به نام خدا
ولايت اهل بيت(ع) در قرآن كريم به عنوان بالاترين مقامات تعبير شده است. ولايت از ويژگيهاي مخصوص خداوند متعال است، كه ميفرمايد:
هنالك الولاية لله الحقّ هو خيرٌثواباً و خيرٌ عقباً.1
در آنجا [آشكار شد كه] به خداي حق تعلق دارد. اوست بهترين پاداش و [اوست] بهترين فرجام.
و ولايت پيامبر و امامان(ع) از ولايت خداوند منشعب ميشود، كه خود فرموده است:
إنّما وليّكم الله و رسوله و الّذين ءامنوا الّذين يقيمون الصّلوة و يؤتون الزّكوة و هم راكعون..2
وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آوردهاند: همان كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.
بنابراين ولايت خداوند، ولايت بزرگ و ولايت پيامبر(ص) و ولايت اولياي آن حضرت «سدرة المنتهي» و «جنةالمأوي»3 ولايت ميانه است. و از اين رو است كه گفتهاند: ولايت، عامتر و فراگيرتر از نبوت است؛ يعني هر پيامبري وليّ است ولي هر وليّاي پيامبر نيست. نبوت نيازمند ولايت بوده، امّا ولايت نيازي به نبوت ندارد.4
و بعضي معتقدند كه مقام ولايت رفيعتر از است، بنابر آنچه از رسول خدا(ص) روايت شده كه فرمودند:
خداي عزّوجل بندگاني دارد كه پيامبر و شهيد نيستند، ولي پيامبران و شهيدان به جايگاه و قرب آنان نسبت به خداوند غبطه ميخورند.
و هنگامي كه دربارة آنان از آن حضرت(ص) پرسيده شد، فرمودند:
آنان از مردم گمنام و گروههاي ناشناختهاند، نسبت خويشاوندي سبب ارتباط ايشان با يكديگر نيست، [بلكه] با خداوند پيمان مستحكم دوستي بستند.
روز قيامت [نيز]، خداوند منبرهايي از نور برايشان قرار داده، ايشان را بر روي آن مينشاند و صورتهايشان را نور ميگرداند. انسانها در روز قيامت هراسناكند امّا آنان نميهراسند. آنان اولياي خدا هستند كه هيچ هراسي ندارند و اندوهناك نميشوند..5
پيروي موسي(ع) ـ پيامبر اولوالعزم ـ از خضر(ع)، و پيروي عيسي از امام مهدي(ع) دليل آن است كه شأن ولايت از نبوت بالاتر است. همانطور كه ولايت، سرّ آفرينش بشر بوده است. علّامه طباطبايي(ره) دراينباره ميگويد:
ولايت، كمال حقيقي انسان، و هدف نهايي قرار دادن دينِ بر حقِّ خداوندي است.6
سيّد سبزواري(ره) نيز گفته است: «مرتبة ولايت، والاترين و بزرگترين مقامها، محور مدار تكوين و تشريع، و ريسمان امتداد يافته ميان خداوند متعال و همة آفريدگان اوست. و آن هم، علت فاعلي و هم علت غايي است ـ در حالي كه بسيار به ندرت اين دو علت در يك امر جمع ميشوند ـ و في الجمله، آن آخرين [منزل] قوس صعود، و سرّ خدا در ميان جهانيان است».7
اكنون كه قدري اهميت ولايت توضيح داده شد، معنا، مصاديق، نقش و چگونگي رسيدن به آن را در عناوين زير مورد توجه قرار ميدهيم.
معني ولايت
واژة ولايت در قرآن كريم با مشتقّات فراواني همچون: ولي، والي، اولياء، موالي، تولّي، تولية و… ذكر شده است. معني جامع اين كلمات عبارت از اين است كه: «دو شيء يا بيشتر چنان شوند كه چيزي غير از خودشان، بينشان فاصل نباشد، و به عبارتي ديگر هيچ جدايي بينشان نباشد».
