نزديك شدن و يا فرا رسيدن آن شوند.
از وحى پيرامون زمان دقيق ظهور حضرت صاحب الزمان ـ ارواحنا فداه ـ سخنى نرسيده است بلكه دستور داده اند كه هرگاه كسى زمانى را تعيين كرد، او را تكذيب كنيد; ليكن براى آمدن آنحضرت نشانه هايى بيان فرموده اند كه برخى از آن علائم حتمى شمرده است. به اين معنا كه پس از تحقق اين امور ظهور آن امام قطعى است; كه پنج علامت مى باشند. برخى اندكى پيش از ظهور، برخى چند ماه بعد از آمدن آنحضرت و برخى اندكى پيش از قيام نجات بخش آنحضرت پديدار مى شود.
امام امير مؤمنان على ـ عليه السلام ـ فرموده اند: آنچه كه بطور حتم پيش از قيام قائم تحقّق خواهد يافت، بپا خاستن سفيانى و فرو رفتن گروهى در زمين بيدا و كشته شدن نفس زكيه و فريادى كه از آسمان بلند شده و خروج فردى از يمن است.
ساير علائمى كه در اين مورد بيان شده قابل تغييرند حتّى پر شدن زمين از ظلم. اگر چه تحقّق اين مطلب قريب به حتم است; امّا رواياتى از معصومين ـ عليهم السلام ـ وارد شده كه اگر همه ى مردم دعا كنند امر غيبت به انتهاء (پر شدن زمين از ظلم و جور) نمى رسد. اين خود حكايت از غير حتمى بودن اين نشانه ها دارد.
ممكن است چنين تصور شود كه آمدن سفيانى دربرگيرنده ى ظلم و جور فراوانى است! در جواب مى گوييم: اين در صورتى است كه مدّت سلطنت او طبق روايات نُه ماه طول بكشد وليكن نُه ماه طول كشيدن حكومت وى نيز غير حتمى است و ممكن است در آن بداء شده([1]) و زمان حكومتش يك ماه يا كمتر طول بكشد و آنچه حتمى است تنها قيام است. بلكه برخى در مورد محتوم بودن همين پنج علامت نيز بيانى دارند كه وقوع اين رويدادها حتمى نيست بلكه علامت بودن آنها براى ظهور حتمى است. بدين معنى كه اگر اينها واقع شود حتماً ظهور و قيام آنحضرت را در پى داشته و اين امر تخلّف ناپذير است; ولى ممكن هست اينها نيز اتّفاق نيفتد و در اصل وقوع اينها بداء حاصل شود چنانچه حضرت جواد ـ عليه السلام ـ حتمى بودن خروج سفيانى را تأييد نموده و سپس بداء را در آن ممكن مى شمارد([2]) و از ديگر سوى رواياتى اشاره به ناگهانى بودن امر فرج كرده و هم چنين شيعه را به انتظار لحظه بلحظه فرا مى خواند، كه مى بايست تحقّق اين امر در هر لحظه حتى در صورت عدم به وقوع پيوستن نشانه هاى حتمى، امكان پذير باشد.
خروج سفيانى
همانگونه كه ذكر شد پديد آمدن سفيانى از نشانه هاى حتمى ظهور مى باشد امام باقر ـ عليه السلام ـ در تفسير آيه شريفه (ثمّ قضى أجلا وأجل مسمى عنده) فرمودند:
انّهما أجلان، أجل محتوم لا يكون غيره، أجل موقوف للّه فيه المشيّة لا واللّه انّ أمر السفياني من المحتوم([3]).
آن دو مهلت است يكى حتمى و ديگر غير حتمى كه مشيت الهى در آن كارگر خواهد بود. به خدا قسم كار سفيانى حتمى است.
در بين حديث شناسان اتفاق نظر وجود دارد كه اين فرد از فرزندان ابو سفيان است و به همين جهت او را سفيانى مى گويند.
اميرالمؤمنين على ـ عليه السلام ـ مى فرمايند:
يخرج ابن آكلة الأكباد من الوادي اليابس وهو رجل رَبْعة وحش الوجه ضخم الهامة بوجهه أثر جدري إذا رأيته حسبته أعور اسمه عثمان وأبوه عنبسة وهو من ولد أبي سفيان حتّى يأتي ارضا ذات قرار و معين فيستوى على منبرها([4]).
فرزند زن جگرخوار از بيابان خشك خروج مى كند و او مردى چهارشانه با چهره اى وحشتناك است. داراى سرى بزرگ و در چهره اش نشان زخمى چركين ديده مى شود وقتى او را مى نگرى گويى يك چشم ندارد. نامش عثمان و پدرش عنبسه و از فرزندان ابو سفيان است. حركتش را تا سرزمينى كه داراى آرامش و آب خوش گوار ]كوفه[ است ادامه مى دهد و بر فراز منبر آن مى نشيند.
خروج سفيانى قبل از قيام امام ـ ارواحنا فداه ـ واقع مى شود.
عن جابر الجعفى قال: سألت أبا جعفر الباقر ـ عليه السلام ـ عن السفياني، فقال انّي لكم بالسفياني حتّى يخرج قبله الشيصباني يخرج من أرض كوفان ينبع كما ينبع الماء فيقتل وفدكم، فتوقعوا بعد ذلك السفياني وخروج القائم ـ عليه السلام ـ([5]).
جابر جعفى از امام باقر ـ عليه السلام ـ درباره سفيانى مى پرسد. او مى فرمايد: شما را با سفيانى چكار؟! پيش از او شيصبانى از كوفه خروج مى كند و چون آب از زمين مى جوشد و گروه شما را به خاك و خون مى كشد پس از وى منتظر خروج سفيانى و پس از او قيام قائم ـ عليه السلام ـ باشيد.
امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمودند:
قبل هذا الأمر السفياني واليماني والمرواني وشعيب بن صالح فكيف يقول هذا هذا؟([6])
قبل از امر فرج، سفيانى و يمانى و مروانى و شعيب بن صالح پديدار خواهند شد!! چگونه مى گويد اين همان (مهدى) است (در حالى كه هيچ يك پديدار نشده اند).
شخصيّت سفيانى (تفكّرات، رفتار)
نام او عثمان بن عنبسه و از نژاد امويان است مردى سفاك و خون آشام كه انسانها را مانند پشه به آسانى مى كشد هر حرامى را حلال نموده و به هر جنايتى دست مى يازد. در احاديث پيرامون تفكرات وى به گونه اى سخن رفته كه گويى هيچ اعتنايى ندارد اگر چه تظاهر به اسلام مى كند ليكن صليبى از طلا بر گردن آويخته است. از كارهاى سفيانى و جنايات هولناك او نيز بسيار سخن رفته است او سنگدلترين انسانهاست كه عاطفه در قاموس زندگيش وجود ندارد و مهر و رحم در آن ديده نمى شود. او و يارانش دلهايى مالامال از كينه و نفرت، نسبت به خاندان پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ دارند.
در اين زمينه اكتفا مى كنيم به حديثى از وجود مقدس حضرت ختمى مرتبت محمّد ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ كه درباره ى وى مى فرمايند:
أشدّ خلق اللّه شرّاً وأكثر خلق اللّه ظلماً شَرِسٌ، قاسي القلب، يجمع له ولجيشه من كافّة الأقطار الاسلامية فيهزمهم ويقتلهم وينادي شعار له في حروبه هو: يا ربّ ثاري ثمّ النّار يا ربّ النّار ولا العار([7]).
شر او از همه بندگان خدا بيشتر و سختتر است و بيش از همه ى مردم ستم مى كند. بد خلق و سنگ دل مى باشد از تمام كشورهاى اسلامى عليه او بسيج مى شوند آنگاه همگى را شكست داده و به خاك و خون مى كشد و شعارش در جنگها اين است، اى خدا! انتقام و سپس آتش. خدايا! آتش آرى! اما عار و ننگ هرگز.
و نمونه اى از كشتار او در كلام اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ در خطبه ى بيان اين چنين ترسيم شده است.
فيقتل بالزوراء سبعين ألفاً ويبقر بطون ثلاثمأة امرأة حامل. ([8])
آنگاه در شهر زوراء هفتاد هزار نفر را به خاك و خون مى كشد و شكم سيصد زن حامله را مى درد.
فتنه گرى سفيانى
نشانه ى خروج سفيانى، پديدار شدن سه پرچم و شعلهور شدن آتش جنگ بين آنهاست. پرچمى از سوى غرب حركت كرده و وارد مصر مى شود و در آنجا دست به جنايات بسيارى مى زند و پرچمى از بحرين از جزيره ى (اُوال) از منطقه ى «فارس» به اهتزاز در مى آيد. و پرچمى ديگر نيز از شام.
اين ماجرا يك سال ادامه خواهد يافت و پس از آن مردى از فرزندان عبّاس خروج مى كند و اهل عراق مى گويند: گروه پابرهنگان يا بيدادگران و صاحبان نظرهاى گوناگون آمدند. اهل شام و فلسطين دچار ترس و واهمه مى گردند و بسوى سردمداران شام و مصر روى مى آورند و به آنان گفته مى شود: شما برويد و پسر فرمانروا (يعنى سفيانى) را بخواهيد و او را به يارى طلبيد. آنان سفيانى را دعوت مى كنند و او با خواست آنان موافقت مى نمايد و در نقطه اى از دمشق بنام «حرستا» فرود مى آيد و دايى ها و وابستگان فكرى خويش را در آنجا جمع مى نمايد. در بيابان خشك كه منطقه اى در دمشق است، گروههاى متعددى طرفدار دارد كه به او مى پيوندند. سفيانى دعوت آنان را اجابت مى كند و روز جمعه به همراه همه ى آنان در دمشق به مسجد مى رود و براى نخستين بار بر فراز منبر رفته و در نخستين منبر آنان را دعوت به جهاد مى كند و آنان نيز با شنيدن سخنانش با او بيعت مى كنند.
سپس به نقطه اى بنام «غوطه» مى رود و همه ى مردم بر گرد او اجتماع مى كنند و اينجاست كه سفيانى در رأس گروههايى از مردم شام خروج مى كند و سه گروه با يكديگر درگير مى شوند.
1 ـ پرچم از ترك و عجم كه سياهرنگ است.
2 ـ پرچم زرد رنگ كه پرچم فرزند عباس است.
3 ـ پرچمى از سفيانى و سپاه او.
در نقطه اى بنام «بطن ارزق» پيكار سختى در ميان آنان رخ مى دهد و شصت هزار كشته بر زمين مى ماند و سفيانى پيروز مى شود و مردم بسيارى را قتل عام مى كند و سرزمين و مراكز قبايل را تصرف كرده و در ميان آنان نخست عادلانه رفتار مى كند به گونه اى كه مى گويند: هر آنچه از بيدادگرى سفيانى به ما گزارش شده بى اساس است . . .
