مجله امان شماره 15 .:::. مقالات
نعمتالله حشمتي ره
در دو قسمت قبل بيان شد كه ملاك برتري انسانها تقدم زماني و مصاحبت با نبي مكرم اسلام نيست بلكه طبق صريح آيات قرآني ملاك برتري انسانها، تقواي الهي و انجام اعمال صالح است هر چند با داشتن تقوا و عمل صالح، مصاحبت با پيامبر صل الله عليه و آله و سلم توفيقي بس بزرگ است.
كساني هستند مانند ابولهب و ابوجهل كه در كنار پيامبر صل الله عليه و آله و سلم بودند اما هيچ بهرهاي از او نبردند و كساني هستند مانند اويس قرني، با اينكه در طول عمر خود يك بار هم نتوانست روي مبارك پيامبر را ببيند ولي از كساني بود كه مورد محبت پيامبر صل الله عليه و آله و سلم قرار گرفت و او را در تاريخ اسلام ماندگار كرد.
گفتيم كه آيات قرآن تصريح ميكند و به پيامبر صل الله عليه و آله و سلم گوشزد ميكند كه منافقاني در كنار تو هستند و وقتي با تو مينشينند به نبوت تو اقرار ميكنند اما وقتي با مخالفان مينشينند دين را به استهزاء گرفته و از نبوت تو اعلام برائت ميكنند و دليل اين مدعا نيز نزول سوره آيات متعدد و حتي سوره در مورد منافقان است و حال ادامه بحث:
ميدانيم يكي از ويژگيهاي بارز منافقان اين است كه آنها چهرهاي دورو دارند. روي ظاهري آنها، موافق با دين و احكام اسلام و افرادي ظاهرالصلاح هستند بگونهاي كه ديگران آنها را جزء مؤمنين ميشمارند و روي ديگر آنها، باطن خبيث و خيانت كار آنها است كه ايماني به دين و پيامبر صل الله عليه و آله و سلم و قيامت ندارند و به شهادت تاريخ و آيات قرآن اين افراد در زمان پيامبر در اطراف آن حضرت بودند و در مواردي خداوند، چهرة واقعي آنها را به پيامبر معرفي ميكرد. سلفيه معتقد است كه ما بايد به سلف مراجعه كنيم و در مورد سلف ميگويند: رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم به روايت ابن مسعود فرمود: «بهترين مردم، ]مردمان[ قرن من هستند؛ سپس كساني كه در پي ايشان ميآيند و سپس ديگراني كه در پي آنان ميآيند؛ پس از ايشان مردماني ميآيند كه گواهي هر يك، سوگندشان و سوگند هر كدام، گواهشان را نقض ميكند».1
حال سؤال اساسي اينجاست كه آيا اين مراجعه به سلف (صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين) مطلق است و هر كسي كه جزء آنها بود را شامل ميشود يا خير بايد ويژگيهاي ديگري هم داشته باشد از جمله اينكه ايمان، پاكي، صداقت، علم، … او به اثبات رسيده باشد؟
اگر به صورت مطلق است ـ كه سلفيه چنين معتقد است ـ و هر كس را كه جزو اين گروه باشد شامل ميشود ميپرسيم پس منافقان زمان پيامبر صل الله عليه و آله و سلم چه شدند؟ آيا همگي به يكباره مردند و از صحنه روزگار محو شدند؛ چون كسي جز پيامبر از آنها اطلاع نداشت يا خير آنها زنده بودند و بعد از پيامبر صل الله عليه و آله و سلم نيز در حال فعاليت بودند؟ اگر كسي بگويد همگي آنها مردهاند اين، سخني غير معقول است و گوينده آن به سفيهان نزديكتر است تا عاقلان ـ چون نه آنها را ميشناسد تا بگويد اينها بودند و مردند و نه دليلي براي اين سخن خود دارد ـ و اگر بگويد خير نمردهاند و بعد از پيامبر صل الله عليه و آله و سلم نيز در حال فعاليت عليه اسلام بودند و با چهرة ظاهر الصلاح در ميان مؤمنين نفوذ داشتند ميپرسيم پس ما چگونه اين منافقاني كه با پيامبر همصحبت شدهاند و به نوعي ـ البته با نگاه وهابيت ـ جزء اصحاب نيز بودند بشناسيم تا از آنها دوري كنيم چرا كه خدا و پيامبر صل الله عليه و آله و سلم از آنها اعلام بيزاري كردهاند و ديگران را از منافقان و هم صحبت شدن با آنها بر حذر داشتهاند.
