به نام خدا
عصر يك روز پاييزي، آسمان ابري و هوا باراني، شهر قم و صداي تق تق قطرهاي باران كه روي شيشهي بخار گرفته ماشين ميخورد. مدتي بعد، در حضور جمع كوچكي از خواهران دانشآموز مينشينيم و چشم بر در، منتظر آية اللّه مكارم شيرازي هستيم. لحظههايي ميگذرد، تا اين كه ايشان به صميميت باران ميآيد؛ با چهرهاي مهتابي و روشن و محاسن سفيد و ابريشم گون، و با خود بوي گل ياس را ميآورد و ما را ميهمان رؤيايي شيرين و آسماني ميكند.
ابتدا، ذكري از ويژهنامهي نيمه شعبان ميشود و سپس اشارهاي به سؤالهاي جوانان دربارهي امام عصر عجّل اللّه و فرجه استاد عالي قدر با مهرباني تبسم ميكند و ميگويد:
سفره بگشائيد ميهمان هستي خواهد آمد[1]
… عصر يك روز پاييزي، آسمان ابري و هوا باراني، شهر قم و صداي تق تق قطرهاي باران كه روي شيشهي بخار گرفته ماشين ميخورد. مدتي بعد، در حضور جمع كوچكي از خواهران دانشآموز مينشينيم و چشم بر در، منتظر آية اللّه مكارم شيرازي هستيم. لحظههايي ميگذرد، تا اين كه ايشان به صميميت باران ميآيد؛ با چهرهاي مهتابي و روشن و محاسن سفيد و ابريشم گون، و با خود بوي گل ياس را ميآورد و ما را ميهمان رؤيايي شيرين و آسماني ميكند.
ابتدا، ذكري از ويژهنامهي نيمه شعبان ميشود و سپس اشارهاي به سؤالهاي جوانان دربارهي امام عصر عجّل اللّه و فرجه استاد عالي قدر با مهرباني تبسم ميكند و ميگويد:
از ديدار شما عزيزان خوشبختم، به خصوص كه هدفتان بحث و بررسي دربارهي مسئلهي مهمي است؛ يعني همان اعتقاد به امام زمان، حضرت مهدي عجّل اللّه و فرجه.
سپس به چهرهاي مشتاق و پرسشگر جوانان نگاه ميكند و ميگويد: «اصولاً سؤال، كليد حل مشكلات است. كسي كه سؤال نكند. هرگز مشكلاتش حل نخواهد شد. قرآن كريم با صراحت دستور ميدهد: هر چه را كه نميدانيد، از آنان كه ميدانند و آگاهند،سؤال كنيد.»1
… آن چه ميآيد، حاصل اين ديدار به يادماندني و لذت بخش است. با سپاس از محضر مبارك آية اللّه مكارم شيرازي و دانشآموزان محترم كه در اين نشست حضور داشتند، توجه شما را به اين گفتو گو جلب ميكنيم.
iصفيه سادات فقيهي: طبق روايات، هرگاه ظلم و فساد فراگير شود، امام زمان عجّل اللّه و فرجه ظهور ميكند. آيا ما بايد درترويج ظلم و فساد بكوشيم تا زمينهي ظهور ايشان فراهم شود؟
□ ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ از دو طريق ممكن است: يكي از راه فزوني ظلم و ستم و راه ديگري كه راه نزديكتري است، آمادگي مردم براي پذيرش حكومت آن حضرت؛ يعني اگر تحولي در دنيا به وجود آيد و مردم دنيا آمادهي پذيرش آن حكومت شوند، به يقين حضرت ظاهر ميشود.پس اين كه خيال كنيم براي ظهور آن حضرت، تنها راه، راهفزوني ظلم و فساد است، در اشتباه هستيم.
iشما فرموديد كه تنها راه، آن راه نيست. حال اگر راه اول؛ يعني راه فزوني ستم را در نظر بگيريم، آيا بايد ما ظلم و ستم را فزوني بخشيم؟
□ خير، راه اول، راهي نامشروع است. اگر براي رسيدن به مقصدي دو جاده داشته باشيم: يكي جادهي غصبي و ديگري جادهي مباح، خب، كدام جاده را بايد برويم؟ بايد از جادهي مباح و رفتن از جادهي نامشروع، جايز نيست.
i بتول مرتضايي: ياران حضرت مهدي عجّل اللّه و فرجه 313 نفر و مسلماً از پيامبران، ائمه و علما هم ميباشند. بنابراين، ما كه انتظار فرج را كشيدهايم، از چه گروهي هستيم؟ و چرا در اين 313نفر، تعداد زنان كم است؟
□ معروف است: «ياران حضرت مهدي عجّل اللّه فرجه 313 نفرند»[2] امّا در بعضي روايات ياران امام مهدي عجّل اللّه فرجه ده هزار[3] و در بعضي روايات، شايد بيشتر از اين آمده است. معناي اين، وجود «سلسله مراتب» است؛ يعني در مرحلهي اول 313 نفر، در مرحلهي بعد، ده هزار نفر و در مراحل بعدي، همهي علاقمندان به حضور ايشان در اين سلسله مراتب ميباشند.
اگر در مرحلهي اول تعداد زنان كم است، چه بسا در مرحله ديگر، تعداد آنها بيشتر باشد، بنابراين، مشكلي از اين نظر نيست.
i فاطمه معراجي: چرا امام زمان عجّل اللّه فرجه سالها قبل از ظهور متولد شدهاند؟ فايدهي وجود آن حضرت چيست؟
□ اين سؤال بسيار مهم است. من در اين جا به يكي از دلايلي كه ذكر شده است، اشاره ميكنم: اعتقاد به وجود امامي كه الآن زنده است و در بسياري از مناطق حضور دارد، باعث قوت قلب و اعتماد و تقويت روح پيروان عقيدهمند ميشود.
