به نام خدا
من کتابهای آسمانی را نازل کردم تا شما کامل بشوید، تا شما عادل بشوید، تا شما به مقاماتی برسید. فرمود: من کتابهای آسمانی را نازل کردم تا خودم، دین خودم را جهانی کنم! من قرآن را نازل نکردم که به دست شما جهانی بشود! چون شدنی نیست.شما یا ضعف درونی دارید، یا مشکل بیرونی. برخی گرفتار « غلبت علینا شقوتنا؛ شقاوت ما بر ما چيره شد»
جهان به دست بشر گلستان نمیشود
… وجود مبارک حضرت امام زمان(ع)، وارث همه انبیا و اولیا است. هم وارث انبیاست، هم وارث اولیا و هم وارث سایر اعضای اهل بیت عصمت و طهارت(ع). و چنین ذات مقدّسی؛ توان آن را دارد که دین جهانشمول جدّ بزرگوارش را پیاده کند.
اگر دیگران در صدد تجارت یا صنعت جهانیاند، یا سعی و کوشششان این است که سایر کالاها را جهانی کنند، قرآن کریم در طلیعة ظهور، اسلام را جهانشمول معرفی کرد؛ به عنوان:
ما هو إلّا ذكري للبشر1؛
اين [قرآن] جز تذكاري براي «بشر» نيست؛
يا: ليكون للعالمين2 نذيراً؛
تا [قرآن] براي جهانيان هشدار دهنده باشد؛
يا: كافّةً للنّاس3؛
[ما پيامبر را هشدار دهنده] براي تمام مردم [فرستاديم].
قرآن در طلیعة نزولش فرمود: من پیام جهانی را به عرضه و اطلاع شما ميرسانم. این پیام جهانی به دست مبارک مهدی موعودِ موجودِ منتظَر ـ علیه آلاف التحیّه والثناء ـ به ثمر میرسد.مطلب مهمي که مربوط به مهدویت است، اينكه: ذات أقدس إله، این دین را به دو بخش تقسیم کرد؛ مسئولیت بخشی را به عهدة مردم گذاشت و مسئولیت بخش دیگر را به عنوان وعدة الهی به خود اختصاص داد. آن بخشی که به مردم واگذار شد، تخلّفپذیر است. برخی انجام میدهند، برخی انجام نمیدهند، چه اینکه میبینید. و خدای سبحان بشر را آزاد آفرید تا در سعادت و شقاوت مختارانه عمل کند و در روز قیامت پاداش یا کیفر کار آزاد و مختار را دریافت کند. آن بخشی که به عهدة مردم است در سورة مبارکة حدید به این صورت بازگو شد، فرمود: ما انبیا را فرستادیم و کتابهای آسمانی را نازل کردیم، تا مردم به قسط و عدل قیام کنند5. چه در مسائل فردی و جمعی، چه در مسائل عادی و سیاسی؛ عادلانه رفتار کنند. لکن برخی عمل ميکنند، برخی سر بر ميتابند و باز میزنند. قرآن كريم ميفرمايد:
و قل الحقّ من ربّكم فمن شاء فلیؤمن و من شآء فلیکفر6؛
و بگو: حق از پروردگارتان [رسيده] است. پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند؛
يا: إنّا هدیناه السّبيل إمّا شاكراً و إمّا كفوراً؛7
ما راه را بدو (انسان) نموديم؛ يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار؛
يا:وهديناه النّجدين؛ 8
و هر دو راه [خير و شرّ] را بدو نموديم.
در این بخش ارتكاب تخلّف و گناه ممکن است. لذا ممکن است دین پیاده نشود.
امّا آن بخشی که خداوند به عهدة خود گرفت، این را به صورت وعدة جهانی بیان کرد، در چند جای قرآن فرمود: خداست مبدأ آغاز همة معارف حقّ؛
أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره الکافرون9؛
اوست كسي كه فرستادة خود را با هدايت و آيين درست روانه كرد، تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند، هر چند مشركان را ناخوشآيد.
يا:… و لو کره المشرکون10؛
… هر چند مشركان خوش نداشته باشند.
و کفی بالله شهیداً؛11
و گواه بودن خدا كفايت ميكند.
