علاج دنياپرستى را هم اميرالمؤمنين در خطبهى متقين بيان فرموده است: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم»(۱) علاج دلبستن و مجذوب شدن به دنيا اين است كه انسان تقوا پيشه كند كه از خواص تقوا يكى همين است كه «عظم الخالق فى انفسهم»؛ خدا در دل انسان، در جان انسان آنچنان جايگاهى پيدا ميكند كه همه چيز در نظر او كوچك ميشود. اين مقامات دنيوى، اين اموال، اين زيبائىها، اين جلوههاى زندگى مادى، اين لذتهاى گوناگون در نظر انسان حقير ميشود و بر اثر عظمت ياد الهى در دل انسان، اهميت پيدا نميكند. از خصوصيات تقوا همين است. خود او هم – اميرالمؤمنين – مظهر كامل همين معنا بود. در اين خطبهى معروف «نوف بكالى» كه حالا من يك فقرهاى از آن را بعد عرض ميكنم، ميگويد حضرت ايستاد روى سنگى، لباس ساده پشمىِ مندرسِ كمقيمتى بر تن او بود و نعلى از برگ خرما يا از پوست درخت خرما به پاى او بود؛ چنين وضعيت فقيرانه و زاهدانهاى حاكم و مدير آن كشور عظيم اسلامى داشت؛ اينجور زندگى ميكرد و اين بيانات عظيم، اين جواهر حكمت را بر زبان جارى ميكرد.
اين بزرگوار در همين قضاياى سياسى زمان خود، وقتى در جنگ صفين يك نفر آمد راجع به قضاياى سقيفه و اين چيزها سؤال كرد، حضرت با تندى به او جواب دادند، فرمودند: «يا اخا بنىاسد انّك لقلق الوضين ترسل فى غير سدد» جاى حرف را نميدانى، نميفهمى چه بگوئى، كجا بگوئى، حالا در اثناى اين حادثهى عظيم نظامى و سياسى، آمدى از گذشته سؤال ميكنى كه قضيهى سقيفه چه بود! وليكن در عين حال يك كلمه جواب او را ميدهند، ميفرمايند ليكن تو حق سؤال كردن داشتى، چون سؤال كردى، حق دارى و من بايد جواب بدهم؛ «فانّها كانت اثرة شحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس اخرين» اين يك امتيازطلبى بود؛ يك عدهاى چشم پوشيدند، يك عدهاى به آن چنگ انداختند. مسئلهى چشم پوشيدن؛ يعنى قدرتطلبى، دنبال جاه و مقام رفتن، دنبال دنيا به هر شكل آن رفتن، از نظر اميرالمؤمنين در همهى زمانها محكوم و مردود است. اين آن روحيهى اميرالمؤمنين است كه ميخواهد به ما اين روحيه را تعليم بدهد؛ بايد ما از اميرالمؤمنين اين را درس بگيريم؛ ياد خدا و توجه به ذكر و مناجات الهى، مهمترين علاجى است كه اميرالمؤمنين براى اين كار دارد.
ما بايد اين شبها، اين روزها و اين دعاها را قدر بدانيم. توجه به اين دعاها، تذكر مضامين اين دعاها خيلى ارزش دارد؛ اگر قدردانى كنيم. اينها علاج درد درونى ماست كه متأسفانه آحاد بشر در همهى دورانها به آن مبتلا بودهاند. بايد هرچه ميتوانيم اين بيمارى، اين درد بزرگ، اين ضايعه – دلبستگى به دنيا – را در خودمان كم كنيم. توجه به خداى متعال و تذكر عظمت پروردگار يكى از راههاست. لذا شما دعاهاى اميرالمؤمنين را نگاه كنيد؛ پرشورترين دعاها همين دعاهاى اميرالمؤمنين است. البته ادعيهى رسيدهى از معصومين (عليهمالسّلام) همه پرمغز، پرمضمون از لحاظ سوز و گداز عاشقانه و عارفانه است و غالباً در حد عالى، منتها جزو بهترينها يا شايد بهترينها، اين دعاهائى است كه از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) رسيده است. همين دعاى كميل يا دعاى صباح يا دعاى مناجات شعبانيه، كه من از امام (رضوان اللَّه عليه) يك وقتى پرسيدم كه در بين اين دعاها شما بيشتر به كدام علاقه داريد، ايشان گفتند دعاى كميل و مناجات شعبانيه. هر دو از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) است. اين راز و نياز و سوز و گداز اميرالمؤمنين و هم مناجاتهاى آن بزرگوار، حقيقتاً گدازنده است براى كسى كه توجه داشته باشد. ۱۳۸۷/۰۶/۳۰
۱) نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳:
از خطبههاى آن حضرت است روايت شده: يكى از ياران امير المؤمنين عليه السّلام كه او را همّام مىگفتند و مردى عابد بود به حضرت عرضه داشت: اهل تقوا را چنانكه گويى آنان را مىبينم براى من وصف كن. امام در پاسخ او درنگ كرد،
… عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ …
خداوند در باطنشان بزرگ، و غير او در ديدگانشان كوچك است. آنان با بهشت چنانند كه گويى آن را ديده و در فضايش غرق نعمتند، و با عذاب جهنم چنانند كه گويى آن را مشاهده نموده و در آن معذبند.