به نام خدا
به اعنقاد شیعیان خواهد آمد که خط بطلانی بر تمام این حقوق خواهد کشید و حقوق اسلامی را به بهترین نحو اجرا خواهد کرد و در این حکومت به کسی ظلم نخواهد شد و حق کسی استثمار نمی شود و این یعنی عدالت محض در حکومت مهدوی.
چکیده
مخترع حقوق بشر فیلسوفی است به نام جان لاک، و به معنای امتیازاتی کلی است که هر فرد انسانی طبعا دارای آن است بدون در نظر گرفتن رنگ، زبان، ملیت، جغرافیا، اوضاع و احوال اجنماعی یا میزان قابلیت و صلاحیت ممتاز فردی.
حقوق بشر شامل حق زندگی، حق مالکیت و برابری اجتماعی، حق انتخاب آزاد، حق برخورداری از کار و مزد عادلانه و حق تحصیل می باشد.
حقوق بشر در قالب یک اعلامیه جهانی مورد قبول کشورهای غربی است بدون دخالت داشتن کشورهای جهان سوم و ابزاری می باشد برای تٲمین منافع غربی ها و سلطه آن ها.در این اعلامیه توجهی به مراکز فرا بشری نشده و از اندیشه خود انسان استفاده شده است.
در سنت های دینی به خصوص اسلام حقوق و تکالیف فرد در دو بستر رابطه با دیگران و رابطه با خدا تعریف شده که در حقوق بشر غربی فقط گزینه اول را مرجعی برای قرار دادن حقوق افراد در نظر گرفته اند.
در تفاوت حقوق بشر غربی با اسلام می توان چنین گفت که در اسلام، انسان دارای کرامت انسانی مطلوب است ولی در اعلامیه جهانی حقوق انسان را در حد تعریف اسلام برای حقوق حیوانات گنجانده نه بیشتر.در حقوق اسلامی آزادی انسان در دو بخش می باشد: آزادی در برابر افراد هم نوع و آزادی و تکلیف در برابر خدا، که فلسفه غرب از گزینه دوم خالی است و فرد در حقوق بشر غربی فقط نمی تواند به هم نوع ضرر برساند و اگر به خود ضرر رساند و این ضرر متوجه کسی نباشد موردی ندارد مثل شرب خمر که در اسلام حتی اگر در مخفی ترین جاها هم صورت گیرد اشکال دارد.
و اما به اعنقاد شیعیان امام منجی خواهد آمد که خط بطلانی بر تمام این حقوق خواهد کشید و حقوق اسلامی را به بهترین نحو اجرا خواهد کرد و در این حکومت به کسی ظلم نخواهد شد و حق کسی استثمار نمی شود و این یعنی عدالت محض در حکومت مهدوی.
در این حکومت کرامت انسانی در کل جهان اعاده خواهد شد و در آن آگاهی افراد بالا می رود و این آگاهی باعث شناخت خود و جایگاه و کرامت انسانی می شود.از نظر اقتصادی هم مردم به جایی می رسند که برای پرداخت زکات خود کسی را نمی یابند تا به او کمک کنند. مدیریت های اجتماعی هم جایگاه ناشناخته انسان را به او می شناسانند و راه های رسیدن به انسانیت راستین را به او نشان می دهند.
در طی نبردهای سنگین ظالمان کشته می شوند و حق مظلومان گرفته می شود. پس در دید باز به آینده و جامعیت آن می توان رویدادهایی که قرار است اتفاق بیفتد را به انسان نشان داد تا منتظر آن روز باشد و خواستار دست یافتن به کرامتش و ارزش وجودی که خدا در او قرار داده است.
واین یعنی اعطای حقوق و کرامت انسانی به افراد در عالی ترین وجه خود.
مقدمه
با شروع قرن بیست ویکم و با پشت سر گذاردن نشیب و فرازهای زیاد در طی زندگی، کاروان بشریت نتوانست به فرجامی که شایسته کرامت انسانی باشد برسد و با همه شکوفایی ها در برخی دوره ها رفاه و خوش بختی بر زندگی ها سایه نیفکند و حقوق از دست رفته انسان در سراسر کره خاکی به او باز نگشت و انسان به آسایش و آرامشی دل پذیر نرسید و با همه تلاش و کوشش ها بشر نتوانست آینده اش را به عدالتی راستین رهنمون شود و اندکی از بیدادگری ها، تبعیض ها و نابسامانی ها را بکاهد.
کسانی با مدیریت های علمی خواستند سامان بخشی آینده انسان را به علم و دریافت های علمی بسپارند ولی فهمیدند که مسائل علمی هم در عین روشنگری و دست یابی به پدیده های جدید مشکل آفرینی های اصولی را به همراه داشته و تئوری های علمی ابزارهای ویرانگر جنگی ساخته و آنان را در دست زورمندان قرار داده و دستگاه های شکنجه و سلب آزادی را پدید آورده و آلاینده های زیست محیطی را بر سر راه انسان ها و گیاهان قرار داده.شیوه های علمی راه های سد سازی در برابر حکومت های مردمی و انسانی را به خودکامان آموخته و ریشه های نفوذ در فکر و فرهنگ توده های انسانی و اراده های آزاد آدمیان را به مراکز قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی آموزش داده است و راه کارهای سلطه و تحمیل بر مردمان را توجیهی عملی کرده .در سایه همین داده های علمی ارزش های اخلاقی – انسانی نفی گردیده و مراکز بین المللی پدید آمد که توجیه ستم کاری های قدرت های بزرگ را دفاع از حق و آزادی نام نهاد.
انسان در این قرن دارای دو خصیصه است:
۱) به ظاهر برخوردار از تمدنی شکوفا که در رشته های گوناگون علمی به پیشرفت هایی دست یافته است.
۲) دچار نشیب گرایی ها و تباهی ها و سقوط هایی شده است که در گذشته نظیری نداشته و به گونه ای است که حیات انسانی را با موانعی روبرو کرده و روابط میان انسان ها هم به پایین ترین سطح خود و بر اصل زور و سلطه بدل شده و جامه انسانی زیر فشار انواع تحمیل ها و اهرم های قدرت قرار گرفته است.
برخورداری و محرومیت در اوج قرار دارد، درصد اندکی بسیار برخوردارند و تقریبا کل منابع ثروت جهان را در اختیار دارند و اکثریت مردم چنان محروم تهی دستند که در طول تاریخ کم سابقه است.
مشکل دیگر آلوده کردن محیط زیست است که سلامت حیات انسانی را با مخاطراتی جدی روبرو کرده و منابع حیاتی یا آلوده شده اند و یا رو به کاستی و نابودی اند.فاجعه بزرگ مسائل زیست محیطی همگانی است و اگر در دیگر مسائل اقتصادی – اجتماعی بخش هایی ازبشریت دچار کمبود و کاستی اند و بخش هایی برخوردار، لیکن در هوای پاک و آب سالم و … همه درگیرند و کسی نیست که از آثار زیان بار آن در امان باشد.
و این هاست دست آوردهای علمی بشر، علمی که به هدایت پیامبران و ارزش های انسانی پشت کرده است و با این که همه دم از حقوق بشر می زنند ولی تمام حقوق پایمال می شود و فقط سردمداران و سرمایه دارانند که حقشان رعایت می شود.
پس باید چشم ها را گشود و منتظر مصلحی جهانی بود، زمینه های آمدنش را آماده وبرایش دعا کرد تا بیاید و علم را به بهترین نحو اجرا کند و حقوق از دست رفته مظلومان را بگیرد و حکومت ها و سردمداران قدرت را از اریکه قدرتشان پایین بکشد و عدالت حقیقی رادر کل جامعه احیا کند.
تاریخچه حقوق بشر
حقوق بشر مفهومی است که از دل فلسفه ی غرب بیرون آمده و به یک معنا دستاورد فلسفه غرب برای بشریت است.آورنده و به اصطلاح مخترع نظریه حقوق بشر فیلسوفی است انگلیسی به نام جان لاک. نظریه آرمانی جان لاک مبتنی برابری نوع بشر به عنوان یک ایده آل یا کمال مطلوبی است که می بایست انسان ها روزی به آن برسند، در پایان جنگ های داخلی امریکا در ویرجینیا، کلمه به کلمه آن در بیانیه استقلال آمده است.
بعدها در قانون اساسی امریکا و بعد از انقلاب فرانسه در قانون اساسی فرانسه هم نظریه حقوق بشر جان لاک گنجانده شد.بعد از جنگ جهانی دوم سازمان ملل متحد بیانیه حقوق بشر را تصویب کرد و در آن بیانیه نظریه حقوق بشر جان لاک را عینا آورده است.مفهوم حقوق بشر به شکل غربی آن در واقع از اندک ایده های فلسفی ست که در زندگی روزانه ما جنبه عملی و از برخی لحاظ کارکرد سیاسی پیدا کرده است.با این حال فکر انسانیت و عدالت قدمتی بیش از این دارد.
تعریف حقوق بشر
حقوق بشر به معنای امتیازاتی کلی است که هر فرد انسانی طبعا دارای آن است.
این تعریف خاستگاهی غیر دینی و سکولاریستی دارد و بیان گر این نکته است که حقوق بشر از نظام های فکری و حقوقی جدا نیست.حقوق سکولار برای بشر، حقوقی با خاستگاه سکولاریستی قائل است و حقوق دینی برای انسان، حقوقی با خاستگاه الهی قائل است.
در مقابل تعریف ذکر شده، از دیدگاه دین می توان گفت:
حقوق بشر، حقوق بنیادین و پایه ای است که هر انسان از آن جهت که انسان است، فارغ از رنگ، نژاد، زبان، ملیت، جغرافیا و اوضاع و احوال اجتماعی یا میزان قابلیت و صلاحیت ممتاز فردی و هر عنوان عارضی دیگر بر او، از خداوند دریافت کرده است.
بنابراین
اولا:حقوق بشر حقوقی جهانی است، زیرا این حقوق، حق طبیعی و مسلم هر عضو خانواده بشری است و هر فرد بشر، در هر کجا با هر نژاد، زبان، جنس یا دین که باشد، از این حقوق بهره مند است و لازم نیست انسان این حقوق را کسب کند.
