به نام خدا
تأملی در ظرفیتهای جهانی شدن در فهم آموزه فرج
آموزه فرج از آموزههای مشترک دینی در طول تاریخ بوده است. مؤمنان همواره با امید به فرج و آیندهای بهتر، سختیها را تحمل کردهاند. اما فرج چه زمانی محقق خواهد شد؟ انسان مؤمن بر اساس آموزههای دینی ایمان قطعی به تحقق فرج دارد؛ با این حال ظهور برخی علائم و نشانهها ایمان وی را تقویت میکند.
یکی از زمینههایی که در زمانه ما موجب توجه بیشتری به آموزه فرج شده، پدیده جهانی شدن است. به رغم تفسیرها و گاه فرایندهای ناسازگاری که در مواردی جهانی شدن با آموزه مهدویت مییابد، نگرش این مقاله آن است که جهانی شدن در کل، زمینههای باور به آموزه فرج اسلامیرا تسهیل و تقویت میکند.
مقدمه
جهانی شدن پدیدهای است که در چند دهه اخیر فراتر از عرصه تحولات اقتصادی، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی توجه مجامع علمی را برانگیخته است. جهانی شدن از این جهت، توجه پژوهشگران و صاحبنظران عرصه مطالعات دین پژوهی را هم به خود جلب کرده است. برگزاری همایشها، سمینارها و میزگردهای مختلف به همراه صدها اثر تحقیقاتی در این زمینه، گویای جدی بودن پدیده جهانی شدن در نزد دین پژوهان کشور ماست. فراتر از مسئله چیستی و ماهیت این پدیده، یکی از محورهای مهمی که میتواند مورد توجه دینپژوهان قرار گیرد، توانایی و ظرفیت مفاهیم جدید و به ویژه جهانی شدن در فهم آموزه های دینی است. در حوزه مطالعات اسلامی نزدیکترین بحث دراینباره آموزه حکومت جهانی اسلامی است که عصر موعود را محقق میسازد. از این رو، مباحث مهدویت در پرتو مباحث جهانی شدن بررسی شده و زمینههای تناسب و سازگاری و ناسازگاری بین آنها مطالعه گردیده است. دراین زمینه نیز به نظر میرسد، آموزه فلسفه فرج که رویه دیگری از حکومت جهانی اسلامی است، در ارتباط مستقیم با پدیده جهانیشدن قرار میگیرد. بر خلاف قرائتهای مختلف و گاه متعارض از جهانی شدن، از دیدگاه نوشتار حاضر، پدیده جهانیشدن میتواند با قرائت خاصی با نام “ظرف تحول تاریخی”، از جهاتی در فهم پذیری و تبیین آموزه فرج، مؤثر واقع شود. بنابراین، سعی میکنیم ابعادی از جهانی شدن را جستوجو کنیم که میتواند در فهم آموزه دینی- اسلامی فلسفه فرج مؤثر باشد. همچنین به بررسی ابعادی خواهیم پرداخت که با آموزه فرج ناسازگار است.
جهانی شدن به مثابه ظرف اندیشه ها و ایدئولوژیها
جهانی شدن چیست و چگونه میتوان آن را تبیین کرد؟ چنین پرسشی در طول سه دهه مطالعات فراگیر، هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد و اجماع مشخصی در باب تبیین آن شکل نگرفته است. جهانی شدن پدیدهای است که در چند دهه گذشته در عرصه جهانی بدان توجه شده و تحلیلها و دیدگاههای مختلفی درباره آن مطرح گردیده است. مباحث مبسوط و بحثانگیزی در ریشهیابی جهانیشدن ایراد شده است. مسئله مهم در بحث حاضر، تحلیل ماهیت و چیستی این پدیده است. جهانی شدن در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی- فرهنگی، سیاسی و نظری مطالعه شده است. در طبقهبندی نگرشهای موجود در جهانی شدن معمولاً بر خصلتهای سهگانه آن یعنی فرایندی بودن(as a process) ، طرح واره بودن(as a project) یا در نهایت پدیده محور بودن phenomenon) (as a توجه شده است. یان شولت به شش معنای مختلف از جهانی شدن در نزد محققان جهانی شدن اشاره کرده است: بین المللی شدن، آزادسازی، جهان گستری، غربی یا امریکایی کردن، قلمروزدایی یا گسترش فوق قلمرو گرایی (شولت، 1382: 7-8). از منظری دیگر، برخی بر ارتباط جهانی شدن با مفاهیمی چون مدرنیسم و پسامدرنیسم تمرکز کردهاند (نش،1380 :71- 114؛ شولت، 1382: 19-21). در نهایت، از منظر گفتمانی نیز به جهانی شدن نگریسته شده است (تاجیک، 1381؛ Fairclough, 2001: 206). از این منظر، جهانی شدن خود به مثابه یک گفتمان عمل میکند. نورمن فرکلاف ضمن اشاره به گفتمان جهانی شدن اظهار میدارد:
آنچه در عمل مطرح است یک گفتمان خاصی از جهانی شدن در میان گفتمانهای موجود است. این تنها [گونه] جهانی شدن نیست که به عنوان یک واقعیت لایتغیر زندگی مطرح شده ، [بلکه] فرایندی از جهانی شدن به شیوه نئولیبرالی بر مبانی سیاستهای نهادها و سازمانهایی چون گات، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول اعمال شده است (Fairclough, 2001: 207).
