به نام خدا
حضرت مهدي(ع)، ابعاد مختلفه دارد كه آنچه كه براي بشر واقع شده است، بعض ابعاد اوست.(5)
پيغمبر ميخواست همهي مردم را علي بن ابي طالب(ع) كند، ولي نميشد و اگر بعثت، هيچ ثمرهاي نداشت الاّ وجود علي بن ابيطالب(ع) و وجود امام زمان(ع)، اين هم توفيق بسيار بزرگي بود.
با سلام و درود به پيشگاه مقدس مولود نيمهي شعبان و آخرين ذخيرهي امامت، حضرت بقيّة اللَّه – ارواحنا فداه – و يگانه دادگستر ابدي و بزرگ پرچمدار رهايي انسان از قيود ظلم و ستم استكبار. سلام بر او و سلام بر منتظران واقعي او. سلام بر غيبت و ظهور او و سلام بر آنان كه ظهورش را با حقيقت درك ميكنند و از جام هدايت و معرفت او لبريز ميشوند.(2)
1. بقيّة اللَّه؛ انسان كامل
ميگويند: والعصر ان الانسان لفي خسر. عصر، انسان كامل است، امام زمان(ع) است؛ يعني عصارهي همهي موجودات. قسم به عصارهي همهي موجودات؛ يعني قسم به انسان كامل.(3)
عصر، هم محتمل است كه در اين زمان حضرت مهدي(ع) باشد يا انسان كامل باشد كه مصداق بزرگش رسول اكرمصلي الله عليه وآله وسلم و ائمه هديعليهم السلام و در عصر ما حضرت مهدي(ع) است. قسم به عصارهي موجودات عصر، فشردهي موجودات، آنكه فشردهي همهي عوالم است. يك نسخه است، نسخهي تمام عالم. همهي عالم در اين موجود، در اين انسان كامل عصاره شده است و خدا به اين عصاره قسم ميخورد.(4)
حضرت مهدي(ع)، ابعاد مختلفه دارد كه آنچه كه براي بشر واقع شده است، بعض ابعاد اوست.(5)
پيغمبر ميخواست همهي مردم را علي بن ابي طالب(ع) كند، ولي نميشد و اگر بعثت، هيچ ثمرهاي نداشت الاّ وجود علي بن ابيطالب(ع) و وجود امام زمان(ع)، اين هم توفيق بسيار بزرگي بود. اگر خداي تبارك و تعالي، پيغمبر را مبعوث ميكرد براي ساختن يك چنين انسانهاي كامل، سزاوار بود. لكن آن ها ميخواستند كه همه، آن طوري بشوند، آن توفيق حاصل نشد.(6)
ماه شعبان، شب نيمهي شعبان دارد كه تالي ليلة القدر است. ماه رمضان، مبارك است، براي اين كه ليلة القدر دارد. و ماه شعبان، مبارك است براي اين كه نيمهي شعبان دارد. ماه رمضان مبارك است، براي اين كه نزول وحي در او شده است يا به عبارت ديگر؛ معنويت رسول خدا،صلي الله عليه وآله وحي را نازل كرده است. و ماه شعبان معظم است براي اين كه ماه ادامهي همان معنويات ماه رمضان است. اين ماه مبارك رمضان، جلوهي ليلة القدر است كه تمام حقايق و معاني در او جمع است. و ماه شعبان، ماه امامان است كه ادامهي همان است. در ماه مبارك رمضان، مقام رسول اكرمصلي الله عليه وآله وسلم به ولايت كلي الهي، بالاصالة تمام بركات را در اين جهان بسط داده است و ماه شعبان، كه ماه امامان است، به بركت ولايت مطلقه، به تبع رسول اللَّهصلي الله عليه وآله وسلم همان معاني را ادامه ميدهد…
همان طوري كه رسول اكرمصلي الله عليه وآله وسلم به حسب واقع، حاكم بر جميع موجودات است، حضرت مهدي(ع) نيز، همان طور حاكم بر جميع موجودات است. آن، خاتم رسل است و اين، خاتم ولايت. آن، خاتم ولايت كلي بالاصالة است و اين، خاتم ولايت كلي به تبعيت است.(7)
ماه مبارك رمضان كه ماهي مبارك است، ممكن است براي اين باشد كه ماهي است كه وليّ اعظم، يعني رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم واصل شده و بعد از وصول، ملايكه را و قرآن را نازل كرده است. به قدرت او، ملايكه نازل ميشوند. به قدرت وليّ اعظم است كه قرآن نازل ميشود و ملايك نازل ميشوند. وليّ اعظم، به حقيقت قرآن ميرسد در ماه مبارك و شب قدر و پس از رسيدن، متنزّل ميكند به وسيلهي ملايكه – كه همه تابع او هستند – قرآن شريف را، تا به حدي كه براي مردم بگويد. قرآن در حد ما نيست، در حد بشر نيست. قرآن، سرّي است بين حق و وليّ اللَّه اعظم كه رسول خداست، به تبع او نازل ميشود تا ميرسد به اين جايي كه به صورت حروف و كتاب در ميآيد كه ما هم از آن استفادهي ناقص ميكنيم. و اگر سرّ ((ليلة القدر)) و سرّ ((نزول ملايكه)) در شبهاي قدر – كه الآن هم براي وليّ اللَّه اعظم حضرت صاحب(ع) اين معنا امتداد دارد – سرّ اين ها را ما بدانيم، همهي مشكلات ما آسان ميشود.(8)
…ذوات مطهرهي معصومين از رسول خداصلي الله عليه وآله تا حجت عصر (عجلاللَّه فرجه) كه مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحي و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصيلاند.(9)
من خيلي ناراحت ميشوم از اين كه مثلاً امام عصر(ع) را ميگويند: سلطان السلاطين، خليفة اللَّه است.(10)
مقام مقدس وليّ اللَّه اعظم و بقية اللَّه في ارضه ارواحنا لِمَقدَمِهِ الفداء كه واسطهي فيض و عنايات حق تعالي است.(11)
از پيغمبر گرفته تا امام عصرعليهم السلام همه از گناه ميترسيدند. گناه آنها غير ايني است كه من و شما داريم. آن ها يك عظمتي را ادراك ميكردند كه توجه به كثرت، از گناهان كبيره است پيش آنها.(12)
2. عرضهي اعمال بر امام زمان(عج)
تمام ذرات كارهاي ما تحت نظر خداي تبارك و تعالي است و نامهي اعمال ما به حسب روايات به امام وقت عرضه ميشود. امام زمان(ع) مراقب ما هستند.(13)
توجه داشته باشيد كه در كارهايتان جوري نباشد كه وقتي بر امام زمان(ع) عرضه شد، خداي نخواسته، آزرده بشوند و پيش ملايكة اللَّه يك قدري سرافكنده بشوند كه، اينها شيعههاي من هستند. اينها دوستان من هستند و برخلاف مقاصد خدا عمل كردند. رييس يك قوم اگر قومش خلاف بكند، آن رييس منفعل ميشود.(14)
طوري باشد كه نامهها وقتي عرضه ميشود، ايشان را متأثر نكند.(15)
خلاف ما براي امام زمان(ع) سرشكستگي دارد. دفاتر را وقتي بردند خدمت ايشان و ايشان ديد شيعههاي او (خوب، ما شيعهي او هستيم)، شيعهي او دارد اين كار را ميكند، امام زمان(ع) سرشكسته ميشود. بيدار بشويد كه مسأله خطرناك است و خطر هم خطر شخص نيست، خطر ملت نيست، خطر اسلام است.(16)
قبل از اينكه اين نامهي اعمال ما به پيشگاه خدا و قبل از آن به پيشگاه امام زمان(ع) برسد، خودمان بايد نظر كنيم به اين نامهي اعمالمان.(17)
وقتي نامههاي ما را بردند پيش امام زمان(ع) (در روايات است كه هر هفته ميبرند، هفتهاي دو دفعه). وقتي كه ميبرند، اعمال ما جوري باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم. ما آن طور نيست كه خودسر بخواهيم يك كاري را انجام بدهيم.(18)