اگر ما هزاران سال انتظار بكشيم تا شخصي بعداً ظاهر شود، خود را در زندگي بدون پشتوانه ميبينيم. امّا امروز كه معتقديم آن حضرت وجود دارد و از حال ما آگاه است، ميتوانيم در مشكلات به او اعتماد كنيم و اين وسيلهي «اميد» ميشود.
بنابراين، امام بايد در هر زمان باشد تا مايهي اعتماد, قوت قلب و اميد پيروان شود. تا آنها بتوانند در مشكلات از وجود مقدس او استمداد و در مسئوليتها هم احساس وظيفه كنند. ما معتقديم كه نامهي اعمال ما, در هفته يكي دو مرتبه به حضور امام زمان عجّل اللّه فرجه ميرسد. اين كه احساس ميكنيم اعمال ما را ايشان ملاحظه ميكند، همين باعث احساس مسئوليتي قوي در ما ميشود. به عبارت ديگر، ايمان به وجود امامي كه زنده، حاضر و ناظر است، سبب تربيت هر چه بيشتر عقيدهمندان ميشود؛ يعني يك عامل تعليم و تربيت و اميد و حركت است.
i مريم آخوندي: امام زمان عجّل اللّه فرجه در زمان غيبت، در كجا به سرميبرند؟ وجود جزيرهي خضرا تا چه حد ميتواند صحت داشته باشد؟
□ درباره محل زندگي امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ به طور قطع نميتوانيم صحبت كنيم. ميدانيم كه ايشان محلي دارند. احتمابل دارد كه امام در طول سال تغيير مكان نيز بدهد. البتّه رواياتي دربارهي جزيرهي خضرا، وجود دارد،[4] ولي اين كه محل جزيره كجاست؟ كسي نميتواند به طور قطع پاسخ دهد. مفهوم جزيرهي خضرا اين است: «جزيرهاي سرسبز و خرم كه امام و دوستانش در آن جا زندگي ميكنند.» شايد ساكنان ديگري هم داشته باشد كه امام را نشناسند؛ پيروان امام را نشناسند يا او را فقط به عنوان يك عالم يا پيشوا در آن منطقه بشناسند و بقيهي اسراربر آنها مخفي باشد. اين كه محل جزيرهي خضرا را بعضي در مثلث برمودا و امثال اينها بيان كردهاند، فقط يك «فرضيه» و نظر است و ما آن را نفي نميكنيم، اثبات هم نميكنيم، چرا كه دليل قطعي وجود ندارد.
i فاطمه درخشان: آيا امام زمان عجّل اللّه فرجه از زمان ظهور خود مطلعاند؟ در اين صورت دعاي مردم براي تعجيل در ظهور ايشان، براي چيست؟
□ امام زمان عجّل اللّه فرجه، مطابق منابع مشهور ما، از زمان ظهورشان به طور دقيق باخبر نيستند. زمان ظهور ايشان مانند زمان قيام قيامت بر همه كس جز خداوند، مستور و پنهان است امّا اين كه سؤال كرديد: «چرا ما براي تعجيل در ظهور ايشان دعا ميكنيم؟» بايد گفت: «اين دعا، در واقع در ما يك نوع «سازندگي» به وجود ميآورد». يعني ما كه براي تعجيل در ظهور ايشان دعا كنيم، مفهومش اين است كه خود را آمادهي ظهور آن حضرت ميكنيم و خودمان را در صف كساني كه صفاتي براي يك انقلاب جهاني مقدس دارند، قرار ميدهيم. خود اين سازندگي ما، در پرتو اين دعا، سبب ميشود تا ظهور امام زمان عجّل اللّه فرجه نزديكتر شود، چرا كه يكي از شرايط ظهور ايشان آن است كه ياران موصوف به صفات خداپسندانه پرورش پيدا كنند، پرورش ياراني كه او را در اين مسير ياري دهند اين دعاها سبب ميشود تا افراد ساخته شوند و آن شرايطي كه براي ظهور امام زمان عجّل اللّه فرجه لازم است از راه اين دعا تحقق يابد.
خداوند، بسياري از نعمتهايي را كه به ما ميدهد، به دعاها، توجهات و ساخته شدن ما موكول كرده است. اگر دعا كنيم، آن نعمت سريعتر ميشود و اگر نكنيم، آن نعمت عقبتر ميافتد. در قرآن كريم آمده است:
«إن الله لا يغير ما بقوم حتّي يغيروا ما بأنفسهم»[5]؛ خداوند، وضع هيچ قومي را تغيير نميدهد، مگر اين كه آنان عوض بشوند.
فيض خداوند نامحدود است، ولي محلِّ لايق و شايسته لازم دارد. بنابراين، اگر ما در پرتو دعا ساخته شويم، آمادهي فيض و نعمتهاي خدا ميشويم و مصداق آيهي شريفه «إنّ الله لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم»[6] خواهيم بود.
