به نام خدا
ما قطع نداريم كه حضرت از تمام اولياي خود، پنهان باشد، بلكه جايز است كه براي بيشتر آنان ظاهر گردد و نمي داند هر انساني مگر حال خود را. پس اگر براي او ظاهر گردد، علت نهان شدن، زائل گرديده و اگر ظاهر نشود، مي داند كه براي وى، ظاهر نشده به خاطر اشكالي كه به او باز مي گردد، اگر چه به شرح نداند تقصير وي چه بوده است.
ديدگاه دوّم: امكان ارتباط.
گروهي از علماي شيعه بر اين باورند كه در غيبت كبرى، امكان ارتباط با امام زمان(عج) وجود دارد. اين ديدگاه در بين متأخران شهرت دارد. اين ديدگاه، از سيد مرتضي شروع مي شود و پس از وى، شهرت مي يابد و افرادي چون: محدّث نورى، كراجكى، شيخ طوسي و… آن را طرح مي كنند.
سيد مرتضى، امكان ارتباط اولياي الهي را با آن حضرت جايز مي داند. در پاسخ به اين پرسش كه حضور امام، در پرده غيب،چه فايده اي داردامكان استفاده گروهي از اولياء الهي را از محضر آن حضرت، مطرح مي كند. پيش از نقل و بررسي دليلهاي اقامه شده بر اين نظر، ديدگاه علماي گذشته را مطرح مي كنيم و به بررسي آنها مي پردازيم:.
پيش از اين ذكر شد كه افرادي مانند: نعماني و شيخ مفيد، ديدن و ارتباط با امام زمان را در غيبت كبري جايز نمي دانند.
شيخ مفيد، فرض را بر عدم مشاهده و ارتباط با امام(ع) گذاشته و امكان ارتباط را مطرح نكرده است(1).
شاگرد وى، سيد مرتضى، ارتباط و استفاده گروهي از اولياي الهي را از آن حضرت، ممكن مي داند و در كتابهاي تنزيه الانبياء، رساله غيبت، شافي و مقنع اين مسأله را ذكر كرده است.
سيد مرتضي در پاسخ به اين اشكال كه امام غائبي كه هيچ كس از مردم به وي دسترسي نداشته باشند، چه فايده اي دارد و تفاوت بود و نبود وي چيست مي نويسد:.
(الجواب: قلنا اوّل ما نقر له إنّا غير قاطعين علي أن الامام(ع) لايصل اليه أحد ولايلقاه بشر فهذا أمر غيرمعلوم ولاسبيل الي القطع اليه(2).).
در پاسخ مي گوئيم، نخستين چيزي كه به آن معترفيم اين است كه: ما قطع نداريم هيچ كس به خدمت امام نمي رسد و هيچ بشري او را ملاقات نمي كند. اين امر، معلوم نيست و راهي به قطع به آن وجود ندارد.
يا مي نويسد:.
(نحن نجوّز أن يصل إليه كثير من أوليائه والقائلين بامامته فينتفعون به(3).).
ما جايز مي دانيم كه گروه زيادي از اوليا و معتقدانِ به امامت ايشان، شرفياب محضرشان شوند و بهره گيرند.
يا مي نويسد:.
(…لسنا نقطع علي أن الامام لايظهر لبعض أوليائه وشيعته بل يجوز ذلك ويجوز أيضاً أن لايكون ظاهراً لأحد منهم وليس يعرف كل واحد منّا إلا حال نفسه فاما حال غيره فغير معلوم له ولأجل تجويزنا ان لايظهر لبعضهم او لجميعهم ماذكرنا العلة المانعة من الظهور(4).).
ما قطع نداريم امام بر برخي از اولياء و شيعيان خود ظاهر نشود، بلكه اين جايز است و نيز جايز خواهد بود كه براي هيچ يك از آنان ظاهر نگردد. هر كس از ما، نمي داند مگر حال خود را، امّا حال ديگران براي او معلوم نيست و به خاطر جايز شمردن ما، ظاهر نشدن را براي برخى، يا تمام شيعيان، علت مانع از ظهور را ذكر كرديم.
سيد مرتضي در كتاب المقنع في الغيبه، همين نظر را دارد و احتمال جايز نبودن ديدار را نيز يادآور شده است(5).
ديدگاه سيد مرتضي را در مقنع، طبرسي در اعلام الورى(6)، و اربلي در كشف الغمه(7)، به نقل از اعلام الورى، به گونه خلاصه آورده است.
ديگر معاصران سيد مرتضى، در پاسخ به اين اشكال كه چرا بايد امام عصر از اولياي خود پنهان باشد، همين پاسخ را داده اند. از جمله كراجكي در كنزالفوائد مي نويسد:.
(ولسنا مع ذلك نقطع علي أن الامام(ع) لايعرفه أحد ولايصل إليه بل قديجوز أن يجتمع به طائفة من أوليائه تستر اجتماعها به و تخفيه(8)
و با تمام اينها، ما قطع نداريم كه امام را هيچ كس نمي شناسد و به حضورش نمي رسد، بلكه جايز است كه گروهي از اولياي آن حضرت، با وي اجتماع كنند و جمع آنان پنهان و مخفي بماند.
از ديگر كساني كه امكان ارتباط را مطرح كرده اند، عبارتند از: سديد الدين حمصي درالمنقذ من التقليد(9)، شيخ طوسي در كتاب تلخيص الشافى(10) و كتاب الغيبة. شيخ طوسي در كتاب الغيبة مي نويسد:.
(انّا اوّلاً: لانقطع علي استتاره عن جميع اوليائه بل يجوز ان يظهر لاكثرهم ولايعلم كل إنسان إلا حال نفسه فان كان ظاهراً له فعلّته مزاحة وإن لم يكن ظاهراً له علم أنه إنما لم يظهر له لامر يرجع اليه و ان لم يعلمه مفصّلاً لتقصير من جهته(11).).
ما قطع نداريم كه حضرت از تمام اولياي خود، پنهان باشد، بلكه جايز است كه براي بيشتر آنان ظاهر گردد و نمي داند هر انساني مگر حال خود را. پس اگر براي او ظاهر گردد، علت نهان شدن، زائل گرديده و اگر ظاهر نشود، مي داند كه براي وى، ظاهر نشده به خاطر اشكالي كه به او باز مي گردد، اگر چه به شرح نداند تقصير وي چه بوده است.
گويا، در آغاز، احتمال ارتباط مطرح بوده، ولي از زمان سيد بن طاووس (م:664) به بعد، با نقل داستانها، قضيّه يقيني شده است. گرچه، برخي داستانها، مربوط به قبل از اين تاريخ مي شود. مثلاً نخستين داستان، مربوط به ابن قولويه، در سال 339 ه .ق است كه قرامطه، حجرالاسود را بازگرداندند(12).
در ارتباط با آنچه اين دانشمندان بزرگ شيعه بيان كردند، چند نكته لازم به يادآوري است.
1. اين اظهار نظرها در پاسخ از اشكالاتي است كه مخالفان مطرح كرده اند. سيد مرتضى، اين سخنان را در الشافي في الامامه، در رد اظهارات قاضي عبدالجباربن احمد همداني اسدآبادي (م:415) در كتاب مغني بيان كرده است.(13).
احتمال ديدن، در رد اشكال خصم كافي است.
2. سيد مرتضي و شيخ طوسى، فقط در حد احتمال اين عقيده را ابراز كرده اند و به عنوان يك عقيده و امر قطعي به آن ملتزم نيستند؛ زيرا در عبارتِ شافى، احتمال عدم ملاقات حضرت را نيز بيان كرد و بر همين اساس، شيخ طوسي در تلخيص الشافى، اصل تجويز را كافي مي داند براي رد استدلال خصم:.
(انا لا نقطع علي انه مستتر عن جميع اوليائه والتجويز في هذا الباب كافٍ(14).).
ما قطع نداريم كه او از تمام اولياي خود، چهره پنهان مي دارد و جايز بودن ديدن، در اين باب (براي پاسخ از اشكال) كافي است.
شيخ طوسي در كتاب الغيبه، در پاسخ از اين كه چرا امام زمان از همه مردم، حتي از اولياي خود، پنهان شده، مي نويسد:.
(لانّا اولاً لانقطع علي انه مستتر عن جميع اوليائه والتجويز في هذا الباب كاف(15).).
براي اينكه، اولاً قطع نداريم كه او از تمام اوليايش پنهان باشد، و جواز در اين باب كافي است.