اگر يك وقت، نامهي عمل يك روحاني را بردند و به امام زمان(ع) دادند و آن ملايكة اللّهي كه بردند و نامه را دادند، بگويند: اين هم روحاني شما، اين ها پاسداران اسلام شماهستند؟ و امام زمان(ع) خجالت بكشد، نعوذ باللَّه. او علاقه دارد به شما. شما ببينيد اگر اين آقا، خودشان خيلي منزه است، از پسرشان يك چيزي صادر بشود، خودشان سرافكنده ميشوند. اگر از خادمشان يك چيزي صادر بشود، خودشان سرافكنده ميشوند. ما همه خادم هستيم. از ما توقع هست. از شما توقع هست.(19)
من خوف دارم كه كاري بكنيم كه امام زمان(ع) پيش خدا شرمنده بشود. اينها شيعهي تو هستند اين كار را ميكنند! نكند يك وقت خداي نخواسته، يك كاري از ماها صادر بشود كه وقتي نوشته برود، نوشتههاي ملايكةاللهي كه مراقب ما هستند، رقيب هستند، هر انساني، رقيب دارد و مراقبت ميشود. ذرههايي كه بر قلبهاي شما ميگذرد، رقيب دارد. چشم ما رقيب دارد. گوش ما رقيب دارد. زبان ما رقيب دارد. قلب ما رقيب دارد. كساني كه مراقبت ميكنند اين ها را، نكند كه خداي نخواسته از من و شما و ساير دوستان امام زمان(ع) يك وقت، چيزي صادر بشود كه موجب افسردگي امام زمان(ع) باشد. مراقبت كنيد از خودتان، پاسداري كنيد از خودتان.(20)
3. كسب رضايت حضرت بقية اللَّه (عج)
رهبر همهي شما و همهي ما، وجود مبارك بقية اللَّه(ع) است و بايد ماها و شماها طوري رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست، به دست بياوريم.(21)
من اميدوارم كه همهي خواهرها و برادرها و همهي قشرهاي اين ملت و همهي ما، از خدمتگزاران به اسلام و وليّ عصر(ع) باشيم. ما در يك مملكتي هستيم كه مملكت وليّ عصر(ع) است و وظيفهي آنهايي كه در مملكت وليّ عصر(ع) زندگي ميكنند، يك وظيفهي سنگين است. نميتوانيم ما لفظاً بگوييم ما در زير پرچم وليّ عصر(ع) هستيم و عملاً توي آن مسير نباشيم، چنان چه نميتوانيم بگوييم كه ما، جمهوري اسلامي داريم و عملاً آن طور نباشيم، اسلامي نباشيم.(22)
4. انتظار يعني مقابله با ظلم
در بعضي روايات كه من حالا نميدانم صحت و سقمش را، هست كه يكي از چيزهاي مستحب اين است كه مؤمنين در حال انتظار، اسلحه هم داشته باشند. اسلحهي مهيّا، نه اين كه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر. اسلحه داشته باشند براي اين كه با ظلم مقابله كنند، با جور مقابله كنند. تكليف است. نهي از منكر است. به همهي ما تكليف است كه بايد مقابله كنيم با اين دستگاههاي ظالم، خصوصاً دستگاههايي كه با اساس مخالفند.(23)
ما منتظران مقدم مباركش، مكلف هستيم تا با تمام توان كوشش كنيم تا قانون عدل الهي را در اين كشور وليّ عصر(ع) حاكم كنيم و از تفرقه و نفاق و دغلبازي بپرهيزيم و رضاي خداوند متعال را در نظر بگيريم.(24)
اميدوارم كه ما همه جزء هيأت قائميه باشيم و همه به آن وظايفي كه اسلام، قرآن، تحت لواي حضرت صاحب(ع) براي ما تعيين فرمودهاند، عمل كنيم و صورتها را محتواي واقعي به آن بدهيم و الفاظ را معاني حقيقي.
شايد اين وصفي كه براي حضرت صاحب(ع) ذكر شده است، دنبال همين آيه شريفه كه ميفرمايد: قل ا ِنّما ا َعِظُكُم بِواحِدة أن تَقوموا لِلّه مثني و فرادي، دنبال همين معنا باشد كه همه بايد قيام بكنيم. قيام واحد كه بالاترين قيام، همان قيام آن شخص واحد است. و همهي قيامها بايد دنبال آن قيام باشد و قيام للّه باشد. خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كه: قل انّما اعظكم بواحدة. به امت بگو كه فقط من يك موعظه دارم به شما و آن موعظه اين است كه، قيام كنيد و قيام لِلّه باشد. قيام لِلّه كنيد. البته آن حضرت قيام لِلّه ميفرمايند و آن لِلّهي كه و آن خلوصي كه براي ايشان هست، براي ديگران نيست. لكن شيعههاي بزرگوار آن حضرت هم بايد پيروي از او بكنند در اينكه قيام كنند لِلّه، براي خدا.(25)
اميد آن است كه مسلمانان و مستضعفان جهان به پاخيزند و داد خود را از مستكبران بگيرند و مقدّمات فرج آل محمد صلّي اللَّه عليه و آله را فراهم نمايند.(26)
ان شاءاللَّه، اسلام را به آن طور كه هست، در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند و دنيا، دنياي اسلام باشد و زور و ظلم و جور از دنيا بر طرف بشود و مقدّمه باشد براي ظهور وليّ عصر ارواحنا له الفداء.(27)
اين چيزي كه ما در اين وقت، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است. همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نميشود. بلكه با وضعي كه بسياري دارند، انتظار نيست.(28)
فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم. كار را همچو بكنيم كه مهيّا بشود عالم، براي آمدن حضرت(ع).(29)
5. برداشتهاي انحرافي از انتظار
بعضيها انتظار فرج را به اين ميدانند كه در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان (ع) را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند كه يك همچو اعتقادي دارند، بلكه بعضي از آنها را كه من سابقاً ميشناختم، بسيار مرد صالحي بود. يك اسبي هم خريده بود. يك شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب(ع) بود. اينها به تكاليف شرعي خودشان هم عمل ميكردند و نهي از منكر هم ميكردند و امر به معروف هم ميكردند، لكن همين. ديگر غير از اين كاري ازشان نميآمد و به فكر اين هم، كه يك كاري بكنند، نبودند.
يك دستهي ديگري بودند كه انتظار فرج را ميگفتند: اين است كه، ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه ميگذرد، بر ملتها چه ميگذرد، بر ملت ما چه ميگذرد. به اين چيزها، ما كار نداشته باشيم. ما تكليفهاي خودمان را عمل ميكنيم. براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء اللَّه درست ميكنند. ديگر ما تكليفي نداريم. تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آن چه در دنيا ميگذرد يا در مملكت خودمان نداشته باشيم. اينها هم يك دستهاي، مردمي بودند كه صالح بودند.
يك دستهاي ميگفتند: كه خوب! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري ميخواهند بكنند، گناهها زياد بشود كه فرج نزديك بشود.
يك دستهاي از اين بالاتر بودند. ميگفتند: بايد دامن زد به گناهها. دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت(ع) تشريف بياورند. اين هم يك دستهاي بودند كه البته در بين اين دسته، منحرفهايي هم بودند. اشخاص سادهلوح هم بودند. منحرفهايي هم بودند كه براي مقاصدي، به اين امر دامن ميزدند.