i هدي پناهي مقدم: در زمان آن حضرت، عدالت اجتماعي چگونه تحقق مييابد؟
□ در روايات، تعبيرهاي متعددي وجود دارد كه هر يك از آنها يك زاويه را بيان ميكند؛ مثلاً در مورد «عدالت اقتصادي» داريم كه: «حضرت، سرمايهها و اموال را چنان تقسيم ميكند كه همهي مردم از زندگي لازم و ضرورتهاي زندگي برخوردار ميشوند»[7] و باز در روايات داريم: «آن چنان مردم تربيت ميشوند كه يك روح غنايي بر همهي آنان حاكم خواهد بود»[8] در پرتو اين روح غنا است كه گاهي اموال زيادي به محضر امام زمان عجّل اللّه فرجه ميآورند و امام ميفرمايند: «هر كس نياز دارد، بردارد» همه ميگويند: «ما به مقدار كافي داريم».[9]
از اين تعبير معلوم ميشود كه حرص و طمع و دنيا پرستي ـ كه از عوامل عدم عدالت اجتماعياند ـ از بين ميرود؛ يعني وقتي اين روحيات اصلاح بشود، منابع موجود بر روي زمين هم به طور صحيح تقسيم ميشود و همه از عدالت اقتصادي برخوردار خواهند بود. در مورد «عدالت قضايي» در روايات داريم: «هنگامي كه امام زمان عجّل اللّه فرجه ظهور ميكند، ايشان نيازي به شاهد و مدرك براي قضاوت در مورد اشخاص ندارد».[10] شايد وسايل پيشرفتهاي پيدا ميشود كه كارهاي هر كس را بازگو ميكند و شايد از طريق مافوق طبيعي، امام دربارهي افراد قضاوت ميكند و حتي در و ديوار شهادت ميدهند؛ به طوري كه حق هيچ كس در زمان امام ضايع نميشود. هم چنين عدالت در زمينههاي ديگر طبق روايات چنان برقرار ميشود كه حكومت در سرتاسر جهان، حكومتي توأم با صلح و صفا، آرامش و غناي روحي، مادي و فرهنگي خواهد بود.
i در زمان امام زمان عجّل اللّه فرجه مسئله فقير و غني وجود ندارد و همه از نظر مالي در يك سطح ميباشند؟
o در يك سطح نيستند، ولي همه بينيازند؛ يعني طوري ميشود كه ميگويند: «اموالي موجود است، چه كسي ميخواهد؟»[11] و همه اظهار بينيازي ميكنند؛ يعني افراد به قدر كافي دارند.
i زهرا خوش منش: در زمان غيبت آن حضرت وظايف ما چيست؟
□ ما وضايف متعددي در زمان غيبت داريم كه مهمترين آنها، وظيفهي «انتظار» است. مفهوم انتظار اين است كه ما خود را براي چنين حكومتي آماده كنيم. ميگويند: انتظار از دو عنصر تشكيل شده است: «عنصر نفي» و «عنصر اثبات».
بيماري كه انتظار بهبودي ميكشد، از حالت موجودش ناراحت و بيمار است؛ يعني حالت نفي دربارهي آن دارد. هم چنين به بهبودي و باز يافتن سلامت، حالت اثبات دارد. ما هم بايد از نظامهاي ظالم موجود روي زمين، بيزار و متنفر باشيم و در مسير آن نظامها قرار نگيريم و در انتظار آن ظهور باشيم. كسي كه در انتظار يك مهمان گران قدر است، وسايل پذيرايي را آماده ميكند. ما هم كه در انتظار ظهور حكومت عدل جهاني هستيم، بايد خودمان را از نظر روحي، اخلاقي، زندگي اجتماعي و از نظر سطح ادراكات و معلومات بسازيم.
حكومت جهاني، فكر نيرومند، مديريت سطح بالا و اخلاق ميخواهد. بنابراين، ما بايد خود را بسازيم هم از نظر معارف و فكر و مديريت و هم از نظر آمادگيهاي اخلاقي و اجتماعي. از وظايف ديگر، اين است كه شب و روزي از ما نگذرد كه ما از ياد آن حضرت غافل باشيم. براي اين كه ياد آن حضرت، قلب ما را قوت ميبخشد، روح ما را مصفا ميكند، اعمال ما را پاك ميكند و ما را در مقابل تهاجمهاي فرهنگي، سياسي و نظام دشمن محكم و پابرجا ميكند. بايد شب و روزي از ما نگذرد، مگر اين كه به ياد حضرت باشيم و براي تعجيل ظهور ايشان دعا كنيم من چگونه ميتوانيم براي ظهور آن حضرت دعا كنم تا بيايد و عدالت را اجرا كند، در حالي كه در صف ظالمان باشم؟ اين دعا مفهومش اين است كه من از صف ظالمان درآيم، چگونه ميتوانم ادعا كنم كه عاشق آن حكومتيام كه فقير در آن وجود ندارد، در حالي كه گامي براي نفي فقر برنميدارم.
از وظايف ديگر، اين است كه تفكر ظهور مهدي عجّل اللّه فرجه را در محيط خودمان تبليغ و تقويت كنيم و نشر بدهيم. هم چنين ثابت كنيم كه حكومتي كه پيريزي ميكنيم، مقدمهي آن حكومت بزرگ الهي جهاني است و ما براي پذيرش مسئوليتها در آن حكومت بزرگ آمادهايم؛ معناي آمادهي پذيرش مسئوليتها، اين كه خودمان را چنان «ساخته»ايم كه بتوانيم مسائل مديريتي آن حكومت را به سهم خودمان پذيران شويم.
i مريم رضايي: آيا امام زمان عجّل اللّه فرجه ازدواج كردهاند؟
□ دربارهي اين كه امام زمان عجّل اللّه فرجه ازدواج كردهاند يا نه؟ ما معتقديم كه ايشان قطعاً ازدواج كردهاند و فرزنداني هم دارند. دو دليل براي اين مسئله اقامه ميشود: دليل اول اين كه ازدواج، سنّت پيغمبر اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله ـ و از سنتهاي مؤكد است. هر مسلماني بايد بالاخره ازدواج كند و از آن جا كه امام زمان عجّل اللّه فرجه احياء كنندهي سنّت پيغمبر صلّي اللّه عليه و اله است، نميتواند سنت ازدواج را زير پا بگذارد. او احياگر همه سنن و احكام است. بنابراين، قطعاً خود او به اين سنت عمل كرده است.
