به نام خدا
صفحات تاريخ بشريت با همه نشيبها و فرازها، طلوعها و افولها، سراسر مشحون است از حوادث ريز و درشت كه آفرينندگان آنها با دستهاى هم انديشه و هم سو با خود، اين صحنه ها را رقم زده اند. اين دستان همفكر و هم جهت »ياران« ناميده مى شوند كه
با تمام وجود در تحقق اهداف و گرايشهاى خود تلاش مى كنند و موفقيت آنان مرهون جان فشانى، اخلاص و ايثار چنين يارانى است. مطابق معيارهاى تعقّل تاريخى، رمز موفقيت يا شكست اين گونه افراد غالباً در توان و صلاحيت يا عدم توان ياران خود نهفته است. پيامبران و ائمه معصومين(ع) هم از اين مسئله مستثنى نيستند و به وسيله ياران خفلّص، مرام و منظور خود را پياده كرده و رسالت الهى شان را انجام داده اند. همان طورى كه پيامبر(ص) با مساعدت مهاجرين و انصار هدف الهى خود را تحقق بخشيد و حضرت على(ع) و فرزندان اطهارش هم با همدلى و هميارى ياران اندك خود در صدد اجراى منويات الهى خود بودند و در اين ميان رشادتها و ايثارها و جانفشانيهاى ياران حضرت سيدالشهداء(ع) جايگاه ويژه اى در تاريخ بشريت دارد. همچنين حضرت بقيةاللَّه الاعظم(ع) را در تحقق دولت كريمه، يارانى مساعدت خواهند كرد و با قلت عفدّه و عفدّه، جهان را زير لواى آن حضرت خواهند آورد و بستر تحقق حكومت واحد جهانى را مهيا خواهند ساخت. در اين نوشته قصد آن داريم كه نگاهى هر چند گذرا بر سيماى ياران آن حضرت داشته باشيم.
در روايات متعددى كه از ائمه معصومين(ع) وارد شده سيماى ياران حضرتش ترسيم شده است، كه از ميان آنها به مرفوعه فضيل بن يسار از امام صادق(ع) مى پردازيم:
خداوند را در طالقان گنجى است نه از جنس سيم و زر و پرچمى است كه از هنگامى كه فرو پيچيده شده برافراشته نشده است و مردانى كه انگار دلهايشان پاره هاى آهن است. شك و دودلى در ذات خدا، آن را نيالوده و از سنگ با صلابت تر است. اگر بركوهها يورش برند آنها را از جاى برمى كنند و هيچ شهرى مقصد پرچمهاى آنان واقع نمى شود مگر آنكه ويرانش مى سازند. گو اينكه بر اسبانشان بازها پر گشوده اند، از راه تبرّك، دست بر زين امام برده و دور امام گرد مى آيند. در جنگها با جان خود از امام(ع) محافظت نموده و از پس هر آنچه امام(ع) از آنان مى خواهد، برمى آيند. مردانى كه شب نمى آرمند و در نمازشان زنبورسان زمزمه دارند، شب را در قيام و قعود به سر مى آورند و صبح را بر پشت اسبانشان آغاز مى نمايند، در شب رهبانند و در روز شيران. از فرمانبرى كنيز، نسبت به آقايش، براى امام فرمانبردارترند.
بسان چراغهايى هستند. مثل اينكه دلهاشان چراغدان است. آنان از خشيت خدا ترسانند. شهادت را مى خواهند و آرزو مى كنند كه در راه خدا كشته شوند، شعارشان »يا لثارات الحسين« است. وقتى به حركت درمى آيند رعب و ترس [حاصل از هيبت و شكوه و انسجامشان] به مسافت راه يك ماه پيششان مى تازد. رهسپار كوى مولايند. خداوند با آنان امام حقّ را يارى مى نمايد.1
در اين روايت مرفوعه، خطوط برجسته سيماى ياران حضرت ولىّ عصر(ع) بيان شده است. خطوطى كاملاً همگرا با خطوط ترسيمى مولى الموحدين(ع) از سيماى فرهيختگان خود نگهدار و پرهيزكار. اين خطوط نمايانگر بخش اعظمى از فضايل عاليه الهى انسان ملكوتى است كه با دارا بودن آنها برازنده خلعت خلّت و نصرت آن حضرت مى گردد. خلعتى كه از مجموعه خلقت، فقط تعداد اندكى به تشريف آن نايل مى شوند.
