به نام خدا
بدون شك، «عقيده به مهدويت» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) به عنوان منجى عالم بشريت باورى صرفا اسلامى است كه بر اساس كتاب و سنت پديد آمده و همگى مسلمانان پيشين و پسن، بر آن اتفاق نظر دارند وحتى گروهى از بزرگان و صاحب نظران به متواتر بودن احاديث وارده در اين باب حكم نموده اند.
بدون شك، «عقيده به مهدويت» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) به عنوان منجى عالم بشريت باورى صرفا اسلامى است كه بر اساس كتاب و سنت پديد آمده و همگى مسلمانان پيشين و پسن، بر آن اتفاق نظر دارند وحتى گروهى از بزرگان و صاحب نظران به متواتر بودن احاديث وارده در اين باب حكم نموده اند.
اين باور داشت، به عنوان انديشهاى اسلامى، بر پايه قويترين برهانهاى نقلى و عقلى استوار است و بررسى تاريخ و شواهد بسيار آن بهترين تاييد بر صحت و متانت آن به شمار مىرود و هيچ يك از مسلمانان – چه از شيعيان و چه اهل سنت – به انكار يا تشكيك در آن نپرداخته است مگر برخى از تازه به دوران رسيدگانى كه تحت تاثير تبليغات غربيان قرار گرفته و در دامهاى استعمار گرفتار آمده و فرهنگ را جز با انكار الهام و روايات قطعيه و يا تعريف و تاويل آن در چهارچوبه مقاصد منكرين ديانت و مادى گرايان تفسير و تحليل نمىكنند.
اين كژ انديشان بدين وسيله كوشيدند، تا درى را بگشايند كه اگر – خداى نخواسته – گشوده گشت ديگر راهى براى اعتماد بر سنت و استناد به آن و اطمينان به ظاهر كتاب و سنت باقى نمىماند و آيين شريف اسلام و دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله) بر اساس خواسته بدعتگزاران و هوا پرستان، دستخوش تغيير و تحرف قرار مىگيرد.
براستى اگر چنين رواياتى كه بزرگان علم حديث و كار آموزگان و نام آوران اين رشته در گذشته و حال به تواتر و قطعى بودن آنها تصريح كرده اند بتواند مورد انكار و ترديد قرار گيرد، پس وضع و حال ديگر رواياتى كه «خبر واحد» شمرده مىشوند، يا حداقل در اين درجه از اعتبار نيستند چه خواهد بود؟
گروهى از انديشمندان اسلامى نسبت به اين گونه منحرفين از كتاب و سنت كه با جرات و جسارت نسبت به ساحت قدس خداوند و پيامبر گرامي اش (صلى الله عليه و آله) به ايجاد شك و ترديد و تحريف، در اصل مسلم مهدويت پرداخته اند اعلام خطر نموده، و كتابها و مقالاتى را در رد و ابطال نظريات آنان نگاشته اند.
آنچه مسلم است اين كه، در پس پرده اين توطئه جز دستهاى پليد كسانى كه در صدد سست كردن اعتقادات مسلمانان و خدشه دار كردن متون اسلامى هستند دستى را نمىتوان ديد در گذشته همين التزام و اعتقاد و پايبندى مردم به كتاب و سنت پاك پيامبر بود كه دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در كشورهاى اسلامى باز مىداشت و راه سلطه بر اين بلاد را بر روى آنان مىبست و اكنون نيز به خوبى پيداست كه چيزى جز سست شدن همين مبانى اعتقادى و كم شدن پايبندىها به قرآن مجيد و روايات شريفه نيست، كه راه نفوذ و سلطه را بربيگانگان گشوده است! – خداوند ما را از فتنههاى گمراهان و هوا پرستان و مزدوران استعمار در امان بدارد – خندهآورد است كه اين بىخبران و غرب باوران – كه به شدت دور از شناختحقايق اسلامى و فهم مصالح مسلمين اند – در تضعيف «باور مهدويت» و احاديث مربوط به آن، گاهى به اين بهانه تمسك جسته اند، كه اين عقيده اصولا از عقايد پيشگامان اهل سنت نيست و در بين صحابه قرن اول هجرى و تابعين ذكرى از آن به ميان نيامده است. گاهى دايه مهربانتر از مادر شده اين عقيده را سبب اختلاف و درگيرى بين مسلمانان و قيام عليه حكومتها و موجب تبليغات سياسى دانسته اند و گاهى نيز به برخى اختلافاتى كه بين پارهاى از احاديث اين باب است استناد كرده اند
و همه اين ها، از عجيب و غريبترين نوع استدلالاتى است كه در رد سنت شريف نبوى به آن تمسك شده است از آن رو كه:
اولا: بر وقوع ذكر اين عقيده بين صحابه و تابعين صدر اول اسلام و بر اينكه خود پيامبر (صلى الله عليه و آله) اولين پايگاه براى نشر «عقيده به مهدويت» در بين مسلمانان بوده اند چه دليلى قوىتر و محكمتر از وجود خود اين احاديث متواتره در اصلىترين و معتبرترين كتابهاى اهل سنت؟!
