مجله امان شماره 15 .:::. مقالات
سكينه خاني
يکي از نيازهاي اساسي منتظران در عصر غيبت، لزوم برخورداري از الگوهاي عملي، در مسير خودسازي و نيز همراهي و مساعدت امام معصوم است، کساني که توانسته باشند در عرصه عمل، براي تحقق اهداف و آرمانهاي امام خود، جان فشاني کنند و نمونههاي روشني در طريق اطاعت و سرسپردگي باشند و به راستي، چه کساني شايستهتر از ياران امام حسين عليه السلام؟!
ياراني که امام خود را در تحقق بخشيدن به اهدافش ياري کردند؛ ياران بزرگ و مجاهدي که عقل بشري از درک مقامشان عاجز است؛ آنهايي که امام معصوم عليه السلام، در وصفيشان فرمود: «فَإني لا أعلمُ أصحاباً أوفي و لا خيراً أصحابي…؛ من ياراني بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نميشناسم.»1
در حقيقت ياران اباعبدالله عليه السلام، معيارهايي را در اختيار ما قرار دادهاند تا به وسيله آنها، خود را محک زده و با عمل به آنها، خود را براي قيام جهاني و روز باشکوه ظهور، آمادهتر سازيم.
الف) معرفت و محبت
محبت، حالتي بين محب و محبوب است که اگرچه از درون و قلب، سرچشمه ميگيرد، اما در ظاهر و افعال و اعمال محب، به روشني بروز پيدا ميکند. محبتي پايدار و حقيقي است که در پي معرفت باشد؛ چراکه هرچه شناخت بيشتر باشد، محبت شديدتر و عميقتر خواهد بود. راه ايجاد و تعميق محبت به ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف آن است که انسان به صاحب الزمان به عنوان مطلوب کامل خويش، معرفت حاصل کند و ابعاد وجودش را بشناسد.
معرفتي که مورد تأکيد ائمه عليهم السلام واقع شده، معرفتي سطحي نيست که عموم مردم به آن آشنا هستند، بلکه مقصود، معرفتي خاص، با ويژگيها و توصيفاتي است که در احاديث و ادعيه وارده شده است. مشکل امت اسلام، پس از پيامبر صل الله عليه و آله ، عدم معرفت واقعي به حجت زمان خود بود. کوفيان، امام حسين عليه السلام را ميشناختند، اما شناخت آنان، محدود به اسم و نسب امام بود، بدون هيچ بصيرت و آگاهي نسبت به مقام والاي ايشان.
در مقابل، ياران حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام از چنان معرفتي به امام زمان خويش برخوردار بودند که شهادت در راه او را بر زندگي جاودانه در دنيا، بر ميگزيدند؛ چنانچه يکي از ياران امام، اينگونه به اين حقيقت تصريح ميکند: «الحمدالله الذي شرفنا بالقتل معک و لو کانت الدنيا باقيه و کنا فيها مخلدين لاثرنا المحفوظ معک علي الإقامة فيها؛ خدا را سپاس که اين شرافت را نصيب ما کرد تا در کنار شما به شهادت برسيم و اگر دنيا باقي باشد و ما در آن جاودان باشيم، قيام با شما را بر ماندن در اين دنيا ترجيح ميدهيم.»2