يك دستهي ديگري بودند كه ميگفتند: هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعض رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر عَلَمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن عَلَم، عَلَم باطل است. آن ها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتي باشد. در صورتي كه آن روايات كه هر كس عَلَم بلند كند عَلَم مهدي، به عنوان مهدويّت بلند كند. حالا ما فرض ميكنيم كه يك همچو رواياتي باشد، آيا معنايش اين نيست كه ما تكليفمان ديگر ساقط است. يعني خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن؟ اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد. حضرت صاحب كه تشريف ميآورند، براي چي ميآيند؟
براي اينكه گسترش بدهند عدالت را. براي اينكه حكومت را تقويت كنند. براي اينكه فساد را از بين ببرند. ما برخلاف آيات شريفهي قرآن، دست از نهي از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اين كه حضرت بيايند. حضرت بيايند چه ميكنند؟
حضرت ميآيند ميخواهند همين كارها را بكنند. الآن ديگر ما هيچ تكليفي نداريم؟ ديگر بشر تكليفي ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! به حسب رأي اين جمعيت كه بعضيشان بازيگرند و بعضيشان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام! هر كسي نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده است، براي اينكه حضرت دير ميآيند! و هركسي دعا كند به صدام، براي اينكه، اين فساد زياد ميكند. ما بايد دعاگوي آمريكا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذناب شان، از قبيل صدام باشيم و امثال اينها، تا اين كه اينها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟
حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند. همان كاري كه ما ميكنيم و ما دعا ميكنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت ميخواهند همين را بَرَش دارند. ما اگر دستمان ميرسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم. تكليف شرعي ماست. منتها ما نميتوانيم. ايني كه هست، اين است كه حضرت عالم را پر ميكنند از عدالت. نه شما دست برداريد از اين تكليفتان، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد.(30)
((اگر خود حضرت صاحب(ع) مقتضي بدانند، خوب، خودشان تشريف بياورند))! يكي از علما اين جوري ميگفت (خدا رحمتش كند) كه: ((من كه دلم بيشتر از حضرت صاحب(ع) براي اسلام نسوخته است. خوب ايشان هم كه ميبينند اين را، خود ايشان بيايند، چرا من بكنم؟)).
اين منطق اشخاصي است كه ميخواهند از زير بار دَر بروند. اسلام، اينها را نميپذيرد. اسلام، اينها را به هيچ چيز نميشمرد. اينها ميخواهند از زير بار دَر بروند. يك چيزي درست ميكنند. دو تا روايت از اين طرف، از آن طرف ميگردند، پيدا ميكنند كه خير، ((با سلاطين مثلاً بسازيد، دعا كنيد به سلاطين)). اين، خلاف قرآن است. اينها نخواندهاند قرآن را. اگر صد تا هم چو روايتهايي بيايد، ضرب به جدار ميشود. خلاف قرآن است، خلاف سيرهي انبياست يا اينكه روايتي نيست. شما وقتي ملاحظه ميكنيد آن همه رواياتي كه اگر كسي ميل به اين بكند. كه رواياتي است كه: اگر مايل باشي كه زنده باشد اين سلطان، تو هم با او هستي. مسلمان مگر ميشود مايل باشد به اينكه يكي زنده باشد و ظلم بكند، آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسي كه آدم ميكشد؟ عالِم ميكشد؟ علما را ميكشد؟(31)
اينهايي كه ميگويند كه هر عَلَمي بلند بشود / و هر حكومتي / خيال كردند كه هر حكومتي باشد، اين برخلاف انتظار فرج است. اينها نميفهمند چي دارند ميگويند. اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرفها را بزنند. نميدانند دارند چي چي ميگويند. حكومت نبودن؛ يعني اين كه همهي مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند. برخلاف نص آيات الهي رفتار بكنند. ما اگر فرض ميكرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار ميزديم، براي اين كه خلاف آيات قرآن است.(32)
ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد. در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توي دهنش بزند و نگذارد كه اينقدر ظلم زياد بشود، اين ارزش دارد. ما تكليف داريم آقا! اينطور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان(ع) هستيم، پس ديگر بنشينيم در خانههامان، تسبيح را دست بگيريم و بگوييم عجّل علي فرجه. عجّل با كار شما بايد تعجيل بشود. شما بايد زمينه را فراهم كنيد براي آمدن او و فراهم كردن اين است كه، مسلمين را با هم مجتمع كنيد. همه با هم بشويد، انشاءاللَّه ظهور ميكند ايشان.(33)
6. لزوم حكومت اسلامي در دوران غيبت كبري
اكنون كه دوران غيبت امام(ع) پيش آمده و بناست احكام حكومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا كند و هرج و مرج روا نيست، تشكيل حكومت لازم ميآيد. عقل هم به ما حكم ميكند كه تشكيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند، بتوانيم جلوگيري كنيم. اگر به نواميس مسلمين تهاجم كردند، دفاع كنيم.(34)
از غيبت صغري تا كنون كه هزار و چند صد سال ميگذرد و ممكن است صد هزار سال ديگر بگذرد، و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورند، در طول اين مدت مديد، احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كاري خواست بكند؟ هرج و مرج است؟!
قوانيني كه پيغمبر اسلامصلي الله عليه وآله در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراي آن، بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشيد، فقط براي مدت محدودي بود؟ آيا خدا، اجراي احكامش را محدود كرد به دويست سال؟ و پس از غيبت صغري، اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است؟
اعتقاد به چنين مطالبي يا اظهار آنها بدتراز اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است. هيچ كس نميتواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضي وطن اسلامي دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود، قانون كيفري اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود.(35)
اكنون كه شخص معيني از طرف خداي تبارك و تعالي براي احراز امر حكومت در دورهي غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد؟ ديگر اسلام نميخواهيم؟ اسلام فقط براي دويست سال بود؟ يا اين كه اسلام، تكليف را معين كرده است، ولي تكليف حكومتي نداريم؟
معناي نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دست برود و ما با بيحالي، دست روي دست بگذاريم كه هر كاري ميخواهند بكنند؟ و ما اگر كارهاي آنها را امضاء نكنيم، رد نميكنيم. آيا بايد اينطور باشد؟ يا اين كه حكومت لازم است و اگر خدا، شخص معيني را براي حكومت در دورهي غيبت تعيين نكرده است، لكن آن خاصيت حكومتي را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ع) موجود بود، براي بعد از غيبت هم قرار داده است.(36)
نگوييد بگذار تا امام زمان(ع) بيايد. شما نماز را هيچ وقت ميگذاريد تا وقتي كه امام زمان(ع) آمد، بخوانيد؟ حفظ اسلام واجبتر از نماز است. منطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه ميگفت: ((بايد معاصي را رواج داد تا امام زمان(ع) بيايد. اگر معصيت رواج پيدا نكند، حضرت ظهور نميكند!)) اينجا ننشينيد فقط مباحثه كنيد، بلكه در ساير احكام اسلام مطالعه كنيد. حقايق را نشر دهيد، جزوه بنويسيد و منتشر كنيد. البته، مؤثر خواهد بود. من تجربه كردهام كه تأثير دارد.(37)
از همه شكنندهتر، شعار گمراهكنندهي ((حكومت قبل از ظهور امام زمان(ع) باطل است)) و هزاران ((اِن قلت)) ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايي بود كه نميشد با نصيحت و مبارزهي منفي و تبليغات، جلوي آنها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند، وسيلهاش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد، سينه را براي مقابله با هر تير زهرآگيني كه به طرف اسلام شليك ميشد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.(38)
اين نويسندهي جاهل باز در كتابچهي پوسيده، حرفهايي نسنجيده به دين و دينداران نسبت ميدهد و از آن، نتيجههاي شگفتآور ميگيرد. ميگويد: (دين امروز ما ميگويد: هر دولتي كه پيش از قيام قائم برپا شود، باطل است – كل رايةٍ تُرفع قبل قيام القائم، فصاحبها طاغوت يعبد من دون اللَّه – . ميگويد: كار سلطان و همراهي با آن عديل كفر است – سألته عن عمل السلطان؟ فقال: الدخول في اعمالهم و العون لهم و السعي في حوائجهم عديل الكفر – . ميگويد: قتال به همراهي غير امام مانند خوردن گوشت خوك و خون است). بلكه در حديث صحيح، آماده بودن براي جنگ با دشمن را هم نهي كرده.
