به نام خدا
آیا ما منتظر ظهوریم یا ظهور منتظر ماست؟ آیا ظهور وقت مشخصی دارد كه باید در انتظار آن زمان دست روی دست بگذاریم یا در انتظار ظهور باید قیام كرد؟ آیا ارادة شیعیان در تعجیل و تحقق ظهور نقش دارد؟
اشاره :
در مورد نقش انسانها در تحقق ظهور دیدگاههای مختلفی مطرح شده است؛ گروهی پدیدة ظهور امام مهدی(ع) و تشكیل دولت حق را اساساً خارج از ارادة انسانها دانسته و معتقدند مردم هیچ نقشی در زمینهسازی ظهور و یا تعجیل آن ندارند و آنها حداكثر كاری كه میتوانند انجام دهند این است كه برای سلامتی حضرت مهدی(ع) و تعجیل فرج ایشان دعا كنند. گروهی دیگر این پدیده را در ارتباط مستقیم با خواست، اراده و عمل انسانها تفسیر كرده و بر این باورند كه مردم نقش اساسی در تعجیل یا تأخیر ظهور دارند و از اینرو باید تلاش كرد كه با زمینهسازی برای ظهور و رفع موانع آن در وقوع این پدیده تسریع كرد.
در مقالهای كه در پی خواهد آمد نویسنده تلاش كرده كه مؤلفهها و مبانی نظریه دوم را تبیین و به گونهای آن را به اثبات برساند. قطعاً جامعه ما نیازمند روشنتر شدن نظریههای یادشده است و بر اهل تحقیق است كه بیش از پیش در این زمینه تلاش كنند. موعود نیز باب گفتوگو در این موضوع را مفتوح نگهداشته و از همه صاحبنظران دعوت میكند كه دیدگاههای خود در این زمینه را برای مجله ارسال دارند.
آیا ما منتظر ظهوریم یا ظهور منتظر ماست؟ آیا ظهور وقت مشخصی دارد كه باید در انتظار آن زمان دست روی دست بگذاریم یا در انتظار ظهور باید قیام كرد؟ آیا ارادة شیعیان در تعجیل و تحقق ظهور نقش دارد؟ آیا ظهور با اسباب عادی تحقق مییابد یا پدیدهایاست آسمانی كه زمینیان در آن نقشی ندارند؟ به راستی چه شده است كه امام(ع) در بین ما نیست؟ چرا خداوند لطف خود را از ما دریغ كرده است؟ اگر كسانی باعث غیبت امام(ع) شده اند ما چه تقصیری داریم؟ آیا میشود از زمینهسازی ظهور صحبت كرد ولی از نسبت بین ظهور و اراده انسانها سخنی به میان نیاورد؟ اگر اراده و همت شیعیان در تحقق و تعجیل ظهور نقشی ندارد آیا سخن از حكومت زمینهساز ظهور بی معنا نخواهد بود؟
در این مقاله با طرح «نظریة اختیاری بودن ظهور» سعی شده پاسخی برای پرسشهای بالا ارائه شود. نظریة اختیاری بودن ظهور، گرچه به بیانات مختلفی از زبان عالمان بیان شده است، ولی تا كنون به درستی تبیین و اثبات نشده است.
مراد از نظریة اختیاری بودن ظهور در این مقاله، نظریهایاست كه سه مولفه دارد:
ـ ظهور، انقلابی است مانند دیگر انقلابها؛
ـ علّت ظهور متغیّر است؛
ـ ظهور مشكل قابلی دارد نه فاعلی.
ابتدا به تبیین این سه مولفه میپردازیم و بعد دو دلیل بر آن اقامه میكنیم. و در پایان با توجه به نظریه اختیاری بودن ظهور، ضرورت حكومت و حكومتهای زمینه ساز را برای تعجیل و تحقق ظهور بیان میكنیم.
1. مؤلفههای نظریه
1ـ1. ظهور انقلابی است مانند دیگر انقلابها: چرا امام زمان(ع) غایب هستند؟ چرا ظهور حضرت تا كنون به تأخیر افتاده است؟ چرا ائمه اطهار(ع) چنین انقلابی نكردند؟ چرا ائمه اطهار در تقیه زندگی میكردند و بالاخره جام شهادت نوشیدند؟ چرا امام عصر(ع) منتظر 313 1 نفر از یاران باوفای خود هستند؟ چرا یاران حضرت باید از ارادههایی پولادین برخوردار باشند؟ 2 چرا انقلاب حضرت در میدان خون و عرق صورت میگیرد؟ 3 چرا پیروزی حضرت(ع) در زیر برق شمشیر به دست میآید؟ 4
این سوالها همگی حكایت از این دارند كه انقلاب جهانی حضرت مهدی(ع) از طریق اسباب عادی و طبیعی صورت خواهد گرفت. شاخصة اصلی و عمود این نظریه نیز بر همین نكته استوار است. انقلاب جهانی حضرت مهدی (ع) انقلابی است كه بر ارادههای قوی و پولادین شیعه بنا خواهد شد. انقلابی است كه به وسیله بازوهای همت و شجاعت شیعیان صورت میگیرد. انقلابی است كه پیروزی آن زیر برق شمشیر شیعیان خواهد درخشید. درخت این انقلاب با خون شهیدان زیادی آبیاری خواهد شد ولی سرانجام شیعیان میوه سرخ آن را خواهند چید.
هر انقلابی كه بخواهد از طریق اسباب عادی و طبیعی اجرا شود، احتیاج به مقدمات و زمینههای فرهنگی، سیاسی، نظامی و … دارد. نمیتوان گفت در سطح جهان انقلابی به پا خواهد شد بی آنكه افكار عمومی جهانیان آماده آن باشند. امكان ندارد انقلاب جهانی صورت بگیرد ولی نیروهای انسانی آن قبلا تربیت نشده باشند. عاقلانه نیست كه چنین انقلاب عظیمی بدون پشتوانههای سیاسی و نظامی صورت بگیرد. حتما این انقلاب باید در سایه اتحاد و یكپارچگی بزرگی انجام شود. بنابراین زمینهها و مقدمات این انقلاب، نردبان این انقلاب است. باید با اراده و همت شیعیان از این نردبان بالا رویم تا بر بام ظهور قرار گیریم. این شیعیان هستند كه باید با فعالیتهای فرهنگی، سیاسی، نظامی و علمی محیط را مهیای آن انقلاب عظیم كنند. به همین دلیل است كه شیعیان دوران غیبت، بهترین شیعیان هستند و اعمالشان بیشترین اجر را دارد. 5 و به همین دلیل است كه انتظار بهترین عبادتهاست با چرا كه: ان افضل الاعمال احمزها. 6 ترجمه: بهترین اعمال، سخت ترین آنهاست. بی تردید، خداوند متعال قدرت ایجاد چنین مقدمات و زمینه هایی را دارد ولی او خواسته است كه انسانها را در میدان وسیع و خطیر اختیار و انتخاب وارد كند. لذا فرمود: «و افن اللّه لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم. 7
خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمیدهد مگر آنكه آنچه را در خودشان است تغییر دهند.
بنابراین زمینه های این ظهور نیز همچون دیگر سنن الهی، از میدان اختیار و انتخاب عبور خواهد كرد.
رسول اكرم (ص) فرمودند:
ظهور مانند ساعت قیامت است كه بر آسمان و زمین گران است و ناگهانی میآید 8 .
ظهور حضرت مهدی(ع) از این نظر كه حادثهای بسیار عظیم و ناگهانی است همچون روز قیامت است. انقلاب ایشان، زلزلهای است كه كاخ متكبران جهان را ویران و آنها را غافلگیر میكند. ولی ظهور تفاوتهایی نیز با ساعت قیامت دارد. در پدیدة ظهور امام زمان(ع) این اراده و همّت شیعیان است كه كوههای ظلم و ستم را از جا میكند و كاخهای ستم را به لرزه میافكند، ولی در پدیده روز رستاخیز ارادة انسانها هیچ نقشی ندارد.
به ركن ركین نظریه اختیاری بودن ظهور، اشاراتی كردهاند. شهید صدر میفرماید:
انقلاب او (امام زمان (عج)) از نظر اجرا همانند همة انقلابها به زمینه های عینی و خارجی بستگی دارد… برای وجود چنین تحول بزرگی تنها وجود رهبر صالح كافی نیست وگرنه در همان زمان پیامبر (ص) این شرط وجود داشت. 9
و نیز میفرمایند:
با این كه خدای بزرگ، توانایی دارد همة مشكلات و همة سختیها را برای پیام رسانیهای آسمانی، هموار و به وسیله اعجاز، فضای مناسب ایجاد كند، این روش را انتخاب نكرده است؛ زیرا امتحان و ابتلا ورنجی كه مایة تكامل انسان میشود، در صورتی تحقق مییابد كه تحولات طبیعی و مطابق با شرایط خارجی باشد. 10
شیخ طوسی در كتاب الغیبه – كه از منابع معتبر شیعه است – میفرماید:
هم ما و هم خداوند قدرت باز كردن دست امام زمان (عج) در تصرف امور و تقویت سلطنت وی را داریم. پس اگر فرضا خداوند به وی بسط ید نداد میدانیم كه تقویت و بسط ید او بر ما واجب است… اگر بسط ید از كارهای خداوند میبود، ناچار میبایست خلق را مقهور و مجبور بر تمكین سازد و پبین امام(ع) و كید دشمنانش حائل شود كه او را آزار نكنند. و یا او را به وسیله فرشتگان تقویت و مدد فرماید و چه بسا كه این كارها منجر به سقوط غرض تكلیف و حصول اضطرار شود پس بر ما واجب است كه در هر حال دست امام را در امور باز گذاریم. 11
خلاصه این كه، بر اساس نظریه اختیاری بودن ظهور، اختیار، اراده و همت شیعیان باید زمینههاو مقدمات ظهور را محقق كند تا حضرت مهدی(ع) بتواند همراه با شیعیان خویش، انقلاب جهانی به پا كند. این نظریه میگوید: تا وقتی شیعیان اقدام به ایجاد زمینه و مقدمات ظهور نكنند، ظهور نیز در انتظار اقدام آنها خواهد نشست. گرچه به ما وعده حتمی داده شده است كه روزی شیعیان، به این توفیق خواهند رسید و زمینههای این حكومت جهانی را مهیا خواهند كرد و عطر حكومت عدل مهدی(ع) جهان را فرا خواهد گرفت. بنابراین اگر چشمان ما به آسمان دوخته شده تا فرشتگان و جنیان چنین انقلابی انجام دهند، جز سراب حكومت عدل جهانی را نخواهیم دید.
2ـ1. وقت ظهور متغیّر است: یكی از اصول و پایه های نظریه اختیاری بودن ظهور، متغیّر بودن وقت ظهور است. گفتیم كه ظهور مانند روز قیامت است ولی تفاوتهایی نیز با آن دارد كه به برخی اشاره كردیم. یكی دیگر از تفاوتها این است كه ساعت قیامت كاملاً مشخص است و هیچ رویداد و پدیدهای آن را تغییر نمیدهد. ساعت قیامت از روز ازل معین شده است و با آمدن آن ساعت، قیامت برپا خواهد شد. اما وقت ظهور ثابت نیست. وقت ظهور متأثر از پدیده های محیط اطراف است. اینكه به ما سفارش شده است، برای تعجیل ظهور، دعا كنیم، خود حكایت از متغیر بودن وقت ظهور دارد. اگر وقت ظهور ثابت بود و تغییری در آن امكان نداشت، دعا برای تعجیل آن بی معنا بود همچنان كه دعا برای تعجیل ساعت قیامت بی معنا است.
این اصل، نتیجة اصل قبلی است. در اصل قبلی گفتیم كه انقلاب حضرت مهدی(ع) از مجرای اسباب طبیعی عبور خواهد كرد و نیاز به مقدمات و زمینههایی دارد كه باید از طریق اسباب عادی مهیا شود. از همینجا میتوان گفت: هر پدیدهای كه در راستای تحقق زمینه های ظهور باشد، وقت ظهور را نزدیك میكند و هر پدیدهای كه بر خلاف جهت زمینه های ظهور باشد، ظهور را به تأخیر اندازد. اگر زمینه های ظهور نردبانی است برای رسیدن به بام ظهور، پس با بالا رفتن از هر پله آن، ساعتی به ظهور نزدیك میشویم.
اگر در بحث از زمینههای ظهور از مهیا شدن افكار عمومی برای پذیرفتن حكومت عدل جهانی، سخن میگوییم، پس هر عمل فرهنگی و تبلیغی میتواند در تعجیل یا تأخیر وقت ظهور مؤثر باشد، لذا نقش رسانه های عمومی در تعیین یا تعجیل وقت ظهور، بسیار برجسته خواهد بود.
اگر برای انقلاب حضرت مهدی(ع) نیاز به زمینه و محیطی داریم كه در آن به فعالیتهای علمی، سیاسی، نظامی و … بپردازیم، در این صورت تشكیل حكومت دینی و مخصوص شیعی، گام بلندی به سوی ظهور خواهد بود.
اگر ظهور، احتیاج به افرادی دارد كه دارای ایمانی قوی و ارادهای آهنین باشند، پس تربیت چنین نیروهایی در تعجیل ظهور موثر است. دراین صورت، اعمال و رفتار و ما نیز در تعیین وقت ظهور ایفای نقش میكند و از طرف دیگر، انسان میتواند با نیت نزدیك كردن ظهور، اعمال خود را وزین كند.
احادیث متعددی دلالت بر عدم تعیین وقت ظهور دارد. كه از آن جمله میتوان به این روایت امام صادق(ع) اشاره كرد:
انا أهل بیت لانوقّت. 12
ما برای این امر (ظهور) زمان خاصی را معین نمیكنیم.
بعضی از اهل تحقیق علّت عدم تعیین وقت از جانب ائمه اطهار(ع) را، جلوگیری از هر گونه سوء استفاده میدانند، یعنی ظهور، وقت خاص و معینی داشته است ولی ائمه اطهار(ع) آن را بیان نفرمودهاند. 13 ولی این احتمال هم وجود دارد كه علت عدم تعیین وقت برای ظهور این باشد كه اساساً میتوان گفت، ظهور وقت خاص و معینی ندارد تا این كه بیان شود. به عبارت دیگر، وقت ظهور بستگی به عوامل و زمینههای ظهور دارد. تعجیل و تأخیر در تحقق مقدمات ظهور باعث تعجیل و تأخیر در وقت ظهور است. این اختیار و همّت شیعیان است كه باید برای ظهور وقت تعیین كند و با مهیا كردن خود و مردم با پذیرفتن رهبری بیبدیل، انقلابی بی نظیر كند.
البته برای جمع بین روایات باب علم امام(ع) – كه از آنها استفاده میشود امامان (ع) نسبت به وقت ظهور آگاهی دارند – و این نظریه كه ادلة عقلی و نقلی بر آن اقامه خواهد شد – شاید بتوان گفت كه ظهور زمان معینی دارد ولی آن زمان با تغییر برخی از عوامل، تغییر میكند و آن عوامل نیز با اختیار و قدرت شیعیان رقم میخورد. اگر ائمة اطهار(ع) خبر از آن زمان میدادند چه بسا گمان میشد كه عامل ظهور همان زمان خاص است. در این صورت شیعیان به جای انتظاری پویا در خانههای خود مینشستند و حتی از دعا برای تعجیل فرج هم دریغ میكردند.
بعضی بر این گمانند كه علایم ظهور، سبب ظهور یا عامل تعجیل آن است؛ لذا این علامتها را چشم براهند؛ گویی این علامتها هستند كه میخواهند انقلاب جهانی كنند. اما حقیقت این است كه علایم فقط نشانة ظهور هستند نه این كه عامل ظهور یا سبب تعجیل در وقت ظهور باشند. شیعیان در محیط رعب و وحشت بودند و در زیر ظلم و ستم حكومتهای طاغوت زندگی میكردند؛ برای رهایی از چنین محیطی، از هر قیام و انقلابی علیه حكومتهای موجود، استقبال مینمودند و چنین میپنداشتند كه قیامشان، همان انقلاب موعود است، ولی پس از مدتی، با تلفات بسیار، ناامید و سرشكسته میشدند. ائمه اطهار(ع) كه چنین محیطی را میدیدند و علم به آن داشتند – شیعیان را در شناخت و تشخیص موضوع – كه همان شناخت مهیا بودن اسباب و زمینه هاست – كمك میكردند. ایشان برای جلوگیری از اشتباه شیعیان درتشخیص موضوع یا علم غیب، از علائمی كه در هنگام مهیا بودن اسباب ظهور در عالم رخ خواهد داد، خبر میدادند. لذا شیعیانی كه شناخت كمی از محیط و اسباب ظهور داشتند، با توجه به این علائم، بطلان آن انقلابها را تشخیص میدادند و خون خود را حفظ میكردند. بنابراین علامتهای ظهور، همانطور كه از اسمش پیداست، فقط نشانه و علامتی برای اشاره به ظهور هستند – كه در اصطلاح علمی به آن «عنوان مشیر» میگویند – نه این كه علّت و سبب برای ظهور یا برای تعجیل وقت آن باشد. علائم ظهور مانند علامتهای راهنمایی و رانندگی در جادهها هستند. این علائم نه باعث كج شدن جاده میشوندو نه ما را به مقصدمان نزدیك میكنند، بلكه فقط به ما میگویند كه به مقصد مورد نظر نزدیك شدهایم. لذا این ما هستیم كه باید با پیمودن جاده ها، از این علائم عبور كنیم نه این كه بنشینیم تا این علائم ما را عبور دهند.
بنابراین وقت ظهور تابع تحقق اسباب و مقدمات ظهور است و هنگامی كه ارادة شیعیان آن زمینهها را مهیا كند، وقت ظهور نزدیك خواهد شد و آن علائم طبیعی نیز در طبیعت اتفاق میافتد و خبر از نزدیك شدن وقت ظهور خواهند داد.