ثانیا:حقوق بشر هدیه ای الهی است و هیچ مقام بشری از قبیل پادشاه، حکومت یا مقامات مذهبی یا سکولار این حقوق را اعطا نمی کنند، پس حقوق بشر ذاتی است و حقوق بشر فراتر از حق دولت است و بر حق دولت اولویت دارد.بنابراین دولت نمی تواند حقوق بشر را به افراد واگذار کند، یا آن را از افراد سلب کند.
ثالثا:حقوق بشر بخشی از حقوق است که هر انسان از آن جهت که انسان است آن ها را دارا می شود، در بسیاری از حقوق که بر مبنای حکمت الهی است به انسان ها نه از آن جهت که انسان هستند بلکه جهات حکیمانه دیگر اعطا می شود.بنابراین برداشت ها از حقوق بشر همواره برخاسته از نگرش ها در نظام حقوقی بوده و نمی تواند جدا از آن باشد، در اسلام نیز حقوق بشر جزء نظام حقوقی و در راستای اهداف آن قابل تبیین است.
اما در بیانیه حقوق بشر آمده است که:حقوق بشر عبارت است از حقوقی که با انسان به دنیا می آید و از نظر اخلاقی و قانونی پایه و اساس انسانیت است.
برخی از حقوق بشر عبارت است از: حق زندگی، حق مالکیت و برابری اجتماعی حق انتخاب آزاد، حق برخورداری از کار و مزد عادلانه و حق تحصیل.
حقوق بشر و دفاع از آن یکی از اهم دغدغه های جوامع امروزی است، و چنین دفاعی فی نفسه مطلوب و پسندیده است.
منظور از حق و حقوق در ترکیب حقوق بشر
بعضا کلمه حق را در اصطلاح چنان بسط می دهند که فاقد ضمانت اجرایی میشود.مثلا در ماده ۲۵و ۲۶اعلامیه جهانی حقوق بشر حق تامین سلامتی و رفاه اجتماعی و برخورداری از آموزش و پرورش اشاره شده است. اما می دانیم که چنین گزاره ای فاقد ضمانت اجرایی است و فرق می کند با ممنوعیت بردگی که روشن و واجد ضمانت اجرا است اگر مفهوم حقوق بشر را چنان گسترش دهیم که مفاهیمی چون رفاه و تامین اجتماعی را نیز در برگیرد عملا حقوق بشر را از ضمانت اجرا و حق بودن به معنای خاص آن خارج کرده ایم.اما اگر معنای حقوق بشر را به مواردی که واجد ضمانت اجراست محدود کنیم در این صورت به لحاظ مفهومی محدود می شوند.اما ضمانت اجرای کافی پیدا می کنند.مثلا منع شکنجه یا منع مجازات بدون محاکمه و دادرسی عادلانه نسبتا روشن و واجد ضمانت اجرای هستند و عدم رعایت آن ها می تواند موجب مسئولیت تلقی شود.
و اما حقوق بشر با تصویب و لازم الاجرا شدن منشور ملل متحد، تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و معاهدات گوناگون، که در سطح جهانی و منطقه ای بسته شده، مورد پذیرش دولت ها قرار گرفته است.اعلامیه جهانی حقوق بشر در ۱۰دسامبر ۱۹۴۸میلادی طی قطعنامه ۲۱۷از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب شد.از ۵۶دولت عضو سازمان ملل متحد، اعلامیه حقوق بشر با ۴۸رای مثبت، ۸ رای ممتنع و بدون رای منفی، به تصویب دولت های عضو رسید.
اما در عین حال شرایط، حاکی از اتفاق نظر در خصوص مقبولیت جهانی اعلامیه نیست و در چشم اندازی به جهان سوم برداشت می شود که آن ها در تدوین، تصویب و حتی اجرای آن نقشی نداشته اند، و این اعلامیه را یک اعلامیه غربی که تامین کننده منافع غربی ها و ابزاری برای سلطه آن ها در شرایط جدید استعمار است تلقی می کنند. گفتنی است که دولت ها موضوع حقوق بشر نیستند، بلکه فرد، مخاطب این اعلامیه است در حالی که معمولا برای اثبات مقبولیت اعلامیه به توافق دولت ها استناد می کنند.
حقوق بشر در غرب
در قرن بیست و یکم شاخص تمدن و تجدد فقط پیشرفت صنعتی و رفاه اقتصادی نیست.مهم ترین شاخص تمدن در روزگار ما احترام به حقوق انسان است.فقر تحقیر آمیز است اما تحقیر آمیزتر از فقر محدود کردن آزادی های فردی و آزار و شکنجه انسان هایی است که نمی توانند از خودشان دفاع کنند.
برخی بر این اعتقاد دارند که اعلامیه جهانی حقوق بشر، جامع ترین و کامل ترین سندی است در زمینه حقوق انسان که تدوین شده، اما حقیقت این است که این دیدگاه حالت افراط به خود گرفته و تعالیم مذهبی در زمینه حقوق انسانی، چه در نوع حقوق و چه در تفسیر آن ها متعالی تر از این اعلامیه حکایت می کند و این اعلامیه به سبب ماهیت غربی، تامین کننده منافع آن هاست.
اساسا پیدایش حقوق بشر در غرب محصول ضرورت های اجتماعی و محصول انقلاب ها و جنبش های مردمی علیه نظام های استبدادی است و در معنی وسیع تر می توان حقوق جهانی بشر را ناشی از ضرورت های پس از جنگ جهانی اول و دوم دانست.و به همین دلیل این محصول گرایشش افراط و تفریط بوده و از جامع نگری و حقیقت مداری خالی است.به بیان دیگر بیش از این که این موضوع گیری ها ناشی از خاستگاه فلسفی و فکری برخوردار از بنیادهای اصیل و جهان شمول باشد، تابع ضرورت های اجتماعی و تا حدودی مبتنی بر مبانی جامعه شناختی است.
حقوق بشر در غرب، واجد تعریفی خود محورانه است، به این معنا که افرادی خاص (خاصه اندیشمندان غربی) که به هر حال خود نیز در انسان بودن با دیگران برابرند، حقوق و تکالیفی را برای دیگران، یعنی نوع بشر مشخص کرده اند.
از این حیث حقوق بشر طبق تعریف غربی آن، مجموعه ای از حقوق و تکالیف است که بشر در ضمن قراردادهای اجتماعی برای خود تعریف کرده است.در این میان، فرد انسانی، انسانی دانسته شده است که فارغ از همه حیثیات ثانویه مانند رنگ، نژاد، ملیت، زبان، دین، فرهنگ و … انسان است و در حقوقی مانند آزادی، برابری، حیات، حق دادخواهی عادلانه، حق پناهندگی، حق حفظ شرافت، آزادی فکر و نظیر آن با دیگر انسان ها متفاوت نیست و باید برابر شمرده شود.
این تمرکز بخشی به انسان در غرب، از اندیشه خود انسان(اندیشه جمعی انسان) و بدون توجه به مراکز فرا بشری صورت گرفته است.
مرجع و منبع مشروعیت حقوق بشر در غرب، قرارداد اجتماعی است.قرارداد، ملاحظه جمعی اکثریت جامعه درباره موضوعی خاص است که پس از اجماع جمع خاص، به عنوان پیش فرض پذیرفته می شود و مبنا قرار می گیرد.
توجه به این نکته ضروری است که حتی در فرض قبول و وثوق به آرای اکثریت اندیشمندان غربی در پی ریزی شالوده حقوق بشر غربی در قالب قراردادهای معین، به هر حال این قراردادها محصول تفکر بشرند و نمی توان آن ها را واجد مرجعیت غیر انسانی دانست و این همان حقوق بشر در غرب است که تعیین و قرارداد حق و تکلیف بشر برای بشر است و از این حیث، قابلیت خدشه دارد.
چالش اساسی در بحث مشروعیت حقوق بشر غربی نیز به موضوع تشخیص بر می گردد و این که آانسان، که به هر حال و با لحاظ همه شرایط، باز هم انسان شمرده می شود، می تواند صلاح و فساد خویش را تشخیص بدهد یا نه؟
حق و تکلیف حتی در سنت غربی نیز نمی توانست بدون مرجع مشروعیت، دوامی داشته باشد.آن چه غرب و انسان غربی را آرامش می داد درک این نکته بود که بالاخره این حقوق و تکالیف، که تا مرز حق و تکلیف بین افراد فرو کاسته شده بود، بر مبنای اندیشه ورانه مبتنی باشد.
بر این اساس، جست و جوی مبانی فلسفی حقوق بشر، به معنای امروزین آن، چون زمینه ای فرا بشری نیافت، ناچار به ارزش های انسانی بازگشت کرد، مفهوم مطلق انسان، نه می توانست مبنای تکلیف واقع شود و نه می توانست آرامش و طمٲنینه لازم را در افراد برای ادای تکلیف ایجاد کند.
بنابراین، بحث حقوق و تکلیف بشر، به مفاهیم عمده دیگری مانند کرامت انسان ها، برابری انسان ها و … راه پیدا کرد و مفاهیمی از این دست، مبنای حق و تکلیف در فلسفه حقوق بشر را سامان داد.
در این دید، انسان بودن، که از حیث کرامت ذاتی داشتن به عنوان انسان، دارای ارزش ها، حقوق و تکالیفی بود که باید مراعات می شد و از حیث این که در گوهر کرامت با سایر انسان ها تفاوتی نداشت، باید در جمیع حقوق نیز بربر دانسته می شد.
تمرکز اندیشه فلسفه حقوق بشر در غرب بر انسان مداری تعریف و چالش های تازه ای را نیز در بعد تکلیفی و عملی احکام و حقوق ایجاد کرده است.
تردیدی نیست که موضوع حق و تکلیف بشر در هر معنایی دو سو دارد:صاحب حق و ادا کننده آن.انسان محوری مبنای فلسفه حقوق بشر در غرب، تکلیف و حق را حداکثر محدود به روابط و گزاره های اخلاقی در راستای حفظ کرامت انسان در بین انسان ها می کند.
حقوق بشر به معنای امروزین آن، در سنت غربی، سابقه چندانی ندارد، چرا که ویران گری و بازگشت اندیشه غربی از فرا طبیعت به طبیعت و از خدا به انسان نیز، دارای چندان سابقه ای نیست.
آن چه به طور خاص به حقوق بشر غربی جلوه جهان گیر داده است و باعث اقبال به آن شده است، آزادی بشر از بندهای تکلیفی و تشریعی است که در رابطه او با فرا طبیعت تصویر و تعریف شده است.