اين نويسنده، مطالب را درهم و برهم كرده و روي هم ريخته، بيخردانه به اعتراض برخاسته. اين احاديث هيچ مربوط به تشكيل حكومت خدايي عادلانه كه هر خردمند لازم ميداند، نيست. بلكه در روايت اول، دو احتمال است. يكي آنكه راجع به خبرهاي ظهور وليّ عصر(ع) باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد عَلَمهايي كه به عنوان امامت قبل از قيام قائم برپا ميشود، باطل است. چنانچه در ضمن همين روايت، علامتهاي ظهور هم ذكر شده است. و احتمال ديگر آن كه از قبيل پيش گويي باشد از اين حكومتهايي كه در جهان تشكيل ميشود تا زمان ظهور كه هيچكدام به وظيفهي خود عمل نميكنند و همينطور هم تاكنون بوده. شما چه حكومتي در جهان بعد از حكومت علي بن ابيطالب(ع) سراغ داريد كه حكومت عادلانه باشد و سلطانش، طاغي و برخلاف حق نباشد؟
اكنون اگر كسي تكذيب كند از وضع يك حكومتي كه اين حكومتها جائرانه است و كسي هم تا زمان دولت حق نميتواند آنها را اصلاح كند، چه ربط دارد به اين كه حكومت عادلانه نبايد تشكيل داد؟ بلكه اگر كسي جزيي اطلاع از اخبار ما داشته باشد، ميبيند كه هميشه امامان شيعه با آن كه حكومتهاي زمان خود را حكومت ظالمانه ميدانستند و با آنها آن طورها كه ميدانيد سلوك ميكردند، در راهنمايي براي حفظ كشور اسلامي و در كمكهاي فكري و عملي، كوتاهي نميكردند و در جنگهاي اسلامي در زمان خليفهي جور باز شيعيان علي(ع) پيشقدم بودند. جنگهاي مهم و فتحهاي شاياني كه نصيب لشكر اسلام شده، مطلعين ميگويند و تاريخ نشان ميدهد كه، يا به دست شيعيان علي(ع) يا به كمكهاي شايان تقدير آنها بوده، شما همه ميدانيد كه سلطنت بني اميه در اسلام، بدترين و ظلمانهترين سلطنتها بوده و دشمني و رفتارشان را با آل پيغمبرصلي الله عليه وآله وسلم و فرزندان علي بن ابيطالبعليهم السلام همه ميدانيد. و در ميان همهي بني هاشم، بدسلوكي و ظلمشان نسبت به علي بن الحسين زين العابدين(ع) بيشتر و بالاتر بود. به همين سلطنت وحشيانهي جائرانه ببينيد علي بن الحسين(ع) چه قدر اظهار علاقه ميكند….
اما روايت دوم كه ميگفت: داخل شدن در عمل سلطان و معاونت كردن از او و رفع حاجت او را كردن، همدوش كفر است. اين ماجراجوي بيخرد چنانچه تاكنون ديديد و عادت دارد، در نقل روايات خيانت ميكند وگرنه مطلب، روشنتر از آن است كه در آن، خود را نيازمند به جواب بدانيم. اين روايت و امثال آن كه روايات بسياري است، جلوگيري از داخل شدن در تشكيلات دولت است براي اعانت به ظالم و كمك كاري كردن بر ستمكاريها. اين در تمام قوانين عالم ممنوع است…. ما ميگوييم در همان تشكيلات خانمانسوز ديكتاتوري هم اگر كسي وارد شود براي جلوگيري از فسادها و براي اصلاح حال كشور و توده، خوب است. بلكه گاهي هم واجب ميشود. خوب است آقايان رجوع كنند به كتب فقها در باب ولايت از قِبَل ظالم، ببينند آنها چه ميگويند….
اين بيخردان ماجراجو فقط براي آن كه دولت و ملت را با دينداري و دينداران و خصوصاً با ملاّها بدبين كنند، در ميان كتابها ميگردند، يك حديث پيدا ميكنند. بيآن كه بگويند اين حديث در چه موضوعي وارد شده است، به چشم آنها ميكشند. غافل از آن كه خوانندگان اين اوراق، بسياريشان دست كم با تاريخ اسلام سر و كار دارند. آنها ميدانند از اصحاب خاص ائمه و دوستان خصوصي اين خاندان، در شغل دولتي داخل بودند و ائمهي دين آنها را تأييد و تمجيد ميكردند؛ مثل: علي بن يقطين و محمد بن اسماعيل بن بزيع و عبداللَّه نجاشي؛ والي اهواز و ديگران و همينطور از بزرگان علماي ما در دربار سلاطين وارد بودند، چنانچه پيش از اين، اسم آنها را برديم.
و اما روايت سوم كه ميگويد: قتال به همراهي غير امام، مانند خوردن گوشت خوك و خون است. اين جاهل بيخرد، نسنجيده و كتابهاي فقها را نديده، اين بيهوده را ميگويد. در اسلام، دوگونه جنگ است كه يكي را جهاد ميگويند و آن كشورگيري است با شرطهايي كه براي آن شده است و ديگري، جنگ براي استقلال كشور و دفع اجانب از آن است.
جهاد كه عبارت از كشورگيري و فتح ممالك است، پس از آن است كه، دولت اسلامي با وجود امام يا به امر امام تشكيل ميشود و در اين صورت، اسلام بر تمام مردان كه به حدّ بلوغ رسيده باشند و افتاده و عاجز نباشند و مملوك كه از افراد اجانب است، نباشند، واجب كرده است كه براي كشورگيري حاضر شوند و قانون اسلام را در سرتاسر ممالك جهان منتشر كنند و بايد همهي جهانيان بدانند كه كشورگيري اسلام با كشورگيري فرمانفرمايان جهان، فرقها دارد….
و چون معلوم شد كه جهاد اسلامي، كشورگيري مانند ساير كشورگيريها نيست. البته بايد تشكيل حكومت اسلامي در تحت نظر امام عادل يا به امر او بشود تا به اين امر اقدام شود وگرنه، چون كشورگيري ديگر جهانيان شود كه آن از حكم خرد، بيرون و از بيدادگريها و ستمكاريها به شمار ميرود و اسلام و تمدن و عدالت اسلامي از آن دور و بري است.