مطلب بعد اين است كه با نگاه سلفيه به 3 قرن اول اسلام و مراجعه به آنها، مشكلات فراواني براي ما به وجود ميآيد از جمله اينكه:
1. الآن براي اقتدا به اصحاب، ما سراغ چه كسي برويم و كداميك از آنها را الگوي خود قرار دهيم با توجه به اينكه اختلاف نظر فراواني بين آنها است و من به عنوان مقلد سلف از كدام يك از آنها تقليد كنم و اگر يكي را ترجيح دهم بر ديگري با چه ملاك و معياري بايد اين ترجيح صورت بگيرد و اگر بگوييد فرقي نميكند؛ نتيجه آن اين است كه هردو بر حق هستند و هر دو، حقيقت را ميگويند، و اين سخني سفيهانه است؛ زيرا شما مدعي هستيد كه صحابه بدون واسطه سخن پيامبر صل الله عليه و آله و سلم را بدون كم و كاست شنيدهاند و عملكرد آنها به صواب نزديكتر است؟ حال آيا پيامبر دوگونه سخن گفته كه يكي ديگري را نقض ميكند يا آن شخص، اشتباه ميكند. معقول اين است كه اگر اشتباه و خطا را به افراد عادي زمان پيامبر صل الله عليه و آله و سلم نسبت دهيم ـ بگوئيم يكي از آنها درست و ديگري اشتباه ميكند ـ بهتر از اين است كه به پيامبر صل الله عليه و آله و سلم ـ نعوذ بالله ـ نسبت دهيم چرا كه پيامبر به اعتقاد مسلم مسلمانان و طبق صريح آيات قرآن بريّ از هر گونه خطا و اشتباه و نسيان و … است و او فردي معصوم ميباشد كه كسي همپاي او وجود ندارد و اگر در يك مورد قائل به خطا شويم ديگر به هيچ گفته پيامبر نميشود اعتماد كرد چرا كه احتمال دارد در موارد بعدي نيز خطا كند و اين مسئله، او را از حجيت ـ در گفتار و كردار و اعمال ـ مياندازد و مردم ديگر نميتوانند اعتمادي به سخنان او بكنند. پس پيامبر صل الله عليه و آله و سلم معصوم است و كسي كه خطا كرده ناقلان سخنان پيامبر صل الله عليه و آله و سلم هستند ـ در جاهايي كه اختلاف نظر وجود دارد ـ نكتهاي كه بايد توجه كرد اين است كه ما به اينكه آنها اجتهاد كردند وخطا كردند و پيش خدا مأجور هستند كاري نداريم بلكه وظيفه من به عنوان خلف، پيروي از سلف است و ميبينم كه آنها اختلافات زيادي ـ حتي كاملا متضاد ـ دارند و حال، من چگونه بايد نظر يكي از آنها را بگيرم و نظر ديگري را رد كنم؟ چون قبول يكي از آنها منجر به رد ديگري ميشودمثلا جنگ حضرت علي عليه السلام به عنوان خليفه چهارم و جانشين پيامبر صل الله عليه و آله و سلم با خوارج يا با عايشه و طلحه و زبير يا برخورد و جنگ معاويه با اميرالمؤمنين ـ در حالي كه حضرت علي عليه السلام خليفه وقت است و معاويه بر عليه خليفه قيام كرده است ـ در اينجا من نظر كداميك را بگيرم؟ اگر نظر حضرت علي عليه السلام را بگيرم افرادي مانند خوارج و … واجب القتل هستند و اگر نظر افرادي مانند عايشه و طلحه و … را قبول كنم بايد بر عليه خليفه وقت و جانشين مسلم پيامبر صل الله عليه و آله و سلم قيام كنم حال اگر بگوئيد هر دو طرف بر حق هستند و كشتههاي هر دو طرف بهشتي هستند چون مطيع صحابي رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم هستند اين سخن كاملا سفيهانه و غير خردمندانه است و اگر قبول كنيد يكي بر حق و ديگري بر باطل است ميگوييم پس ميشود كه افرادي از صحابه يا تابعين يا تابعين تابعين باشند ولي در عين حال، گفتار، رفتار و اعمال آنها باطل باشد به طوري كه آنها را از جرگه مسلمين خارج كند و حتي در مواردي نيازمند اين باشد كه با آنها برخورد قاطع صورت بگيرد.
پينوشت
1. نقدي بر مباني وهابيت، سلفيه بدعت يا مذهب، محمد سعيد البوطي، ترجمه دكتر حسين صابري، چاپ دوم، ص20.