البته بعضی از علائم مانند ناامید شدن مردم از دولتها و به ستوه آمدن از ظلم و ستم آنها، میتواند علاوه بر نشانة ظهور، نقش سبب و زمینه ظهور را نیز بازی میكند؛ چرا كه چنین محیطی زمینة مناسبی برای ایجاد انقلاب جهانی است كه باید با فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی ملتها را بیدار كنیم و مژده حكومت عدل الهی را بدهیم، مثلا در جهان امروزی، مردم از دولتها مأیوس شدهاند ولی یا نسبت به فعالیتهای سیاسی بی تفاوت هستند یا به كوچك كردن دولتها میاندیشند، در این شرایط ما میتوانیم با تبلیغ تئوری حكومت عدل جهانی، مردم را مهیای ظهور كنیم و در این صورت ظهور تعجیل خواهد یافت. خلاصه این اختیار و همّت شیعیان است كه میتواند وقت ظهور را نزدیك كند یا تعیین بخشد. این اختیار و ارادة شیعیان است كه با فعالیتهای فرهنگی، علمی، سیاسی، نظامی و … میتواند ساعتها، بلكه ماهها و سالها وقت ظهور را جلو بیاندازد.
اختیاری بودن ظهور میگوید: تزكیه نفس و هر عمل صالحی باعث تعجیل در ظهور است. البته واضح است كه فعالیتهای فرهنگی بیش از فعالیتهای دیگر، در نزدیك كردن وقت ظهور مؤثر است؛ چرا كه حكومت الهی، بر دلهای مردم حكومت میكند 14 و ستونهایش بر اراده و همت نیروهای انسانی اقامه میگردد.
3ـ1. ظهور مشكل قابلی دارد نه فاعلی: حكایت ظهور گویی حكایت دیدار سی مرغ با سیمرغ است – كه عطار نیشابوری در منطق الطیر به آن اشاره میكند – چرا كه سیمرغ همواره حضور داشت و این اراده و همت سی مرغ بود كه غایب بود و میبایست حضور پیدا میكرد:
بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت، نقد حال ماست آن
مجمعی 15 كردند مرغان جهان هر چه بودند آشكار و از نهان
جمله گفتند این زمان و روزگار نیست خالی هیچ شهر از شهریار
از چه رو اقلیم ما را شاه نیست؟ بیش ازین بی شاه بودن راه نیست؟
امّا همة مرغان در پاسخ این پرسش حیران مانده بودند تا این كه:
هدهد آشفته دل پر انتظار در میان جمع آمد بی قرار
حلهای بود از طریقت در برش افسری بود از حقیقت بر سرش
و به مرغان چنین گفت:
هست ما را پادشاهی بی خلاف در پس كوهی كه هست آن كوه قاف
نام او سیمرغ سلطان طیور او به ما نزدیك و ما زو دور دور
و بعد در توصیف آن پادشاه كوشید
دائماً او پادشاه مطلق است در كمال عز خود مستغرق است
وصف او جز كار جان پاك نیست عقل را سرمایه ادراك نیست
لاجرم هم عقل و هم جان خیره ماند در صفاتش با دو چشم تیره ماند
ولی در ادامه گفت:
بس كه خشكی بس كه دریا در ره است تا نپنداری كه راهی كوته است
شیر مردی باید این ره را شگرف زانكه ره دور است و دریا ژرف ژرف
مرد میباید تمام این راه را جان فشاند باید این درگاه را
تمام مرغان به جوش و خروش آمدند و همگی عزم راه كردند «لیك چون راهی دراز و دور بود» بسیاری از مرغان در راه از پای افتادند و فقط سی مرغ به قلة قاف رسیدند امّا:
چون نگه كردند این سی مرغ زود بی شك این سی مرغ آن سیمرغ بود
خویش را دیدند سیمرغ تمام بود خود سیمرغ، سی مرغ تمام
محو او گشتند آخر بی دوام سایه در خورشید گم شد والسلام
ظهور حضرت مهدی(ع) تحقق نمییابد مگر 313 16 نفر با اراده ای پولادین و ایمانی قوی ظهور كنند تا امام(ع) با آنها حكومت عدل جهانی را برپا و جهان را رهبری كند. فرق حكومت علوی، با حكومت مهدوی، در ظهور این 313 نفر است و گرنه حكومت علوی و حكومت مهدوی در قانون و رهبر هر دو یكسان هستند.
ما راهی به حضور دوست نداریم جز عبور از بیابانهای پر خس و خاشاك تزكیه تا بتوانیم ارادههایی پولادین و ایمانهایی قوی داشته باشیم. پادشاه ما بر قلة كوه، منتظر رسیدن ماست. این نفس آلوده ماست كه مانع حضور دوست است. این اراده واختیار و همت شیعیان است كه باید محیط را برای حضور خورشید، معطر كند. این ماییم كه باید ظهور كنیم، این ماییم كه باید، انسانیت و استعداد و علم خود را شكوفا كنیم وگرنه خداوند متعال «فیّاض علی الطلاق» است و هیچ گاه نعمت خود را از بندگان صالحش دریغ نمیكند و امام نیز بیصبرانه منتظر ظهور دولت كریمه در سایه شیعیان و دوستان خویش
پینوشتها :
1 . امام صادق (ع) می فرماید: «اگر تعداد كسانی كه توصیف شده اند به 313 نفر برسد آنچه می خواهید (حكومت عدل الهی) تحقق می یافت.» الغیبه نعمانی، ص 203، چاپ مكتبه الصدوق، تهران.
2 . امیر المؤمنین(ع) فرمودند: «مردی از قم مردم را به حق دعوت میكند، قومی همچون پولاد به دورش حلقه میزنند كه طوفانها آنها را نمیتواند بلرزاند و از جنگ خستته نمیشوند و نمیترسند بر خدا توكل میكنند و عاقبت از آن پرهیزگاران است». بحارالانوار، ج60، ص 216.
3 . امام صادق(ع) فرمودند: «… نهضت صاحب الامر تمام نمیشود، مگر اینكه در میدان جنگ عرق بریزیم و خونها ریخته شود» همان، ج54، ص 358.
4 . «… امام(ع) ظهور نمیكند مگر با شمشیر». بحارالانوار، ج 51، ص 48.
5 . رسول اكرم (ص) فرمودند: «قومی بعد از شما خواهند آمد كه اجر یكی از آنها با اجر پنجاه نفر از شما برابری میكند، اصحاب گفتند:ای رسول خدا! ما در جنگ بدر و احد و حنین با تو بودهایم و قرآن در میان ما نازل شده است؟ رسول اكرم (ص) فرمودند: شما بر آنچه آنها تحمل میكنند، قادر نیستید و صبر آنها را ندارید». بحارالانوار، ج 52، ص 130.
6 . همان، ج 79، ص 928.
7 . سوره رعد(13)، آیه 11.
8 . كفایه الاثر، ص 168. باب ما عن الحسن بن علی عن الرسول.
9 . رهبری بر فراز قرن، شهید محمد باقر صدر، (ترجمه بحث حول المهدی)مترجم مصطفی شفیعی، ص 108.
10. همان.
11. كتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 11، چاپ مؤسسة المعارف الاءسلامیه.
12. بحارالانوار، ج 52، ص 118.
13. ر.ك: دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص 218، چاپ 14.
14. امام كاظم(ع) خطاب به هارون فرمودند: «أنا إمام القلوب و أنت إمام الجسوم» من بر دلها و قلوب مردم حكومت میكنم و تو بر تنها و بدنها، الصواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، قاهره، مكتبه القاهره، ص 204.
15. ر.ك: منطق الطیر، عطار نیشابوری.
16. ر.ك: كتاب الغیبه، نعمانی، ص 203.
17. كمال الدین، شیخ صدوق، ج 2، ص 677، چاپ دارالكتب الاءسلامیه، قم.
18. كتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 193.
19. «… پس گروهی پاك و ثابت و مهذب گردند مانند شمشیری كه آهنگر آنرا صیقل داده است». بحارالانوار، ج 51، ص 116.
20. «بهترین جهاد امت من انتظار فرج است». تحف العقول من آل رسول، ص 37، حسن بن شعبة الحرانی، چاپ مدرسه جامعه مدرسین.
21. «به راستی انتظار فرج، خود فرج است…». بحارالانوار، ج 52، ص128.
3. دليل فلسفی – كلامی
3-1. نصب امام لطف واجب الهی
«امام مواضع رسالت الهی و محل نزول ملائكه و محل هبوط وحی و معدن رحمت خداوند و گنجينه علم و صاحب حلم بی پايان و پايه صفات كريمه و سرپرست
نعمتهای خداوند متعال و اركان بزرگواری و نيكوكاری و سياستگذاری بندگان و اركان محكم شهرهای علم و در ايمان و امين اسرار الهی است.
امام پيشوای هدايت، چراغ تاريكيها و علمدار اهل تقوی و عالمان و خردمندان و پناهگاه علم و وارث انبيا و محل شناخت خدا و مسكن بركت حق و معدن حكمت خدا و حافظ سر الله و حامل قرآن كريم، و وصی پيامبر اكرم(ص) و از فرزندان رسول الله است. امام دعوت كننده بهسوی خدا، راهنمای طريق رضا و اخلاص در توحيد حضرت حق و آشكار كننده امر و نهی ايزد متعال و بنده گرامی و مقرّب الهی است».1
با تعريفی كه از امام ارائه شد، معلوم میشود امامت، ادامه رسالت انبياست. البته دلايلی كه موجب ارسال و برانگيختن انبياست، همان دلايل بر وجوب نصب امام نيز هستند؛ چرا كه اين دلايل به صورت فلسفی يا كلامی يا نقلی با مخلوطی از اينها ارائه شده است. علامه مظفّر دليل فلسفی بر وجوب نصب امام را طرح كرده با استفاده از برهان خلف میگويد:
نبوت و امامت هر دو مقتضای كمال مطلق و رحيميت مطلق خداوند است و در غير اين صورت خداوند كمال مطلق نخواهد بود.2
برهان كلامی بر وجوب نصب امام، مبتنی بر قاعده لطف است كه بعضی از محققان معاصر به تفصيل به آن پرداخته و میگويند:
مهمترين برهان وجوب لطف بر خداوند مبتنی بر حكمت الهی است؛ يعنی ترك لطف مستلزم نقض غرض است كه با حكمت الهی منافات دارد. توضيح اينكه به مقتضای حكيمانه بودن افعال الهی، تكليف بايد غرض معقولی داشته باشد؛ غرضی كه با هدف آفرينش انسان هماهنگ باشد. هدف آفرينش انسان، تعالی و تكامل معنوی است كه از طريق انجام تكاليف الهی بهدست میآيد. اكنون اگر انجام دادن كاری از خداوند بدون آن كه به مرز الجا و اجبار برسد در تحقق هدف مزبور تأثير داشته باشد، انجام دادن آن، واجب و لازم خواهد بود؛ زيرا فاعل حكيم همه تدابير معقول و ميسوری را كه در تحقق هدف او دخالت دارد، به كار خواهد گرفت، و چون لطف از جمله تدابير حكيمانه معقول و ميسوری است كه در تحقق يافتن هدف تكليف مؤثر است، انجام دادن آن به مقتضای حكمت، واجب و ضروری میباشد.3
پس، لطف بر خداوند واجب است و مسلماً نصب امام لطفی است بر انسان كه در طريق تكاملش به آن احتياج دارد؛ بنابراين بهصورت برهان شكل اول میتوان
گفت: نصب امام از طرف خداوند، لطفی خالی از مفاسد است و هر لطفی كه مفسده نداشته باشد بر خداوند واجب است؛ پس نصب امام بر خداوند واجب است.
البته وجوب در اين دو برهان به معنای وجوب شرعی و تكليفی نيست كه كسی بر خداوند متعال فعلی را واجب كرده باشد، بلكه اين وجوب يا از صفات مطلق الهی سرچشمه گرفته است. همانطور كه خداوند متعال میفرمايد:
كتب علی نفسه الرحمه.4
خداوند رحمت را بر خودش حتمی كرده است.
يا میفرمايد:
إنّ علينا للهدی.5
به يقين هدايت كردن برماست.
يا اينكه به معنای لغوی و فلسفی آن؛ يعنی به معنای ملازمه يا عدم انفكاك است.
بر وجوب نصب امام، از طريق دلايل نقلی، هم استدلال كردهاند6 . بدين صورت كه با تدبر در آيات قرآن كريم و روايات بهدست میآيد كه امامت دو فلسفه اساسی دارد:
الف) امامت فلسفه خلقت جهان است؛
ب) امامت واسطه رسيدن انسان و ديگر موجودات به كمال مطلوبشان است.
با توجه به اين دو فلسفه اساسی، ضرورت وجود معصوم(ع) روشن میشود.
امّا روايات زيادی داريم كه دلالت بر وجوب وجود امام(ع) در زمين میكند. امام صادق(ع) میفرمايند:
لو لم يبق فی الأرض إلاّ اثنان لكان أحدهما الحجّه.7
اگر بر روی زمين به جزدو نفر باقی نماند يكی از آندو حتما امام است.
و نيز ايشان میفرمايند:
لا يترك الأرض بغير إمام يحلّ حلال الله و يحرّم حرامه.
زمين، بدون امامی كه حلال خدا را حلال و حرامش را حرام كند، باقی نمیماند.
و نيز رواياتی داريم كه میفرمايند: اگر پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) خلق نمیشدند، مخلوقی به وجود نمیآمد. و نيز يك دسته روايت داريم كه میفرمايند اگر ائمه اطهار(ع) خلق نمیشدند، خداوند شناخته نمیشد و مورد عنايت قرار نمیگرفت.
3-2. تمام مراتب امامت لطفی واجب است
شئون امامت همچون شئون نبوت است. به جز ابلاغ وحی كه مخصوص پيامبران است. عناوين مراتب امامت را میتوان چنين بيان كرد:
1. ارشاد مردم به صلاح و سعادت؛
2. تدبير امور دنيوی مردم؛
3. اقامه عدل و مبارزه با ظلم؛
4. حفظ شريعت از تحريف و كمی و كاستی؛
5. دفع شبهات دينی؛
6. تفسير آيات قرآن و روشن كردن آيات متشابه؛
7. بيان احكام شريعت و …؛
8. تصرف در نفوس مردم برای هدايتشان، و تزكيه و پاك كردن آنها.
لذا كار امام فقط نشان دادن راه نيست بلكه امام با ولايت تكوينی، كه بر نفوس انسانها دارند آنها را به كمال مطلوبشان میرسانند و واسطه فيض بين خداوند متعال و انسانها هستند.
همانطور كه قبلاً اشاره شد، امامت دارای مراتبی است كه هر چه اين مراتب بيشتر در جامعه اجرا شود، امر امامت در آن جامعه شديدتر و روشنتر است. نه تنها نصب امام لطفی واجب بر خداوند متعال است بلكه تمام مراتب امامت لطف واجب است؛ بنابراين اقامه تمام مراتب امامت، از حقوق و تكاليف واجب امام می باشد. اين بدين معناست كه اگر امام در اقامه بعضی از امور امامت محذوری داشتند اقامه بعضی ديگر آن مراتب از عهده امام ساقط نمیشود.
البته اگر امام فقط از اقامه قسمتی از يك امر امامت محذور داشتند نمیتوانند آن امر را به كلّی رها كنند؛ مثلا اگر در امور سياسی از اجرای هشتاد درصد احكام اجتماعی منع شدند باز در اقامه بيست درصد ديگر احكام اجتماعی كوشا هستند. همانطور كه ائمه اطهار(ع)با وجود اينكه از قسمت اعظم امور سياسی منع شده بودند ولی باز در امور قضايی مردم دخالت میكردند؛ قاضی نصب مینمودند و مردم را به آنها ارجاع میدادند و به عبارتی ائمهاطهار حكومتی حداقلی داشتند؛ چرا كه حكومت فقط دارالحكومه نيست كه اگر امام را به آنجا راه ندادند ديگر امام دست روی دست بگذارد و در امور حكومتی دخالت نكند. بلكه ائمه اطهار(ع) تا جايی كه میتوانستند امور اجتماعی مردم را تدبير میكردند و حتی در بعضی از امور حكومتی به خلفای غاصب، مشورت میدادند و آنها را به خاطر صلاح مردم و اسلام راهنمايی میكردند.
خلاصه اينكه امامت همچون پرتوهای خورشيدی تام و كامل بر مردم میتابد و اين مردم هستند كه به مقدار ظرفيت و قابليت خود از آن نور استفاده میكنند و الا امام(ع) همواره به تكاليف شرعی خود عمل میكند؛ چرا كه امامان، مطيعترين بندگان نسبت به انجام دستورات الهی هستند. و به عبارتی ائمه اطهار(ع) جانشين رسول اكرم(ص) هستند، پس همچون او، قبل از اينكه به رسالتشان گواهی داده شود بايد به بندگی و عبوديت آنها گواهی داد.
3-3. نتيجه
گفتيم كه نصب امام لطف است و بر خداوند واجب، و با توجه به دارای مراتب بودن اقامه امامت بيان كرديم كه تمام مراتب امامت لطف است كه خداوند متعال،اجرای مراتب و شئون امامت را به عهده امام(ع) گذاشتهاند. امّا علّت اجرا نشدن بعضی از شئونات امامت در دوران غيبت امام(ع) نمیتواند از جانب خداوند
متعال باشد؛ چرا كه او كمال مطلق است. شيخ طوسی در اين باره میفرمايند:
چگونه خداوند اراده میكند اين (غيبت امام(ع)) را و حال آن كه در دوران غيبت، ظالمان به مؤمنان ظلم میكنند و در اين صورت اين گناه و معصيت خداوند محسوب میشود، پس خداوند چنين ارادهای نخواهد كرد.8
علّت تعطيلی بعضی از مراتب امامت از جانب امام(ع) نيز نمیتواند باشد؛ چرا كه امام(ع) نه تنها معصوم بلكه فرمانبرترين بندگان الهی هستند. لذا در اقامه تمام مراتب امامت كه از تكاليف شرعی ايشان است، تقصيری متوجه ايشان نمیتواند باشد.
بنابر آنچه گفته شد علّت عدم اجرای بعضی از شئونات امامت را نمیتوان در حوزه افعال خداوند متعال يا امام معصوم(ع) جستوجو كرد بلكه بايد علّت آن را در حوزه افعال انسانها سراغ گرفت؛ يعنی اين قابلين امر امامت هستند كه به خاطر قصور و تقصيرشان، باعث كم رنگی و تعطيلی بعضی از امور امامت شده اند به عبارتی ديگر لطف در باب امام و امامت در حقيقت سه لطف است:9
1. لطفی كه فعل خداوند است و آن آفريدن امام و اعطای مقام امامت به اوست؛
2. لطفی كه فعل امام است و آن اقامه امامت در تمام مراتب آن است؛
3. لطفی كه فعل مكلفان است كه بايد در اقامه امامت به امام ياری برسانند.