سنت غربی به این لحاظ که مقتضیات شریعت را از مبنای قراردادهای حقوقی خود حذف کرده است، حتی در رویکرد تعظیم و تکریم نوع انسان نیز- که اساس آن است – از بدیل اسلامی خود عقب تر است.چرا که در سنت اسلامی، انسان بما هو انسان، ارزشمند و کریم است نه این که صرفا در برخورد با دیگران، تکریمش لازم باشد.
حقوق غربی را مجموعه ای از قراردادهای انسانی دانستیم که بدون ابتنا بر مرجعی بالاتر سامان یافته است، و بر اساس اصل برابری انسان ها نمی توان جز حقوق طرفینی بین افراد، وجه دیگری را برای آن ها متصور شد.
علی القاعده هنگامی که مفهوم قرارداد را به کار می بریم، در نهاد این اصطلاح، نوعی الزام نیز وجود دارد و این الزام آوری نیز بدون نظارت مرجع یا منبع قدرتی که ضمانت اجرایی آن را بر عهده داشته باشد، تحقق نخواهد یافت.پس جامعه، همواره نیازمند مرجعی مقتدر است که ضمانت اجرایی قراردادها را بر عهده بگیرد.
اما در سنت غربی فراروی حکومت ها به صورت عام و شخص حاکمان به صورت خاص از الزام قراردادها بسیار مشاهده شده است. فراتر رفتن از حدود الزام قراردادهای اجتماعی ، که به معنای حقوق غربی باشد، به مشکل مبنایی تعریف حق و تکلیف بر می گردد.اگر فرد رابطه بین خود و فرد دیگر انسانی را تنها در بستر حقوق متقابل ببیند و به مرجعی معنوی و الهی (آسمانی) معتقد و مبتنی نباشد، در حین تعارض حقوق، قطعا در هر شکل به استیفای حقوق خود خواهد اندیشید.
آن چه حقوق بشر غربی را در موضع تعارضات دچار خدشه می سازد و باعث نقض فراوان آن می شود، یکی انگاشتن حق و تکلیف آن هم در دایره روابط بین فردی و غفلت از رابطه بین خدا و انسان است.
مبنا قرار دادن صرف قرارداد نیز بعد دیگری از ضعف در این قسمت است، چرا که هر چند قرارداد بر بستر منطقی و محکمی بنیاد نهاده شده باشد، اما در نهایت باز هم بر خواسته و منشعب از عرف است که آن هم، در بالاترین درجه غنای معنوی و حقوقی از حدی از عدم عقلانیت رنج می برد و به دلیل پویایی عرف، هیچ گاه مبنای ثابت و محکمی را برای قراردادهای اجتماعی نخواهد بود.
حقوق بشر اسلامی
در سنت های دینی و با تاکید بیشتر در اسلام، به حیثیات ثانویه توجه شده است و از جمله اساسی ترین دیدگاه های اسلام شمرده می شوند.در اسلام نیز رنگ، پوست، نژاد، ملیت و … در تاکیدات اولیه آیینی اسلام و آموزه های پیامبر(صلی الله علیه و آله)، حیثیاتی فاقد ارزش و وجاهت بودند و مرتبه انسانی افراد با این حیثیات متفاوت دانسته نمی شد.در سایر ادیان از جمله مسیحیت نیز، برتری هایی از این دست، حداقل در آموزه های تئوریک آن شریعت ها، مذموم شمرده شده است.
اسلام افق گسترده تری برای کرامت انسانی و حقوق و تکلیف او تعیین کرده است.حقوق و تکالیف فرد در سنت اسلامی، در دو بستر رابطه با دیگران و رابطه با خدا تعریف می شود.اسلام انسان را این گونه در وجه اخلاقی تکریم می کند : لقد کرمنا بنی آدم و به اختلاف شعب و گونه گونی این چنین پرداخته : و جعلناکم شعوبا و قبائل اسلام کرامت انسانی را تنها در تکریم فرد در تعامل با دیگران نمی بیند و تاکید می کند که معیار بزرگ داشت کرامت انسانی تقواست : ان اکرمکم عند الله اتقکم. و تنها با تاکید و تایید این وجه است که حقوق و تکالیف بشری معنا و ابتنا می یابد.
تفاوت حقوق بشر غربی با حقوق بشر اسلامی
منشا حق در طبیعت جانداران یا به اصطلاح در قانون جنگل، زور و سلطه است.در طبیعت زور حرف آخر را می زند و منشا حق برای حیوان می شود اما در جامعه متمدن انسانی بایستی برای حق منشا دیگری در نظر گرفت، بر غرب نوجوان و نو کیسه که در حدود ۵۰۰سال پیش از قید استبداد حاکم بر کلیسا رهایی یافته بود، این اندیشه حاکم شد که دور از کلیسا و خدا یا حاکم غیبی، حق فقط از خود انسان بر می خیزد و توافق تفاهم اکثریت یا به اصطلاح معمول قرارداد اجتماعی منشا حق و قانون است و حق و کلیه مسائل مربوط به بشر، امری زمینی است نه آسمانی.آنان نوعی اقتباس و پیروی ناقص و شاید نادرست از یونان پیش از اسکندر، نظامی به نام مردم سالاری یا دموکراسی به وجود آورده و این همان روحی است که در لفظ و مفهوم حقوق در اعلامیه حقوق بشر غربی دمیده و وجود دارد.
اما در دیدگاه فلسفی و حقوق اسلام، بشر در میان همه موجودات کره زمین به آن دلیل کرامت دارد و دارای حقوق ذاتی است – که به آن حقوق شر می گویند – که نص به قران کریم، بشر خلیفه خدا بر روی زمین است .خداوند علاوه بر کرامت، به انسان حقوق دیگری مثل آزادی، اختیار، حق حیات، رفاه و … را داده است.
داشتن تکلیف در انسان هم به دنبال همان کرامت ذاتی و حقوق ذاتی دیگر است.یکی از فضایل انسان و برتری او نسبت به دیگر موجودات این است که خداوند او را لایق تکلیف دانسته و بر خلاف دیگر موجودات (جماد، نبات، حیوان) که فقط دارای حق هستند و تکلیفی ندارند یا مانند نوزادان یا مجانین که مردم عاقل و بالغ نسبت به آن ها تکلیف دارند – قیومیت و قیمومیت و حفظ حیات و سلامت دیگر موجودات به بشر داده شده است – شاخص و فرق دیگر حقوق بشر اسلامی در مفهوم (بشر) این است که در غرب همواره آن را محصور و محدود به نژاد یا مذهب یا قومیت می کند، ولی در اسلام، این مفهوم همه بنی آدم را از هر رنگ و نژاد و زبان و مذهب و فرهنگ در بر می گیرد.
فرق دیگر اسلام با غرب در مسئله بشریت، آن است که در اسلام، انسان نه فقط خلیفه خدا بر زمین و مامور آباد سازی آن است ( و استعمرکم فیها… ) بلکه حتی جزئی از خانواده خداست و خدا رئیس خانواده بشر و طالب سلامت، که آسایش و راحتی آن هاست ( الخلق عیال الله … ) بر این اساس بشر در تمام مراحل و لحظات زندگی خود در رابطه ای دائمی با خداوند است اما در دیدگاه غربی، رابطه انسان با آسمان (خدا) به کلی قطع است (که دیدگاهی توراتی و یهودی است) و انسان در این دنیا تنها، غریب و آزاد مطلق است.او می تواند هر عملی را، چه گناه و چه ثواب انجام دهد و حداکثر محدود به مقررات عملی کشور خود است- اگر بپذیرد- که نام آن را قانون می گذارند.
بشر غربی حق دارد بر خلاف قوانین طبیعت عمل کند.ملاک (میل اکثریت) است که قوانین و هنجارها را می سازد چه برای طبیعت و بشر مفید باشد و چه مخالف طبیعت و مضر و خطرناک برای انسان و محیط زیست باشد.
آزادی بشر در غرب، به معنای آزادی حیوانی است و به زحمت آن را در دایره مقررات مدنی و کشوری محدود می سازند.
مکاتب مختلفی در طول تاریخ تلاش کرده اند که یک جامعه آرمانی را برای بشر ترسیم کنند، مهم ترین مکاتب در سده های اخیر هم چون کمونیسم و اومانیسم به دنبال ساختن زندگی آرمانی و انسانی کاملند، اما فعالیت این مکاتب موجب الینه شدن و از خود بیگانگی انسان شده است.
این مکاتب موجب بروز ناهنجاری های زیادی در اجتماع شده اند.در جوامع غربی به میزانی که افراد به این مکاتب روی می آورند نسبت به جوامعی که مثل آن ها فکر نمی کنند و به اعتقاد مذهبی و خانوادگی پای بندند با نا هنجاری های اجتماعی و خانوادگی بیشتری مواجه می شوند.
تلاش این مکاتب فکری بریدن ارتباط انسان با مبدا هستی بوده است.یکی دیگر از آسیب های به وجود آمده از این مکاتب ایجاد تناقضات فراوان در عمل و فکر آدمی است.مکتب اومانیسم از مکاتبی است که تلاش زیادی نموده است تا توضیحات مفصلی در مورد انسان و جامعه ایده آل خود ارائه دهد.
به دلیل این که اعلامیه حقوق بشر مبتنی بر ایده آل های اومانیستی است می توان با بازشناسی مکتب اومانیسم به فلسفه اعلامیه حقوق بشر نیز دست یافت.آن موقع متوجه می شویم که این حقوق چه قدر با آن حقوق انسانی و الهی فاصله دارد.ایجاد خلا ایدئولوژی معنوی و فقدان نظام عقیدتی جامعی که راه و هدف انسان را مشخص کند از نخستین ارمغان هایی است که اومانیسم با خود همراه داشته است.
علم زندگی از مهم ترین دستاوردهای دیگر اومانیسم برای بشر است و تکیه بر علوم مختلف به ویژه علوم اجتماعی که در زمینه نظریات نسبی بیشترین فضا را به خود اختصاص داده است نمی تواند کار خردمندانه ای باشد.هدف نهایی و مورد پرستش انسان در اومانیسم را علم تشکیل می دهد(نظریه فروید و راسل) انکار هر عرضه و پیام آسمانی و وحی از منظر اومانیسم مورد قبول نیست(نظریه سارتر)
انسان کامل از نظر اومانیسم فردی مقتدر است که از افکار مذهبی رها و متکی بر خویشتن است(نظریه دکارت) هدف این مکتب آزادی است و در راستای کسب امیال انسان است و آزادی در این مکتب بسیار وسیع و بدون چارچوب است.
