مجله امان شماره 15 .:::. نامه ها
(محمد جواد شريف زاده): ريزش باران زيباست به زيبايي ترنم باران، اما ماندگاري آن زماني محقق ميشود كه نزول باران همانند اشك يتيمان در شب تاريك جاري و ساري گردد و با حضور گرم خورشيد، بدن مرده زمين را حيات بخشد تا رويش سبزههاي توحيد! گونههاي زرد يتيمان جوانه زند.
(محبوبه ياري): نميدانم كه ميداني كه من بيتو بهاران را نميخواهم
نميدانم كه ميداني كه من بي تو درخت زرد پاييزم، كه بهاران را نميخواهم
من همه سجدههاي شبانهام را نذر جمعه ظهور تو كردم
من همه قنوتهاي نمازهاي شبانهام را نذر سلامتي تو كردم
من همه خودم را نذر يك لحظه حضور در جمكران تو كردم
(ناهيد چتر سيمين): جمعه را چقدر دوست دارم و تو را كه در بيطاقتترين جمعه ميآيي، با شمشيري كه بوي ذوالفقار ميدهد و با عبايي كه شبيه شبهاي تنهايي پيامبر است، ميآيي و شايد من هزار سال قبل از آمدن تو همراه شعرهايم دنيا را بدرود گفته باشم، ميآيي و شايد من هيچگاه چشمان معصوم ترا زيارت نكنم چقدر زيباست در روز آمدن تو حضور داشتن چقدر خوب است به استقبال تو دويدن.
(زهرا عزيزي منفرد): روزي كه تو بيايي چشمهايمان را فرش زير پايت ميكنيم و با اشكهايمان عطرافشاني قلبهايمان را به تو هديه ميكنيم. آن روز ما فقط اشك شوق ميريزيم.
(زهرا ناجي): اين شعر را از امام خميني خواندهام برايم بسيار جالب بود:
باز گويم غم دل را كه تو دلدار مني در غم و شادي و اندوه و اَلَم يار مني
جز گل روي توام در دو جهان ياري نيست چهره بگشاي زرويم كه تو غمخوار مني
محرمي نيست كه مرهم بنهد بر دل من جز تو اي دوست كه خود محرم اسرار مني
برگشا موي خماندر خم و دست افشان باش به خدا يار مني، يار مني، يار مني
(رقيه رسولي): اي هميشه سلام، اي سلام هميشه
همة محبتهايي را كه يكدل ميتواند در خود نگه دارد در يك حس عاشقانه نگه داشتهام و آن را خرج كسي نكردهام و همه خوبيها، زيباييها و پاكيها را در يك واژه ذخيره كردهام و نام آن را سلام نهادهام و اين سلام خضوع و خشوع را پيشكش جمال و جلال دل آرايت ميكنم. مولاي من اگر ديگران به كسي سلام ميفرستند؛ من ميخواهم سلامم را به سوي تو بفرستم و با تمام خضوع و خشوع پيشكش جمال و جلال دل آرايت كنم. مولاي من اگر ديگران به كسي سلام ميفرستند، من ميخواهم سلامم را به سوي تو بفرستم و با تمام وجود از نغمه دل فرياد برآورم: «السلام عليك يا صاحب الزمان».
(علي شاكر): شوق وصال
غروب جمعه و نسيم دلگير يك هفته انتظار
ديدهها يكپارچه به آسمان و دلها غمبار
مسافر عرش را اين جمعه هم خبري نيست
آشفته حالم كه چه بگويم به اين دل بيقرار
غروب خورشيد به معني نوميدي زانتظار نبود
خورشيد از روز آفرينش ميكشد انتظار يار
هر روز ميتابد از سحر تا مغرب به اميد فرج
هر شام در آرزوي تابش به رخ حضرت دلدار
هر جمعه به دل گويم، اين جمعهي فرج است
ليكن به هنگام غروب، نوميدي شود تكرار
دل گفت تا به كي خيره شوم سوي آسمان
تا كدام جمعه وعدهي فرج ميدهي هر بار
به دل گفتم براي منتظر، نوميدي معنايي ندارد
براي منتظر چشم دوختن به راه فرج يعني افتخار
منتظر يعني عشق به روزي كه همه منتظرند
منتظر يعني انتظار براي وصال به لحظهي ديدار
(فاطمه حيدري): شكل انتظار
هر روز گفتي ميآيي و من هر روز پشت پنجره به انتظارت ايستادهام
امروز قلم برميدارم و تمام پنجرهها را شكل انتظار ميكشم.