دليل دوم اين است كه در برخي از روايات و دعاها داريم: «سلامت ما بر حضرت و ذُريّه او»[12] مفهومش اين است كه حضرت ازدواج كرده است و فرزنداني هم دارد.
i راضيه توكلي: چگونه و از چه راههايي ميتوان با امام زمان عجّل اللّه فرجه ملاقات كرد؟
□ اين سؤال را بسياري از افراد ميپرسند. جواب اين است: اگر در حدّي از معرفت و تقوا قرار بگيريم كه شايستهي زيارت آن حضرت و رسيدن به خدمت ايشان بشويم، بدون احتياج به مقدمام ديگر، اين كار انجام خواهد شد.
گاهي، بعضي مثالي براي اين مسئله ميآورند و ميگويند: «ما اگر در زير ابر قرار داشته باشيم، چهرهي آفتاب را نميبينيم» ولي كساني كه با هواپيما مسافرت كردهاند، ديدهاند كه در هواي ابري و باراني، وقتي هواپيما اوج ميگيرد و بالاي ابرها ميرود، آفتاب همه جا را روشن كرده است بنابراين ما زير ابر بودهايم كه آفتاب را نميديديم؛ بالاي ابر كه آمديم، آفتاب هيچ مانعي و حجابي ندارد. اگر سطح معارف ما بالا برود، از اين ابرهاي تيره و تار و حجابهاي خودخواهي، خودبيني، بيتقوايي و مفاسد اخلاقي بالا برويم، مسلماً جمال مبارك حضرت را زيارت خواهيم كرد.
يكي از بزرگان ـ كه شايد از اصحاب امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ بود ـ در سفري كه ما به مشهد داشتيم، ميگفت: «براي زيارت امام زمان عجّل اللّه فرجه راههاي مختلفي وجود دارد: يكي از آن راهها، اين است كه انسان يك كار خوب خالص مفيدي انجام بدهد كه در كمال اخلاص باشد. اين كار در خور يك جايزه باشد. گاهي جايزهي آن عمل را ملاقات با امام زمان عجّل اللّه فرجه قرار ميدهند» بنابراين، اگر ما توفيقي پيدا كنيم و كاري كنيم كه از نظر آن حضرت جايزهدار باشد، ممكن است كه جايزهي آن، همان ديدار حضرت باشد، كه البتّه بالاترين جايزهها براي ما است. اگر از راه خودسازي، تقوا و معرفت به سطح بالا برويم، اميد تشرف به محضر مبارك آن حضرت وجود دارد:
جمال يار ندارد حجاب و پرده غبار ره بنشان تا نظرتواني كرد
يعني جمال امام زمان عجّل اللّه فرجه حجاب ندارد. اين غبار راه را بنشان، تا بتواني جمال يار را بيني.
i صفيه سادات فقيهي: آيا صحت دارد كه بعضي از پيامبران با امام زمان عجّل اللّه فرجه ظهور و ميكنند؟ اگر واقعيت دارد، كدام پيامبر است؟
□ در احاديثي كه در منابع شيعه و اهل سنت وجود دارد، آمده است كه:
هنگامي كه حضرت مهدي عجّل اللّه فرجه ظهور كند، حضرت عيسي عليه السلام ميآيد و پشت سر حضرت نماز ميخواند.[13]
شايد براي اين باشد كه همهي مسيحيان جهان ـ كه دين پر جمعيت دنيا است ـ با توجه به اين مطلبي، به اين حضرت ايمان بياورند و زمينه ساز حكومت جهاني مهدي عجّل اللّه فرجه باشند.
i بتول مرتضايي: آيا با ظهور آن حضرت، ائمه عليهم السلام نيز رجعت ميكنند؟ اگر رجعت ميكنند، چگونه است؟ آيا دوباره به ترتيب، امامت ميكنند؟
□ دربارهي بازگشت و رجعت ائمه عليهم السلام احاديث زياي دارم. ولي همين اندازه هم به اجمال و سربسته است. تفسير اين بازگشت و چگونگي و جزئيات، براي ما روشن نيست.
i فاطمه معراجي: در هنگام ظهور امام زمان عجّل اللّه فرجه آيا در ميان پيروان ايشان، جوانها هم هستند؟ تعداد آنها زياد است يا كم؟
□ با توجه به اين كه همهي پيامبران، انبيا و مخصوصاً پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و اله هنگامي كه ظهور كردند، بيشترين پيروان ايشان، جوانها بودند، به نظر ميرسد كه اكثريت پيروان حضرت مهدي عجّل اللّه فرجه نيز جوانان باشند.[14]
جوانان، قلبهاي پاك و نيروي آماده دارند و قطعاً براي تشكيل آن حكومت عدل الهي، از اين قلبهاي پاك و نيروهاي آماده استفادهي بيشتر ميشود. تجزيهي تاريخ هم نشان ميدهد كه بخش مهمي از پيروان مصلحان بزرگ، هميشه از نسل جوان جوان بوده است. همان طور كه در انقلاب اسلامي ايران نيز، اكثريت پيروان امام، از جوانان بودند.
i مريم آخوندي: در روز جمعه، امام زمان عجّل اللّه فرجه چگونه به حساب تمام مردم رسيدگي ميكند؟
□ از احاديث ما برداشت ميشود كه امام، يك سلسله اطلاعات و آگاهي پيدا ميكند. ممكن است كه نامهي اعمال ما را به خدمت آن حضرت ببرند. ممكن است كه از همان پشت پردهي غيبت، امام با آن تصرّف معنوي كه دارند، نگاهي به قلبهاي ما بيندازند، چون در صفحهي قلب ما، تمام اعمال نوشته ميشود كه با وسايل عادي آنها را نميتوان خواند. تأثيرهايي كه اعمال ما در قلب و روح ما ميگذارد، آنها را نميشود با وسايل عادي خواند، ولي امام با آن نفوذ معنوي و نيروي معنوي كه دارد، با روح و قلبها تماس ميگيرد و آن را ميخواند.
i فاطمه درخشان: چرا نشانههايي كه دليل بر ظهور حجت است، خيلي ترسناك است؟ مانند اين كه همه مردم ميميرند.