بنابراين اگر كسي در پاسخ از اشكال معتقد باشد كه فقط چند نفري از خدمتگزاران حضرت، ايشان را مي بينند، آن گونه كه در روايات ذكر شده، نظر شيخ طوسي و سيد مرتضي تأمين شده است.
3. تعبير (هيچ كس نمي داند مگر حال خود را)، كه در كلام سيد مرتضي و شيخ طوسي آمده، اين نكته را مي رساند كه آنان باور داشتند اگر افرادي آن حضرت را ببينند، حق اظهار به ديگران را ندارند؛ زيرا توقيع، مدعي مشاهده را (كذاب مفتر) معرفي كرده و اگر افرادي حضرت را نبينند، بايد علت آن را در خود، بجويند و موانع ظهور وجود شريف حضرت را براي خويش برطرف سازند. چون اين امري است نهانى(16)، ديگران از آن آگاه، نخواهند شد. بنابراين، شيخ طوسي كه توقيع را ذكر كرده، به آن اعتقاد داشته و با اظهار اين كه شايد برخي از اولياء، به خدمت ايشان برسند، با توقيع مخالفت نكرده، زيرا بر اين باور بوده كه مرتبط با امام زمان، حق اظهار آن را ندارد، تا مشمول توقيع گردد.
علي بن عيسي اربلي در كشف الغمه، پس از نقل توقيع از اعلام الوري كه در آن آمده:.
(مدّعي مشاهده، پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني كذاب مفتر است.).
و آوردن اين عبارت از همان كتاب:.
(ما قطع نداريم كه كسي به خدمت امام نرسد.).
براي رفع تناقض مي نويسد:.
(الذي اراه انه ان كان يراه أحد فقد علم منهم انّهم لايدّعون رؤيته و مشاهدته وان الذي يدعيها كذّاب فلامناقضة اذاً والله اعلم(17).).
به نظر من مي رسد كه اگر شخصي آن حضرت را ببيند، او مي داند كه نبايد ادعاي رؤيت و مشاهده كند و كسي كه چنين ادعايي كند، دروغگوست، پس تناقضي بين اين دو نيست.
اين نظر، به گونه اي ظريف، در كلام سيدمرتضي و شيخ طوسي آمده بود كه ما بدان اشاره كرديم، زيرا كسي كه امام(ع) را ببيند و ادعايي نداشته باشد، مشمول توقيع نخواهد شد.
4. علماي ما، در پاسخ از اين كه چرا نبايد امام زمان، بر اولياي خود ظاهر شود، به اين احتمال كه شايد: (برخي از اولياء، از محضر آن حضرت بهره مند گردند) بسنده نكرده اند كه ما آنان را معتقد به اين امر بدانيم، بلكه پاسخهاي فراواني داده اند.
سيد مرتضي در شافي اين را سومين(18) و طبرسي در اعلام الورى(19) چهارمين پاسخ قرار داده اند.
سيد مرتضي در رساله غيبت، فائده و نفع ديگرى، افزون بر امكان ارتباط براي برخي شيعيان، بر وجود حضرت در پرده غيب ارائه داده است.
(لانهم مع علمهم بوجوده بينهم و قطعهم علي وجوب طاعته عليهم و لزومها لهم لابد من ان يخافوه و يهابوه في ارتكاب القبائح و يخشوا تاديبه ومؤاخذته فيقل منهم فعل القبيح ويكثر فعل الحسن او يكون ذلك أقرب وهذه جهة الحاجة العقليّة الي الامام(20)…).
زيرا شيعيان، با اعتقاد به وجود حضرت در بين آنان و قطع آنان بر وجوب اطاعت و لزوم پيروي از ايشان، ناگزير، هراسي از حضرت دارند، در ارتكاب كار زشت. و از تأديب و بازخواست حضرت مي ترسند. از اين روى، كار زشت، كم انجام مي دهند و كار نيكو زياد، يا به انجام آن، نزديك ترند. همين جهت عقلي نياز به امام است.
بنابراين، اعتقاد به وجود حضرت، بدون ارتباط و مشاهده ايشان، ثمرات و فوائدي دارد و اين معناي (لطف وجود)(21) حضرت براي افراد است و راه تأثير معنوي امام بر نفوس و ارواح كه علامه طباطبائي به آن اشارت دارند(22).
شيخ مفيد، برخلاف سيد مرتضى، در ذكر فوائد وجود حجت و امام، به هيچ وجه احتمال مشاهده حضرت را مطرح نكرده، بلكه معرفت امام و انتظار فرج را از فوائد وجود حجت غائب مي داند:.
(نفس معرفت ما به وجود و امامت و عصمت و كمال آن حضرت، براي ما مفيد است در به دست آوردن ثواب. و انتظار ما، براي ظهور آن حضرت، عبادتي است كه باعث از بين رفتن عذاب بزرگ مي شود و به وسيله آن واجبي را كه خداوند، ما را به آن ملزم كرده ادا مي كنيم، همان گونه كه شناخت پيامبران گذشته، براي ما مفيد است(23).).
بنابراين، وجود حضرت در پرده غيب، به معناي انقطاع كامل از امت نيست، بلكه حضرت، به منزله خورشيد در پشت ابر است كه آثار وجوديش به شيعيان مي رسد. توسل به امام زمان و تشكيل مجالس در اين ارتباط، به معناي مجلس ديدار نيست، بلكه براي استمداد و استغاثه از محضر پرفيض اوست؛ زيرا امكان دارد در مجلس ما شركت كرده باشد و از خدا بخواهد كه ما را ياري و كمك كند.
دليلهاي امكان ارتباط.
بر امكان ارتباط با حضرت حجت در غيبت كبرى، دليلهايي مي توان اقامه كرد، كه در مجموع، به سه دليل مي رسد:.
1. روايات.
2. اجماع.
3.داستانها.
روايات.
رواياتي كه امكان ديدار با حضرت را بيان كند، اندك شمارند (3عدد) و از جهت سند و دلالت مخدوش.
امام صادق (ع) مي فرمايد:.
(لابدّ لصاحب هذا الأمر من غيبة ولابدّ له فى غيبته من عزلة، ونعم المنزل طيبة وما بثلاثين من وحشة(24).).
صاحب اين امر، بناگزير، غيبتي دارد و در دوران غيبت، از مردم كناره مي گيرد و نيكو منزلي است مدينه طيبه و با سي تن، وحشتي نيست.
(عُزْله)، يعني كناره گيري از خلق.
علامه مجلسي نقل مي كند كه در برخي نسخه ها عبارت اين گونه آمده:.
(ولا له في غيبته من عزله).
در غيبت از مردم كناره نمي گيرد.
مي افزايد:.
(ظاهرتر آن است كه قول نخست را بپذيريم و اين نظر، موافق ديگر كتابهاست(25).).
به نظر مي رسد كه احتمال دوم، صحيح باشد، زيرا، روايت، با احتمال دوم، سازگارتر است. يعني امام، با اين كه از ديده ها نهانند، امّا از مردم جدا نيستند.
افزون بر اين، رواياتي داريم كه تصريح دارند حضرت در ميان مردم است و به آنان سلام مي كند، ولي مردم حضرت را نمي شناسند. ملاصالح مازندرانى، همين گونه به توجيه اين احتمال پرداخته است(26).
به اين حديث، استدلال شده كه هميشه سي تن با حضرت همراهند. و آنان، حضرت را مي بينند. بديهي است كه با مردن يكى، ديگري در خدمت حضرت، درخواهد آمد.
(اين حديث، دلالت دارد كه حضرت، بيشتر در مدينه و اطراف مدينه است و سي تن از موالي و خواص با آن حضرت، همراهند كه اگر يكي بميرد، ديگري به جاي او مي نشيند(27).).
محدث نوري در جنةالمأوى، براي اثبات داستانهايي كه نقل كرده، به اين حديث استناد مي جويد:.
(وهذه الثلاثون الذين يستأنس بهم الامام(ع) في غيبته لابد ان يتبادلوا في كل قرن اذ لم يقدّر لهم من العمر ماقدّر لسيدهم(ع) ففي كل عصر يوجد ثلاثون مؤمناً وليّاً يتشرّفون بلقائه(28).).
واين سي تن، كه امام با آنان انس مي گيرد در زمان غيبت، بناچار، در هر قرني تغيير مي كنند؛ زيرا عمري كه براي سرور آنان مقدر شده، براي آنان نيست؛ از اين روى، در هر عصرى، سي مؤمن دوستدار، مشرف به لقاي حضرت مي شوند.