پس از آنجا كه يقين داريم، خداوند متعال و امام معصوم(ع) در انجام وظايف خود قصور و تقصيری ندارند، نتيجه میگيريم كه قصور و تقصير متوجه مكلفان و مردم است. و در صورتی كه مردم تقصير خود را جبران كنند و در اقامه امامت، امام خويش را كمك كنند، نه تنها امام(ع) ظهور پيدا میكنند بلكه ظهور امام(ع) برای اجرای تمامی شئونات امامت، بر امام(ع) واجب میشود. همانطور كه امام زمان(ع) در حال حاضر در اموری كه عذری ندارند؛ مثل هدايت تكوينی انسانها و اعطای فيوضات معنوی به مؤمنان و … حضوری فعال دارند.
خلاصه اينكه خداوند كمال مطلق است و اقامه امامت در تمام مراتب آن لطف و لازمه مطلق بودن كمالات الهی است؛ پس ظهور كه اقامه امامت در تمام مراتب امامت است، لطفی واجب بر خداوند و فعلی واجب بر امام(ع) است. پس غيبت امام زمان(ع) كه همان تعطيلی بعضی از شئونات امامت است، نمیتواند از جانب خداوند متعال و امام معصوم(ع) باشد. بنابراين علّت غيبت از جانب مردم است كه با جبران تقصيرشان، ظهور، فوراً و وجوباً از جانب خداوند و امام معصوم(ع) انجام خواهد شد و اين همان اختياری بودن ظهور، است.
لذا اگر اكنون در غيبت امام زمان(ع) به سر میبريم اين نه به خاطر نصب نكردن امام از طرف خداوند متعال و نه به خاطر آمادگی نداشتن امام برای ظهور است
بلكه بايد گفت ظهور احتياج به مقدماتی دارد كه بايد بهوسيله شيعيان تحقق يابد. اگر ظهور آمادگی افكار عمومیو نيروهای بسيار با ايمان و سلاحهای نظامی پيشرفته میخواهد بايد بهوسيله تبليغ شيعيان و تزكيه نفوسشان و پيشرفت علمی ايشان كه در حوزه افعال انسانهاست، تحقق يابد و اين مهم بستگی به اختيار و همّت و اراده شيعيان دارد.
شيخ مفيد درباره وجوب ظهور بر امام(ع) با وجود مقدمات آن میفرمايند:
يقيناً اگر آن جماعتی كه به تعداد اهل بدرند جمع شوند، در اين صورت بر امام(ع) تقيه جايز نيست و ظهور بر او واجب است.10
و نيز شيخ طوسی درباره عدم جواز غيبت بر امام(ع) بدون عذر میفرمايند:
تنها علتی كه مانع از ظهور امام زمان (ع) است خوف بر جان خويش است؛ چرا كه در غير اينصورت بر امام غيبت جايز نبود.11
البته اين برهان كه بر «اختياری بودن ظهور» اقامه شد از چشمان تيزبين مؤلف كتاب منتخبالأنوار مخفی نمانده است. ايشان میفرمايند:
از آنجا كه ظهور حضرت مهدی(ع) سبب برپايی حدود و اجرای بسياری از حدود شريعت پيامبر اكرم(ص) میشود، پی میبريم كه سبب اصلی در غيبت آن حضرت از ناحيه خداوند متعال و امام زمان(ع) نيست؛ چرا كه در اين صورت لازم میآيد كه خدا و امام، واجبی را – كه همان اقامه حدود و اجرای دستورات اصيل اسلامی است – ترك كرده باشند و چنين چيزی بر ايشان محال است؛ بنابراين بايد بگوييم سبب اساسی در مخفی بودن امام عصر(ع) از ديدهها، نبودن ياور و صلاحيت نداشتن جامعه و نسل حاضر برای پذيرش آن امام همام است.
پی نوشتها:
1 . فرازهايی از زيارت جامعه كبيره.
2 . سيد محسن خرازی، بدايه المعارف الهيه فی شرح عقايد الإماميه، ج2، ص25، چاپ اول.
3 . علی ربانی گلپايگانی، «لطف و وجوب امامت»، مجله انتظار، شماره 5.
4 . سوره انعام(6)، آيه 12.
5 . سوره ليل(92)، آيه 12.
6 . ر.ك: علی ربانی گلپايگانی، «قرآن كريم و فلسفه امامت»، مجله انتظار، شماره 7.
7 . محمد بن يعقوب كلينی، الكافی، ج1، ص179، ح1.
8 . شيخ طوسی، كتاب الغيبه، ص 334.
9 . ر.ك: علی ربانی گلپايگانی، «وجوب امامت»، مجله انتظار، شماره 5.
10. شيخ مفيد، الرساله الثالثه فی الغيبه، تحقيق علاء آل جعفر، چاپ دوم، ص12.
11. شيخ طوسی، كتاب الغيبه، ص 329.
بررسی چند پرسش:
اگر مهدي به عنوان امام دوازدهم شيعيان بوده و موجود و زنده است و قادر بر انجام هر كاري از سوي خدا است، پس چرا شيعيان اينقدر مشكلات مختلف اجتماعي، فقهي و… دارند و چرا او برطرف نميكند؟!
پاسخ :
ما اعتقاد داريم حضرت مهدي امام دوازدهم ما است و در سال 255ق متولد شده[1] و الان نيز زنده است ولي در غيبت به سر ميبرد[2] و نيز معتقديم با اذن الهي ايشان كارهاي خارقالعاده را ميتواند انجام دهد. و براي هر يك از مواردي كه ذكر شد رواياتي داريم و علاوه بر آن روايات ملاقاتهايي[3] كه با ايشان چه در زمان حيات پدرشان كه نوبت به امامت ايشان نرسيده بود، چه در زمان امامت ايشان كه خودش دو مرحله دارد: غيبت صغري و غيبت كبري، با ايشان انجام شده گواه صدقي بر اعتقاد ما به زنده بودن ايشان ميباشد. و نيز صدور كرامتهاي[4] بسياري از سوي ايشان در طول مدت حياتشان تاكنون، گواه صدقي بر اين اعتقاد ما است كه ايشان توان انجام كارهاي خارقالعاده را به اذن الهي دارند.
بنابراين دليل ما بر اعتقاداتي كه شما به آنها اشاره كردهايد علاوه بر روايات معتبر بسيار، ديدارهايي كه با ايشان انجام شده و كرامتهايي است كه از ايشان سرزده است.
اما لازمه صدق اعتقاد خود را اين نميدانيم كه چون ايشان زنده است و توان انجام كارهاي خارقالعاده را دارد بايد تمام مشكلات شيعيان را برطرف كند، توضيح مطلب؛
همه ما معتقدان به انبياء الهي بويژه ما مسلمانان اعتقاد داريم كه انبياء الهي و پيامبر مكرم اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله ـ توان انجام كارهاي خارقالعاده را با اذن الهي داشتهاند و در آيات قرآن به آن اشاره شده است مثل تواناييهاي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ در شفاي بيماران، زنده كردن مردگان و…[5] ولي از طرفي هم ميدانيم كه پيروان آنها چه در زمان خود آنها چه بعد از آنها مشكلات فراوان داشتهاند «آيا گمان ميكرديد داخل بهشت ميشويد، بيآنكه حوادثي همچون حوادث گذشتگان به شما برسد، همان كه گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادي كه با او ايمان آورده بودند گفتند: «پس ياري خدا كي خواهد آمد؟ آگاه باشيد ياري خدا نزديك است.»»[6]
يا در تاريخ اسلام است كه مسلمانان در ابتدا مجبور بودند به درهها پناه برند و نماز بخوانند[7] يا در آن هنگام كه مشكلات و فتنهها زياد شد عدهاي از آنها به حبشه هجرت كردند[8] و پس از هجرت هم جنگهاي متعددي پيش آمد و در كنار همه اينها فقر و مشكلات اقتصادي نيز بود.
آيا وجود اين همه مشكلات بايد موجب شود كه ما در حقانيت دين مبين اسلام و پيامبر مكرم اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله ـ و توانمنديهاي ايشان شك كنيم؟! با اين كه ميگوييم صدور تنها يك كار خارقالعاده كه ساير انسانها از انجام همانند آن عاجز باشند، براي اثبات حقانيت كسي كه ادعاي پيامبري و رابطه با عالم غيب دارد كافي است و ميگوييم وجود مشكلات براي امتحان مردم ضروري است[9] و قرار نيست همه مشكلات برطرف شوند آن هم توسط انبياء و از طريق معجزه.
با توجه به مسائل فوق، در شبههاي كه راجع به مشكلات شيعيان و اعتقادات آنان به يك امام كه قادر به انجام هركاري از سوي خدا است، بيان كردهايد ميگوييم:
اولاً: صدور كرامت (انجام كارهاي خارقالعاده) نياز به اذن الهي دارد و تنها در صورتي كه او مصلحت بداند انجام خواهد شد نه هرگاه كه ما خواسته باشيم.
ثانيا:ً صدور كرامت و حل مشكلات از طريق خارقالعاده تنها در صورتي است كه حل مشكل يك شخص يا جامعه از طريق عادي و معمول خيلي دشوار يا ناممكن باشد مثل شفاي بيماريهاي صعب العلاج و غير قابل درمان، البته آن هم در صورتي كه مصلحت الهي و اذن او باشد.
ثالثاً: صدوركرامت گاهي براي آن است كه مردم نسبت به الطاف امام خود به آنها و مقام معنوي ايشان آگاه شوند و در عقيده خود استوارتر باشند و دليل ما براي مورد قبل و اين مورد آن است كه تقريباً تمام كرامات در چنين مواقعي صادر شده است.
رابعا:ً وجود مشكلات، گذشته از اين كه از جنبه ديني براي امتحان كردن مردم و سنجش ايمان آنها است، بركات ديگري هم دارد مثل بروز استعدادها و توانمنديها و خلاقيت افراد بشر، اين همه رشد و پيشرفت علم و تكنولوژي در جهت رفع مشكلات بوده است. بلي بعضي از مشكلات و بلايا ناشي از رفتار خود انسانها و نتيجه اعمال آدمي است كه اگر آدمي خودش را اصلاح كند آن مشكلات پيش نخواهد آمد و اگر هست رفع ميشود مثل خيلي از جنگها كه ناشي از روحيه استكباري انسانها است و مثل عدم نزول بركات آسماني كه نتيجه بيتقوايي انسانها است و به فرموده قرآن (اعراف، 96) «اگر مردم اهل ايمان و تقوا ميشدند بركات آسمانها و زمين بر آنها نازل ميشد.»
خامساً: همان طور كه گفته شد ما اعتقاد داريم امام دوازدهم كه آخرين امام ما نيز ميباشد به امر و مصلحت الهي در حال غيبت ميباشند. زنده هستند و در بين مردم به سر ميبرند اما به طور ناشناخته. مردم از وجود ايشان همانند خورشيدي كه پشت ابر ميباشد بهره ميبرند.[10] بنابراين خودشان به طور مستقيم و آشكارا در امور شيعيان و رهبري آنها دخالت نميكنند و مردم را در زمان غيبت به مجتهدين واجد شرايط از نظر علمي و تقوايي ارجاع دادهاند.[11]
مجتهد بايد از منابع معتبر در فقه شيعه، حكم مسائل شرعي خصوصاً مسائل جديد را به دست آورد و در اجرا كردن احكام و تحقق آنها در جامعه در حد توان بكوشد. و در يك كلمه مجتهدي كه شرائط علمي و تقوايي لازم را داشته باشد نائب امام زمان (عج) در زمان غيبت ميباشد. التبه ما مجتهد را معصوم نميدانيم ممكن است خطا كند[12] ولي از باب اين كه نزديكترين كس از نظر علمي و تقوايي به امام معصوم ـ عليه السلام ـ ميباشد امام معصوم ـ عليه السلام ـ مردم را به چنين كسي ارجاع دادهاند و نظر او را حجت كردهاند.
اگر مرادتان از مشكلات فقهي و اجتماعي عدم دسترسي به نظر مستقيم امام معصوم ـ عليه السلام ـ و راهنماييهاي ايشان و عدم امكان استفاده از بركات حضور ايشان در ميان مردم و جامعه ميباشد ما قبول داريم. و اين به خاطر غيبت امام زمان به امر و مصلحت الهي است. و اما اگر مرادتان آن است فقه شيعه توان پاسخگويي به مسائل جديد را ندارد، اين را قبول نداريم. چه جور شد كه فقه اهل سنت كه مبتني بر قرآن كريم و سنت نبي مكرم اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله ـ ميباشد در مواجهه با مسائل جديد مشكل ندارد ولي فقه شيعه كه علاوه بر دو منبع مورد قبول اهل سنت، اقوال و سيره و تقرير امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ خود را به عنوان حجت شرعي در اختيار دارد[13] مشكل دارد!
بله اگر امام معصوم ـ عليه السلام ـ غايب نميبودند آن چه بيان ميداشتند نص حكم شرع بود حكم واقعي شرع بود ولي آن چه مجتهد به دست ميآورد استنباط از منابع شرع است ممكن است حكم واقعي باشد و ممكن است حكم واقعي نباشد بلكه حكم ظاهري باشد، حكمي است كه در غيبت امام معصوم ـ عليه السلام ـ به آن مكلّف هستيم و حجت شرعي بر ماست.
نكته: اين كه در روايات فراوان آمده است كه امام زمان (عج) زمين را پر از قسط و عدل ميكنند[14] و نعمتها و بركات فراوان نازل ميشود اينها همه مربوط به دوره ظهور ايشان و تشكيل حكومت ميباشد. البته اين به آن معنا نيست كه ايشان با معجزه تشكيل حكومت خواهند داد، خير. بلكه وقتي ظهور ميكنند با مشكلات فراواني نظير آنچه پيامبر گرامي اسلام با آن مواجه بودند بلكه شديدتر از آن، روبرو خواهند شد[15] كه به كمك ياران و اعوان خود بر آنها غلبه خواهند كرد و حكومت تشكيل خواهند داد كما اين كه پيامبر گرامي ما و ساير انبياء مشكلات داشتند ولي آنها را با معجزه حل نكردند.
دارد بايد تمام مشكلات شيعيان را برطرف كنند، توضيح مطلب؛
شيعه و غير شيعه اعتقاد داريم كه پيامبران الهي به ويژه خاتم آنها ـ صلّي الله عليه و آله ـ توان انجام كارهاي خارقالعاده را با اذن الهي داشتهاند. سؤال من اين است آيا آنها با استفاده از اين قدرت، همه مشكلات مردم زمان خود را برطرف ميكردهاند؟
وقتي به قرآن رجوع ميكنيم ميبينيم وجود مشكلات و گرفتاريها در زمان انبياء و امتحان مردم به آن وسيله از سنّتهاي الهي بوده است. به تاريخ اسلام كه رجوع ميكنيم ميبينيم دوره حيات نبي مكرم اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ سرشار از مشكلات دشواريها جنگها و… ميباشد آيا پيامبر نميتوانست معجزه كند و همه گرفتاريها را با معجزه حل كند؟ قطعاً ميتوانست، پس چرا نكرد؟ اين سؤالي است كه شما بايد پاسخ دهيد و هر چه پاسخ دهيد ما نيز در پاسخ شبههاي كه مطرح كردهايد خواهم گفت؛ اگر بگوييد قرار نيست همه كارها را پيامبر آن هم با معجزه انجام دهد ما هم ميگوييم قرار نيست همه كارهاي شيعيان را امام آنها آن هم با كرامت و كارهاي خارقالعاده انجام دهد.
پی نوشتها
[1] . ثقه الاسلام كليني، اصول كافي، ترجمه: سيد جواد مصطفوي، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ، ج 2، ص 449.
[2] . همان، ص 137.
[3] . همان، ص 120.
[4] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، دار احياء تراث عربي، چاپ 3، 1403ق، ج 53، ص 200.
[5] . قرآن كريم، سوره آل عمران، آيه 49.
[6] . قرآن كريم، سوره بقره، آيه 214.
[7] . ابن جرير طبري، تاريخ طبري (الامم و الملوك)، ناشر: مؤسسه اعلمي، بيروت، ج 3، ص 61.
[8] . همان، ص 68.
[9] . سوره آل عمران، آيه 186 و سوره محمد، آيه 31.
[10] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، دار احياء تراث عربي، موسسه الوفاء، چاپ 2، 1403ق، ج 23، ص 5.
[11] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، دار احياء تراث عربي، موسسه الوفاء، چاپ 3، 1403ق، ج 2، ص 88 و 90.
[12] . محمد كاظم (آخوند) خراساني، كفايه الاصول، موسسه آل البيت ـ عليهم السلام ـ لاحياء التراث، قم، چاپ اول، 1409ق، ص 468.
[13] . محمدرضا مظفر، اصول فقه، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، چاپ سوم، 1368، ج 2، ص 57.
[14] . ابن ابي شيبه كوفي، المصنف، دار الفكر بيروت، چاپ 1، 1409ق، ج 8، ص 619.
[15] . ابن ابي زينب، غيبت نعماني، ترجمه: جواد غفاري، ناشر: كتابخانه صدوق، چاپ اول، 1363، ص 423.
امامي كه غايب است و مردم به آن دسترسي ندارد تا مشكلات خودشان را با او در ميان بگذارند چگونه ميتواند حجت خدا بر مردم باشد؟! فايده وجود چنين امامي در عصر غيبت چيست؟
پاسخ :
در ابتدا لازم است به چند نكته اشاره كنيم:
1ـ مفهوم غايب بودن امام به اين معنا نيست كه وجود ناپيدا و رؤيايي دارد! بلكه آن حضرت مانند ساير انسانها از يك زندگي طبيعي، عيني و خارجي برخوردار است، به طوري كه آن حضرت در ميان مردم و در دل جامعه رفت و آمد دارد و گفتار مردم را ميشنود و بر اجتماعات آنها وارد ميشود و سلام مي كند. او مردم را ميبيند، ولي اين مردمند كه نمي توانند جمال مبارك آن حضرت را ببينند. به عبارتي ديگر هر چند امام مهدي ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ ظهور ندارند ولي حضور دارند. به يك معنا اين مردمند كه از امام خويش غايبند.