به هر حال مدتى كوتاه با آنان خوشرفتارى مى كند و سپس نخستين حركت خود بسوى «حمص» را آغاز مى كند و از آنجا به دروازه ى مصر مى رسد و در نقطه اى كه قريه «سبا» نام دارد رخداد عظيم و پيكار سهمگين خواهد داشت كه خبر آن همه جا منتشر مى گردد و دلها ـ از خشونت و شقاوت او ـ لبريز از ترس و دلهره مى گردد و شهرها يكى پس از ديگرى در مقابل او سقوط مى كند و سپس مستانه و مغرور به دمشق باز مى گردد([9]).
سفيانى در عراق
وقتى سفيانى با پيروزيهاى متعدد در دمشق مستقر شد سپاهى را بسوى عراق گسيل مى دارد آنها وارد سرزمين بابل كه همان شهر نفرين شده ى بغداد است، فرود مى آيند و بيش از سه هزار نفر را مى كشد و بيش از صد زن را به زور تصاحب و هتك حرمت مى كنند و سيصد نفر از چهره هاى مهمّ بنى عبّاس([10])را نابود مى سازد و بعد از آن به كوفه سرازير مى شوند و خانه هاى اطراف آن را تخريب مى كنند و پس از آن سپاه بسوى شام باز مى گردد امّا در بين راه پرچم نجات و هدايتى در كوفه به اهتزاز در مى آيد و در راه به آنها مى رسد و ضمن پيكار شديدى همه را نابود مى سازد بگونه اى كه يك نفر از سپاه سفيانى باقى نمى ماند تا خبر شكست لشكر را به سفيانى باز گويد([11]).
سفيانى در حجاز
مقارن با گسيل سپاه بسوى عراق، سفيانى سپاهى عظيم بسوى سرزمين حجاز يعنى مكّه گسيل مى دارد سپاه او به مدينه وارد شده و سه شبانه روز آن را غارت مى كند پس از آن بسوى مكّه روى آورده تا به بيابانى مى رسند، خداوند جبرئيل را بسوى آنان مى فرستد و دستور مى دهد كه برود و آنان را نابود سازد و جبرئيل با پاى خود ضربتى بر آن زمين فرود مى آورد و زمين به فرمان خدا همه آنان را مى بلعد و جز دو نفر كسى باقى نمى ماند.
اين دو برادرند كه به نامهاى بشير و نذير معرفى شده اند و جبرئيل به صورت آنها سيلى مى زند بگونه اى كه صورتهاى آنها به عقب بر مى گرددو به همان حال مى ماند و به نذير مى گويد: تو برو به دمشق و سفيانى را به ظهور مهدى ـ ارواحنا فداه ـ انذار كن و به او بگو كه خدا سپاه اش را در بيداء هلاك كرد. و به بشير مى گويد: برو بسوى مهدى ـ ارواحنا فداه ـ در مكه و او را بهلاك ظالمين بشارت بده و بر دست او توبه كن كه او توبه تو را مى پذيرد. و او خدمت حضرت مى آيد حضرت دستان مبارك خود را بصورت او مى كشد و دوباره به حال اول باز مى گردد و با او بيعت مى كند و در ركاب آنحضرت مى ماند([12]).
سفيانى و نداى آسمانى
امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ فرموده اند:
بعد از برگشت مغرورانه و مستانه ى سفيانى به شام، او در نقطه اى براى نوشيدن شراب و ارتكاب گناه و معصيت مى نشيند و ياران و پيروان خويش را نيز به انجام گناه و جنايت فرمان مى دهد. از مجلس گناه بر مى خيزد و در حاليكه در دست سلاحى دارد دستور زنا مى دهد و به يارانش مى گويد با زنان مرتكب فحشا گردند، آنگاه شكم زنان را پاره كنند و كودكان را از رحمها بيرون مى كشند و آنها مرتكب چنين شقاوتها مى گردند و هيچ كس توان باز داشتن آنان را از اين پليديها در خود نمى بيند. اينجاست كه فرشتگان، پريشان حال مى شوند و خدا فرمان ظهور قائم آل محمّد را كه از نسل من مى باشد، صادر مى كند بى درنگ خبر ظهور او در سراسر گيتى پخش مى گردد و جبرئيل در آن هنگام بر فراز صخره اى در بيت المقدس فرود مى آيد و خطاب به جهانيان مى گويد:
جاء الحقّ وزهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا.
حق فرا رسيد و باطل از ميان رخت بربست. همانا باطل هميشه نابود است.
«يا عباد اللّه! اسمعوا ما أقول: انّ هذا مهديّ آل محمّد خارج من أرض مكّة فأجيبوه»([13]).
اى بندگان خدا! گوش فرا دهيد آنچه را كه مى گويم: اين مهدى آل محمّد است كه از سرزمين مكّه خروج كرده او را اجابت كنيد.
شكست سفيانى
پس از آنكه خبر فرو رفتن لشكر عظيم سفيانى بين مدينه و مكه به او مى رسد و مى فهمد كه حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ قيام نموده است، از عراق به شام و فلسطين آمده خود را آماده ى رويارويى با آن حضرت مى كند در ملاقاتى كه بين او و امامـ عليه السلام ـ رخ مى دهد امام ـ عليه السلام ـ وى را به حضور مى پذيرد و آن گفتگو به بيعت سفيانى با آن حضرت و ايمان آوردن به وى مى انجامد، سپس سفيانى از آنجا به قرارگاه سپاه خود باز مى گردد سران سپاهش به او مى گويند چه كردى؟! مى گويد من در برابر منطق محكم او اسلام او را پذيرفتم و با او دست بيعت دادم. سران سپاه او را ملامت مى كنند بگونه اى كه تصميم جنگ با حضرت را مى گيرد. سحرگاه يكى از روزها پيكار نهايى حق و باطل آغاز مى گردد و خداوند پس از نبردى خونبار ميان دو سپاه عدل و ظلم، حجّت خدا و ياران او را پيروزى كامل مى بخشد و سپاه سفيانى همگى نابود مى شوند([14]).