نقد و بررسي.
در اين كه گروهي امكان دارد در خدمت حضرت باشند، ترديدي نيست، ولي پذيرش اين حديث، با معنايي كه ذكر كرده اند، پذيرفتني نيست.
اينك اشكالاتي كه بر اين حديث وارد است:.
1. حديث از جهت سند ضعيف است؛ زيرا يكي از راويان، علي بن ابي حمزه بطائنى، رئيس واقفيه است(29).
مگر اين كه احتمال داده شود كه حديث را پيش از قول به وقف نقل كرده، از اين روي علامه، در مرآةالعقول، اين حديث را (ضعيف) يا (موثق) دانسته است. ولي به تنهايى، قابل استناد نخواهد بود.
علامه مجلسى، بعد از نقل اين حديث، در بحارالانوار، از غيبت نعمانى، سند صحيحي براي آن ذكر كرده(30)، بدون اين كه حديث را نقل كند كه به نظر مي رسد، در كلام وى، اشتباهي رخ داده و سندي كه مربوط به حديث پس از اين روايت، در غيبت نعماني آمده(31)، براي اين حديث نقل كرده است. در حاشيه (بحارالانوار)، به اين اشتباه تصريح شده است.
2. متن اين حديث، پذيرفتني نيست؛ زيرا در آن آمده: سي تن همراه دارد، پس وحشتي ندارد. گويا حضرت از تنهايي وحشت داشته،اين سي تن همراه و مونس، سبب شده اند كه حضرت وحشتي نداشته باشد!.
علامه مجلسى، معناي ديگر نيز ذكر كرده:.
(دوستداران حضرت، به خاطر انس با يكديگر، دچار وحشت نمي شوند.).
3. معمولاً شارحان كافى، اين حديث را مربوط به دوران غيبت صغري دانسته اند كه مكان حضرت، شهر مدينه بوده است.
علامه مجلسى، در مرآة العقول، در شرح اين حديث، ظاهراً آن را مخصوص غيبت كبري دانسته و از قول به غيبت صغرى، با عنوان (قيل) ياد كرده است(32).
در شرح حديث بعدى، اشاره مي كند كه اين حديث مربوط به دوران غيبت كبري است و اين سي تن را از خواص و موالي و خدمتگزاران حضرت مي داند(33).
ملاصالح مازندراني نيز، غيبت را غيبت كبري مي داند و چنين استدلال مي كند:.
(لانه يعتزل فيها الناس جميعاً(34).).
زيرا در آن غيبت، از تمام مردم كناره گيري مي كند.
اصل توجيه ملاصالح با بحث و زمان ما منافاتي ندارد، زيرا وي در دوران غيبت كبرى، معتقد است تمام مردم به حضرت دسترسي ندارند و تنها خدمتگزاران حضرت ،ايشان را مي بينند. ولي با توجه به اين كه در حديث، جايگاه امام مدينه معرفي شده است، با غيبت صغرى، مناسبت تر مي نمايد. فيض كاشاني حديث را مربوط به غيبت صغري دانسته و در شرح آن مي نويسد:.
(ومعه ثلاثون من شيعته يأنس بعضهم ببعض فلاوحشة لهم كأنه أشاد بذلك الي غيبة القصيرة فان في الطويلة ليس لشيعته إليه سبيل(35).).
همراه حضرت، سي تن از شيعيان وي وجود دارند كه با هم انس گرفته و وحشتي ندارند. گويا اين حديث دوران غيبت كوتاه را بيان مي كند؛ زيرا در غيبت كبرى، شيعيان حضرت، به وي دسترسي ندارند.
آن گونه كه در كلام فيض و ملاصالح آمده، اگر غيبت كبري مراد باشد، مراد از سي تن خدمتگزاران حضرت هستند كه در روايت بعدي از آنان به (موالي خاصه) تعبير شده و در كلام مجلسي نيز آمده بود ودلالتي بر گفته استدلال كنندگان ندارد.
موثقه اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) كه فرمود:.
(للقائم غيبتان: احداهما قصيرة والاخري طويلة الغيبة الاولي لايعلم بمكانه فيها الاخاصة شيعته والاخري لايعلم بمكانه فيها الاخاصة مواليه(36).).
حضرت قائم، دو غيبت دارد: يكي كوتاه و ديگري طولاني است. در غيبت نخست، از مكان حضرت كسي آگاه نيست، مگر شيعيان خاص و در غيبت دوم، مكان وي را نمي داند، مگر مواليان خاص آن حضرت.
اين روايت را نعماني از ابن عقده و كليني با تفاوت اندكي در سند، نقل كرده است(37).
از اين روايت، دو نكته فهميده مي شود:.
1. حضرت مانند ديگران، مكان دارد و ديدار با وي براي كساني ميسر است كه از مكان وي آگاه باشند. پس حضور حضرت در جامعه، به صورت روح مجرد و مانند آن، صحيح نيست.
2. در غيبت كبرى، مواليان خاص مكان حضرت را مي دانند و با وى، ديدار مي كنند.
مواليان، چه كساني هستند كه بر شيعيان خاص امتياز دارند و در غيبت كبري در خدمت حضرت قرار دارند. ملاصالح مازندرانى، مي نويسد: (منظور از (خاصه موالى)، حواريون حضرت هستند(38).).
علامه مجلسى، در شرح اين حديث مي نويسد:.
(إلاّ خاصة مواليه) اي خدمه و اهله واولاده او الثلاثين الذين مضي ذكرهم وفي الغيبة الصغري كان بعض خواص شيعته مطّلعين علي مكانه كالسّفراء وبعض الوكلاء(39).).
(منظور از موالي خاصه، خادمان و خاندان و فرزندان وي هستند، يا سي نفري كه پيش از اين گذشت. و در غيبت صغرى، برخي خواص شيعه از مكان حضرت آگاه بودند، مانند سفراء و برخي از وكلاي حضرت.
در اين جا، علامه مجلسى، امكان ارتباط با حضرت را براي شيعيان جايز نمي داند و در ادامه شرح حديث، توقيع شريف را از كتاب صدوق، نقل مي كند.
اين كه علامه مجلسي به اهل و فرزند حضرت اشاره دارد، صحيح نمي نمايد و امكان دارد برگرفته از افسانه جزيره خضراء باشد و يا برخي روايات كه متن و سند متقني ندارند.
فيض كاشانى، در وافي (خاصة موالى) را به خدمه حضرت تفسير كرده و تصريح مي كند كه شيعيان در دوران غيبت، به آن حضرت دسترسي ندارند:.
(كانه يريد بخاصة الموالي الذين يخدمونه لأنّ سائر الشيعة ليس لهم فيها اليه سبيل(40).).
ُ مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل مي كند كه فرمود:.
(إنّ لصاحب هذا الأمْرِ غَيْبَتين احديهما تطولُ حتّي يقُول بعضهم: مات وبعضهم يَقُولُ: قتل وبعضهم يقول: ذهب، فلايبقي علي امرِهِ من اصحابه الاّ نفر يسير، لايطّلع علي موضعه أحد من ولى ولاغيره إلاّ المولَي الذي يلي أمرَهُ(41).).
براي صاحب اين امر، دو غيبت است: يكي از آن دو طولاني است تا اين كه بعضي از مردم گويند: مرده است و برخي گويند: كشته شده و گروهي گويند: رفته است. پس بر اعتقاد به حضرت، از اصحاب وي كسي باقي نمي ماند، مگر افراد اندكى. هيچ كس از جايگاه او آگاه نيست، نه ولي و نه ديگران، مگر خادمي كه كارهاي ايشان را انجام مي دهد.
اين حديث در بحارالانوار ذكر شده، ولي به جاي (من ولي ولاغيره(42)، (من ولده) آمده است. مجلسي اين حديث را از كتاب الغيبة شيخ طوسى، نقل كرده كه در يك مورد (من ولده) دارد(43) ودر مورد ديگر هيچ يك از اين دو را ندارد و فقط (لاغيره)(44) دارد. و در نقل (البرهان) متقي هندى، مانند غيبت نعماني آمده و روايت از امام حسين(ع) است(45).
اين حديث، گذشته از ضعف و اضطراب سند، دلالت مي كند كه فقط غلامي كه در خدمت حضرت است از جايگاه امام، آگاهي دارد و با ايشان ارتباط دارد و ديگر مردم، به خاطر طولاني شدن غيبت، معتقد به مرگ حضرت مي شوند و اندكي بر اعتقاد به بقاي ايشان باقي مي مانند.