و …
در این بخش نفرمود: من کتابهای آسمانی را نازل کردم تا شما کامل بشوید، تا شما عادل بشوید، تا شما به مقاماتی برسید. فرمود: من کتابهای آسمانی را نازل کردم تا خودم، دین خودم را جهانی کنم! من قرآن را نازل نکردم که به دست شما جهانی بشود! چون شدنی نیست.شما یا ضعف درونی دارید، یا مشکل بیرونی. برخی گرفتار « غلبت علینا شقوتنا؛ شقاوت ما بر ما چيره شد»12اند؛ عمداً، عالماً، عامداً بیراهه و کج راهه میروند. بعضیها توان آن را دارند که خود را کنترل کنند ولی طغیان طاغیان نمیگذارد! آنها کسانیاند که میگویند:
ربّنا أخرجنا من هذه القریة الظّالم أهلها… 13؛
پروردگارا ما را از اين شهري كه مردمش ستم پيشهاند بيرون ببر، و از جانب خود براي ما سرپرستي قرار ده، و از نزد خويش ياوري براي ما تعيين فرما»
یا ضعف درونی است، یا مانع بیرونی. نميگذارد جهان به دست بشر گلستان بشود؛ این « لیقوم النّاس بالقسط»، کسوت عمل بپوشد. امّا فرمود: من برای اینکه هدف انبیا عمل بشود، خودم به عهده میگیرم؛ تا خود خدای سبحان دینش را بر همة آئینها پیروز بگرداند.
تخلّف ناپذیری وعدة الهی
چون ذات أقدس إله، این مطلب را به عنوان وعده به عهده گرفت، نه ضعف درونی در ساحت قُدس ربوبی است که او به وعده عمل نکند، نه مشکل بیرونی. ضعف درونی ندارد، چون علیم محض، قدیر محض، حکیم محض، عادل محض، رئوف مهربان محض و مانند آن است. ضعف بیرونی ندارد برای اینکه سراسر جهان در نظام تكوين ستاد اجرائی دستور اویند. چیزی نیست که در برابر خدا بایستد.
لله جنود السّموات والأرض؛14
سپاهيان آسمانها و زمين، از آن خداست.
و ما یعلم جنود ربّک إلا هو؛15
و [شمارة] سپاهيان پروردگارت را جز او نميداند.
همه اشیا و اشخاص، ستاد اجرائی خدایند.یکی از بیانات نورانی امیر کلام، علی بن ابیطالب ـ علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء ـ این است که فرمود:مردم! بدانید؛ اعضا و جوارح شما سربازان خدایند. در برابر دین خدا، حکم خدا، فرمان خدا، وحی خدا، دستور خدا به مبارزه برنخیزید! خدا اگر خواست کسی را بگیرد، از بیرون لشکرکشی لازم نیست! خود آن شخص سرباز خداست. همان شخص را با زبان او، با قلم او، با فکر او، يا قدم او میگیرد. جايی میرود که نباید برود، و به هلاکت میافتد. يا حرفی را میزند که نباید بزند، و به هلاکت میافتد. يا مطلبی را امضا میکند که نباید بکند، و به هلاکت میافتد. اعضا و جوارح ما سربازان خدایند. او از بیرون سرباز کشی لازم ندارد.
اینکه میبینید اگر کسی کج راهه رفته، و نصیحت ناصحان را گوش نداده، حرفی میزند يا جايی میرود که آبرویش میریزد؛ معلوم میشود خدا او را با دست يا پای او گرفت. چون سراسر جهان ستاد اجرائی خدایند. او قدرت مطلق از یک سو، ستاد اجرائی جهان شمول از سوی دیگر. بنابراین چیزی جلوی تحقّق اراده او را نمیگیرد. مطلق این سخن صحیح است که:
إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون17.
چون به چيزي اراده فرمايد، كارش اين بس كه ميگويد: باش؛ پس بيدرنگ موجود ميشود.
جايگاه مهديباوري
مهدویت؛ در هر فرصتی از ذات مقدّس رسول گرامي(ص)؛ در لحظه لحظة زندگی و در كنار مسئله قرآن و عترت مطرح شده است. وجود مبارک رسول گرامي به هر مناسبتی، با هر کسی، در هر شرائطی، نام مبارک حضرت مهدی(ع) را میبرد.