دستاورد این مکتب موجب شده است که پیروان آن، همه چیز را در حوزه علم تجربه معنا و تفسیر کنند تا زمانی که روح را زیر کارد جراحی قرار ندهند آن را باور نمی کنند.با این حال می بینیم که چه قدر این مکتب و حقوق بشر با حقوق علوی و مهدوی تفاوت دارد.
امام علی(علیه السلام) در خصوص حقوق فردی و اجتماعی جامعه در حکومتش یک ایده آل را در تاریخ ترسیم کرد.حقوق بشری که در ادیان آسمانی و دکترین مهدویت وجود دارد انسان را از تمام قید و بندها رها می کند و انسان را به پرواز در می آورد تا آدمی را از لحاظ اخلاقی و وجدانی به حدی می رساند که کوچک ترین خلاف و خیانتی را در حق انسان ها و جامعه خویش و حتی جوامع دیگر، حتی تصور هم نمی کند.در حقوق بشر مهدوی بینش عمیق توحیدی مستتر است که حقایق را برای انسان روشن می سازد و اخلاقیاتش را به سمت حقیقت طلبی سوق میدهد و استعدادهای انسان را به شکلی الهی شکوفا می سازد.
در اسلام تکثر در قالب زندگی مسالمت آمیز در پرتو دو عنصر حقیقت و نفی سلطه مورد پذیرش است. در پرتو اصل حق مداری که مبنای عقلانیت است، مفهوم انسان با آن چه در اعلامیه مورد پذیرش است، مغایرت دارد، زیرا انسان فقط همان موجود دو پا و مستقیم القامه نیست، بلکه هویتی مبتنی بر شعور و ادراک فرا حیوانی دارد و بر اساس آن از حقوقی افزون بر حد حیوانات برخوردار است.
برخورداری انسان از کرامت انسانی، مطلوب اسلام است در حالی که اعلامیه جهانی، انسانی را دارای کرامت می داند که زندگی و ادراک او در سطح چارپایان بلکه پایین تر است.به بیان دیگر می توان گفت که اعلامیه حقوق بشر برای انسان حقوقی فراتر از آن چه اسلام برای حیوانات قائل است تعریف نکرده و به این سبب شان انسان را از جایگاه رفیع و متمایز انسانی تنزل داده است.
انسان حقوق بشر اسلامی از دو حیث با انسان حقوق بشر غربی تفاوت دارد:
۱)انسان در حقوق بشر اسلامی، مطلقا آزاد نیست و آزادی وی در دو بعد تعریف می شود:
الف)آزادی وی در برابر افراد هم نوع خود و تکلیف و رابطه متقابل او در برابر آن ها.
ب)آزادی و تکلیف او در برابر خداوند
قیاس اشتباهی که تاکنون مکرر صورت گرفته این است که در مباحث فلسفی حقوق بشر، عده بسیاری آزادی بشر را در سنت اسلامی مقید و در فلسفه غربی مطلق انگاشته اند.این قیاس از آن حیث نادرست است که در غرب، حقوق بشر تنها در یک محور گردش و تعامل دارد و آن گردش حول محور رابطه بین افراد است، در حالی که حقوق بشر اسلامی، رابطه ای است با دو بعد تکلیفی و حقوقی، که اولین بعد آن در ارتباط با فرد تصویر می شود و بعد دوم آن در ارتباط با خدا.از این رو حقوق بشر در اسلام دارای وجهی متعالی تر و مزید بر حقوق بشر غربی است.در بعد مشترک حقوقی بین دو سنت به نظر می رسد تفاوتی در حجم، حدود، میزان و کارکرد آزادی ها، حقوق و تکالیف وجود نداشته باشد.
به همان سان که انسان غربی در رابطه با هم نوع خود حق و تکلیف دارد، انسان در سنت اسلامی نیز واجد حق و تکلیف متقابل است و نباید گرد تکلیف و حقوق متقابل او، هاله معنویتی خلاف واقع کشیده شود.
به عبارت دیگر انسان مسلمان در رابطه با فرد هم نوع خود مسلمان یا غیر مسلمان حقوق و تکلیفی بیشتر از انسان غربی ندارد و در این نوع رابطه، بر عمل او نیز برتری مترتب نیست خیانت نکردن، دروغ نگفتن، ادای دین، آزار نرساندن، آزاد بودن و عدم سلب آزادی دیگران و مواردی از این دست از حیث موضوعیت در هر دو سنت مشترکند.
بعد دیگر برتری است و به عبارت دیگر، خواسته یا ناخواسته، وجه مغفول فلسفه حقوق بشر در غرب رابطه انسان و حق و تکلیف او در برابر خداوند است.در سنت غربی، انسان آزاد است، بدون رساندن اضرار به غیر، به هر عملی که خواست دست بزند و تنها وجه بازدارنده رفتار وی همین اصل (ضرورت و الزام عدم اضرار به غیر) است.
بر این مبنا، اگر در جامعه یا مراجعی به رفتار فرد و حریم او تعرض شود یا آزادی مطلق او سلب یا به آن تعرض شود، حقوق بشری وی با چالش مواجه شده است باید اعاده گردد.
خلاف و افزون بر سنت غربی، در حقوق بشر اسلامی عمل فرد علاوه بر آن که باید واجد حیثیت عدم اضرار به غیر باشد باید در راستای رابطه تعریف شده ای که با خداوند دارد و تکلیف طاعتی که بر عهده او نهاده شده است (مضر به احکام لا یتغیر الهی) نیز نباشد و به آن ها صدمه ای نرساند.
بعد پنهان در این رابطه نیز، در حقیقت نه اضرار به احکام خداوندی که (اضرار به نفس خود انسان) است تا در گردونه کمال دچار ضعف و توقف نشود و بتواند مسیر معهود را تا حصول به کمال و رستگاری سپری کند.
در سنت رعایت حقوق دیگران و عمل بر خلاف قواعد اخلاقی، در صورتی که آسیبی برای حقوق دیگران نداشته باشد مجاز است، اما در سنت اسلامی و در فلسفه حقوق آن، عمل بر خلاف قواعد شریعت، چون به خود فرد نیز آسیب می رساند مجاز نیست و در محدوده یکی از وجوه (واجب) (حرام) (مستحب) (مکروه) شکل داده می شود.
در واقع به بیان حقوقی، اصل (عدم اضرار به غیر) به حقوق غربی، جواز عدم حرمت می دهد.در حالی که در اسلام اصل دیگری نیز این اصل را تکمیل می کند و آن اصل (عدم اضرار به نفس) است.در غرب شرب خمر چنان چه در ملٲ عام نباشد و حقی را از کسی پایمال نکند معترض و متذکری ندارد، اما در اسلام حتی اگر در نهان ترین مکان ها نیز صورت گیرد، از این حیث که خود فرد را دچار آسیب می کند نیازمند تذکر است.(بر اساس قاعده امر به معروف و نهی از منکر)
۲) اخلاق نیز در غرب مانند حقوق، مبنایی جز قراردادهای مبتنی بر عرف ندارد و از این حیث الزام آوری آن ها تنها به قدرت مندی حکومت بر می گردد یعنی چون اخلاقی فاقد مبانی بشری است لزوم عمل به گزاره های آن بسته به ضامن اجرایی آن است، نه این که در نهاد و وجود فرد الزام آور باشد.
حتی می توان ادعا کرد که اخلاق غرب نیز اخلاقی صرفا انسان محور است و گزینه های ماوراء الطبیعی، که حدی از تکلیف را برای آن مقدر دارند، دیده نمی شود.
پس حذف مقتضیات دینی در فلسفه حقوق بشر، نه تنها دایره حقوق متقابل فردی را گسترش نداده است بلکه گریز گاه مهمی را در موضع تعارض حقوق و منافع از بین برده است.در حالی که اسلام با تکریم انسان به نفس خود وی، هم در مقام نتیجه گرایی و ارئه راه حل برای مواضع تعارض و هم در مقام عمل گرایی همواره از غرب جلوتر بوده است.
حقوق بشر در حکومت مهدوی(عج لله تعالی فرجه )
با توجه به آموزه های اسلام و حقوق و تکالیفی که برای بشر ارائه داده است و واگذاری این دین به ائمه (علیهم السلام) برای احقاق حق مردم و برقراری حقوق آن ها، هم اینک منتظر مصلحی هستیم که اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله) را به معنای حقیقی کلمه در جهان بر پا کند و خط بطلانی بر تمام مکاتب و فلسفه های غربی بکشد و مواردی را که در اعلامیه باعث از بین رفتن حقوق مستضعفان شده را حذف نماید و اصلاحات کاربردی را ارائه نماید.
در حکومت امام مهدی(علیه السلام) نظم غلط بشری هر جا که باشد به دور انداخته می شود و نظم الهی برقرار خواهد شد.
و اما موارد رعایت حقوق بشر در زمان حکومت اما زمان(عج لله تعالی فرجه)
الف)عدل یعنی گذاشتن و قرار دادن هر چیزی در جای خود و یا دادن حق هر کس و هر چیزی به او و در احادیث آمده است که امام زمان(علیه السلام) جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد و این به این معناست که آن حضرت، عدالت طبیعی و اجتماعی را برقرار و جامعه، جهان، و روابط بشری را بازسازی خواهد کرد.
مثلا در باب ثروت های ملی و عمومی که حق همه است روایاتی داریم که امام قائم(علیه السلام) آن را از دست متجاوزان و غاصبان گرفته و میان همه مردم به طور مساوی یا به هر صورت که عدل باشد تقسیم خواهد کرد یا این که احکام واقعی خداوند را بیان خواهد کرد.
