مجله امان شماره 16 .:::. مقالات
خدامراد سليميان
عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، www.salimian@salimian.com
دينشناسي و دينداري
جواني، دلپذيرترين لحظات زندگي و شورانگيزترين فرصتهاي حيات انساني است كه خاطرات و مخاطرات شيرين آن همچون رنگين كماني زيبا و شگفتيآفرين از جلوههاي عشق و معرفت، شور و شيدايي و رشد و شكوفايي در آسمان خاطرات همگان نقش ميزند. فصلي است براي شكفتن غنچههاي كمال و معرفت و موسمي است براي جوشش زلال ايمان و معنويت.
جوان، هنگام گذر در مرحله يگانهپرستي، خود را نيازمند آگاهيهاي هر چه بيشتر دربارة دين ميبيند. از اين رو به دنبال شناخت مباني اعتقادي در بينش اسلامي گام مينهد. او در اين مسير همواره به دنبال كشف رازهاي آفرينش است و براي پاسخ به نيازهاي فطري و دروني خود به دنبال اثبات هدفمند بودن نظام آفرينش و زندگي خويش است.
رفته رفته در اين دوره، جوان، حوزه دينشناسي را به دينداري نزديك و نزديكتر ميكند تا جايي كه دين داري او به طور كامل منطبق بر دينشناسي ميگردد و اين دو نه فقط در عرصة فكر و انديشه كه عرصه رفتار و كردار را نيز به طور كامل زير نفوذ خود قرار ميدهد به گونهاي كه رفتارهاي ديني او بر اساس فهمي آگاهانه از دين صورت ميگيرد.
روشن است كه كمال اين مرحله بدان است كه پس از تعميقبخشي به باورهاي اساسي، در برابر هرگونه شبهه و كژي، پاسخهاي درخور و روشني در نهاد خود شكل داده باشد.
بيتريد در اين مرحله سرمشق از رهيافتگان، نقش بسيار ارزندهاي در رسيدن به مقصد دارد كه از جمله آنها هدايت و تقويت جوشش فكري و تكاپوي دروني جوان در كشف رازهاي آفرينش و قانونمند بودن هستي است. چنانكه روحية توكل و پديدآوردن باورهاي قلبي به حكمت پديدههاي آفرينش با مطالعه در آموزههاي اسلام و منابع معتبر از ديگر راههاي گذر سالم از اين مرحله به شمار ميآيد.
دينداري در آينة تاريخ
پيشوايان دين به هر مناسبتي يكتاپرستي و دينداري را بزرگ ميداشتند. به گونهاي كه كساني كه دقت بيشتر به پرستش خداوند داشتند در چشم ايشان محبوبتر بودند.
«مسمعبن عبدالملك» گويد: در«سرزمين مِنا» نزد امام صادق عليه السلام مشغول خوردن انگور بوديم، فقيري آمد و از امام كمك خواست، امام خوشة انگوري به او داد، او نپذيرفت و گفت: «اگر پول هست بدهيد». امام فرمود: «خدا برايت برساند.»
فقير رفت و برگشت، همان خوشة انگور را خواست. امام فرمود: «خدا برايت برساند.» و چيزي به او نداد. فقير ديگري آمد، امام سه حبه انگور به او داد. او گرفت و گفت: «سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است و مرا روزي عطا كرد».
امام هر دو دست را پر از انگور كرد و به او داد، فقير گرفت و گفت: «سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است».
امام فرمود: بايست، و از غلام خود پرسيد: «چقدر پول همراه داري؟» گويا بيست درهم داشت، آنها را نيز به فقير داد، فقير گفت: «سپاس خداي را، خداوندا! اين نعمت از توست، تو يكتائي و شريكي براي تو نيست».
امام فرمود: بمان و پيراهني كه در بر داشت در آورد و به او داد و فرمود بپوش.
فقير پوشيد و گفت: «سپاس خداي را كه به من لباس داد و مرا پوشانيد»، و به امام رو كرد و گفت: «خدا به تو جزاي خير دهد».
«مسمع» ميگويد: به نظر ميآمد كه اگر اين بار هم امام را دعا نميكرد و فقط به شكر و سپاس خدا ميپرداخت امام باز به او چيزي ميداد و همچنان ادامه پيدا ميكرد.2
و اين است سنت رهيافتگان در دينداري و ارج نهادن به دينداران.
اين راه همچنان ادامه دارد.
پينوشت
1. محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج4، ص49.