نتيجه.
در ارتباط با نظريه دوم و رواياتي كه نقل گرديد، به اين نتيجه مي رسيم كه شيخ طوسي و سيد مرتضي دليل مستدلي بر ارتباط و مشاهده ارائه ندادند، بلكه در پاسخ از اشكالى، احتمال درك فيض را براي برخي خواص محتمل دانستند و از جهت ادله نقلى، كه عمده دليل در اين باب است، تنها رؤيت و مشاهده را براي موالي خاص، ممكن مي دانند و منظور از موالى، خدمتگزاران حضرت هستند. براساس همين روايات، شيخ مفيد درباره ارتباط با حضرت، در غيبت كبري مي نويسد:.
(بانّه لابدّ للقائم المنتظر من غيبتين احدهما أطول من الاُخري ويَعْرف خبره الخاص فى القُصْري ولايعرف العامُّ له مستقراً فى الطولي الاّ من تولّي خدمته من ثقاة اوليائه ولم ينقطع عنه الي الاشتغال بغيره(46).).
قائم منتظر، بناچار دو غيبت دارد: يكي از ديگري طولاني تر است. افراد خاص از اخبار ايشان در غيبت صغري آگاه مي شوند و جايگاه استقرار وي را تمام مردم در غيبت كبري نمي شناسند، مگر كسي كه متولي خدمت حضرت باشد. از دوستان مورد اعتماد كه بجز به خدمت حضرت، به كار ديگري نپردازد.
آنچه شيخ مفيد، بيان كرده برگرفته از رواياتي است كه ذكر شد. موالي خاص از مكان حضرت آگاهي دارند. بنابراين، كساني كه به طور مطلق به مفيد نسبت داده اند كه ايشان ارتباط با حضرت را روا مي دانسته، به دور از حقيقت است. تكيه مفيد بر اين نكته كه به كار ديگري نپردازد، به خاطر محدود كردن اين ارتباط به خادمان آن حضرت است.
به هر حال، اگر (خاصه موالى) را شامل شيعيان مخلص غير خادم و شخصيتهاي وارسته و ابدال بدانيم، مي توان گفت كه ممكن است برخي از شخصيتهاي بزرگ درك فيض حضور حضرت را بيابند بدون اين كه ادعايي داشته باشند.
اجماع.
از ديگر شواهدي كه بر امكان ارتباط در عصر غيبت ذكر كرده اند، اجماع است. يعني عالمى، سخني از حضرت مهدى(عج) شنيده و آن را به خاطر اين كه تكذيب نشود، در قالب اجماع بيان كرده است.
محقق تسترى، در كشف القناع براي اثبات اجماع، و گونه هاي آن مي نويسد:.
(برخي بزرگان و حاملان اسرار ائمه(ع)،مسائلي را از امام عصر(عج) دريافت كرده اند. و چون امكان اعلان آن نبوده با عنوان اجماع از نظر امام زمان(ع) ياد مي كنند.).
وى، بر اين اساس، اكثر زيارات و آداب و اعمال معروفي كه بين اماميه متداول است و مستندي از اخبار و كتابهاي بزرگان گذشته ندارد، در همين نكته مي داند:.
(براي گروهي از حاملان اسرار ائمه، عليهم السلام، علم به سخن امام غائب، ثابت مي شود، با نقل يكي از سفيران، يا خدمتگزاران آن حضرت در نهانى، به گونه اي كه يقين حاصل شود، يا با توقيع و نگارش، يا با شنيدن از حضرت، به صورتي كه منافي امتناع رؤيت در زمان غيبت نباشد و چون نمي تواند به آنچه اطلاع يافته، تصريح كند و اعلان بدارد كه سخن از كيست و در ديگر ادله علمي موجود، دليلي بر آن ندارد… و مأمور به پنهان داشتن آن نيست، آن را به صورت اجماع ذكر مي كند. شايد همين اصل، در بسياري از زيارات و آداب و اعمال معروفي باشد كه بين اماميه متداول شده و مستند ظاهري از اخبار و كتابهاي گذشتگان ندارد…(47).).
محدث نورى، در جنةالمأوى(48) و نجم الثاقب(49)، با توجه به گفته محقق تسترى، آن را دليل بر امكان ارتباط گروهي با حضرت حجت(عج) مي گيرد.
در پاسخ از ادعاي محقق تستري مي توان نكاتي را طرح كرد:.
1. اين ادعا، با روايات امتناع رؤيت در عصر غيبت، ناسازگاري دارد و تعبير به سفير در غيبت كبرى، صحيح نيست و توقيع و نگارش در اين زمان نيز امكان ندارد. بايد دليل خاصي بر اثبات آن ارائه گردد و با حدس قابل پذيرش نيست.
2. علما، هيچ گونه حجيتي براي چنين اجماعي قائل نيستند و حتي اجماع لطفي و دخولي را كه احتمال حضور امام در جمع اجماع كنندگان است، ردّ مي كنند.
شيخ عبدالكريم حائرى، در دررالفوائد، پس از ذكر اجماع دخولي و اجماع لطفي در ردّ آنها چنين اظهار نظر مي كند:.
(ان الطريق الاول مما لايمكن تحصيله في عصر الغيبة… والطريق الثاني ليس صحيحاً لعدم تمامية البرهان الذي اقيم عليه فانه بعد غيبة الامام عليه السلام بتقصير منا كل مايفوتنا من الانتفاع بوجوده الشريف وبما يكون عنده من الاحكام الواقعية قد فاتنا من قبل انفسنا فلايجب عليه عقلاً ان يظهر المخالفة عند اتفاق العلماء اذا كان اتفاقهم علي خلاف حكم الله الواقعى(50).).
راه نخست (اجماع دخولى) از آن مواردي است كه در عصر غيبت تحصيل آن امكان ندارد. و راه دوم (اجماع لطفى) نيز درست نيست؛ زيرا دليل آن كامل نيست. چون پس از غيبت امام، به خاطر تقصيري كه از ما رخ داده، هر چه از بهره مندي از وجود حضرت محروم بمانيم و آنچه از احكام واقعي كه نزد آن حضرت است از دست بدهيم، از جانب خود ماست و بر امام عقلاً واجب نيست كه با اتفاق علماء، مخالفت كند، آن گاه كه اجماع آنان بر خلاف حكم واقعي باشد.
آن گاه كه امام، وظيفه براي اصلاح آنچه با واقع ناسازگار است، نداشته باشد، به طريق اولى، در باب آداب زيارت و… وظيفه اي نخواهد داشت.
افزون بر اين، علماي ما، در گذشته و حال، به اين نكته به روشني اشاره كرده اند كه وظيفه مردم در غيبت كبرى، مراجعه به علماست. كراجكى، پس از بيان احتمال بهره وري گروهي از اولياء، به اين نكته تصريح مي كند(51) و شيخ مفيد، اظهار مي دارد كه بايد به فقهاء مراجعه كرد و اگر آنان، پاسخي از روايات نيابند، بايد از عقل، كه حجت باطني است استمداد بجويند و عقل را به عنوان منبع احكام شرعى، معرفي مي كند:.
(ويستعينوا في معرفة ذلك بعلماء الشيعه وفقهائهم وان كان – والعياذ باللّه – لم يوجد فيما اختلفوا فيه نص علي حكم سمعي فليعلم ان ذلك مما كان في العقول و مفهوم احكام العقول…(52).).
در موارد اختلافى، از علما و فقهاي شيعه، كمك بخواهند و اگر در آنچه اختلاف كرده اند، دليلي نيافتند، پس بدانند اين از مواردي است كه در عقلها نهفته و مفهوم حكم عقلي است.
3. احتمال دارد مواردي كه وي اشاره دارد و دعاهايي كه به برخي آموخته، در خواب بوده است، آن گونه كه سيد بن طاووس، در شرح دعاي مصري در مهج الدعوات، ذكر كرده(53) و فقط در يك مورد گفته كه صداي حضرت را در سرداب سامراء شنيده كه به دعا مشغول است(54) و در آن جا نيز، ادعاي رؤيت نكرده است.
4. ما اگر آنچه را كه محقق تستري گفته، صحيح بدانيم، باز دليلي بر ادعاي محدث نوري نخواهد شد كه داستانهايي در مشاهده حضرت آورده است، زيرا محقق تسترى، فرض را جايي گرفته كه مرتبط با امام عصر(عج)، به هيچ وجه ادعاي مشاهده ندارد و به خاطر همين ادعا نداشتن، نظر حضرت حجت را، به عنوان اجماع نقل مي كند و از اظهار مشاهده، اجتناب مي ورزد، چرا كه تكذيب خواهد شد.
