به نام خدا
موضوع نگرش و نحوه ديد نسبت به آينده از ديدگاههاي آرماني و ديني، فرهنگي و جامعـه شناسانـه و… فرق مي کند. هر کدام به نحوي آينده را پيش بيني مي کنند. با آغاز هزاره سوم ميلادي به دليل خلاء رهبري در جهان جديد، نظريه پردازان نيز فزوني يافتند.
چکيده:
موضوع نگرش و نحوه ديد نسبت به آينده از ديدگاههاي آرماني و ديني، فرهنگي و جامعـه شناسانـه و… فرق مي کند. هر کدام به نحوي آينده را پيش بيني مي کنند. با آغاز هزاره سوم ميلادي به دليل خلاء رهبري در جهان جديد، نظريه پردازان نيز فزوني يافتند.
برخي نويد فتح قله هاي بالاتري از علم و تکنولوژي و اطلاعات را ميدهند و از سوي ديگـر، سخن از يک بحران بزرگ به ميان مي آورند و هرکدام ازنحله ها و رسانه ها، از زاويه اي خاص به آينده مي پردازند.
برخي از جامعه شناسان و انديشمندان، دم از برخورد تمدنها مي زنندو برخي ديگر خبراز پايان جهـان و استراتـژي نظامـي و جنگـي مي دهنـد و گروهـي نيـز از ظهـور منجـي و مسيح سخن مي گوينـد.
تورات و انجيل و قرآن مجيد هر کدام درباره آينده سخنانـي خاص دارند. در اين مقاله ترتيب مطالب بر اين اساس قرار داده شـده است که ابتـدا جهانـي شـدن و مطـالب پيرامـون آن بيـان شـده است، سپس ليبراليسم و مباني آن ( بـه طور مقايسه اي با اسلام ) و کارائي اين انديشة اجتماعي در « نظم نوين جهان » عنـوان شده است و در انتها در بخش مهدويـت برنامه هـاي « حضرت صاحب الامر » درتشکيلات آينـدة جهاني ذکرشده وبا اهداف و برنامه هاي عالي و دراز مدتي که سران کشورهاي نئوليبراليستي سرمايه داري، براي دنيـاي کنونـي ما در عصـر حاضر در نظر گرفته اند، موردمقايسةتحليلي قرارگرفته است.
مقدمه:
چالشي که در باورهاي اعتقادي و فرهنگي انسان، خصوصاً نسل جوان و تحصيل کرده ما در اين برهـه از زمان وجود دارد و براين است که ازطرفي ليبراليسم غرب که هم اکنون در حال فتح قلـه تکنولوژي است درآن سوي مرزها فريبائي مي کندو از طرفي در اين سوي مـرز کشورهاي جهان سـوم، « خصوصـاً ايران اسلامي» قرارگرفته اندکه ازقافله تمدن و رشد سريع السيـردانش وصنعـت غرب به شدت عقب افتاده انـد.
ممکن است علي رغـم شناخت علل پيچيـده وريشـه داراين معضل، به اين نتيجـه برسنـد کـه تعالـي جهان غرب درعلوم و فنون جديـد، معلول رهائي آنها از قيـدو بندهايي است که خداي حکمران آسمانهـا و ايدئولوژي ديني بـر دست و پايشان زده است.
چگونه مي توان بـه سمـتي قـدم برداشـت که انديشه هـا را در جهـت شناخت اصـول و شيوة کـار وبرنامه هاي کشورهاي پيشرفته، تعميق بخشيد؟ بـه گونـه اي که هم مبـانـي پايدارديـن را بـاور کـرد و هم تحول وتغيير درسير جامعه را پذيرفت.
آيا مي تـوان بـا هوشيـاري و آگاهـي انقلابـي سريعتريـن وسودمندتـرين الگـوي زندگـي را جست و جـو کـرد؟آيـا اسب تکنولـوژي مي توانـدقلب هارا همچـون مرزهاي جغرافيائي تصرف کند؟
درراستـاي رسيـدن بـه اهداف يادشده، لزوم نـقدوبررسي شايستگـي نظام هاي سرمايه داري جديـد، در قيـاس بـا آرمـان جهانـي مسلمانان شيعـي، بيش از پيش بـر انسـان محرز شـود.
بخش اول: جهاني شدن
جهاني شدن در لغت:globalبه معناي جهانـي، سرتاسر جهانـي، جامع و کلـي است.Globalization به معنـي جهانـي شـدن است.
تاريخچه و مکان آن:اجـلاس اصلـي جهانـي سـازي در دهکـدة داووس ( Davos ) درکشـور سوئيس بـه ابتکـار استـاد دانشگـاه کلاوس شـواب (Schwab Klaus) اواخـرژانويـه و اوايل فوريــه هر سالـه برگزار مي شود. (برگرفته از مطالب مندرج روزنامه ايران دربارة جهانـي سازي، «راه سوم» و بخش جهانـي سازي « اينترنت» بهمن ماه )
تعريف جهاني شدن و جهاني سازي: جهاني شدن پديده اي است که در سال هاي اخيـربه کرات در رسانه هـاي گروهي، سخنراني ها، مقالات و کتابهاي دانشگاهي، درحوزه وسيعي از علوم و فن آوري ها از آن سخن به ميان مي آيد و چنين پيداست کته بـه مجموعه تحولاتي اطلاق مي شود که کم و بيش تمامي ابعاد زندگي انسان معاصر را در بر خواهد گرفت، امـا، بـه راستي منظور از جهاني شدن چيست؟
جهانـي شدن دريک معنا، مفهومي انتزاعي است، زيرا بيش از آن که به پديده مشخصي اشاره داشته باشد، تفسيري از فرايندهـاي اجتماعـي استگروهي جهانـي شدن را « مجموعـه پيچيده از جريان هائـي مي دانند که به وسيله مخلوطـي از تأثير سياسي واقتصادي هدايـتمي شونـد و بعضي آن را نظم نوينـي مي داننـد که افراد ودولت هـا بـا هم برادرانـه زندگي مي کنند ( در امنيت و صلح ) و به منفعت جمعـي دست مي يابند. » ( همان منبع پيشين )
پديده جهانـي شـدن که امروزه يکـي از مباحث جنجال برانگيز نزد انديشمندان عرصه هـاي مختلف و سياستمداران است، مبني بـر همين انديشـه ليبراليسم، اومانيسم و سکولاريسم است. بر مبناي اين عقيده، تفکر غالب در کل دنيا همان نظام و فرهنگ آمريکايي است.
فرآيند جهاني سازي در دنيا، همان گسترش فرهنگ آمريکايي، و تحميل نظام سرمايه داري امپرياليستي در کل جهان است.
مطابق تعريفي که کميته بين المللي در سال 1995 از جهانـي سازي ارائه داده است، جهانـي سازي را « در هم آميزي اقتصاد، سياست، فرهنگ و رفتارها از طريق نفي مرزها و حذف پيوستگي هـاي ملي و اقدامات دولتي » معرفي مي کند. (ويژه نامه جهاني شدن و دين ص 7 دي ماه 81 )
براي آنکه روشن کنيم منظور از جهاني شدن در يک چارچوب نظري خاص چيست، بايد نظريه کلـي را که در اين مفهوم متبلور شـده است، شناسايـي کنيم. در نظـر برخي، جهاني شدن اهميت فزاينـده بازار جهاني است ، برخي ديگر آنرا يک واقعيت ايدئولوژيک يا فرهنگي مي دانند و گروهـي آن را پيروزي بازار به اضافه دموکراسي تلقي مي کنند…
آيا جهاني شدن پديده اي خودجوش است؟
بعضي براين باورندکه اين پديده يک واقعيت خودجوش و طبيعي است ومحصول تکنولـوژي ارتباطات و مولد جريانات و تحولات پيچيدهدنياي امروزي مي باشد. در مخالفت با اين نظر، گروهي مي گوينـد: دولت در امر« جهانـي شدن » پژوهش ها و مطالعات بسياري براي ايجاد شبکه هاي ارتباطي ماهواره اي و اينترنت ( خصوصاً در سالهاي اخير ) هزينه کردن است و آن را پديده اي ارادي و ابتکاري مي دانند.
جهاني شدن، پديده اي مفيد يا بي حاصل؟
گروهي آن را افسانه مي پندارندو جغرافياي جهانـي مي نامنـد که اين نظر را به ايده آليست هـانسبت مي دهند. گروهـي ديگر ( سوسيال دمکرات ها ) آن را کاملاً استعماري وبازي جديد مهره هـاي قدرت در نظام سرمايـه داري مي داننـد که در اين بازي نو، دولت نقش و جايگاه خود رابه شرکت هـاي بزرگ تجاري سپرده است.
يک آهنگر برزيلي در همايش اجتماعي شدن در پرتوالگره ( برزيل ) مي گويد: « کشورهـاي صنعتـي صنايع سالم مانند الکترونيک را براي خود نگاه مي دارد و کشورهـاي در حال توسعـه را مجبور مي کنند با صنايع آلاينده محيط زيست کار بکنند. » ( همان منبع پيشين )
نظـرگـاهبعضـي بـر اين است که آن را تنهـا کليـد توسعـه هاي اقتصادي و تنهـا راه رقابت در بـازار معاملات اقتصادي ظرف چند سال آينده مي دانند.
صاحبان شرکت هـاي بزرگ تجـاري از دولت ها (خصوصاً در حال توسعـه) مي خواهنـد با کم کردن ماليات و عوارض گمرکـي و تسهيلات ممکن، راه را براي ورود آزاد کالاهاي مختلف ارزان تـر و مطلوب تر فراهم آورند که اين ديدگاه موافق عقيدة نئوليبراليسم قرن بيست و يک است.
ايران و جهاني شدن:
به نظر مي رسد که ايران شرايط نسبتاً خوبي براي هم سويي با اين پديده در امررقابت اقتصادي دارد و مي تواند از اين موقعيت در جهت رشد اقتصادي فناوري و توسعه، قدم بردارد.
دکتر عارف معاوناول رياست جمهوري آقاي خاتمـي درمراسم افتتاح کارخانـهلاستيک سـازي و پلاستيک سازي، بعداز بيان توانمندي هاي ايران درجهت توليد در صنعت پتروشيمي، با توجه به منابع نفت وگاز خدادادي در صورتـي فرهنگ و اقتصاد جهانـي شـده را مخرب و زيانبـار مي دانند که با اين پديـده، بصورت منفعل و غيرپويا برخورد شود.ايشان با تکيه بردو اهرم 1 نسل جوان ومتخصص و متعهـد
2- پيشينة غني و پر افتخار کشورمان، آن را مفيد و فرصتي خوب دانسته اند. (جهاني سازي در اينترنت )
در ديدگاه صاحب نظران، درجهت پويائي و جنبش در همسوئـي « با جهاني شدن »، مشارکت فعـال سياسي مردم را مي طلبد که تبلـور آن، حمايت از شوراها و نهادهاي ديگردر جهت کارائي و پشتوانه هـاي اجرائي آن نهادها است که در اين مسيرحجم وظائف و مسئوليت هاي اجرائي دولت، کمتر و پرداختن بـه امور اساسي در جهت ادارة قانونمند، توسعه مسير شود. « خصوصي سـازي » را نيز گامـي ديگر دراين مسير مي دانند.