بر این اساس، جهانی شدن طبق نوع مفصل بندی درونی آن که خود ناشی از چگونگی تعامل گفتمانهای موجود و متخاصم است، گونه های متفاوتی مییابد. در عمل ما به جای یک جهانی شدن با ایدئولوژیهای مختلف جهانی شدن مواجه هستیم (برگر و هانتینگتون، 2002؛ Rupert,2001).
بدینسان، جهانیشدن در مطالعات صورت گرفته، امر واحدی تلقی نشده است. هر کسی از منظر و ذهنیت خویش به بررسی آن پرداخته است و از این جهت تعریف واحدی از آن امکان پذیر نیست. اما با این حال، میتوان ویژگی مشترکی را در بین قرائتهای مختلف از آن یافت. جهانی شدن در هر قرائت و دیدگاهی، وضعیتی دارد که انسانها بر اثر رشد تکنولوژیهای ارتباطی شرایط جدیدی را تجربه میکنند که متمایز از تجربه زندگی گذشته است. تکنولوژیهای ارتباطی، سبب شده که آگاهی فشردهای از وضعیت، محیط و کلیت زندگی انسانها و انباشتی از اطلاعات پیشاروی آنان قرار گیرد. انسانی که در طول قرنها تلاش کرده از همه امور مطلع شود، اینک با کمتر شدن موانع با انبوه دادهها مواجه گشته است. اگر زمانی شرق و غرب مثالی از کرانهها و افقهای دور دست بود، هماکنون فاصله، معنای خود را از دست داده و انسان به مدد تکنولوژیهای ساخته فکر و مهارتش بر آنها تسلط یافته است. همراه با این آگاهیها از محیط، آگاهیهای او از کلیت جهان هستی نیز فزونی یافته است. اگر او روزگاری از فهم وقایع اطراف خویش عاجز بود و دست به دامان امور ماورایی و عوامل فراطبیعی میشد، در عصر گسترش ارتباطات و اطلاعات، توانسته است مکانیسم و علل پدیدهها را کشف کند و ناشناختهها را در قلمرو دانش خود بیاورد. در چنین شرایطی انسانها داعیه تسلط بر جهان هستی را دارند و فراتر از زمین که اینک دهکدهای بیش جلوه نمیکند، در صدد تسخیر سیارات دیگر برآمدهاند.
الف) جهانی شدن بازتاب مدرنیته
نگرش غالب اندیشمندان و نظریهپردازان غربی به جهانی شدن، بر اصول مدرنیسم مبتنی است. از این منظر جهانیشدن اوج مدرنیته تلقی میشود. در واقع جهانیشدن توانسته است بازتاب تحقق کاملتر آرمانهای مدرنیته باشد. چنانکه در تعریف جهانی شدن، بر عنصر آگاهی فزاینده در فرایند جهانی شدن اشاره کردیم، این دیدگاه آگاهی جدید را بر اساس اصول خویش تفسیر میکند. آگاهی فزاینده در جهانیشدن از این جهت همان عطش دانستن است که انسان مدرن از عصر روشنگری به دنبال آن بوده است.
مهمترین اندیشمند و فیلسوف عصر مدرن امانوئل کانت، در مقالهای کلاسیک و تأثیرگذار اعلام کرد که روشنگری عبارت است از:
…خروج آدمیاز نابالغی به تقصیر خویشتن خود و نابالغی، ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویش است بدون هدایت دیگری.