آنان، وجود امام را نعمتي بزرگ از جانب خدا و مورد سفارش پيامبر صل الله عليه و آله ميدانستند.3 در تاريخ آمده است که در دومين روز محرم الحرام، پس از ورود امام و يارانش به کربلا، آن حضرت خطبهاي خواند. آنگاه، بُرَيْر از جاي برخاست و گفت: «يابن رسول الله صلياللهعليهوآلهوسلّم! لقد منّ الله بک علينا أن نقاتل بين يديک نقطع فيک أعضائنا ثم يکون جدک شفيعنا يوم القيامة؛ اي پسر رسول خدا صل الله عليه و آله ! خداي تعالي وجود مبارکت را بر ما منت نهاده است تا در رکاب شما نبرد کنيم تا در راه شما اعضاي بدنمان تکه تکه شود، براي آنکه در روز قيامت، جد شما شفيع ما گردد.»4
اشعاري که هريک از ياران، در موقع نبرد به زبان ميآوردند نيز، اشاره به عمق معرفت آنان از امام دارد. براي مثال، يکي از ياران امام، هنگام خروج براي جهاد، اين رجز را ميخواند: «أميري حسينٌ و نِعمَ الأمير؛ سرورٌ فؤادِ البَشير النّذير؛ حسين عليه السلام امير من است و چه خوب اميري است، او موجب شادي و سرور دلِ بشارت دهنده و ترسانند از خطرها ( پيامبر اکرم صل الله عليه و آله ) است.»5
حجاج بن مسروق جُعفي نيز از ديگر ياران امام ميباشد که ايشان را اينگونه معرفي ميکند: «أقدم حسيناً هادياً مهدياً، أليومَ تَلقا جدّک نبياً، ثُمَّ أباک ذالنَّدا علياً، ذاک الذي تَعرِفُهُ وصياً؛ اي حسين! اي امامي که هم هدايتيافتهاي و هم ديگران را هدايت ميکني؛ امروز، جدت، پيامبر صل الله عليه و آله را ملاقات خواهي کرد و سپس پدرت، علي عليه السلام را که صاحب فضل و جود و احسان است و ما او را وصي رسول صل الله عليه و آله و جانشين بر حق او ميدانيم.»
ياران امام مهدي نيز، معرفتي عميق به ايشان دارند. امام سجاد عليه السلام در وصف آنان ميفرمايد: «القائلين بأمامَتِه؛ آنان به امامت امام مهدي اعتقاد راسخ دارند»6 و اين معرفت عميق، سرچشمه محبتي حقيقي به امام ميشود؛ به گونهاي که به تعبير امام صادق عليه السلام«يحفون به و يقونه بأنفسهم في الحرب؛ آنان در ميدان رزم، او (حضرت مهدي) را در ميان ميگيرند و در کشاکش جنگ، با جان خود، از ايشان محافظت ميکنند.»7
معرفت و پارسايي
زهد و پارسايي از ويژگيهاي برجسته ياران ائمه عليهم السلام ميباشد. معرفت هنگامي پيروي از امام را به دنبال دارد که آميخته به حب دنيا نباشد. از اينرو، منتظران واقعي، کساني هستند که در سايه کسب معرفت، نفس خويش را از دنيازدگي خالص کنند.
ياران امام حسين عليه السلام انسانهايي بودند که دلبستگي به دنيا و فرزند و مال را کنار گذاشته و همه را، همراه جان خويش، تقديم امام نمودند. هنگامي که اباعبدالله الحسين عليه السلام به فرزندان عقيل فرمود: « شهادت مسلم، خانواده شما را بس است. من به شما رخصت ميدهم که به سوي خانههاي خود برويد»8 فرزندان عقيل در پاسخ امام گفتند: «آيا به مردم بگوييم امام و رهبر و بزرگ خود را در ميان دشمنان تنها گذارديم و از او دفاع نکرديم؟ سوگند به خدا، چنين نخواهيم کرد؛ بلکه جان و مال خود را فداي تو خواهيم نمود.»