چنانكه مولاي متقيان امام علي (ع) در اين باره مي فرمايد:
«هنگامي كه امام غايب از نسل من، از ديدهها پنهان شود و مردم با غيبت او از حدود شروع بيرون روند، و توده مردم خيال كنند كه حجت خدا از بين رفته و امامت باطل شده است! سوگند به خداي علي (ع) د رچنين روزي حجت خدا در ميان آنهاست، در كوچه و بازار آنها گام بر مي دارد، و در خانههاي آنها وارد مي شود، و در شرق و غرب جهان به سياحت ميپردازد و گفتار مردم را ميشنود، و بر اجتماعات آنها وارد ميشود، و سلام مي كند، او مردم را مي بيند، ولي مردم تا روز معين و وقت معين او را نميبينند، تا جبرئيل ميان آسمان و زمين بانگ برآورده و ظهور را اعلام كند. [1]
آيا مي توان سندي گوياتر از امير المؤمنين (ع) پيدا كرد؟ ما با در دست داشتن اين گونه اسناد محكم كه همه آن را قبول دارند ميگوييم: امام (ع) در ميان مردم و با مردم است و بر امورات آنها نظارت دارد.
2ـ از آنجا كه بشر داراي علم محدودي است لذا نميتواند به اسرار خداوند پي ببرد و عجولانه در مورد قضاياي الهي قضاوت نمايد. چنانكه ميفرمايد: «… وما اوتيتم من العلم الاّ قليلا» [2] از دانش جز اندكي به شما داده نشده است.
اين آيه نشان مي دهد كه مجهولات بشر به مراتب بيشتر از معلومات او ميباشد. بنابراين اگر علم هزارها بلكه ميليونها سال ديگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسيار مختصر و ناچيز است و تنها خداوند است كه به همه چيز علم دارد و علم او ذاتي بوده و بي نهايت است. لذا كسي نمي تواند نسبت به وجود امري (مانند: غيبت امام زمان (عج) به علت عدم كشف سرّ اين امر به آن اعتراض كند و آن را بي فايده و بي مصلحت بداند.
3ـ غيبت امام زمان (عج) يك امر اتفاقي و بيسابقه نيست بلكه غيبت حجتهاي الهي در مقطعي از زمان در سنت الهي يك امر معمولي بوده است چنانكه گروهي از اولياي الهي (مانند حضرت خضر، موسي، يونس، غُزير، ابراهيم، صالح، ذوالقرنين و…) از ديدگان پنهان بودهاند ولي هرگز از حوادث و اوضاع زمان غفلت نداشتند به جهت ولايت و اختياراتي كه از جانب خدا به آنها داده شده بود پيوسته در اموال و نفوس تصرف ميكرد و اوضاع را طبق مصالحي رهبري مينمودند. اگرچه تصرفات آنها نيز از ديدگان مردم عادي پنهان بود. [3]
4ـ و در ضمن، اين سؤال تازگي نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلكه از روايات اسلامي برمي آيد كه حتي پيش از تولد حضرت مهدي (عج) نيز اين سؤال مطرح بوده و هنگامي كه پيامبر اسلام و ائمه پيشين (ع) از مهدي و غيبت طولاني آن حضرت سخن به ميان مي آوردند، با چنين سؤالي روبرو مي شدند و به آن پاسخ مي گفتند. به عنوان نمونه:
الف) پيامبر اسلام در پاسخ اين پرسش كه آيا شيعه در زمان غيبت، از وجود قائم فائدهاي مي برد؟ فرمود: بلي، سوگند به پروردگاري كه مرا به پيامبري برانگيخت، در زمان غيبتش از او نفع مي برند و از نور ولايتش بهره مي گيرند، همانگونه كه از خورشيد به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده مي كنند.[4]
ب) امام صادق (ع) فرمود: از روزي كه خداوند حضرت آدم را آفريده تا روز رستاخيز، زمين هيچگاه خالي از حجت نبوده و نخواهد بود، يا حجت ظاهر و آشكار و يا غايب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستايش نمي شود.
رواي پرسيد: مردم چگونه از امام غايب و پنهان استفاده ميكنند؟ حضرت فرمود: آن چنان كه از خورشيد پشت ابر استفاده ميكنند. [5]
ج) خود حضرت مهدي (عج) نيز روي اين معنا تكيه كرده است. در توقيعي كه آن حضرت در پاسخ به سؤالات «اسحاق بن يعقوب» صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان تحويل اسحاق گرديد، چنين نوشت: اما چگونگي استفاده مردم از من همچون استفاده آنهاست از خورشيد، هنگامي كه در پشت ابرها پنهان ميشود. [6]
با توجه به مقدمه فوق اينك برخي از فوايد وجود امام (ع) در عصر غيبت را به اختصار مورد بررسي قرار ميدهيم:
1ـ امام قلب عالم امكان و واسطه فيض الهي
طبق احاديث فراواني كه در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلائلي كه دانشمندان ارائه كردهاند، در بينش اسلامي امام، جان جهان است و جهان به وجود او وابستگي دارد. امام قلب عالم وجود، هسته مركزي جهان هستي و «واسطه فيض» بين عالم و آفريدگار عالم است و از اين جهت حضور و غيبت او تفاوتي ندارد. و اگر او ـ ولو به صورت ناشناس ـ در جهان نباشد، جهان هستي در هم فرو ميريزد. چنانكه امام صادق (ع) فرمود: اگر زمين بدون وجود امام بماند، ساكنان خود را در كام خود فرو ميبرد. [7]
امام چهارم فرمود: در پرتو وجود ماست كه خداوند آسمان را از فروپاشي ـ جز به اذن او ـ نگه ميدارد. در پرتو وجود ماست كه خداوند زمين را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه ميدارد، به واسطه ماست كه خداوند باران نازل مي كند و رحمت خود را ميگستراند و بركات و نعمتهاي زمين را بيرون مي آورد. و اگر آن كس از ما كه در زمين است نبود، زمين اهل خود را فرو ميبرد. [8]
2ـ پاسداري از آيين خدا
امير مؤمنان (ع) در يكي از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهي در هر عصر و زمان ميگويد:
«خدايا چنين است، هرگز روي زمين از قيام كنندهاي با حجت و دليل، خالي نمي ماند، خواه ظاهر و آشكار باشد و خواه بيمناك و پنهان، تا دلائل و اسناد روشن الهي از بين نرود و به فراموشي نگرايد…» [9]
با گذشت زمان و آميزش سليقهها و افكار شخصي به مسائل مذهبي و دراز شدن دست مفسده جويان به سوي تعاليم آسماني، اصالت پارهاي از قوانين الهي از دست ميرود و دين دستخوش تغييرات زيانبخش مي گردد.
براي آنكه اصالت آيين الهي حفظ گردد و جلوي تحريفات و تغييرها و خرافات گرفته شود، بايد اين رشته به وسيله يك پيشواي معصوم ادامه يابد خواه آشكار و مشهود و خواه پنهان و ناشناس. در هر مؤسسه مهم، «صندوق آسيب ناپذيري» وجود دارد كه اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهداري ميكنند تا از دستبرد دزدان يا خطر آتش سوزي و امثال اينها محفوظ بماند.
سينه امام و روح بلندش نيز صندوق آسيبناپذير حفظ اسناد آيين الهي است تا همه اصالتهاي نخستين و ويژگيهاي آسماني اين تعاليم را در خود نگهداري كند. [10]
«ابن حجر عسقلاني» پس از نقل احاديثي حاكي از نزول حضرت عيسي (ع) به زمين هنگامي ظهور حضرت مهدي (عج) و اقتداي او به آن حضرت مي نويسد:
اينكه عيسي (ع) در آخر الزمان و نزديك قيامت، به مردي از اين امت اقتدا ميكند و پشت سر او نماز ميخواند، دليل بر نظريه صحيح در ميان دانشمندان اسلامي است كه: زمين هرگز از وجود حجت كه با دلائل و براهين آشكار، براي خدا قيام مي كند، خالي نمي ماند. [11]
3ـ اميد بخشي
در ميدانهاي نبرد، تمام كوشش سربازان زبده و فداكار معطوف اين امر است كه پرچم سپاه، در برابر حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً مي كوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا كه برقرار بودن پرچم، مايه دلگرمي سربازان و تلاش و كوشش مستمر آنها است.
همچنين وجود فرمانده لشكر در مقرّ فرماندهي ـ هرچند ظاهراً خاموش و ساكت باشد ـ خونگرمي و پر حرارتي در عروق سربازان به گردش در ميآورد و آنها را به تلاش بيشتر وا ميدارد كه فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!
اما هرگاه خبر قتل فرمانده در ميان سپاه پخش شود، يك لشكر عظيم با كارآيي فوق العاده، يك مرتبه روحيه خود را ميبازد و متلاشي ميگردد.
رئيس يك جمعيت يا يك لشكر، مادام كه زنده است. هر چند مثلاً در سفر يا فرضاً در بستر بيماري باشد، مايه حيات و حركت و نظم و آرامش آنهاست، ولي شنيدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار يأس و نوميدي را بر سر همه ميپاشد.
جمعيت شيعه طبق عقيدهاي كه به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در ميان خود نميبيند، اما خود را تنها نمي داند، و اثر رواني اين عقيده در روشن نگهداشتن چراغ اميد در دلها و وادار ساختن افراد به خودسازي و آمادگي براي آن قيام بزرگ جهاني، كاملاً قابل درك است. [12]
پرفسور «هانري كربن» استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و مستشرق نامدار فرانسوي مي گويد:
به عقيده من مذهب تشيع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهي را ميان خدا و خلق براي هميشه نگه داشته است و به طور مستمر و پيوسته، ولايت را زنده و پا برجا ميدارد.
مذهب يهود، نبوت را كه رابطهاي است واقعي ميان خدا و عالم انساني، در حضرت كليم ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمد (ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع ميكند. همچنين مسيحيان در حضرت مسيح متوقف شدهاند. اهل سنت از مسلمانان نيز در حضرت محمد توقف كرده و با ختم نبوت در ايشان، ديگر رابطه اي ميان خالق و مخلوق، موجود نميدانند. تنها مذهب تشيع است كه «نبوت» را با حضرت محمد (ص) ختم شده ميداند، ولي «ولايت» را كه همان رابطه هدايت و تكميل ميباشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده ميداند[13].
پی نوشتها
[1] . «حتي اذا غاب المتغيّب من ولدي عن عيون الناس، و باح النّاس بفقده و اجمعوا علي انّ حتّي الحجّه ذاهبه و الامامه باطله… فوربّ عليٍّ انّ حجتها عليها قائمه، ماشيه في طرقاتها، داخله في دورها و قصورها، جوّاله في شرق الأرض و غربها، تسمع الكلام و تسلّم علي الجماعه تري ولا تري الي الوقت والوعد و نداء المنادي من السّماء” يوم الخلاص، ط4، ص139.
[2] . اسراء/85.
[3] . جريان غيبت اولياي الهي در گذشته مكرر واقع شده است كه در قران نيز به ان اشاره شده است.
[4] . عن جابر الأنصاري أنّه سأل النبي (ص) هل ينتفع الشيعه بالقائم (عج) في غيبته؟ فقال (ص): إي والّذي بعثني بالنبوّه إنهم ليفتنعون له و يستفيدون بنور ولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس و إنّ جلّلها بالسّحاب ـ مجلسي، بحارالانوار، (تهران، المكتبه الاسلاميه، 1393 هـ ق) ج52، ص92.
[5] . مجلسي، همان، ص92، ح6.
[6] . طوسي، الغيبه، ص177 ـ مجلسي، همان كتاب، ص92 ـ إربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه (تبريز، مكتبه بني هاشمي، 1381 هـ ق) ج3، ص322.
[7] . لو بقيت الأرض بغير إمام ساعه لساخت صدوق، كمال الدين (قم، مؤسسه النشر الإسلامي (التابعه) لجماعه المدرسين بقم المشرفه، 1405 هـ ق) ج201ـ210، باب 21.
[8] . لو بقيت الأرض بغير إمام ساعه لساخت صدوق، كمال الدين (قم، مؤسسه النشر الإسلامي (التابعه) لجماعه المدرسين بقم المشرفه، 1405 هـ ق) ج201ـ210، باب 21.
[9] . “اللهم بلي لا تخلوا الأرض من قائم لله بحجه إما ظاهراً مشهوراً مغموراً لئلاّ تبطل حجج الله و بيّناته” شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد (قاهره، دار احياء الكتب العربيه، 1960 م)، ج18، ص147.
[10] . آيه الله ناصر مكارم شيرازي، مهدي انقلابي ديگر (چاپ دوم، قم، مطبوعايت هدف) ص258ـ259.
[11] . و في صلاه عيسي خلف رجل من هذه الأمه مع كونه في آخر الزمان و قرب قيامه الساعه، دلاله للصحيح من الاقوال أن الأرض لا تخلو عن قائم لله بحجته. احمد بن علي بن حجر العسقلاني فتح الباري، شرح صحيح البخاري (بيروت، دارالمعرفه) ج6، ص494.
[12] . آيه الله مكارم شيرازي، ص255ـ256.
[13] . سـالـنـامه 2 مكتب تشيع، مصاحبات استاد علامه طباطبايي با پروفسور هانري كربن دربارهي شيعه (1339 هـ ش) ص20. به نقل از سيره پيشوايان، تأليف مهدي پيشوائي.
هيچ دليل عقلي بر وجود امام زمان نداريم؟
پاسخ :
در ابتدا لازم است به اين نكته توجّه داشته باشيم كه اعتقاد به مصلح موعود جهاني در تمام اديان يك اصل مسلّم و قطعي است و هر يك از انبياء گذشته، به پيروان خود از آمدن مصلحي غيبي خبر دادهاند.[1]
به طور كلّي از دو طريق ميتوان وجود امام زمان را ثابت كرد: 1. دليل عقلي؛ 2. دليل نقلي.
الف: دليل عقلي
و آن اينكه تا وقتي كه تكليف ثابت است و مكلفاني وجود دارند، عدّهاي هستند كه مصون از خطا نيستند و بايد امام معصوم و پيشوايي وجود داشته باشد تا آنها را هدايت كند، و زمين بدون انسان كامل مانند جسم بدون روح است به همين جهت علي ـ عليه السّلام ـ نيز فرمودهاند: «زمين هرگز از حجت خدا خالي نخواهد ماند و آن حجت الهي يا ظاهر است يا مشهور يا خائف است و مستور تا حجتها و بينات الهي باطل نگردد.»[2]
ب: دليل نقلي
اين دليل را ميتوان به دو صورت توضيح داد:
الف) روايات نبوي كه امامان دوازده گانه را با نامهاي آنان به طور روشن معرفي كردهاند كه به ذكر دو نمونه از لسان اهل سنّت اشاره ميكنيم.
1. از ابن عباس روايت شده كه شخصي يهودي به نام نعثل نزد رسول خدا آمد و سؤالهاي بسياري را مطرح نمود و از اوصياء نيز پرسيد، حضرت در پاسخ فرمود: «نخستين وصي من علي و پس از او حسن و حسين و امامان نه گانه و از فرزندان او ميباشند.» و نعثل پرسيد نام آنها چيست؟ حضرت اسامي تك تك امامان را تا امام دوازدهم (حضرت مهدي (عج)) شمردهاند.[3]
2. باز در كتاب مناقب وجود دارد كه از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده كه شخصي يهودي به محضر رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميرسد و سؤالات زيادي ميكند و از اوصياء حضرت ميپرسد و سؤال ميكند پس از حسين اوصياء چه كساني هستند پيامبر فرزندان امام حسين از علي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ را نام ميبرد تا حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ و سپس ميفرمايد: لقب او قائم و حجت است و او غائب خواهد شد و خوشا به حال صابران در غيبت…
ب) شواهد تارخيي يعني گزارشهايي كه ولادت آن حضرت و ايام كودكي او را نقل كردهاند براي نمونه به بعضي از اقوال اهل سنّت اشاره ميكنيم.
1. حافظ سليمان حنفي ميگويد: «خبر معلوم نزد محققان و موثقان اين است كه ولادت قائم (عج) در شب پانزدهم شعبان سال 255 در شهر سامرا واقع شده است.[4]
2. خواجه محمد پارسا در كتاب فصل الخطاب گفته: «يكي از اهلبيت ابومحمد بن عسگري است كه فرزندي جز ابوالقاسم كه قائم و حجت و مهدي و صاحب الزمان ناميده ميشود باقي نگذاشت و او در نيمه شعبان سال 255 هجري متولد شد. مادرش نرجس نام دارد، او هنگام شهادت پدرش پنج سال داشت.[5]
بهتر است بدانيم بعضي محققين تعداد روايات اهل سنّت را بيش از 200 روايت تخمين زدهاند كه همه در مورد امام دوازدهم ميباشد كه فقط حقانيت شيعه اثني عشري (دوازده امامي) را ميرساند و بر هيچ يك از مذاهب، جز شبعه دوازده امامي منطبق نيست و همه اين احاديث بر ولادت و امامت حضرت ـ عليه السّلام ـ دلالت ميكند و آيت الله شيعه دوازده امامي منطبق نيست و همه اين احاديث بر ولادت و امامت حضرت ـ عليه السّلام ـ دلالت ميكند و آيت الله صافي(دام عزه) در كتاب مهدويت بيش از 77 نفر از علماي اهل سنّت را نقل ميكند كه هر يك به نحوي ولادت آن حضرت را بيان كردهاند. پس اگر اهل سنّت مطلقاًبگويند حضرت مهدي (عج) به دنيا نيامده اين ادعاي كاملاً بياساس است زيرا آنها حتّي گفتهها و نوشتههاي بزرگان خود را هم قبول ندارند. علاوه بر آن، آيات متعددي در قرآن به چگونگي قيام آن بزرگوار اشاره كرده است.[6]
به عنوان نمونه به تفسير آيات 105 و 106 سوره نور، 55 از سوره توبه، 29 سوره كهف و 29 سوره مؤمن مراجعه شود. و اگر آنها طولاني بودن عمر را دليل عدم ايشان تولد بدانند، به سادگي ميتوان عرض كرد كه همان كسي كه قادر است عيسي بن مريم را زنده نگه دارد تا به مهدي موعود اقتدا كند و يونس را در شك ماهي محافظت نمايد و يا به نوح پيامبر 950 سال عمر بدهد، آيا او قدرت ندارد به مهدي (عج) عمر طولاني عنايت كند در حالي كه خود اهل سنّت نيز قائل به زنده بودن عيسي و خضر و صالح و… ميباشند.