□ ما چنين روايتي كه گفتيد، نداريم؛ تا حالا روايت نشده، يكي از نشانههاي ظهور حضرت اين باشد كه تمام مردم و يا اكثر مردم از بين ميروند، بلكه احتمالاً خداوند براي اين كه مردم دنيا را بيدار و آماده كند، حوادث تلخي ممكن است واقع بنمايد. حوادث ناگوار هميشه تلفاتي داشته اشت و همين سبب هوشياري و بيداري مردم و توجه به معنويات بشود.
i هدي پناهي مقدم: امام زمان عجّل اللّه فرجه از كجا ظهور ميكنند؟ زماني كه ظهور ميكنند، چگونه مردم كل جهان ايشان را خواهند ديد؟
□ در روايات معروف اين است كه امام از مكه ظهور ميكند؛ همان طور كه آغاز اسلام از مكه بود. ظهور امام زمان عجّل اللّه فرجه هم ـ كه تجديد كنندهي حيات جديد اسلام است ـ از مكه و از كنار خانه كعبه خواهد بود.[15] از قرآن كريم استفاده ميشود كه در آن عصر، تحول عمدهاي در وسايل ارتباط جمعي جهان پيدا ميشود كه در سايهي آن تحول، ارتباط گرفتن امام با سرتاسر جهان كار سادهاي ميشود حتي در روايتي داريم كه امام زمان عجّل اللّه فرجه در مكان خودش است و پيروانش در نقاط مختلف دنيا هستند. آنها امامشان را ميبينند و امام زمان عجّل اللّه فرجه هم آنها عجّل اللّه فرجه را ميشنوند و امام زمان هم پيام آنةا را ميشنود.[16] اين نشان ميدهد كه كه تحول مهمي ايجاد خواهد شد كه ارتباط دنيا با يك ديگر، امام با پيروان و پيروان با امام، يك ارتباط خيلي نزديك و سريع ميشود. امّا در بعضي از روايات، تعبير چنين شده است كه پستيها و بلنديهاي زمين را خدا بر ميدارد و چنان ميشود كه آنها ميبينند. منظور از برداشتن پستيها و بلنديها اين نيست كه كوهها محو ميشود…، بلكه منظور اين است كه آن قدرت ديد و آن انتقال تصوير چنان است كه از پستيها و بلنديها عبور ميكند…، از موانع عبور ميكند، طوري ميشود كه حضرت ميتواند هم ببيند و هم پيامش را همه برساند.[17] ما يك حديث جالبي در اين زمينه داريم كه ميگويد:
علم، 27 حرف است و تمام علومي كه بشر از روز اول خلقت تا زمان ظهور امام فراهم كرده و از نسلها به يك ديگر منتقل شده است، تمام اينها به اندازه دو حرف است و در حدود 25 حرف باقي مانده است و همه در سايه ظهور حضرت براي انسانها تعليم داده ميشود.[18]
يعني، معادل سيزده برابر همهي علومي كه از روز نخست تا زمان ظهور براي بشر در رشتههاي مختلف علم و صنعت و جهات ديگر پيدا شده است، در آن عصر، بروز خواهد كرد. اگر چنين تحول عجيبي پيدا بشود، مسئله ارتباط پيدا كردن، يك مسئله بسيار سادهاي ميشود؛ يعني كرهي زمين به صورت يك خانهاي درميآيد كه اهل خانه بخواهند با هم ارتباط بگيرند؛ مسلماً ارتباطشان خيلي ساده و آسان است.
اميدوارم كه ما بمانيم و آن ظهور را ببينيم. هم از بركات علمي و هم از بركات اخلاقي و معنوي و هم از بركات عدالت اجتماعي، در سايهي حكومت آن حضرت برخوردار بشويم. در واقع، هدف آفرينش بشر در آن زمان تحقق بيابد و ما هم در آن مسير هدف بوده باشيم؛ ان شاء الله.
i خبرنگار مجلّهي رشد جوان: استاد عالي قدر! اينك در آستانهي نيمهي شعبان و ميلاد فرخندهي امام زمان عجّل اللّه فرجه اگر صحبتي با جوانان كشور داريد، بفرماييد.