کدام نظام جهاني شود؟
از بين جوامع امروزي شرق ياغرب، کدام يک صلاحيت و کارآمـدي جهانـي شدنرا دارند؟ آنچـهدرجواب مي توان گفت، هيچکدام زيرا همه ي نظامهاي صنعتي غربي وآمريکائي فاقد اين ويژگـي هستند.نظامهاي سوسياليستي نيزبا بينش خشک مـادي و علل ديگراقتصادي در ميانه راه تاريخي شکست خوردنـد و به مرحلة پاياني تاريخ صعود نکردند و جايگاه خود را به رقيب سرسخت خود نئوليبراليسم سرمايـه داري سپردند. ( فوکوياما، سرمايه داري را پايان تاريخ مي داند. )
کشورهاي اسلامي ازجمله ايران نيز ( در شرايط فعلي ) چه ازلحاظ علوم و فنـون جديـدو چه ازجهت امور معنوي فرهنگي، موقعيت مناسبي براي جهاني شـدن ندارند. ( البتـه اين تعـداد در بطن نظام مـاو دولت ما وجود دارد. ) (همان منبع پيشين )
عوامل مؤثر در شکل گيري نظرية جهاني سازي:
ديـن مبين اسلام کـه بـا خاتميت پيامبر اکـرم (ص ) بعنوان کامـل تـرين دين تـا قيامت معرفي شـده: « وَ تَمَت کَلِمَه رَبِکَ صِدقاً وَ عَدلا لامُبَدِل لِکَلماتِهِ » (سورة انعام، آية 115 )
و بعنوان نسخه اي جهانـي براي بشريت و سعادت انسان قرار داده شـد. مقابله غـرب با اسلام و ارائه تــز جهانـي سـازي با آگاهـي از ديناسلام و هدف آن صورت گرفت. در اين مـيان پيروزي انقلاب اسلامـي ايران بعنوان اولين و مهم ترين قدم برايايجاد حکومت اسلامي، زمينة خودباوري وبارقه هاي اميد را در دلهاي محرومان و مسلمين جهان ايجاد کرد.
البته لازم به ذکر است، تلاش هاي سياست گذاران غربـي، بر مبناي اطلاعـاتي بود که از شرايـط جهان و بيـداريسياسـي و معنـوي کـه در دنيـا حاصل شدهبود. از جمله عوامـلمؤثر در اين تلاش، تکيـة نظريـه پردازان غربـيبر پيشگويـي هاي « نوسترآداموس » است وي در پيشگويـي هاي خـود ازانقلاب اسلامي ايـران، جنگ تحميلـي و سرانجـام وقـوع حوادث مربوط به يازدهـم سپتامبـر نامبـردهاست. وي همچنينبه نحو شگفت آوري اشـارة غير مستقيم به ظهور امام زمان (عج) و جهاني شدن دين مبين اسـلام و حاکميت حکـومت عادلانـة اسـلام دارد. و بر ايـن مطلب تصـريح کرده مي کنـد که شخصـي قدرتمنـد و عـرب و مسلط بر شريعت محمـد ( ص) زاده خواهد شدو ظالمين عالـم را بـه دردسرخواهـد انداخت.
در مجموع، نوسترآدامـوس بـه اين موضوع بـه صراحت اشـاره مي کندکه ايران ( با لفظ پارت پرشيا، نيرا و مديا ) بـا کمک مسلمانان سراسـرجهـان ازجملـه کشورهـاي عربـي، مخصوصاً سوريـه، عربستـان و ليبي،حکومت مقتـدري را تشکيل مي دهند و پس از جنگي مذهبـي و …جهان را بـه تسخيـر خود مي آورند و سپس جنگي عظيم رخ خواهد دادوجهان نابودخواهد شد.( نقد و بررسي پيشگوييهاي نوسترآداموس، دربارة جهاني شدن انقلاب اسلامي ايران رسول نيمروزي به نقل از خبرنامة دين پژوهان سال دوم شمارة 10 )
در دسامبر 1984يک مؤسسة مطالعاتـيصهيونيستي در دانشگـاهتل آويـو از سيصد اسلام شناس و شيعه شناس مقالـه دريافت مي کند.محـور اينمقالات در موردموضوعاتمربوط بهانقلاب اسلامـي ايران و مهدويت بود در يکي از اين مقالات که در سخنراني مطرح مي شود دو مطلب را بيان مي کند.
1- ريشة انقلاب ايران چه بوده است؟
2- تأثير انقلاب ايران در دنيا تا چه ميزان بوده است؟
محور تمام مقالات حول دو موضوع مي گشت:
1- نگاه سرخي که شيعه به کربلا و واقعة عاشورا دارد.
2- نگاه سبزي که بهانتظار فرج دارد.تمام ايـنمقالات ترجمةتصويري مـي شود و اين کنفرانس خط مشي تصميمات بعدي آنها را تبيين مي کند.
برهمين مبنا تلاش هـاي سردمداران غربـي و غول هاي رسانه اي،تبليغات وسيعـي را درجهت تضعيف باورهاي مسلمين آغـاز کردند. به اين ترتيب پس از اين که در دهـة نود در غرب دو نظريـة جدي پيرامون« مدينة فاضله »يا آرمان شهر مطرح شد که يکي نظمنوين جهانـي بود که از سـوي جرج بوش اولو ديگري « پايان تاريخ » توسط فوکوياما مطرح شد، از نيت سياسـي غرب در ايجاد يک فرهنگ جهانـي و تحميل آن بر جهان پرده برداشت. سياست هاي تبليغاتـي ومجموعةفيلم هايـي که ساختـه شد دقيقاً در همين راستا بود. در مباني اين فيلم ها براساس پيشگويـي هاي نوسترآدامـوس، آمريکابعنوانقهرمـان هميشـه پيروز در مقابل مسلمانان مي ايستـد وبخصوص در مقابل قيام کنندهدر برابـر ظالمين جهـان، با عنـوان « يا مهـدي » که تحريک کننده و تبليغ کننـدة خشونت مسلميـن است،اين آمريکاست که پيـروز است و نهايتاً برعالم حاکم مي شودو به عنوان داعيه دار فتح و تنها منجـي عالم معرفـي مي شود. ( هاليوود و مهدويت، حسن بلخاري، به نقل از خبر نامة دين پژوهان، سال اول شمارة 3 )
منتقدان جهاني شدن:
از نظر انديشمندان ايـران اسلامـي، جهانـي شدن براي کشورهاي جهـان سـوم، به ويـژه براي کشـور جمهـوري اسلامـي ايـران کـه داراي يک فرهنـگ اصيل اسلامـي است، يک آفت است، ايـن آفت در دو بعد جهانـي شدن اقتصاد و فرهنگ قابل طرح است…
در بعد جهاني شدن اقتصاد، از آن رو کـه اين کشورهـا در مقابـل ورودتکنولـوژي مـدرن غربـي که داراي فرهنگ مصرفي خاص خود هستند، آسيب شناسـي نمي کننـد و منجر به شکاف طبقاتـي و تخريب فرهنگ بومـي مي شوند و اين مي تواند براي هر کشـوري بزرگترين تهديـد باشـد. در بعـد جهانـي شـدن فرهنگ نيز بايد گفت، فرهنگ کشورهـاي غربـي به واسطـة رسانـه هـاي اطلاعاتـي قدرتمنـد، مرزهـا را شکسته و بدون هيچ مانعي، وارد کشورهاي جهـان سـوم از قبيل ايران و ديکر کشورهـاي اسلامـي شده و بر فرهنگ آن ها مسلـط مي شونـد و چون در فرهنـگ غـرب ضـد ارزش ها يک حالت قانـونـيبه خود گرفته، به مرحله اي رسيده اند که ديگر انحراف ها را انحراف محسوب نمي کننـد.
از اين رو ورود فرهنگ جهاني به کشورهاي جهان سوم، شديداً فرهنگ و هويت انساني اسلامي آنهـا را تخريب مي کنـد. برخـي منتقـدان جهانـي شـدن را، مارکسيست هـاي جديـد تشخيص مي دهنـد. از ديدگـاه « والترشتاين » شکل گيري نظام جهاني از قـرن شانزدهم ميلادي آغاز شـده و اکنون به اوج خـود رسيـده است، حربة نظـام جهاني سرمايـه داري در انبـاشت مستمرکالا، بـر اسـاس شيـوة توليـد سرمايـه دارانـه است. نظام جهانـي سرمايـه داري به رغـم تمـام توانائـي ها و کارآمـدي خود، حـاوي تضادهايـي است کـه در نهـايت بـه فروپاشـي آن منجـر خواهـد شـد. هـر چـه ايـن نظـام، بيشتر جهانـي مي شود، تضادهاي آن گسترده تر و عميق تر مي شود و رو به زوال مي رود.
« جاشواکارليبـز » نيزمعتقد است که جهانـي شدن فراينـدي است که درنهايت به سـود قدرت هـاي بزرگ و شرکت هاي فرا ملي مي انجامد.
شديدترين و آتشين ترين مخالفت ها با جهانـي شـدن، به کسانـي تعلق دارد که تظاهرات تنـد و گـاه خونين آنها در مخالفت با نهادهاي جهاني بسيار معروف و شناختـه شده است. نمونـة بارز اين حوادث در سياتـل و جنـوا، در هنگام برگزاري اجلاس (WTO) و براي گروه هشت در سال هاي 2000 و 2001 اتفاق افتاد که به کشته شدن چند نفر و زخمي و دستگير شدن ده ها تن شـد.
به عقيـدة آنان، موج هاي جديد و دراماتيـک اعتراضات ضـد جهاني سازي، سياست هـاي جهانـي را بي ثبات مي کند. نهادهـاي حکومت جهانـي با بحران مشروعيت مواجه انـد، مأ موريت سياسـي آنـان بـا ايدئولـوژي نئـو ليبرال توجيـه مي شوند. اينها تنهـا بازسـازي و تنظيم جديـد استعمارگـرانسرمايـه داري نوين هستنـد. (جام جم، ش 782،28/10/81 )
اثرات جهاني شدن:
از نظر محققان، نظرية جهاني شدن، اثرات مثبت و منفي در بر دارد، از نظر اقتصادي زمينـة رقابت در بيـن ملل مختلف را فراهـممـي آورد و از طـرفي بنـاچـار کشـورهـاي مختلف مي بايست ايـن پديـده را بپذيرند. اما بـي شک پيامـدهاي منفي جهانـي سازي بمراتب بيشتـر است و چون تحميل ايـن خواستـه از طرف حکومت استکباري آمريکا با تز جهاني شدن، يعني آمريکايي شـدن، همراه است. تبعات منفـي اين پديده همچون نفـي ارزشها، سست شدن وفـاق اجتماعي و وحدت ملي جوامع سنتـي را نمي توان از نظر دور داشت.
« جهاني شدن، با ارائة الگوي مصرف و توليد سرمايـه داري ليبـرال، تزلـزل قدرت سياسـي کشورهـا بـا تحميل دـموکراسـي غربـي و از هـم گسستـن بافـت فرهنگـي تثبيت شـدة جوامـع ملـي، وفـاق ملـي اين جوامع را با چالش هاي جدي روبرو خواهندکرد.» (جهاني شدن، چالشي برمفاهيم ملي سيد عبد القيوم سجادي، پگاه حوزة شمارة 46 )
از اثرات ديگر اين انديشه، نابودي فرهنگ هـاي ملل مختلف و حاکميت فرهنـگ استکبـاري و دخالت در قوانين حاکم بـرملل مختلف است که متناسب با فرهنگ و عقايـد هر ملتي پايـه گذاري شـده است. از جمله حقوق بشر، حقوق خانواده، کودک و زن. اين امـر با سوء استفـاده از سازمان ها و مجامع حقوقـي بين المللي نظير سازمان ملل و سلطة کامل امپرياليسم آمريکا در تمام ابعاد تحقق مي يابـد.
« در اين تفکر، جهاني شدن فرهنگ، پديده اي جهان شمول به شمار مي آيد که تمام مرزهاي ملـي و محلي و قومي را در مي نوردد و فرهنگ جهانـي و يکپارچه را که در واقع همـان فرهنگ غـرب است، در سراسـرجهـان مـي گسترانـد.» (جهاني شدن و فرهنگ جان تاملينسون. مترجم محسن حکيمـي، دفتـرپژوهشهاي فرهنگي با همکاري مرکز گفتگوي تمدنها 1381، به نقل از دين پژوهان شمارة 10 سال دوم )
بخش دوم:
نقد و بررسي ليبراليسم، در خصوص جهاني شدن
بعد از بـه پايان بردن بخش « جهانـي شدن » بايد ليبراليسم وکارآمـدي آن را مورد بررسـي قرار داد. درابتداي اين بخش معني لغوي وتاريخچـة آن، سپس مبانـي ليبراليسم، عوامل مؤثردر شکل گيري نظريـة جهاني سازي، بيان مي شـود.