اين معنا به عنوان استعاره براي نزديكي (مكاني) به كار ميرود. مثلاً گفته ميشود: «فلانٌ يلي فلانٌ؛ فلاني پشت سر (بلافاصله پس از) فلاني است». از ديگر معناهايي كه براي اين واژه به كار رفته ميتوان به: دين، دوستي، ياري، عقيده اشاره كرد. و برخي براي آن تا 21 معني برشمردهاند.8
علّامه طباطبايي در اين باره مينويسد: «ظاهر آن است كه نزديكي و قرب مذكور كه از آن با واژة ولايت تعبير شده، ابتدا انسان آن را براي اموال و داراييهاي خود وضع كرده، سپس در مورد برخي از اقسام قرب معنوي به كار برده است».9
سيّد سبزواري نيز دربارة ريشة لغوي «ولي» چنين گفته است: «ارتباط حاصل بين دو شيء كه موجب آميختگي مادي يا روحي يا هر دوي آنها شود».10
در پرتو اين تعريف، هنگامي كه گفته ميشود: «ولايت از آن خداست»، منظور از آن همراهي خداوند با همة موجودات است. و هنگامي كه گفته ميشود: «فلان شخصي وليّ خدا است» منظور اين است كه وي به مرتبهاي از سير اخلاقي و عرفاني رسيده كه همة حجابهاي نفساني بين او و خدا از ميان رفته است.
آنچه در اينجا براي ما مهم است، معني اصطلاحي ولايت است. مفسران گفتهاند:
معني واژة ولي در قرآن كريم، عبارت از: كسي است كه امور انسانها را ـ دربارة جانها و مالهايشان ـ سرپرستي نموده، حق تصرّف ـ از جانب خود يا به اذن ديگري ـ در شئون ايشان را داراست.11
گونههاي ولايت
ولايت به چند گونه تقسيم ميشود:
1. ولايت تكويني: كه عبارت از قدرت تصرف در امور تكويني، تسخير اشياء و موجودات، مانند: طيّالارض، زنده كردن مردگان، شفاي بيماران و… است. اين ولايت، مخصوص خداوند متعال بوده و وي آن را به برخي از بندگانش نظير پيامبران و جانشينانشان(ع) عطا فرموده است. براي آگاهي بيشتر در اين باره به معجزات معصومين(ع) در قرآن كريم و كتابهاي عقيدتي و تاريخي مراجعه كنيد.
2. ولايت تشريعي: كه خود بر دو گونه است:
اوّل: حقّ تشريع خداوند متعال كه ويژة ذات اوست؛ ميفرمايد:
إن الحكم إلّا لله أمر أن لا تعبدوا إلّا إيّاه ذلك الدّين القيّم ولكنّ أكثر النّاس لا يعلمون.12
فرمان، جز براي خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دين درست، ولي بيشتر مردم نميدانند.
و خداوند تعالي اين حق را به برخي از اولياي معصوم خود بخشيده است؛ بدين معني كه ايشان(ع) قدرت وضع احكام شرعي واقعي را كه منطبق بر ارادة اوست، يافتهاند.
دوم: وظيفة وليّ، امر و نهي و وظيفة انسانها اطاعت از اوست. اين ولايت ويژة خداوند متعال و كساني است كه خود او اين صلاحيت را به ايشان عطا كرده؛ چون پيامبران و جانشيانان(ع). و ميفرمايد:
النّبيّ أولي بالمؤمنين من أنفسهم.13
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است.
خداوند در اين آيه حدود ولايت پيامبرش(ص) را تعيين نموده، بيان ميدارد كه او نسبت به همة آنچه از شئون نفس است، از خود بشر اولي (سزاوار) ميباشد.
حضرت امام صادق(ع) در روايتي در بيان تفسير سخن خداوند متعال: «وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آوردهاند، همان كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند».14 ميفرمايند:
« إنّما»؛ يعني خدا و رسولش و كساني كه ايمان آوردهاند؛ يعني حضرت علي و فرزندانش، تا روز قيامت، نسبت به شما داراي ولايت، و نسبت به شما، كارها، خود و مالهايتان شايستهتراند.15
علامه طباطبايي در اين باره ميگويد: «نتيجه آنكه، آنچه را مؤمن براي خودش ميبيند مانند: حفظ، نگهداري، محبت، كرامت، اجابت درخواست. و نفوذ اراده، پيامبر در آن موارد از او اولي است. يعني اگر امر دائر بين پيامبر و بين خود او در هر يك از آنها شود، جانب پيامبر بر جانب خودش برتري دارد».16
اين ولايت، آشكارا در اين سخن خداوند متعال آمده است:
و ما كان لمؤمنٍ و لا مؤمنةٍ إذا قضي الله و رسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبيناً.17
و هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و فرستادهاش به كاري فرمان دهند، براي آنان در كارشان اختياري باشد؛ و هر كس خدا و فرستادهاش را نافرماني كند قطعاً دچار گمراهي آشكاري گرديده است.
شأن نزول اين آية كريمه، به ازدواج زينب، دختر جحش، با صاحبش زيد بن حارثه، بود كه رسول خدا(ص) خطبة آن را خواندند و دليل آن است كه آن حضرت(ص) بر همه چيز، حتي بر امور شخصي اولي است و ولايت دارند.