وی درجای دیگر تصریح میکند:
برای این روشنگری به هیچ چیز نیازی نیست، مگر آزادی، تازه آن هم به کم زیان بارترین نوع آن؛ یعنی آزادی کاربرد عقل خویش در امور همگانی به تمام و کمال…” .
کلام آخر کانت آنکه:
… من در روشنگری بیش از هر جای دیگر بر خروج آدمی از نابالغی به تقصیر خود خویش در امور قلمرو مسائل مذهبی پای فشردهام (کانت، 1376: 15-26؛ هم چنین نک: کاسیرر، 1372).
نتیجه چنین فرایندی آن است که انسان خود، امور را با ظرفیت عقلش محک زند و در نهایت راز آن را کشف کند. بدون تردید ایده پیشرفت (progress) نیز امتداد همان عصر روشنگری است. انسان مدرن با محور قرار دادن امور انسانی بر اساس آموزه اومانیسم و با تفکیک حوزه عمومی از حوزه خصوصی و مقدم داشتن امر سکولار در عرصه زندگی این جهانی، عقل خودبنیاد خویش را در عصر روشنگری مبنا قرار داد که در نتیجه آن، افق پیشرفت برای آدمی به طور کامل دست یافتنی مینمود. از این رو، به فکر تسخیر ناکجاآبادها بر میآید. سرانجام ایده پیشرفت، دسترس به جایی است که روزگاری ناکجاآباد تلقی میشد. اما اینک به مدد تکنولوژیهای بشر ساخته، دیگر ناکجاآباد برای انسان معنای خود را از دست داده و از آرمان به واقعیت تبدیل گشته است.
بر این اساس، صبغه چنین وضعیتی را که جهانیشدن موجود در حال شکل دادن به آن است، میتوان همان آموزه افسون زدایی از عالم دانست. اگر جهان به سمتی در حال حرکت است که آگاهیهای فزونیافته جایگزین مجهولات انسان گردد، در چنین صورتی به ناچار از جهان افسونزدایی میشود.
آموزه افسونزدایی در بطن تفکر اومانیستی عصر مدرن قرار داشته است. اندیشمندانی چون دورکیم و ماکسوبر این ایده را مطرح کردهاند. اومانیسم در غرب با کنار گذاشتن مرحله به مرحله خدا از زندگی این جهانی، انسان را جایگزین خدا میسازد. دورکیم صریحاً اعلام میدارد:
…کم کم مسائل سیاسی و اقتصادی و علمی، قلمرو خود را از قلمرو دین جدا کردند…خدا قبلاً در تمام روابط بشر حاضر بود، اما در طول زمان از آن بازپسمیکشد. و به تدریج جهان را به انسان و درگیریهایش وامیگذارد. حتی اگر بخواهد هم مسلط باشد، تسلطی از راه دور و از بالا است… (Durkheim, 1964).
سیموندز در قرن نوزدهم با اشاره به این بعد اومانیسم، آن را چنین تعریف میکند:
جوهر اومانیسم دریافت تازه و مهمیاز شأن انسان به عنوان موجودی معقول و جدا از مقدرات الهیاتی است و دریافت عمیقتر از این مطلب که تنها ادبیات کلاسیک ماهیت بشر را در آزادی کامل فکری و اخلاقی نشان داده است. اومانیسم تا اندازهای واکنش در مقابل استبداد کلیسایی و تا اندازهای تلاش به منظور یافت نقطه وحدت برای کلیه افکار وکردار انسان در چارچوبی ذهنی بود که به آگاهی از قوه فائقه خود رجوع میکرد (دیویس،1378: 31).
از این روست که اوج جدایی اومانیسم از کلیسا و آموزههای دینی را میتوان در سخن معروف، صریح و متهورانه نیچه یافت. وی نتیجه انسان محوری غرب را مرگ خدا اعلام میکند. از نظر او با نشستن انسان در مقام خدایی، دیگر مجالی برای خدای کلیسا باقی نمانده است.