خروج حسنى
در لابه لاى آنچه بيان شد يكى ديگر از نشانه هاى ظهور امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ كه بوى حتم و يقين به خود گرفته است، خروج فردى به نام سيد حسنى است. او جوانمردى از بنى هاشم و از نسل پيامبر خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ است و در دست راست او خالى وجود دارد ـ كه البته بنا بر برخى روايتها در دست چپ او چنين نشانه اى ست ـ و از خراسان حركت و جنبش خود را آغاز مى كند. او شيعه و پيرو خاندان وحى و رسالت است بر عقيده ى خويش پايبند و استوار و داراى نفوذ گسترده و محبوبيّت در دلهاست او همان كسى است كه پيش از سپاه سفيانى و قتل و غارت آنها وارد كوفه مى شود و همزمان با ورود او يمانى نيز از يمن به وى مى پيوندد و سپاه سفيانى را در خارج كوفه از بين مى برند و بعد از آن امر را به امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ تسليم مى كند و با او بيعت مى كند.
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
يخرج شاب من بني هاشم بكفّه اليمنى خال، ويأتي من خراسان برايات سود بين يديه شعيب بن صالح، يقاتل أصحاب السفياني فيهزمهم([15]).
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
جوانى از نسل هاشم كه در دست راست وى خالى هست از طرف خراسان با پرچمهاى سياه خروج مى كند فرمانده لشكر او شعيب بن صالح است و او با لشكر سفيانى نبرد كرده و آنان را متلاشى مى نمايد.
خروج يمانى
يكى از عوامل زمينه ساز ظهور منجى عالم بشريّت كه در گذشته حتمى الوقوع بودنش را ذكر كرديم خروج فردى از يمن است اين حركت هدايت بخش ترين حركت پيش از ظهور است و نويدبخش مؤمنان منتظر. حضرت رسول ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ مى فرمايند:
خروج الثلاثة: السفياني والخراساني واليمانيّ في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد وليس فيها من راية اهدى من راية اليماني، لأنّه يدعو إلى الحقّ([16]).
سفيانى و خراسانى و يمانى در يك سال و يك ماه و يك روز قيام نموده و در ميان ايشان پرچمى چون پرچم يمانى به هدايت نزديكتر نيست.
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
يكون خروج السفياني من الشام وخروج اليماني من اليمن([17]).
قيام سفيانى از شام و يمنى از يمن است.
در روايات آمده است كه: يمنى در پى نبرد سفيانى با وى وارد عراق مى شود. و نيز يمنى با كمك از نيروى خراسانى وارد صحنه كارزار با لشكريان سفيانى خواهد شد.
پرچم هاى سياه در يارى امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ
يكى ديگر از نشانه هاى ظهور كه در روايات بدان اشاره شده است پديدار شدن پرچم خراسانى است البته آنچه كه از سخنان معصومان ـ عليهم السلام ـ بدست مى آيد اين است كه پرچم هاى متعددى از شرق يعنى بلاد شرقى ايران تا سر حدّ چين قيام مى كنند كه ظاهراً محلّ اجتماع آنها خراسان است و خراسانى نيز كه پرچم مستقلى دارد با كمك آنان حركت خود را آغاز مى نمايد، پرجم خراسانى مهمترين آن پرچمهاست. و به اين اعتبار از همه ى آنها برايات شرقى تعبير شده كه داراى پرچم هاى سياه هستند.
نكته ى ديگر اينكه در روايات به سه پرچم از خراسان اشاره شده است كه در سه مرتبه قيام مى كنند كه دو مورد از آنها تحقق يافته يكى بيرقهاى سياه ابو مسلم خراسانى كه براى تشكيل دولت بنى العباس بوده است و دوم پرچم مغول كه از ناحيه خراسان آمد و دولت بنى العباس را بر هم زد ليكن سوم باقيمانده و اوست كه متصل به ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود و با سفيانى خواهد جنگيد. حضرت باقر ـ عليه السلام ـ فرمود:
«آنگاه كه لشكر سفيانى در كوفه مشغول قتل و غارت باشند بيرقهايى از طرف خراسان برسند كه منزلها را بسرعت طى كنند و با ايشان چند نفر از اصحاب قائم ـ ارواحنا فداه ـ باشد»([18]).
قال رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ :
انّا أهل البيت، اختار اللّه لنا الآخرة على الدنيا وانّه سيلقى أهل بيتي من بعدي تطريداً وتشريداً حتّى ترفع رايات سود من المشرق فيسألون الحقّ فلا يعطون فيقاتلون فينصرون فيعطون الذي سألوا فمن أدركهم منكم أو من أبنائكم فليأتهم ولو حبواً على الثلج، فانّها راية الهدى يدفعونها إلى رجل من أهل بيتي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً بعدما ملئت جوراً وظلماً([19]).