ولايت خداوند
در حقيقت توحيد خداي متعال، توحيد در ولايت او را در برميگيرد. يعني آنكه حقّ ولايت تكويني و تشريعي فقط از آن خداي تعالي است. و ميفرمايد:
أم اتّخذوا من دونه أولياء فالله هو الوليّ و هو يحيي الموتي و هو علي كلّ شيءٍ قديرٌٍ.18
آيا به جاي او اوليا (دوستاني) براي خود گرفتهايد؟ خداست كه وليّ راستين است، و اوست كه مردگان را زنده ميكند، و اوست كه بر هر چيزي تواناست.
و فرموده است:
الله ولي ّالّذين ءامنوا يخرجهم من الظّلمات إلي النّور و الّذين كفروا أولياؤهم الطّاغوت يخرجونهم من النّور إلي الظّلمات اولئك أصحاب النّار هم فيها خالدون.19
خداوند سرور كساني است كه ايمان آوردهاند. آنان را از تاريكيها به سوي روشنايي به در ميبرد. و[لي] كساني كه كفر ورزيدهاند، سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتاند، كه آنان را از روشنايي به سوي تاريكيها به در ميبرند. آنان اهل آتشاند كه خود در آن جاودانند.
و ولايت خداوند متعال، ولايتي ذاتي است كه اساساً شائبة عاريه گرفتن، مجاز، يا جعل از سوي ديگري در آن راه ندارد.
ولايت پيامبر(ص)
اين ولايت، برگرفته از ولايت خداوند متعال و شامل هر دو گونه آن است، چنانكه در قرآن كريم آمده است: «وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آوردهاند، همان كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند».20 و اينكه؛ «پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است»21. و؛ «من يطع الرسول فقد أطاع الله؛ هر كس از پيامبر فرمان بَرَد، در حقيقتت خدا را فرمان برده».22
آيت الله سيّد محمود هاشمي در اين باره ميگويد: «امر تعيين حكم بعضي از مسائل شرع به پيامبر خدا(ص) واگذار شده؛ همچون حكم افزودن دو ركعت در نمازهاي چهار ركعتي، تحريم مسكرات ديگر ـ غير از شراب. همچنين وضع بيشتر حدود از اقدامات تشريعي پيامبر(ص) بود، كه خداوند وضع احكام آنها را بدون ارسال وحي از جانب خود به آن حضرت(ص) واگذار كرده بود. در فقه اسلامي ـ علاوه بر روايات ـ تطبيقهاي فراواني وجود دارد كه بر اصل واگذار كردن تشريع به پيامبر(ص) و از آن حضرت به امامان(ع) دلالت ميكند.23
ولايت اهل بيت(ع)
اين ولايت، برگرفته از ولايت خداي متعال و ولايت رسول او(ص) است. خداوند ميفرمايد:
وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آوردهاند؛ همان كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.24
در حقيقت وحدت سياق در اين آيه دلالت ميكند كه ولايت خدا و رسول او، با همة معناها و گونههاي آن براي اهل بيت(ع) كه از آنان با وصف «ايمان آورندگاني كه نماز را به پا ميدارند و… » ياد شده، ثابت است. و نصوص گوناگون رسيده از طريق شيعه و سني، بر نزول اين آيه در شأن حضرت امام علي(ع) و فرزندان معصوم آن حضرت(ع) دلالت ميكند. از جمله اين روايت كه:
عبدالله ابن عبّاس در كنار زمزم نشسته، در حال روايت كردن از رسول خدا(ص) بود. ناگهان مردي كه صورتش را با عمامه پيچيده بود، رسيد و هنگامي كه ابن عبّاس گفت: «قال رسول الله» آن مرد نيز گفت: «قال رسول الله». ابن عبّاس از او پرسيد: به خدا سوگند، از تو ميخواهم بگويي كيستي؟ مرد، عمامه را از صورتش كنار زد. و گفت: اي مردم، هر كس مرا ميشناسد كه ميشناسد، و هر كس نميشناسد، من جندب فرزند جنادة بدري، ابوذر غفاريام. با اين دو [گوش] از رسول خدا(ص) شنيدم و اگر چنين نباشد، خدايا كر شوند. و آن حضرت(ص) را با اين دو [چشم] ديدم و اگر چنين نباشد، خدايا كور شوند؛ كه ميفرمودند:
علي رهبر نيكوكاران، و كُشندة كافران است. هر كس او را ياري كند، ياري و هر كس او را واگذارد، واگذاشته شود.