ليبراليسم در لغت: به معنـاي آزادي و بلند نظري است ومي توان هـر فرد مبارز وظلم ستيـز را ليبرال ناميـد. ( فرهنگ آريانپور )
مجموعة روش هـا و سياست هـا و ايدئولوژي که هدفشان فراهم کردن آزادي هرچـه بيشتـر براي فرد است. هواداران و پيروان چنين عقايد و سياست هايي را معمولاً آزادي خواه يا ( ليبرال ) مي گوينـد.
آزادي خواهي ( ليبراليسم ) درآغاز در اروپا با نام حزب هـا يا طبقات خاصي آميخته بود، ولـي امروزه بااين که حزب ها دراروپاوجاهاي ديگرعنوان « آزادي خواه » ( ليبـرال ) دارند، اصطلاح« آزادي خواهي»معناي وسيع تروکلي تري به خود گرفته و بيشتر نشان دهندة يک گرايش يا جهت فکري و سياسي است که اصول کلي آن عبارت است از:
1- ارزشمند شمردن بيان آزادانة عقايد فردي،
2- باور به اين که بازگويي آزادانة عقايد براي فرد و جامعه سودمند است،
3- پشتيباني از نهادهاي اجتماعي و سياست هايي که بيان آزادانة عقايد را ممکن مي کنند.
آزادي خواهي همچون نظام همبسته اي از آرمان ها و هدف هاي عملي در سده هاي هفده و هجده در انگلستان شکل گرفته و پس از آن در ديگر کشورها حزب ها ونظريه هاي آزادي خواهانه اي پديد آمد که يا جداگانه رشد کرده يا از الگوي انگليس تقليد شده اند.
انديشـه و عمل آزادي خواهانـه ( ليبـرال )، نخست روي دو زمينـه تأکيد مي کنند: يکي، بيزاري از قدرت خودسرانه و کوشش براي به وجـود آوردن شکل هاي ديگـري از کار بست قدرت اجتماعي وديگر، بيان آزادانة عقايـد شخصي، کوشش نظريه هـا و سياست هـاي آزادي خواهانـه بـر اين دو اصل را بـا هم جمع کنند.
تکيه بـر ليبراليسم آغـازي برآزادي از قدرت خود سرانـه ( استبداد ) بـود و يکي از هدف هاي اساسي آن آزادي و رو اداري(Tolerance)دينـي بود. ليبرال هـاي اروپايـي در زمينـة دين، اغلب بي ايمان، شکاک وحتي ضد دين بوده اند. پيشروان بزرگ جنبش روشنفکري جديـد، همه از اين گروهبوده انـد و در برابراقتدار خودسرانة مراجع ديني از « حکومت عقل » هواداري مي کرده انـد.
آزادي خواهان همچنين هوادار نظارت قدرت هايـي غيرمشخص بر امور سياسي و اجتماعي هستند. يعنـي درزمينة سياست و امور مدنـي ازحکومت قانون و در زمينة اقتصـاد، از بازار آزاد اقتصـادي هواداري مي کننـد. آزادي خواهـان همچنين هـوادار پاينداني( تضمين ) حقوق و آزادي فردي و چندگانگي مراکـز قدرت هستنـد و از آزادي هاي محلي و گروهي پشتيباني مي کنند.
يکي از اصول اساسي آزادي خواهـي ( ليبراليسم ) هواداري از آزادي فعالانهاست، يعنياين آرمـان که فرصت آن را داشته باشـد که با پرورش آزادانـة توانمندي هاي خود وهمچنين بازگويي آزادانـة عقايد موجبات رشد و کمال خود را فراهم آورد و از اين راه براي کل جامعـه سودمنـد باشد.از اين رو، آزادي خواهان از برابري حقوق و آزادي ها، بر افتادن انحصارها، از ميان رفتن امتيازهاي اشرافـي واز حکومتقانون بر همه و تکيةقانـون بر اصول عقلي هواداري مي کنند. به اين جهات،آزادي خواهان ( ليبرال هـا )معمولاً پيشرفت خواه (progressist) به شمارآمده اند،زيرا هوادارپيشرفت هاي اجتماعي و ا قتصادي و علم و صنعت بوده اند. ( دانشنامة سياسي، دکتر عاشوري، ص 151 )
تاريخچه ليبراليسم: « اگرچـه اصطلاح ليبراليسم از قـرننوزدهم تداوم داشتـه است، و در اوايل قرن در هيات يک مکتب ايدئولوژي سياسي منسجم پا به ميدان انديشه هاگذارد و در سال 1850به عنوان حزبي سياسي در انگليس آغاز به فعاليت کرد، اما ريشه هاي فکري ليبراليسم به قرن هفدهم و انديشه هاي جان لاک باز مي گردد. (جامعة ديني جامعة مدني، ص 43و44 )
«ليبراليسم وآزادي ليبراليستـي درانديشـه اجتماعي مثل بنتـام، هيـوم و ميل بنيان گذاري شده است.» (صدر رساله ها مقالات ، اينترنت)
انواع ليبراليسم: کلاسيک، مدرن، نئـوليبراليسم. تاريخ ليبراليسم داراي فـراز ونشيب بسيار بـوده است. « در ربع آخر قرن بيستم، شاهد تجديـد حيات علاقـه به ليبراليسم کلاسيک ( دخالت حداقـل دولت در مقوله اقتصاد )… » (جامعة ديني، جامعة مدني، ص 121 )
مباني نظري ليبراليسم:
« الف: فردگراييب: نفع انگاريج: سکولاريسمد: عقلانيته: تکثرگرايي و شکايت اخلاقيو: ضدايدئولوژيک بودن » ( همان کتاب، ص فهرست موضوعات )
چالش بين اسلام و ليبراليسم در اصول بنيادآن است. بنابراين قبل از بررسي اصول و مبانـي ياد شـده، مفهـوم آزادي را که خميـرمايـه تمـام آن اصـول است، بيـان مي کنيم، شهيد مطهـري تفاوت آزادي غربي وآزادي اسلامـي را در جايگاهانسـان درانديشـه اسلام و ليبراليسم مي داننـد. ( آزادي در انديشة اسلامي http://www.sadrsite.com)
آزادي در اين فرهنگ بـي حدوحصر است و چون حقيقت و اصالت انسان در گـرو آن مي داننـد، هر عملـي هرچندکه حرمت انسان را بشکند، نبايدحرمت آزادي شکسته شـود وآزادي عمل فرد محدود شـود هيچ معياري حتي عدالت هم، با آزادي برابري نمي کند و قرباني آن مي شـود.
در اسلام، آزادي از نعمات پرمايـة آفرينش محسوب مي شـود. اما با برنامه ها و قوانين الهي مرزپذيـر مي شود دين اسلاممجوز تعـديبه ديگران وپذيـرش ذلت را به دليل لگد مالشدن کرامت انسانـي، هرگز صادر نمي کند وباقبـول بندگي خالصانة خداوند، حکم آزادي انسان از شهوات وافراد انساني از ( بردگي )، صادر مي شود. آزادي انسان نسبت به طبيعت و تسلط بر آن هم، برنامه و اندازه دارد.
اصا لت فرد: ارزش هر فرد « به فرديت » اوست و مصا لح فـرد برجامعـه مقدم است. امـا در اسلام ارزش فرد به نفي ديگران نيست. بلکه در ارتباط با متعالـي کردن و پرورش صفات الهـي اوست واصالت را، هم به فرد و هم به جامعـه مي بخشد. شهيد مطهـري مي گويـد: در اسلام، آزادي انديشة فردپذيرفتـه شده اما آزادي عقيده خير. ( صدر رساله ها و مقالات (بحث آزادي در انديشة اسلامي ) اينترنت )
نفع انگاري: ليبراليسم، منفعت طلبـي فردي راتنها واقعيت مي شمارد. ارزشهر نهـاد و گروه و ايده اي، بـه ميزان سود رساني به فرد است اما در اسلام، انسـان برحسب تربيت شايستـه، علاوه بر منافع مادي و شخصي، به جذبه هاوزيبائي هاي عقلي ومنافع معنوي مانند ايثار، انفاق و شهادت هم رويکرد دارد.
عقلانيت: عقلانيت منبع کامل و مستقلـي براي معرفتمحسوب مي شود و بـه عنوان ابزاري براي برآورده کـردن غرايز انسـان، مورد استفاده قرار مي گيرد و نقش هدايت کننده و ارشـادي را ندارد. امـا در اسلام عقل « فعال ما يشاء » نيست بلکه با تعاليم وحي، لازم و ملزوم يکديگرنـد.
تساهل و تسامح: در ايـن ايدئولـوژي همـه ارزشهاي اخلاقـي وانساني، نسبـي است. فضيلت، زشت و زيبـا و خوب و بـد، ارزش مطلق و ثابت ندارند و ملاک قضاوت در تشخيص ارزشها، خود فـرد است اما در اسلام داوري با دين و ملاک، رضايت پروردگار است. مفاهيم خوب و بد چون باعث تعالـي و پرورش روح انسـان يـا خسارت روح و قلب اوست، خوب و بـد محسوب مي شود، نه بـه خاطر اينکـه مقبول فرد يا گروه واقع شـده است.
سکولاريسم: در اين ديدگاه آموزه هاي دين به علت ثبات وپايداري، درادارة امور جامعه ومناسبات اقتصادي و سياسي آن، که مرتب در حال تغيير وتکامل است، ناکارآمد است و حتي غيرممکن در اين طرز تفکرليبراليستي، تحقق دموکراسي و توسعه، لازمه اش قبول سکولاريسم است. پس در ايران اسلاميما بـه دليل عدم پذيرش سکولاريسم، دموکراسي وجود ندارد و چون لازمة توسعه، دموکراسي است. پس توسعه هم در اين کشور نمي تواند تحقق پيدا کند.
يکي ديگرازخواسته هاي ليبرالها در جامعة سرمايه داري تشکيل « دولت حداقـل »است که اين موضـوع هم برخاسته از مباني فکري آنها است. « دولت حداقل » براي آزادي کامل درمعاملات اقتصادي بوجود آمد تا حافظ منابع فردي آنـان باشد و در يک محدودة اختيارات اندک، تنها نظم و امنيت و رفاه افـراد را تأمين کند بدون اينکه بتواند درامر « خير » و « سعادت » جمعي، دخالت کند و يا براي تحقق عدالت اجتماعي، فعاليت افراد را محدود کند.
جايگاه دين در نظام ليبرالي در حد انجمن ها و گروه هـا و مذاهب است و هيچ مذهبـيبر مذاهب و انديشه هاي ديگر، مگر با قدرت چانه زني در فضاي رقابت آزاد، برتري نمي يابد.
نتايجي که برپاية اين مباني فلسفي و انديشة اجتماعي، مترتب است، منجر به نوعي از الگـوي زندگي مي شود که در آن هر رفتار و عمل ضد انساني ( بردگـي و ستم ) وضد اخلاقـي ( همجنس گرائي و… )
توجيه مي شود، به اين دليل که ايجاد محدوديت در افعال ورفتـار شخص « فرديت » و « منفعت »او را خدشه دار مي کنـد و به خطر مي اندازد و آزادي او سلب مي شود، همچنين منطق « سودجوئـي » نيز بـا داشتن آزاديبـي مرز وبدون کنترل و دخالت دولت، بـه بحرانفقـر و نابرابـري وشکاف طبقاتـي در جامعه منجر مي شود.