داستانها.
در كتابهاي بسيارى، داستانهاي گوناگوني نقل شده كه امكان ارتباط با حضرت را در غيبت كبري نشان مي دهد. به نظر مي رسد، نخستين حكايت مربوط به ابن قولويه باشد (درباره نصب حجرالاسود در سال 339 كه توسط قرامطه، دزديده شده بود.) كه قطب الدين راوندي (م:573) در الخرايج والجرائح، نقل كرده است(55).
بعدها سيد بن طاووس (م:644) به اين كار اهتمام ورزيد و داستانهاي گوناگوني در كتابهاي خود نقل كرده است(56).
رفته رفته اين داستانها زياد شد و برخي تحت تأثير اين داستانها قرار گرفتند و روايات عدم امكان رؤيت را كنار گذاشتند و يا ناديده گرفتند و چنين پنداشتند كه رؤيت حضرت حجّت در دوران غيبت كبرى، امري است مسلم و خدشه ناپذير.
محدث نورى، از اين گروه است. وى، اين داستانها را در كتابهاي خود انباشته و براساس اين داستانها، پنداشته كه ديدن امام زمان، خدشه ناپذير است و مسلم:.
(ما روشن كرديم جواز ديدن حضرت را در غيبت كبرى، به طور مستوفى. در رساله هاى: جنةالمأوي و نجم الثاقب، شواهدي بر اين مطلب ذكر كرديم كه ترديدي باقي نماند و از سيد مرتضي و شيخ الطائفه و ابن طاووس تصريح بر اين مطلب را آورديم و براي آنچه درباره تكذيب مدعيان رؤيت آمده، تأويلاتي ارائه كرديم(57).).
ما در همين مقال، سخنان سيد مرتضي و شيخ طوسي را نقل كرديم و درباره آنها، به شرح سخن گفتيم.
اينك به پاره اي از توجيهات و تأويلات محدث نورى، كه در حلّ تضاد بين اين داستانها و تكذيب مدعيان رؤيت نقل كرده، مي پردازيم:.
1. نخستين اشكالي كه ايشان بر توقيع (كه مدعيان رؤيت را كذاب مفتر مي داند) دارد،اين است كه آن رامرسل و ضعيف مي داندكه به شرح از اين اشكال پاسخ گفتيم.
2. توجيهي است كه علامه مجلسي دارد. وى، زماني كه توقيع را با داستانهايي كه نقل كرده، ناسازگار ديده، به توجيه و تأويل توقيع پرداخته است:.
(لعلّه محمول علي من يدّعي المشاهدة مع النيابة و إيصال الأخبار من جانبه الي الشيعه، علي مثال السفراء لئلا ينافي الاخبار التي مضت وستأتي فيمن رأه (58).).
شايد توقيع بر كساني حمل شود كه مدعي مشاهده با نيابت از آن بزرگواراند و اخبار را از جانب حضرت، مانند سفيران به شيعيان برسانند، تا با آنچه پيش از اين ذكر شد، و پس از اين مي آيد كه برخي حضرت را ديده اند، ناسازگاري نداشته باشد.
اين توجيه نيز صحيح نمي نمايد: اولاً، حضرت، به نماينده خود، سفارش مي كند كه تو نبايد كسي را به جانشيني خود بگمارى، چون غيبت تام، آغاز شده است. اين بخش از توقيع امام، نفي نيابت مي كند.
ثانياً، به طور مطلق بيان مي كند كه مدعي مشاهده را، پيش از خروج سفياني و صيحه آسمانى، بايد تكذيب كرد و اين مطلبي است افزون بر عدم تعيين جانشين.
ثالثاً، با مرگ سمرى، نيابت خاص پايان يافته و علماي شيعه، مدعيان نيابت را از اين راه تكذيب مي كردند و به ذيل توقيع در ردّ آنان استدلال نمي كردند، چون ذيل آن مربوط به تمام مدعيان مشاهده است، نه ادعاي همراه با نيابت(59).
3. توجيه ديگري كه ذكر كرده اند، برگرفته از قصه جزيره خضراء است كه قهرمان افسانه، در پاسخ به اين اشكال كه مدعي مشاهده را بايد تكذيب كرد، مي گويد:.
(اين مربوط به زماني است كه دشمنان اهل بيت، زياد بودند و بني عباس، بر مردم مسلّط، به گونه اي كه شيعه از بيان اين مطالب امتناع مي ورزيد. اما در اين زمان، كه مدتي طولاني از غيبت مي گذرد و دشمنان از دستيابي به حضرت، نااميد شده اند و شهرهاي ما از دشمنان و ظلم و كينه آنان به دور است، رؤيت و مشاهده حضرت اشكال ندارد(60).).
پاسخ:.
1. داستان جزيره خضراء، داستاني است ساختگي كه نه مدركي دارد و نه ارزش علمى.آقا بزرگ تهرانى، آن را داستاني تخيلي و غيرواقعي مي داند(61).
شيخ جعفر كاشف الغطاء، اين داستان را غيرصحيح و از باورهاي اخباريان مي داند كه از كتابهاي مهجور و متروك گرفته اند:.
(ومنها اعتمادهم علي كل رواية حتي ان بعض فضلائهم رأي في بعض الكتب المهجورة الموضوعة لذكر ما يرويه القصّاص من ان جزيرة في البحر تدعي الجزيرة الخضراء فيها دور لصاحب الزمان فيها عياله واولاده فذهب في طلبها حتي وصل الي مصر فبلغه انها جزيرة فيها طوائف من النصارى. وكأنّه لم ير الاخبار الدالة علي عدم وقوع الرؤية من احد بعد الغيبة الكبري ولاتتبع كلمات العلماء الدالة علي ذلك(62).).
و از اخبار منكر و شكف انگيز اخباريان، اعتماد آنان به هر روايتي است. حتي برخي از فضلاي آنان از كتابهاي مهجور و ساختگى، حكايتي را مي آورند كه افسانه سرايان نقل كرده اند: جزيره اي است در دريا، به نام جزيره خضراء و در آن خانه هاي صاحب الزمان و خانواده و اولادش قرار دارد.او (قهرمان داستان) نيز به آن جا مي رود و مي بيند كه در آن جزيره، گروهي از نصارا وجود دارند.
گويا، او اخباري را كه دلالت دارد بر عدم وقوع رؤيت در غيبت كبرى، نديده و نه هم كلمات علما را كه بر اين مطلب دلالت مي كند، تتبع كرده است.
امروزه متأسفانه برخى، دست به انتشار اين افسانه زده اند و آن را با جزيره برمودا، تطبيق كرده اند. در برابر، عالمان بصيرى، به اين افسانه پاسخ داده اند و ساحت امام عصر(عج) را از اين موهومات، مبرا دانسته اند.
محدث نوري نيز، داستاني نقل مي كند كه از محتواي آن برمي آيد كه داستان جزيره خضراء، موهوم است(63).
شهيد قاضي طباطبايي پس از نقل استدلال محدث نورى: (محجوب بودن آنان از انظار خلايقِ با عموم قدرت خداي تعالي بُعدي ندارد(64) مي نويسد:.
(واما حياة مولانا الامام المهدي المنتظر، ارواحنا فداه، واثباتها فلااحتياج لنا في اثباتها الي هذه الحكايات و القصص وسردها في الكتب مع ان الله تعالي علي كل شيء قدير ودلالة الايات القرآنية والاخبار المتواترة بطرق السنة والشيعة وضرورة مذهب الامامية كافية فى اثباتها مع اثبات العلم اليوم امكان الخلود للانسان في الدنيا آلافاً من السنين وكذا لااحتياج الي القول بانه، عليه السلام، يعيش في الاقليم الثامن او في جابلقا او جابلسا او انه يعيش ببدنه المثالي البرزخي وامثال هذه الاقاويل المنكرة المزخرفة المخالفة لضرورة مذهب الإماميّة فانها من الدعاوي التي لادليل عليها اصلاً(65).).