□ اعتقاد من اين است كه جوانها بهترين نيروهاي جامعه هستند ـ همان طور كه قبلاً هم اشاره كردم ـ قلبهاي آنها، قلبهاي پاكي است و اگر جواني آلوده بشود، آن آلودگي هم سطحي است و نه عمقي. به همين دليل، باعث جذب به سوي معنويات ميشود. جواني نيروي بسيار مهمي كه تا جوانان آن را دارند، قدرش را نميدانند. وقتي كه از دست ميرود، آن وقت انسان به اهميت اين نيرو واقف ميشود بهترين دوران براي خودسازي، جواني است. بهترين دوران براي نزديك شدن به خدا، جواني است. بهترين دوران براي فراهم كردن علم و دانش، معرفت، تقوا و اخلاق پسنديدهي انساني، جواني است. بهترين دوران براي اين كه انسان بتواند به امام زمانش نزديك بشود، جواني است. مبادا اين فرصت بسيار خوب از دست جوانان برود و كاري نكنند. در آن صورت، يك پشيماني براي انساني پيدا ميشود كه به هيچ وجه قابل جبران نيست. جوانان عزيز بكوشند از لحظه لحظه و ساعت به ساعت دوران جواني استفاده كنند. زماني نرسد كه زبان حالشان اين باشد:
تا توانستم، ندانستم چه سود چون كه دانستم، توانستم نبود
آن وقتي كه توان داشتم، دانايي نداشتم. آن وقتي كه دانا شدم و فهميدم عالم چه خبر است، تواناييام از دست رفت. ان شاء الله هم توانايي و هم دانايي هر دو را با هم جمع كنيد و سعادت را براي خودتان در دنيا و آخرت فراهم كنيد. من به همه جوانان عزيز سفارش ميكنم: سعي كنيد هر روز نمازهايتان را اول وقت بخوانيد، نماز را با حضور قلب بخوانيد. نماز با حضور قلب، چنان لذّتي دارد و چنان روحانيت و نورانيت به انسان ميدهد كه با هيچ لذّتي در عالم، قابل مقايسه نيست. هر روز مقداري از ترجمهي قرآن را بخوانيد؛ ولو يك آيه باشد و يك دقيقه آيه را ببينيد و يك دقيقه بينديشيد. بعد، آن آيه را در زندگي پياده كنيد. بكوشيد در تهاجم فرهنگي دشمن ذوب نشويد و دشمن رشتهي وحدت ما را از هم پاره نكند. ما روايت داريم: «مؤمن مانند كوه است تند بادها او را حركت و تكان نميدهند»[19] تندباد وقتي بيايد و به كوه بورد، مسيرش را عوض ميكند و كوه تكان نميخورد. جوان با ايمان، مثل كوه است. در مقابل همه چيز، ميايستد. سعي بكنيد به مردم كمك كنيد. دين اسلام، دين مردمي است به يك ديگر كمك كنيد به دوستانتان كمك كنيد. كمك منحصر به كمك مادي نيست، كمكهاي فكري، اخلاقي، بدني و مالي. ان شاء الله اگر اين جهات را رعايت كنيد، يقين بدانيد كه سعادتمند خواهيد بود من براي خوشبختي و سعادت همه شما جوانان و همه جوانان كشور عزيزمان دعا ميكنم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
آن مرد با اسب آمد[20]
مجيد ملا محمّدي
آفتاب، مثل ميمانهاي تازه وارد، آمده بود توي خانه. بعد پاهايش را لب ايوان آجرنماي قديمي، دراز كرده بود. مثل پيرمردها به باغچهي كوچكي كه كنار حوض بود، نگاه ميكرد. همان جايي كه شيخ حسين رفته بود توي باغچه و برگهاي گلي را با دستمال تميز ميكرد!
در حياط خانه، بوي خوبي پر ميزد. بوي نان تازه، همراه بوي اسپند، كه چند دقيقهاي ميشد دود شده بود.
شيخ حسين، مسافر تازه واردي از خانهي خدا بود. او چند ساعتي ميشد كه از سفر طولانياش به نجف برگشته بود. بچههاي شيخ حسين و بچههاي ميهمانها، حياط خانه را روي سرشان گذاشته بودند. بوي نان تازه از تنور بلند شده بود. اتاقك تنور گوشهي حياط قرار داشت. اُمّ فاطمه ـ خواهر كوچكتر شيخ ـ رفته بود پاي تنور، تا از دست پختها هاجر نانوا، چند نان تازه جدا كند، ببرد توي اتاق و براي ميهمانهايي كه قرار بود به زودي از راه برسند، بچيند. آنها جلوي ميهمانها، علاوه بر شربت و ميوه، نان و خرما هم ميگذاشتند. ام هاجر، دستش دايم به كار بود و توي تنور داغ، پايين و بالا ميرفت. بچههاي قد و نيم قد، دور تا دور باغچه چرخ ميزدند و شتر سواري ميكردند. ام زينب از پشت پنجرهي يكي از اتاقها به طرف باغچه، همان طرف كه شيخ حسين نشسته بود، خيره شده بود. به نظر ام زينب كارهاي همسرش ـ شيخ حسين ـ غير عادي و عجيب بود. از ديروز كه از سفر برگشته بود، بيشتر اوقات گوشهاي ساكت مينشست و به فكر فرو فرو ميرفت. ام زينب به خودش گفت: «نكند شيخ از چيزي رنجيده… شايد هم بيماري سختي گرفته و آن را پنهان ميكند!»
كمي دلگير شد و باز به شوهرش نگاه كرد. سپس آه كشيد و به اتاق پذيرايي رفت، تا همه چيز را براي ميهمانها رو به راه كند. كم كم وقت آن بود كه ميهمانها از راه برسند. ميهمانهايي كه براي همه اهل خانه به خصوص شيخ، عزيز بودند و در ميان آنها «علامهي بحر العلوم»[21] مولا و بزرگشان به حساب ميآمد.
شيخ حسين رو به قبله ايستاد و آستينهايش را بالا زد بعد خم شد و دستش را در آب فرو برد. حركت آب باعث شد، ماهيها ته حوض بروند. شيخ حسين وضو گرفت، بعد راه افتاد طرف پلههاي آجرنماي ايوان دو مرغ باران، بالاي نخل جوان و پر از خرماي حياط، آواز ميخواندند بچهها از خوشحالي فرياد ميزدند و دنبال هم ميدويدند شيخ حسين از پلهها بالا رفت و نفس زنان، لب ايوان ايستاد. دوباره به ياد حرفهاي دوستش ( علامه ـ افتاد. نگرانياش تازه شد. علامه, ديروز برايش پيغام فرستاده بود كه: «به زودي به ديدنت ميآيم، تا خوب در آغوشت بگيرم و پيراهن خوش بويت را ببويم. چه سفر زيبايي داشتهاي شيخ! ميخواهم از قصهي ديدارت بشنوم».