براى ما اهل بيت خداوند آخرت را بر دنيا برگزيده است. همانا پس از من دودمانم آواره و مطرود مردم واقع خواهند شد تا آنگاه كه پرچمهاى سياه از سوى مشرق پديدار شود پس آنان حق را طلب كنند ليكن به ايشان داده نشود پس مى رزمند و پيروز مى شوند پس هر كس از شما و يا نسل شما ايشان را درك كرد بايد خود را به آنان رساند اگر چه بر روى يخها بخزد آنان امر را به مردى از خاندان من مى سپارند كه زمين را از عدل و داد لبريز مى سازد پس از آنكه از ظلم و جور مالامال شود.
كسوف و خسوف
يكى ديگر از نشانه هاى ظهور امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ رخداد دو پديده نابهنگام و غير عادى كسوف و خسوف است. اگر چه اين دو پديده از رخدادهاى طبيعى ست ليكن تحقق آنها منوط به شرائط ويژه نجومى مى باشد كه در غير اين صورت امر غير عادى خواهد بود.
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
پيش از اين امر ـ ظهور قائم آل محمّد ـ عليهم السلام ـ ـ ماه در 25 ماه رمضان و خورشيد در نيمه آن ماه گرفته مى شود آنگاه است كه حساب منجمان بر هم مى خورد.
گرفتن خورشيد و ماه، پديده ى جديدى نيست. ولى آنچه كه مهمّ است اين است كه هميشه كسوف در اوائل ماه و خسوف در اواخر ماه رخ مى دهد. و اين قانونى است كه تا بحال نقضى به آن وارد نشده وليكن قبل از ظهور آنحضرت ماه در 25 و خورشيد در 15 ماه رمضان مى گيرد و اين از آيات الهى است كه به گفته امام ـ عليه السلام ـ از آنهنگام حساب منجّمين نيز به هم مى خورد([20]).
در اين باب احاديث ديگرى ست كه مى توان بدان رجوع نمود([21]).
پر شدن زمين از ظلم و جور
در روايات فراوانى آمده است كه امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ ظهور مى كنند و زمين را از عدل و داد لبريز مى سازد بعد از آنكه زمين از ظلم و جور پر شده است. مرحوم كلينى اين مضمون را اين گونه روايت مى كند.
«هو المهدي الذي يملأ الأرض عدلاً وقسطاً كما ملئت جوراً وظلما».([22])
او مهدى ست كه زمين را از عدل و داد لبريز ساخته پس از آنكه از ظلم و ستم مالامال شود.
و روايات به اين تعبير از سنّى و شيعه بسيار نقل شده است. ليكن علامت بودن اين نشانه از حتمى است ولى وقوعش حتمى نيست. يعنى اگر زمين از ظلم و جور لبريز شد آن هنگام بى ترديد زمان ظهور منجى عالم بشريت حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ است وليكن اينطور نيست كه حتماً اين شرائط مى بايست تحقق يابد چرا كه ممكن است در يك زمانى همه ى انسانها با هم يكدل شده و همه يكصدا از خداوند آن حضرت را طلب نمايند كه طبق روايات در اين صورت غيبت پايان يافته و خداوند امام ـ ارواحنا فداه ـ را براى هدايت انسانها ظاهر مى كند بدون اينكه ظلم و جور زمين را پر سازد.
شهادت نفس زكيّه
نفس زكيّه لقب فردى از دودمان رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلم ـ است وى پس از ظهور و قبل از قيام حضرت بقيّة اللّه ـ ارواحنا فداه ـ مظلومانه به شهادت مى رسد. در روايات از او به «غلام» تعبير شده كه شايد حكايت از نوجوان يا جوان بودن وى دارد. نفس زكيّه نيز او را ناميده اند زيرا بدون هيچ جرمى، تنها به خاطر رساندن پيام شفاهى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ به مردم مكه كشته مى شود.
از حضرت باقر ـ عليه السلام ـ روايت شده است:
قائم به ياران خود مى فرمايد: مكّه طالب من نيستند لكن من نزد آنان كسى را خواهم فرستاد تا با ايشان احتجاج كند . . . آنگاه يكى از ياران خود را مى طلبد و به وى مى فرمايد: نزد مردم مكه برو و به ايشان بگو! . . . من پيام آور ـ مهدى ـ نزد شمايم. او مى گويد: ما خاندان رحمت و مركز رسالت و خلافتيم. ما دودمان محمّد و فرزند پيامبران هستيم. همانا ـ در طول زمان ـ بر ما ظلمها روا شده و ما را پايمال كرده و بر ما قهر نموده اند و حق ما را از زمان رحلت پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ تا حال به ستم گرفته اند. ما اينك شما را به يارى مى طلبيم! ما را يارى كنيد!
چون اين جوان پيام را مى رساند او را گرفته و بين ركن و مقام سر مى برند و او نفس زكيه است([23]).
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
وليس بين قيام قائم آل محمّد وبين قتل النفس الزكيّة إلاّ خمس عشرة ليلة([24]).
بين قيام قائم آل محمّد و شهادت نفس زكيه جز 15 شب فاصله نيست.
غريو آسمانى
نداى آسمانى از روشنترين علامتها براى ظهور حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ و حركت جهان شمول اوست.
واقعيّت اين است كه رخداد پرشكوهى چون ظهور امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ پيش از رخ دادن يك اعلام جهانى آنهم در روشنترين معنا و مفهوم مى طلبد و از آنجا كه اين حركت جهانى بوده و براى تمام جهان بشريت است مى بايست همه در يك زمان از نزديك شدن و قريب الوقوع بودن آن باخبر شوند از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده است كه «يسمعه كل قوم بألسنتهم» هر قومى به زبان خود آنرا مى شنود.