زندگي امام مهدي منتظر، ارواحنا فداه، و اثبات آن، نياز به اين حكايتها و قصه ها ندارد كه ما آنها را وارد كتابها كنيم. با اين كه خدا بر هر كاري تواناست و آيات قرآن بر اين دلالت دارد و اخبار متواتر، از طريق سني و شيعه و ضرورت مذهب، در اثبات وجود آن حضرت، كافي است. افزون بر اين، امروز دانش بشرى، امكان جاودانگي انسان را در دنيا اثبات كرده و يك انسان مي تواند هزاران سال زندگي كند. و همين طور، نيازي نيست به اين كه بگوييم آن حضرت در اقليم هشتم، يا در جابلقا و يا جابلسا زندگي مي كند، يا حضرت با بدن مثالي زندگي مي كند و از اين گونه سخنان غيرواقعي كه مخالف ضرورت مذهب اماميه است و از ادعاهايي است كه اصلاً دليلي بر آن نيست.
2. اين توجيه، با آنچه در توقيع آمده، سازگار نيست؛ زيرا بيان مي كند كه مدعي مشاهده را پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني بايد تكذيب كرد و او (كذّاب مفتر) است و اين تفاوتي بين دوران بني عباس و غير آن قائل نشده است.
3. در همان حكايت جزيره خضراء، قهرمان داستان كه مدعي است، به شش واسطه به امام مي رسد، تصريح دارد كه خود حضرت را نديده است(66)، با اين كه ادعاي نيابت خاص را دارد، برخلاف توقيع. چگونه كسي كه برابر داستان، در كنار حضرت، به سر مي برد، حضرت را ديدار نكند، اما ديگران چنين ادعايي بكنند. حتي فيض كاشانى، كه به گونه اي داستان جزيره خضراء را پذيرفته(67) و در نوادرالاخبار آن را نقل كرده، معتقد است كه در عصر غيبت كبرى، امكان ارتباط و ديدار با حضرت وجود ندارد: (فان في الطويلة ليس لشيعته اليه سبيل(68).).
تأويلات ديگري نيز محدث نوري براي توقيع ذكر كرده كه به برخي از آنها در ضمن اشاره كرديم و برخي ارزشي ندارند كه به بحث درباره آنها بپردازيم.
با تحقيقي كه درباره توقيع ارائه داديم، شكي در درستي آن نيست. بر همين اساس، علامه بحرالعلوم، كه داستانهايي درباره ملاقات وي با حضرت حجت(عج) نقل كرده اند(69)، در توقيعات مفيد ترديد مي كند(70) و سعي مي ورزد، توجيهايي ارائه دهد و به آن پاسخ دهد.
توقيعات شيخ مفيد.
از مواردي كه امكان دارد بر ارتباط با حضرت حجت، در غيبت كبرى، استفاده شود، توقيعاتي است كه گفته مي شود از جانب آن حضرت براي شيخ مفيد (و.ذيقعده 336 – م. رمضان 413) ارسال شده كه يكي به تاريخ صفر 410 و ديگر، شوّال 412 و سومي ذي الحجه 412 است(71).
در درستي اين توقيعات، ترديدهايي وجود دارد. اين توقيعات را براي نخستين بار، ابومنصور طبرسى، از علماي قرن ششم، بدون سند، پس از نزديك به صد سال كه از فوت شيخ مفيد مي گذرد، در احتجاج، نقل مي كند. آن گاه شاگرد وى، ابن شهر آشوب (م:588) به آن اشاره مي كند(72). شاگرد ابن شهرآشوب، ابن بطريق(م:600)(73) آنها را مطرح كرده است(74).
اما شاگردان مفيد: سيد مرتضى، نجاشى، شيخ طوسى، ابويعلي جعفرى، ابوالفتح كراجكى، سلاربن عبدالعزيز ديلمي و… با اين كه تأليفات فراواني داشته اند، به اين توقيعات، اشاره نكرده ند.
علامه بحرالعلوم طباطبايي نيز در اين توقيعات، در كتاب رجالي خود(75) و آقاي خويي در معجم رجال الحديث(76)، ترديد كرده اند. پيش بيني اين توقيعات از حوادث آينده دليل بر درستي آن نخواهد بود، زيرا آنچه به دست ما رسيده پس از حوادث بوده كه امكان جعل آنها مي رود.
نگاهي به حكايات.
برابر رواياتي كه ذكر شد، ارتباط با امام زمان (عج) در زمان غيبت، براي شيعيان امكان ندارد و اين اصلي است برگرفته از ادله و روايات. سخن گفتن برخلاف اين اصل نياز به ارائه دليل و حجت شرعي دارد. داستانهاي ناسازگار با اين اصل، قابل استناد نخواهند بود.
بيشتر داستانهاي نقل شده از افراد عادي و معمولي است كه در مواردى، ادعاي مشاهده حضرت را نداشته اند، بلكه ديگران چنين مطلبي را پنداشته اند.
درپاره اي از اين داستانها، اگر دقت كافي بشود، با امام زمان تطبيق ندارند.
برخي از ادعاهاي مطرح شده، همراه معجزه و برخي بدون آن است. مي توان ادعا كرد، تمام علما و فقهاي بزرگواري كه به آنها نسبت ديدار و ارتباط با حضرت را داده اند،نه در كتابهاي خود، چنين ادعايي را مطرح كرده اند و نه در جاي ديگر. اين خود، دليلي است بر غير واقعي بودن نسبتها. اگر فرض را بر وقوع چنين ديدارهايي بگذاريم، چون معتقد بودند مدعي ديدار را بايد تكذيب كرد، به اظهار چنين مطلبي نپرداخته اند.
پاره اي از داستانهاي نقل شده، سالها بعد به كتابها راه يافته كه جاي تأمل دارد و در درستي آنها بايد شك كرد.
آنچه محدث نوري در كتابهاي خود، از تاريخ قديم قم، به نقل از مونس الحزين نقل كرده است(77)، صحيح به نظر نمي رسد و از جهات گوناگون در آن، ترديد كرده اند:.
1. در وجود چنين مطالبي در تاريخ قديم قم، ترديد است(78).
2. براي شيخ صدوق، كتابي به نام (مونس الحزين) ذكر نشده است.
3. داستان نقل شده، با حوادث تاريخى، سازگار نيست، مگر اين كه دوران وقوع آن را در غيبت صغري بدانيم، آن گونه كه برخي احتمال داده اند.
برخي داستانهاي ديگر نيز، بافاصله زماني زياد وارد كتابها شده و امروز، در دسترس قرار گرفته است. از جمله: آنچه به علامه حلي (م:726) نسبت داده اند، در رابطه با ديدار امام زمان. اينها، دليلي ندارد جز اين كه بر سر زبانها افتاده اند، چه نقل ملاصفرعلي در قصص العلماء(79)، چه نقل قاضي نوراللّه شوشتري (م:1019) در مجالس المؤمنين.
قاضي نوراللّه شوشتري مي نويسد:.
(گويا علامه، بين خواب و بيدارى، با حضرت گفت وگوي داشته، تا وي را در استنساخ كتاب يكي از مخالفان، ياري كند(80).).
محدث نوري مي نويسد:.
(بهتر اين است كه بگوييم: گفت وگو در خواب بوده است(81).).
ظاهراً رواج اين داستانها، از زمان سيدبن طاووس به بعد بوده است ايشان با اين كه امكان رؤيت را در دوران غيبت، غير ممكن ندانسته، ولي خود چنين ادعايي نكرده و فقط در يك مورد، بيان كرده كه دعاي حضرت را شنيده است(82).
نقل اين داستانها، اختصاصي به شيعه ندارد، بلكه برخي از علماي اهل سنت نيز، كه اعتقاد به مهدي داشته اند، داستانهايي نقل كرده اند كه از خود داستان نادرستي آن، فهميده مي شود.
علماي شيعه نيز، براي اثبات اين كه ديگران به مهدي اعتقاد دارند آن داستانها را نقل كرده اند، از جمله نوشته اند:.
(مردي مدتي شرابخوار و عياش بود، بعد توبه كرد و در مسجد اموي دمشق وصف مهدي را شنيد. به وي علاقه مند شد. در يكي از روزها كه با تأثر در مسجد نشسته بود، مردي دست به پشت وي زد و گفت: من مهدي هستم كه دنبالش مي گردى، چند روزي از وي خواست كه خانه اي به او اختصاص دهد و مهدي يك هفته در آن جا ماند(83).).
يا سيد مهدي شيوخي (م1287ه.ق.) در كتاب بوارق الحقايق، كه شرح سفرهاي اوست، داستانهايي نقل مي كند كه با هيچ عقل سليمي سازگار نيست، از جمله ادعا مي كند:.
دوبار، با خضر ديدار داشته است.