در مقابل نيز، کساني را ميبينيم که در اثر دلبستگي به دنيا و با وجود معرفت به حقانيت امام، حاضر به پيروي از ايشان نيستند. يکي از اين اشخاص، عبيدالله بن حر جُعفي است. او کسي بود که کاروان امام حسين عليه السلام در مسير خود با او برخورد کرد. امام با او به گفتوگو نشست و او را به همراهي خود فراخواند؛ اما عبيدالله در جواب گفت: «به خدا سوگند ميدانم که هر که شما را دنبال کند، در آخرت سعيد و خوشبخت خواهد شد… اما اين طرح و نقشه را بر من تحميل مکن، چراکه نفس من بر مرگ آمادگي ندارد.»9
مردم کوفه نيز که با امام عليه السلام بيعت کرده بودند و به ايشان قول همکاري داده بودند، به جهت دل بستگي به دنيا، به ايشان خيانت کردند؛ چنانچه در تاريخ نقل شده است که امام از چند تن از اهالي کوفه ـ که پس از شهادت مسلم، به ايشان پيوسته بودند-درباره رأي و نظر مردم کوفه پرسيدند و آن چند نفر در پاسخ گفتند: «در بين اشراف، رشوههاي بزرگ، رد و بدل ميشود و اگرچه دلهاي ساير مردم با شماست، اما شمشيرهايشان عليه شما آماده گشته است.»10
آنگاه حضرت اباعبدالله عليه السلام فرمود: «النّاس عبيد الدنيا و الدين لعق علي ألسنتهم…؛ مردم، بنده دنيايند و دين، لقلقه زبان آنهاست… .»11
در هنگامه ظهور، نيز کساني که به ظاهر، منتظر امام عليه السلام بودهاند، از ايشان جدا ميشوند. چنانچه امام صادق عليه السلام در اينباره ميفرمايند: «إذا خَرَجَ القائم خَرَجَ مِن هذا الأمر من کان يري من أهله…؛ هنگامي که قائم قيام کند، کساني که به نظر ميرسيد از ياران او باشند، از امر (ولايت) بيرون ميروند…»12
عبادت و راز و نياز با پروردگار
از مخنف نقل شده که در ظهر عاشورا و در کشاکش جنگ، ابوثمامه صاعدي نزد امام آمد و گفت: «من دوست دارم در حالي که نماز آخرم را با شما به جاي آوردهام، خدا را ملاقات کنم.»13 حضرت در جواب فرمود: «ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلين الذاکرين؛ نماز را ياد آوردي، خدا تو را از نمازگزاراني که به نماز تذکر ميدهند، قرار دهد.» آنگاه امام حسين عليه السلام به همراه نيمي از ياران خود به نماز ايستادند و سعيد بن عبدالله حنفي، خويش را سپر امام قرار داد و تيرهاي رها شده از سوي دشمن را به جان خريد تا آنکه به شهادت رسيد.
در شب عاشورا نيز، تمام اصحاب در خيمههاي خود به راز و نياز و عبادت مشغول بودند. راوي ميگويد: «و بات الحسين عليهالسّلام و اصحابه تلک الليلة و لهم دوي کدوي النحل ما بين راکع و ساجد و قائم و قاعد؛ حسين عليه السلام و يارانش، آن شب را در حالي به صبح رساندند، که زمزمه آنان در حالات رکوع و سجود و ايستاده و نشسته، مانند زمزمه زنبوران عسل، شنيده ميشد.»14
در وصف ياران امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز از پيامبر اکرم صل الله عليه و آله نقل شده است: «مُجِدُّون في طاعة الله؛ آنان در راه اطاعت خداوند، اهل جديت و تلاش هستند..»15 امام علي عليه السلامدر توصيفشان فرمودهاند: «رجال لا ينامونَ اليل لهم روي في صلواتهم کروي النحل يبيتون قياماً علي أطرافهم و يسبحون علي خير لهم؛ مردان شبزندهداري که زمزمه نمازشان، مانند نغمه زنبوران عسل به گوش ميرسد. شبها را با شبزندهداري سپري ميکنند و بر فراز اسبها خدا را تسبيح ميکنند.»16
وفاي به عهد
