مجله امان شماره 15 .:::. مقالات
دکتر فرامرز سهرابي
عضو هيئت علمي پژوهشكده مهدويت
انتظار
با دگرگون شدن بينش انسان از خود و ارتباطش با جهان و جامعه به آنچه دارد، دلخوش نخواهد بود و در انتظار چيز ديگري است.
انساني که شرايط خود را دانست و ارتباط گسترده و پيچيدة خود را با هستي نظاممند و جامعة مرتبط فهميد به آگاهي نياز دارد. از طرفي، اين نوع آگاهي از عهدة دانش، عقل، غريزه و وجدانش خارج است از اينرو به آفريدگار هستي رو ميآورد و از او ميخواهد كه نيازهاي نخستين انسان را برآورده كند و از نيازهاي بزرگتر او فروگذاري نميکند.
بدينسان، ضرورت «وحي» مطرح ميشود و اينگونه «توحيد» و «رسالت» به هم ميپيوندند. بايد خداوند را شناخت و از او اطاعت كرد از اينرو، وحي راهگشا است و پيامبران الهي نقش ميآفرينند؛ پيامبران، بر دو پاية آزادي و آگاهي ميايستند؛ آزادي از کششها و جاذبهها و آگاهي از راهها که نتيجة اين دو، همان عصمت است. در پي «رسالت» نيز «امامت» است، اينگونه، پس از درک شرايط و شناخت حاکم خود به توحيد، رسالت و امامت دست مييابيم.
هدفي متناسب با تقدير، ترکيب و شرايط انسان و بر پاية بينش اوست. رفاه، عدالت، آزادي و تکامل او را دلخوش نميکند؛ چون اندازة وجودي خود را فراتر مييابد و قرب او را آرزو ميکند؛ چون اين توان در انسان وجود دارد و نيازش متناسب با اين توان خواهد بود؛ پس ضرورت هم مييابد، همچنان که انسان، استعداد عطش و نياز به آب دارد، وجود آب هم براي او ضرورت مييابد.
بر اين اساس، انسان در انتظار چيزي است که دو شاخص داشته باشد: 1. از دسترس انسان بيرون نباشد 2. ضروري باشد.
از اينرو، ما همراه ادلّه، به انتظار ميرسيم و پس از شناخت تقدير، ترکيب و شرايط خود، فاصلة بودن و شدن خويش را مييابيم با وجود اين ادلّه و روشنگري ديگر به آنچه داريم، دلخوش نيستيم و در آن اندازه نميمانيم.
جامعة منتظر با شناخت و درك بيواسطه و ادله، فاصله و تفاوت بودن و شدن خود را مييابد و با آگاهي، افق شدن خويش و چشمانداز مطلوب و آرماني متناسبِ اندازة وجودياش را انتظار ميکشد.
اين انتظار، نه دوري كردن و پرهيز است و نه اعتراض و فريادگري، بلکه آماده باش، آمادگي و آمادهسازي است. جامعة در حال انتظار، خفته، بيخبر و بيچشمانداز نيست؛ هم چشمانداز دارد و هم آماده به سر ميبرد؛ با نگاه به اين آمادگي بر توانمنديهاي خود ميافزايد و ضعفهاي فکري، روحي و عملي خود را برطرف ميكند، بدينسان به زمينهسازي و آمادهسازي رو ميآورد؛ پس جامعة منتظر اين سه ويژگي را دارد:
الف. آماده باش
ب. آمادگي و توانمندي
ج. آمادهسازي و زمينهسازي.
از اينرو «انتظار فرج، برترين اعمال امت است». جامعهاي که آرمانهاي به بنبست رسيدة بشري را بر نميتابد در انتظار گشايش و برونرفت خواهد بود و براي رسيدن به آرمان مطلوب و متناسب با قدر و اندازة استعدادهاي انسان، آماده ميشود: «من انتظر امراً تهيّا له.» آنكه منتظر امري است، خود را براي آن آماده ميسازد.
انتظار که جامعه را به چشماندازنگري، برنامهمحوري و تلاشگري سوق ميدهد و اينگونه کمبودها را شناخته، براي تأمينش بکوشد، جامعه را از خستگيها، کسالتها و سستيها ميرهاند و به پويايي وا ميدارد: «و اعذنا من السامة و الکسل و الفترة»؛1خدايا ما را از تنبلي، كسالت و سستي پناه باش.
اگر انتظار نباشد، جامعه از نظر فكري، روحي و عملي آماده وتوانمند نخواهد شد و زمينههاي پذيرش و تحمل حق را نخواهد داشت.
ادلّه، بنيادها را محکم ميكند و جامعه را از موقعيتِ بودن به افقِ شدن رهنمون ميسازد و به انتظار آنجا که «ميتواند باشد» و «بايد باشد» ميکشاند با انتظار به «آماده باش بودن»، «آمادگي و توانمندي» و «آمادهسازي و زمينهسازي» ميرسد و جامعه را در زمينههاي چهارگانة زير آماده ميكند:
الف. فکر و ذهن
ب. ظرفيت و گسترة روحي
ج. طرح و برنامهريزي
د. تحمل (از تامين و بودجه گرفته تا برآوردن نيازهاي تخصصي و علمي، آمادگيها، ورزيدگيهاي عملياتي تا اطلاعاتي و آگاهي از اوضاع و اسرار دشمن.)