من روزي از روزها نماز ظهر را همراه رسول خدا(ص) به جاي آوردم. گدايي وارد مسجد شد امّا هيچكس به او كمكي نكرد. لذا دستش را به سوي آسمان بالا برد و گفت: خداوندا، شاهد باش كه من در مسجد رسول الله(ص) نياز خود را ابراز كردم ولي هيچكس چيزي به من نبخشيد. در اين حال، علي كه در ركوع بود، با انگشت (خنصر) دست راست خود ـ كه انگشتري در آن بود ـ به او اشاره نمودند و سائل نزديك شد تا آنكه انگشتر را از انگشت آن حضرت(ع) گرفت، در حالي كه پيامبر(ص) شاهد اين ماجرا بودند.
هنگامي كه رسول خدا(ص) از نماز فراغت يافتند، سر خود را به سوي آسمان بالا بردند و فرمودند:
خداوندا! همانا موسي از تو درخواست كرد و عرضه داشت: «پروردگارا! سينهام را گشاده گردان، و كارم را براي من آسان ساز، و از زبانم گره بگشاي [تا] سخنم را بفهمند، و براي من دستياري از كسانم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار كن، و او را شريك كارم گردان»25 و تو براي او قرآني ناطق فرو فرستادي كه: «به زودي بازويت را به [وسيلة] برادرت نيرومند خواهيم كرد و براي شما هر دو، تسلّطي قرار خواهيم داد كه با [وجود] آيات ما به شما دست نخواهند يافت. شما و هر كه شما را پيروي كند، چيره خواهد بود».26 خداوندا! و من محمّد پيامبر و برگزيدة تو هستم. خداوندا! سينهام را گشاده گردان، و كارم را براي من آسان ساز، و براي من دستياري از كسانم قرار ده، علي(ع) را؛ پشتم را به او استوار كن.
ابوذر گفت: هنوز كلام رسول الله(ص) به پايان نرسيده بود، كه جبرئيل از نزد خداي متعال نازل شد، و عرض كرد: اي محمّد، بخوان. حضرت(ص) فرمودند: چه بخوانم؟ عرض كرد: بخوان: « إنّما وليّكم الله و رسوله و الّذين ءامنوا الّذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكوة و هم راكعون».27
حضرت امام صادق(ع) دربارة اين سخن خداوند متعال: « إنّما وليّكم… » فرمودند: « إنّما، يعني خدا و رسولش و ايمان آورندگان؛ يعني علي و فرزندان امام او(ع) تا روز قيامت؛ بر شما ولايت دارد، شايستهتر نسبت به شما، كارها، جانها، و مالهايتان هستند». سپس خداوند عزّوجلّ ايشان را چنين ستوده است: «كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند».
اميرالمؤمنين(ع) در حال اداي نماز ظهر، دو ركعت را به جاي آورده و در ركوع بودند كه سائلي وارد شد و به آن حضرت عرضه داشت: سلام بر تو اي وليّ خدا و كسي كه بر مؤمنين از خودشان سزاوارتر است، [من] مسكين را صدقهاي ده. و ردايي بر دوش آن حضرت(ع) بود كه هزار دينار ارزش داشت و هدية نجاشي به پيامبر(ص) بود و حضرت(ص) آن را فقط به ايشان پوشانده بود. اميرالمؤمنين(ع) آن ردا را به سوي سائل انداختند و با نگاهشان اشاره كردند كه آن را بردارد. در آن هنگام بود كه خداوند آية فوق را نازل و فرزندان آن حضرت(ع) را نيز از اين نعمت بهرهمند نمود.