و چه برهانى روشن تر از اجماع علماى مسلمين و اينكه آنان هيچكس از مدعيان مهدويت را با استناد به «عدم صحت ظهور مهدى (عليه السلام)» رد نكرده اند بلكه در رد ادعاى چنان افرادى، به «عدم وجود صفات و نشانه هاى خاص مهدى (عليه السلام) در آنها» استناد كرده اند.
چنانكه حكايت «محمد بن عجلان» با «جعفر بن سليمان» و آنچه فقيه ان و اشراف اهل مدينه درباره آنان گفته اند، شاهدى آشكار در اين زمينه به شمار مىرود.
پس اگر اين همه احاديث، با توجه به فراوانى و تواترى كه دارند و با عنايت به اجماع و اتفاقى كه از ناحيه علماى اسلامى بر مضمون اين احاديث صورت گرفته است، نتواند دليل بر صحت و استوارى «عقيده به مهدويت» باشد پس به كدامين دليل مىتوان استناد كرد؟ و درستى انتساب كدامين عقيده اسلامى به صحابه و پيامبر اكرم را مىتوان اثبات نمود؟
ثانيا شايد هرگز هيچ عقيده و يا اصلى را نتوان يافت كه بر سر آن اختلاف و درگيرى و نزاع صورت نگرفته باشد. حتى مىتوان گفت كه پيرامون «مسائل خدا شناسى» و «نبوت پيامبران الهى عليهم السلام» نيز نزاعها ودرگيرىها، بيش ازمسئله «مهدويت» به وقوع پيوسته است. چنانكه بين مكتب اشاعره و غير آنان و بين پيروان مذاهب شافعى، حنفى، حنبلى، مالكى و غير آنان درگيرىها بلكه جنگهاى خونين بسيار اتفاق افتاده است.
بلكه مىشود گفت: بر سر مفاهيمى همچون «عدالت» و «امنيت» و ساير مفاهيمى كه همه انسانها بر لزوم آن اتفاق نظر دارند و بر سر تحقق آنها و يا دفع كسانى كه آنها را وسيله اى براى مقاصد سياسى خويش قرار مىدادند، جنگهاى خانمان برانداز و معركه هاى خونينى درگرفته است و چه بسا كه تعداد قربانيان بشريت كه با اسم «اقامه حق» و «رعايت عدالت و برابرى» و «حمايت از آزادى انسان و حقوق او» به خاك و خون غلطيده اند بيشتر از تعداد قربانيان هر موضوع و عنوان ديگرى باشد.
نتيجه اينكه پوشيده شدن حق به باطل، و عرضه باطل به جاى حق، اگر چه از طرف اهل باطل و منحرفين، زياد انجام مىپذيرد، لكن به حق ضررى نمىرساند و خدشه اى وارد نمىكند چنانكه خداوند بزرگ مىفرمايد:
(بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون)
«بلكه ما، حق را بر باطل مىافكنيم تا آن را در هم شكافد و باطل را نابود گرداند، آن زمان باطل از بين رونده و باطل شدنى است و واى بر شما از آنچه درباره خداوند توصيف مىكنيد.»