حال اينسئوالمطرحاست که نظامـي که سعـادت را درلذت بي پايان مي دانـد و موافق فطرت و خواست باطني انسان نيست، با چنين انديشه هائـي مي تواند راهکاري براي مديزيت« نظام نوين جهانـي » محسوب شـود؟
از نگاه نقد: اکنون که صلاحيت ليبراليسم در جهانـي کردنفرهنگ ارزشي خـود تـاحدودي روشن گشت، براي تکميل اين بحث، در زمينة صلاحيت اقتصادي اينايدئولوژي نيز دو سوال و جواب مطـرح مي شـود. به نقـل از آيت الله صـدر ( صدر مقالات ( بحث آزادي در انديشة اسلامي ) اينترنت ) آمـده کـه: « در رد نظرية همسوئي منافع افراد و جامعه، فرضاً که نفع فرد، نفع جامعـه راتضمين کند، چهتضمينـيوجود دارد که مصالح جوامع سرمايه داري، مصالح سايـر جوامع را تضمين کنـد؟» ( رجوع شود به کتاب جامعة ديني، جامعة مدني، ص 96 )
جواب: « بدون يک بازدارندة واقعي، چه تضميني وجود دارد که براي نفع جوامع خود، سايرجوامع را غارت نکنند. » ( روزنامة ايران، 19 دي ماه، ص 8 )
آيا ربا، آزادي اقتصادي و جهاني رقابت هاي تجاري، الزاماً به رشد و رفاه منجر مي شـود؟
جواب: رقابت وقتي نتايجمثبت در بردارد کـه ديرپا و بـه اصطلاح،اقتصادي باشد حال آن کـه در ساية آزادي اقتصادي، شرکت هاي چند مليتي و صاحبان سرمايه، بعد از احساس سلطـه بر بازار، توليـد را در انحصار خود قرار مي دهند وتعيين قيمت نيز بر اساس منافعهمان صاحبان بنگاه هاياقتصادي است و بعـد از انحصار، ديگـر سيستم آزاد قيمت هـا و آزادي مصرف کنندگـان، مفهومي نخواهـد داشت و در نتيجه، باعث از بيـن رفتن آزادي واقعي مي شود. ( مجلات فصل نامة کتاب نقدشمارة 11 ( آزادي اقتصادي در نظام سرمايه داري )
جهاني شدن، جهان را به سمت جمع شدن تحت پرچم ليبراليسم سوق مي دهد:جهاني شدن، جهان را به سمت جمع شدن تحت پرچم ليبراليسم که ابرقدرت هاي صاحب تکنولـوژي و مسلط به اخبار و اطلاعات برافراشته اند سوق مي دهد.
ليبراليسم اقتصادي يکي ازعلايم بارزوآشکارجهانـي سازي است و اين که اقتصاد جهانـي بايد به دست طبقه حاکم باشد، طبقـه حاکم که قرار است رهبـري جهان رابه دست بگيرد، عبارت است از کشورهـاي پنج گانه اي که با داشتن بيست درصـد از جمعيت جهـان، 4/84 درصدتجارت بين الملل و 5/85 درصـد ذخاير معادن جهان را تحت سيطرة خويش در آورده اند…
جهاني سازي، با توانايي هاي خودهمانند هشت پايي زشت و عظيم الجثه برتمام جهان سايه افکنده و ضـد ارزش هاي فرهنگ منحط خويش رادر قالب ارزش در ميان جهان اشاعه مي دهد.
بي جهت نيست که فرايندي مانند « جتيس » و « رابرت مردوخ » کـه تحت لواي نظام ليبرالي زندگي مي کنند،چنان سرکش ومستبد شده اند و به گونه اي آزاد يافراطي رابه افرادعرضه مي کنندکه ضدارزش ها کالا و سلطة شوم آنها، با نام اخلاق، ارزش هاي انساني و مردم سالاري واقعي، بر جهان حاکم شده است.
نظام سرمايـه داري، ديدگـاه مصلحت گرايانـه اي است که با تمام ابعاد دموکراسـي وليبراليسم نظري در تناقض است. اين از آن جهت است که مؤسسات آزاد و دمـوکراسي، ليبـرال مآبانـه ابزاريجديـد در دست جوامع توسعـه يافتة نويـن است که آنهـا براي محدود کردن آزادي هايافراد، سلب حقوق آنـان و مخفي کردن بهره کشي و برده داري مدرن خويش استفاده مي کنند.( روز نامة جام جم، ش 782،28/10/81 )
ويژگيها ي ليبراليسم در ايران:
مهمترين ويژگيها وخصوصيات ليبرال هاي ايران که در برگيرندة ليبرال هاي مذهبي وغيرمذهبي و حتي گروههاي سوسيال دمکرات که درجبهه ملي يک نوع ائتلاف و تشکل استراتژيک يافته اند، عبارتست از:
– ليبراليزم ايرانـي بشدت تحت تأثيـرفرهنگ و تمـدن غـرب است وبسياري از نظرات خود را با الهـام از جامعـة غربـي کسب مي کند.
– به اصالت فرد و آزادي هاي فردي تا حد عدم تزاحم به يکديگر اعتقاد دارند.
– پديده هاي اجتماعي مذهبي ازجمله شناخت مبداء و معاد را از طريق علمي به اثبات مي رسانند.
– به ملي گرايـي و ناسيوناليسم اعتقـاد دارند و براي اکثريت آنهـا، اسلام درقالب مليت و ملي گرايـي مطرح است.
– اعتقاد به جدايـي دين از سياست و عدم اولويت دادنبه مسايل دينـي واجراي احکام در زمينه هـاي سياسي و اجتماعي دارند.
– جايگاهطبقاتـي ليبراليسم طبقاتتحصيلکردهو مرفـه شهري است و در ميان توده هـاي فقيرنفـوذ و پايگاهـي ندارند.
– اصل ولايت فقيه را قبول ندارند و معتقدند که اين اصل به ديکتاتوري مذهبي منجر خواهد شد.
– درک آنها از سياست نه شرقي و نه غربي همان سياست موازنة منفي دکتر مصدق است و با اين نگرش هنوز معتقدند که با تکيه بر آمريکا مي توان مشکلات جامعه را حل کرد و ازتضاد موجود ميان آمريکا و اروپا (انگليس) که درزمان مصدق شايد وجود داشت ولي ديديم که حتي در آن موقع ريشة مصدق را کندو دولت وي را سرنگون کرد، مي توان به نفع کشور بهره برداري کرد.
قدرت هاي ليبرالي و سرمايه داران ليبرال در عصر مهدويت جايگاهي ندارند: برحسب آيات وروايات و بر طبق سنت الهي، قدرت هاي پوشالي سرمايه داري درعصر مهدويت جاي خود را به حکومت سراسر عدالت مهدي (عج) خواهند داد. چرا که: « اِنَّ الارضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ »
( سورة نورآية 55 ) حکومتهاي سرمايه داري يک نوع حکومت ضد دين مخالف باروحانيت وحقيقت هستنـد.
مهدويت، حکومت دينـي است و متضاد با حکومت ليبرالـي است و تنها آن وجود نورانـي است کـه مي توانـد قدرت اقتصـادي را بـه زانـو در آورد و مبـارزه اي مستقيم داشتـه باشـد، بـا جنبش تکنولـوژي و فناوري اتمـي سرمايـه داران.
بخش سوم:
نقد و بررسي مهدويت در خصوص « جهاني شدن »
زيبائي و خوبـي و حقيقت و پرستش،گرايش هـاي درونـي انسان است. بنابراين وقتـي يک انقلاب بـه پا مي خيزد ( به فرمان الهي ) و قصد تشکيل يک حکومت جهانـي را دارد، مي خواهد کام تشنة عدالت را سيراب کند و انسانيت گمشده را به سر منزل مقصود برساند و لباس زشتـي ها را از تن عالم به در آورد تـا باران بهـاري بـرخزان دلها ببارد. با توجـه به اين مقدمات، همـة فطرت هاي سالم بـه او لبيک مي گوينـد و رهبري او را براي يک قيام مردمي عظيم و برقراري حاکميت واحد جهاني، گردن مي نهند.
او فرمانـرواي سرزميـن زيبائـي هاست.کم خردي و جهـل انديشه ها، نيـاز، بيمـاري و فقـردرحيطـة حاکميتش راه ندارد. او نه فقط فاتـح مرزهاي جغرافيايي است بلکـه مرز قلب ها را نيز مي شکنـد. اوکعبـة آمال بشري است طريق جدش را دنبال مي کند و اشتباه در مرام او راه ندارد.
در اين قسمت، بعد از آشنـايي مختصر با فرهنگ مهدويت، صلاحيت آن انقلابـي بزرگ را در اجراي برنامـه و زيـر ساخت هاي « جامعة جهاني » مورد نقد قرار مي دهيم و درضمن آن، اهداف و برنامه هـاي نظـام سرمايـه داري را نيـز در جهت يکسان سـازي اقتصـاد و فرهنـگ در سطح جهـان را، مـورد بررسي قرار مي دهيـم.
تاريخچة مهدويت:
اعتقاد بـه ولادت، امامت و ظهـور وجود مبارک حضرت قائـم ( عج ) را مـي توان به زمـان پيامبـر و قبـل از آن نسبت داد ( البته همـة انبيا آن را خبـر داده اند. ) تولـد آن وجـود گرانمـايـه، روز پنجشنبه 15 شعبـان سال 256 هجري قمري بوده است.
« از حـدود 150 سال پيـش از ولادت مهــدي ( عج ) ( مثلاً از سـال 132 هجـري، آغـاز خلافـت عباسـي بـه بعـد ) کسانـي ادعـا مي کرده انـد کـه همـان مهـدي انـدکـه پيامبـرگفتـه است. » ( امام مهدي و آيندة زندگي ما، ص 31)
« در قـرن نهم هنگامـي که مدعيان مهـدويت زيـاد شدنـد. بعضي از علمـاي محقق بـه ناچار بـه نقـد احاديـث مهدوي پرداختند تا قوت و ضغف و صحت و سقم هـر يک ازآنها را بـاز شناسنـد.» (حضرت مهدي در سنتنبوي، ص 71 )
مهدويت و آينده بشريت:
انديشه پيروزي نهائي نيروهاي حق و عدالت بر نيروهاي باطل و ظلم و گسترش جهاني ايمان اسلامي به رهبري حضرت مهدي(عج )ازاعتقادات شيعه است.و درآيات قرآن مجيدبه کرات به آن اشاره شده است.
رسالت عظيم مهدي موعود آن انقلابي بزرگ و شورشگر نهائي جهان و تاريخ اين است که يک جهـان بشري موحد و بالغ پديد آورد و صحنه ي زيست انسان را از همه اصالتهاي راستين بپـا کند. دولت مهـدي دولت جهاني و ارضي است و عدالت او نيز عدالتي حياتي و سياره اي. کارهاي علمي بسياري در رابطـه باجهاني شدن اسلام بايد صورت بگيرد که يکي از آنها اثبات اين موضوع است که اسلام، تـز جهاني و کتب جهان شمول الهـي است و قادر بـه ادارة بشريت در همة ابعـاد فکري و اقتصادي و اجتماعـي و سياسـي و اخلاقـي است. چنانچه جهـان امروزي بخواهـد يک زندگـي سعادتمندانـه داشتـه باشد، راهـي جز تسليم در مقابل مکتب انبياء و برنامه جامعـه و کامل خاتـم انبيـاء محمـد مصطفـي (ص) که در قرآن کريم مندرج است، ندارد.
