حضرت مى فرمايند: «سبيل ابلج المنهاج انورالسّراج»؛ ايمان، راهى است كه مسير آن كاملاً روشن است.
ايمان، فروزنده ترين چراغ است.
مراد از ايمان در اين عبارت اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام)، ايمان دينى است؛ يعنى ايمان به خدا و روز جزا و پيغمبر، و همين ايمانى كه اديان مردم را به آن فرا مى خوانند. البته اهميت مطلق ايمان معلوم است؛ چون ايمان پايه ى عمل و حركت انسان است.
تا انسان به چيزى دلسپرده و گرويده نباشد، در راه آن حركت نمى كند. ايمان با علم فرق دارد.
انسان گاهى به حقيقتى عالم است، اما گرويده ى به آن نيست. يعنى در ايمان، فقط دانا بودن و عالم به صدق بودن كافى نيست؛ چيزى اضافه ى بر اين علم لازم است.
البته ايمان بدون علم هم ممكن نيست – ايمان با شك و ترديد معنا ندارد – اما علم به تنهايى هم براى ايمان كافى نيست؛ كما اين كه مى بينيد قرآن درباره ى موسى و قضاياى فرعون مى فرمايد: «و جحدوا بها واستيقنتها انفسهم ظلما و علوّا»؛
يعنى وقتى موسى دعوت خودش را مطرح كرد، ملأ فرعونى فهميدند او راست مى گويد و حقيقت است؛ اما بعد از آن كه موسى اين معجزه ى عجيب را نشان داد و بعد از آن كه ساحران و جادوگران – كه تصور مى شد كار موسى هم از قبيل كار آنهاست – خودشان اعتراف كردند اين از نوع كار آنها نيست و با وجود تهديد فرعون سجده كردند و به موسى ايمان آوردند و مرگ را پذيرا شدند،
براى آنها روشن شد كه موسى حقيقت مى گويد؛ اما در عين حال اين حقيقت را انكار كردند؛ «جحدوا بها واستيقنتها انفسهم». يقين داشتند كه موسى راست مى گويد، اما در عين حال انكار كردند. چرا؟ زيرا «ظلما و علّوا»؛ به خاطر اين كه استكبار و هواهاى نفسانى شان و ظلمى كه مى خواستند بكنند، نمى گذاشت تسليم شوند.
ايمان و گرويدن، نوعى تسليم است؛ تسليم حقيقتى شدن. گاهى انسان حقيقت را مى فهمد، اما دلِ خود را تسليم اين حقيقت نمى كند و در مقابل آن مى ايستد. لذا مى بينيد در مقابل علم، جهل و شك است؛ اما در مقابل ايمان، جهل نمى آورند؛ در مقابل ايمان، كفر مى آورند؛ يعنى پوشاندن.
انسان گاهى حقيقتى را قبول دارد، اما آن را مى پوشاند و پنهان مى كند. نقطه ى مقابل پوشاندن، ايمان است؛ يعنى دل سپردن، گرويدن، سر سپردن، حقيقت را با همه ى وجود پذيرفتن و در مقابل آن تسليم شدن. هر چيزى كه شما آن را حقيقت مى پنداريد، اگر به آن ايمان آورديد، اين مى شود پايه ى عمل شما. امروز شما مى بينيد عده يى با حرارتِ تمام از فلان مبناى اقتصادى يا اجتماعى دفاع و براى آن سرمايه گذارى مى كنند.
مثال واضح تر، وجود گرايشهاى ماركسيستى در دوره ى جوانىِ خودمان است كه بعضى از شماها هم آن دوره را درك كرده ايد. عده يى واقعاً در مقابل آن مفاهيم ماركسيستى حاضر بودند جان خودشان را بدهند. اينها دل سپرده و ايمان آورده بودند.
اين ايمان، منشأ عمل مى شود؛ آن هم عملى به اين دشوارى؛ مبارزه كردن و در ميدان بودن و كشتن و كشته شدن.
اگر ايمان به مبنايى وجود داشت، آن انسان مى شود خودكار به سمت هدفهاى آن ايمان؛ لازم نيست دايماً به او تذكر دهند. ايمان، عمل را به دنبال مى آورد، كه در جمله ى بعدى اين را عرض مى كنيم.
گفتيم در اين جا مراد اميرالمؤمنين ايمان دينى است؛ ايمان به يك شى ء باطل و ايمان به بت و بتمدارى نيست؛ ايمان به خداى لاشريك له و ايمان به نبوتها و ايمان به حقايق و ايمان به قيامت است. مى فرمايد: «سبيل ابلج المنهاج»؛ يعنى مسير اين راه، بسيار روشن است.
اگر كسى با عقل و فطرتِ خود وارد اين ميدان شود، راه را روشن و بى ترديد و بى شبهه مى بيند؛ «انورالسّراج» است.
بعد دنباله اش اين است: «فبالأيمان يستدلّ على الصّالحات»؛ از راه ايمان، انسان به اعمال صالح مى رسد. ايمان است كه انسان را مى كشاند و به عمل صالح دلالت مى كند.
بعد بلافاصله مى فرمايد: «و بالصّالحات يستدلّ على الأيمان»(۱)؛ عمل صالح هم انسان را به ايمان دلالت مى كند. يعنى يك تأثير و تأثر متقابل وجود دارد. به نظر من اين نكته ى خيلى مهمى است. ما بايد ايمان خود را با عمل صالح تقويت كنيم؛ كمااين كه عمل صالح را بايد از راه ايمان بشناسيم. ۱۳۸۳/۰۸/۲۰
۱) نهجالبلاغه خطبه شماره ۱۵۶:
از سخنان آن حضرت است خطاب به اهل بصره در خبر از پيشامدهاى سخت
… سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ
… راه خدا روشنترين راه، و پر فروغترين چراغ است. به ايمان بر اعمال شايسته استدلال مىشود، و به اعمال شايسته بر ايمان دليل مىآورند،
وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ
ساختمان علم با ايمان آباد مىگردد، و انسان به سبب دانش از مرگ هراسان مىشود، و با مرگ دنياى آدمى پايان مىپذيرد، و با دنيا آخرت به دست مىآيد، با قيامت بهشت براى پرهيزكاران نزديك،
وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِی مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى . …
و دوزخ براى گمراهان آشكار مىگردد، مردمان را چارهاى از قيامت نيست، كه در ميدان مسابقه آن با سرعت به جانب آخرين جايگاه روان مىشوند. …
منبع : khamenei.ir