علاوه بر اينكه بايد توجه داشت كه فريب خوردن عوام و قبول ادعاى دروغين دجال گونههاى مدعى مهدويت توسط آنان در بيشتر موارد به خاطر عدم آشنايى آنان به نشانه هاى حضرت مهدى (عليه السلام) و نسب شريف ايشان و ويژگىهاى خاصى است كه براى ايشان در احاديث مختلفه مورد تصريح قرار گرفته است وگرنه در اين باب جايى براى گمراهى و گمراه ساختن ديگران وجود ندارد.
اين وظيفه علما و انديشمندان است كه «عقيده به مهدويت» را تبيين كنند و هدفهاى آنرا به مردم بشناسانند و ويژگىها و نشانههايى را كه به وسيله آنها «حضرت مهدى موعود (عليه السلام)» از دغل پيشگان مدعى «مقام مهدويت» باز شناخته مىشود، براى توده مسلمانان برشمارند و توضيح دهند.
ثالثا: يكى از فرقه هايى كه بين احاديث متواتره و غير متواتره وجود دارد، اين است كه در «متواتره لفظى تفصيلى» يقين و باور قطعى نسبت به صدور آن حديث معين از ناحيه معصومين (عليه السلام) – به عين همان كلمات و الفاظ موجود در متن حديث – حاصل مىشود و در چنين حديثى ممكن نيست اختلاف و تعارض ايجاد شود، مگر توسط حديث متواتر ديگرى كه با همين خصوصيات، مفاد و معنايى خلاف حديث اول داشته باشد; كه در اين صورت بايد به وسيله ايجاد موافق تبين دو معنا و جمع بين دو حديث به وسيله حمل عام بر خاص – تخصيص عام – و يا حمل مطلق بر مقيد – تقييد مطلق – و يا حمل ظاهر بر اظهر – تقديم اظهر – و مانند اينها تنافى و اختلاف ظاهرى و ابتدايى بين دو روايت را حل كرد.
اگر چنين جمعى ممكن نبود، ظاهر هر دو روايت از اعتبار ساقط گرديده و هيچ كدام صلاحيت براى استناد حكمى به آن را نخواهد داشت.
اما در «متواتر اجمالى» اختلاف و تعارضى كه در عبارات و متون احاديث هست مشكلى ايجاد نمىكند بلكه به آن روايتى كه از همه روايتهاى آن مجموعه «اخص» است و شمول كمترى دارد اخذ مىشود.
اما در «متواتر معنوى» به قدر مشترك همه احاديث و مضمونى كه در همگى آنها تكرار شده و مورد اتفاق كل آن مجموعه است اخذ مىشود.
بنابراين، اختلاف داشتن متن و مضمون احاديث زيانى به «متواتر» بودن آنها نمىزند بلكه در احاديث «غير متواتر» نيز اين اختلاف متن ضررى به صحت آن «حديث صحيحى» كه بين آنهاست وارد نمىكند زيرا در آن صورت هم روايت صحيح تر و روايت كه به خاطر مطابقت مضمون آن با كتاب يا سنت قطعى يا بخاطر قوى بودن متن حديث، يا به خاطر تاييد مضمون آن توسط شواهد و قراينى خاص نسبت به حديث ديگر متعارض با آن رجحان و برترى دارد، مورد عمل قرار مىگيرد.
اين امور را جز كسانى كه در علم حديث شناسى، داراى تجربه و مهارت كافى باشند باز نمىشناسند و اگر جز اين بود و به خاطر كمترين تعارض و اختلافى بايد همه احاديث متعارض كنار گذاشته مىشد لازم بود كه كليه روايات يا حداقل اغلب آنها از درجه اعتبار ساقط باشند كه نتيجه اش تغيير چهره دين اسلام در اكثر احكام شرعى و دستورات فقهى بود زيرا كمتر موضوعى در عقايد و احكام و تاريخ و تفسير قرآن كريم و مانند آنها پيدا مىشد كه احاديث وارد شده در آن موضوع بدون اختلاف و تعارض باشند اگر چه تعارضى «ناپايدار» به «عموم و خصوص» يا «اطلاق و تقييد».