امام عليه السلام در شب عاشورا به خيمه حضرت زينب عليها السلام رفتند و ميان ايشان، گفتوگويي صورت گرفت. از آنجمله، حضرت زينب عليها السلام به امام عليه السلام عرض کرد: «آيا شما نيات ياران خود را امتحان کردهايد؟ ميترسم که در هنگامه درگيري، شما را به دشمن تسليم کنند.» امام حسين عليه السلام در جواب فرمودند: «اما والله لقد نهرتهم و بلوتهم و ليس فيهم الأشوس الأقعص يستأنسون بالمنية دوني استئناس الطفل بلبن أمّة؛ به خدا سوگند، ايشان را آزمودهام و آنان را انسانهايي سينهسپرکرده يافتهام، به گونهاي که به مرگ زيرچشمي مينگرند و شوقشان به مرگ، کمتر از شوق کودک به شير مادرش نيست.»17
در آن شب، زيباترين و ماندگارترين صحنههاي تاريخ اسلام، شکل گرفت. امام عليه السلام بيعت خود را از همه ياران برداشت و از ايشان خواست تا در تاريکي شب پراکنده شوند. اما هريک از اهل بيت عليهم السلام، اصحاب و ياران در سرسپردگي عاشقانه خويش، بار ديگر ابراز وفاداري کردند. مسلم بن عوسجه عرض کرد: «يابن رسول الله صل الله عليه و آله ! در جهان کسي از ما لئيمتر نباشد، اگر اينجا تو را رها کنيم. پناه ميبريم به خدا از اينکه از رکاب همايوني تو دوري کنيم. خدا هرگز روزي را نياورد که من چنين کنم…. حتي اگر سلاحي به دست نداشته باشم، با پرتاب سنگ به جنگشان خواهم رفت … و هرگز از تو جدا نخواهم شد، تا در رکاب تو کشته شوم.» سعيد بن عبدالله حنفي نيز عرض کرد: «سوگند به خدا، هرگز تو را رها نميکنيم، تا براي خدا مشخص شود که سفارش پيامبر صل الله عليه و آله را نسبت به تو عمل کرده ايم و اگر بدانم که در راه تو به شهادت ميرسم و سپس زنده ميشوم و ذرات وجودم را بر باد ميدهند و هفتاد بار با من چنين کنند، باز از تو جدا نخواهم شد…»18
و اينک ما در زمان انتظار سرورمان، حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به سر ميبريم. به راستي، آيا ما مدعيان منتظر، به اندازه ياران سيدالشهداء عليه السلام، از جان و مال خود، خواهيم گذشت؟ منتظر واقعي در ميدان عمل، به سوي ظهور گام بر ميدارد و در هر صبح با امامش بيعتي تازه ميبندد و به خدا خويش قول ميدهد که هرگز از اين عهد و پيمان برنگردد، تا از ياران و دفاعکنندگان از مولايش باشد و در اين راه از همه پيشي بگيرد؛ عهدي که حتي مرگ هم نتواند آن را بشکند: «اللهم إني اجدد له في صبيحة يومي هذا و ما عشتُ من أيامي عهداً و عقداً و بيعةً له في عنقي لا أحول عنها و لا أزول ابداً اللهم اجعلني من أنصاره و أعوانه و الذّابينَ عنهُ و المسارعين اليه في قضاء حوائجه و الممتثلينَ لِأوامره و المحامين عنه و السابقينَ إلي ارادته و المستشهدين بين يديه اللهم إن حال بيني و بينه الموت الذي جعلته علي عبادک حتماً مقضياً فأخرجني من قبري مؤتزراً کفني شاهراً سيفي مجرداً قناتي ملبياً دعوة الداعي في الحاضر و البادي…»19
پي نوشت
1. الکامل في التاريخ، ج 2، ص 577
2. مقتل الحسين، مقرم، ص 59
3. پيامبر اكرم صل الله عليه و آله در حديث ثقلين از امام، به عنوان يکي از امانات خويش نام ميبرد و عنوان ميکند که در قيامت، شفيع کسي خواهند بود که به اين امانت چنگ زند.
4. اللهوف، ص 35
5. ابصار العين، ص 96
6. منتخب الأثر، آيت الله صافي گلپايگاني، ص 244
7. بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 52، ص 308
8. ارشاد شيخ مفيد، ص231
9. تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 407
10. همان، ص 405
11. بحار، ج 44، ص 383
12. الغيبة، نعماني ص 317
13. ابصار العين، ص 120
14. الهوف، ص 130
15. بحارالانوار، ج 36، ص 207
16. همان، ج 52، ص 308
17. مقتل الحسين عليه السلام ، مقرم، ص 219
18. الهوف، صص 127-129
19. مفاتيح الجنان، دعاي عهد