در طوس، مهدى(ع) را ديده و ايشان آيات و اورادي را در دهان وى، فوت كرده است. در اين ديدار، امام زمان، چند كلمه به فارسى، با لهجه افغاني گفته، او مطلب را فهميده، امّا زماني كه او، چند واژه به فارسي مي گويد، حضرت متوجه مقصود وي نمي شود، از اين روى، براي آن حضرت توضيح مي دهد(84).
از اين داستانهاي به دور از عقل و مباني و ناسازگار با روايات فراوان، كه شرح آنها گذشت، در كتابها و نوشته ها زياد راه يافته و متأسفانه بدون هيچ كنترل و دقتى، در دسترس همگان قرار گرفته است و اين انديشه ناب و باور مقدس و سازنده و تحول آفرين شيعه را با خرافات و دروغها و افسانه پردازيها در هم آميخته اند كه جا دارد اهل فكر و انديشه اين هجوم شوم را دفع كنند و نگذارند باور به مهدى(عج) با اين موهومات، خداي ناخواسته، خدشه دار گردد.
خلاصه:.
1. در دوران امامت امام حسن عسكرى(ع) گروهي از شيعيان، امام عصر(عج) را ملاقات كرده اند كه نام آنان در كتابهاي تاريخي ذكر شده است.
2. در دوران غيبت صغرى، گروهي به خدمت حضرت رسيده اند، ولي از طريق سفيران و نايبان خاص.
3. آغاز غيبت كبرى، با مرگ آخرين سفير حضرت، علي بن محمد سمرى، در سال 329 شروع و اكنون نيز ادامه دارد. براين اساس، مدعيان نيابت پس از فوت آخرين سفير، تكذيب مي شوند.
4. توقيع شريفي كه شش روز پيش از مرگ سمري صادر شده، از جهت سند و دلالت هيچ اشكالي ندارد و راوي آن، از مشايخ ثقه شيخ صدوق است و دربردارنده معجزه.
5. توقيع، مشاهده حضرت را در دوران غيبت كبرى، تا هنگام خروج سفياني نفي مي كند و مدعي مشاهده را (كذّاب مفتر) مي شناسد و تفاوتي ندارد كه وي مدعي نيابت باشد، يا نباشد. مدعي اعم است از اين كه در ادعاي خود، راست بگويد يا دروغ، البته در صورتي كه با معجزه اي رخ نمايد كه اثبات آن نياز به دليل نداشته باشد، ظاهراً توقيع با آن مخالفتي ندارد.
6. افزون بر توقيع، از سه دسته از روايات، نفي رؤيت و ارتباط با حضرت در غيبت كبري استفاده مي شود. در يك دسته تصريح شده بود كه حضرت، در مراسم حج شركت مي كند، مردم را مي بيند، ولي مردم حضرت را نمي بينند و نمي شناسند.
7. حضرت حجت(عج)، در جمع مردم حضور مي يابد و به آنان سلام مي كند. امّا مردم حضرت را نمي شناسند، بسان يوسف. بنابراين، به هيچ وجه زندگي ايشان در بدن مثالي يا به صورت روح مجرد نيست.
8. بزرگاني مانند: سيد مرتضى، شيخ طوسي كه امكان ارتباط و مشاهده حضرت را مطرح كرده اند، فقط در پاسخ از اشكال بوده و اين مطلب را به گونه احتمال ارائه داده اند.
9. فقط يك دسته از روايات، امكان ديدار با حضرت را براي خادمان ايشان (موالي خاصه) اثبات مي كرد و دليلي بر امكان ملاقات و ارتباط ديگران وجود ندارد. شيخ مفيد بر اين اساس، امكان ارتباط را مختص به اين گروه مي دانست. برخي موالي خاصه را بزرگان و ابدال دانسته اند.
10. ذكر نام اصلي و كنيه حضرت، برابر نظر گروهي از علماي شيعه، اشكال ندارد و گروهي از بزرگان كه بردن نام حضرت را در محافل جايز نمي دانند، ظاهراً نوشتن نام اصلي و كنيه ايشان را در كتابها روا مي دانند.
11. بزرگاني كه از آنان حكايت ديدار با حضرت حجت نقل شده، خود در اين باره ادعايي نكرده اند.
12. اگر فرض را بر امكان مشاهده و ارتباط با حضرت بدانيم، برابر صريح توقيع، ديداركنندگان حق اظهار آن را ندارند و به تعبير شيخ طوسى، خود مي دانند و نفس خويش و از اين روى، اگر كسي ادعاي رؤيت و مشاهده كند، بايد تكذيب شود؛ چرا كه امام عصر، وي را (كذاب مفتر) معرفي كرده است.
1. (الرسالة الاولي في الغيبة) شيخ مفيد12/، كنگره هزاره شيخ مفيد.
2. (تنزيه الانبياء) سيد مرتضي 182/، رضى، قم.
3. (رسائل الشريف المرتضى)،ج 2/297؛ و حاشية (اللوامع الالهية) فاضل مقداد، با حاشيه و تعليقات شهيد قاضي طباطبايي 289/، تربيت، تبريز.
4. (الشافي في الامامة)، سيد مرتضى، با تحقيق سيد عبدالزهراء حسيني خطيب و سيد فاضل ميلانى، مؤسسة الصادق للطباعة والنشر، تهران.
5. (المقنع في الغيبة)، چاپ شده در مجله (تراثنا) شماره 27/213، مؤسسه آل البيت، قم.
6. (اعلام الورى) 440/.
7. (كشف الغمه)، 3/328.
8. (كنز الفوائد)، كراجكى، ج2/218، دار الذخائر.
9. (المنقذ من التقليد)، سديد الدين محمود الحمصي الرازى، ج2/378، انتشارات اسلامى، قم.
10. (تلخيص الشافى)تحقيق سيد حسين بحرالعلوم، ج4/221 ،222و 217، عزيزى، قم.
11. (كتاب الغيبه) 99/؛ (بحارالانوار)، ج51/196؛ (جنة المأوى)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج53/313.
12. (الخرائج والجرائح)، قطب راوندي (م:573)،ج1/475،ح18، مؤسسة الامام المهدى، قم. سال 1409 اين حكايت را راوندي با تعبير (روي عن ابي القاسم جعفربن محمدبن قولويه) آورده است. بين ابن قولويه (م:369) و راوندى، بيش از دو قرن فاصله دارد. ديگران نيز جريان را از خرائج نقل كرده اند.
13. (تلخيص الشافى)، ج1/34، مقدمه؛ (الاعلام)، زركلى، ج3/273، دارالعلم للملايين.
14. (تلخيص الشافى)، 4/217.
15. (كتاب الغيبة)، شيخ طوسي 93/.
16. علامه مجلسى، پس از نقل ديدگاههاي شيخ طوسى، بر آنها انتقاداتي دارد، از جمله در اين باره كه (هيچ كس نمي داند مگر حال خود را) كه نتيجه آن مقصر دانستن كساني است كه حضرت را نمي بينند، سخناني دارد. ر . ك: (بحارالانوار)، ج51/214.
اين ديدگاه در پاورقي چاپ جديد (كتاب الغيبه) شيخ طوسي 99/ نيز، ذكر شده است.
17. (كشف الغمه)، ج3/328.
18. (الشافي في الامامه)، سيد مرتضي ج1/149 و 148، وى، در پاسخ از اين اشكال: اگر غيبت امام زمان(ع) از باب ترس از دشمنان است؛ چرا بر اولياي خود ظاهر نمي شود، دو جواب مي دهد و احتمال ارتباط را سومين پاسخ قرار داده است:.
1. اگر با اولياي خود ديدار كند، امكان دارد خبر اين ديدار، به دشمنان برسد و براي حضرت مشكل ايجاد كنند.
2. اگر وي براي تمام، يا برخي از شيعيان ظاهر گردد، كسي سخنش را بدون معجزه نمي پذيرد و اگر معجزه اي نيز بياورد همه افراد آن را نمي پذيرند و با توجيه و استدلال بايد آن را ذكر كرد و در اين صورت، راه شك و شبهه باقي است و علم به اعجاز براي همه به وجود نمي آيد، از اين روى، حضرت بر آنان نيز ظاهر نمي گردد.
19. (اعلام الورى)440/.
20. (رسائل الشريف المرتضى)، ج2/299؛ (المقنع في الغيبة)، چاپ شده در مجله (تراثنا)، شماره 27/221.