دم از تقرّب جانان زنند ناكس و كس
هماى را چه رسد همنشين شدن با خس
آرى بايد آراسته به اوصاف پسنديده بود تا در سلك ياران او لياقت اندك پيدا كرد و فيض ديدار او هم تنها از تحلّى و آراستگى به اين نشانه ها و خصايص حاصل مى شود. بايد غبار ناهمگونى و نامتجانسى را از راه فرو نشاند تا به طراوت ديدار، ديدگان نورانى ساخت.
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد
به اختصار از منظر اين روايت مرفوعه به بعضى از خطوط چهره نورانى ياوران آن امام همام(ع) نظر مى كنيم. باشد كه در سرچشمه هاى جوشان اين فضايل به طهارت دل بنشينيم و عنقاى لقاى او را فراچنگ آريم هر چند كه:
عنقا شكار كس نشود دام باز چين
اينجا هميشه باد به دست است دام را
1. خلوص اعتقاد و شدّت توحيدگرايى:
»كأنّ قلوبهم زبرالحديد لايشوبها شكّ فى ذات اللَّه أشدّ من الحجر«
ياران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه بالاى خلوص برخوردارند كه لحظه اى شكّ و ترديد در دل آنها سايه نمى گسترد و كنج قلبشان را به تسخير نمى آورد، بلكه با سراسر وجود او را ادراك كرده و در همه حال خود را در حضور او مى يابند؛ چرا كه اينان از نردبان »علم اليقين« به بام بلند »عين اليقين« رسيده و از آنجا به بال رياضت و توفيق و تقرّب در فضاى بيكران »حق اليقين« به پرواز درآمده اند. پروانه صفت در حرارت كانون شمع وجود حقّ، جلّ و علا، پر و بال سوخته اند و ققنوس وار از خاكستر خود تولدى تازه يافته اند و خود روشن است كه با اين وصف قلمرو وجودشان از تنش تارهاى عنكبوتان شرك منزّه بوده و لمحه اى در هيچ يك از ابعاد، شرك نمى ورزند. از اشعه آفتاب توحيدشان هيچ زاويه مبهم و تاريكى بى بهره نمانده است، تا نامرئى ترين تارتنان شرك در آن توان تنش داشته باشند. آرى حصار قلب توحيدى اينان چنان پاره هاى آهن است كه يغماگران شرك و كفر و بى مبالاتى در آن هيچ راهى ندارند.
ياران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه بالاى خلوص برخوردارند كه لحظه اى شكّ و ترديد در دل آنها سايه نمى گسترد و كنج قلبشان را به تسخير درنمى آورد، بلكه با سراسر وجود او را ادراك كرده و در همه حال خود را در حضور او مى يابند.
2. توانمندى و قدرت اراده:
»لو حملوا على الجبال لأزالوها«
ياوران حضرتش چنان قوى و با اراده و ذوفنون اند كه اگر بر كوهها يورش برند از بن بر مى كنند. در راه پيشبرد اهداف و اغراض خود چنان صلب و سخت عزم اند كه اگر كوهها از جا كنده شود، اينان خم به ابرو نمى آورند و چرا اينگونه نباشند كه اهل تقوايند و »إنّ التقوى أعزّ عزّ؛ فيه نجاة كل هارب و درك كل طالب و ظفر كل غالب«2 و اين اكسير تقواست كه زندگى قدرتمندانه را به ارمغان مى آورد كه: »من اتّقى اللَّه عاش قوياً«3، البته بديهى است كه هيچ قدرتى بى فيض علم صورت تحقّق نمى بندد، پس ياران آن حضرت از لحاظ دانش همه در مرتبه والايند.
3. عشق والا به امام(ع) و متعلقات ايشان:
»يتمسّحون بسرج الإمام، عليه السلام، يطلبون بذلك البركة«.