هر يك از فرزندان ايشان كه به امامت ميرسند، مانند حضرتش از اين نعمت برخوردار بوده، در حال ركوع انفاق ميكنند.سائلي كه از اميرالمؤمنين درخواست كمك كرد، يكي از فرشتگان بود و همچنين كساني كه از امامان و فرزندان آن حضرت درخواست كمك ميكنند، جملگي فرشته هستند».28
از جمله دلايلي كه بر پيوسته بودن ولايت اهل بيت(ع) به ولايت خداوند و رسولش(ص) دلالت ميكند، اين روايات است:
زيد بن ارقم ميگويد: هنگامي كه رسول خدا(ص) از حجّةالوداع بازميگشتند، و در غدير خم فرود آمدند، دستور دادند از خارها و تپههاي صحرا سايبانهايي تهيه كنند. سپس فرمودند: در حقيقت خداوند مولا و صاحب اختيار من، و من وليّ و سرپرست هر مؤمني هستم. سپس دست علي(ع) را گرفته، فرمودند: «هر كس من وليّ اويم، اين [علي(ع)] وليّ و سرپرست اوست. خداوندا! سرسپردگان به ولايتش را دوست و دشمنانش را دشمن بدار».29
ابن عبّاس از رسول خدا(ص) روايت ميكند كه در شأن امامان(ع) فرمودند: «اي ابن عبّاس، ولايت ايشان ولايت من، و ولايت من، ولايت خداوند است. و جنگ نمودن با ايشان، جنگ نمودن با من، و جنگ نمودن با من، جنگ نمودن با خداست. [چنانكه] در صلح و سلامت بودن با ايشان، در صلح و سلامت بودن با من، و در سلامت بودن با من در سلامت بودن با خداوند است».30
و رسول خدا(ص) فرمودند: «برخي از اقوام و گروهها را چه شده است، كه هر گاه خاندان ابراهيم نزد آنان ياد شود، مسرور و فرحناك ميشوند، و بشارت ميدهند اما هنگامي كه آل محمّد(ص) نزدشان ياد ميشوند، قلبهايشان دوري و بيزاري ميجويد؟! سوگند به آنكه جان محمّد در اختيار اوست، چنانچه بندهاي روز قيامت، عمل هفتاد پيامبر را به همراه بياورد، از او پذيرفته نميشود مگر آنكه آن را با ولايت من و ولايت اهل بيتم بياميزد».31
از آية ولايت، اين مطالب به دست ميآيد:
اوّل: وجوب ولايت اهل بيت(ع): رسول خدا(ص) در روايتي فرمودند: «هر كس دوست ميدارد كه [چون] من زندگاني كند و [چون] من از دنيا برود، و به بهشتي كه پرودگارم مرا بدان وعده فرموده، وارد شود، بايد ولايت علي بن ابي طالب و جانشينان پاكش، امامان هدايت و چراغهاي تاريكي را پس از من پذيرد. آنان هرگز شما را از درگاه هدايت به درگاه گمراهي نميكشانند».32
مقتضاي اين ولايت، فرمانبرداري و اطاعت مطلق و بي چونو چراست. خداوند متعال ميفرمايد:
هر كس از پيامبر فرمان بَرَد، در حقيقت، خدا را فرمان برده؛ و هر كس روي گردان شود، ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستادهايم.33
از امام علي(ع) نيز در روايتي آمده است: «ما بر انسانها حقّ اطاعت و ولايت داريم».34 و حتي گفته شده است كه اسلام و توحيد جز با قبول ولايت ايشان(ع) پذيرفته نميشود. امام باقر(ع) در اين باره ميفرمايند:
اسلام بر پنج ستون استوار است: به پا داشتن نماز، پرداخت نمودن زكات، روزة ماه رمضان، حج خانه [خدا]، و ولايت ما اهل بيت.35
عبدالسلام هروي ميگويد: «همراه حضرت امام رضا(ع) بودم، هنگامي كه وارد نيشابور شدند، در حالي كه بر قاطري سوار بودند و عالمان نيشابور به استقبال آن حضرت بيرون آمده بودند. هنگامي كه به اطراف شهر رسيدند، لجام قاطر حضرت را گرفتند و عرضه داشتند: اي فرزند رسول خدا، شما را به حقّ پدران پاكتان سوگند ميدهيم كه، براي ما سخني بگوييد. براي ما از پدرانتان ـ كه درود خدا بر ايشان باد ـ سخني نقل كنيد. پس، امام(ع) سر مباركشان را از كجاوه بيرون آوردند، در حالي كه ردايي از خز بر دوششان بود، و فرمودند: «پدرم موسي بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن علي، از پدرش علي بن حسين، از پدرش حسين بن علي، از پدرش اميرالمؤمنين، از رسول خدا(ص) برايم روايت نمود كه فرمودند: جبرئيل روح الامين از جانب خداوند ـ كه نامهايش مقدس و وجهش بزرگ باد ـ به من خبر داد كه فرمود:
همانا من اللهام، هيچ خدايي جز من نيست و يكتايم. اي بندگانم مرا بپرستيد و بدانيد هر كس از شما كه مرا با گواهي به لا إله إلّا الله ملاقات كند، در حالي كه نسبت به آن اخلاص دارد، در حقيقت وارد دژ من شده، و هر كس وارد دژ من شود، از عذابم در امان است.
عرض كردند: اي فرزند رسول خدا، اخلاص نسبت به گواهي دادن به خدا چيست؟
امام(ع) فرمودند:
اطاعت از خدا و رسولش، و ولايت اهل بيتش(ع).