21. قاعده لطف، از قواعد كلامي است كه متكلمان به آن، بر وجود و لزوم معصوم استدلال مي كنند. و اين بدان معني است كه خداوند، زمينه نزديكي انسان به طاعت و دوري او را از معصيت، فراهم مي كند، اما نه به گونه اي كه به حد اجبار برسد.
شيخ مفيد (نكت الاعتقادية 44/ – 45، مصنفات شيخ مفيد، ج1، چاپ گنگره هزاره شيخ مفيد) در پاسخ از اين پرسش كه دليل بر وجود امام زمان چيست به قاعده لطف استناد مي كند و مي نويسد:.
(الدليل علي ذلك ان كل زمان لابد فيه من امام معصوم والا لخلا الزمان من امام معصوم مع انّه لطف واللطف واجب علي الله تعالي في كل زمان.).
وجود امام معصوم و حجت حق، در هر زمان لازم و اين وجود معصوم، لطف است و لطف، هميشه بر خدا لازم است.
خواجه نصير الدين طوسى، در اول بحث امامت تجريد الاعتقاد222/ مي نويسد:.
(انحصار اللطف فيه معلوم للعقلاء ووجوده لطف وتصرفه لطف آخر و عدمه منا.).
نزد عقلا، معلوم است كه انحصار لطف الهي در تعيين امام است.
وجود امام لطف است و تصرف او در مسائل اجتماعي لطفي ديگر و غيبت امام، مربوط به ما مي شود.
22. علامه طباطبائي (شيعه در اسلام152/) بر تأثير معنوي امام در نفوس تأكيد مي كند و مي نويسد:.
(بديهي است كه حضور و غيبت جسماني امام. در اين باب تأثيري ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد. اگر چه از چشم جسمانى، ايشان مستور است، وجودش پيوسته لازم است. اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانيش تاكنون نرسيده).
اميرالمؤمنين(ع) در حديثي بر تأثير حضرت در دلهاي مؤمنين اشاره مي فرمايد: (ان غاب عن الناس شخصه في حال هدايتهم فان علمه و آدابه في قلوب المؤمنين مثبتة فهم بها عاملون) كمال الدين 303/.
23. (الرسالة الاولي في الغيبة) شيخ مفيد 13/، گنگره هزاره شيخ مفيد.
24. (كافى)،ج 1/340؛ (بحارالانوار)، ج52/153، 157؛ (كتاب الغيبة) نعماني 188/ ح41.
25. (مرآة العقول)، ج4/50.
26. (شرح كافى)، ملا صالح مازندرانى،ج 6/243، تحقيق و تعليق شعرانى، اسلاميه، تهران.
27. (بحارالانوار)، ج52/158.
28. (جنة المأوى)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج53/320.
29. (جامع الرواة)، ج1/547، دار الاضواء، بيروت.
30. (بحارالانوار)، ج52/157.
31. (كتاب الغيبة)، نعماني 188/، ح43.
32. (مرآة العقول)، ج4/50.
33. (همان مدرك) 52/.
34. (شرح كافى)، ملا صالح، ج6/243.
35. (وافى)، ج2/412.
36. (كافى)،ج 1/340.
37. (كتاب الغيبة)، نعماني 170/.
38. (شرح كافى)، ملا مصالح، ج6/245، ح19.
39. (مرآة العقول)، ج4/52.
40. (وافى)، ج2/416.
41. (كتاب الغيبة)، نعمانى، 171، 172.
42. (بحارالانوار)، ج52/153.
43. (كتاب الغيبة) 162/، ح120.
44. (همان مدرك) 61/ ح60.
45. (منتخب الاثر) لطف اللّه صافي 253/، به نقل از: (البرهان في علامات آخر الزمان)، متقي هندى.
46. (المسائل العشرة في الغيبة) 82/، كنگره هزاره شيخ مفيد.
47. (كشف القناع)، اسداللّه تسترى، معروف به محقق كاظمي 230/، چاپ سنگى،افست، مؤسسه آل البيت، قم.
48. (جنة المأوى)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج53/321 .
49. (نجم الثاقب) 489/.
50. (الدرر الفوائد) 372/، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين، قم.
51. (كنزالفوائد)، ج2/218.
(فاما الذي يجب ان يفعله اليوم المسترشدون ويعوّل عليه المستفيدون فهو الرجوع الي الفقهاء من شيعة الائمة وسؤالهم في الحادثات عن الاحكام والاخذ بفتاويهم في الحلال والحرام. فهم الوسائط بين الرعية وصاحب الزمان، عليه السلام، والمستودعون احكام الشريعة الاسلام و لم يكن الله تعالي يبيح (لحجته) صلي اللّه عليه، الاستتار إلاّ وقد اوجد (للأمة) من فقه آبائه ما تنقطع به الأعذار.).
52. (الرسالة الاولي في الغيبه) شيخ مفيد، 15/، كنگره.
53. (مهج الدعوات)، سيد بن طاووس 280/، دارالذخائر، قم؛ (جنة المأوى)، چاپ شده در (بحارالأنوار) جلد 53/228.
54. (مهج الدعوات) 296/.
55. (الخرائج والجرائح)، ج1/475؛ (بحارالانوار)، ج52/56.
56. (فرج المهوم) 247/، رضى، قم.
57. (مستدرك الوسائل)، ج3/519، چاپ سنگى.
58. (بحارالأنوار)، ج52/151.
59. (كتاب الغيبة) شيخ طوسي 412/.
60. (جنة المأوى)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج53/319؛ ج52/171. مجلسي اين داستان را در باب مستقلي ذكر كرده چون به آن اعتماد كامل نداشته است.
61. (طبقات اعلام الشيعه، قرن هشتم)، آقا بزرگ تهراني 145/.
62. (حق المبين)، 87/، چاپ سنگى؛ (انوار النعمانية)، نعمت الله جزائرى، تحقيق و حواشي از قاضي طباطبائى، ج2/64، تبريز.
63. (نجم الثاقب) 349/.
64. (همان مدرك) 347/.
65. (الانوار النعمانيه)، ج2/69، پاورقى؛ (اربعين)، قاضي طباطبايى.
66. (نوادر الاخبار)، فيض كاشاني 304/.
67. (وافى)، ج2/402.
68. (همان مدرك) 412/.
69. (در انتظار خورشيد ولايت)، عبدالرحمان انصاري 149/، حكايت 2، 3، 4؛ قصص الانبياء، /173.
70. (رجال)، بحرالعلوم، ج3/320.
71. (احتجاج) طبرسى، تحقيق محمد باقر موسوي خرسان، ج2/495، 499.497 . اعلمى، بيروت.
72. (معالم العلماء)، ابن شهر آشوب 101/. از اين كه شهرآشوب مي نويسد: (سبب توقيع را در مناقب ذكر كرده ام) و در چاپ موجود مناقب، مطلبي در اين باره نيست، استفاده مي شود، بخشي از كتاب مناقب آل ابي طالب، از بين رفته است.
73. (الذريعة)، آقا بزرگ تهرانى،ج 15/334.
74. (لؤلؤ البحرين)، محدث بحراني 367/؛ (مستدرك الوسائل)، محدث نورى، ج3/518.
75. (رجال)، بحرالعلوم، ج3/320.
76. (معجم رجال الحديث)، 17/209.
77. (كلمه طيبه) 461/؛ (نجم الثاقب) 247/، حكايت اول؛ (جنة المأوى)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج53/230، حكايت 8.
78. (تاريخ قم) محمد حسين ناصر الشريعه، تعليق علي دواني 153/، دارالفكر، قم (كتاب شناسي تاريخ قم)، حسين مدرسي 321، چاپ حكمت، قم؛ (خلاصه البلدان)، صفي الدين، محمد بن محمد هاشم حسيني قمى، مقدمه.
79. (قصص العلماء)، تنكابني 359/، علميه اسلاميه.
80. (مجالس المؤمنين)، قاضي نوراللّه شوشترى، ج1/573، اسلاميه، تهران.
81. (جنة المأوى)، چاپ شده در (بحارالانوار)، ج53/252، حكايت 22؛ (نجم الثاقب) 294، حكايت 15.
82. (مهج الدعوات)، سيدبن طاووس 296/.
83. (المهدى) سيد صدرالدين صدر 149/، دار الزهراء، بيروت.
84. (بوارق الحقايق)، بهاء الدين محمد مهدي الشيوخى، تحقيق عبدالحكيم بن سليم بن عبدالباب 318/ مكتبة النجاح، طرابلس، ليبيا.
چشم به راه مهدى
برگرفته از سايت :المهدويه