از جهت سياسي اگر بخواهيم تاريخ پرحماسة شيعه را مورد مطالعه قرار دهيم بحث مفصلي خواهد شد و اينکه چه کساني در اين رابطه کارهاي چشمگيري انجام دادندو شيعيان اهل البيت را از فراز و نشيب هاي بزرگ عبور داده و به ساحل امن رساندند که در اين رابطه مي توان از شيخ طوسي، علامه مجلسي، ميرزاي شيرازي صاحب فتواي مشهور عليه تنباکو و ميرزاي دوم که فتواي جهاد عليه انگليسي ها را داد، و مرحوم کاشف الغطا و سيد جمال الدين اسد آبادي نام برد.
در عصرصفويه شيعه نفس راحتي کشيدو مي توان آن عصر را فضاي باز سياسي نسبت به تشيع دانست و وجود ذيجود چهره اي همانند علامـه مجلسي در آن زمان بسيار موثـر بوده است. اين فضاي باز منجر به هجرت عالمان بزرگي مثل شيخ بهايي و پدرش و محقق شيخ حر عاملـي و ديگران بخاطر باز بودن فضـاي باز سياسي در عصر صفويه در ايران بوده است.
نهضت هاي بزرگي دراعصار مختلف درحوزه هاي شيعه نشين بوقوع پيوسنه که مي توان بطور خلاصه اينگونه نام برد. نهضت سربداران، نهضت تنباکو، نهضت مشروطـه، نهضت ملي شدن نفت، نهضت جنگل که سيـر تحولات اين نهضت هـا و شکست و پيـروزي آنهـا در طـول تاريخ حائـز اهميت فـراوان است و رهبريهاي آنها در خور تامل، که ما وارد آن قسمتها نمي شويم. عالمان بزرگ شيعه نيز در اعصار مختلف راه مبارزه ايدئولوژيک عليه ستمگران را آغاز کردند، و بسيارند که اگر علامه بزرگ مرحوم امينـي(رضـوان الله تعالي عليه)، در کتاب پر ارج شهداء الفضيله، تعداد بسياري از آنان را نام برده است.
اساساً مکتب ما و همة مکتب هاي توحيدي، تکليف آفرين هستند و هيچ انساني در هيچ يک از اعصار نمي تواند شانه از زير بار مسئوليت خالـي کنـد. مکتب جهـان شمول اسلام، همـة پيروان خود را در همة اعصار مکلف بـه انجام فرائض دينـي و اقامـة سنن الهـي و اجـراي حدود شرعـي مي دانـد و در اختيارات و وسع پيروان خود امر به معروف و نهـي از منکر را دو وظيفة همگانـي قلمداد کرده است بلکه امت اسلام را بهترين امتها بشمار آورده است.
« کُنتُم خَيرَ اُمّهٍ اَخرَجت لِلنَّاسِ تَامُروُنَ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ » ( آل عمران / 110 ) همـه عالمان، مجاهدان و هوشمندان شيعه در طول تاريخ در عرصه هاي مختلف فرهنگـي، سياسـي و نظامـي، پيکار تمام نشدني اسلام ناب محمـدي با اسلام اموي، عباسي و اسلام زر و زور و تزوير را در همه آفاق اسلامـي با قدرت و جديت تمام دنبال کردند و اکنون نيز با گستردگي و شتابي روزافزون و همه جانبه ادامه دارد تا عرصة گيتي را از لوث ناپاکان و نامردان و مشرکان و منافقـان و مارقيـن و ناکثيـن و قاسطين پاک کرده و همچنان ادامه دارد و منتظـران حضرت حجت ارواحنا فـداه در اين راه شهادت را فوز عظيم مي داننـد و براي لقاي حق، لحظه شماري مي کنند.
« اَللَّهُمَّ ارزَقنَا الشَّهَـادَه فِي سَبيلِکَ تَحتَ رَايـهِ حُجَّتُکَ » استـاد مطهـري معتقـد است که زندکي بشر در آينده به عالي ترين و کامل ترين زندگي ها منتهي مي شود که از جمله آثاري که در آن است آشتي انسان و طبيعت است و آن اين است که زمين تمام معـدن هاي خودرا در اختيار انسان قرارمي دهد و همة اينها خود تکامل انسـان است. دورة سعادت بشـري، آن عصر است کـه دورة عدل کامـل است، يعني عصـر ظهـورحضرت حجت ( عج )، دورة حکومت عقل که در اين دوره علم اسيرو برده نيست.( فلسفة تاريخ، ص 202)
امير المؤمنين ( ع ) تعبيري دربارة عصر دارد و مي فرمايد: « وَ يغبِقُـونَ کَأسِ الحِکمَه بَعدَ الصُّبُوحِ » در آن عصر، مردم جامي که صبحگاهان و شامگاهان مي نوشند، جام حکمت و معرفت است، جز جام حکمت و معرفت، جـام ديگري نمي نوشند. در اين دوره انسان بايـد به اين نقطـة کمال برسد، يعني نقطه اي کـه زندگي انسان در آن مرحلـه، زندگي الهـي باشد. و اين به کامل شدن عقلبستگي دارد. (اسلام و مقتضيات زمان، ج 1 ، ص 50 )
برخي از متفکران غيرمذهبي نيز به اين حقيقت پي برده اند، و آن را پيش بيني کرده انـد. چنانکه يکي از متفکران فرانسوي مي گويد: روزي بيايد که خورشيد تنها بر مردان آزاد بتابد. مردان آزادي که فقط عقل بر آنان حکومت کند. روزي که ديگر مردم از ستمگران و بردگان وراهبان و وسائل احمقانه و رياکارانه اينان سخني نشنوند جز در کتابهاب تاريخ يا نمايشها. ( تکوين العقل الحديث، ج 1، ص 536 )
ويـل دورانت در کتاب لـذات فلسفـه مي گويـد: ما از نظـر ماشين توانگـر شده ايم و از نظر مقاصـد فقير. (لذات فلسفه، ص 56 )
استاد مطهـري معتقد است که عمـر جهان به پايان نرسيده است، هنوز اول کار است، دولت مقرون به عدل، عقل، حکمت و خير و سلامت و امنيت و رفاه آسايش و وحدت عمومي و جهاني، در انتظار بشريت است، دولتي که در آن حکومت با صالحان است و انتخاب اصلح به معني واقعي آن صورت خواهد گرفت.
اعتقاد به مهدويت در اسلام، نه تنها خوشبيني نسبت به پايان کار جهان و آيندة بشريت را تضمين مي کند بلکه نويدي است بر بلوغ فکر و انديشة بشريت. وقتي که قرآن مي فرمايد: « وَ لَقَد کَتَبنَا فِي الزَّبوُرِ مِن بَعدِ الذِّکرِ اِنَّ الارضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ » ( سوره انبيا، آية 105 ) ما در زبورداود، از پس ذکر ( تورات )نوشته ايم که سرانجام، زمين را بندگان شايستة ما ارث برند و صاحب شوند.
صحبت از زمين است نه اين منطقـه و آن منطقـه و اين قوم و آن قوم و نـژاد. اول اميدواري به آينـده است که دنيا در آينده نابود نمي شود، دوم آن دوره، دورة عقل و عدالت است، چگونه مي شود کـه چنين دوره اي نيايد، مگر مي شود خداوند عالم را خلق کرده باشـد و بشر را زير و رو کنـد ؟ پس مهدويت يک فلسفة بزرگ است.
البته بايد گفت که تا هم،ة مسئولان و علما احساس مسئوليت و قيام و اقـدام براي انجام تکليف شرعي خود در همة عرصه ها نکنند و به انواع سلاح هـا و صلاح هـا مجهز نشوند و حکومت هـاي اسلامي را در آفاق گستردة جغرافياي اسلامي تشکيل ندهند نمي توان به آنها منتظر گفت.
مطمئناً هم تا آنگونه نشود زمينه براي ظهـور منجي بشر و مصلح کل آماده نخواهد شـد و هدف غائـي انبياء عملاً تحقق نخواهد يافت. ( انسان و سرنوشت، ص 137 )
مهدويت، انتظار و ظهور در آئينة نقل و عقل:
در بينش تـاريخ اسـلام، پيروزي حق بـر باطل، سنت حتمـي و اجتناب ناپذير الهـي است و آينـدة تاريـخ کامـلاً قاطـع و روشن است. آياتـي از قرآن کـه بشـارت بخش ظهـور ايشان مي باشـد و انتظـار و اميـد را تداعي مي کند، متعدد است، از آن جمله: « وَعَدَاللهُ الَّذِينَ امَنوُا مِنکُم وَ عَمِلوُا الصَّالِحَاتِ لَيستَخلِفَنَّهُم فِي الارضِ کَمَا استَخلَفَ…» ( سورة نور،آية55 )
اعتقاد به قيام مصلح آخر الزمان در همة اديان ديگر ( يهود و مسيح و… . ) نيز وجود دارد.
در حديث پيامبر اکرم و ائمة اطهـار، به نقل از محدثـان شيعـه و اهـل سنت، مدارک فراوانـي درحـد تواتر در اختيار ما است، از آن جمله:
پيامبر اکرم (ص ): « لَو لَم يبقِ مِنَ الدُّنيا… » « اگر از عمر دنيا جز يک روز باقي نماند، خـدا آن روز را طولاني تـر گرداند تا مـردي از فرزندانم را بر انگيـزدکه… هم نـام من است…» ( حضرت مهدي درسنت نبوي، ص 28 )
از ديدگاه عقـل نيـز ناکارآمـدي مکاتـب و آيين هـاي بشـري، در ادعـاي خـود مبنـي بـر دستيابــي انسان به سعادت، در طول زمـان، بـر همـگان آشکار مي شـود و ضرورت آييـن پـر محتـوا و کاملـي که زيـر ساخت جامعه اي مترقي و پر توسعه باشد، نيز اثبات مي گردد.
برنامه هاي حضرت مهدي ( عج ) در حکومت جهاني
1- عدالت اجتماعي2- در ساية يک شمشير3- يک دين و آيين
4- امنيت اجتماعـي5- مسـاوات و برابـري6- حاکميت فراگير جهاني
7- حکومت مستضعفان8- رشد علم و فرهنگ9- رفاه اقتصادي و بهبود زندگي
10- رشدو تربيت انساني11- سامان يابي زندگي12- روش زندگي حضرت مهدي (عج)
عدالت اجتماعي:
دادگـري برازنـدة دادگستـر جهـان است « مهـدي خشم نمي گيرد جـز بـراي خدا، در هنگـام غضب از حيطـة اقامه فراتـر نمي رود… چنين کسي که تنهـا براي خـدا به خشـم مي آيـد، جز عـادل و دادگـر نخواهد بود.» (حضرت مهدي در سنت نبوي، ص 50 )
عدالت برآنست کـه همـة جريـان هاي اقتصادي را بـا يکديگـر و بـا سايـر جريان هـاي جامعـه همسـو و هماهنگ کند و از افراط و تفريط ممانعت به عمل آورد.افلاطـون مي گويد: «… به جريان نمي افتـد مگر از طرف خداوندي که عدالت با جوهر ابدي او متحـد است. » ( امام حسين شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت ( به نقل از افلاطون )، ص 446 )
بنابرايـن تنها او کـه قلب عالم امکان است و رنگ و صبغـه و قدرت الهـي دارد تنهـا، مي توانـد پرچم دار عدالت جهاني بـاشد. آيـا کشورهاي توسعـه يافتـه کـه متکـي بردانش هائـي است که مهـر نقص نسبـي و نقص مطلـق بـر پيشاـي آنهـا زده شده است، مي تواننـد حامل پيام انسانـي عدالت و مساوات به سرتاسـر دنيـا باشنـد ؟
بعضـي از کارشنـاسـان منصف، اعتـراف مي کنند کـه:« سرمايـه داري بـا دمـوکراسـي در تناقـض و موجب نـابرابري هـاي بزرگي در ميزان درآمـد و ثروت تـاريخ است.» ( استرتارو استاددانشگاه هاروارد ( مجلات فصل نامة کتاب نقد شمارة 11 )
در ساية شمشير و امنيت اجتماعي:
« قائـم آل محمـد (عج) شباهت هـايـي باپنج تـن از پيامبـران دارد… امـا شباهت او بـه جـدش پيامبـر اکرم (ص) قيـام بـا شمشيـر است و کشتن دشمنان خـدا و پيـامبر و جبـاران و سرکشـان » او وارث خـون حسيـن (ع) و ذوالفقـار، نسخـه ي بـي نظيـر عالـم، علـي (ع)، عصـاره ي همـه قيـام هاي خونين تاريـخ (زيد،مختار،15خرداد،22 بهمن،و جنگ تحميلي و… ) است.