و اما قسم دوم از جنگ اسلامي كه به نام دفاع اسم برده شده و آن، جنگيدن براي حفظ استقلال كشور و دفاع از اجانب است، به هيچ وجه مشروط به وجود امام يا نايب امام نيست و كسي از مجتهدين نگفته كه دفاع را بايد با امام يا جانشين آن كرد، بلكه بر تمام افراد توده واجب است به حكم اسلام، از كشور اسلامي محافظت كنند و استقلال آن را پابرجا نمايند.(39)
7. انقلاب اسلامي، مقدمهي نهضت جهاني حضرت وليّ عصر (عج)
انقلاب مردم ايران، نقطهي شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجّت – ارواحنا فداه – است كه خداوند بر همهي مسلمانان و جهانيان منّت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.(40)
ما امروز دورنماي صدور انقلاب اسلامي را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش ميبينيم و جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميد بخش آتيهي روشن است و وعدهي خداوند تعالي را نزديك و نزديكتر مينمايد. گويي جهان مهيّا ميشود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكّه معظّمه، و كعبهي آمال محرومان و حكومت مستضعفان.(41)
اين كشوري كه كشور ائمهي هدي و كشور صاحب الزمان(ع) است، بايد كشوري باشد كه تا ظهور موعود ايشان به استقلال خودش ادامه بدهد ،قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد كه عالم را انشاءاللَّه به عدل و داد بكشد و از اين جورهايي كه بر مستضعفان ميگذرد،جلوگيري كند.(42)
من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقي برسيم، و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت وليّ عصر(ع) است.(43)
ما با خواست خدا، دست تجاوز و ستم همهي ستمگران را در كشورهاي اسلامي ميشكنيم و با صدور انقلابمان كه در حقيقت، صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمديصلي الله عليه وآله است، به سيطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه ميدهيم و به ياري خدا، راه را براي ظهور منجي، مصلح كل و امامت مطلق حق، امام زمان – ارواحنا فداه – هموار ميكنيم.(44)
اگر اين جمهوري اسلامي از بين برود، اسلام آنچنان منزوي خواهد شد كه تا آخرِ ابد، مگر در زمان حضور حضرت، نتواند سرش را بلند كند.(45)
تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان – ارواحنا فداه – را مفيد و راهگشا ميدانستند. امروز از اين كه در گوشهاي خلاف شرعي كه هرگز خواست مسؤولين نيست، رخ ميدهد، فرياد وا اسلاما سر ميدهند! ديروز حجتيهايها، مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحهي مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمهي شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابيتر از انقلابيون شدهاند.(46)
8. مهيّا شدن براي ظهور
ما بايد در اينطور روزها و در اينطور ايام اللَّه توجه كنيم كه خودمان را مهيّا كنيم از براي آمدن آن حضرت. من نميتوانم اسم رهبر روي ايشان بگذارم، بزرگتر از اين است. نميتوانم بگويم كه شخص اول است، براي اين كه دومي در كار نيست. ايشان را نميتوانيم ما با هيچ تعبيري تعبير كنيم الاّ همين كه مهدي موعود است. آني است كه خدا ذخيره كرده است براي بشر و ما بايد خودمان را مهيّا كنيم از براي اين كه اگر چنانچه موفق شديم انشاءاللَّه به زيارت ايشان، طوري باشد كه روسفيد باشيم پيش ايشان. تمام دستگاههايي كه الآن به كار گرفته شدهاند در كشور ما، اميدوارم كه در ساير كشورها هم توسعه پيدا بكند. بايد توجه به اين معنا داشته باشند كه خودشان را مهيّا كنند براي ملاقات حضرت مهدي(ع).(47)
9. اصلاحات مصلح موعود
مكتب وليّ امر را به آن توجه كنيد كه، براي تعليم و تربيت اين انسان است كه از حدّ حيوانيت برسانَدَش به حدّ انسانيت و رشد انساني پيدا كند و تربيتهاي انساني پيدا كند و تعليمات، تعليمات صحيح باشد.(48)
وليّ عصر – ارواحنا له الفداء – كه او تا ازل احياء ميكند دين خداي تبارك و تعالي را.(49)
دنيا عليل است. سران همه كشورها، الاّ انگشت شمار، نميتوانم بگويم اين يكي دوتا، سه تا، سران همهي اينها، مردم را مسموم كردهاند و افكار ملتهاي خودشان را مسموم كردهاند و عليل كردهاند ملتهاي خودشان را. آنقدر تحقير كردهاند از اين ملتها، آنقدر اينها را در فشار اقتصادي قرار دادهاند و آنقدر اين بيچارهها زحمت كشيدند و زحمتهايشان را ديگران به غارت بردند، كه عليل شدند. افكارشان از بين رفته است. يكي ميخواهد كه بيايد احياء كند اين افكار را. و من اميدوارم كه انشاءاللَّه حضرت بقيّة اللَّه(ع) زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعي بشر، با آن دم مسيحايي خود، اصلاح كنند اينها را.(50)
مهدي منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از كعبه ندا سر ميدهد و بشريت را به توحيد ميخواند.(51)
حكومت جور بسته بشود و از بين برود. معروف در كار باشد. منكرات از بين بروند. حضرت صاحب(ع) – ارواحنا فداه – هم كه تشريف ميآورند، براي همين معناست.(52)
آن كاري كه لشكر امام زمان(ع) بايد بكند، با آن كاري كه لشكر طاغوت ميكرد، فرق دارد. همانطوري كه خود امام زمان(ع) با طاغوت فرق داشت. آن، حكومت جور بود و اين، حكومت عدل. آن، حكومت طاغوت بود و اين، حكومت خدا. (53)
10. جامعهي پس از ظهور
الف – زيباييها
به ما اين وعده را دادهاند كه، در يك وقتي كه امام زمان(ع) ظهور كند، اين اختلافات از بين ميرود و همه برادروار با هم هستند. ديگر زورمند و زوركشي در كار نميماند.(54)
و لهذا ميبينيد فساد در آن وقت بود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود. بله، در زمان حضرت صاحب(ع) حكومت، واحد ميشود. قدرت حكومت …. عدالت، يك عدالت اجتماعي در همهي عالم ميآيد، اما نه اين كه انسانها بشوند يك انسان ديگر. انسانها همانها هستند كه يك دستهشان خوبند، يك دستهشان بد. منتها آنهايي كه بد هستند، ديگر نميتوانند كارهاي خلاف بكنند.(55)
آنچه غايت تعليمات اسلامي است، همزيستي مسالمتآميز در سطح جهان است، كه اميد است با تعجيل در ظهور مهدي آخرالزمان – ارواحنا فداه – حاصل شود. و رسيدن انسانها به كمال و سعادت اخروي است كه خداوند نصيب همگان فرمايد.(56)
ب – زشتيها
در حكومت عدل بقيّة اللَّه(ع) هم عدالت جاري ميشود، لكن حبّهاي نفساني در بسياري از قشرها باقي است و همان حبهاي نفساني است كه بعضي روايات هست كه حضرت مهدي(ع) را تكفير ميكنند.(57)
ما نبايد توقع داشته باشيم كه، صبح كنيم در حالي كه همه چيز سر جاي خودش باشد. در زمان حضرت صاحب(ع) هم كه ايشان با تمام قدرت ميخواهند عدل را اجرا نمايند، با اين ترتيب نميشود كه هيچ كس حتي خلاف پنهاني هم نكند. و بالاخره همانها هم كه مخالف هستند، حضرت صاحب(ع) را شهيد ميكنند و در روايات قريب به اين معنا دارد كه بعضي فقهاي عصر با ايشان مخالفت ميكنند.(58)
شما بدانيد كه اگر امام زمان(ع) حالا بيايد، باز اين قلمها مخالفند با او.(59)
11. مفهوم واقعي عدالت
حالا البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نميتوانيم بكنيم. اگر ميتوانستيم ميكرديم. اما چون نميتوانيم بكنيم، ايشان بايد بيايند. الآن عالم پر از ظلم است. شما يك نقطه هستيد در عالم. عالم پر از ظلم است، ما اگر بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم. تكليف مان است. ضرورت اسلام و قرآن، تكليف ما كرده است كه بايد برويم همهي كار را بكنيم. اما نميتوانيم بكنيم. چون نميتوانيم بكنيم، بايد او بيايد تا بكند، اما ما بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم، كار را همچو بكنيم كه مهيّا بشود عالم براي آمدن حضرتعليه السلام.(60)