از اينرو، بايد در اين زمينهها به خوبي تربيت شود تا به مقام جامعة در حال انتظار برسد.
زمينة فکري
آنچه افراد جامعة منتظر بايد در زمينة فکري به آن دست يابند، درک از خويش و شناخت قدر خويش است، همين معيار اصيل براي گزينش مکتبها و انتخاب، بهترين است؛ چون بهترين، وقتي شناخته ميشود که قدر و اندازة وجودي انسان و شعارهاي مطرح شده از مکتبهاي مختلف مقايسه شود تا مشخص گردد، کدامين شعار و آرمانها با بزرگي وجودي و استعدادهاي انسان، تناسب لازم را دارا هستند.
قرآن ميفرمايد: (الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون).2 آنان که به مقامات بلند ايمان نميرسند و خودباور نميگردند، هرگز خداباور نميشوند؛ اينگونه از انسان شروع ميشود و به خدا، رسالت و معاد ميانجامد، همچنان که در سخن پاکانِ هستي، چنين آمده است: «من عرف نفسه، فقد عرف ربه؛ آنكه خود را بشناسد، خداي خود را ميشناسد»3
اين مسير فکري در برابر مکتبهاي گوناگون پايدار است؛ چون هر فکر و مکتبي با همة داشتههاي خود، اگر از شناخت قدر و اندازههاي انسان، بيگانه و خالي باشد به آستانة ناداني روان ميشود، همچنان که امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: «کفي بالمرء جهلاً ان لايعرف قدره؛ براي ناداني انساني همين كافي است كه قدر و منزلت خود را نداند».4
آنچه داري، ملاک و معيار نيست، معيار، تنها شناخت قدر و اندازة آدمي است، آنچه انسان را از ناداني ميرهاند درک قدر و اندازه اوست، همان قدري که فراتر از همة شعارهاي موجود در مکتبهاي بشري است مانند: رفاه، آزادي، عدالت، تکامل. جهتي لازم است تا اين استعدادها بدان سو جذب شود. اين جهت او را از همه برتر ميكند و آرمان و هدفي بالاتر از رفاه و… برايش ترسيم ميكند که در قرآن «هدي» و «رشد» نام گرفته است، همين زبان با اندازه وجودي انسان و قدر او هماهنگي دارد و معيار شناخت بهترين است.
ظرفيت روحي
انسان با شناخت قدر و اندازة خود به گستردگي و ظرفيتي ميرسد که چيزهاي کمتر از خودش او را نميشکند، حال بايد ديد با چه شاخصي ميتوانيم، ظرفيت روحي انسانها را شناسايي کنيم.
آنچه براي آدمي اهميت دارد و بر او اثر ميگذارد، اندازه و ظرفيت وي را نشان ميدهد.
اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايند: «قدر الرجل علي قدر همته؛ ارزش انسان به قدر و اندازه همت اوست».5
انسان با شناخت قدر خويش از ناداني ميرهد و به معيار و ملاک درستي براي انتخاب خود دست مييابد، اين انتخاب هم براساس آزادي برخاسته از ترکيب استعدادهايش خواهد بود از اينرو يا با شکر به رستگاري ميرسد و يا با کفر به بدبختي.
انسان، همان قدر به گزينشهايش ارزش ميدهد كه به خود و تركيب استعدادهايش. وقتي قدر خويش را در اوج ميبيند گزينشها را در همان سطح از قدر برميگزيند به اندازة خود مينگرد و به همان ميزان، انتخاب ميکند، اگر کمتر از خود را برگزيند، نشان ميدهد. ناداني كرده و براي خود ارزشي قائل نشده است.
پس، همت آدمي، شاخص قدر او خواهد بود هرچه افق همت بالاتر، افق قدر انسان نيز بالاتر و هرچه فروتر باشد به همان ميزان، پستتر خواهد بود. درک قدر و اينکه من چه هستم و چه اندازهاي دارم، پاية اول است.
حد ظرفيت روحي
نهجالبلاغه دربارة اندازة ظرفيت روحي به اين آيه اشاره ميفرمايد: (لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ)6 ديگر با دگرگونيهاي دنيوي شاد و غمگين نميشويم، تنها عمل به وظيفههاست که براي ما اهميت مييابد، اين گونه ما از تحمل و قدرت روحي سرشار برخوردار ميشويم و با همين طرز فکر در حوادث و مصيبتها، خود را بزرگتر از آنها مييابيم و مانند کوه استوار خواهيم بود و از پاي در نميآييم.
گذشته از درک قدر و اندازة وجودي، رفعت ذکر هم، سبب ظرفيت روحي و گستردگي سينه ميشود که سورة انشراح بدان ميپردازد؛ گذشته از درک قدر و رفعت ذکر، آگاهي و ديدن همة راه، آمادگي به وجود ميآورد و اطاعت، تقوا و پيوند و ارتباط با خدا در دل شب، بر گستردگي سينه و ظرفيت روحي انسان ميافزايد.
ادامه دارد
———————————
پي نوشت
1. مفاتيحالجنان، دعاي حضرت صاحبالامر عجل الله تعالي فرجه الشريف.
2. سوره انعام، آيه 12.
3. شرح نهجالبلاغه، ابن ابي الحديد، ج2، ص 292.
4. نهجالبلاغه، صبحي صالح، خطبه 17.
5. نهجالبلاغه، صبحي صالح، حکمت 47.
6. سوره حديد، آيه 23.