شيخ حسين مثل ديروز، دوباره فكر كرد: «كدام ديدار؟… علامه از چه چيزي سخن گفته؟ من، من چه قصهاي را بايد برايش بازگويم؟… بوي پيراهن؟! چه بويي؟ … بايد صبر كنم تا علامه بيايد… چرا علامه نيامد؟!» كيست؟… چه كسي در ميزند؟
صداي ننه عقيله بود ـ مادر بزرگ بچهها ـ كه از بيرون تنور ميآمد. شيخ حسين به در چوبي حياط نگاه كرد بچهها مثل دستهاي پرستو، بال زنان به طرف در دويدند دو سه تايي از آنها هجوم بردند و كلون پشت در را كشيدند اسد كه خواهر زادهي شيخ بود، سرش را از لاي در بيرون برد. شيخ حسين زود از پلهها پايين آمد و به زنهاي خانه اشاره كرد كه شايد ميهمانها باشند. اسد به سمت شيخ حسين برگشت و گفت: «دايي! ميهمانهاي تازهاي براي ديدنتان آمدهاند».
بچهها به طرف اتاقك تنور دويدند و شيخ حسين با عجله به طرف در رفت. لنگهي سنگين آن را باز كرد و با شوق گفت: «بفرماييد تو. به خانهي خودتان خوش آمديد!»
هفت مرد روحاني، يكي يكي پا توي حياط گذاشتند و سلام گفتند همهي آنها از علما و بزرگان شهر نجف بودند آنها يكي يكي شيخ حسين را در آغوش ميگرفتند و ميگفتند:
ـ خدا زيارتت را قبول كند!
ـ هميشه به زيارت باشي، آشيخ حسين!
ـ زيارتت قبول خدا، حاجي!
يكي پيشانياش را ميبوسيد. يكي بر شانههايش بوسه ميزد و ديگري با مهرباني دست او را ميفشرد.
وقتي احوال پرسي با ميهمانان تمام شد، او آنها را به سوي اتاق پذيرايي كه سمت راست ايوان بود، راهنمايي كرد.
شيخ حسين در جمع علما محبوب بود. آنها او را به خاطر علم و پاكياش، احترام ميكردند شيخ حسين، دست يكي از آنها را گرفت و با نگراني پرسيد:
«پس علاّمه بحر العلوم كجاست؟ چرا ايشان نيامدند؟!»
او با تبسم پاسخ داد: «به زودي ايشان هم به ديدنتان ميآيند ايشان بسيار مشتاق ديدنتان هستند و براي آمدنتان انتظار ميكشيدند. خيلي عجيب است! زياد سراغتان را ميگرفتند»
شيخ حسين به فكر فرو رفت و ياد نگرانياش افتاد بزرگان توي اتاق نشستند. كربلايي كاظم سيني شربت را جلو ميهمانها گرداند. شيخ حسين به همه خوش آمد گفت، بعد عرق چين روي سرش را كنار زد. با دستار عربياش عرق از سر تراشيده و دور گوشهايش گرفت و نگاهش را به گلهاي قالي دوخت.
ـ تاپ … تاپ! در زدند. نگاه همه چرخيد طرف حياط. شيخ حسين فوري رفت توي ايوان و به پس جوانش گفت: «محمد! شايد علاّمه بحر العلوم است عجله كن!» بعد نعلينش را پوشيد و تا آمد از پلهها پايين برود، دل شوره گرفت دوباره همان نگراني چند دقيقهي پيش، به سينهاش ريخت. قلبش تند تند زد و پيشانياش داغ شد همان طور كه آرام به سمت در ميرفت، به خودش گفت: «چه شد شيخ حسين؟ چرا دوباره نگران شدي؟ آن هم با آمدن سيّد. خدايا علامه چه چيزي ميخواهد به من بگويد؟ نكند خبر تلخي است؟»
تا سر بلند كرد، كسي را ديد كه با مهرباني سلامش ميكرد. علامه بحر العلوم بود با همان چهرهي زيبا، چشمهاي روشن و پر حرف و لبهاي پر از شكوفهي لبخند…
ـ سلام آقا سيد! خوش آمديدّ
علامه دستهايش را دور گردن او انداخت. توي گوشش دعا خواند و بلند گفت: «خدا زيارتت را به خوبي قبول كند. خدا عزتت را زياد كند!»
چشمهاي شيخ حسين پر از اشك شد. احساس كرد با ديدن علامه آن نگراني كم كم از دلش بيرون ميرود. ام زينب پشت پنجره اتاق، به آن دو چشم دوخته بود. علامه شانههاي شيخ حسين را بو كرد. با لحني مهربان گفت: «هنوز هم پيراهنت بوي همان عطر خوش را ميدهد. آن بو هنوز هم تازه و دوست داشتني است! ديدار مبارك، شيخ حسين!» شيخ حسين از حرفهاي علامه تعجب كرد. كدام عطر؟ كدام ديدار؟ امّا چيزي نگفت و او را با احترام زياد، به اتاق پذيرايي دعوت كرد.
علامه آرام آرام از پلهها بالا رفت و با صلوات علما روبهرو شد. او با تعارف آنها در بالاي اتاق، به پشتي سبزي تكيه داد.
همه بر جاي خود نشستند و به شيخ حسين خيره شدند. او سر به زير انداخته، به چيزي فكر ميكرد، به حرف علامه! تپش قلبش زياد شد علامه شربتش را تمام كرد، با خوشرويي رو به او كرد و بيمقدمه گفت:
«آقا شيخ حسين! تو چه قدر بزرگ و سربلند هستي، كه غذايت را با حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه فرجه ميخوري!»