دوم: اينكه امامان(ع) داراي حق ولايت تكويني هستند: عالم بزرگ، ميرزا محمّد تقي اصفهاني، در رسالة فقهياش، ولايت اوليا مينويسد: «هيچ پديدهاي در [محيط و دورن] ما وجود ندارد مگر اينكه سبب و موجب آن شما [اولياي خدا] هستيد». و اين به دليل آن است كه ايشان مظاهر نامها و صفات خداوند متعال هستند و از اين رو فعل ايشان، فعل او و سخنشان سخن اوست. اين مرتبه از ولايت فقط اختصاص به ايشان داشته، از مقتضيات وجودهاي نوري و جانهاي قدسيشان است؛ كه امكان رسيدن به آن براي هيچ موجودي ميسّر نيست».24
رهبر كبير انقلاب اسلامي، امام خميني(ره)، كه خود از مفاخر علما و از اولياي الهي بود، در اين باره گفته است:
در حقيقت، امام چنان مقام محمود، مرتبة رفيع، و خلافت تكويني دارد كه همة ذرات عالم در مقابل ولايت و چيرگياش خاضعاند. و اين از اعتقادات ضروري و حتمي مذهب ما [تشيع] است كه امامان ما مقامي دارند كه نه فرشتگان مقرّب و نه پيامبران صاحب رسالت به آن راه ندارند.25
سوم: عبادات بندگان، جز با قبول ولايت امامان(ع) پذيرفته نميشود: رسول خدا(ص) در روايتي فرمودند: «برخي از اشخاص و گروهها را چه ميشود، كه هر گاه خاندان ابراهيم نزدشان ياد ميشود، مسرور و شادمان ميشوند، امّا هنگامي كه آل محمّد(ص) ياد ميشوند قلبهايشان بيزاري ميجويد؟ سوگند به آنكه جان محمّد در دست اوست، چنانچه بندهاي روز قيامت، همراه با عبادت هفتاد پيامبر بيايد خداوند ذرهاي از آن را از او نپذيرد مگر آنكه با ولايت من و ولايت اهل بيتم آميخته شود».26
ديدگاه امام خميني(ره) نيز در اين باره چنين است: «روايات رسيده در اين موضوع و با اين مضمون فراواناند و از مجموع آنها برداشت ميشود كه ولايت اهل بيت(ع) شرط قبول شدن عبادات نزد خداي تعالي؛ بلكه شرط در اصل پذيرفتن شدن ايمان به خدا و پيامبر گرامي است».27
چهارم: هر كس ولايت غير امامان(ع) را بپذيرد، ولايت ابليس را پذيرفته و جايگاهش در آتش است: حضرت امام باقر(ع) در روايتي ميفرمايند: «هر كس در ولايت آل محمّد(ص) وارد شود، وارد بهشت شده، و هر كس در ولايت دشمنانشان وارد شود، وارد آتش شده است».
به همين دليل است، كه از مهمترين شرايط ولايت، «تبرّي» (ابزار بيزاري) از دشمنان اهل بيت(ع) است.
پنجم: تحقّق ولايت امامان(ع) بر افراد و جامعه، مقدمة تحقّق ولايت خداوند و حركت جامعه به سوي خداوند متعال است: به حق بايد گفت: اگر مقام ولايت به اهل آن واگذار ميشد و در جايگاه خود قرار ميگرفت، انسانها از بالا و از زير پاهايشان روزي ميگرفتند، امّا آنچه در عرصة تاريخ واقع شد، به عكس بود و چند دستگيها، فتنهها، مصائب بزرگ و ناگواريهاي بسياري را موجب شد. در روايتي از امام باقر(ع) در تفسير اين سخن خداوند متعال كه:
و أن لو استقاموا علي الطّريقة لأسقيناهم ماءً غدقاً.27
و اگر [مردم] در راه درست، پايداري ورزند، قطعاً آب گوارايي بديشان نوشانيم.
فرمودند: «يعني اگر بر ولايت اميرالمؤمنين علي(ع) و جانشينان آن حضرت(ع) از ميان فرزندانشان، استقامت ميكردند و در اوامر و نواهيشان، فرمانبردار بودند… ».29
ششم: دوستان و قبولكنندگان ولايت اهلبيت(ع) در عالم آخرت، از جايگاه رفيعي برخورداند: حضرت اميرالمؤمنين(ع) دربارة اين سخن خداي متعال كه:
ألا إنّ اولياء الله لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون.30
آگاه باشيد، كه بر دوستان خدا نه بيمي است و نه آنان اندوهگين ميشوند.
فرمودند: «آيا ميدانيد، اولياي خدا چه كساني هستند» عرض شد: چه كساني هستند، اي اميرالمؤمنين؟ امام(ع) فرمودند: «آنان ما و پيروانمان هستيم. هر كس بعد از ما، از ما پيروي كند. خوشا به حال ما و خوشتر به حال آنان».