از این منظر، انسان مدرن، افسونها و افسانهها را کنار گذاشته، اینک در اوج افسون زدایی قرار گرفته است. عرصه جهانی شدن عرصه تکمیل فرایند افسونزدایی نیز تلقی میشود. بر این اساس، طبق قرائت مدرن از جهان، افسونزدایی پروسهای است که در ذات مدرنیته نهفته بوده، اینک تکنولوژيهای جدید به مدد آن شتافته، به تکمیل آن پرداختهاند. طبیعی است سرانجام چنین قرائتی از جهان و به تبع آن از جهانی شدن، باز تولید مدرنیته خواهد بود و متفکری ژاپنیتبار امریکایی چون فوکویاما را بر آن خواهد داشت که از پایان تاریخ در عصر جهانی شدن سخن بگوید. چنین پایانی نیز جز تکمیل مدرنیته در قرائت لیبرال دموکراسی آن نخواهد بود.
با تمسک به آموزههایی چون اومانیسم، عقلانیت، پیشرفت و افسونزدایی که در بطن مدرنیته نهفته است، جهانی شدن معنایی خاص مییابد. از اینروست که گروهی از تحقیقات مبتنی بر آموزههای مدرن، جهانی شدن را به گونهای تفسیر کردهاند که نتیجه آن همان مدرنیسم فربه شده است. مدرنیسمیکه تاکنون نتوانسته بود آرمان پیشرفت خویش را کاملاً به منصه ظهور برساند، اینک در عصری که مملو از آگاهی و تکنولوژیهای ارتباطی است، میتواند به خوبی و شایستگی آرمان خود را محقق سازد. برخی با تلقی جهانیشدن به مثابه فرایند تکامل طبیعی رشد دانش بشری، انسانها را در وضعیت جدیدی میپندارند که کاملاً عقلانی عمل میکنند و کاستیهای زندگی گذشته را پس مینهند. چنین دیدگاهی را میتوان در فوکویاما، هانتینگتون و در نهایت در گیدنز مشاهده کرد. این نظریهپردازان که به مشرب لیبرال دموکراسی پایبندند، با افول نظامهای سویالیستی- کمونیست بلوک شرق، معتقدند که لیبرال دموکراسی مبنای زندگی بشر قرار خواهد گرفت. افراطیترین دیدگاه در این مجموعه از فوکویاما است که با طرح ایده “پایان تاریخ” فرهنگ دموکراسی دهههای پنجاه و شصت امریکایی را در قرن بیستم نمونه بارز آن دانسته، خواهان ترویج آن در عرصه جهانی شده است. چنین دیدگاهی را هانتیگتون هم به صورتی ملایم مطرح کرده است. آنتونیگیدنز نیز پیوندی عمیق بین مدرنیته و جهانی شدن برقرار میکند. از دیدگاه وی، جهانیشدن از پیامدهای مدرنیته یا به تعبیر دیگر توسعه و امتداد آن است (Giddens, 1990:284). گیدنز چهار رکن مدرنیته را که عبارتاند از نظام سرمایهداری، صنعتگرایی، نظارت و کنترل (به طور خاص کنترل سیاسیِ دولت- ملت) و قدرت نظامیرا به چهار مقوله متجانس دیگر که ابعاد جهانی شدن را تشکیل میدهند، مرتبط میسازد. این چهار بعد عبارتاند از اقتصاد سرمایه داری جهانی، تقسیم کار بین المللی، سیستم دولت ـ ملت و نظم جهانی؛ نظامیکه در واقع نظر گیدنز را در خصوص «مدرنیته بزرگ شده» یا جهانی شدن مدرنیته توضیح میدهد (Giddens,2001:245، به نقل از عاملی، 1382:ج 2، 285). رابرتسون نیز جهانیشدن را مدرنیتة بزرگ شدهای میداند که از سطح جامعه محدود گذشته، به سطح جهانی گسترش یافته است؛ همان مدرنیته اما با مقیاسی جهانی (Robertson, 1992: 142). وجه اشتراک دیدگاههای فوق را میتوان در پیوند بین جهانیشدن با مدرنیسم دانست. از این جهت، جهانیشدن چیزی نیست جز بازتولید مدرنیته درعرصه جهانی که موجب تحولاتی در آن نیز شده است.