نتيجه
ولادت حضرت مهدي (عج) امري است مسلم و قطعي و خود اهل سنّت هم به آن واقفند و عوامل و انگيزههاي ديگري وجود دارد كه نميگذارند حق را بازگو كنند و حقانيت شيعه اثنيعشري و وجود امام زمان ثابت كنند.
پی نوشتها
[1] . آيت الله مكارم شيرازي، حكومت جهاني مهدي، قم، انتشارات نسل جوان، چاپ يازدهم، 1380، ص 51.
[2] . علامه محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 1، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ چهارم، 1362، ص 188.
[3] . همان، ج 36، ص 283.
[4] . شيخ سليمان قندوزي، حنفي، ينابيع الموده، قم، مكتبه بصيرتي، 1385 ق.
[5] . همان مدرك.
[6] . آيت الله صافي (لطف الله) امامت و مهدويت، ج 2، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 2، ص 56 الي 241.
ظهور همان قيامت است بنابراين پس از ظهور امام زمان(عج) زندگي نيست؟
پاسخ :
از دو نظر مي توان اين مطلب را بررسي كرد.
آيا بعد از ظهور ولي عصر(عج) مردم زندگي خواهند كرد؟
جهان بعد از وجود ولي عصر(عج) چگونه خواهد بود؟
در پاسخ بايد گفت كه قيامت غير از ظهور است. به قول رهبر معظم انقلاب كه فرمودند: «بعضي خيال مي كنند حضرت كه آمدند، آخر دنياست! نه، تازه شروع دنيا و شروع تاريخ بشريت است، حركت تاريخي انسان آن وقت است، آنوقت است كه استعدادهاي انسان ظهور خواهد كرد. هنوز اين دانشي كه بشر تا امروز پيدا كرده، در مقابل استعدادهايي كه خدا در وجود بشر گذاشته صفر است. اگر حضرت آمدند و دنيا پر از عدل و داد شد ولي آن هنگام، آخر عمر باشد و منتظر صور اسرافيل باشيم اين كه كار نشد، بشر، چند هزار سال با اين زحمت كار كند، بعد حضرت بيايند و دنيا را پر از عدل و داد كنند و بعد هم دنيا تمام شود. وقت ظهور حضرت، دنيا تازه شروع مي شود با آمدن حضرت اول زندگي بشر، اول تاريخ و اول رشد و تعالي بشري به صورت كلان است.[1]
رشد دانش و فرهنگ اسلامي:
حكومتي كه در راس آن رهبري مانند حضرت مهدي عليه السلام است كه درهاي دانش به روي او گشوده است، طبعا از نظر علمي پيشرفت شگفت انگيزي خواهد داشت.[2] در حكومت آن حضرت با اجراي برنامه هاي آسماني آن چنان انسان ها از نظر شخصيت پرورش مي يابند كه گويي آنان غير از انسان هايي هستند كه در گذشته زندگي مي كرده اند.
از جهت اقتصاد:
اقتصاد جامعه شكوفا گشته، فقر و تنگدستي رخت بربسته، آباداني همه جا به چشم مي خورد و بازرگاني رونقي شايان توجه مي يابد.[3]
كشاورزي:
كشاورزي بر اثر فراواني باران رونق مي يابد. در روايت است كه خداوند براي او(مهدي عج) بركت را از آسمان فرو مي فرستد.[4]
در زيارتهايي كه درباره حضرت مهدي(عج) رسيده است به زندگي اصيل و درست انسان در پرتو فروغ جاودانه تعاليم امام مهدي(عج) اشاره رفته است: السلام علي ربيع الانام و نضره الايام. سلام بر بهاران زندگي مردمان و طراوت روزگاران.[5]
و اما اينكه جهان بعد از وجود ولي عصر عليه السلام چه گونه خواهد بود، آيا بعد از ايشان قيامت بر پا خواهد شد؟ جواب اين است كه اين مساله مرتبط با رجعت است و رجعت يكي از اعتقادات تشيع است و بدين مفهوم است كه امامان خاندان وحي و رسالت عليه السلام و عده اي از كساني كه صالح و نيكوكار بوده و از دنيا رفته اند و جمعي از كساني كه جنايت پيشه و ستمكار بوده و چشم از جهان دوخته اند، پس از حضرت عليه السلام به خواست خدا به اين جهان باز مي گردند. و نخستين رجعت كننده امام حسين عليه السلام است و پس از آن وجود گران مايه همه امامان اهلبيت عليهم السلام يكي پس از ديگري.[6] گرچه در صدد بيان آيات رجعت نيستم اما از باب نمونه به چند آيه قرآن كه اشاره به رجعت دارد، اشاره مي كنم و شما مي توانيد به تفسير در ذيل اين آيات شريفه مراجعه فرماييد.
بقره: آيه 259: او كالذي مرّ علي قريه و هي خاويه علي عروشها… فاماته الله مأه عام ثم بعثه…2. بقره/ آيه 243: الم ترالي الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم: درباره زنده شدن 70 هزار خانوار
3. اعراف/ آيه 155: و اختار موسي قومه سبعين رجلا لميقتنا … در اين آيه مي فرمايد: حضرت موسي، تعداد 70 نفر را براي ميقات ما انتخاب كرد. و در آيه 55 و 56 بقره راجع به آنان مي فرمايد: و به موسي گفتند: ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد. و اذ قلتم يا موسي لن نومن لك حتي نري الله جهره، تا اينكه خداوند را علناً ببينيم… آن گاه مي فرمايد: ثم بعثناكم من بعد موتكم : آن گاه ما شما را پس از اينكه مرده بوديد زنده كرديم.
4. كهف/ آيه 25: اصحاب كهف مدت 309 سال در غار مكث نمودند(به خواب رفتند) آن گاه خداي مقتدر آنان را به دنيا برگردانيد.
5. بقره/ 72 و 73 و 74: از اين آيات اين واقعيت دريافت مي گردد كه خداوند، مقتول بني اسرائيل را در همين جهان و پيش از روز رستاخيز زنده ساخت.[7]
جواب قسمت دوم سؤال يعني زمين در آن زمان چگونه خواهد بود؟ كه جواب اين قسمت از توضيح در قسمت الف روشن خواهد شد. و اضافه مي كنم كه پس از قيام جهاني امام عصر عليه السلام، در روزگار حاكميت آن عدالت گستر راستين فقر و نياز از جامعه بشري رخت بر مي بندد و آفت و محروميت از بين مي رود. عقده هاي رواني مردم حل و زدوده مي شود و حزن و اندوه به سرور و شادماني تبديل مي گردد و ديگر نه ظالمي خواهي ديد و نه مظلوم و ستمديدهاي آرمانها و آرزوهاي مسلمانان آگاه و پروا پيشه تحقق مي يابد و كره زمين مهد صلح و آزادي مي گردد[8]. به تعبير ديگر: وقتي مهدي موعود عليه السلام ظاهر شد و در جنگ پيروز گشت و بر شرق و غرب جهان تسلط يافت، تمام زمين به وسيله يك حكومت جهاني اسلامي اداره مي شود. براي تمام بلاد و استانها، استانداران لايقي را با برنامه كار و دستورات لازم گسيل مي دارد. به واسطه كوشش و جديت آنان تمام زمين آباد و معمور مي گردد… عدل و دادش تمام زمين را فرا مي گيرد. مردم با هم مهربان شده با صدق و صفا زندگي مي كنند امنيت عمومي همه جا را فرا مي گيرد. و كسي در صدد آزار ديگري نيست وضع اقتصادي مردم بسيار خوب مي شود به طوري كه مستحق زكات پيدا نمي شود. بارانهاي نافع پي در پي مي بارد. تمام زمين سبز و خرم مي گردد. بركات و محصولات زمين زياد مي شود.[9]
و اما در مورد اين سؤال كه امام زمان چگونه به جنگ مشركين مي رود؟
در ابتدا بايد اين نكته را به عرض برسانيم كه امام زمان عليه السلام مانند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براي هدايت و راهنمايي مردم، نخست اعلان دعوت عمومي مي كند و در آغاز ظهورش، مردم را از پيام انقلاب خود آگاهي داده و اتمام حجت مي كند، در اين ميان عدهاي دعوتش را مي پذيرند و راه سعادت، پيش مي گيرند و عدهاي به مخالفت بر مي خيزند كه امام مهدي(عج) در برابر اينها قيام مسلحانه ميكند. چنانچه امام جواد عليه السلام فرموده است: وقتي 313 نفر ياران خاص حضرت قائم(عج) به خدمتش در مكه رسيدند، حضرت، دعوتش را به جهانيان آشكار مي سازد و وقتي كه اين تعداد به ده هزار نفر رسيد، به اذن خدا قيام مسلحانه مي كند و خروج مي كند.[10]
برنامه قيام حضرت مهدي(عج) همانند برنامه قيام همه پيامبران الهي خواهد بود، يعني بر اساس اسباب و وسايل عادي و طبيعي برنامههاي خود را اجرا ميكند و جز در موارد استثنايي از راه اعجاز وارد نميشود. و اما اينكه در بعضي از روايات از سلاح به شمشير معنا شده است، بايد گفت كه ظاهرا مقصود از خروج با شمشير، ماموريت به جهاد، و توسل به اسلحه براي اعلاي كلمه حق است، و اين كه با هيچ يك از كفار به مصالحه نمي نشيند، زيرا«شمشير» هميشه كنايه از قدرت و نيروي نظامي بوده و هست، همان گونه كه«قلم» كنايه از علم و فرهنگ است، و نيز از قديم معروف بوده كه كشور با دو چيز اداره مي شود: قلم و شمشير.[11]
پس منظور قيام با شمشير، همان اتكاي به قدرت است، تا مردم نپندارند كه اين مصلح بزرگ، فقط به شكل يك معلم يا يك واعظ، عمل مي كند، بلكه او يك رهبر مقتدر الهي است كه امان را از ستمگران و منافقان ميگيرد. بنابراين اجراي طرح حكومت حق و عدالت در سطح جهاني نيز بايد با استفاده از وسايل مادي و معنوي لازم(بجز در موارد استثنايي) تحقق پذيرد. به تعبيري ديگر، آن حضرت و يارانش با هر اسلحه اي كه لازم باشد، در مقابل كفار و ستمگران مي ايستند، و از هر گونه اسلحهاي كه در آن زمان متداول بوده و مورد نياز باشد، استفاده ميكنند. به اميد آن روزي كه قدرت اسلام، همه جا را فراگيرد و روزي كه چشم همه به ديدار دل آراي آن محبوب، روشن گردد.
پی نوشتها
[1] . انتظار، سال سوم، شماره هشتم و نهم، تابستان و پاييز 1382، فصلنامه علمي تخصصي ويژه امام مهدي(عج) صفحات 9 و 10.
[2] . نجم الدين مجلسي، كتاب چشم اندازي به حكومت مهدي(عج)، ص 176، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1378.
[3] . همان منبع، ص 196.
[4] . همان منبع، ص 204.
[5] . محمد حكيمي، عصر زندگي و چگونگي آينده انسان و اسلام، ص 235.
[6] . امام مهدي عليه السلام، از ولادت تا ظهور نوشته آيه الله فقيد سيد محمد كاظم قزويني ترجمه و تحقيق: علي كرمي، و سيد محمد حسيني، چاپ سوم پاييز 78، موسسه چاپ الهادي، ص 792.
[7] . ستارگان درخشان، تاليف محمد جواد نجفي، قسمت دوم از جلد 14، سرگذشت حضرت صاحب الزمان عليه السلام، ناشر: كتاب فروشي اسلاميه، نوبت چاپ: پنجم، تاريخ چاپ 1371.
[8] . امام مهدي(عج) از ولادت تا ظهور، محمد صدر، بيروت الوفاء ص 795.
[9] . دادگستر جهان، نوشته ابراهيم اميني، چاپ نوزدهم، 1379، چ قدس، انتشارات شفق صفحه 319.
[10] . علامه مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 283، موسسه الوفاء بيروت، 1403 ه.ق .
[11] . رجالي تهراني، علي رضا، يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان(عليه السلام) انتشارات نبوغ چاپ سوم، ص 218.
در مورد مدت حكومت حضرت مهدي (عج) وارد شده كه: «لن يمضي مهديُّ الامّه الّا قبل القيامه باربعين يوماً» آيا اينگونه روايات با مسئله رجعت چگونه جمع ميشود؟
پاسخ :
رجعت از مسلّمات و اعتقادات شيعه ميباشد و بدين مفهوم است كه امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ و انبوهي از كساني كه جهان را بدرود گفتهاند، بار ديگر پس از حضرت مهدي (عج) و پيش از شهادت او به خواست خدا و اراده حكيمانه او بدين جهان باز ميگردند و نخستين رجعتكننده حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ است و پس از آن وجود گرانمايه همه امامان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ يكي پس از ديگري رجعت ميكنند.
در قرآن نيز به مسأله رجعت پرداخته شده است. نمونهاي از آيات كريمه قرآن كه به اين مهم پرداختهاند، اين آيه شريفه است كه«و يوم نحشر من كل امه فوجا» [1]و روايات متعددي نيز درباره مسأله رجعت وارد شده است. از جمله امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «ايام اللّه ثلاثه، يوم يقوم القائم و يوم الكرّه(الي الرجعه) و يوم القيامه»[2] يعني روزهاي خدا سه روز است: روز قيام قائم، روز رجعت و روز رستاخيز. امام صادق ـ عليه السلام ـ : همه انسانهاي با ايماني كه به ناحق كشته شده باشند رجعت ميكنند و پس از آن از دنيا ميروند. رجعت براي مؤمنان خالص و نيز كافران خالص است.[3]
حال با توجه به تبيين اين مسأله مهم به بررسي مدت حكومت حضرت مهدي (عج) (و چگونگي جمع آن با توجه به روايات) و قضيه رجعت ميپردازيم:
پيرامون مدت حكومت حضرت مهدي (عج) روايات گوناگون از شيعه و اهل سنت وجود دارد، برخي از روايات روزگار حكومت امام (عج) را به هفت سال، برخي به هشت سال، نه، ده و بيست سال يادآور ميگردند. و برخي اخبار حتي تا هزار سال را نيز يادآور گشتهاند. آنچه مسلم است اينكه حكومت حضرت مهدي (عج) كمتر از هفت سال نيست. شايد بتوان گفت، مدت حكومت هفت سال است ولي ساليان آن با سالهاي روزگار ما متفاوت است، چنانكه در بعضي از روايات آمده است:
«حكومت حضرت، هفت سال و هر سالي به مقدار ده سال از سالهاي شما ميباشد، پس ساليان روزگار آنحضرت به اندازه هفتاد سال شما خواهد بود.»[4]
حضرت علي ميفرمايد: «حضرت مهدي هفت سال حكومت ميكند كه هر سال آن روزگار، ده سال شما خواهد بود»[5]حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: «….و هفت سال سرپرستي كارها را به دست ميگيرد»[6]و«…..حضرت مهدي (عج) بيبست سال حكومت ميكند….»[7]حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: «حضرت مهدي از فرزندان من است و عمري برابر عمر ابراهيم خليل الرحمن خواهد داشت و در سن هشتاد سالگي ظهور ميكند و چهل سال فرمانروايي مينمايد.»[8]امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «حضرت قائم ـ عليه السّلام ـ سيصد و نه سال حكومت ميكند، چنانكه اصحاب كهف نيز در غار همين اندازه ماندند.»[9]
مرحوم مجلسي(ره) ميفرمايد: «رواياتي كه درباره مدت حكومت امام (عج) آمده است بايد به احتمالات زير توجيه كرد؛ برخي روايات بر تمام مدت حكومت دلالت دارد، برخي بر مدت ثبات و استقرار حكومت. بعضي بر طبق سالها و روزهايي است كه با آن آشنائيم و بعضي احاديث ديگر بر طبق سالها و ماههاي روزگار آن حضرت است كه طولاني ميباشد و خداوند به حقيقت مطلب آگاه است.[10]
با توجه به روايات فوق لازم است كه اين روايت« … قبل القيامه باربعين يوما» را نيز در كنار ديگر روايات ببينيم. و علاوه بر آن، مدت حكومت حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ با توجه به اهداف حكومت و سالهاي انتظار جهان براي رسيدن به آن حكومت عدل و داد، و آيات و رواياتي كه در اين باره وارد گشته است، بايد بهگونهاي باشد كه تأمينكننده غرض و انتظار طولاني حكومت حضرت مهدي (عج) باشد.(واللّه اعلم) در هر تقدير اينگونه روايات با مسئله اعتقادي رجعت هيچگونه منافاتي نخواهد داشت و روزگار رجعت با اين زمان حكومت امام عصر (عج) همخواني دارد. علاوه بر آن رواياتي كه در باب رجعت آمده و آنرا در زمان ظهور حضرت از پشت پرده غيب ميداند با چند روز هم ولو 40 روز باشد حاصل است و قابل جمع است.
پی نوشتها
[1] . سوره نمل، آيه 83.
[2] . بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسي، ج 53، ص 63.
[3] . بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسي، ج 52، ص 326.
[4] . ارشاد مفيد، مؤلف: شيخ مفيد (ره)، ناشر: انتشارات اسلاميه، چاپ سوم، 1376، ص 363.
[5] . عقدالدرر، في اخبار المنتظر، يوسف بن يحيي مقدسي سلمي شافعي، قرن هفتم هـ .ق، عالم الفكر، قاهره، ص 224، 238.
[6] . الفصول المهمه، في معرفه احوال الائمه، علي بن محمد بن احمد مالكي مكي مشهور به ابن صباغ، ت 855 هـ . ق، كتابفروشي دار الكتب، نجف اشرف، ص 302.
[7] . فردوس الاخبار،ابو شجاع شيرويه بن شهردار بن شيرويه ديلمي، ت 509 هـ . ق، دار الكتب العلميه، بيروت، ج 4، ص 221.