بسيارند تنگ نظرانى كه بر اعتقاد تشيع نسبت به بزرگداشت لوازم وجودى ائمه معصومين(ع) و تقبيل مشاهد متبركه خرده هاى شناعت مآب گرفته اند، حتى در اثر اينگونه القائات و جوّهاى مسموم، بر شيعيان ساده لوح هم صورت اين خيال حاصل گشته كه اين كارها سلوك متوحّشان و كوران و ابلهان و به دور از آئين خرد است، تا آنجايى كه گاه اين كارها را به وادى شرك و كفر كشانده و بسيار مهملات بافته اند.
اما درك فلسفه اين كارها و ژرفاى اين عوالم نه تنها چنين تخيلاتى را واهى مى داند، بلكه حقانيت آنرا مسلم مى دارد:
گفت بوسم معجر ليلى از آن
بوى زلف خوب ليلى دارد آن
عشق مى ورزم به پاى افزار او
بهر آنكه هست پاى ابزار او
شانه اش بوسم گذارم بر دو چشم
تا زبويش نور گيرد هر دو چشم
آرى ژرفانگرى خاص مى طلبد تا فراتر از فضاى انديشه منطق تراش بشر، علقه بين محبوب و متعلقات او را ادراك نموده و ساحت او را برتر از عرض حاجت خود شمرده و بر زينش بوسه زنند و دست ارادت بسايند، اين شدت محبت و نهايت عمق انديشى ياران حضرتش را مى رساند.
من خاكى كه از اين در نتوانم برخاست
از كجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
هيچ روئى نشود آينه حجله بخت
مگر آنروى كه مالند بر آن سم سمند
4. از خودگذشتگى و ايثار:
»يقونه بأنفسهم فى الحروب«7
ياران حضرت حجت(ع) با دل و جان از حضرتش پاسدارى مى كنند و پيشمرگ او مى شوند و جان را فداى آن جانان مى كنند، كه جان تحفه ناقابلى است.
چو جان فداى لبت شد خيال مى بستم
كه قطره اى ز زلالت به كام ما مى افتد
خيال زلف تو گفتا كه جان وسيله مساز
كزين شكار فراوان به دام ما افتد
5. داشتن كفايت كافى و وافى:
»يكفونه ما يريد فيهم«
ياران حضرت مهدى كفايت فوق العاده جهت انجام وظايف محوله دارند؛ چرا كه كفايت، مشروب از زلال علم است و ياران آن حضرت چون از مشرب تقواى بى بديل و خالص سيراب شده اند، به اقتضاى »واتقوا اللَّه و يعلّمكم اللَّه«،4 دانش وسيع هر كارى را دارند و هر آنچه حضرت از آنها بطلبد به تمام وجود خواسته، اشراف كامل دارند و آن را به نحو احسن و اتم، انجام مى دهند و مراد حضرتش را كما هفوَ المَطلوب حاصل مى نمايند.
6. شب زنده دارى:
»رجال لاينامون اللّيل رهبان باللّيل«.
ياران حضرت مهدى(ع) شب را به قيام و قعود و عبادت و تهجد به سر مى آورند. رهبانان شب اند. در خلوت شبان به دور از انظار رياطلبان، سجاده نياز و نماز را مى گسترانند و اشك خونى را بدرقه اميد وصال مى گردانند. به فرمايش على(ع): »أمّا اللّيل فصافون أقدامهم تالين لأجزاء القرآن يرتّلونه ترتيلاً و يحزنون به أنفسهم«.5 ناى غرّش شيران روز در خلوت شبانگاهان باز مى شود؛ چرا كه اراذل بهايم در خواب غفلتند. مثل مار زخم خورده از شدت فراق بر خود مى پيچند و ناله هاى نيازمندانه شان ميناى حيرت ملكوت را صد پاره مى كند. در شب، شياطين شرك انگيز كمتر ميدان دار معركه اند و در حظيره قدس عبادت بين عابد و معبود، حجابهاى روزانه نيست.