روشن است که ستمگران و ملأ و مترفين جامعـه ها، بـا نرمش و موعظـه اخلاقي از ظلم و حق کشـي دست بـرنمي دارند. بنابـرايـن حضـرت صاحب الامر، جرثومـه هاي فسـاد را کـه مانع دستيابـي مردم بـه آزادي، رفاه، صلح و سعادت مي شوند و عامـل عـدم امنيت (شغلي، اجتماعي، فردي) است، از سـر راه خود بـر مـي دارد.
هـم اکنـون مي خواهيم بدانيـم تفـاوت ره ازکجـاست تـا بـه کجـا؟ شمشيـر مهـدي ( عج ) کجـا و موشک هاي آمريکايـي کجـا؟ او بـا کدام منطق مي خواهد پرچـم دار صلح و امنيت جهانـي باشد؟ تصميم آمريکا بر اين است که با شيـوه تروريستـي و مردم ستيـزي به جنگ با تروريسم برود !
آمريکـا سالهـاست کـه اسرائيـل غاصب نژادپـرست را تغذيـه تسليحاتـي مـي کنـد و هـم اکنـون نيـز موشک هـاي « هدف يـاب » بـه او هديـه مي کنـد تا حافـظ منافعشـان درخاورميانـه باشـدو همچنين از تـداوم « انتفاضـه» حق طلبانـه مردم فلسطين، جلوگيـري بـه عمـل آورد. ايـن ضد بشـري تـرين اقدامات آنهاست که بر صفحـه ي تاريخ نقش مي بنـدد. کارل ياسپرس بعـد از تأکيـد بـر نابرابـري در اقتصاد آزاد ليبراليستي مي گويد: «چاره تنهـا در برقراري نظامي استـوار بر حق و قانوني چنان نيرومنـد است که بتوانـد صلح جهاني را پايدار کند.»(مجلات فصل نامه کتاب نقد، شماره(11نقد و بررسي آزادي و اقتصادي در نظام سرمايه داري)
يک دين و آئين:
«… مفضل: سوگند بـه خـدا، امـام قائـم (عج) از ميـان ملت ها و آييـن هـا اختلاف را برمـي دارد و يک دين بر همه جا حاکم مي شود…» (امام صادق (ع)، بحارالانوار 53-4)
قلب عالم امکان يک محور مقتدر و آئين پايـدار را بر دنيا حاکم مي کنـد و ملت هاي مختلف را که بـه جنگ هاي سرد و گرم سياسـي، فرقـه اي و مذهبـي( بعضاً شيعـه کشي در پاکستان و هنـد ) مبتلا هستنـد، همراه و متحد مي کند. کدام نظام اجتماعي مي تواند اين ادعاي بزرگ راداشته باشد که مي تواند جهـان را از اين لحاظ يکسان کنـد؟
مساوات و برابري:
امـام بـاقــر ( ع ): « امـام قائـم امـوال را تقسيم و ميـان همـة مـردم نيکوکـار و بدکـار بـه عدالـت رفتـار مي کند.» ( بحارالانوار، 29-21 )
بنـاي نظام حقوقـي اسلام برآنست کـه همة انسانها در آفرينش و فطـرت مشترک انـد و از يک مبـداء «وجود » سرچشمـه مي گيرند. در اين فرهنگ اجتماعي، در فضاي رقابت عادلانه، تنهـا شايستگي و تلاش است که بعضي را بر بعضي ديگر مقدم مي دارد. نور ديده هاهمة حقوق بيت المال و بهره منـدي ازدريـا، معادن و چشمه ها را براي عموم به طور يکسان قرار مي دهد.
رشد و رفاه اقتصادي و عـزت نفس را از فوائد سودمنـد اصل انسانـي مساوات برشمرده انـد. آنتونـي گيدنـز در کتـاب راه سـوم در انتقـاد جوامع سرمايــه داري امروزي و درحمايت از ايـن اصـل مي گويـد:
« يک جامعة بسيار نابرابر، به خود آزار مي رساند چون نمي توانداستعدادهـا و ظرفيت هاي شهروندانش رابه شکلي بهينـه به کار گيـرد افـزون بر اين نابرابري ها مي توانند انسجام اجتماعـي را تهديد کننـد و نتايـج ناخوشايندي چون افزايش شمار جنايات را در پي داشته باشند. » ( روزنامة ايران 5/12/81، ص 8 )
حکومت مستضعفان:
« ايشان ( مستضعفان ميراث بر زمين )،خاندان پيامبرندکه خداوند پس ازسختي ها، مهدي ( عج ) را بر ايشان را برانگيزد و به آنان عزت بخشد و دشمنان را خوار سازد.» ( امام علي ( ع )، بحارالانوار 54/51 ) « وَ نُرِيدُ اَن نَمُنَّ عَلَـي الَّذِينَ استُضعِفُـوا فِي الارضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّـه وَ نَجعَلَهُـمُ الوَارِثينَ » ؛ « ارادة الهـي براين است که مستضعفان حاکمـان اصلي بر زمين خواهنـد شـد و نقطـة مقابل آنهـا مستکبـران، متلاشـي شوند.» ( سورة قصص، آية 5 )
نشانـه هـاي مستکبريـن در قــرآن: « 1- استکبـار و بـرتـري جويـي 2- ايجـاد اختـلاف و تفـرقـه 3- اسـراف کـاري4- تحقيــر و کوچـک کـردن مــردم5- فســاد6- امتنـاع از حـق7- ترويــج و اشاعـة کفـر و فسـاد » ( دادگستر جهان، ص 235 )
آنگـاه کـه چهـرة ليبـراليسم غـرب را خـوب به تصويــر مي کشيم، و زوايـاي مختلف آن را مطالعـه مي کنيم. تمامي نشانـه هاي گفته شـده را مشاهـده مي کنيـم. بطـور قطع، هيچ يک از امتيازاتـي کـه بـه خود منتسب مي کنند، ذاتي آنها نيست بلکه با تزوير خود و جهل توده ها به اهدافشان دست يافته اند. مستضعفان تنها با آگاهي و ايمان به توانمندي هـاي خـود مي توانند اين درد مزمـن و حاد را درمان کننـد.
رشد علم و فرهنگ:
« در زمـان حکومـت مهــدي ( ع ) بـه همـة مـردم حکمـت و علـم بياموزنـد تـا آنجـا کـه زنــان درخانه ها با کتـاب خـدا و سنت پيامبـر، قضاوت کننـد. » ( امام باقر ( ع )، بحارالانوار 52/ 352 )
مشاهده مي کنيم که در آن زمـان، دوران بلوغ انديشه هـا و رشد عقلي است. اما رشد علـوم و دست يافتن بـه اسـرار طبيعت و تسلط بر آن، يکي از امتيازات کنونـي بشـر است که در قياس بـا رشـد آنهـا در حکومت جهانــي آن پيشـواي نورانـي، بسيـار انـدک است. البتــه بشـر از لحـاظ فرهنـگ و اخـلاق بــه موفقيت هاي قابل توجهي دست نيافته است، بلکه بـا کمـال تأسف رشـد معکوس داشتـه است. بررسـي صلاحيت برنامـه هـاي امام زمـان در تشکيل حکـومت عـدل را در اينجـا بـه پايـان مي بريـم و درصـدد چاره انديشـي بـراي ايجـاد انطبـاق ذهنـي نسـل امـروز مـا بــا حـوادث آينـدة جهاني در دولت خدائـي امام عصـر هستيم.
رفاه اقتصادي و اجتماعي:
« در امت من، مهـدي قيام کنـد. در زمان او مردم به نعمت هايـي دست مي يابنـد که در هيچ زمانـي دست نيافتـه باشند ( همـه ) نيکوکار و بـدکاري، آسمـان بـر آنان ببـارد و زمين چيزي از روئيدنـي هـاي خود را پنهان ندارد.» (پيامبر اکرم ( ص )، بحارالانوار 51-78 )
در زمان خلافت آن امـام همـام، در سايـه عدالت و مساوات، همـه به رفـاه، و فـور نعمت و آسايش خاطر دست پيدا مي کننـد و برکات و ثمرات، طبيعت جهانـي را فـرا مي گيرند و عوامـل غاصب، خائف از صلابت و اقتدار آن رهبربزرگ، همه از صحنه اقتصادي، حذف مي شوند.
کشوري کـه صد در صد به منابع انرژي جهان وابسته است که مي خواهـد منادي اقتصاد جهاني باشد. ! آيا کشورهاي صتعتي ( خصوصاً آمريکا ) نداي مردم کشورهاي فقيررا مي شنوند؟ در حالي که آنهاخواهـان دريافت غذا ونان ( به جاي اسلحـه ) و نيـز طالب بخشودگي بدهي کشورهـاي توسعه يافته هستند.
رشد تربيت انسا ني:
« هنگامـي کـه قائـم، قيـام کنـد. خـداونـد قـواي فکـري مردمـان را تمرکـز دهـد… و اخـلاق را تکامـل بخشد». ( بحارالانوار، 52، 366/ امام باقر ( ع ) )
بـراي اصـلاح عوامـل بيـرونـي در اجتمـاع و خشکانـدن ريشـه هـاي ظلـم اقتصـادي بايـد درون را اصـلاح کرد.«… همـة نابساماني هـا و ناتواني هـا درکار جامعـه سازي به دليل آن است که… به تربيت روح و باطن انسان توجه نشده است. » ( امام مهدي و آيندة زندگي ما، ص 69
مهدويت و سنت هاي الهي:
يکي از مهمترين موضوعاتـي که به هنگام بحث از انقلاب جهانـي امـام عصـر ( عج ) مطرح مي شـود، اين است که آن حضرت چگونه و با چه نيرويـي در برابـر نظام استکبار حاکـم بر جهـان مي ايستد و همـه تمدن ها ي قدرتمند اما فاسد را به زانو در مي آورد؟ آيا انسان با قدرت نظامي و با بهره گيري از تسحيلات و تجهيزات پيشرفتـه و قدرتمنـد خود، موفق به فروپاشي اين تمدن هـا مي شود يا علل و عوامـل ديگري در کار است ؟
ترديدي نيست که حضرت مهدي ( عج ) با امدادهاي غيبي همراه مي شود و همه قواي طبيعـي و ماوراء طبيعي در خدمت ايشان است، اما، به نظر مي رسد رمز اصلي پيروزي ايشان بر همه قدرت هاي شيطانـي حاکم بر جهـان، حرکت ايشان در مسير سنت هـاي الهـي حاکم بر هستي و هماهنگي اين سنت هـا با قيام رهايي بخش آن حضرت است،بر اساس سنت تغييرناپذيرالهي،ظلم وبيدادگري عامل نابودي تمدن ها است.
همه اقوام و تمدن هاي ستم پيشه هر چه هم قدرتمند باشند و داراي توان نظامي واقتصادي قابل توجه، بر اساس سنت الهي، اجل و سرآمد معين و مشخصي دارندو بالاخره روزي طعم نابودي و فنا را مي چشند.
براين اساس مي توان گفت چون در زمـان ظهور امام مهـدي ( عج ) اجل و مهلت تمدن هـاي ستم پيشه به سرآمده و عمر آنها پايان يافته است، هر گونه مقاومتي از سوي اين تمدن ها بي فايده است.