حکومتی مصداق عدل است که امام و حاکم آن جامعه در مسیر عدالت باشد و در زندگی فردی و اجتماعی عدالت را پیشه خود سازد.از این رو قران با تکیه بر همین اصل، ماموریت اجرای عدالت را از رهبر آن خواستار شده [1]و به او فرمان می دهد که این ماموریت را هم به مردم اعلام کند.[2]پایداری حکومت منوط به عدل و دوری از ظلم است .امام موعود به عنوان رهبر معصومی که تحقق بخش عدالت در سراسر جهان خواهد بود در بالاترین درجه عدالت قرار دارد و روش و منش او کاملا بر عدالت منطبق است.
ب) انقلاب امام زمان(علیه السلام) تنها در امور طبیعی یا اجتماعی نیست بلکه نوعی باز سازی جامعه بشری است .در آن زمان با ظهور حقایق، بشر از پراکندگی فکری و فلسفی و فرهنگی رهایی یافته و دین یا همان جهان بینی فلسفی واقعی برای مردم آشکار خواهد شد، فرهنگ آن ها رشد یافته و عقل و شعور بشری تکامل خود را به دست خواهد آورد.در حدیث آمده که خداوند با ظهور امام زمان(علیه السلام) عقول مردم را کامل خواهد کرد و آن ها را به آرزوهایشان خواهد رسانید.وقتی عدالت حقوقی (اجتماعی) دوران امام زمان(علیه السلام) را با آن چه که مزورانه و پوچ در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق ها و مقررات دیگر آمده مقایسه کنیم تفاوت هویدا خواهد شد.
ج)در حکومت امام زمان(علیه السلام)همه حقوق حقه و طبیعی موجود و و در حال اجرا ابقا خواهد شد و نقص آن مقررات ملی و جهانی با وضع مقررات جدید الهی کامل خواهد گردید.
عدالت اجتماعی – چه در سطح کوچک و ملی و چه در سطح جهانی و منطقه ای- به خوبی به مرحله عمل و اجرا خواهد رسید.ممکن است تکامل فکری و فرهنگی مردم جهان که در حدیث از آن به کمال عقول بشر (و نه تنها مسلمانان) تعبیر شده سبب شود که خود مردم جهان داوطلبانه و خود به خود، مرزهای سیاسی – فرهنگی و نﮋادی را بردارند حکومت الهی امام زمان(علیه السلام) مسلما با این درخواست مردم موافقت خواهد داشت.
د)اصولی مثل هم زیستی برادرانه، اصل احترام به اراده انسان و اصل مصلحت در اسلام و حکومت مهدی(علیه السلام) پذیرفتنی است و اگر خیر و مصلحت خود مردم به سبب اختلافات طبیعی و جغرافیایی(نه نژادی و عقیدتی) در نوعی استقلال به صورت حکومت یا دولتی تابع اصول عام اسلامی باشد، شاید بعضی از دولت ها باقی بمانند ولی بر حسب ظاهر روایات، بشر در یک تحول و تجربه در آن دوران به جایی خواهد رسید که زیر بار هیچ حکومتی – به هر شکل – جز حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) نخواهد رفت.
ه)در حکومت و دولت حضرت مهدی(علیه السلام) نژاد پرستی جایگاهی ندارد و دعوت حضرت بر اساس احکام اسلام است و اسلام هم نﮋاد پرستی را به طور صریح نفی می کند.[3] اسلام دین عموم مردم در عصر ظهور است و اختصاص به قوم و دسته خاصی ندارد.[4]اسلام ملاک های جدیدی را برای برتری جوئی قرار داده است که هیچ ارتباطی با نﮋاد پرستی و عنصریت ندارد:
۱)علمقل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون[5]
۲)تقوا ان اکرمکم عند الله اتقکم[6]
۳)جهاد لا یستوی القعدون من المومنین غیر اولی الضرر و المجهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم فضل الله المجهدین باموالهم و انفسهم علی القعدین درجه و کلا وعد الله الحسنی و فضل الله المجهدین علی القعدین اجرا عظیما*درجت منه و مغفره و رحمه و کان الله غفورا رحیما[7]
دعوت حضرت مهدی(علیه السلام) و دولت او جهانی است و این نوع دعوت با نﮋاد پرستی سازگاری ندارد و دولتشان دولتی متعادل و مخالف با نﮋاد پرستی است و به سیره حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) عمل خواهند نمود و سیره حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم هر گونه نﮋاد پرستی را نفی کرده است.
و)پیشرفت ها در عصر ظهور معلول عواملی است که یکی از آن ها وجود رهبری معصوم، پاک و منزه از هر نوع عیب و نقص است او فقط وابسته به خداست و به همه ملت ها، جمعیت ها و نﮋادها با چشم مهربانی و برابری نگاه می کند و فرقی بین اقوام و قبائل قائل نیست.رهبران الهی وابسته به جمعیت خاصی نیستند و خود را وابسته به خدایی می دانند که خالق و رازق همه است و هدفشان آسایش عمومی، آزادی گسترده و تشکیل یک سازمان عدل الهی است که در سایه آن بشر مانند افراد یک خانواده زندگی کنند و سفید و سیاه با هم برابر و برادر باشند.سرانجام اداره امور جهان در کف با عنایت صالح ترین افراد بشر قرار خواهد گرفت و به برکت وجود آن حاکم معصوم الهی، بشریت از آسیب ظلم و ستم نجات یافته و از ترس فقر، پریشانی، نا امنی های گوناگون و بی عدالتی ها آزاد خواهد شد.
در جهان امروز جهان خواران ظلم و فساد را اشاعه داده اند و دنیا را مملو از بی عدالتی کرده اند که این امر بی شک ظهور منجی عالم بشریت را بشارت می دهد.
به اعتقاد شیعه عدالت واقعی و حقوق بشر تنها توسط امام زمان (علیه السلام) در جهان محقق خواهد شد و همه ما باید خود را برای این موضوع آماده نماییم.
تفاوت حقوق بشر مهدوی با نوع غربی آن:
۱)حقوق بشر مهدوی جهان شمول است و تمام انسان ها را شامل می شود.
۲) اولویت مند است.
۳)تخلف ناپذیری
۴)اختلاف ناپذیری
و این چنین حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) بر پا خواهد شد و تمام حکومت های امروزی را باطل خواهد کرد. ان شاء الله
امام مهدی (علیه السلام) و احیای کرامت انسانی
برخی معیارها و محورهای انقلاب جهانی مهدوی که روشنگر تجدید کیان بشری، و بازشناسی و بازیابی کرامت انسانی است:
1- رشد آگاهی و کرامت انسانی
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : تاسعهم قائمهم الذی یملٲ الله-عزوجل- به الارض نورا بعد ظلمتها و عدلا بعد جورها و علما بعد جهلها
_ نهمین (امام از فرزندان امام حسین(علیه السلام))قائم است که خداوند به دست او سرزمین تاریک (زندگی) را نورانی و روشن می کند، و از عدل می آکند، پس از دوران ظلم، و علم و دانایی را فراگیر می سازد پس از دوران جهل و نادانی.[8]
انسان و کرامت انسانی و جایگاه مناسب انسان در آمیخته با انسانیت ها و ارزش های والای انسانی، تعبیرهایی است بس بزرگ و پر ﮋرفا؟!
آیا ممکن است که زندگی بدون انسان، درخشندگی و زیبایی داشته باشد؟ آیا می شود که انسان، بدون سعادت و خوش بختی، به زیبایی جاودانی و زندگی آرمانی برسد؟
و آیا ممکن است انسان بدون شناخت پایگاه و جایگاه خویش و بازشناسی کرامت و ارزش خود، و درک نیروها و استعدادها و شناخت مرز نهایی شدن انسانی خویش به کرامت انسانی دست یابد؟ و در جایگاه شایسته انسانیت تکیه زند؟ و انسان زندگی کند، و انسانیت ها را در همه افراد نوع بشر شکوفا سازد؟ و آیا امکان آن هست که زندگی، به خودی خود کرامت از دست رفته انسان را به او باز گرداند و خوش بختی و سامان یابی آدمی را فراهم سازد؟ و انسان وامانده در کوره راه های اعصار و قرون را به بها و منزلت و کرامت خود برساند؟
انسان!برای دست یابی به این کرامت در گام های نخست به چند معیار(بینشی و شناختی) نیاز دارد:
۱)شناخت خود و درک درست از کرامت انسانی خویش
۲)راه رشد و تعالی بخشیدن به استعدادهای انسانی برای دست یابی به جایگاه و منزلت انسانی
۳)زدایش موانع راه انسان ها و انسانیت ها
این محورها نیاز به شناخت های اصولی دارد که در پرتو آن به دانش و آگاهی لازم برسد و راه انجام این محورهای حیاتی را کشف کند، از این رو اسلام از (… انسان چنان می خواهد تا با همه وجود در پی آگاهی و الهام گیری از همه چیز برخیزد تا چنان شود که بتواند هر چیز را انگیزه ای سازد برای آگاه سازی جان خویش و آماده کردن آن برای دست یافتن به سعادت راستین …)[9]
انسان پوینده در سیر پویایی خود بدون شناخت وری تکامل نمی یابد، نه در بعد مادی و نه در بعد معنوی نه در خود باوری و کرامت یابی و نه در دیگر باوری و انسان شناسی و نه در جهان شناسی.
از این رو قران و تعالیم حدیثی، همه نیکی ها، انسان شدن ها، و کرامت یابی ها را برای انسان شنا سنده و خرد ورز ممکن می داند و هر گونه کیان یابی و ماهیت جویی را برای انسان نادان و نا آگاه دور و غیر قابل دست یابی می شناسد، حتی دین باوری و خدا شناسی، در پرتو شناخت وری های ﮋرف ممکن است.اکنون ﮋرفای این سخن امام علی (علیه السلام) نیک روشن می شود: الانسان یعقله
_ انسان به عقل خویش انسان است.[10]
هم چنین معلوم می شود، که نبود شناخت و عقلانیت اصولی و درست در حقیقت نبود همه ابعاد هستی و کرامت و ارزش آدمی است.امام علی(علیه السلام): … فقد العقل فقد الحیات و لا یقاس الا بالاموات
_ فقط خرد به منزله فقدان حیات است و بی خرد را جز با مردگان نتوان قیاس کرد.[11]
بنابراین نخستین گام ها در بازگردانی کرامت انسانی آگاهی بخشیدن و تعالی دادن به معرفت و شناخت اوست.