بنابراين در از بين بردن اين تعارضات ابتدائى كه در گفتگوهاى عادى مرم نيز وجود دارد و در تشخيص حديث درست از نادرست و حديث قوى از ضعيف روايت معتبر از غير معتبر تنها راه اين است كه به قواعد و مقرراتي كه در نزد عقلا و انديشمندان معتبر است استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحيت دار رجوع شود و بدين وسيله بعضى از احاديث را به بعضى ديگر بازگردانده و در صورت امكان جمع بين روايات و عمل به روايتى كه از نظر سندى يا مضمونى قوت و متانت بيشتر دارد يا با قرآن كريم و سنت ثابت شده و مانند آن موافقتر است به اين قاعده عمل شود و از رد كردن روايت و ناديده گرفتن آن خوددارى گردد.
نتيجه كلام اينكه اخبار و رواياتى كه درباره «مهدويت» ازمعصومين (عليه السلام) وارد شده، همگى بايد در پرتو چنين قواعدى، بحث و بررسى شود. كه چنانچه احاديث «متواترى» داريم مورد عمل قرار گيرد و در اخبار «غير متواتر» نيز بعضى به بعضى تقويت شده، و برخى، برخى ديگر را تفسير كنند و اگر «خبر ضعيفى» هم هست ملاحظه شواهد و قرائن و بقيه موارد تاييد معتبر در آن عمل شود.
از اين رو مىتوان گفت: هيچ كسى احاديث وارده در باب «عقيده به مهدويت» را مردود و شبهدار نمىپندارد مگر ناآگاهان به صناعتحديث شناسى يا آگاهانى كه تحت تاثير تبليغات باطل و فتنه هاى گمراهى آفرين استعمارگران با سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله) به دشمنى برخاسته اند.
پىنوشتها:
متواتر به معنى «پياپى» در اصطلاح «حديث شناسى» به احاديث متعددهاى گفته مىشود، كه روايت كنندگان آن در هر طبقه، به گونهاى زياد باشند كه از مجموع روايات آنها «علم عادى» به صدور آنكلام، از معصوم (عليه السلام) حاصل آيد. به عبارت ديگر اختلافات راويان و تعدد آنها در نقل يك خبر از معصوم (عليه السلام) به حدى باشد كه توافق آنان بر «كذب» و همدستى آنان در «جعل خبر» ممكن نباشد.
«خبر واحد» خبرى است كه نقل كننده آن يك يا چند «راوى» باشد. تا آنجا كه به حد «تواتر» نرسيده باشد و در اصطلاح «حديثشناسى» تقسيم بندىهاى مختلف و اقسام گوناگون دارد مشهورترين اقسام آن در رابطه با «راوى» عبارتند از: «صحيح»، «حسن»، «موثق» و «ضعيف».
از جمله اين اختلافات، اختلاف بر سر نام «پدر» بزرگوار حضرت مهدى (عليه السلام) است كه در پارهاى از روايات اهل سنت عبارت «اسم ابيه اسم ابى» به حديث مشهور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) «اسمه اسمى و كنية كنيتى» افزوده شده است به اين معنا كه «نام مهدى همنام من، و كنيه او همانند كنيه من، و اسم پدر او مانند اسم پدر من است.» و يا اختلاف بر سر زمان تولد، و مدت عمر، و علامات قبل از ظهور، كه همگى اين موارد در خود مدارك اهل سنت قابل دسترسى و نظر مشهور شيعه بر طبق احاديث وارده در همان كتابها قابل اثبات است.
جريان محمد بن عجلان در صفحه 174 از كتاب البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان نقل شده است محمد بن عجلان يكى از فقهاى مدينه بود، كه در زمان حكومتبنى عباس با مردى به نام محمد بن عبد الله محض كه از نسل امام حسن مجتبى (عليه السلام)، بود بيعت كرد. منصور خليفه عباسى كه بسيارى از سادات حسنى را به جرم مخالفت با دستگاه حكومت كشته بود محمد بن عجلان را احضار كرد و بعد از تحقيق درباره بيعت او با محمد بن عبدالله، دستور داد دست او را ببرند و گفت: اين دستى كه با دشمن من بعيت كرده است بايد بريده شود فقهاى مدينه وساطت كردند و گفتند اين مرد تقصيرى ندارد چون فقيه است و بر طبق روايات خيال كرده كه محمد بن عبدالله بن محض «مهدى امت» است از اين رو با او بيعت كرد و قصد دشمنى با تو را نداشته است.