به جابربن عبدالله انصاری که از صحابة نامآور وجود مبارک رسول گرامياست، فرمود: جابر! بعد از رحلت من، تو همچنان زندهای. نوة من، پسر امامِ زین العابدین؛ اسم او اسم من، و امام پنجم شیعیان است. وقتی فرزند امام زین العابدین به نام باقر را دیدی، سلام مرا به او برسان! بگو جدّت رسول گراميبه تو سلام رساند. اسم تو مشخّص شد؛ بعد به او بگو که «مهدی فرزند توست!» فرمود: به نوة من، پسر امام زین العابدین که امام پنجم شیعیان است این حرف را برسان.
جابربن عبدالله در اواخر عمر، نابینا شد. در کوچههای مدینه راه میرفت، بعضی از سفارشات رسول گرامي را به عرض مردم مدینه میرساند. میگفت:
أدّبوا اولادکم علی حبّ آل الرّسول.
مردم! بچههایتان را به محبّت علی و اولاد علی آشنا کنید.
اینها را دوست اهل بیت کنید. فضائل، معجزات، کرامات، بزرگواریهای، شفاعت و فداکاریهای اهل بیت(ع) را بگويید تا بچههایتان دوست علی و اولاد علی بشوند. همین جابر وقتی که فهمید امام باقر(ع) کیست، رفت دستش را ببوسد، سلام بکند، بگوید: من مأمورم که سلام جدّ تو ـ پیامبر ـ را به تو برسانم، و به تو بگویم که پیامبر فرمود: مهدی(ع) فرزند توست!
این اصرار رسول گرامي در هر مقطع زماني که مردم را به قرآن و عترت از یک سو، و به جریان مهدویت از سوی دیگر آشنا کند؛ برای آن است که وعدة خدا محقّق بشود. خداوند همانطور که دین را به وسیلة رسول گرامي احیا کرد و اصل استقرارش به دست پیامبر بود، منتها به او فرمود:
و ما رمیت إذ رمیت و لکنّ الله رمی؛18
و شما آنان را نكشتيد بلكه خدا آنان را كشت.
اگر وجود مبارک ولیّ عصر ـ أرواحنا فداه ـ هم دین را جهان شمول میکند، روی قدرت غیبی ذات أقدس إله است. دین به وسیله جدّش در فضای شرک و الحاد، کفر و نفاق مستقر شد؛ آنطور که وجود مبارک امیر بیان، بیان کرد: «وقتی پیامبر تجلّی کرد که جهان بخشی به تشبیه، بخشی به تجسیم، بخشی به الحاد و مانند آن آلوده بود؛ بین مشبّهٍ و ملحدٍ و مجسّم». 19
در چنین فضای آلوده جهانی، اسلام مستقر شد و خدا به او فرمود: « و ما رمیت إذا رمیت و لکنّ الله رمي».
در زمان ظهور ولی عصر ـ أرواحنا فداه ـ هم خداوند دين را در عالم غلبه ميدهد.
این وعدة الهی تخلّف پذیر نیست. این مژده جهانی شدن دین یقینی است. چون خدا این کار را به عهدة خود قرار داد، نه به دست مردم. « لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشركون».
وظايف منتظران
خداشناسی، پیامبر شناسی، امام شناسی؛ وظیفة ما منتظران در عصر غیبت است. همانطوری که افرادی در صدر اسلام، در جریان خندق، در جریان بَدر، در جریان حنین، در جریان اُحد جزء یاران و یاوران وجود مبارک رسول گرامي بودند، ما هم در عصر غیبت و همچنین ـ إنشاءالله ـ در عصر حضور و ظهور از ذات أقدس إله مسئلت کنیم که با قلممان، با بیانمان، با بنان [فرزندان]مان، با فکرمان، با حمایتهای علميو عملیمان جزء یاران و یاوران راستین آن حضرت باشیم.
وظیفة ما در عصر غیبت این است؛ وظیفه است نه فقط برای ثواب! وقتی از امام ششم(ع) سئوال میکنند: وظیفة ما در عصر غیبت چیست، فرمود: این دعا؛ عرض کرد: آن دعا چیست؟ فرمود:
اللّهمّ عرّفنی نفسك فإنّك إن لم تعرّفنی نفسك لم أعرف نبیّك. اللّهمّ عرّفنی رسولك فإنّك إن لم تعرّفنی رسولك لم أعرف حجّتك. اللّهمّ عرّفنی حجّتك فإنّك إن لم تعرّفنی حجّتك عن دینی20.
