مجله امان شماره 16 .:::. مقالات
نعمت الله حشمتي
پژوهشگر
در شماره پيشين بيان شد كه با وجود منافقين در زمان پيامبر صل الله عليه و آله و سلم (به شهادت قرآن و تاريخ)، نقدهاي اساسي و سؤالات زيادي بر پايههاي فكري اين مذهب خود ساخته بيجواب مانده است، از جمله اينكه:
1. منافقان زمان پيامبر صل الله عليه و آله و سلم كه مصاحب با او بودند بعد از پيامبر صل الله عليه و آله و سلم چه شدند؟ آيا اين مصاحبان، يا صحابيها توبه كردند يا همگي مردند تا اينكه ما بدون هيچ استثنايي از همة اصحاب و صحابه پيروي كنيم و همة آنها را مقدس بشماريم؟
2. با توجه به اختلافات بسيار زياد و حتي در بعضي موارد متضاد و متناقض مانند اختلاف حضرت علي عليه السلام و طلحه و زبير و عايشه. اختلاف حضرت علي عليه السلام با خوارج و معاويه، اختلاف امام حسين عليه السلام و يزيد و … ما از كداميك از اصحاب پيروي كنيم.
3. در صورت قبول يك نظر كه در بعضي موارد لازمهاش ردّ كردن نظر صحابي ديگر است چه بايد بكنيم؟
4. ملاك و معيار انتخاب يكي و ردّ ديگري براي من به عنوان مقلد از سلف چيست؟ و … سؤالات اساسي ديگري كه پاسخي براي آن وجود ندارد و هرچه بيشتر دست اين فرقه خود ساخته و مورد حمايت دشمنان قسم خورده اسلام و دين پيامبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم را رو ميكند و روز به روز مسلمانان به ماهيت استعماري اين فرقه پي ميبرند، فرقهاي كه همه مسلمانان را به غير از خود كافر ميداند و خون و جان و مال و ناموس آنها را براي خود مباح ميشمرد و تاريخ، جنايات بيشماري از آنها در حافظه خود به ثبت رسانده است. حال ادامه بحث:
با وجود اين ميتوانيم كوتاه آمده، از باب مماشات با خصم در جدل بپرسيم: اكنون ما ميخواهيم به سلك اين گروه درآييم و عضوي از آن شويم. بفرماييد اساسنامه اين گروه كه اگر از آن پيروي كنيم عضوي از اين گروه ميشويم چيست؟ بنا به حصر منطقي، آنها دو راه و دو پاسخ دارند و راه يا پاسخ سومي متصور نيست.
پاسخ اول: آنكه به ما گفته شود: راه اين كار پايبندي به ظاهر جزء به جزء گفتهها و كردهها و برخوردها و عادتهايي است كه سلف بدانها ملتزم بودند و عمل ميكردند. بي آنكه چيزي بر آن بيفزاييم، چيزي بكاهيم و تغييري در آن دهيم. در اين صورت ناگريز بايد به آنها بگوييم: اما سلف نيز خود به گفتهها و كردهها و برخوردهايي كه از آنان صادر ميشد چنين نگاه خشك تقدسي نداشتند كه به موجب آن ميبايست ميخ جاودانگي بر آن گفتهها و كردهها بكوبند و در مقابل آن برخوردي به سان برخورد با يك شهر طلسم شده داشته باشند! بلكه آنان چنين نگاه ثابت را تنها به آن دسته از اصول كلي و احكامي كه به صورت صريح و قاطع در كتاب خداوند بر آنان نازل شده يا رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم ايشان را بدان مخاطب ساخته بود و پس از آن همراه با آنچه مقتضاي علل احكام و سنت تحول در حيات و نيز عوامل پيشرفت علمي و منطق عبور مستمر از صالح به اصلح بود به پيش رفتند و با آن همگامي كردند. آقاي محمد سعيد رمضان البوطي در موارد نقض و در موضع نقد اين تفكر ميگويد:
پيامبر صل الله عليه و آله و سلم و اصحاب ايشان در مكه داراي آداب و رسوم و عادات خاص خويش بودند … و چون به مدينه منوره هجرت كردند در آنجا با عادتهايي غير از آنچه با آن خو گرفته بودند روبرو شدند …
در مكه اكثر مسلمانان با لباس دوخته آشنا نبودند ولي چون در مدينه مستقر شدند و مردم ديگر شهرها نام و آوازه آنان را از همديگر شنيدند و با آنان در آميختند، لباس دوخته و حلههاي يمني و غير عربي فاخر بر تن كردند…». در خانههاي مكه چيزي به نام توالت وجود نداشت اما چون به مدينه آمدند آن را در خانههاي خود ساختند. پيامبر صل الله عليه و آله و سلم هفت يا هشت سال در مسجد خود در حاليكه به تنه درختي تكيه داشت خطبه ميخواند اما پس از آن ـ بنابر آنچه بخاري از جابر روايت كرده ـ زني نزد آن حضرت آمد و گفت: اي رسول خدا، آيا مايلي چيزي براي اينكه بر آن بنشيني برايت تهيه كنم؟ من غلامي دارم كه نجار است. حضرت فرمود: «…. اگر خواسته باشي….» بدين ترتيب منبري براي او ساخته شد و چون جمعه فرا رسيد وي بر همان منبري كه برايش ساخته شده بود نشست… .
رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم مسجد خويش را از خشت، و سقف آن را از تنه درختان خرما ساخت و زمين آن را خاكي رها كرد، اما چون دوران خلافت عثمان فرا رسيد همين مسجد با سنگ و كچ تجديد بنا شد. كوچههاي مدينه تنگ و باريك و خانههاي آن كم ارتفاع بود اما چون خلافت عمر فرا رسيد … عمر به تهيه نقشهاي براي بناي شهر كوفه پرداخت در اين نقشه ضوابط تازهاي را براي عرض خيابانهاي اصلي و كوچههاي فرعي و ميزان ارتفاع ساختمانها مشخص كرد. در طول دوران صحابه هيچ كس مانع بناي ساختمان در هر قسمت از اراضي مِنا نميشد اما چون دوران عمر بن عبدالعزيز فرا رسيد و حُجّاج رو به فزوني نهادند او نامهاي به مكه فرستاد كه در آن ساختن هر گونه بنايي در مِنا را منع كرد…1
بدين ترتيب روشن ميشود كه نخستين پاسخ به پرسشي كه مطرح كرديم پاسخي بيهوده و بي معناست چه اينكه خود ِسلف، خويشتن را گرفتار زندان جمود و پايبندي جزء به جزء گفتههايي كه از آنان صادر شده بود نكردند. آقاي سعيد البوطي در ادامه نقد خود ميگويد:
اما پاسخ دوم اين است كه به ما گفته شود: راه درآمدن در سلك اين جماعت و همرنگ ايشان شدن آشنايي يافتن با همان شيوهاي علمي است كه اين جماعت براي تفسير متون ديني، استنباط احكام و معين كردن اصول تفكر و اجتهاد، آن را تدوين و ترسيم كردهاند.
در صورت اظهار چنين پاسخي از سوي آنان ميگوييم: اما ـ بنابر آنچه براي عالمان و اهل تحقيق و پژوهش روشن است ـ اين روش هيچ زمان اساسنامه يا نشاني مشخص نداشته است2 بلكه ميدانيم نيمي از دوران سلف در حالي سپري شده است كه اثري از وجود اين روش چه در حد اصطلاح و چه در مرحله تدوين و چه در حد اتفاق بر آن و پايبندي بدان وجود نداشته است.3
بدين ترتيب روشن ميشود جادهاي را كه وهابيت با چراغ سلفيه ميخواهد مردم را به آن دعوت كند جادهاي تاريك و بي مقصد است و خود آنان نيز نتوانستهاند تناقضات و تضادهاي موجود در بيانات خود را حل كنند و با اين دعوت، خود آنها يك مذهب تشكيل داده و به مذاهب ديگر اضافه كردهاند و اكثريت قريب به اتفاق فرقههاي اسلامي (شيعه يا سني) آن را فرقهاي استعماري يا مورد حمايت استعمار ميدانند كه براي پيش برد اهداف دشمنان اسلام در ميان مسلمانان رخنه كردهاند.
ادامه دارد
پينوشت
1. ر.ك: ابن سعد، الطبقات، ج5، ص268؛ سلفيه بدعت يا مذهب، ترجمه حسين صابري، چاپ دوم، ص25 ـ 28.
2. البته به اعتقاد شيعه جانشينان راستين پيامبر صل الله عليه و آله و سلم كه همان ائمه معصومين عليهم السلام هستند و همانند پيامبر صل الله عليه و آله و سلم مصون از خطا، كساني هستند كه تمام احكام الهي را و همچنين تفسير قرآن كريم را به اذن الهي از پيامبر اكرم صل الله عليه و آله و سلم به ارث بردهاند و بعد از پيامبر صل الله عليه و آله و سلم اين علم به حضرت علي عليه السلام و بعد از او به يازده فرزندش كه آخرين آنها حضرت حجت بن الحسن العسكري عليه السلام است منتقل شده است و آنان به عنوان هاديان امت اسلامي حامل تمام علوم پيامبر عليه السلام به اذن الهي هستند و به خاطر وجود اين علم هرگز دچار خطا و اشتباه نميشوند.
3. سلفيه بدعت يا مذهب، ترجمه حسين صابري، چاپ دوم، ص29.