عرض شد: اي اميرالمؤمنين، چرا خوشا به حال ما و خوشتر به حال آنان؛ مگر ما و آنان هر دو در يك راه نيستيم؟ فرمودند: «نه، زيرا آنان باري را به دوش ميكشند كه شما نكشيدهايد و چيزهايي را تحمل ميكنند كه شما تحمل نكردهايد».31
هفتم: ولايت اهل بيت(ع) دژ ايمني بخش از عذاب دنيوي و اخروي است: علي بن بلال، از حضرت امام رضا(ع)، به نقل از پدران گراميشان، از رسول خدا(ص)، از جبرئيل، از ميكائيل، از اسرافيل، از لوح، و از قلم روايت ميكند كه خداوند بزرگ و عزيز فرمود:
ولايت علي بن ابي طالب دژ و قلعة [مستحكم] من است و هر كس وارد دژ من شود، از عذابم ايمن است.32
استاد ابوالقاسم قشيري ميگويد: اين روايت، به همراه سند آن، به دست يكي از فرمانروايان ساماني رسيد. وي آن را با طلا نگاشت و وصيت كرد آن را همراه او دفن كنند. وقتي كه از دنيا رفت، او را در خواب ديدند و از وي پرسيدند: خداوند با تو چه كرد؟ در پاسخ گفت: به دليل آنكه اين روايت را به نيت تعظيم و احترام، با طلا نگاشتم، از گناهانم درگذشت.
ولايت فقيهان در غيبت امامان
فقيهان در دوران غيبت، از حقّ ولايت برخوردارند ـ كه حدود و قيود آن در كتابهاي فقهي بيان شده است ـ اين ولايت، همان استمرار ولايت اهل بيت(ع) است. در توقيع شريف حضرت امام مهدي(ع) آمده است:
در وقايع مستحدثه به روايت كنندگان كلام ما (مجتهدان جامع الشرايط) مراجعه كنيد. كه آنان حجت من بر شما و من حجّت خدا هستم.33
همچنين پدر و پدر بزرگ، بر كودك نابالغ و فرزند مجنون (غير عاقل) و دختر بدون همسر ولايت دارند. بحث تفصيلي در اين باره در كتابهاي فقهي بيان شده است.
برخي از مؤمنين نيز بر برخي ديگر ولايت دارند و خداوند متعال ميفرمايد:
و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعضٍ يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصّلوة و يؤتون الزّكوة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله إنّ الله عزيزٌ حيكمٌ.34
و مردان و زنان با ايمان، اوليا (دوستان) يكديگرند، كه به كارهاي پسنديده واميدارند، و از كارهاي ناپسند بازميدارند، و نماز را برپا ميكنند، و زكات ميدهند، و از خدا و پيامبرش فرمان ميبرند. آنانند كه خدا به زودي مشمول رحمتشان قرار خواهد داد، كه خدا توانا و حكيم است.
معني امر
در بحث ولايت گفتيم كه امامان(ع) صاحبان امر (اولوالامر)اند. براي آگاهي از اين موضوع نيازمند اين توضيح هستيم.
«امر» در زبان عربي و قرآن كريم داراي معاني است، كه عبارتند از:
1. درخواست انجام يا ترك چيزي، و نقطه مقابل آن «نهي» است.
2. اشاره به كاري يا چيزي؛ خداي متعال ميفرمايد:
و شاورهم في الأمر؛
و در كار [ها] با آنان مشورت كن.35
يعني با آنان دربارة مسائل و موضوعات بيروني مانند: تنظيم سپاه و لشكر مشورت كن. و سخن خداي متعال كه: «و أمرهم شوري بينهم؛ و كارشان در ميانشان مشورت است.»36 يعني آنچه مربوط به كارهاي دنيايي آنان است.
3. ولايت و ايجاد براي امور تكويني: خداوند متعال ميفرمايد: «و ما أمرنا إلّا واحدةٌ كلمحٍ بالبصر37؛ و فرمان ما جز يكبار نيست [آنهم] چون چشم بر هم زدني» و اين سخن كه: «إذا قضي أمراً فإنّما يقول له كن فيكون38؛ چون به كاري فرمان دهد، فقط به آن ميگويد: باش، پس ميشود».