رنگ از صورت شيخ حسين پريد. صداي پچ پچ علما بلند شد. چشمهاي همه گرد و گشاد شد. آنها با چشمهايي پر از سؤال به علامه و او نگاه كردند. بدن شيخ حسين پر از لرزه و دانههاي ريز عرق شد. حالا كم كم داشت به راز نگراني دلش نزديك ميشد. علامه ميخنديد. شيخ حسين سرگيجه گرفته بود. نميدانست علامه بحر العلوم در مورد چه چيزي حرف ميزند. ديگر حوصلهي نشستن نداشت. يكي از ميهمانان با تعجب زياد از علامه پرسيد: «غذا خوردن با مولايمان… چگونه… در كجا؟!»
علامه رو به شيخ حسين كرد و گفت:
يادت نيست حاجي شيخ حسين!؟ آن روزي كه پس از بازگشت از زيارت خانهي خدا، در بياباني، توي خيمهات تنها نشسته بودي؛ ميخواستي غذايت را كه آب گوشت خوشمزهاي بود تنها بخوري؟!
شيخ حسين با صورتي سرخ و عرق كرده به علامه نگاه كرد. كمي فكر كرد و بعد با صدايي گرفته گفت: «بله … بله يادم آمد!»
علامه ادامه داد:
مردي از دور دست بيابان پيدا شد تو او را از ميان خيمه خوب ميديدي. آن مرد كه با اسب آمد وقتي خيمهي تو را ديد، از اسبش پياده شد بعد به طرف تو قدم برداشت. مرد زيبا و بلند قامت، لباس سفيد عربي به تن داشت و با آرامش قدم ميزد. او از بيرون چادر به تو سلام كرد. از او خوشت آمد. فكري كردي كه از سفري دراز ميآيد و غريب است… به او تعارف كردي به خيمهات بيايد. با لبخند قبول كرد و وارد شد و كنارت نشست.بوي خوبي با خوش آوردي. او كمي از غذاي تو خورد و سپس برخاست و خيلي زود خداحافظي كرد و رفت. او مولايمان حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه فرجه بود!
شانههاي شيخ حسين شُل شد و از حال رفت. چند تا از ميهمانها برخاسته و به طرفش رفتند. دو نفر كنار او بودند، شانههايش را گرفتند و يكي از آنها داد زد: «شربت بياوريد!»
دو سه نفري هم با گريه خيره شدند به علامه، كه براي شيخ حسين دعا ميخواند شيخ حسين از حال رفته بود. او طاقت شنيدن آن حرفها را نداشت.
به شيخ حسي كمي شربت خوراندند. چشمهايش را باز كرد. بعد به علامه و ميهمانها نگاه كرد. فوري زير گريه زد و شكسته شكسته گفت: «او خيلي زود رفت. مولاي ما خيلي زود رفت.. كاش تو را ميشناختم آقا! من سعادت شناختت را نداشتم!»
هاي هاي گريهي شيخ حسين، مثل پرندهاي از اتاق بيرون رفت. علامه گفت: «مولايمان براي ديدن تو آمده بود. تو آدم خوبي هستي. تو سعادت زيادي داشتي كه حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه فرجه ميهمانت شد».
شيخ حسين برخاست و خود را در آغوش علامه انداخت. ديگر با خبر خوشي كه علامه داد، نگرانياش تمتام شده بود. از اين كه علام اين خبر ديدار او با امام زمان عجّل اللّه فرجه را ميدانست، تعجب كرد. ميهمانان هم تعجب كرده بودند. شيخ حسين بيشتر از هميشه فهميد كه علامه از ياران نزديك حضرت است و چيزهاي زيادي ميداند او احساس ميكرد بيشتر از هميشه با علاّمه انس و دوستي دارد. ناگهان بوي عطر تازهاي درمشامش پيچيد عطر پيراهن علامه بود. ياد بوي خوش خيمه افتاد. چقدر شبيه همان عطر بود. همان عطر امام زمان عجّل اللّه فرجه شيخ حسين زير گريه زد، آن قدر زياد كه ام زينب با نگراني به سوي ايوان دويد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
135 عنوان: گفت و گو، نشريهي رشد جوان، آذر 1378.
136 مجلسي، بحار الانوار، ج 52، ص 304، باب 26.
137 صدوق، كمال الدين و تمام النعمه, ص 330.
138 محب الدين طبري، دلائل الامامه، ص 294.
139 رعد (13) آيهي 11.
140 همان.
141 مجلسي، بحار الانوار،ج 51، ص 78، باب 1.
142 همان، ص 84، باب 1.
143 همان، ص 87.
144 مجلسي، بحار الانوار، ج 52، ص 330.
145 شيخ مفيد الارشاد، ج 2،ص 381 (فصل آخر).
146 مجلسي، بحار الانوار، ج 51، ص 376، باب 27.
147 صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ص 280، باب 27.
148 شيخ طوسي، كتاب الغيبه، ص 476.
149 نعماني، الغيبه، ص 279 ـ 282.
150 مجلسي، بحارالانوار،ج 51، ص 336.
151 همان، ج 52 ص 279.
152 همان، ص 336.
153 كليني، كافي، ج 5، ص 63.
154 عنوان: داستان، نشريهي باران، شهريور 1380.
155 علامه سيد محمد مهدي بحر العلوم از علماي بزرگ شيعيان است كه در سال 1155 قمر در بروجرد به دنيا آمد و در سال 1212 قمري از دنيا رفت. آرامگاهش در شهر نجف اشرف در كشور عراق است او دانشمندي بزرگ بود و در همهي علوم اسلامي مهارت داشت. بعد از مرگش معلوم شد كه علامه بارها با امام زمان عجّل اللّه فرجه ملاقات داشته است. از او كتابهاي مهم و با ارزشي بر جاي مانده است.
برگرفته از سايت :المهدويه