يکي از قوانين سنت هاي الهي حاکم بر جوامع بشري خلافت و امامت و وراثت نهايي مستضعفان صالح واهل ايمان است.ترديدي نيست که امام مهدي (عج) تنها تحقق بخش اين سنت الهي درتاريخ است و جزاو کسي نخواهد توانست وعده خدا برحکومت صالحان را محقق کند. ( روزنامه موعود، ش 34، ص 51 )
ارتباط مسأله مهدويت با غرب:
در مورد ارتبـاط مسألـه مهدويت با غـرب، ابتدا بايد بـه اين نکتـه توجـه کرد که در اين بحث اگر چـه موضوع بين غرب وشرق مشترک است، ولي ماهيت بحث کاملاً با هم تفاوت دارد. فضاي انتظار آخر الزمان و امام زمان ( عج ) نزد ما جايگاهي دارد که با آنجا متفاوت است.
در واقع غرب در بعد مسأله مهدويت، دو فضا را تجربه مي کند، يکي فضاي مهدويت شيعي و ديگري مهدويت يا « فيو چريزم » در بعد مسيحيت. برخورد تصويري يا هنري با مسأله مهدويت از ديدگاه غربي ها حدود 120 سال سابقه دارد.
از زماني که مهدي سوداني در سودان قيام کـرد، مسأله مهـدويت در بعد مبارزات استعماري و تأثيري که روي اين مبارزات دارد، براي غربي ها کاملاً شناخته شده است.
از آنجا که مسأله مهدويت شيعـه از لحاظ اجتماعـي و فرهنگي در دنياي شيعـه و اسلام تحرک وسيعـي ايجاد مي کند. بناي غربي ها بر تخريب است، و آثار هنري آنها چنين هدفي را دنبال مي کند.
کشورهـاي غربـي به رغم آن کـه در حرف هـاي خود مواضع متفاوتـي دارند ، در يک طرح با هم گـره مي خورند که نقطه مشترک و مرکز ثقل آن، دست سرمايه داران يهودي و صهيونيست است. هدف آنها در اين طرح سلطه بر زمين است، لذا با خود خدا و امام زمان ( عج ) کار دارند.
آيا مهدويت وقيام باشمشيربامسأله جهاني شدن وماهواره واينترنت سازگاري دارد؟
يکي از مسايل مهم در بحث مهدويت همين سـؤال است کـه جامعيت تفکر مهدويت و فرهنگ آن را تشکيل مي دهد، کـه آيـا زمانـي کـه حضرت ظهـور مـي کننـد و تشريف مـي آورند از تکنولـوژي عصـر و اينترنت و آواکس و… استفاده مي کنند؟
قطع مسلم شرط پيروزي بـر دشمن، برتـري بر نيروها است. اين برتري هـا شامـل نيروهـاي نظامـي صـرف نمي شود، بلکه برتري از نظـر قدرت روحـي و ايمـان به هـدف و استحکام پايه هـاي اقتصادي و اجتماعـي در اين برتري شکل مي گيرند و نقش اساسي دارنـد.
با در نظر گرفتن اصل رساي بالا، پرسش هايي دربارة قيام آن مصلح جهان پيش مي آيـد:
اول آن کـه براي تحقق يافتـن عدالت جهانـي، آيا رهبـر ايننهضت بزرگ از سلاح هـاي سنتـي و پيشين (سلاح سـرد) استفـاده مي کنـد؟ در صورتـي کـه چنيـن سلاحـي در مقـابلـه بـا سلاح هـاي پيشرفتـه و وحشتناک عصر متا، حکم بازيچه دارد، چگونـه مي توانـد ضامن پيروزي باشـد؟ يا با سلاحي مدرن تـر از آن چه امروز در اختيار پيشرفته تـرين کشورهاي صنعتي است دست به مبـارزه مي زنـد؟
از ايـن گذشتـه در روايات اسلامـي مي خوانيـم: « او بـا شمشير قيـام ميکنـد.» و ايـن تعبيـرنشـان مي دهد کـه احتمال استفاده از سلاح هاي سنتـي به حقيقت تزديک تر باشـد.
باز اين اشکال پيش مي آيـد که چگونه مي توان سلاح هـاي مدرن را بـه کلي از کـار انداخت؟
باز سؤال ديگري پيش مي آيد کـه: اصولاً در عصر برتري نور بـر ظلمت، آيا ماشينيـزم مدرن بـا ايـن همـه وسايـل رفـاه و آسايشـي کـه براي بشريت فراهـم ساختـه از ميـان مي رود و انسان هـا به چند قـرن قبـل بـازگشت مـي کنند؟ بـراي يـافتن پاسخ ايـن سئوالات هم مي توان ازمنابـع حدبث و هم از دلايـل عقلـي استفـاده کـرد.
عقل مي گويد: بازگشت به عقب نه ممکن است و نه منطقي و ايـن بـرخلاف سنت آفرينش و اصـل تکامل در زندگي انسان ها است. صنايع کنونـي نه تنهـا بسياري از گره ها را از زندگي انسان گشوده انـد، بلکـه يکي از پايه هـاي استقرار حکومت واحد جهانـي ( جهاني شدن )، نزديکـي و به هم پيوستگـي دنيا ازنظروسايل ارتباط جمعي وپيوندهاي اجتماعي است و اين موضوع بدون تکامل صنعتي امکان پذيـرنيست. پس براي استقرار چنان حکومتـي بايد حکومت هاي خودکامه و بيدادگـر از صحنـة جهـان خارج شونـد و براي خارج کردن آنهـا لااقل در شرايط کنونـي يک ( سلاح برتر ) لازم است، سلاحي کـه حتي تصـورش امروز براي مـا ممکن نيست.
آيا اين سلاح هماننـد يک اشعـة مجهول و مرموز است که نقشة ابرقدرت هـا را عقيـم بگذارد؟ يا يک نوع تأثير مرموز و از کار انداختن دستگاه هاي فکري آنها؟
و يـا چيزي از قبيل احساس يک نوع ترس و وحشت فوق العاده که مانع هـر گونه تصميم گيري در ايـن زمينــه مـي شـود ؟و يـا چيزهـاي ديگـر…نمي دانيم و نمي توانيم نوع اين سلاح را نـه از نظر مادي يـا رواني بودن و نـه از جهـات ديگر تعيين کنيـم. همين اندازه بايد گفت يک سلاح برتر است. ( مهدي انقلابي بزرگ، آيت الله مکـارم شيرازي، چاپ مطبوعاتـي هدف قم،ص 275- 279 )
امـا از نظـر منابـع احاديث:
از امـام صـادق(ع) چنيـن نقـل شـده است: «هنگامي که قائـم ما، قيام مي کند زمين پروردگارش روشـن مي شـود و بندگـان خـدا از نـور آفتـاب بـي نيـاز مي شونـد.» (بحارالانوار،ج13چاپ قديم، ص176به نقل از منبع پيشين)
از اين تعبيـر چنين برمي آيـد کـه مسألـه نور و انـرژي آن چنـان حل مي شـود کـه در روز و شب از پرقدرت ترين نورها که مي تواند جانشين نور آفتاب شود، بهره گيري مي کننـد.
حال با توجه به ايـن که در عصـر هيچ پيامبـري زندگـي مردم بر اساس اعجـاز جريـان نداشتـه است، ممکن است بـا توجه به اين حديث،تکامل علوم و صنايع به حدي برسد که مردم با رهبري آن رهبربزرگ، قـادر به کشف منبع نور و انرژي فوق العاده اي شوند که حتي مي تواند جانشين خورشيد شـود.
حديث ديگري داريم از ابوبصير که از امام صادق(ع) نقل کرده است، بدين مضمون: «هنگامي که کارها به صاحب اصلـي ولايت مهدي(عج) بـرسد خداونـد هر نقطه فرورفتـه اي از زميـن را براي او مرتفع و هر نقطـه مرتفعـي را پايين مي آورد، آن چنان کـه جهان در نزد او به منزلـه کف دستـي خواهـد بـود.» (همان منبع، ص11)
امروزه بـا نصب وسايـل فرستنـده بر فراز کوه هـا کمک به انتقال تصاويـر به نقـاط مختلف از جهـان مي کنند. ماهواره و اينترنت گوياي اين مسئله است که يک تصوير را براي کل جهان پوشش مي دهند.
ممکن است با توجه به حديث فوق، در عصر مهدويت که سيستم نيرومند و بهتر از کامپيوتر و اينترنت و ماهواره براي انتقال تصاوير به وجود بيايد.
حال باز اين سـؤال قابل طرح است که اين همه تعبيرات مربوط به شمشير چيست؟ مبني بـر اين که آقا با شمشير قيام مي کنند.
حقيقت اين است کـه شمشير هميشه کنايـه از قدرت و نيروي نظامـي بـوده و هست، همان گونـه کـه قلم کنايه از علم و فرهنگ است.
شکي نيست کـه حتي از ميـدان جنگ هـاي سنتـي پيشين سلاح هـاي مختلفـي جتز شمشير بـه کـار مـي رفته همچون تير و نيزه و خنجر، ولي همـواره مي گويند اگـر در برابر فلان موضـوع سر تسليم فـرود نياوريـد «حواله شما با شمشير است» و يـا گفته مي شود«به زور شمشير، حق خود را مي گيريم»، هم اينها جنبـه سنبليـک دارد و کنايـه از قدرت است.
ضرب المثـل هايـي هـم در همين بـاره داريم، مثلاً مـي گوينـد: «فلانـي شمشير را از رو بسته است » يعنـي، آشکارا قدرت نمايي مي کند.
از اين معلوم مي شود که قيام بـا شمشير، همان اتکاي بـر قدرت، و شمشير سمبتل است. ( مهدي انقلابي بزرگ آيت اله مکارم شيرازي انتشارات مطبوعاتي هدف، قم، ص259-296)
نکته آخر اين کـه اين روايت، مربوط بـه 14 قرن پيش است کـه رسول الله(ص) فرموده انـد، آن زمان ظرفيت ها به اين اندازه نبوده است که پيامبر(ص) بخواهد از تکنولوژي و صنعت عصرحاضر سخن بگويد.
رابطه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب جهاني مهدي:
ابوخالد کابلي از امام باقـرالعلـوم (ع) نقـل ( ميزان الحکمه/ ج10/ ص570 ) کـرده است کـه فرمود: گويي مـي نگرم مردي را که از شرق ( ايـران ) در طلب حق قيام مي کند و به آن ها پاسخـي داده نمـي شود پس قيـام مـي کندو به آنـان پاسخـي داده نمـي شود. چـون وضـع را چنين مـي بيند به پيکـارو مبـارزه خونين برمـي خيـزد و در اين باره آنچه را مي خواهنـد به آنـان مـي دهند. اما نمي پذيرند و دست بـه شورشـي مي زننـد. اين حکومتـي را کـه بدست مي آورنـد تسليم مهـدي مي کنند. کشتگـان اين قيـام همـه شهيـد مي شوند. اگر من آن زمان را درک کنم، خودرا براي خدمت مهدي (ع) نگاه مي دارم و آماده مي کنم.
اين حديث نشان مي دهدکه قبل از قيـام قائـم آل محمد (ص) يک حکومت اسلامـي در جهـان تحقق مي يابد و به حکومت جهاني ولي عصر متصل مي شود وتشکيل اين حکومت هم در شرق واقع مي شود و از قرائن چنين برمـي آيد که انقلاب اسلامـي ايـران که بر اسـاس اسلام ناب محمـدي استوار است و رهبري آن را يک رجل الهـي به عهده داشتـه است و از بـدو پيدايش تاکنـون هزاران شهيد گلگـون کفن در راهش جان باخته انـد تا به تشکيل نظام حکومت اسلامـي انجاميـده است و آرزوي ديرينـه انبياء، علمـا، صلحـاء، و شهدا در اين عصر در گوشه اي از زمين تحقق يافته و انشاءالله به حکومت جهانـي امام عصـر ارواحنا فداه متصل خواهد شد.