[8] . اثبات الهداه، محمد بن الحسن حرّ عاملي، ت 1104 هـ . ق، چاپخانه علميه، قم،ج 3، ص 574.
[9] . همان، ص 584.
[10] . بحارالانوار، علامه مجلسي، محمد باقر، ت 1111 هـ . ق، مؤسسه الوفاء، بيروت.
ملاقات با امام زمان (عج) در خواب امكان پذير نيست پس تلاش نبايد كرد؟
پاسخ :
خواب يك پديده واقعي است كه جاي هيچ گونه ترديد نميباشد و از ميان خوابها تعدادي تعبيرهاي درست داشته و صادقانه ميباشند و نمونه بارز آن خواب ديدن حضرت ابراهيم خليل ـ عليه السّلام ـ و حضرت يوسف ـ عليه السّلام ـ است كه در قرآن از آن ياد نموده است.
آنچه كه در زمان غيبت براي منتظران اهميت دارد،اين است كه تكاليفي را كه در اين زمان از او خواسته شده است، به نحو احسن انجام دهد و يا اعمالي را انجام دهد، تا زمينه ساز ظهور حضرت بوده و در تعجيل ظهور آن حضرت كمك كند. گفتني است موردي ديده نشده است كه حضرت سفارش كرده باشد كه فلان عملي را انجام دهيد تا مرا در خواب ببينيد. شرط اول يك انسان منتظر اين است كه براي اصلاح خود و ديگران بكوشد و قابليتهايي را به وجود بياورد كه نه تنها آن حضرت را در خواب ببيند، بلكه در بيداري نيز به ديدار حضرت نائل شده و چشم همگان را به ديدار او روشن سازند. اگر مسأله اصلاح و اصلاحگري نباشد، و انسان در اين راه تلاش نكند، محرم راز نخواهد شد و هر چه اعمال ناپسند و ناشايست، بيشتر باشد، آن حضرت به انسان، نامحرمتر ميگردد. پس، آنچه كه اثر مثبت و عملي داشته و زمينه ديدار به آن حضرت چه در خواب و يا بيداري فراهم گردد، قابليت وآمادگي پيدا كردن خود انسانهاست.
علامه عصر، آيت الله حسن زاده آملي، ميفرمايد: آنچه كه انسان را از محرمان محروم ميدارد، توجه كردن به نامحرمان است. ديدنيها، شنيدنيها، خوردنيها، و تماس گرفتنهاي كه خلاف رضاي خدا باشد، همه نامحرماني است كه ترا از دوست محرم، محروم ميكنند. اينگونه نامحرمان، بلاي جان بوده ترا از بسياري بركات محروم ميكند.
دلي بيبهره از شور ولايت بود نامحرم از روي درايت
ز نامحرم روانت شيره گردد قساوت بر دل تو چيره گردد
ترا محرومها از نامحرمان است كه نامحرم بلاي جسم و جان است[1]
و يا به تعبير معلم اخلاق، مرحوم آيت الله بهاء الديني: هوا و هوسهاي روز، زنجيرهايي است كه در شب انسان را اسير كرده و زنجير پيچ نموده، بيداري شب، فكر صحيح و خواب خوب را از او ميگيرد.[2] پس آنچه كه خواب را محكم و يا حداقل متشابه كرده و زمينه است كه در اثر قابليتها به وجود آمده و در خواب بشارتها و شكارهايي را نصيب انسان ميگرداند و اين اميد را زنده ميكند كه:
در خـواب روم كـه بـينــــم با چشم دگر جمالت اي دوست
دارم هوس وصالت اي دوست دائم منـم و خـيالت اي دوسـت[3]
امّا سؤال اين است كه آيا رواياتي داريم كه بتوان با عمل به آنها حضرت را در خواب ديد؟
آنچه كه اشاره شد، شرط اول و مهمترين شرط پيدا كردن قابليت براي ديدن خوابهاي خوب است. و پس از پيدا كردن اين قابليت، محدّثين جهت ديدار با ولي عصر در خواب اعمال و دعاهايي را ذكر كردهاند كه به چند نمونه آنها اشاره ميگردد:
1. سيد جليل بن باقي در اختيار مصباح روايت دارد كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرموده است: «هر كسي بعد از هر نماز فريضه اين دعا (دعاي زيارت امام زمان (عج)) را بخواند، به درستي كه او در خواب و يا بيداري امام م ح م د بن حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ را خواهد ديد. دعا اين است: «اللّهم بلغ مولانا صاحب الزمان…[4]».[5]
2. سيد ابن طاووس در كتاب فلاح السائل ميگويد: سندي كه از معصوم ـ عليه السّلام ـ رسيده است هر كسي اراده كند ديدار يكي از انبياء و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ و يا غير آنها، در خواب نصيبشان گردد، هفت شب و در بعضي نسخ چهل شب، بعد از خواندن دعايي كه اولش اين است: «اللّهم انت الحيّ الّذي لا يموت… (شيخ عباس قمي در باب دعاها اين دعا را آورده است) و بعد از آن، بخواند، سوره «شمس» و «انّا انزلنا» و «قل يا ايها الكافرون» و «قل هو الله احد» و «معوذتين» و بعد از خواندن آنها، سوره «اخلاص» صد مرتبه و صلوات بر محمد و آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ صد مرتبه، پس با وضو به طرف راست خوابيده و هر كسي را كه قصد ديدار آن را داشته نيت كرده و در خواب خواهد ديد و با او سؤال و جواب خواهد كرد.[6]
3. شيخ مفيد (ره) در كتاب «اختصاص» روايت كرده است از ابي المعزي از امام موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ : هر كسي كه براي او حاجتي باشد به سوي خداوند و اراده كرده كه ما را (اهلبيت عترت ـ عليهم السّلام ـ) ببيند غسل نمايد و در دل شب مناجات كند. و قسم دهد خداوند را به حق ما، و متوسل شود به سوي خداوند، به درستي كه ما را خواهد ديد و خواهد آمرزيد او را و برآورده خواهد شد حاجت او.[7]
4. كفعمي در مصباح، در باب خواص آيات قرآن كريم به نقل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميگويد: هر كسي مداومت كند بر خواندن سوره مزمل ملاقات كند در خواب رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را، آنچه خير است از او درخواست كند، خداوند عطا فرمايد.[8]
و هم چنين از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده است: هر كسي در شب جمعه بعد از نماز شب سوره كوثر را خوانده و هزار مرتبه صلوات بر محمد و آل او ـ عليه السّلام ـ بفرستد، پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را در خواب ميبيند.[9]
در انجام دادن اينگونه اعمالي كه به نمونه از آن اشاره شد، بسياري از بزرگان بر آن است، اگر كسي خواسته باشد يكي از ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ و يا يكي از بستگان را كه از دنيا رفته در خواب ببيند، نيّت كند، در خواب ميبيند.[10]
اين، چند نمونه از دستور العملهايي بود كه به عنوان نمونه به آن اشاره گرديد، ولي از اين گونه دستور عملها زياد است. منابعي كه در اين جهت معرفي ميگردد، راهنما خواهند بود.
پی نوشتها
[1] . آيت الله حسن زاده آملي، رساله نور علي نور، ص 64، نشر دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1369.
[2] . سيدآقايي، چشمه در بستر، «داستانهاي فضايل بيداري در شب»، انتشارات دفتر تبليغات، چاپ اول، 1375.
[3] . آيت الله حسن زاده آملي، هزار و يك كلمه، ص 296، انتشارات دفتر تبليغات، 1375.
[4] .مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 86، ص 61، موسسه الوفاء بيروت، 1403 هـ .ق.
[5] . اين دعا در مفاتيج الجنان آمده است.
[6] . سيد ابن طاووس، فلاح السائل، ص 281، چ سنگي، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، بيتا.
[7] . محدث نوري، حسين بن محمد تقي، نجم الثاقب، باب هفتم، امام زمان را ديدهايم، ص 849، انتشارات جمكران، 1380 هـ . ش.
[8] . همان، ص 666.
[9] . همان، ص 667.
[10] . همان، ص 667.
وقتي امام زمان ظهور ميكند چه كساني زنده ميشوند؟ اگر ما نباشيم امام زمان از كجا ميفهمد كه ما طرفدار او هستيم؟
پاسخ :
در اين اينجا 2 مساله قابل طرح است: 1. معرفي اشخاصي كه در زمان ظهور امام زمان (عج) رجعت ميكنند. 2. شناخت طرفداران و نحوه آگاهي امام ـ عليه السّلام ـ از عقيده و افكار اشخاص.
آنچه نياز به بررسي بيشتر دارد، بخش نخست مي باشد. به همين جهت ما در ابتدا به پاسخ فشرده قسمت دوم ميپردازيم. آن گاه وارد بخش اول خواهيم شد.
شناخت طرفداران:
پاسخ اين بحث واضح است، زيرا داشتن علم غيب و آگاهي از اسرار انسان و جهان، از شئونات امام معصوم ـ عليه السّلام ـ ميباشد و امام كسي است كه علم گذشته و آينده را دارا است و بر اعمال بندگان، اشراف و احاطه دارد. اگر چنين نباشد نميتواند امام و حجت ميان خلق و خالق باشد. خود حضرت در توقيعي شريف كه به شيخ مفيد (ره) صادر فرموده است، پاسخ اين سؤال را به بهترين وجه يادآور شده است، ميفرمايد: «انا نحيط علماً بانبائكم و لايعذب عنا شيء من اخباركم… انا غير مهملين لمرعاتكم و لاناسين لذكركم…»؛[1] ما احاطه و اشراف كامل بر اخبار شما داريم و هيچ چيزي از اخبار شما از ديد ما پنهان نميباشد. ما مواظب اوضاع و احوال شما هستيم و هيچ گاه ياد شما را از خاطر نميبريم. بنابراين از اين نظر جاي نگراني وجود ندارد، زيرا حضرت نسبت به شيعيان و دشمنان خود هرگز بيتفاوت نميباشد و تمام جريانات را نيز باخبر است. هر كس به ميزان ايمان و معرفت خود، در ميان پيروان حضرت، جايگاه خاص خود را دارد.
چه كساني در هنگام ظهور زنده ميشوند؟
بر اساس روايات، اين مسأله اجمالاً قطعي و مسلم است كه ائمه ـ عليهم السّلام ـ وعدهاي از مؤمنين و كفار در زمان ظهور مهدي ـ عليه السّلام ـ دوباره زنده ميشوند. و اين موضوع به عنوان «رجعت» جزء معتقدات شيعه و ضروري مذهب ميباشد.
توضيح مطلب اين است كه زنده شدن مردگان و بازگشت آنان به دنيا، چون از امور غيبي مربوط به آينده است، لذا اعتقاد به آن متوقف است بر وجود دلائل معتبر نقلي از معصومين ـ عليهم السّلام ـ . در روايات مربوط به اين موضوع گرچه خصوصيات آن به طور كامل بيان نشده است ولي اصل مسأله رجعت در حد تواتر از ائمه ـ عليهم السّلام ـ نقل شده است. مرحوم سيد مرتضي در اين رابطه ميفرمايد: شيعه اماميه بر اين اعتقاد است كه خداوند به هنگام ظهور امام زمان (عج) گروهي از شيعيان آن حضرت را كه پيشتر مردهاند، باز ميگرداند تا به ثواب ياري و كمك به آن حضرت برسند و حكومتش را ببينند. و هم چنين گروهي از دشمنان او را باز ميگرداند تا از آنان انتقام بگيرد و شيعيان از مشاهدة ظهور حق و بالا گرفتن كلمه اهل آن، خشنود گردند.[2]
علامه مجلسي (ره) نيز ميفرمايد: يكي از موضوعات اجماعي شيعه، بلكه از ضروريات مذهب حقه، حقانيت «رجعت» است كه پيش از ستاخيز، در زمان حضرت قائم (عج) خواهد بود و گروهي از مؤمنان كه داراي ايمان خالص بودهاند و نيز گروهي از كافران كه داراي كفر محض بودهاند، به دنيا باز ميگردند تا حكومت ائمه ـ عليهم السّلام ـ را ببينند.[3]
در روايات نيز از موضوع «رجعت» به عنوان ايام الله تعبير شده است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: ايام الله ـ كه ماية سرور و عزت مؤمنين است ـ سه مرحله دارد كه رجعت يكي از آن است. «ايام الله ثلاثة: يوم يقوم القائم و يوم الكره و يوم القيامه».[4] و در حديث ديگر نيز امام صادق ـ عليه السّلام ـ ايمان به رجعت را ضروري شمرده و ميفرمايد: «از ما نيست كسي كه اعتقاد به بازگشت ما نداشته باشد.»[5]
امّا اعتقاد به جزئيات و خصوصيات رجعت مثل زمان و تعداد افراد و… ضرورتي ندارد و در روايات نيز به روشني بيان نشده است، آن چه قطعي و ضروري مذهب است اصل اعتقاد به رجعت في الجمله است.
امّا چه كساني دوباره زنده ميشوند و به دنيا باز ميگردند؟
از روايات مربوط به اين موضوع استفاده ميشود كه امر رجعت عمومي نيست، بلكه ائمه ـ عليهم السّلام ـ و عده خاصي از مؤمنين و كفار خالص در عصر قيام حضرت مهدي (عج) دوباره زنده ميشوند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «رجعت و بازگشت مردگان به دنيا، همگاني و فراگير نيست، بلكه مربوط به عدهاي خاص است، برنميگردند به دنيا مگر كساني كه از ايمان پاك برخوردارند و يا به حد شرك خالص رسيدهاند.» و نيز ميفرمايد: «فقط كساني در زمان ظهور قائم ما به سوي دنيا باز ميگردند كه ايمانش را خالص كرده باشند و يا به مرز كفر خالص رسيده باشند. غير از اين دو گروه، ديگران برگشتي به دنيا نخواهند داشت، مگر در قيامت.»
بنابراين مسأله رجعت محدود به افراد خاصي است كه در روايات به برخي از اين افراد و گروهها اشاره شده است، ذيلاً به اين روايات پرداخته ميشود:
رجعت ائمه ـ عليهم السّلام ـ
بيشتر روايات اين باب مربوط است به رجعت و بازگشت ائمه ـ عليهم السّلام ـ . در اين مورد نيز ما با دو دسته روايات مواجه هستيم:
دستهاي از اين روايات رجعت را براي تمام ائمه ـ عليهم السّلام ـ ثابت ميكند. برخي ديگر از روايات ـ براي ذكر مصداق ـ تنها نام دو امام يعني امير المؤمنين و امام حسين ـ عليهم السّلام ـ را ذكر نموده است. و در پارهاي از روايات نام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز آمده است.[6] امّا ساير ائمه ـ عليهم السّلام ـ از آنان به طور خاص ذكري به ميان نيامده است، بلكه به طور عام قائل به رجعت همه ائمه شدهاند. نظير آنچه كه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين زمينه نقل شده است. حضرت ميفرمايد: «هيچ امام و پيشوايي نيست مگر اين كه مجدداً در زمان خودش در آينده به دنيا باز ميگردد در حالي كه نيكان و بدان زمان او نيز همراه او بر ميگردند تا افراد با ايمان از انسانهاي كافر جدا شوند.»[7] و در حديث ديگر امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «دوباره به سوي شما بر ميگردند پيامبر شما و امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ و امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ».[8]
اولين كسي كه به دنيا باز ميگردد امام حسين ـ عليه السّلام ـ است با اصحاب و يارانش
امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «اولين كسي كه قبر او شكافته ميشود و به سوي دنيا باز ميگردد، حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ است.»[9] و در جاي ديگر ميفرمايد: «نخستين فردي كه به دنيا باز ميگردد، حسين بن علي است پس حكومت ميكند تا وقتي كه در اثر پيري هر دو پلك او بر چشمانش ميافتد.»[10] كه اشاره به طولاني بودن حكومت امام حسين در عصر رجعت است. و نيز از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه : نخستين كسي كه سر ازخاك بر ميدارد و با هفتاد و پنج هزار نفر از شيعيان، رجعت ميكنند حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ است.[11]
جابر نيز از امام باقر ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ در روز عاشورا، پيش از شهادتش، به تفصيل درمورد رجعت خود و ياران خود سخن گفت: «بشارت باد شما را به خدا قسم اگر اين قوم ما را بكشند، ما نخستين كساني هستيم كه نزد پيامبرمان باز ميگرديم و تا مدتي كه خدا بخواهد توقف خواهيم كرد، آن گاه من اولين كسي هستم كه قبرش شكافته ميشود و ناگهان از قبر خارج ميشوم، در حالي كه امير المؤمنين نيز از قبرش خارج شده و مهدي ما نيز قيام نموده است.»[12] در اين روايت، رجعت امام حسين و امير المؤمنين ـ عليهم السّلام ـ همزمان با قيام حضرت مهدي (عج) بيان شده است. در روايت ديگر امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «امام حسين ـ عليه السّلام ـ همراه با شهداي كربلا و هفتاد پيامبر، بازگشت مينمايد. رو ميآورد به سوي دنيا امام حسين همراه با كساني كه با وي به قتل رسيده بودند و همراهي ميكنند او را هفتاد پيامبري كه با موسي بن عمران مبعوث شدند. آن وقت حضرت قائم انگشترش را به او ميسپارد.»[13]
در ادامة اين حديث اشاره به غسل و دفن امام زمان ـ عليه السّلام ـ به وسيله امام حسين ـ عليه السّلام ـ نيز شده است. مفضل نيز از امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين مورد نقل ميكنند كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ با دوازده هزار نفر از شيعيانش رجعت ميكنند، در حالي كه عمامة سياه پوشيده است.[14]
علاوه بر اصحاب امام حسين ـ عليه السّلام ـ در روايات ديگر اشاره به رجعت بعضي از مؤمنين و شيعيان علي ـ عليه السّلام ـ نيز شده است. امام باقر ـ عليه السّلام ـ از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند كه؛ در هنگام ظهور حضرت مهدي، مؤمنان، لبيك گويان، گروه گروه از قبرها بيرون ميآيند و حضرت از اين رخداد فوق العاده با تعجب ياد ميكند؛ پس چقدر حيرت آور است (زنده شدن مردگان) چگونه در حيرت نباشم از زنده شدن مردگان كه خداوند آنان را از قبورشان بر ميانگيزند در حالي كه گروه گروه مشغول گفتن لبّيك لبّيك اي دعوت كننده به سوي خدا، هستند.»[15]
رجعت دشمنان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و كفار براي كيفر و انتقام
بعضي از روايات اين باب، مربوط است به بازگشت معاندين و كفار تا به دست مؤمنان، ذلت و عذاب را بچشند و مؤمنان نيز تشفي پيدا كنند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «زماني كه مهدي ما ظهور نمايد، خداوند كساني را كه به اذيت و آزار بندگان مؤمن ميپرداختند، با همان قيافه قبليشان، به دنيا باز ميگرداند تا مؤمنين از آنان انتقام بگيرند.»[16] اين روايت با توجه به آنچه در روايتي كه قبلاً از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شد (ما من امام الا و يكرفي قرنه و يكرمعه البر و الفاجر في دهره حتي يميز المؤمن من الكافر) نشان ميدهد كه قبل از قيامت در زمان رجعت نيز بازخواست و دادرسي وجود دارد. و بازگشت اين عده از كفار با قيافههاي اصلي شان، براي كيفر و تنبيه است.