محققان دیگری نیز این مطلب را مناقشه کردهاند که مبانی نظریای چون مبانی گروه نخست را در پذیرفتهاند، در جهانیشدن با غلبه سرمایهداری از اهداف مدرن خویش دچار انحراف شده و جهانیشدن فعلی آرمان مدرنیسم را نمیتواند به خوبی تأمین کند. این گروه که به متفکران نئومارکسیست معروف گشتهاند، معتقدند جهانی شدن موجود سلطه طبقاتی را با بهرهگیری از تکنولوژیهای جدید ادامه میدهد. از این منظر، جهانی شدن تداوم استعمار به شکل جدید آن است. البته باید توجه داشت که این نحله نیز در مبانی مدرن با گروه نخست هم عقیده هستند و محوریت انسان، ایده پیشرفت و عقلانیت خودبنیاد مدرن را قبول دارند و ایده خود را بر آنها استوار کردهاند. اما تمایز آنها در آن است که شیوه تحقق این آرمانها را متفاوت میبینند. در این نگرش، آزادی، پیشرفت و زندگی عقلانی، درپی محدودسازی مالکیت خصوصی و اهمیت دادن به جامعه تأمین میشود. والرستین، از مهمترین نظریه پردازان این نحله، ریشههای جهانی شدن را با ظهور نظام سرمایهداری توأم میداند. از نظر او جهانی شدن قدمتی پانصد ساله دارد، اما آنچه جدید محسوب میشود، آغاز مرحله گذار از وضعیت بحرانی مدرن به وضعیت جدیدی است که ماهیت آن هنوز مشخص نشده است (Wallerstein,2000).
دیگر نظریهپردازان نئومارکسیست نیز جهانیشدن را طرح و برنامه سرمایهداری غربی برای گسترش نفوذ و سیطره خود به تمامیجهان برشمردهاند (سوئیزی و همکاران، 1380). یعنی وضعیت تثبیتیافتهای نبوده و سرانجام بشر امری متفاوت خواهد بود. طبیعی است که جهانیشدن به مثابه وضعیتی جدید از منظر این اندیشمندان، میتواند ماهیتی متفاوت از جهانیشدن سرمایه داری باشد و انسانها با مبانی سوسیالیستی، جامعه بهتر و مطلوبتری خواهند داشت.
ب) جهانی شدن و قرائتهای پسامدرن
فراتر از نظریههای مدرن، میتوان از گروه دیگری از نظریات یاد نمود که جهانی شدن را با پسامدرنیسم پیوند میزنند. کیتنش معتقد است:
جهانی شدن با پسامدرنیته پیوند خورده و در رشته جامعه شناسی، در چارچوب چرخش پسامدرن تئوریزه گردیده است (نش، 1380: 96).
از نظر او نگرشهای پسامدرن به جهانیشدن، از دو منظر مارکسیستی ـ اقتصادی و پسامدرنیسمِ فکری- فرهنگی مطرح شدهاند. در گروه نخست، دیدگاههای کسانی چون دیویدهاروی و اسکاتلش و جانیوری است. هاروی در کتاب وضعیت پسامدرن (1989) بین جهانی شدن، پسامدرنیسم و اقتصاد پسافوردیسم ارتباط برقرار میکند. از نظر وی، چنین وضعیتی، پیرو و محصول فرعی مرحله جدیدی از شیوه تولید سرمایهداری است که نه بر کالاهای تولید شده، بلکه بر مصرف سریع نشانهها و خدمات تکیه دارد.
در سرمایهداری پسافوردی، سرمایه مالی به ضرر دولت و نیروی کار سازمانیافته اهمیت و اولویت یافته است (نش، 1380: 85). لش و یوری نیز در سرمایهداری پسامدرن به همراه اقتصاد پسافوردی، به سرمایهداری غیرسازمان یافته این دوران توجه میکنند و بر اولویت یافتن مقوله مصرف و صنایع خدماتی در این دوره تأکید دارند (همان).
نگرشهای پسامدرن نئومارکسیستی در عرصه اقتصاد، بر بعد اقتصادی جهانی شدن بیش از حد تأکید مینماید و از ابعاد فکری ـ فرهنگی وسیاسی آن غفلت میکنند. بدون تردید، مدرنیته چیزی بیش از بعد اقتصاد است و نمیتوان آن را به عرصه اقتصادی کاهش داد.
از منظر لیوتار، مهمترین ویژگی عصر پسامدرن را میتوان در خصلت نفی روایتهای کلان در کل و به خصوص مخالفت با خصلت هژمونیک و کلان قرائتمدرن از انسان و جهان دانست. از اینرو، باید به خصلتهای شالودهشکنانة پسامدرنیسم و مرکززدایی نهفته در آن توجه کرد. پسامدرنیسم از این جهت اصول مدرنیسم را به چالش میکشد.