7. شجاعت و دلاورى:
»ليوث بالنّهار«
ياران حضرتش كه شب تا سحر را نغنوده اند، بر عكس شب زنده داران دنيوى روز را در خواب و غفلت نمى سپارند، بلكه شيران نهارند و پگاه را بر فراز سمندهاى تيز پاى خود پيشواز مى كنند و از هرگونه بطالت و اهمال و لهو و لعب بدورند. البته از فراز »و يصبحون على خيولهم« جهت و سوى كارها و تلاششان مشخص مى شود كه اينان ياريگران اند و ياريگر بايد هماره در فكر يارى و كارهايش در جهت آن باشد. در فرهنگ قويم اينها، تلاش پربار واژه اى است كه ژرفناك ترين معانى را حمل مى كند. آرى مصداق بارز فرمايش مولاى متقيان اند كه »و أمّا النهار فحلماء علماء أبرار و أتقيا«.6
8. عبادت خالصانه:
»لهم دوى فى صلاتهم كدوىّ النحل«
ياران آن حضرت شيفته عبادت اند و قرةالعين شان نماز است. زمزمه عاشقانه آنها در نماز ذوق شهد مصفّا را دارد. به خاطر خدا رو به قبله عشق مى آورند و از عبادت تجارت پيشگان و برده صفتان سخت احتراز مى جويند. بلكه او را به خاطر او، جلّ و علا، مى پرستند، (فتلك عبادة الأحرار) اينان محصول كمال را از سرزمين زرافشان سجاده درو مى كنند و از خمخانه آن، هر فضيلت ديگر را صبغه الهى مى زنند و صفاى اندرون را كه لياقت هم صحبتى و انس و يادگيرى حضرتش را ارزانى مى دارد، از ميخانه سجاده حاصل مى كنند.
سر رشته جان به جام بگذار
كاين رشته از او نظام دارد
9. فرمانبرى و اطاعت محض:
»هم أطوع له من الأمة لسيّدها«
ياران امام زمان(ع) بر اطاعت بى چون و چراى مولاى خود كمر بسته اند و دل در رضاى او سپرده اند و هر آنچه او بخواهد آن را حق محض و محض حق شمرند. اينان ولايتمداران سر سپرده و بى همتايند كه به هيچ رو از خط فرمان ولىّ خود سربر نمى تابند و سالك نستوه صراط قويم »أطيعوا اللَّه و أطيعوا الرسول و أولى الأمر منكم«7 هستند. تا آنجا كه اگر دستور باشد در دل آتش مى روند و خطاب: »يا نار كونى بردأ و سلاماً«8 را به جان تجربه مى كنند.
10. روشنگرى و هدايت بخشى:
»كالمصابيح كأنّ قلوبهم القناديل«
ياران مهدى(ع) چراغهاى روشن هدايت اند؛ چرا كه سرچشمه هاى حكمت در اثر تقواى محض از سرزمين قلبشان بر زبانشان جارى است و سراسر وجودشان بارقه لطف ازل را نمايان ساخته و در ظلمت انديشه هإ؛ از قنديل قلبشان پرتو افشانيها رخ داده و مهار خرد خردورزان را بر دست با كفايت خود گرفته و به سوى كعبه مقصود هدايت مى كنند.
11. خداترسى:
»و هم من خشية اللَّه مشفقون«
ياوران آن حضرت از خشيّت حضرت حق چون بيد بر خود مى لرزند؛ چرا كه بصيرتشان كامل است و اعتقادشان خالص و شهودشان حق اليقين و در اين مرتبه است كه نيران صاعقه جلال و هيبت و قهّاريّت خرمن هستى را مى سوزاند و ترس بر وجود، سيطره مطلق مى يابد تا جايى كه: »قد براهم الخوف برى القداح ينظر إليهم الناظر فيحسبهم مرضى و ما بالقوم من مرض و يقول لقد خولطوا و لقد خالطهم أمر عظيم«9؛ به سوهان ترس چونان تيرهاى نازك تراشيده شده اند. تا جايى كه نظاره گر، بيمارشان مى پندارد، در حالى كه بيمارى ندارند و مى گويد: اينان ديوانه اند. در حالى كه امرى عظيم از خود بى خودشان ساخته است.