هم چنين در ذيل آية «و اقسموا بالله جهد ايمانهم لايبعث الله من يموت بلي وعداً عليه حقاً و لكن اكثر الناس لا يعلمون… ليعلم الذين كفروا انهم كانوا كاذبين»؛[17] امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «يعني في الرجعه يردهم فيقتلهم و يشفي صدور المؤمنين فيهم»؛[18] يعني در زمان رجعت خداوند آنان را بر ميگرداند تا به دست مؤمنين كشته شوند و مؤمنين تسلي پيدا كنند.
رجعت بعضي از شيعيان براي ياري حضرت مهدي (عج)
امام صادق ـ عليه السّلام ـ به ابيبصير ميفرمايد: «اي ابابصير هنگامي كه قيام كند مهدي ما، خداوند گروهي از شيعيان ما را به سوي او بر ميانگيزند و از قبرهايشان خارج ميكند. پس آنان با او بيعت ميكنند در حالي كه شمشيرهايشان بر گردن آنان آويخته است، اين خبر به گوش شيعياني كه زندهاند ميرسد و ميگويند: فلانيها از قبرشان خارج شدهاند و به سپاه حضرت مهدي ملحق گرديدهاند!».[19]
اين حديث بيانگر انعكاس وسيع خبر زنده شدن و بازگشت مجدد اين عده از شيعيان و ملحق شدن آنان با سپاه امام زمان ميباشد، به گونه كه اين خبر باشكوه، در ميان شيعيان در حال حيات ـ كه هر كدام چنين آرزويي را در دل ميپرورانند ـ و در مجالس آنان رد و بدل و گفتگو ميشود.
در حديث ديگر نيز امام صادق ـ عليه السّلام ـ از برانگيخته شدن اين عده از شيعيان براي ياري امام زمان (عج) سخن ميگويد: «هنگامي كه قائم ما ظهور نمايد خداوند عدهاي از شيعيان را زنده ميكند و آنان لبيك گويان گروه گروه به سوي او حركت ميكنند. آن وقت است كه ترديد منكران، رنگ ميبازد و آنان نابود ميشوند.»[20]
رجعت انصار و وزراء حضرت مهدي كه به طور خاص از آنان نام برده شده است
در برخي از روايات نام بعضي از افراد ذكر شده است مثل: اصحاب كهف، يوشع بن نون، سلمان فارسي، مقداد، ابودجانه، مالك اشتر و… و حتي تصريح شده است كه اين افراد در سمت وزراء و معاونان حكومت جهاني حضرت، در جهان از ناحيه حضرت، فرمانروايي ميكنند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين مورد ميفرمايد: «از پشت كوفه تعداد 27 مرد، براي ياري مهدي، از قبرهايشان خارج ميشوند كه 15 نفر از آنان از قوم موسي است ـ آناني كه هدايت شدند و بر اساس حق رفتار نمودند ـ و 7 نفر از اصحاب كهف و يوشع بن نون و سلمان و ابودجانه انصاري و مقداد و مالك اشتر، ميباشند. اينها همواره در پيشگاه مهدي مشغول خدمت حكمراني هستند.»[21]
رجعت مفضّل بن عمر
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در مورد وي كه از اصحاب خاص حضرت ميباشد، ميفرمايد: تو نه تنها در هنگام ظهور مهدي (عج) دوباره زنده ميشوي، بلكه جزء افراد ويژة مهدي خواهي بود كه مرتب فرمان صادر ميكني ـ يا مفضل انت و اربعة و اربعون رجلاً تحشرون مع القائم. انت علي يمين القائم تأمر و تنهي و الناس اذذاك اطوع لك منهم اليوم».[22]
رجعت داود بن كثير الرّقي
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در مورد شأن و منزلت اين صحابي بزرگوار خود ميفرمايد: «انزلوا داود الرقي مني بمنزلة المقداد من رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ»؛[23] يعني قدر و منزلت اين مرد نزد من نظير مقداد نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. و نيز ميفرمايد: «من سرّه ان ينظر الي رجلٍ من اصحاب القائم فلينظر الي هذا» (داود رقي).[24] كسي كه ميخواهد مردي از ياران مهدي را ببيند به او نگاه كند.
رجعت عبدالله بن شريك عامري
امام باقر ـ عليه السّلام ـ در مورد وي ميفرمايد: گويا ميبينم كه عبدالله بن شريك با چهار هزار نفر سپاه، پيشاپيش حضرت مهدي (عج) تكبيرگويان، از دامنه كوه بالا ميروند؛ «كاني بعبدالله بن شريك العامري عليه عمامة سوداء و دؤابتاها بين كتفيه مصعداً في لحف الجبل بين يدي قائمنا اهل البيت في اربعة آلاف يكبرون».[25]
رجعت اسماعيل فرزند امام صادق ـ عليه السّلام ـ
ابوخديجه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ در مورد فرزندش اسماعيل نقل ميكند كه وي نخستين كسي است كه با ده نفر از يارانش زنده ميشوند و ظهور ميكنند و عبدالله بن شريك يكي از اين ده نفراست كه وظيفه پرچمداري را به عهده دارد. «انه يكون اول منشور في عشرة من اصحابه و منهم عبدالله بن شريك و هو صاحب لوائه».[26]
رجعت حمران بن اعين و ميسّر بن عبدالعزيز
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در مورد اين دو نفر ميفرمايد: گويا ميبينم كه آنان در حالي كه شمشير در دست دارند، در ميان مردم، ميان صفا و مروه مشغول صحبت ميباشند؛ «كاني بحمران بن اعين و ميسّر بن عبدالعزيز يخطبان الناس باسيافهم بين الصفا و المروه».[27]
كلام آخر: روايات بحث رجعت، هرگز درصدد برشمردن تعداد و آمار افراد و يا ذكر اسامي آنان، نميباشد. بلكه اين روايات ضمن اشاره به اسامي برخي از افراد گروهها، مسأله رجعت مردگان به دنيا را، محدود و مختص كساني ميداند كه قبل از مرگ از درجه بالاي ايمان برخوردار بوده و در حمايت از دين الهي و اطاعت از ائمه ـ عليهم السّلام ـ كوتاهي ننمودهاند و يا كساني كه در راه كفر و عناد با اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ از هيچ تلاشي فروگذار نبودهاند. اما غير از اين دو گروه ـ چنانچه قبلاً اشاره شد ـ بازگشت به دنيا نخواهند اشت (و اماما سوي هذين فلا رجوع لهم الي يوم الماب).
بنابراين آنچه مهم و تعيين كننده است خلوص ايمان در پرتو عمل به دستورات الهي و اعتصام به ولايت امام معصوم ـ عليهم السّلام ـ است تا در اثر چنين پيوندي خداوند نيز وي را از چنين فوز عظيمي در ايام الله ظهور مهدي و رجعت اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ برخوردار نمايد.
به همين خاطر مهمترين تقاضاي شيعه از خداوند در دعاي عهد اين است كه: «پروردگارا! ما را از ياران و كمك كنندگان حضرتش قرار بده و شرف شهادت در محضر او را نصيب ما بفرما، پروردگارا اگر چنانچه مرگ ميان من و ظهور او فاصله انداخت، پس من را بعد از مرگ نيز هنگام ظهورش، از قبرم خارج فرما در حالي كه كفنم را پوشيده و شمشيربه دست آماده انجام فرمان حضرت باشم.»[28] جالب اين است كه اين آرزو و تقاضا، بعد از اعلام بيعت اكيد با حضرت ولي عصر -ارواحنا فداه- و امضاي عهد و پيمان با او، ابراز مي شود؛ (عقدا و بيعة له في عنقي لا احول عنها و لا ازول ابداً). بديهي است كه تمام دشواري و اهميت كار، عمل به اين بيعت و به پايان رساندن آن است.
پی نوشتها
[1] . الاحتجاج، ج 2، ص 599، تأليف العلامه ابي منصور الطبرسي، طبع دوم، 1416 هـ .ق، اسوه، قم.
[2] . شيعه و رجعت، ص 250، تأليف الشيخ محمد رضا الطبسي النجفي، ترجمه و تلخيص از سيد محمد ميرشاه ولد، قطع وزيري، چ اول، 1376، دار النشر اسلام، قم.
[3] . همان، ص 259.
[4] . معجم الاحاديث الامام المهدي (عج)، ج 4، ص 82. حديث شماره 1152، تأليف الهيئة العلميه تحت اشراف الشيخ علي الكوراني، طبع الاولي، 1411 هـ .ق، موسسة المعارف الاسلاميه، قم.
[5] . همان، ص 84، ح 1154.
[6] . ر.ك: سيماي آفتاب، ص 345، دكتر حبيب الله طاهري، چاپ اول، 1380 هـ .ش، انتشارات زاير، قم.
[7] . رجعت از نگاه عقل و دين، ص 94، غلام رضا مغيثي، چ اول، 1380، قطع رقعي، انتشارات قم.
[8] . معجم احاديث المهدي، ج 5، ص 327، ش 1763.
[9] . ميزان الحكمه، ج 4، ص 58، ش 6932، محمدي ري شهري، چاپ مكتب الاعلام، 1362 هـ .ش.
[10] . معجم احاديث المهدي، ج 5، ص 328، ش 1766.
[11] . البيعة لله، ص 152، نوشته فريده گل محمدي آرمان، چ اول، زمستان 1376، دار النشر اسلام، قم.
[12] . بحار الانوار، ج 53، ص 61، حديث 52.
[13] . معجم احاديث المهدي، ج 3، ص 89، ش 1158.
[14] . البيعة لله، ص 275.
[15] . بحار الانوار، ج 53، ص 46، حديث 20.
[16] . معجم احاديث الامام المهدي، ج 4، ص 95، ش 1162.
[17] . سوره نحل، 39 ـ 40.
[18] . معجم احاديث الامام المهدي، ج 5، ص 214، ش 1638.
[19] . الشيعه و الرجعه، ج 1، ص 385، تأليف الشيخ محمدرضا الطبسي النجفي، طبع الثالثه، 1385 هـ، 1966 م، نجف.
[20] . معجم الاحاديث الامام المهدي،ج 4، ص 101، ش 1167.
[21] . بحار الانوار، ج 53، ص 90، حديث 95.
[22] . معجم احاديث الامام المهدي، ج 4، ص 98، ش 1165.
[23] . جامع الرواة، ج 1، ص 308، محمد بن علي الاردبيلي الغروي الحائري، طبع كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1403 هـ .ق، قم.
[24] . همان.
[25] . اثباه الهداة، ج 3، ص 561، تأليف محمد بن الحسن الشيخ الحر العاملي، بيتا.
[26] . چشم اندازي به حكومت مهدي، ص 95، نجم الدين طبسي، ويرايش دوم، چاپ سوم، 1380، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، (بوستان كتاب).
[27] . ميزان الحكمه، ج 4، ص 58، ش 6934.
[28] . بحار الانوار، ج 53، ص 96، مفاتيح الجنان، چاپ فيض، ص 893، (دعاي عهد).
انتخاب یا انتصاب امام
مسئله تنصیص
از مساله عصمت میرسند به تنصیص.بنابراین شکلکلامی قضیه این است که از خدا شروع میکنند میگویند امامت لطفی است از جانب خدا، چون لطف است پس بایدوجود داشته باشد و چون چنین لطفی بدون عصمت ممکن نیست، پس امام باید معصوم باشد و به همین دلیل باید منصوصباشد زیرا این امر[یعنی عصمت] موضوعی نیست که تشخیصش با مردم باشد.همان طور که تشخیص پیغمبر با مردم نیست وبا خداست که چه کسی را به پیغمبری معین کند و او را با دلائل و آثار و معجزات معرفی نماید، تشخیص امام هم با مردمنیست و از جانب خدا باید تعیین شود با این تفاوت که پیغمبر چون بشر دیگری در کار نیست، باید از راه آثار معجزات به مردمشناسانده شود ولی امام باید از راه پیغمبر شناسانده شود.از اینجا وارد تنصیص میشوند و میگویند پس امامت به این معناکه گفتیم باید به نص باشد از طرف پیغمبر نه به صورت تعیین مردم.
بنابراین از مساله لطف آمدند به مساله عصمت و از مسالهعصمت آمدند به مساله تنصیص.به اینجا که میرسند، پله چهارمی را باید طی کنند: بسیار خوب، اینها همه درستولی چه ارتباطی با علی(ع)دارند؟[خواجه نصیر]میگوید: «و هما مختصان بعلی» ایندو[یعنی معصوم بودن و منصوصبودن]از مختصات علی(ع)است.مقصود این است که در این جهتحتی یک نفر اختلاف ندارد که غیر علی منصوص نیست، یعنیصحبت این نیست که دیگران میگویند پیغمبر(ص)کس دیگری را تعیین کرد و ما میگوییم علی(ع)را، بلکه صحبت ایناست که آیا پیغمبر کسی را تعیین کرده است که در این صورت غیر از علی کس دیگری نیست، و یا اساسا کسی را تعیین نکردهاست؟همین قدر که بگوییم نص و تنصیص لازم و واجب است و پیغمبر بر انسانیتنصیص کرده، آن شخص غیر از علی(ع)کس دیگری نمیتواند باشد چون دیگران چنین ادعاییندارند و بلکه انکار دارند.حتی خلفا مدعی تنصیص[در مورد خود]نیستندچه رسد به دیگران.اتباعشان هم مدعی تنصیص بر آنها نیستند.
بنابراین دیگر بحثی نیست.
در مورد عصمت هم همین طور است، نه خلفامدعی عصمتخودشان بودند بلکه صریحا به اشتباهاتشان اعتراف میکردند و نه اهل تسنن قائل به عصمت آنها هستند چون همانطور که گفتیم مساله امامت از نظر آنها یعنی حکومت.در مساله حکومت دیگر مطرح نیست که حاکم اشتباه یاگناه نکند.میگویند خیر، اشتباه هم زیاد میکردند، گناه هم مرتکب میشدند ولی در حد یک انسان عادل، در حد انسانیکه لیاقت پیشنمازی دارد.بیش از این دیگر برایشان[مقامی]قائل نیستند.لهذا این جمله را اهلتسنن هم روایت کردهاند و قوشچی نیز قبول دارد که ابو بکر میگفت: «ان لی شیطانا یعترینی» شیطانی هست که گاهیبر من مسلط میشود و مرا به غلط میاندازد.اگر دیدید من کج رفتم، بیایید مرا مستقیم و هدایت کنید.خودش اعترافمیکرد.عمر در مواردی(و بعضی که استقصا کردهاند، مدعی هفتاد مورد هستند.در اینکه زیاد است و مورد اتفاق شیعه و سنی،بحثی نیست)گفت: «لو لا علی لهلک عمر» اگر علی نبود، عمر بیچاره شده بود، هلاک شده بود.اتفاق میافتاد که او حکمی میکرد،بعد امیر المؤمنین او را بر اشتباهش آگاه مینمود و او قبول میکرد.بنابراین خلفا نهخودشان مدعی عصمت هستند و نه دیگران درباره آنها مدعی عصمتاند.
اگر مساله امامتدر این سطح خیلی بالا قرار گرفت، در سطح لطف و عصمت و تنصیص، دیگرغیر از علی(ع)اصلا کسی ادعا ندارد که در این سطح باشد.تا اینجا مساله شکل کلامیدارد یعنی همان طور که گفتیم از بالا شروع میشود، از این که به همان دلیلی که نبوت، لازم و لطف است، امامتهم باید باشد، تا آخرش که عرض کردم.گو اینکه تا همین جا مطلب خاتمه میپذیرد، ولی بیشتر از این وارد میشویم تا ببینیمآیا در خارج و در عمل هم چنین بوده و پیغمبر(ص)بر علی(ع)تنصیص کرده استیا نه؟که از اینجا وارد نصوص میشویم.
در اینجا باید مطلبیرا عرض کنم و آن اینکه به قول برخی ما اساسا چرا وارد روشهای کلامیشویم و از آن بالا شروع کنیم؟ ما از پایین شروع میکنیم یعنی از راه آنچه هست و وجوددارد.متکلمین از آن بالا میآیند تا میرسد به اینجا، ولی اگر ما بر اساساین مشرب صحبت کنیم، کارمان از اینجا شروع میشود که ما چکار داریم به این حرفها که آیا امامت لطف از جانب خدا هستیانه که چون لطف است امام باید معصوم باشد و در نتیجه باید تنصیص در کار باشد؟این بایدها، تکلیف برای خدا معین کردناست.ما نمیخواهیم برای خدا تکلیف معین کنیم بلکه میرویم دنبال آن چیزی که وجود دارد.اگر پیغمبر تنصیص کرده،همان برای ما کافی است بدون اینکه لطف بودن آن، عصمت و تنصیص عقلا بر ما ثابتشود.میرویم سراغ اینکه ببینیم اصلا پیغمبرکسی را تعیین کرده یا نه؟حال ببینیم استدلالهایی که شیعیان در این زمینه میآورند چیست؟این استدلالها را ناچارباید به طور سر بسته ذکر کنیم چون در این استدلالها اهل تسنن غالبا یا قبول ندارند که چنین نصوصی باشد(البته انکار مطلقهم نمیکنند ولی میگویند خبر واحد است نه متواتر)و یا معنی و مفهوم آنها را توجیهمیکنند و میگویند معنیاش غیر از آنی است که شما میگویید.