قضيهي غيبت حضرت صاحبعليه السلام، قضيهي مهمي است كه به ما مسايلي ميفهماند. مِنْجمله اينكه؛ براي يك همچو كار بزرگي كه در تمام دنيا، عدالت به معناي واقعي اجرا بشود، در تمام بشر نبوده كسي الاّ مهدي موعودعليه السلام كه خداي تبارك و تعالي او را ذخيره كرده است براي بشر. هريك از انبيا كه آمدند، براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همهي عالم بكنند، لكن موفق نشدند. حتي رسول ختمي مرتبتصلي الله عليه وآله وسلم كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به اين معنا. و آن كسي كه به اين معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد نه آن هم اين عدالتي كه مردم عادي ميفهمند – كه فقط قضيهي عدالت در زمين براي رفاه مردم باشد – بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيّت. انسان اگر هر انحرافي پيدا كند؛ انحراف عملي، انحراف روحي، انحراف عقلي، برگرداندن اين انحرافات را به معناي خودش، اين ايجاد عدالت است در انسان. اگر اخلاقش، اخلاق منحرفي باشد، از اين انحراف وقتي به اعتدال برگردد، اين عدالت در او تحقق پيدا كرده است. اگر در عقايد، يك انحرافاتي و كجيهايي باشد، برگرداندن آن عقايد كج به يك عقيدهي صحيح و صراط مستقيم، اين ايجاد عدالت است در عقل انسان. در زمان ظهور مهدي موعودعليه السلام كه خداوند ذخيره كرده است او را، از باب اين كه هيچ كس در اولين و آخرين، اين قدرت برايش نبوده است و فقط براي حضرت مهدي موعودعليه السلام بوده است كه تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چيزي كه انبيا موفق نشدند به آن، با اين كه براي آن خدمت آمده بودند، خداي تبارك و تعالي ايشان را ذخيره كرده است كه همان معنايي كه همهي انبيا آرزو داشتند، لكن موانع، اسباب اين شد كه نتوانستند اجرا بكنند و همهي اوليا آرزو داشتند و موفق نشدند كه اجرا بكنند، به دست اين بزرگوار اجرا بشود. اين كه اين بزرگوار را طول عمر داده، خداي تبارك و تعالي، براي يك همچو معنايي، ما از آن ميفهميم كه در بشر كسي نبوده است ديگر، قابل يك همچو معنايي نبوده است. و بعد از انبيا كه آنها هم بودند، لكن موفق نشدند، كسي بعد از انبيا و اولياي بزرگ، پدران حضرت موعودعليه السلام، كسي نبوده است كه بعد از اين، اگر مهدي موعودعليه السلام هم مثل ساير اوليا به جوار رحمت حق ميرفتند، ديگر در بشر، كسي نبوده است كه اين اجراي عدالت را بكند. نميتوانسته و اين، يك موجودي است كه ذخيره شده است براي يك همچو مطلبي. و لهذا به اين معنا، عيد مولود حضرت صاحب – ارواحنا له الفداء – بزرگترين عيد براي مسلمين است و بزرگترين عيد براي بشر است نه براي مسلمين.
اگر عيد ولادت حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم بزرگترين عيد است براي مسلمين. از باب اين كه موفق به توسعهي آن چيزهايي كه ميخواست توسعه بدهد، نشد؛ چون حضرت صاحبعليه السلام اين معنا را اجرا خواهد كرد و در تمام عالم زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. به همهي مراتب عدالت، به همهي مراتب دادخواهي، بايد ما بگوييم كه عيد شعبان – عيد تولد حضرت مهديعليه السلام – بزرگترين عيد است براي تمام بشر – وقتي كه ايشان ظهور كنند ان شاءاللَّه (خداوند تعجيل كند در ظهور او). تمام بشر را از انحطاط بيرون ميآورد. تمام كجيها را راست ميكند: ((يملأ الأرض عدلاً بعد ما مُلِئت جوراً)) همچو نيست كه اين عدالت همان كه ماها از آن ميفهميم، كه نه يك حكومت عادلي باشد كه ديگر جور نكند. آن، اين هست اما خير، بالاتر از اين معناست. معني ((يملأ الأرض عدلاً بعد ما ملئت جوراً))، الآن زمين و بعد از اين،از اين هم بدتر شايد بشود. پر از جور است. تمام نفوسي كه هستند انحرافات در آنها هست. حتي نفوس اشخاص كامل هم در آن، انحرافاتي هست ولو خودش نداند. در اخلاقها، انحراف هست. در عقايد، انحراف هست. در اعمال، انحراف هست و در كارهايي هم كه بشر ميكند، انحرافش معلوم است و ايشان مأمورند براي اين كه تمام اين كجيها را مستقيم كنند و تمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال كه واقعاً صدق بكند: ((يملأ الأرض عدلاً بعد ما ملئت جوراً)). از اين جهت، اين عيد، عيد تمام بشر است. تمام بشر را ايشان هدايت خواهند كرد ان شاء اللَّه و ظلم و جور را از تمام روي زمين برميدارند به همان معناي مطلقش. از اين جهت اين عيد، عيد بسيار بزرگي است كه به يك معنا از عيد ولادت حضرت رسولصلي الله عليه وآله وسلم كه بزرگترين اعياد است، اين عيد به يك معنا بزرگتر است.(61)
چه مبارك است ميلاد بزرگ شخصيتي كه برپا كنندهي عدالتي است كه بعثت انبياعليهم السلام براي آن بود و چه مبارك است زادروز اَبَرمردي كه جهان را از شرّ ستمگران و دغلبازان تطهير مينمايد و زمين را پس از آن كه ظلم و جور، آن را فراگرفته، پر از عدل و داد مينمايد و مستكبران جهان را سركوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض مينمايد. و چه مسعود و مبارك است روزي كه جهان از دغلبازيها و فتنه انگيزيها پاك شود و حكومت عدل الهي بر سراسر گيتي گسترش يابد و منافقان و حيله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالي بر بسيط زمين، افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامي بر بشريت حاكم شود و كاخهاي ستم و كنگرههاي بيداد فروريزد و آن چه غايت بعثت انبيا عليهم صلوات اللَّه و حاميان اولياعليهم السلام بوده، تحقق يابد و بركات حق تعالي بر زمين نازل شود و قلمهاي ننگين و زبانهاي نفاق افكن، شكسته و بريده شود و سلطان حق تعالي بر عالم پرتو افكن گردد و شياطين و شيطان صفتان به انزوا گرايند و سازمانهاي دروغين حقوق بشر از دنيا برچيده شوند. و اميد است كه خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور اين مولود فرخنده هر چه زودتر فرارساند و خورشيد هدايت و امامت را طالع فرمايد.(62)
12. فقها؛ حجت امام بر مردم
اسحاق بن يعقوب، نامهاي براي حضرت وليّ عصرعليه السلام مينويسد و از مشكلاتي كه برايش رخ داده، سؤال ميكند و محمد بن عثمان عمري – نمايندهي آن حضرت – نامه را ميرساند. جواب نامه به خط مبارك صادر ميشود كه … در حوادث و پيش آمدها به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدايم …..(63)
فقها از طرف امامعليه السلام حجت بر مردم هستند.(64)
ولايت فقيه همان ولايت فقيه رسول اللَّهصلي الله عليه وآله وسلم است. قضيهي ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد. ولايت فقيه يك چيزي است كه خداي تبارك و تعالي درست كرده است، همان ولايت رسولاللَّهصلي الله عليه وآله وسلم است و اينها از ولايت رسولاللَّهصلي الله عليه وآله وسلم هم ميترسند.(65)
روحانيون با هم بايد باشند. اينها همه لشكر امام زمانعليه السلام هستند.(66)
اگر خداي نخواسته، روحانيوني كه مدعي اين هستند كه، الآن نمايندهي امام زمانعليه السلام در بين مردم هستند، اگر خداي نخواسته از يكي شان يك چيزي صادر بشود كه برخلاف اسلام باشد، اين طور نيست كه فقط خودش را از بين برده باشد. اين، حيثيت روحانيت را لكهدار كرده است.