12. آرزوى شهادت:
»يدعون بالشهادة و يتمنّون أن يقتلوا فى سبيل اللَّه«
ياران حضرت حجت(ع) مدام دست بر دعا از حضرت حق وصال شاهد شهادت را مى خواهند. شهادت به عنوان اعلى ترين و راقى ترين وسيله تقرب به مبدأ هستى هماره آرزوى قلبى انسانهاى موحد خالص است و ياران حضرتش هم با عنايت به فيض بى منتهاى »بل أحياء عند ربّهم يرزقون«10 پر و بال در هواى شهادت مى گسترانند و دولت اين غم را به دعا از خدا مى خواهند.
13. خونخواهى از حسين:
»شعارهم: يا لثارات الحسين«
از نشانه هاى ديگر ياران آن حضرت(ع) آن است كه اهل شعار »يا لثارات الحسين« هستند. يعنى داعيان خونخواهان حسين(ع) و داعيه داران اخذ حق آن مظلوم تاريخ اند. قرار گرفتن راستين – نه ادّعايى – در جناح سيدالشهدا و اهتزاز لواى ولاى آن امام(ع) و اهتمام در اخذ خون آن بزرگوار حكايت از فرهنگى بس ناب دارد كه ريشه در همه خصايص و فضايل عالى دارد، اينان كارگزاران حق اند و حسين(ع) كشته راه حق. نداى »ألا ترون أنّ الحقّ لايعمل به و أنّ الباطل لايتناهى عنه«11 آن مظلوم پژواك همت عالى ياران آن حضرت(ع) است تا طنين حكومت حق را در تمامت جهان آشناى گوشهاى همگان نمايند.
14. يارى امام حق:
»بهم ينصراللَّه إمام الحق«
رسيدن به منزلت واسطه گرى و نصرت قائم آل محمد(ع) برترين كمالها را مى طلبد و بايستى در بى بديل ترين فراز كمال و عشق بود تا به اين خلعت عالى مخلع گرديد. بدين تشريف هر كسى را مشرف نمى گردانند، بايد گوهرى پاك داشت و اهل حال بود و رياضت كش كوى عشق كه:
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض
ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود
آرى همين خصيصه به تنهايى در ژرفاى لياقت ياران آن حضرت كفايت مى كند كه ورود در سلك ناصران مقتضى سنخيّت و تناسب است چرا كه:
ز روى دوست دل دشمنان چه در يابد
چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا؟
چه نسبت است به رندى صلاح و تقوى را
ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا
ماهنامه موعود شماره 41
پى نوشتها:
1 . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج52، ص307 و 308: »له كنز بالطالقان ماهو بذهب، ولا فضة، و راية لم تنشر منذ طويت، و رجال كأنَّ قلوبهم زبر الحديد لايشوبها شكّف فى ذات اللَّه أشدّ من الحجر، لو حملوا على الجبال لأزالوها، لا يقصدون براياتهم بلدة إلاّ خرَّبوها، كأنَّ على خيولهم العقبان يتمسّحون بسرج الإمام،عليه السلام، يطلبون بذلك البركة، و يحفّون به يقونه بأنفسهم فى الحروب، و يكفونه ما يريد فيهم.
رجال لاينامون اللّيل، لهم دوىّف فى صلاتهم كدوىّف النحل، يبيتون قياماً على أطرافهم، و يصبحون على خيولهم، رهبان باللّيل ليوث بالنّهار، هم أطوع له من الأمة لسيّدها، كالمصابيح كأنَّ قلوبهم القناديل، و هم من خشيةاللَّه مشفقون، يدعون بالشهادة، و يتمنّون أن يقتلوا فى سبيل اللَّه، شعارهم: يا لثارات الحسين، إذا ساروا يسير الرّفعب أمامهم مسيرة شهر، يمشون إلى المولى إرسالا، بهم ينصراللَّه إمام الحقّف«.
2 . همان، ج77، ص374، از حضرت على(ع).
3 . همان، ج70، ص213، از حضرت على(ع).
4 . سوره بقره(2) آيه 282.
5 . سيد علينقى فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 184، ص612.
6 . همان، ص613.
7 . سوره نساء(4) آيه 59.
8 . سوره انبياء(21) آيه 69.
9 . ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 184، ص613.
10. سوره ال عمران(3) آيه 169.
11. محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج44، ص381.
برگرفته از سايت :المهدويه