بررسی نصوصی از رسول اکرمکه ناظر بر امامت علی(ع)است یکی این است که پیغمبر اکرم خطاب بهاصحابش فرمود: «سلموا علی علی بامرة المؤمنین» (1) بهعلی سلام بدهید به عنوان امارت مؤمنان و امیر المؤمنینی.این جمله مربوطبه قضیه غدیر است.البته آن جمله حدیث غدیر را علیحده ذکر میکنند. اهل تسنن این جمله را به صورت متواتر قبول ندارند.کاریکه علمای شیعه بعدها کردهاند همین بوده که ثابت کنند این گونه احادیث متواترند.در تجرید بیش از اینذکر نشده و این حدیث، ارسال مسلم گرفته شده است.شارح(ملا علی قوشچی) هم میگوید خیر، ما قبول نداریم کهمتواتر باشد، یک خبر واحد است، بعضی نقل کردهاند همه نقل نکردهاند.
کتابهایی نظیر عبقاتو الغدیر، کوشششان در این است که ثابت کنند این احادیث متواترند.دراین دو کتاب، مخصوصا الغدیر، ناقلان حدیث غدیر طبقه به طبقه ازقرن اول تا قرن چهاردهم ذکر شدهاند.ابتدا شصت و چند نفر از طبقه صحابه پیغمبر را نام میبرد(البته از کتب اهل تسنن).بعد، از طبقهتابعین ذکر میکند که از صحابه نقل کردهاند.اینها تقریبا مربوط به قرن اول میشوند.در قرون بعد نیز طبقه به طبقه نقل کرده است.مخصوصا کاری که در الغدیرصورت گرفته این است که از جنبه ادبی قضیه استفاده کرده و این، کار خیلی خوبی است.عبقات و کتابهای دیگر در این زمینه،بیشتر به نقل حدیثی تمسک کردهاند که در هر قرنی چه کسانی نقل کردهاند ولی الغدیر از جنبه ادبی هم استفادهکرده است چون در هر عصری هر مطلبی که در میان مردم وجود داشته باشد شعرا آن را منعکس میکنند.شعرا منعکسکننده آن چیزی هستند که در زمان خودشان هست.میگوید اگر مساله غدیر مسالهای بود که به قول آنها مثلا در قرن چهارمبه وجود آمده بود، دیگر در قرون اول و دوم و سوم شعرا اینهمه شعر دربارهاش نگفته بودند.در هر قرنی ما میبینیم مسالهغدیر جزء ادبیات آن قرن است.بنابراین چگونه میتوانیم این حدیث را انکار کنیم.و این، از نظر تاریخی روش خوبی است.ماخیلی از اوقات برای اثبات وجود موضوعی در تاریخ، میرویم سراغ ادبا. میبینیم در هر قرنی همه ادبا این موضوع را منعکسکردهاند.معلوم میشود که این، در زمان آنها فکر موجودی بوده است. عبقات نیز گاهی برای یک حدیثیک کتاب نوشتهاست که در آن راویان آن حدیث را ذکر کرده و اینکه آیا این راوی درست استیا نادرست، فلان کس گفتهدرست است و…یک شاخه درخت پر شجری درست کرده که اصلا انسان حیرت میکند از اینهمه تتبعی که این مرد داشته است.
یکی دیگر جملهای است کهباز از پیغمبر نقل کردهاند که خطاب به علی(ع) فرمود: «انت الخلیفةبعدی» (2).غیر از این دو جمله، جملات دیگری نیز هست.متاسفانه دو هفته پیشکه از اینجا میرفتم، یادداشتهایم راجع به امامت را گم کردم.در آنجا این احادیث را یادداشت کرده بودم.اجمالا کتابهایش را میدانم ولی خصوصیاتش یادم نیست.
سیره ابن هشامکتابی است که در قرن دوم نوشته شده.خود ابن هشام ظاهرا در قرن سوماست ولی اصل سیره از ابن اسحق است که در اوایل قرن دوم میزیسته و ابن هشامکتاب او را تلخیص و تهذیب کرده است.از کتبی است که مورد اعتماد اهل تسنن است.در آنجا دو قضیه را نقل میکند که اینکتاب(تجرید)نقل نکرده ولی چون مضمون همین مضمون است من نقل میکنم.
داستان یوم الانذار
یکی مربوطبه داستان یوم الانذار است که در اوائل بعثت پیغمبر اکرم آیه آمد: «و انذر عشیرتک الاقربین» (3) خویشاوندان نزدیکترا انذار و اعلام خطر کن.هنوز پیغمبر اکرم اعلام دعوت عمومی به آن معنا نکرده بودند.میدانیم در آن هنگام علی(ع) بچهایبوده در خانه پیغمبر.(علی علیه السلام از کودکی در خانه پیغمبر بودند که آن هم داستانی دارد.)رسول اکرم به علی(ع)فرمودغذایی ترتیب بده و بنی هاشم و بنی عبد المطلب را دعوت کن. علی(ع)هم غذایی از گوشت درست کرد و مقداری شیرنیز تهیه کرد که آنها بعد از غذا خوردند.پیغمبر اکرم اعلام دعوت کرد و فرمود من پیغمبر خدا هستم و از جانب خدا مبعوثم.منمامورم که ابتدا شما را دعوت کنم و اگر سخن مرا بپذیرید سعادت دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد.ابو لهب که عمویپیغمبر بود تا این جمله را شنید عصبانی و ناراحتشد و گفت تو ما را دعوت کردی برای اینکه چنین مزخرفی را به مابگویی؟!جار و جنجال راه انداخت و جلسه را بهم زد.پیغمبر اکرم برای بار دوم به علی(ع)دستور تشکیل جلسه را داد.خود امیر المؤمنینکه راوی هم هست میفرماید که اینها حدود چهل نفر بودند یا یکی کم یا یکی زیاد.در دفعه دوم پیغمبر اکرم به آنهافرمود هر کسی از شما که اول دعوت مرا بپذیرد، وصی، وزیر و جانشین من خواهد بود.غیر از علی(ع)احدی جوابمثبت نداد و هر چند بار که پیغمبر اعلام کرد، علی(ع)از جا بلند شد.در آخر پیغمبر فرمود بعد از من تو وصی و وزیر و خلیفه من خواهی بود.
داستان ملاقاترئیس قبیله با پیغمبر اکرم
قضیه دیگر کهباز در سیره ابن هشام است، از این بالاتر است.در زمانی که هنوز حضرت رسولدر مکه بودند و قریش مانع بودند که ایشان تبلیغ کنند و وضع، سخت و دشوار بود، در ماههایحرام (4) مزاحم پیغمبر اکرم نمیشدند یا لا اقل زیاد مزاحم نمیشدندیعنی مزاحمت بدنی مثل کتک زدن نبود ولی مزاحمت تبلیغاتی وجود داشت.
رسول اکرم همیشه از این فرصت استفاده میکردو وقتی مردم در بازار عکاظ در عرفات جمع میشدند(آن موقع هم حج بود ولی با یک سبک مخصوص)میرفت در میان قبائلگردش میکرد و مردم را دعوت مینمود.نوشتهاند در آنجا ابو لهب مثل سایه پشتسر پیغمبر حرکت میکرد و هر چه پیغمبرمیفرمود، او میگفت دروغ میگوید، به حرفش گوش نکنید.رئیس یکی از قبائل خیلی با فراست بود.بعد از آنکهمقداری با پیغمبر صحبت کرد، به قوم خودش گفت اگر این شخص از من میبود لاکلت به العرب، یعنی من اینقدر در او استعداد میبینمکه اگر از ما میبود، به وسیله وی عرب را میخوردم.او به پیغمبر اکرم گفت من و قومم حاضریم به تو ایمان بیاوریم (بدونشک ایمان آنها ایمان واقعی نبود)به شرط اینکه تو هم به ما قولی بدهی و آن اینکه برای بعد از خودت من یا یک نفر ازما را تعیین کنی.فرمود اینکه چه کسی بعد از من باشد، با من نیست با خداست.این، مطلبی است که در کتب تاریخ اهل تسنن آمده است.
حدیث غدیر و تواتر آن
یکی دیگر از ادلهای که شیعه ذکر کردهاندحدیث غدیر است.[خواجه نصیر] میگوید: «و لحدیث الغدیر المتواتر» حدیث غدیری که متواتر است. «متواتر» اصطلاحیاست در علم حدیث، میگویند خبر واحد و خبر متواتر.مقصود از خبر واحد این نیست که ناقل آن یک نفر باشد بلکه یعنی خبریکه نقل آن در حدی است که مفید یقین نیستخواه ناقل یک نفر باشد و خواه ده نفر باشند.مثلا شخصی نقل میکند کهمن فلان خبر را از رادیو شنیدم.شما گمان پیدا میکنید که این سخن راست باشد اما هنوز منتظرید که دیگران چه میگویند.از یک نفردیگر هم میشنوید، گمانتان قویتر میشود.بعد میبینید که افراد زیادی همین حرف را میزنند.نمیتوانید احتمال بدهید که همه اینها خواستهاند دروغ بگویند.حتیباید[تعداد ناقلان]در حدی باشد که تبانی بر دروغ هم در آن درست نباشد چون در یک حدی ممکن است افرادبشر تبانی کنند ولی اگر از آن حد بیشتر باشد تبانی امکان ندارد.تواتر یعنی[تعداد نقل خبر]فوق تبانی باشد.مثلا در همینمثالی که عرض کردم ممکن است ده نفر با همدیگر تبانی کنند که بگویند ما فلان خبر را از رادیو شنیدیم.تا دویستنفر ممکن است تبانی کنند ولی گاهی قضیه به حدی میرسد که اصلا نمیشود احتمال داد که تبانی باشد.مثلا شما میرویدبه جنوب تهران میبینید شخصی میگوید رادیو چنین چیزی گفته. بعد میروید شرق تهران میبینید افرادی آن خبر رانقل میکنند.بعد میروید غرب تهران، همین طور.نمیتوانید احتمال بدهید که همه اینها با یکدیگر تبانی کردهاند.اینرا میگویند تواتر.شیعه مدعی است که نقل خبر غدیر در حدی است که ما احتمال تبانی هم در آن نمیتوانیم بدهیم و بگوییممثلا چهل نفر از صحابه پیغمبر تبانی کردند بر یک دروغ، خصوصا که بسیاری از ناقلان این خبر جزء دشمنان علی(ع)بودهیا از طرفداران ایشان شمرده نشدهاند.اگر ناقلان فقط از تیپ سلمان و ابوذر و مقداد – یعنی همانها که دور علی میچرخیدند- بودند، میشد احتمال داد که اینها علاقه مفرطی به علی(ع)داشتند و با تبانی چنین حرفی زدهاند، در حالی که این خبر راکسانی نقل کردهاند که علاقهای به علی(ع)نشان ندادهاند.امثال ملا علی قوشچی میگویند این خبر واحد استو به حد تواتر نرسیده است، ولی شیعیان میگویند خیر، خبر واحد نیست[و متواتر است]، این هم کتابها.
در حدیث غدیر، پیغمبر(ص)فرمود:«الست اولی بکم من انفسکم؟» قالوا بلی آیا من از خود شما برشما اولویت ندارم؟(5) گفتند: بلی.بعد فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیمولاه» .معلوم است که میخواهد همان اولویتخودش بر نفوس را برای علی(ع) تصویب کند.
حدیث منزلت
یکی دیگر از احادیثی که ایشان(خواجه نصیر)میفرمایندمتواتر است و ملا علی قوشچی منکر اصلش نیست ولی میگوید خبر واحد است و باز اشخاصی نظیر میر حامدحسین در عبقات و آقای امینی در الغدیر و مخصوصا میر حامد حسین که یک کتاب را به آن اختصاص داده(الغدیربه سایر احادیث زیاد نپرداخته)بدان پرداختهاند، حدیث منزلت است که پیغمبر اکرم درباره علی(ع)فرمود: «انت منی بمنزلة هارونمن موسی الا انه لا نبی بعدی» نسبت تو به من همان نسبتی است که هارون به موسی داشت به استثنای نبوت.این جمله را پیغمبراکرم هنگامی که به غزوه تبوک میرفتند فرمود.غزوه تبوک در واقع لشکرکشی بود نه جنگ.بعد از غزوه مؤته بود کهاولین و آخرین جنگ میان اعراب و رومیها در زمان پیغمبر بود و در شمال مدینه رخ داد.مرکز امپراطوری رومشرقی همین اسلامبول(قسطنطنیه)بود و سوریه هم دست نشانده و تحت الحمایه آنها بود.رومیها داشتند در سوریه خودشانرا برای یک حمله به طرف مدینه آماده میکردند.پیغمبر اکرم مصلحت چنین دیدکه یک لشکرکشی تا مرز روم بکند و این کار را انجام داد (6).
به قول سیاسیون میخواست قدرت خودش را نشانبدهد که ما آمادهایم.تا مرز روم رفتند و بعد هم برگشتند.رسول اکرم در این سفر علی(ع)را با خود نبرد و گذاشت در مدینه بهعنوان جانشین خودش.علمای شیعه میگویند این کار به این دلیل بود که پیغمبر میدانست در آنجا جنگی رخ نمیدهد.علی(ع)ازاینکه در مدینه ماند دلتنگ شد، عرض کرد یا رسول الله!شما مرا اینجا میگذارید در ردیف زنها و بچهها و با خودنمیبرید؟فرمود: «اما ترضی ان تکون(یا: انت)منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» (میخواست بگوید من تو رابه عنوان جانشین خود گذاشتم نه اینکه تو را در مدینه رها کرده و رفته باشم)یعنی هر نسبتی که هارون به موسی داشت تو با من داری به استثنای نبوت.ما وقتی به قرآن مراجعه میکنیمتا ببینیم چه نسبتی میان هارون و موسی هست میبینیم در یک جا قرآن نقل میکند که موسی در ابتدای کارخود از خدا چنین خواست: «رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی» (تا اینجایش محل شاهد مانیست) «و اجعل لی وزیرا من اهلی» (وزیر اصلا یعنی کمک.وزر یعنی سنگینی، وزیر یعنی کسی که مقداری از سنگینیرا متحمل میشود.این اصطلاح معروف هم که بعد پیدا شده به اعتبار این است که وزیر معاون پادشاه بوده است.)برای من کمک وهمراهی از خاندانم تعیین کن.پیشنهاد هم میدهد(یعنی قبول کن): «هارون اخی» برادرم هارون را. «اشدد به ازری»پشت مرا با او محکم کن «و اشرکه فی امری» او را در این کار با من شریک گردان. «کی نسبحک کثیرا و نذکرک کثیرا» (7) تا بیشترتو را تسبیح بگوییم و یاد کنیم یعنی بیشتر دین تو را رواج دهیم.
در جای دیگر قرآن میبینیم که میفرمایدموسی به هارون گفت(بعد از این جریان است): «یا هارون اخلفنیفی قومی»(8) هارون!جانشین من باش در میان قوم من.
بنابراین وقتی پیغمبر میگوید: «انت منی بمنزلةهارون من موسی» میخواهد بگوید همان نسبتی را که هارون به موسی داشت و همه از طریق قرآن میدانند(وزیرش بود،پشتش به او محکم بود، شریک در کارش بود و جانشین او در قومش بود)، تو با من داری «الا انه لا نبی بعدی» به استثنای نبوت.اگر«الا انه لا نبی بعدی» نبود، میگفتیم اینجا پیغمبر نظرش به یک امر از امور و به یک شباهت بالخصوصی است اما وقتینبوت را استثناء میکند، کانه میخواهد بگوید در جمیع شؤون(البته شؤون اجتماعی نه شؤون طبیعی که هارونبرادر طبیعی موسی بود، تو هم برادر طبیعی من هستی!)این نسبت برقرار است، نسبتی که هاروناز ناحیه خدا در جمیع شؤون الهی به موسی داشت تو نسبت به من داری.
جوابی که اهل تسننمیدهند این است که اگر چنین حدیثی متواتر باشد ما قبول داریم ولیمتواتر نیست، واحد است.ولی همان طور که عرض کردم علمایی نظیرمیر حامد حسین در کتابهایشان ثابت میکنند که این حدیث هم متواتر است.
پی نوشتها
1.شعراء/214.
2-ماههای ذی القعده، ذی الحجه و محرم چون ماهحرام بود، ماه آزاد بود یعنی در این ماهها همه جنگها تعطیل بود، دشمنان از یکدیگر انتقام نمیگرفتند ورفت و آمدها در میانشان معمول بود.در بازار عکاظ جمع میشدند و حتی اگر کسی قاتل پدرش راکه مدتها دنبالش بود پیدا میکرد، به احترام ماه حرام متعرضش نمیشد.
3-اشاره به آیه قرآن(سوره احزاب، آیه6)است که: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسکم» پیغمبر چون از جانب خداست، بر جان و مال و بر همه چیزمردم از خود مردم اولویت دارد.هر کسی اختیار مال و جان و همه چیز خودش را دارد اما پیغمبر در همیناختیار داریها از خود صاحب اختیارها صاحب اختیارتر است.البته پیغمبر هیچگاه کاری را – العیاذ بالله – به خاطرنفع خودش انجام نمیدهد.او نماینده جامعه اسلامی از طرف خداست.انسان اختیار مال و جان خودشرا دارد برای خودش، پیغمبر این اختیار را بیشتر دارد برای جامعه اسلامی.
4-ما در سال گذشته به خیبر رفتیم و هیچ نمیدانستیمکه بین مدینه تا خیبر و بین مدینه تا تبوک اینقدر فاصله است.از مدینه تا تبوک در جاده شوسه و مستقیمدرست صد فرسخ یعنی ششصد کیلومتر است و شاید در آن جادههای قدیم بیشتر هم بوده و از مدینه تا خیبرشصت فرسخ است.واقعا تعجب کردیم که این چه قدرت و همتی بوده است که با وسائل آن روز این راه را طی کردهاند.
5-بحار، ج 39/ص 352، روایت 26، با این عبارت: «انت الخلیفة فی امتی» .
6-بحار، ج 28/ص 92، روایت 3.
7-طه/25 – 34.
8.اعراف/142.[این بخش از آیه به طور کاملبه این صورت است: «و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی» .]
برگرفته از سايت :المهدويه