یک وقت کسی دعای کمیل میخواند برای ثواب، مناجات شعبانیه میخواند برای ثواب، اما یک وقتی در عصر غیبت وظیفه دارد این دعا را بخواند.
این دعا یک تحقیق علمي، و یک دعای استدلالی است. برهان است، آن هم برهان لِمّ؛ تعلیل فلسفی و عقلی، از توحید به نبوّت و از نبوّت به امامت تا به مهدویت. این دعا در سنخ ادعیه نیست! این سنخ برای آن است که ما را از غدیر به سقیفه نکشاند. این دعا برای آن است که ما را از مردم سالاری خشک به مردم سالاری دینی منتقل کند.
امام؛ وکیل مردم یا خلیفة خدا؟
بیان اين، به عنوان استدلالی که حضرت یاد «زراره» داد، این است: [آيا] ما امام را به عنوان وکیل میشناسیم، به عنوان رهبر ميشناسیم، یا امام را به عنوان جانشین پیغمبر؟ اگر ـ معاذ الله ـ امام را به عنوان وکیل الرّعایا بشناسیم، به عنوان پیشوايی که ما انتخاب میکنیم، مشکل ما را حل بکند، خوب این از سقیفه هم بر میآید. نیازی به غدیر نیست!
ما که امام را برای این نمیخواهیم که خواستة ما را عمل کند. ما امام را برای این میخواهیم که به جای پیغمبر بنشیند. خوب پس اگر ما پیغمبر را نشناسیم، آيا خلیفه را میشناسیم؟ نائب را میشناسیم؟ امام وکیل مردم است یا نائب پیغمبر؟ اگر وکیل مردم باشد، میشود مردمسالاری خشک، مردم در سقیفه جمع میشوند، امام انتخاب میکنند، امّا امام که این نیست.
تکمیل امامشناسی
امام، حافظ، مفسّر و مبیّن قرآن است. از وحی، از باطن قرآن و تأویل آن، با خبر است. از گذشته، حال، آینده و از اعمال مردم با خبر است. یک چنین آدمي وکیل مردم نیست، جانشین پیغمبر است. تا آدم پیغمبر را نشناسد، امامشناس نخواهد بود.
خوب پیغمبر کیست؟ آيا پیغمبر هم جزء نوابغ روزگار است؟ آيا پیغمبر هم جزء نمایندگان مردم است؟ آيا پیغمبر را مردم انتخاب میکنند؟ یا پیغمبر بر اساس « إنّی جاعلٌُ فی الأرض خلیفة؛21 من در زمين جانيشيني خواهم گذاشت، خلیفة الله است؟! خوب اگر پیغمبر خلیفه الله است؛ اما انسان توحیدش مستحکم نباشد، خداشناسیاش، خدا بینیاش، خدا پرستیاش محکم نباشد، آيا خليفه و نائب او را ميشناسد؟
ما اوّل باید توحیدمان کامل باشد، تا نبوّتمان تکمیل! نبوّتمان باید تکمیل باشد، تا امامتمان کامل! امامشناسی ما باید تکمیل باشد، تا ذخیرة عالمشناسی ما کامل! لذا فرمود: وظیفه شما در عصر غیبت این است؛ این یکی از احکام انتظار است. این یک معنای علمياست، وظیفه منتظران.
یک انسان منتظر، موحّد خوبی است، پیغمبرشناس خوبی است، امامشناس خوبی است، آنگاه ولیّعصرش را می شناسد. برای اینکه من اگر مَنوب عنه را نشناسم، خوب نائب را نمیشناسم. من که با معجزه نمیتوانم بشناسم. معجزه وقتي سند است که سند قطعی توحید را ما از قبل تأمین کرده باشیم.
ما در کدام گروه هستیم؟
ما از چیزی پاس میداریم که او را بشناسیم. منتظر شیء یا شخصی هستیم که او را بشناسیم. اگر او را درست شناختیم، منتظر او خواهیم بود. و اگر او را نشناختیم، منتظر نیستیم. امّا اینچنین نیست که اگر کسی منتظر نبود، حیات معقول دارد و زنده است. انسان در عصر غیبت یا منتظر است، یا گرفتار جاهلیّت. ما در عصر غیبت، قسم سوّم نداریم. یا مردم منتظران راستین ظهور ولیعصر ـ أرواحنا فداه ـ اند، یا اگر منتظر نشدند، در جاهلیّت به سر میبرند.