هر چند مدرنیته تعبیری سلبی و مبهم تلقی شده، میتوان اصول اساسی آن را در چهار آموزه اصلی انسان محوری(اومانیسم)، سکولاریسم، عقلانیت حسابگر، و آموزه پیشرفت مطرح کرد که خود در بردارنده تجویز کلان در پیروی از الگوی غربی برای پیشرفت و تکامل است. به بیان دیگر، پسامدرنیسم با خصلت شالوده شکنانه خود، سوژه محوری را نفی میکند و با نفی سوژه یا انسان محوری، دیگر اصول مدرنیسم نیز فرو میریزد (نک: سولومون، 1378).
مهمترین نمود گفتمان جهانی شدن به مثابه یک وضعیت پسامدرن از جهت فکری- فرهنگی را میتوان در مرکزیت زدایی از هژمونی مدرنیسم غربی دانست. بر این اساس، مهمترین نمود پسامدرن جهانی شدن، پیدایش سیاست هویت و امکان عرضه و ظهور قرائتهای دیگر در عرصه جهانی است. این امر، از نفی روایت کلان برمیآید. به تعبیر لیوتار، ما اینک در برههای تاریخی زندگی میکنیم که ویژگی آن، فقدان ایمان به فراروایت مدرنِ پیشرفت عقل به سوی جامعهای بهتر است (Lyotard, 1984).با مرکزیتزدایی از فراروایت مدرن، زمینه برای فرهنگها و روایتهای دیگر فراهم میشود. پسامدرنیسم از طریق نفی روایت کلان مدرنیسم غربی و نسبی شمردن گفتمان غربی، امکان گفتمانهای دیگر را در عرصه جهانی فراهم میسازد. از همین رو، باید بر خصلت پساساختارگرایی در پسامدرنیسم توجه نمود. پساساختارگرایی، هر پدیده اجتماعی را تحت تأثیر سیال ساختارهای اجتماعی میداند. برخلاف نگرشهای تعیینکنندگی ساختاری و نیز مبناگرایانه موجود در نظریه مدرن، هیچ مبنایی برای معرفت و حیات سیاسی ـ اجتماعی انسانها وجود ندارد، و در نتیجه، هویت انسانها نه بر اساس معیارهای از پیش تعیین شده بلکه مطابق با شرایط خاص اجتماعی موجود تعیین میگردد که خود محصول روابط قدرت به شمار میروند (دریفوس، 1376: 130).
از این جهت، هیچ مبنای ذاتی برای برتری گفتمانی بر دیگر گفتمانها وجود ندارد و تنها روابط قدرت و هژمونیک بین آنها، تعیینکننده جریان مسلط است. جهانیشدن ازاینجهت، در شرایط خاصی بازتولید گفتمان مدرنیسم را بر عهده داشته، اما چون هیچ منطق ذاتی برای تداوم یک گفتمان وجود ندارد و گفتمانها امری سیال، محتمل و زوالپذیر تلقی میشوند (.Laclau,2001)، جهانی شدن در شرایط جدید با افول مدرنیسم، خصلتی متفاوت مییابد و زمینه هویتها و گفتمانهای دیگر را فراهم میسازد. از این رو، جهانی شدن با فعال شدن هویتهای متفاوت و متکثر همراه میگردد که از آن به ظهور سیاست هویت در عصر جهانی شدن تعبیر میشود (Scott, 1995: 4-12). فعال شدن هویتهای به حاشیه رانده شده در دو دهه اخیر، همانند رنگین پوستان، جنبشهای فمینیستی (هویت مبتنی بر جنسیت) و بنیادگرایان دینی( هویتهای مبتنی بر مذهب)، نمود بارزی از چنین وضعیتی است (نک: کاستلز، 1382).