صــداي سـم سمنـد سپيـده مي آيـــديلـي که سينه ي ظلمت دريده مي آيـد
گرفتـه بيـرق تابـان عشـق را بـر دوشکسيکه دوش به دوش سپيـده مي آيـد
طلـوع برکه خورشيـد تابنـاک دل استستـاره اي کـه ز آفـاق ديـده مـي آيـد
بهـار آمـده بـا کـاروان لالـه بـه بــاغبه دشت ژالـه گل نـو دميـده مـي آيـد
بـه ســوي قلـه بــي انتهـاي بيــداريپرنده اي که به خون پرکشيده مي آيـد
درآن کران که بودخون عاشقان جوشانشهيد عشق سر از تـن بريـده مـي آيـد
بــه پاســداري آييــن آسمتانــي مــاگزيـده اي که خـدا برگزيـده مـي آيـد
(نصراله مرداني)
چالش هاي کنوني نسل هاي جهاني در عصر حاضر:
مشکل اساسـي در ايـن است که کشورهاي جهان سـوم در مسير بهــره وري از دستاوردهـاي عظيـم تکنولوژي غرب،فرهنگ و انديشة آنها نيز به شدت تحت تأثيرارزش هاي صادراتي غرب قرار مي گيرد.
نسل جوان ما ( خصوصاً ) با پديدة جهاني شدن، در تشخيص مـرز « تمدن غربي » و « تفکرغربـي » دچار ابهام و اختلاط شود. همراه با طـرح سوالاتـي از قبيل اين کـه آيـا مي شود تمـدن و ترقـي غرب را طلب کرد ولي تفکرات و اخلاق آنان را پس زد؟
« اجزاي تمـدن ميتوة يک درخت نيست کـه هـرکس بتوانـد آن را بچيند و مصرف کند. ولـي از صـد سـال پيش در کشور ما تصور کردند که مي توانند و بايد مثل يک کالاي تجارتي آن را وارد کنند. »
پژوهشگران مسائل اجتماعي و تاريخي، عامل بازدارندة زيادي را در عـدم دستيابي ايرانيـان به رشـد و شکوفايي علمـي، اقتصـادي و فرهنـگي و نحوة رويارويـي آنان بـا تمـدن جديد غرب ( در عصر قاجـار ) برمي شمارند از آن جملـه:
خستگـي از قتل و غارت افاغنـه، جنگهاي نادرشـاه، مرگ کريم ختان زنـد، ضعف سياسـي دولت و جنگ ايران و روس را برمي شمارنـد. آنان در پـي احساس ضعف شديـد و تنها به منظـور جلب کمک از کشورهاي اروپائي و بدون توجه به مسائل ريشه اي اين رويکرد در اولين برخـورد، عکس العمـل آنهـا در مقابل تمدن غرب شگفتي و حيرت بود. (آشنايي ايرانيان با فلسفه هاي جديد غرب )
در بارة نقش روشنفکران در اين باره گفته اند:« حيرت زدگان که همـه چيـز را از دست رفتـه تلقـي مي کردند تقليد همـه جانبـه از غرب را توصيـه کرده اند. اينان که از فرهنگ اصيل ديني و ايراني بي بهره و نسبت بهفرهنگ غربي کم اطلاع بودند. جامعة ايراني را به سوي بي هويتي و مسخ فرهنگـي رهنمون گشتند. »
اکنون بايد انديشيد که در عصر انتظار و براي تعجيل در ظهـور حضرتش، صالحان زمينه ساز، چگونه جامعه را آمادگي بخشند و در آگاهي بخشي، چه رسالت عظيمي بردوش دارنـد. آنا چگونه جامعـه و نسل امروز مـا را از ضربه پذيـري مصونيت دهنـد، در عين حالي که از دستاوردهاي فکري و عملـي فرا مرزي بهره منـد مي شونـد.
بعضي از راهکارهايي که به نظر اينجانب آمد، در اين قسمت آورده مي شود:- درک رمـز رکـود تمـدن اسـلام ( نسبت بـه دوران درخشـان آن ) و ضعف کشـورهـاي جهـان سـوم
( خصوصاً ايـران ) و سبب بازماندگـي آنها از قافلـة تکنولـوژي.
– مطالعة تاريخ اسلام و ايران( بطور تحليلي )و بازشناختن انحرافات تاريخي و سياسي( مشروطه و… )
– شناخت اهداف استعماري دنياي از ما بهتران ! از صدور فرهنگ راخلاق خود.
– درک نقشه ها و برنامه هاي کشورهاي صنعتي در اصرار به جهاني کـردن فرهنگ سياسي، اجتماعـي و اقتصادي خود و صدور آن به کشورهاي در حال توسعه ( خصوصاً صاحبان منابع انرژي )
– با دو بال قوي اسلاميت ايرانيت، پرواز به آسمان عزت و اعتمـاد به نفس و بازيابي هويت را بـه آن ها تمرين و آموزش دادن.
– امام خميني ( ر ه ) در توصيـه به جوانـان مي فرماينـد: «… عمده اين است که ايـن دو جهت را در نظر بگيريد، يکي، اعتماد به خداي تبارک و تعالي… راههاي هدايت را به شما الهـام مي کند و يکي، اتکال به نفس، اعتماد به خودتان،… شما خودجوان هائي هستيدکـه مي توانيد همه کار انجام بدهيد. »
جهان هم اکنون در جست و جوي پادزهـر ديگري است، انتظــار:
يک بهار، تا خزان زندگي را فراموش کند.
يک مهربان نگاه، تا غبار غم از چهره اش برگيرد و گل لبخند را بر لبانش بکارد.
يک سوار مسافر، که از مرزهاي دور مي آيد و صفا و روشنائي و اميد را به ارمغان مي آورد.
يک رهائي بخش، تا او را از حضيض زمين و زمان، به اوج کمال و آزادگي اعتلا بخشد.
نتيجه گيري:
بات عـدم صلاحيت نئـوليبراليسـم سرمايـه داري و بـه مـوازات آن شايستگـي و کـارآمـدي مهدويت در تشکيلات جهاني آينده، اين سوال هنوز در ذهن باقي است که:
آيا « جهاني شدن » ( مدرن ) با انقلاب و حکومت جهاني امام منافات دارد؟
در نظر بعضي انديشمندان پديدة جهاني شدن را مي توان با دو نگاه مـورد نقـد قرار داد. تکنولـوژي و ايدئولوژي، دو روي سکه است. در اين ديدگاه اين فرآينـد، ظرف بي مظروفـي است که پيـام خاص و نظـام فکري معيني را بـا خـود حمل نمي کنـد. بر اين اساس مي تـوان هـر انديشه و مرامـي را در ايـن ظرف ريخت و به جهانيـان صادر کرد.
حرف آخر: طبق قبول اين انديشـه و اين نوع برداشت، نتيجـه مي گيريم کـه:
مي توان بعد ايدئولوژي اين پديده را از بعـد تکنولوژي آن، جـدا کـرد. پس بدون اصرار بـر مخالفت بـا تغيير و تحولي که امروز واقعيت حاکم بر زمان ما شـده است، به بهره وري صدرصد از آن بپـردازيم.
مي توان از پديدة « تکنولـوژي ارتباطـات » بـراي گسترش فرهنگ سازنده يک انتظـار سبـزو پويـا، توام با جلوگيري از انزواي دين اسلام و تحت الشعاع قرار گرفتن حاکميت جهاني واحد ديني، نسبت به پديده جهانـي شدن نوين، بهره گرفت.
مي توان از روشنفکران ديني حوزه و کارشناسان امور اجتماعي و فرهنگي دانشگاهي، اميد داشت تـا بوسيلة اين پديدة جديد، مذهب و دين را وارد حوزهة علوم سازند و تمدن اسلام را با تربيت غزالي هـا و ابوعلي سيناها، مجدداً درخشان کننـد.
مي توان از آنان انتظار داشت با اعتماد بيشتـر و دغدغـة کمتر با پديـدة « تحـول » برخـورد کنند و از طريق آتشي کـه نئـوليبراليسم به پـا کرده و هيزمش را هـر لحظـه زيـاد مي کنـد تا دنيـا را مرعوب و هم فريفتة پيشرفت تکنيکـي خود بکنـد.
ابتدا امکان تشکيل اين حقيقت جهاني را با استدلال، طرح نمايندو زمينـة پذيرش آن را اصولـي کننـد. سپس فکر ضرورت اين مديريت تشکيلاتي جهانـي را در اذهـان توده ها تقويت بخشند. در نهايت اميـد يافتن ( سعادت ) اين گم شدة بشريت را در دنيـاي پر هياهـوي حکومت « تکنولـوژي » در دلهـا زنـده کنند. با رشد و اعتـلاي دانش بشـر ( خصوصاً در زمينة ارتباطات ) زمينـة قبـول وپذيـرش بسيـاري از شاخص هاي حاکميت جهاني و برنامه هاي انسان ساز آن منجي بزرگ ( بلوغ علم و عقل درعصـرآينـدة جهانـي امام انقلاب گر ) را فراهم کنند ( ان شاء الله در آيندة نزديک )
منابع و مآخذ:
1. قرآن کريم.
2. آريانپور، فرهنگ لغت.
3. آزادي در انديشه اسلامي. اينترنت htt://www.sadrsite.com
4. اميني، ابراهيم، دادگستر جهان، قم، انتشارات شفق، 1376ش.
5. تاريخچه جهاني شدن، اينترنت http://www.isu.ac.ir
6. جمعي از نويسندگـان، حضرت مهـدي در سنت نبـوي، انتشارات بنيـاد فرهنگـي حضرت مهــدي موعود، 1380.
7. جعفري، محمد تقي، امام حسين ( ع ) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت، مؤسسـه تدوين و نشـر آثـار علامه جعفري، 1381.
8. حکيمي، مهدي، امام مهدي ( عج ) و آينده زندگي ما، انتشارات مرکز فرهنگي امام مهـدي، 1378.
9. حکيمي، محمد رضا، خورشيد مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.
10. خبرنامه دين پژوهان، شماره 3 و10.
11. دکتر عاشوري، دانشنامه سياسـي، انتشارات سهـروردي.
12. روزنامـه ايـران، 19 دي ماه، 5 اسفند 81 .
13. روزنامـه جام جـم، شماره 782،28 دي ماه 81.
14. سجادي، سيد عبدالقيـوم، جهانـي شدن، چالشـي بر مفاهيم ملـي، پگاه، حوزه شمـاره 46.
15. مجتهـدي، کريم، آشنايـي ايرانيـان با فلسفـه هـاي جديـد غـرب، پژوهشگـاه فرهنگ و انديشـه اسلامـي، 1379.
16. مجلسـي، محمد باقـر، بحارالانوار،ج 13، بيروت، دار احياء التراث العربـي، 1363.
17. محمدي ري شهري، ميزان الحکمه، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1362.
18. مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، تهران، انتشارات صدرا، 1374.
19. مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا.
20. مطهري، مرتضي، فلسفه تاريخ، انتشارات صدرا.
21. مکارم شيـرازي، ناصر، مهـدي، انقلابي بزرگ، قم، انتشارات مطبوعـاتي هـدف.
22. نشريه ماهنامه موعود، شماره 34، شفيعي سروستاني.
23. نقد و بررسي آزادي اقتصادي در نظام سرمايـه داري، اينترنت،http://www.updated.com
24. واعظـي، احمد، جامعـه دينـي، جامعه مدنـي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامـي، 1377.
25. ويژه نامه جهاني شدن و دين 1381.
26. ويل دورانت، لذات فلسفه، انتشارت زرياب، 1374.
برگرفته از سايت :المهدويه