برهان مسئله این است: این سخن با تعبیرهاي گوناگون از همة معصومین(ع) رسیده است که، زمین بیحجّت نخواهد بود. این حجّتی که در این نصوص دارد «اگر حجّت نباشد، زمين اهلش را در خود فرو ميبرد»22، این حجّت فقهی يا اصولی نیست، این ظاهر یک آیه یا حدیث نیست. این اجماع یا شهرت نیست. منظور از این حجّت آن خلیفة خدا، انسان کامل، و مظهر اسم أعظم است که هم تشریع و هم تکوین به اذن خدا از اوست. اگر این رابطه رخت بر بندد، فیض به مردم نمیرسد و زمين اهلش را فرو ميبرد.
بیان این روایت، نظیر بیان سورة انبیا است. در سورة انبیا، ذات أقدس إله، اهمیّت توحید را طرحی بیان میکند که میفرماید: اگر توحید نباشد و شرک در عالم حکومت کند:
لو کان فیهما آلهةٌ إلّا الله لفسدتا.23
اگر در آنها [زمين و آسمان] جز خدا، خداياني [ديگر] وجود داشت، قطعاً تباه ميشد.
این نصوص مظهریّت همان آیة سورة انبیا را تبیین میکند. یعنی اگر گیرندة فیض از طرف خدا، و رسانندة فیض از طرف خدا، نباشد و این رابطه قطع شود، فیض به انسانها نمیرسد. وقتی فیض به انسان و اهل زمین نرسید، این زمین رخت بر میبندد.
مطلب بعدی آن است که از رسول گرامي رسیده و فریقین نقل کردهاند:
من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتةً جاهلیّة25.
اگر کسی بمیرد و ولیعصرش را نشناسد، مرگ او، مرگ جاهلیّت است.
چون مرگ عصارة حیات است اگر مرگ جاهلیّت بود، یقیناً حیات، حیات جاهلی است. ممکن نیست حیات معقول باشد، مرگ جاهلی! « کما تعیشون تموتون!؛ همان طور كه زندگي ميكنيد، ميميريد». اگر مرگ جاهلیّت شد، نشان میدهد که حیات، حیات جاهلی است.
خوب، اگر کسی امامش را نشناسد، منتظر او نیست و اگر منتظر او نبود، حیات او حیات جاهلی است، و در جاهلیّت به سر میبرد. ممکن است کسی به حسب ظاهر در خدمت قرآن باشد، در مسجد پیغمبر باشد، در جایگاه پیغمبر نماز بخواند، ولی حیات او حیات جاهلیّت باشد! احتجاج صديقة کُبری، فاطمة زهرا، سیّدة نساء عالمیان ـ علیها آلاف التحیّه والثناء ـ در هنگام استرداد حقّ خلافت و ولایت در مسجد مدینه چنین بود:
أفحکم الجاهلیّة یبغون و من أحسن من الله حکماً لقومٍ یوقنون.26
آيا خواستار حكم جاهليتاند؛ و براي مردمي كه يقين دارند، داوري چه كسي از خدا بهتر است؟
بنابراین اگر کسی امام زمانش را نشناسد، یقیناً منتظر او هم نخواهد بود. وقتی نشناخت و منتظر نبود، حیات او میشود حیات جاهلیّت. و چون حیاتش حیات جاهلی است، مرگ او هم مرگ جاهلیّت است.
بهترین انتظار آن است که انسان قلب را در اختیار کسی قرار بدهد که او به اذن خدا زیر و رو کند؛ «یهدون بأمرنا؛ [امامان] به امر خدا هدايت ميكنند» انسان اگر متحوّل شد و منقلب شد، عالم را در کام خود شیوا و شیرین میبیند. چیزی برای او تلخ نیست. هیچ حادثه ای توان آن را ندارد که قلب متحوّل شده را قبض کند!
ألا إنّ اولیاء الله لا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون.27
این اختصاصی به قیامت ندارد؛ در دنیا هم اینچنین است. پس کسی منتظر آن حضرت است که حضرت را بشناسد! و اگر شناخت، حیات او حیات معقول است، انتظار او انتظار معقول است و اگر نشناخت، حیات او حیات جاهلی است، مرگ او مرگ جاهلی است.
برگرفته از سايت :المهدويه