4. ولايت بر امور تشريعي، كه ميفرمايد: «و هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و فرستادهاش به كاري فرمان دهند، براي آنان در كارشان اختياري باشد؛ و هر كس خدا و فرستادهاش را نافرماني كند قطعاً دچار گمراهي آشكار گرديده است».39
و از آن جمله ولايت بر امور سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، قضايي، تربيتي و… نظاير اين امور است و ترديدي نيست كه در هر چيزي خداوند، وليّ امر است. و خداوند سبحان، اين ولايت را به رسول خود و اهل بيت او(ع) عطا كرد. پس درست است اگر گفته شود كه ايشان(ع) اولياي امر تكويني و تشريعي هستند. لذا در تفسير اين سخن خداوند كه:
اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت كنيد؛ پس هر گاه در امري [ديني] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز باز پسين ايمان داريد، آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه كنيد، اين بهتر و نيك فرجامتر است.39
بيان شده كه مقصود از اولوالامر، اهل بيت(ع) هستند. رسول خدا(ص) ميفرمايند: «آگاه باشيد كه اهل بيت من وارثان امرم و متصديان امر امتم هستند».40
مردي نزد امام علي(ع) آمد و به آن حضرت عرض كرد: اين امر كه شما اولياي آن هستيد، كدام است؟ امام(ع) فرمودند: «همان امري كه فرشتگان آن را در بهشتي كه در آن همة امور به نحوي استوار فيصله مييابد ـ فرود ميآورند؛ از جمله آفريدهها، روزيها، عمرها، كارها، زندگي، مرگ و علم غيب آسمانها و زمين».
اگر توجه كنيم درمييابيم اينكه اهل بيت(ع) صاحب امراند مطلب غريبي نيست، زيرا در حالي كه فرشتگان، تدبيرگر امور و تقسيم كنندة آن به اذن خداي متعالاند و فرموده است: « فالمقسّمات أمراً؛41 و تقسيم كنندگان كار [ها]» و « فالمدبّرات أمراً؛42 و كار [بندگان] را تدبير ميكنند». پس امامان(ع) به طريق اولي واليان امر او هستند.
و ولايت امر از مقامات اختصاصي امامان(ع) است. و خداوند متعال فرموده است:
و جعلناهم أئمّةً يهدون بأمرنا و أوحينا إليهم فعل الخيرات و إقام الصّلوة و إيتاء الزّكوة و كانوا لنا عابدين.43
و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت ميكردند، و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحي ميكرديم و آنان پرستندة ما بودند.
اين آيه بر آن دلالت ميكند كه هدايت به امر، تفسير معناي امامت است. بنابراين امام، هدايت كنندهاي است كه بنابر امر ملكوتي كه همراه اوست، هدايت ميكند.
علامه طباطبايي ميگويد: «امامت، هدايت به نحو مطلق آن نيست، بلكه آن عبارت از هدايتي است كه بر اساس امر خداوند واقع ميشود، و اين امر همان است كه حقيقت آن در اين سخن خداوند تعيين شده است:
فسبحان الّذي بيده ملكوت كلّ شيءٍ و إليه ترجعون.44
پس [شكوهمند و] پاك است آنكه ملكوت هر چيزي در دست اوست، و به سوي اوست كه باز گردانيده ميشويد.
و:
و فرمان ما جز يك بار نيست [آن هم] چون چشم بر هم زدني.45
اين ولايت بر « امر» از امور بزرگي است كه جز اندكي از مؤمنان، از درك آن عاجزند. چنانكه در حديث شريف آمده است:
همانا امر ما دشوارِ پيچيده به دشواري است، آن را جز بندة مؤمني كه خداوند قلبش را با ايمان آزموده، تحمل نميكند، و سخن ما را جز سينههاي امين و داراي انديشههاي اصيل نميفهمند.
بنابراين براي مؤمنان راهي غير از تسليم شدن كامل در برابر خواست امامان(ع) ـ در اوامر و نواهيشان ـ متصور نيست. اين به سبب وجود رواياتي است كه برتري و فضيلت آن حضرات را در امور تكويني اعجازي متذكر شده است.
علاوه بر اين، اعتقاد صحيح آن است كه اولياي امر در همة زمانها حضور دارند و هيچ زماني تهي از وجود ايشان نيست. و ولي امر ما در اين دوران، حضرت امام مهدي(ع) هستند و از همين روست كه آن حضرت(ع) «صاحب الامر» ناميده شده، همة امور فرو فرستاده شده در شب قدر، بر آن وجود شريف فرود ميآيد. حضرت امام رضا(ع) فرمودند: «هيچ فرشتهاي نيست كه خداوند آن را در امري فرو فرستد، مگر آنكه از امام آغاز ميكند و آن را بر وي عرضه مينمايد. و به حقيقت محلّ عمل فرود فرشتگان از جانب خداوند متعال، صاحب الامر(ع) ميباشد».46
برگرفته از سايت :المهدويه