حال بجاست كه به برخى احاديث در اين باره اشاره كنيم:
از مجموع روايات چنين بدست مى آيد كه اين فريادها متعدد است اولين ندا در ماه رجب و دوم در ماه رمضان و سوم در ماه محرم شنيده مى شود. امام رضا ـ عليه السلام ـ فرموده اند:
ينادون في رجب ثلاثة أصوات من السماء صوتاً منها: ألا لعنة اللّه على الظالمين والصوت الثاني: ازفت الآزفة يا معشر المؤمنين . . . والصوت يرى بدن في قرن الشمس يقول: انّ اللّه بعث فلاناً فاسمعوا له وأطيعوا([25]).
]مردم[ در ماه رجب سه فرياد از آسمان خواهند شنيد نخست آنكه: همانا لعنت خدا بر ظالمان. فرياد دوم: اى مؤمنان! قيامت فرا رسيد. و فرياد ديگر اينكه در كنار قرص خورشيد بدنى را مشاهده مى كنند كه فرياد مى زند: خداوند فلانى ]امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ [ را برانگيخته است به فرمانش گوش فرا دهيد و بر اطاعتش گردن نهيد.
امّا پيرامون ندايى كه در ماه رمضان در شب بيست و سوم توسط جبرئيل در آسمان طنين مى افكند اين است.
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
ينادي مناد من السماء . . . باسم القائم ـ عليه السلام ـ فيسمع مَن بالمشرق ومَن بالمغرب، لا يبقى راقدٌ إلاّ استيقظ، ولا قائم إلاّ قعد ولا قاعِد إلاّ قام على رِجْلَيه، فَزَعاً مِن ذلك الصوت، فرحم اللّه من اعتبر بذلك الصوت فأجاب فإنَّ الصوت الأول هو صوت جبرئيل الروح الأمين.
ثمّ قال ـ عليه السلام ـ : «الصوت في شهر رمضان، في ليلة جمعة، ليلة ثلاث وعشرين، فلا تشكّوا في ذلك واسمعوا وأطيعوا.
وفي آخر النهار، صوت الملعون إبليس، ينادي: «ألا! إنّ فلاناً قُتل مظلوماً». ليشكّك النّاس ويفتنهم، فكم في ذلك اليوم مِن شاكّ مُتحيّر قد هوى في النّار.
فإذا سمعتم الصوت في شهر رمضان، فلا تشكُّوا فيه، إنّه صوت جبرئيل وعلامة ذلك أنّه ينادي باسم القائم وإسم أبيه حتّى تسمعه العذراء في خِدرها، فتحرّض أباها وأخاها على الخروج».
ثمّ قال ـ عليه السلام ـ : «لابدّ مِن هذين الصورتين قبل خروج القائم ـ عليه السلام ـ ».([26])
نداكننده اى از آسمان بنام قائم آل محمّد ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلم ـ ندا مى دهد و همه كسانى كه در شرق و غرب عالم هستند مى شنوند، خفته اى نمى ماند جز اينكه بيدار مى گردد و ايستاده اى جز اينكه مى نشيند و نشسته اى جز اينكه وحشت زده بپا مى خيزد.
پس درود خدا بر كسانى كه از آن نداى آسمانى پند و اندرز گيرند چرا كه نداگر اوّل جبرئيل است و ندا، نداى اوست.
آنگاه فرمود: اين ندا، در ماه مبارك رمضان، شب جمعه و در شب 23 ماه خواهد بود از اينرو در آن ترديد نكنيد، آن را بشنويد و اطاعت كنيد. و در پايان روز نداى ابليس طنين مى افكند كه مى گويد: «بهوش باشيد كه فلانى مظلوم كشته شده». تا بدينوسيله بذر ترديد بيافشاند و مردم را به فتنه افكند و آن روز، ترديدكنندگان حيرت زده اى كه به آتش دوزخ سقوط كنند، بسيارند.
بنابراين، هنگامى كه نداى آسمانى را در ماه رمضان شنيديد، در آن ترديد نكنيد چرا كه نداى فرشته ى امين است و علامت آن اين است كه بنام قائم ـ عليه السلام ـ و پدر گرانقدرش ندا مى دهد، ندايى كه دوشيزگان در سراپرده ى خويش آن را مى شنوند و پدران و برادران خويش را براى حركت از خانه و پيوستن به امام مهدى ـ عليه السلامـ تشويق مى نمايند.
و امّا ندايى كه در ماه محرّم به گوش مى رسد و آن ماهى است كه حضرت بقية اللّه ـ ارواحنا فداه ـ از مكّه خروج مى كنند و روز اوّل قيام آن حضرت است كه جبرئيل بر صخره اى از بيت المقدس فرود مى آيد (در آن هنگام كه سفيانى مشغول بدترين جنايات خود در ملأ عام است) و ندا مى دهد:
يا عباد اللّه! اسمعوا ما أقول انّ هذا مهدي آل محمّد خارج من أرض مكّة فأجيبوه([27]).
اى بندگان خدا! آنچه مى گويم بشنويد اين مهدى آل محمّد است كه از مكّه ظهور كرده او را پاسخ گوييد و فرمانش را اطاعت كنيد.
وقوع جنگ هاى بزرگ
انبوهى از احاديث با صراحت از نابودى مردم در اثر گرسنگى و قحطى و بيمارى و قتل و كشتار خبر مى دهند. آيا اين به معناى جنگ جهانى است كه ميليونها انسان را در هم مى كوبد و يا چيز ديگرى است. آنچه از روايات استفاده مى شود اينكه جنگهاى ويرانگرى واقع خواهد شد.
از اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ آورده اند كه فرمود:
لا يخرج المهدي حتّى يقتل ثلث ويموت ثلث ويبقى ثلث([28]).
و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:
بين يدي المهدي موت أحمر وموت أبيض . . . فأمّا الموت الأحمر: فالسيف وأمّا الموت الأبيض: فالطاعون([29]).
قبل از ظهور مهدى مرگ سرخ و سفيد خواهد بود . . . مرگ سرخ جنگ و خونريزى است و مرگ سفيد طاعون است.
بنابراين بسيارى در اثر جنگ و خونريزى از بين مى روند.
حوادث طبيعى
پيرامون رخدادهاى طبيعى كه پيش از ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ روى مى دهد، روايات بسيارى در دست است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
تهاجم ملخها:
بين يدي المهدي موت أحمر وموت أبيض وجراد في حينه وجراد في غير حينه أحمر كالدم . . .([30]).
پيش از ظهور مهدى مرگ سرخ و سفيد و حمله ملخها در هنگام و نابهنگام كه چون خون قرمزند خواهد بود.
طاعون:
فأمّا الموت الأحمر فالسيف وأمّا الموت الأبيض فالطاعون([31]).
مرگ سرخ كشته شدن به شمشير و مرگ سفيد طاعون است.
زلزله:
در حديثى آمده است كه سال ظهور سال پيدايش زلزله ها و سرماى شديد است.
عن أميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ قال: رجفة تكون بالشام يهلك فيها أكثر من مائة ألف، يجعلها اللّه رحمة للمؤمنين وعذاباً على الكافرين([32]).
از امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ نقل شده است: زمين لرزه اى در شام رخ خواهد داد كه بيش از صد هزار نفر كشته مى شوند و آن را خداوند رحمت براى مؤمنان و عذاب براى كافران قرار داده است.
مسجد شدن قبرستانها:
يكى ديگر از نشانه هايى كه براى ظهور امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ به صورت كلى مطرح شده است، تبديل گورستانها به مسجد است در اين باره به حديثى از رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ توجه نماييد:
در حديث معراج آمده است:
يا محمّد از جمله عطاهايى كه بر تو مرحمت فرموديم آن كه آشكار خواهم كرد از نسل تو يازده امام كه همه ايشان از نسل دختر تو فاطمه اند و آخرين ايشان مرديست كه عيسى بن مريم در عقب سر او نماز خواهد خواند و پر مى كند زمين را از عدل و داد بعد از آنكه از ظلم و جور لبريز شود.
آنگاه رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ به درگاه الهى عرضه داشت:
در چه زمانى خواهد بود.
جواب فرمود:
يا محمّد هنگامى كه علم از بين رود و ظاهر شود جهل و كشتار بسيار گردد و كم شوند علماء و فقهاء حقيقى و بسيار شوند شاعران و امّت تو گورستانها را مسجد سازند([33]).
سيلاب رود فرات:
يكى از نزديك ترين نشانه هاى ظهور مهدى آل محمد ـ عليهم السلام ـ جارى شدن سيلاب فرات در شهر كوفه است.
عن أبي عبداللّه ـ عليه السلام ـ : سنة الفتح ينشق الفرات حتّى يدخل ازقة الكوفة([34]).
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند: در سال ظهور آب فرات طغيان كرده به گونه اى كه وارد كوچه هاى تنگ كوفه مى شود.
قال ابن عباس: يا أميرالمؤمنين ما اقترب الحوادث الدالّة على ظهوره؟ فدمعت عيناه وقال: إذا فتق بثق في الفرات فبلغ ازقة الكوفة فليتهيأ شيعتنا للقاء القائم([35]).
ابن عباس مى گويد: به امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ عرض كردم: نزديك ترين حادثه كه حكايت از ظهور خواهد داشت چيست؟ پس آنگاه چشمانش اشك آلود شد و فرمود: هرگاه شكافى بر كنار رود فرات ايجاد شود و به كوچه هاى كوفه رسد، آنگاه شيعيان ما آماده ملاقات قائم باشند.
نزول بارانهاى پياپى:
هر انسان با ايمانى در اين واقعيّت، ذرّه اى ترديد به خود راه نمى دهد كه قطرات باران به اراده و خواست و طبق قانون خدا بر زمين فرو مى بارد و اين فرمان فرماى هستى است كه قوانين طبيعى را چنين تدوين نموده است:
(وهو الذي أرسل الرّياح بشراً بين يدي رحمته وأنزلنا من السماء ماءً طهورا)([36]).
او كسى است كه بادها را بشارت دهندگان از رحمت خويش مى فرستد و ما از آسمان آب پاك نازل مى كنيم.
لكن اين قوانين در واكنش به كردارهاى ناهنجار چهره اى ديگر به خود گرفته و به فرمان خداوند در صدد تنبيه برمىآيند. از آن جمله تغيير در نطام بارش و وزش هاست. كه در آخرالزمان دستخوش تحولاتى مىشوند. كه در روايات بدان اشاره شده است؛ ما نيز برخى از آنها اشاره مىكنيم:
يكى از نشانه هاى ساعة (ظهور امام زمان ارواحنا فداه) آن است كه باران گرم مىبارد([37])
بيايد بر مردم زمانى كه آسمان ببارد و زمين نرويد([38])
برپا نشودساعة (ظهور) تا ببارد بر مردم باراني كه خانه هاى گلى باقى نماند و گل خانه هاى موئين شسته شود ـ چادرهاى صحرائيان ـ ([39])
البته تذكر اين نكته ضرورى است كه منظور از ساعة زمان ظهور امام زمان ارواحنا فداه است كه در روايات بدان تصريح شده است.