انسان همواره در طول حیات خویش به انواع بردگی ها، پستی ها، ذلت ها و نابودی شخصیت و کیان انسانی تن داده است و این به خاطر جهل و نادانی به جایگاه و منزلت خود، و جهل به هویت متعالی انسانی خویش، و نیز جهل به پوچی و بی ارزشی همه سلطه طلبان و برده سازان انسان ها بوده است.
اگر انسان به خود آگاهی برسد و بداند که چیست و کیست و در دستگاه آفرینش دارای چه منزلتی است و چه استعدادها و توانایی هایی دارد و به چه مقام و پایگاهی خواهد رسید تن به هر کاری نمی دهد و به فرمان هر فرمان روایی گردن نمی نهد و نقدینه حیات و عمر خویش را برای دست یابی به هر کار و کالایی هزینه نمی کند.
و برای همین معیار حیاتی در باز آوری کرامت انسانی و زنده کردن شخصیت له شده و ساختن دوباره کیان انسانی است که سر آغاز دعوت پیامبران آگاهی و شناخت وری است.قران از این حقیقت انکار ناپذیر چنین پرده بر می دارد :هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین.
_ اوست آن که فرستاده ای را در میان مردم ، ناخوانا و نانویس برانگیخت تا آیات او را برایشان فرو خواند و افکار و کردارشان را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت به آن ها بیاموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری فرو بودند.[12]
امام علی (علیه السلام) نیز در تبیین راه کار اصلی پیامبران چنین فرموده است:فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه، سیتادوهم میثاق فطرته… و ثیروا لهم دفائن العقول.
_ خداوند فرستادگان خود را در میان مردمان برانگیخت و پیامبران خویش را پیاپی روانه کرد تا از آنان رعایت میثاق فطری (الهی) را باز طلبند … و نیروهای پنهان خرد آدمی را آشکار سازند…[13]
آن گاه که انسان گنجینه خرد خویش و عقل مغفول و کنار نهاده شده خویش را کشف کرد و آن را به کار انداخت چراغی فرا راه زندگی خویش می افروزد و انسان وار و آگاهانه به پهنه زندگی گام می نهد و پیروز و سربلند بیرون می آید.
بازگشت کرامت انسانی زمینه سازی های بنیادین می خواهد و تحولات شگرف می طلبد به گونه ای که گاهی باید کلید زیر ساخت های اجتماعی دگرگون شود و انقلابی راستین در ماهیت روابط اجتماعی پدید آید و به طور سطحی و صوری و رو بنایی نباشد. این است که می بینیم امام بزرگ انسان و منجی راستین انسان ها، امام مهدی(علیه السلام) برای سامان بخشی به زندگی انسان و باز آفرینی کرامت نابود شده او به درنگ به دگرگونی این زیر ساخت ها در جامعه بشری دست می یازد و انقلابی شگرف در مجموعه روابط اجتماعی پدید می آورد تا موانع درونی و برونی تکامل انسانی برطرف گردد و زمینه های اصلی رشد و کرامت یابی انسان پیدا شود.
از جمله مهم ترین زیر ساخت ها در جامعه بشری شناخت و آگاهی و رشد دانش و بینش توده های انسانی است که در پرتو آن، انسان نخست به بیکرانه عظمت و ﮋرفای ارزش انسانی خویش دست می یابد و پس از این شناخت به بازسازی کیان خویش و جامعه بشری دست زند.
در دوران ظهور و حاکمیت به حق امام مهدی(علیه السلام) دامنه علوم گسترش می یابد و انسان ها به ﮋرفای حقیقت خود پی می برند، و در پرتو فروغ جهان گستر هدایت مهدوی توان و نیروهای بالقوه درونی خویش را کشف می کنند، و کرامت انسانی خویش را می شناسند و از هر راهی نمی روند، و استعدادهایشان را هرز نمی دهند، و رب و ارباب ها و مدیریت های دروغین جامعه را کنار می زنند، و در پرتو شناخت های اصیل وحیانی تاریک خانه زندگیشان را روشن می کنند، و همه راه و روش های خالص را برای شکوفایی کرامت انسانی به خوبی می شناستد، و با هدایت امام آن راه ها را طی می کنند، و به اوج والایی و ارزش های فراموش شده انسانی می رسند.
امام باقر(علیه السلام) در سخنی از گستره دانش و بینش در دوران ظهور چنین گفته اند: و توتون الحکمه فی زمانه، حتی ان المرٲه لتقضی فی بیتها بکتاب الله- تعالی – و سنته رسول الله(صلی الله علیه و آله)
_ در زمان حکومت مهدی (علیه السلام) به همه مردم حکمت و علم بیاموزند تا آن جا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر( صلی الله علیه و آله) قضاوت کنند.[14]
2-عدالت گستری و کرامت انسانی
زندگی بر اساس بیداد و زور و تقسیم ناعادلانه منابع ثروت و توزیع ظالمانه امکانات و خدمات رفاهی از بزرگ ترین زمینه و عوامل نفی حقوق و کرامت انسان ها است.وقتی حق و حقوق ها پایمال گردد و هر کس به نصیب و سهم عادلانه خود نرسد چگونه ممکن است منش و کرامت انسانی پایدار بماند؟چه بها و کرامتی می توان به انسان ها ارمغان داد با این که همگی حقوق یا بیشر آن نادیده گرفته می شود؟
انسان ها در پرتو عدالت است که از دام و بند هر گونه استثمار و استعمار می رهند و زنجیر هر نوع بردگی را می گسلند و به آزادی که از ارکان کرامت انسانی است دست می یابند.
امام، منجی بی چون و چرای اصل عدالت در سراسر گیتی و همه اجتماعات بشری است که اندکی در اجرای آن فرو گذار نمی کند و عدالت محوری را بر سراسر زندگی انسان حکم فرما می سازد و آن را حتی به درون خانه ها هم چون نسیم وارد می کند.و انسان رنج کشیده دوران و له شده زیر بار سنگین بیدادگری های گسترده را آزاد می سازد و کرامت از دست رفته اش را دیگر بار به او باز می گرداند.امام صادق(علیه السلام) می فرماید: … اما و الله لیدخلن (القائم) علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحر و القر.
_ مهدی عدالت را هم چنان که سرما و گرما وارد خانه ها می شود وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را فرا بگیرد[15].
جامعه بزرگ انسانی از جامعه های کوچک خانواده ها تشکیل می شود و اگر انسان چه زن و چه مرد و چه دیگر اعضای خانواده در خانه و کاشانه خویش ارزشی نداشته باشند و همواره مورد بی حرمتی و بی کرامتی قرار بگیرند و محیط آرامش و آسایش آنان کانون دلهره، بیم، ناامنی و ناسازگاری شود چگونه می توان بها و کرامتی برای انسان تصور کرد؟
در کانون خانواده بزرگ ترها به ویژه پدر و مادر باید کرامتی والا داشته باشند و حرمت آنان پاس داشته شود و حریم ارزش هایشان رعایت گردد.به راستی کرامت و منزلت پدرها و مادرها ریشه اصلی همه کرامت های انسانی است و پاسداری از حرمت و جایگاه آنان، پاس داشت حرمت و کرامت همه بشریت است زیرا که جامعه بشری بی استثنا از دامن پدرها و مادرها نشٲت می یابد و گستره و پهنه زمین را فرا می گیرد و جامعه های کوچک و محدود و سپس جامعه های بزرگ جهانی را می سازد. بنابراین ریشه و خاستگاه اصلی کرامت انسانی اصالت یافتن خانواده و ارج نهادن به منزلت پدرها و مادرهاست.
بی حرمتی به بزرگترها و دید سود جویانه به آنان بسیار دردناک است و در اجتماعات غربی که از کرامت انسانی و حقوق بشر دم می زنند آنان را به عنوان مصرف کننده می نگرند تا تولید کننده و این ادعا فقط دروغ و نیرنگ است.
در جامعه های صنعتی و سرمایه داری غرب چندان رغبتی به تشکیل خانواده و داشتن فرزند ندارند و در برخی از این کشورها تفکر سودجویانه اقتصاد سرمایه داری چنان انسان ها را از درون تهی ساخته و نظام ارزش ها را متزلزل کرده و هر منزلت و کرامت انسانی را از درون اندیشه آنان زدوده است که حیواناتی چون سگ و گربه و… در نظر آنان از فرزندان انسانی با ارزش تر است. آیا لگد مال کردن کرامت انسانی و ریشه سوزی همه ارزشهای نوع بشری از این بیشتر و بالاتر ممکن است؟
بنابراین دلیل عدالت محوری در انقلاب امام موعود این است که همواره و در طول تاریخ انسان دیده شود که عامل حیاتی در زندگی، یعنی معیشت و تٲمین کننده کرامت انسان ها به عامل ویران گری و کوبنده شخصیت انسانی تبدیل شده است و به جای این که همه انسان ها را برخوردار سازد و زندگی آنان را تضمین کند به استثمار و ایجاد جامعه طبقاتی پرداخته و دست اکثریت را تهی کرده و جیب اقلیت ها را انباشته است.
از مهم ترین برنامه ها برای زمینه سازی پاسداری از کرامت انسانی حل مسائل اقتصادی و اجرای عدالت دقیق در آن است.لیکن غم نامه زندگی انسان در مسائل اقتصادی بسیار دردناک است و از عدل گرایی در آن خبری نیست به ویژه در نگرش اکثری به اقتصاد که تنها به رشد تولید و افزایش سود می اندیشد، و از ارزش های انسانی و باید و نبایدها در نظام اقتصاد کاملا تهی است و کرامت انسانی را در گردونه ویران گر شعار(رشد تولید برای رشد مصرف و رشد مصرف رای رشد تولید)که شعار اقتصاد سرمایه داری و اقتصاد اثباتی است نابود ساخته است.اکنون با توجه به این سیل بنیان کن هستی انسان روشن می گردد که چرا در انقلاب امام موعود بر محور عدالت تکیه گردیده است و امام بزرگ انسان در نخستین برنامه های خویش به عدالت فرا می خواند و به اجرای گسترده آن دست می یازد و عطش انسان ها به عدالت را سیراب می کند. امام صادق (علیه السلام) : العدل احلی من الماء یصیبه الظمٲن.
_ اجرای عدالت از آبی که شخص تشنه لب به آن دسترسی پیدا کند نوشین تر است[16].