اينكه اين نماينده، يعني مدّعاي نمايندگي از طرف امام زمانعليه السلام و اسلام دارد، نمايندهي امام زمانعليه السلام اگر خداي نخواسته يك قدمي كج بردارد، اين اسباب اين ميشود كه مردم به روحانيت بدبين بشوند. بدبين شدن به روحانيت و شكست روحانيت، شكست اسلام است. آن كه حفظ كرده تا حالا اسلام را، اين طبقه بوده و اگر در اين طبقه، شخصي يا اشخاصي پيدا بشود كه برخلاف مصالح اسلام خداي نخواسته عمل بكند، جرمي است كه از آدمكشي بدتر است. جرمي است كه از همهي معاصي بدتر؛ براي اين كه جرم صادر ميشود از كسي كه آبروي يك روحانيت را از بين ميبرد و آنهايي كه غافل هستند از اسلام، گاهي وقتها برميگرداند، اين، اينطور نيست كه وارد شده است كه اگر چنانچه عالِم فاسد بشود، عالَم فاسد ميشود. براي اين كه عالِم /نماينده/ به حسب ظاهر، نمايندهي امام است.(67)
13 – دعا
خداوندا!…. دعاي خير حضرت بقيّةاللَّه – ارواحنا فداه – را شامل حالمان گردان.(68)
اميد است آفتاب درخشان اسلام بر جهانيان نورافشاند و مقدمات ظهور منجي بشريت را فراهم آورد.((و ما ذلك علي اللَّه بعزيز)).(69)
خداوندا! تلخي اين روزها را به شيريني فرج حضرت بقية اللَّه – ارواحنا لتراب مقدمه الفداء – و رسيدن به خودت، جبران فرما.(70)
ما را موفق كند كه به لقاي جمال مبارك امام زمانعليه السلام موفق بشويم.(71)
و من اميدوارم كه خداي تبارك و تعالي به ما توفيق بدهد كه، ما بتوانيم به اين مقصدي كه مقصد انبياست، برسيم و ما ان شاءاللَّه با هم باشيم و اين قافله را با هم به منزل برسانيم و اين امانت را به صاحب امانت، رد كنيم.(72)
خداوند، همه ما را از اين قيدهاي شيطاني رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهي را به سرمنزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت، حضرت مهدي موعود – ارواحنا لمقدمه الفداء – رد كنيم.(73)
بار الها! اين كشور، وابسته به رسول اكرم صلي الله عليه وآله و اهل بيت گرامي اواست و كشور حضرت بقية اللَّه – ارواحنا لمقدمه الفداء – است.(74)
14. عشق در شعر امام
روز وصل
غم مخور، ايام هجران رو به پايان ميرود اين خماري از سر ما ميگساران ميرود
پرده را از روي ماه خويش بالا ميزند غمزه را سَر ميدهد، غم از دل و جان ميرود
بلبل اندر شاخسار گُل هويدا ميشود زاغ با صد شرمساري از گلستان ميرود
محفل از نور رخ او، نورافشان ميشود هرچه غير از ذكر يار، از ياد رندان ميرود
ابرها، از نور خورشيد رخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان ميرود
وعدهي ديدار نزديك است ياران مژده باد روز وصلش ميرسد، ايام هجران ميرود(75)
شمس كامل
صف بياراييد رندان! رهبر دل آمده جان براي ديدنش، منزل به منزل آمده
بلبل از شوق لقايش، پَرزنان بر شاخ گُل گل ز هجر روي ماهش، پاي در گِل آمده
طور سينا را بگو: ايام ((صَعق)) آخر رسيد موسِي حق در پي فرعون باطل آمده
بانگ زن بر جمع خفّاشان پَست كور دل از وراي كوهساران، شمس كامل آمده
باز گو اهريمنان را فصل عشرت بار بست زندگي بر كامتان، زهر هلاهل آمده
دلبر مشكل گشا از بام چرخ چارُمين با دم عيسي براي حل مشكل آمده
غم مخور، اي غرق درياي مصيبت غم مخور در نجاتت، نوحِ كشتيبان به ساحل آمده(76)
قسمتياز قصيدهي بهاريهي انتظار
شد موسم عيش و طرب، بگذشت هنگام كَرَب جام ميِ گلگون طلب، از گُلعذاري مه جبين
قدّش چو سرو بوستان، خدّش به رنگ ارغوان بويش چو بوي ضِيمَران، جسمش چوبرگياسمين
چشمش چو چشم آهوان، ابروش مانند كمان آب بقايش در دهان، مهرش هويدا از جبين
رويش چو روز وصل او،گيتي فروز و دلگشا مويش چو شام هجر من، آشفته و پُر تاب وچين
با اينچنين زيبا صنم، بايد به بُستان زد قدم جانْ فارغ از هر رنج و غم، دل خالي از هرمهروكين
خاصه كنون كاندر جهان، گرديده مولودي عيان كز بهر ذات پاك آن، شد امتزاج ماء و طين
از بهر تكريمش ميان، بربسته خيل انبيا از بهر تعظيمش كمر، خم كرده چرخ هفتمين
مهدي امام منتظر، نوباوهي خيرالبشر خلق دو عالم سر به سر، بر خوان احسانش نگين
مهر از ضيائش ذرّهاي، بدر از عطايش بدرهاي درياز جودش قطرهاي، گردون ز كِشتش خوشهچين
مرآت ذات كبريا، مشكوة انوار هُدا منظور بعثِ انبيا، مقصود خلق عالمين
امرش قضا، حكمش قدر، حُبّش جنان، بغضش سَقَر خاك رهش زيبد اگر، بر طُرّه سايد حور عين
دانند قرآن سر به سر، بابي ز مدحش مختصر اصحاب علم و معرفت، ارباب ايمان و يقين
سلطان دين، شاه زَمَن، مالك رقاب مرد و زن دارد به امر ذوالمِنَن، روي زمين، زير نگين
ذاتش به امر دادگر، شد منبع فيض بشر خيل ملايك سر به سر، در بند الطافش، رهين
حُبّش سفينه نوح آمد در مَثَل، ليكن اگر مهرش نبودي نوح را ميبود با طوفان قرين
گرنه وجود اقدسش، ظاهر شدي اندر جهان كامل نگشتي دين حق ز امروز تا روز پسين
ايزد به نامش زد رقم، منشور ختم الاوصيا چونانكه جدّ امجدش گرديد ختم المرسلين
نوح و خليل و بوالبشر، ادريس و داود و پسر از ابر فيضش مُستَمِد، از كان علمش مُستعين
موسي به كف دارد عصا، دربانيش را منتظر آماده بهر اقتدا، عيسي به چرخ چارمين
اي خسرو گردون فَرَم، لختي نظر كن از كَرَم كفارِ مُستولي نگر، اسلام مستضعف ببين(77)
قسمتي از يك مسمط در مدح امام زمان (عج) مصطفي سيرت، علي فر، فاطمه عصمت، حسن خو
هم حسين قدرت، علي زهد و محمد علم مَه رو شاه جعفر فيض و كاظم حلم و هشتم قبله گيسو
هم تقي تقوا، نقي بخشايش و هم عسكري مو مهدي قائم كه در وي جمع، اوصاف شهان شد
پادشاهعسكري طلعت،نقي حشمت، تقي فر بوالحسن فرمان وموسيقدرت و تقدير جعفر
علم باقر، زهد سجاد و حسيني تاج و افسر مجتبي حلم و رضيه عفّت و صولت چو حيدر
مصطفي اوصاف و مجلاي خداوند جهان شد(78)
ختامُهُ مِسْك
پيام امام زمان (عج)
ما رفته بوديم جبههها در زمان جنگ. يك شب، نيمه شبي از چادري كه دعاي توسل بود در آن، خارج شديم. در آن همنشيني و انس بيابان و شب و آسمان و حالي كه ما داشتيم، در يك عوالمي غرقه بوديم كه شخصي به ما نزديك شد. بعد از اين كه صحبت كرد، فهميديم كه يكي از فرماندهان رده بالاست. آمده بود به سخن گفتن و در حقيقت حالي كردن در آن نيمه شب. ميگويد صحبتش كه تمام شد، گفت: ببخشيد، من ميخواهم يك حكايتي را براي شما بگويم. گفت: مدتي پيش، من در چادر خود خوابيده بودم. نيمههاي شب خواب ديدم كه يك شخص سبز پوشي وارد چادر من شد. به گونهاي بود كه من برخاستم و حس كردم امام زمان(عج) است. در اين بين امام زمان(عج) فرمودند: كه برويد پهلوي امامتان. پنج تا پيام دارم به ايشان منتقل كنيد. ميگويد: بعد من از خواب پريدم و گفتم: رؤياي كاذبه است و نميدانم چه است و اين را فراموش كردم. دو هفته بعد در جماران جلسه بود.