سوره انبياء آيه 18
تعداد كسانى كه در طى تاريخ اسلام ادعاى «مهدويت» داشته و به انگيزه هاى مختلف به دروغ خود را «قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله)» معرفى كرده اند يا برخى از مريدان آنها، اين عنوان را به دروغ بر ايشان تبليغ و ترويج كرده اند، بيش از پنجاه نفر مىباشد.
براى شناختن اين خصوصيات از حيث اصل و نسب و سيماى ظاهرى و كيفيت اخلاق و رفتار و از حديث علامات و معجزات و نحوه ظهور و حكومت آن بزرگوار مىتوان به كتابهايى كه در اين باب نوشته شده است همچون مهدى موعود منتخب الاثر و … مراجعه نمود.
غير متواتر، اعم از خبر يك يا چند راوى و اعم از اينكه قراينى بر صحت و صدور آن از معصوم (عليه السلام) وجود داشته يا نداشته باشد تعبيرى ديگر از همان «خبر واحد»است.
احاديث متعددى كه با اسناد گوناگون و به وسيله راويان مختلف از هر يك از معصومين (عليهم السلام) نقل شده اند اما همگى آنها از حيث مضمون و لفظ كاملا يكسان بوده و در تعابير و كلمات هيچ اختلافى با هم ندارند.
چنانكه همه اين راويان اتفاق دارند بر اينكه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: «انى تاركم فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتى.»
اين مخالفت بين دو حديث متواتر به گونهاى نيست كه با هم تضاد و تناقصى داشته باشند بلكه يكى از آن دو به عنوان شرط يا قيد يا خصوصيتى زايد بر ديگرى قابل جمع با آن مىباشد.
احاديث متعددى كه اگر چه در الفاظ و تعابيرشان اختلافاتى وجود دارد اما به خاطر كثرت راويان به گونهاى هستند كه مىتوان علم اجمالى پيدا كرد كه حداقل يكى از آنها با همين الفاظ و كلمات وارده در حديث از معصوم (عليه السلام) صادر گرديده است. مثلا در بعضى از اين گونه روايات آمده است كه: خبري كه «راوى مؤمن» آن رانقل كرده باشد حجت است و در بعضى ديگر آمده است خبري كه «راوى» آن راستگو باشد حجت است و در بعضى ديگر آمده است: خبرى كه روايت كننده آن «عادل» باشد حجت است در اينجا علم پيدا مىكنيم كه حداقل يكى از اين روايت ها صحيح و صادر شده از معصوم است.
حال در اين ميان روايتى راكه خاص تر از بقيه روايات است و شمول كمترى دارد و به عبارت ديگر بقيه روايات هم آن را به نوعى تاييد مىكنند، اختيار كرده و به مضممون اش عمل مىنمائيم كه مثال در مذكور آخرين دسته اين روايات يعنى حجت بودن «خبر عادل» است زيرا اگر راوى «عادل» باشد حتما «مؤمن» و «راستگو» هم هست و دو دسته قبلى آن را شامل مىشوند.
مجموعه اى از احاديث كه همگى بر معنايى خاص يا حكمى معين «دلالت مشترك» دارند، اگر چه در الفاظ و تعابير با يكديگر اختلاف دارند. به شكلى كه در بين اين مجموعه هيچ حديثى را نتوان يافت كه به طور قطع و يقين «مضمون» و «متن» و «الفاظش» همگى از ناحيه معصوم (عليه السلام) صادر شده است.
مثل روايت هايى كه درباره كيفيت جنگ هاى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) با الفاظ و تعابير و مضامين گوناگون وارد شده اند، ولى همگى آنها در اثبات شجاعتبىنظير براى مولا على (عليه السلام) متفق هستند. و مثل حكايات فراوان و نقلهاى متفاوتى كه درباره بخشش و كرم حاتم طائى در كتابهاى مختلف وجود دارد كه از همگى آنها به آنچه كه قدر مشترك و مضمون عام بين همه آنهاست، يقين و علم قطعى پيدا مىشود و آن، وجود حاتم در زمانى از زمانهاى گذشته و دارا بودن جود و بخشش بسيار توسط او مىباشد.
برگرفته از سايت :المهدويه