پيدايش مدعيان پيامبرى و امامت
اعتقاد به نبوت و امامت در جامعه ى مسلمين هميشه به عنوان يك عقيده ى راسخ از زمان پيامبر و امامان نور ـ عليهم السلام ـ مطرح بوده است و آنقدر معروف و مشهور بوده كه كسى از مسلمانان هيچ گاه جرأت انكار آن را نداشته است به خاطر استوارى اين واقعيت عقيدتى و دينى در جامعه ى اسلامى بود كه در تاريخ اسلام، از يك سو با شخصيتهايى روبرو مى شويم كه طرفداران افراطى آنان براى پيشرفت دنيوى و سياست خويش، آنان را به عنوان مهدى نجات بخش يا پيغمبر خدا مطرح ساخته اند و از دگر سوى با عناصرى آشنا مى شويم كه بر اثر انگيزه هاى جاه طلبانه و خيال قدرت و شهرت، به دروغ ادّعاى مهدويّت و نبوّت نموده اند شمار اين افراد با توجه به آمارها به بيش از 50 نفر رسيده است كه بيشتر آنها ادّعاى مهدويّت داشته اند و گفته اند مائيم همان مهدى موعود كه قرآن نويد آمدنش را مى دهد و چون اكثر آنان ادّعاى مهدويّت و امامت داشته اند ما در اين زمينه سخن مى گوئيم كسانى كه در تاريخ بدين عنوان شهرت يافته اند به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسيم اند.
1 ـ كسانى كه ديگران بر اساس انگيزه هاى خاص آنان را مهدى نجات بخش خواندند مانند محمّد حنفيّه فرزند امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ و زيد فرزند امام سجّاد ـ عليه السلام ـ و محمّد بن عبداللّه محض فرزند امام سجاد ـ عليه السلام ـ .
2 ـ كسانى كه با انگيزه هاى جاه طلبى و قدرت خواهى چنين ادّعايى نموده اند و اين گروه بسيارند از جمله ى آنها، مهدى عبّاسى فرزند منصور دوانيقى است.
3 ـ كسانى كه طبق نقشه ى استعمار و به اشاره ى بيدادگران، به چنين ترفندى دست يازيدند و بى شرمانه خود را مهدى نجات بخش معرفى كردند از جمله ى آنها بنيانگذار بهائيّت، على محمّد باب را مى توان نام برد.
1]. بداء به معناى آن است كه خداوند تدبيرى بر خلاف تدبير ظاهرى ديگرى را به جريان آورد كه البته اين بحث از مباحث پيچيده كلامى است كه مى بايست به كتب معتبر و استادان فرزانه اين رشته مراجعه كرد.
[2]. بحارالانوار،ج 52 ، ص 250.
[3]. غيبت نعمانى، ص 161.
[4]. كمال الدين، ج 2، ص 651 .
[5]. غيبت نعمانى ، ص 302.
[6]. غيبت نعمانى ،ص 253.
[7]. غيبت نعمانى، ص 164.
[8]. الزام الناصب ، ج 2 ص 197.
[9]. الزام الناصب، ج 2، ص 180.
[10]. بعيد به ذهن نمى رسيد كه اين تعبير كنايه از بزرگان حكومتى بوده كه در سايه دين بر مردم در آن دوران حكومت مى كنند چنانچه بنى عباس نيز چنين بودند.
[11]. بحارالانوار، ج 52، ص 186.
[12]. معجم ملاحم و فتن، ج 3، ص 25 و 26.
[13]. الزام الناصب، ج 2، ص 180 (با اندكى تصرّف).
[14]. بحارالانوار، ج 52، ص 388.
[15]. ملاحم ابن طاوس، ص 77; عقد الدرر، ص 128، باب 5.
[16]. ارشاد شيخ مفيد، ص 339; بحارالانوار، ج 52، ص 210.
[17]. الزام الناصب، ص 67.
[18]. بحارالانوار: 52 / 237.
[19]. دلائل الامامة: 235.
[20]. غيبت نعمانى: 271.
[21]. كمال الدين: 655; بحارالانوار: 52 / 207; منتخب الانوار: 178; العدد القويه: 66.
[22]. كافي ،ج1 ص338
[23]. بحارالانوار: 52 / 307.
[24]. بحارالانوار، ج 52، ص 203; كمال الدين، ج 2، ص 649.
[25]. غيبت طوسى، ص 439; بحار الانوار ، ج 52، ص 289.
[26]. غيبت نعماني ،ص 254
[27]. غيبت نعمانى، ص 254، باب 14، روايت 13; عقد الدرر، ص 105; بحارالانوار، ج 52، ص 230.
[28]. عقد الدرر، ص 65 ؛ غيبت طوسي ، ص 267.
[29]. غيبت طوسى ، ص 438.
[30]. عقد الدرر، ص 65.
[31]. غيبت طوسى، ص 438.
[32]. غيبت نعمانى، ص305.
[33]. كفاية الموحدين ، ج 3 ، ص 847.
[34]. اثبات الهداة، ج 3، ص 733.
[35]. معجم ملاحم و فتن، ج 3، ص 170; صراط مستقيم، ج 2 ص 258.
[36]. سوره ي فرقان، 48.
[37]. كنز العمال، 14 ¬، ص 224 و 241
[38]. كنز العمال ، 14 ، ص 243
[39]. بحار الانوار ، 52، 212، غيبت طوسى ، 269 و كشف الغمة، 2، 460
برگرفته از سايت :المهدويه