مجله امان شماره 15 .:::. مقالات
م . صابري
عدهاي منتظر بودند، مترصد ولادت پيامبر صل الله عليه و آله و سلم، مترصد تولد وعده الهي، با خود عهد كرده بودند، به او ايمان آورند، يارياش كنند اما وقتي موعود الهي، پيامبر آخرالزمان متولد شد، آنان نه آيمان آوردند، نه ياري كردند، نه بر پيمان خود ماندند. نه بيعت كردند و نه عهد و پيماني يادشان آمد. با آنكه كاملاً او را ميشناختند؛[1] همه چيز را انكار كردند.
برخي ايمان آوردند و پيمان بستند ولي آنگاه كه پاي مصالح آمد، عهد و پيمان و پيمانه رفت، به جاي صف ياري، در مقابل نشستند.
برخي با پيامبر صل الله عليه و آله و سلم بودند، همراهي كردند. با او عهد كردند كه نه تنها سخن او را بپذيرند، او را ياري نيز كنند، خواسته او را مقدم بر خواسته خود كنند. جانشين او را پذيرا شوند و هر كه او به اذن و اراده الهي گفت مولاي شماست، مولاي خود بدانند و جانشين رسول خدا. اما وقتي نام علي عليه السلام آمد؛ نام ائمه عليهم السلام آمد. همه چيز را منكر شدند. حتي درخواست عذاب كردند،[2] چرا علي عليه السلام امام شود؟ با او نه عهد بستند و نه پيمان بستند. برخي پيمان بستند يا بيعت هم كردند. «بخ بخ»[3] گفتند اما وقتي پاي منافع آمد، هم عهد شكستند و هم پيمان به فراموشي سپردند و بيعت يادشان رفت.
با آنكه عمارها، سلمانها، ابوذرها تلاش كردند، بر پيمان خود تا پاي جان ايستادند اما بيعتشكنان و پيمانشكنان كاري ديگر كردند.
طلحه و زبيرها، براي اينكه چند روزي زودتر به منصب و قدرت برسند و بر مسند تكيه زنند، خود آتش جنگ را بر عليه مولا و امام خويش شلعهور ساختند.
به هر حال ائمه عليهم السلام با آنكه دشمنان ميخواستند فراموش شوند و نامي از آنان نماند يكيك درخشيدند و جلوهگر شدند. در اين ميان عدهاي چون حبيب بن مظاهرها، زارهها، هشام بن الحكمها با جان و مال و هستي خود با آنان بيعت كرده و بر اين پيمان پاي فشردند و با جان و خون خود فرياد زدند «بابي انتم و امي و اهلي و مالي و اسرتي و جميع ما خوّلني ربي» پدر و مادر و اهل و فرزندانم و هر آنچه خدا به من ارزاني كرده، فدا و ارزاني شما باد.
و عدهاي پيوسته با ديگرانشان عهد بود و با شيطان پيمان تازه ميكردند. به هر بهانه از دين ميگريختند. برخي براي دنيا توقف كردند، در جا زدند؛ مثلا امام صادق عليه السلام كه شهيد شد، امام بعدي را نپذيرفتند. اسماعيل فرزند امام را كه قبلا از دنيا رفته بود؛ به عنوان امام خواندند و خود را «اسماعيليّه» ناميدند. گروهي ديگر در امامت امام موسي كاظم عليه السلام درجا زدند و باقي ائمه را نپذيرفتند و شدند «واقفيه» و … . نوبت به آخرين امام كه رسيد، شهادت امام حسن عسگري عليه السلام كه رخ داد، نوبت عهد و پيمان با امام عصر رسيد. نهم ربيع، عهد و پيمان با امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف. باز گروهي ايستادند. پيمان بستند و خستگي ناپذير تلاش كردند. «الدعاة الي دين الله سراً و جهرا»
با مهدي پيمان بستند، خواسته او را بر خواسته خود مقدم ساختند. و بيعت او را بر گردن نهادند.
اللهم اني أجدّدُ له في صبيحة يومي هذا وما عشتُ من ايّامي عهداً و عقداً و بيعةً له في عنقي …
غيبت كه رخ داد و اطاعت از نواب خاص، باز برخي خود مدعي شدند و نايبان را انكار كردند. غيبت كبري كه رخ داد؛ اينبار بايد به عالمان مراجعه ميكردند كه ائمه عليهم السلام فقط خصوصياتشان را گفته بودند نه اسمشان را؛ امتحان سختتر بود؛ پيمانشكنان هم بيشتر شدند. عدهاي عشق مهدي را ميگفتند اما به نايبان و عالمان مراجعهاي نداشتند. پيمانشان با هوي و هوس و خواسته دلشان بود، نه دستور امامشان. برخي به عالمان هم مراجعه كردند؛ اما بعد وقتي سختيهايي ديدند يا فكر كردند سختي وجود دارد به بهانههايي در جا زدند.
مثل انقلاب اسلامي ايران، كه عدهاي همراهي نكردند، عدهاي همراهي كردند بعد به خاطر منافع مادي و غيرمادي يا برخورد اشتباه يا برداشت اشتباه از فلان رفتار برخي، عهد و پيمان شكستند و از ميدان به در رفتند.
گاه كوچكترين زحمتي هم متحمل نشده بودند؛ نه خوني داده بودند نه زخمي خورده بودند. نه اسلحهاي به دست گرفته بودند و نه اسلحهاي به طرفشان نشانه رفته بود؛ اما فرياد غنيمت خواهي و توقع و طلبكاريشان، ميداني براي عهد و پيمانشان با امام و شهدا و رهبري و مردم نگذاشت.
به هر حال نهم ربيع، ميدان عهد و پيمان با امام است. تجديد عهد با او، همراهي با او و رفتاري مطابق خواسته ولي خدا. و در اين دنياي خونريزيها و ستمها و جنايات غزه و لبنان و افغانستان و عراق و همه عالم، در صف حق بودن و زمان شناس بودن و همراهي با امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و تشخيص سنگر حق از باطل و تلاش و حركت.
پينوشت
[1] . الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ؛ بقره/146.
[2] . سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ؛ معارج/1 و 2.
[3] . روز غدير به علي عليه السلام گفتند: بَخٍ بَخٍ؛ مبارك باد.