جلسه كه تمام شد، همه كه خارج شدند، امام گفت: شما بايست. من ايستادم. وقتي ايستادم، گفت: حالا بگو ببينم پيام چيست؟ (اگر اين حرف را كسي ميزد كه عادت دارد شعار بدهد و پرت بگويد، من شك ميكردم در پذيرش آن، ولي اين آدم چشمهايش حرف ميزد به جاي لبهايش). آقا! شما بايست ببينم. ايستادم. بگو ببينم پيغام چيست؟ من گفتم: ببخشيد كي، چي، كجا؟
امام، مَطلع پيام را برايم ذكر كردند. به يادم آمد. تكرار كردم كاملش را.(79)
اين حكم مال من نيست
در قضيهي بهمن ماه 57 كه رژيم شاه، حكومت نظامي را از ساعت مثلاً 9 شب آورده بود به 4 بعد از ظهر. ساعت 2 و 10 دقيقه، زنگ تلفن محل اقامت امام در مدرسهي رفاه به صدا در آمد. پشت خط، مرحوم طالقاني بود. ايشان به آن كسي كه گوشي را بر ميدارد، ميگويد: به امام بگوييد امروز اعلام كردند ساعت 4 حكومت نظامي است. حكم چيست؟ چه كار بايد كرد؟ امام ميفرمايند كه به ايشان بگوييد: اگر با مردم تماس دارند، بگويند كه مردم بيشتر بيايند. اين جزئي از تاريخ انقلاب است. مرحوم طالقاني آن طوري كه دخترش در كتاب ميگويد، شروع ميكند به گريه كردن كه به اين سيد بگوييد (به اين پيرمرد بگوئيد) ميداند كه چه كار دارد ميكند؟ (متن مكتوبش هست). آن رژيمي كه 17 شهريور را درست كرده، اِبا ندارد از اينكه قتل عامي ديگر صورت دهد. امام ميگويد: به او بگوييد ((اين حكم مال من نيست)). اتفاقاً همان شب كلانتريها فتح شد. …و قصهي اين انقلاب تمام، و پيروز شد.(80)
نداي وليّ عصر (عج)
22 بهمن 57 يوم اللَّه بود. واقعاً ما در معرض كشته شدن بوديم. فقط نداي وليّ عصر (عج) به داد ما رسيد. فردي كه الآن زنده است، پيام برد به دبيرستان علوي. (خدمت امام امت) گفت: حضرت مهدي(عج) ميفرمايد: در خانه نمانيد. اگر مانديد، كشته ميشويد. لذا امام خيلي محكم فرمود: در خانه نمانيد. آقاي طالقاني به امام عرض كرد: آقا! مردم را درو ميكنند. اينها عصباني هستند، آخر كارشان است.
امام فرمود: بايد بيرون بريزند. ايشان [آقاي طالقاني] خيلي اصرار كرد. [امام ]فرمود: اگر پيام از جاي ديگري باشد، باز [بر سر حرف] خود ايستادهايد؟ [آقاي طالقاني] گفت: چَشم، تسليم هستم. لذا 22 بهمن يوم اللَّه است.(81)
پينوشتها:
1) با سپاس از مؤسسهي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) كه امكان استفاده از موارد تلخيصشدهي سخنان و آثار امام راحل را فراهم آوردند.
2) صحيفهي نور، ج 21، ص 107.
3) همان، ج 7، ص 225.
4) همان، ج 12، صص 170 – 171.
5) همان، ج 20، ص 83.
6) همان، ج 12، ص 171.
7) صحيفهي امام، ج 20، ص 249.
8) صحيفهي نور، ج 19، صص 171 – 172.
9) آداب الصلوة، صص 203 – 204.
10) صحيفهي نور، ج 8، ص 149.
11) همان، ج 17، ص 199.
12) همان، ج 20، ص 87.
13) همان، ج 18، صص 17 – 18.
14) همان، ج 12، ص 128.
15) همان، ج 12، ص 224.
16) همان، ج 8، ص 14.
17) همان، ج 1، ص 33.
18) همان، ج 8، ص 149.
19) همان، ج 7، صص 252 – 253.
20) همان، ج 7، ص 267.
21) همان، ج 14، ص 94.
22) همان، ج 8، ص 61.
23) همان، ج 9، ص 101.
24) همان، ج 15، ص 22.
25) همان، ج 7، ص 36.
26) همان، ج 19، ص 5.
27) همان، ج 15، ص 170.
28) همان، ج 19، ص 154.
29) همان، ج 20، ص 199.
30) همان، ج 20، صص 196 – 197.
31) همان، ج 2، ص 28.
32) همان، ج 20، ص 198.
33) همان، ج 18، ص 195.
34) ولايت فقيه، ص 62.
35) همان، ص 30.
36) همان، صص 62 – 63.
37) همان، ص 87.
38) صحيفهي نور، ج 21، ص 88.
39) كشفالاسرار، صص 225 – 231.
40) صحيفهي نور، ج 21، ص 108.
41) همان، ج 18، ص 11.
42) همان، ج 14، ص 195.
43) همان، ج 12، ص 175.
44) همان، ج 20، ص 132.
45) همان، ج 16، ص 93.
46) همان، ج 21، ص 93.
47) همان، ج 12، صص 208 – 209.
48) همانج 8، ص 94.
49) همان، ج 21، ص 106.
50) همان، ج 17، ص 49.
51) همان، ج 18، ص 88.
52) همان، ج 20، ص 190.
53) همان، ج 11، ص 135.
54) همان، ج 11، ص 31.
55) همان، ج 20، ص 79.
56) همان، ج 18، ص 93.
57) همان، ج 16، ص 105.
58) صحيفهي امام، ج 19، ص 303.
59) صحيفهي نور، ج 10، ص 27.
60) همان، ج 20، صص 198 – 199.
61) همان، ج 12، صص 207 – 209.
62) همان، ج 15، ص 22.
63) ولايت فقيه، ص 103.
64) همان، ص 106.
65) صحيفهي نور، ج 10، ص 26.
66) همان، ج 5، ص 166.
67) همان، ج 11، ص 6.
68) همان، ج 20، ص 62.
69) همان، ج 19، ص 101.
70) همان، ج 20، ص 241.
71) همان، ج 19، ص 161.
72) همان، ج 19، ص 134.
73) همان، ج 19، ص 11.
74) همان، ج 19، ص 264.
75) ديوان امام، ص 111.
76) همان، ص 178.
77) همان، صص 262 – 258.
78) همان، ص 276.
79) تهاجم يا تفاوت فرهنگي، حسن بُلخاري، صص 128 – 129.
80) همان، صص 126 – 127.
81) درس تفسير قرآن، آيت اللَّه خزعلي، مركز تخصصي تفسير حوزهي علميهي قم، 23/11/ 1379.
برگرفته از سايت :المهدويه