با توجه به ویژگی های عدالت مهدوی می توان ابعاد کرامت انسانی را روشن کرد.یعنی هر انسانی که به هر علتی دچار کاستی و نشیب گرایی شده و کیان و حیثیت انسانی خویش را از دست داده است با حل مشکلات او دیگر باره زندگی در خور می یابد و با منشی انسانی و سرافراز و شکوهمند هم سان دیگران در جامعه گام می گذارد.
۳- رفاه اقتصادی و کرامت انسانی
فقر پدیده ای ناهنجار و ویران گر است و همه اشکال و سطوحش بر ابعاد حیات انسانی تاثیرهایی ﮋرف می گذارد و به طور مستقیم بر کرامت انسانی موثر است و شخصیت و منش آدمی را دچار سستی و دگرگونی و یا نابودی می سازد.
از پیامدهای بسیار نکوهیده فقر سلب شخصیت و انزوای اجتماعی است.چون فقر حیثیت آدمی و کیان انسانی – اجتماعی او را نفی می کند، و بینوایان را به گوشه های گمنام و به دور از مراکز اصلی اجتماعی می راند، و عضو مفید و موثر جامعه را به عضوی کنار زده و فراموش شده بدل می سازد.امام علی (علیه السلام): الفقر نسیه
_ فقر مایه فراموش شدن است.[17]
انسانی که کالاهای لازم زندگی را ندارد همواره در اندیشه سیر کردن شکم و تهیه پوشش برای بدن و دست یابی به سر پناه و مسکن و درمان بیماری های خویش است و فرصت و فراغتی برای او باقی نمی ماند تا به مفاهیم برتر زندگی خود بیندیشد، یا به جست و جوی پایگاه انسانی خویش برآید و کرامت نوع انسان را در نظر آورد.
فراموش شدن انسان و نفی کرامت او در کمبود داران به انزوای دیگری نیز می انجامد و آن دور بودن از مراکز تصمیم گیری و مدیریت اجتماعی و دور ماندن از مسائل سیاسی است.تهی دستان در اثر جایگاه ناهنجار اجتماعی که بر آنان تحمیل کرده اند از حضور اجتماعی و تٲثیر گذاری در سرنوشت خود و جامعه بسیار فاصله دارند و رقم و عددی به حساب نمی آیند. امام علی(علیه السلام): الفقیر حقیر لا یسمع کلامه و لا یعرف مقامه.
_ فقیر حقیر است کسی به سخنش گوش نمی دهد و قدر و کرامت او را هیچ کس نمی شناسد.[18]
این خود بیش ترین زمینه محرومیت از حقوق اجتماعی و دوری از کرامت و شٲن انسانی است زیرا نه می توانند حضوری در مراکز اجتماعی و سرنوشت ساز داشته باشند و نه زبانی برای اظهار حقوق خود دارند و نه توان گرفتن حقشان را.امام علی (علیه السلام): الفقر یخرس الفطن عن حجت.ه
_ فقر زبان انسان زیرک را در بیان برهان و حجت خود از کار می اندازد.[19]
فقر نه تنها کرامت انسانی در جامعه را نابود می سازد بلکه کرامت و منزلت انسانی در خانواده خویش را نیز از میان می برد.امام علی (علیه السلام): من استغنی کرم علی اهله و من افتقر هان علیهم
_ هر کس ثروتمند شود در نظر کسان خود کرامت یابد و هر کس فقیر شود در نظر ایشان خوار گردد.[20]
با این بررسی کوتاه روشن می شود که چگونه کمبود داری و فقر ویران گر شخصیت و نا استقراری ایمان و سستی مبانی اخلاقی و خصلت های والای انسانی و سلامت جسمانی و نگرانی های عمیق روانی است به این جهت و با توجه به این حقایق انکار ناپذیر است که پیشوای آگاه و دلسوزی که برای احیای کرامت انسانی قیام می کند باید در رستاخیز الهی انقلاب خود، زندگی مادی انسان ها را تٲمین کند و هر گونه نگرانی و دلهره را از این ناحیه بر طرف سازد.قران کریم: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین
_ ما می خواهیم تا به مستضعفان زمین نیکی کنیم یعنی آنان را پیشوایان سازیم و وارثان زمین.[21]
امامت و وراثت مستضعفان وراثت و امامت در همه بخش های اجتماعی است.امامت افرادی است که کیان خود را باز یافته اند و جایگاه اجتماعی خویش را به دست آورده اند و در همه بخش ها به ویژه بخش های اقتصادی امامت و زمامداری را از آن خود کرده اند.مفهوم جامع امامت و پیشوایی مستضعفان که در پرتو رهبری امام بزرگ انسان تحقق می یابد به معنای امامت سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی، تربیتی و در همه بخش های مورد نیاز انسان است.
قدرت های سلطه گر جهانی با برنامه ریزی های گسترده و عمیق و در سایه تهاجم فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و نظامی، نخست آزادی فکر و عمل و سپس ارزش و کرامت انسانی را از توده های مردم سلب می کنند ولی در حکومت مهدوی همه نیازهای مردم برطرف میشود و فقر و کمبود از جامعه های انسانی رخت بر می بندد و با هدایت آن امام بزرگ انسان ها به خود می آیند و دیگر بار خویشتن خویش را باز می یابند و به کرامت و پایگاه شایسته خود می رسند.امام صادق(علیه السلام): ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربها … و یطلب الرجل منکم من یصله بماله یٲخذ منه زکاته فلا یجد احدا یقبل منه ذلک و استغنی الناس بما رزقهم الله من فضله
_ هنگام رستاخیز قائم ما زمین با نور خدایی بدرخشد … و شما به جست و جوی اشخاص بر می آیید که مال یا زکات بگیرند و کسی را نمی یابید که از شما قبول کند و مردمان همه به فضل الهی بی نیاز می گردند.
۴- مدیریت اجتماعی و کرامت انسانی
در دوران زمام داری و مدیریت سراسر کرامت و خوش بختی انقلاب مهدوی و در نظمی نوین و انسانی، در پرتو هدایت های الهی امام بزرگ، و تربیت گسترده و فراگیر او، وجدان توده ها بیدار می شود و انسان ها به خود می آیند و کرامت از دست رفته و مسخ شده خویش را باز می یابند و انسانیت های گم شده در کتاب ها را هویدا می کنند.
تردید نیست که انسان کیان اجتماعی دارد و در جامعه باید به منزلت و جایگاه خود برسد و زندگی اجتماعی هم بدون مدیریت های سیاسی و حاکمیت زمام داران ممکن نیست.از این رو در سازمان یابی کار انسان روی کردی جدی به تشکیل حکومت و تأسیس مدیریت ضرورت دارد.زیرا آنان که همواره کرامت انسان ها را پایمال کرده اند و انسانیت ها را نادیده گرفته اند یا به مسخ انسانیت و دگرگونه ساختن انسان ها دست زده اند از راه درست گرفتن زمام مدیریت های اجتماعی وارد شدند و به ناحق و با نا شایستگی بر مسند زمامداری تکیه زدند و آن را با شیوه ها و شگردهای گوناگون راهبری کردند و به سمت و سویی که خواستند کشاندند و بدین گونه بر انسان ها حکم راندند و آزادگان را به فرمان بری و بردگی کشیدند و با ساز و کارهای فرهنگی، تربیتی، تبلیغی، اقتصادی و … انسان ها را از خود و کرامت و ارزش انسانی خویش غافل ساختند و راه هر گونه خود شناسی و بازیابی ارزش های خود را بر او بستند و از انسان های اصیل و صاحب اراده آدمک هایی پوچ و تهی از ارزش ها و معیارها، و بی والایی و کرامت ساختند تا ابزارهایی سر به راه و فرمان بردار برای حاکمیت آنان باشند و خواسته های ضد ارزشی آنان را بی چون و چرا به اجرا در آورند.
با این توضیح کوتاه روشن می شود که از نقطه های اساسی در نفی انسانیت ها و سلب کرامت و منزلت انسان ها، مدیریت های سیاسی و زمامداران بشری است که در دوران پیش از ظهور بر سراسر کره زمین حاکم است.
از این رو هیچ مذهب و مکتبی نمی تواند به کرامت انسانی بیندیشد و سعادت و منزلت او را بخواهد و رهایی او را زیر بار تحمیل های اعصار و قرون بجوید و، فلسفه سیاسی نداشته باشد و دولت ها و حکم فرمایان خودکامه و فاسد و دیگر مراکز قدرت اجتماعی را به حال خود رها کند و آنان را از نابودی نسل ها و سرزمین ها به تعبیر قران[22] باز ندارد.و آنان را هم چنان آزاد و بی مانع بگذارد که انسان ها را به هر راه خواستند ببرند و بر سر مردمان هر چه خواستند بیاورند و از انسان ها هر چه خواستند بسازند؟!
بنابراین برای رهایی انسان از این همه بی هویتی و خود فراموشی باید اساس مدیریت های سیاسی و زمامداری های فاسد و غیر انسانی واژگون شود و مدیریتی الهی – انسانی جایگزین آن ها گردد تا دو راه اصلی فراروی آدمیان بگشاید:
الف)با شیوه های گوناگون منزلت و پایگاه ناشناخته و فراموش شده انسانی را به او بشناساند و معرفت او را در این زمینه تعالی بخشد و از انسان های بی هویت و خود باخته و برده وار انسان هایی با کرامت و هویت و خود باور و مستقل بسازد.
ب)راه های رسیدن به انسانیت های راستین و ارزش های متعالی و کرامت از دست رفته انسانی به او بنمایاند و موانع این راه دشوار و حیاتی را از سر راه او بردارد.این سخن والای امام علی(علیه السلام ) به همین جهت ناظر است: … فان الرعیه الصالحه تنجو بالامام العادل الا و ان الرعیه الفاخره تهلک بالامام الفاخر
_ بی گمان رعیت صالح به وسیله امام عادل نجات می یابد بدانید که رعیت فاجر[23] به وسیله امام تبهکار هلاک می شود…
این دو امر مهم در دولت کریمه و انسانی امام مهدی(علیه السلام) به طور بنیادین برآورده می شود.زیرا که آن امام بزرگ چون همه پیامبران و رهبران الهی نخست به گسترش آگاهی در سطح توده های بشری دست می یازد و همگان را آگاه می سازد و جایگاه انسان را به انسان ها معرفی می کند و مغزها را به تفکر و بازنگری وا می دارد. هم چنین شوکت جباران را در هم می شکند و سراب های دروغین ساخته نظام های سیاسی بشری و بافته های بی محتوای فرهنگ های شیطانی را برملا می سازد و به جای آن همه دروغ و نیرنگ و فریب و از خود بیگانگی و خود فراموشی که به انسان ها تزریق شده بود حقایق ناب و شناخت های راستین وحیانی را به بشریت عرضه می کند.در پرتو چنین شناخت هایی اصیل و باورهایی انکار ناپذیر بشریت به دانایی و توانایی دست می یابد و ارزش و بهای خویش را می شناسد و در راه رشد و تعالی بخشیدن به آن تلاش می کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) الائمه بعدی اثنی عشر، اولهم انت یا علی و آخرهم القائم، الذی یفتح الله –عزوجل – علی یدیه مشارق الارض و مغاربها
_ امامان پس از من دوازده تن می باشند .نخستین آن ها تو هستی یا علی، و آخر ایشان قائم است که به دست او خاور و باختر زمین گشوده می گردد.[24]
تشکیل دولتی جهانی و فرا گیر(در بر گیرنده همه بخش های کره خاکی) از اهداف اصلی و درنگ ناپذیر امام موعود است، در پرتو این حاکمیت الهی – انسانی حاکمیت صالحان و مستضعفان است، همه حاکمیت ها از اریکه قدرت به زیر کشیده می شوند و همه سیاستمداران خودکامه و یاوه گو و سلطه طلب و گماشتگان سرمایه داری جهانی کنار زده می شوند و راه برای هر گونه شکوفایی و آزادی گشوده می گردد و این همه در راستای اعتلای انسان و بازگرداندن انسانیت های اصیل و باز آفرینی کرامت از دست رفته انسان ها صورت می گیرد.
۵- نبردهای سنگین و کرامت انسانی
کرامت بشریت از آغاز تا کنون به دست انسان نماها پایمال شده و انسان ها این چنین سقوط کرده اند و به زور بد سیرتان آدمی استثمار شده اند و به دست خودکامان و مستبدان کرامتشان نابود گشته و پایگاه انسان ها زیر چکمه چکمه پوشان و زورمندان بشری لگد مال گردیده و با چنگال زر به دستان زالو صفت حقوق انسان ها و کالاها و مواد لازم زندگی توده ها به یغما رفته است و آن همه گرایش های غیر انسانی را انسان های تبهکار و سودجو به جامعه های مظلوم و توده های نا آگاه انسانی آموختند.
بنابراین سر راه انسان، و تباه گر کرامت انسانی نیز انسان است.هیچ گاه موجود دیگری از کره دور دستی نیامده است تا کمر به نابودی انسان ببندد و او را از راه کار خویش باز دارد.
با توجه به این واقعیت تردید ناپذیر که سراسر تاریخ انسان گواه آن است مصلحی راستین باید ظهور کند و در گام نخست کار این انسان نماهای حیوان صفت را یکسره کند و همه موانع راه را با قاطعیت بردارد. و گر نه راه او و برنامه هایش از آغاز شکست خواهد خورد…
با توجه به این حقایق، جنگ و نبرد و به کاربری ابزار زور، از انسانی ترین و حیاتی ترین و کرامت بخش ترین برنامه های امام بزرگ انسان حضرت مهدی (علیه السلام) است.او نخستین موانع راه را بر می دارد و انسان ها را آزاد می سازد، سپس آنان را به حرکت و پویایی در مسیر انسانیت فرا می خواند پس جنگ و نبرد او با کرامت کشان جامعه بشری است و رهایی بخش همه مظلومان و محرومان، و جنگ او با جنگ است.
شمشیر امام مهدی (علیه السلام) برای انتقام است، انتقام از جانیان تاریخ، شمشیری است برگردن همه ستم پیشگانی که چون گرگان درنده، خون انسان های نجیب و مظلوم را می مکند و همواره موانعی بر سر راه بشریتند و شمشیری است برای پاک سازی هر سره از ناسره و ناخالصی از سر راه انسان!و چنان است که امام علی(علیه السلام) فرموده است: و لیطهرن الارض من کل غاش
_ امام (مهدی علیه السلام) … زمین را از هر نادرست و خائنی پاک می سازد…[25]
۶- آینده نگری و کرامت انسانی
امام صادق (علیه السلام) … ان من رجا شیئا طلبه و من خاف شیئا هرب منه.
_ آن کس که به چیزی (رخدادی در آینده) امید دارد، (از هم اکنون) به جست و جوی آن بر می خیزد و هر کس از چیزی (و رویدادی) هراسناک است (از هم اکنون) از آن می گریزد.[26]
بالاترین و ارزشمندترین بها دادن به انسان ها، و باز آفرینی کرامت پایمال شده آنان، در تصویر آینده ای انسانی برای اجتماعات کنونی نهفته است.
انسانی که با توجه به سقوط ها و نشیب گرایش های موجود، کار انسان را تمام شده بداند و انسانیت ها را پایان یافته بیندیشد، چگونه کرامت و جایگاهی خواهد داشت؟و چگونه می تواند بناهایی را که فروریخته یا در حال فرو ریختن است بازسازی کند و یا آن ها را ابقا نماید؟ به این جهت بهترین راه برای احیای کرامت انسانی روشن کردن مشعل امید در درون او و تقویت حالت انتظار در اندیشه اوست.با انتظار و آینده بینی روشن، انسان ها نقطه مقاومت را از دست نمی دهند و باورهای خود را نسبت به نوع انسانی نگاه می دارند و ارزش های انسانی را تداوم پذیر می شناسد و باز آفرینی آن را دست یافتنی می شمارند.
اگر در هر مکتب و مذهب، و هر تفکر انسان گرا و انسان باوری، سرانجام کار انسان و جامعه های انسانی روشن نگردد و از این جهت به جامعه ها و افراد روشنی و هوشیاری و آمادگی لازم داده نشود بشریت به ناآگاهی و خود باختگی و بی اصالتی سوق داده می شود و هر گونه امید به آینده از آنان گرفته می شود و این به معنای رکود و مرگ کنونی و یٲس کلی از سرنوشت بشریت است.
در جامعه امروز و در برابر طوفان ویران گر اساس حیات بشری و هویت انسانی، دستگیری از انسان و رهایی او از کام بحران ها چگونه ممکن است؟ آیا می توان بشریت را مٲیوس کرد؟ و بحران ها را در آینده نیز پایدار دانست؟
این تفکر بیشتر خیانت به بشریت است و بزرگ ترین ضربه را به کرامت انسانی وارد می کند زیرا که مرگ قطعی انسانیت را پیش بینی می کند و انسانی باقی نمی ماند تا کرامتی برایش فرض شود؟! امام علی(علیه السلام) قتل القنوط صاحبه
_ یأس، مأیوسان را کشته است.[27]
پس باید انسان را به شناختی قطعی از آینده رساند و از آینده بینی اصولی برخوردار ساخت و سمت و سوی حرکتش را روشن کرد تا کمترین سرگردانی و دودلی در کارش نباشد.
پس تکامل حیات و ایمان به کرامت و ارزش انسان به تصویر آینده زندگی و چگونگی های آن بستگی دارد هم چنین آمادگی برای تحولات آینده در حدود آگاهی و حس آینده بینی انسان می باشد.
باور آینده و ابعاد انسانی آن، انسان را از دشواری های رویارویی با ناشناخته ها مصون می سازد.
یکی از ابعاد مهم انتظار و امید به آینده نشان دادن گوشه هایی از چگونگی زندگی در آینده برای انسان های کنونی است تا آن چگونگی ها که برخی صد درصد با وضع فعلی متضاد است، قابل تصور و پذیرش باشد، حتی پیش آمدهای احتمالی یا آن ها که اکنون برای نوع مردم نا ممکن به نظر می رسد، باید گفته شود تا تحولات بنیادین آینده بیشتر به ذهن ها نزدیک گردد و عملی تر دانسته شود.امام علی(علیه السلام) : الا و من ادرکها منا سیری فیها بسراج منیر و یحذو فیها علی مثال الصالحین لیحل فیها ربقا و یعتق رقا و یصدع شعبا… فی ستره عن الناس …
_ آن کس از ما که دگرگونی های آینده را دریابد و مشعل به دست در آن گام نهد و پای در جای پای شایستگان گذارد تا بندها (ی پای انسان ها) را بگشاید و اسیران (بشریت) را آزاد سازد و باطل گرایان را در پریشانی فرو افکند… پنهان از دیده مردم است…[28]
منابع و مٲخذ
۱- قران کریم
۲- سایتsharifnews.com
۳- سایت tebyan.net
۴- سایتbfnews.ir
۵- سایت bashgah.net
۶- سایت ayande.ir
۷- سایت radiyo zaman.com
۸-سایتimammahdi-s.com
۹- سایت intizar. org
۱۰- کتاب جهانی سازی غربی و جهانی سازی مهدوی (بقیه مشخصات را ندارم)
۱۱- CD نرم افزاری موعود( متعلق به حوزه علمیه اصفهان)
پی نوشت ها:
1- سوره شوری آیه 15
2- سوره اعراف آیه 29
1- سوره حجرات آیه 13
2- سوره سبٲ آیه28
3- سوره زمر آیه 9
4- سوره حجرات آیه 13
5.سوره نسا آیه 96٬95
1- کمال الدین ج1 ص260
2- الحیات ج1 ص 40
1- الحیات ج1 ص78
2- الحات ج1 ص 79
3- سوره جمعه آیه 2
4- نهج البلاغه ص33
1-غیبت نعمانی ص ٬239 بحار الانوار ج52 ص352
2- بحار الانوار ج52 ص362
1- اصول کافی ج2 ص146
1- الحیات ج 4 ص 403 گردانیده فارسی
2- الحیات ج 4 ص 404
3- اتحیات ج 4 ص 406
4- الحیات ج 4 ص 414
5- سوره قصص آیه 5
1- سوره نمل آیه 34
2- الحیات ج 2 ص 623
3- کمال الدین ج 2 ص 28
1- بحار الانوار ج 51 ص 120
2- تحف العقول ص 266
1- غرر الحکم ص٬237 الحم ج2 ص 84
[28] – نهج البلاغه ص 458
برگرفته از سايت :المهدويه