ج) جهانی شدن و ابعاد جهان شمول ادیان
جهانی شدن از منظر سوم، به نگرشهای دینی مربوط میشود. با مطرح شدن جهانی شدن، دینداران نیز با تمسک به آموزههای جهان شمول ادیان، جهانی شدن را به همین معنا اخذ کردهاند. از دیدگاه آنان، جهانیشدن واقعی، همان جهانیشدن دینی به شمار میرود که به تازگی در کشور ما مطرح شده است. حتی برخی با تمسک به آموزه اسلامی حکومت جهانی حضرت مهدی4، آن را با جهانی شدن یکسان گرفتهاند. اما فراتر از چنین نگرشهای غیردقیق، نظریهپردازیهایی نیز درباره جهانی شدن دینی صورت گرفته است؛ چنانکه عماد افروغ با تفکیک بین “جهانی شدن واقعی و متصور” و “جهانی شدن مصطلح”، با رویکردی فلسفی ـ فرهنگی این مسئله را پیمیگیرد. جهانی شدن مصطلح، ریشه در تحولات سرمایهداری غرب دارد و بنیان نظری آن یعنی مدرنیسم است. سرمایهداری در نگرشی خوشبینانه، میکوشد که با جهانیشدن به سود بیشتری دست یابد. در نگاهی دیگر، سرمایهداری در تلاش است تا از «بنبست ها و تضادهایی که نظام سرمایه داری هم به لحاظ نظری و معرفتی و هم به لحاظ اقتصادی ـ اجتماعی با آن مواجه است» رهایی یابد. از نظر افروغ، ریشه این تضاد در ذات مدرنیته است.
اومانیسم و خرد خود بنیاد و تجربه گرایی که مبنای سرمایه داری را تشکیل میدهند، به دلیل نفی خدا به نفی ذا ت و غایت برای انسان انجامیده است و در دورههای تاریخی متفاوت، به هیچ انگاری و نفی علنی انسان و خرد او منجر شده است (افروغ، 1382: 32).
او در نهایت، نتیجه میگیرد که با بنبستهای مدرنیته، به تصریح بسیاری از نظریهپردازان غربی جهانیشدن با بازگشت ادیان همراه بوده است، و در نتیجه
اگر لازمة جهانی شدن واقعی اعتقاد به یک حقیقت غایی و وجود ضروری یک نگرش توحیدی ونگاه به عالم به مثابه یک کل منسجم و مخاطب قرار دادن انسان قطع نظر از مرزهای جغرافیای و فرهنگی و قائل شدن به وجود ذات و غایتی برای انسان و کل عالم باشد، قرآن کریم سرشار از آیاتی است که موید این امر میباشد (همان: 45).
اندیشمندان و نظریهپردازان دیگری نیز در چنین دیدگاهی مشترک هستند (برای نمونه نک: مرقاطی، 1382).
مفهوم دینی- اسلامیفرج
آموزه فرج از مهمترین بشارتهای آسمانی اسلامیاست. طبق این سنت الهی و بر اساس اتفاق تمامیمذاهب و فرق اسلامی، حتی اگر یک روز از پایان عمر جهان بیش نمانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد کرد که مهدی4 ظهور کند. چنین وعدهای در ادیان آسمانی مشترک است و منجی موعود با اسامیمختلفی یاد شده است. نگرشهای موجود به منجی و موعود را به شیوه زیر میتوان طبقه بندی کرد (علی موحدیان عطار،1383: 38-39):
به لحاظ ماهیت:
موعود شخصی:
الف) دارای جنبه الوهی( مانند مسیح برای مسیحیان )
ب) موعود بشری صرف (مانند سوشینت برای زرتشتیان)
موعود غیر شخصی (مانند آرمان صلح کلی جهانی در آیینهای دائو و کنفوسیوس)
به لحاظ کارکرد:
نجات بخشی فردی
نجات بخشی جمعی
موعود نجات بخش جمعی را هم به لحاظهای مختلف میتوان دسته بندی کرد:
به لحاظ کارکرد اجتماعی:
نجات بخش صرفا اجتماعی(مثل موعود برخی ادیان سرخپوست و افریقایی)
نجات بخش معنوی و اجتماعی(مانند موعود اسلامی)
نجاتبخش صرفاً معنوی(مثل موعود آیین بودای مهایانه)
به لحاظ فراگیری رسالت:
موعود قوم مدار( همانند موعود یهودیت و صهیونیسم)
موعود جهانشمول(مانند موعود آیینهای اسلام، هندو، بودا، زرتشت و ….)
به لحاظ آرمان:
رو به گذشته
آرمانشهرگرا (نظیر افلاطون)
بهشت گرا
باستان گرا (مثل موعود یا آرمان کنفوسیوس)
رو به آینده
موعود پایانی ( مانند مهدی به مفهوم شخصی و نه نوعی)
موعود مقطعی( مثل مهدی نوعی و مجدد در اهل سنت، یا موعود زرتشتی)
به لحاظ کیهان شناختی:
دارای کارکرد کیهانی( نظیر موعود اسلامیو هندویی که به نوعی با پایان عالم همراه است)
بدون کارکرد کیهانی
چنین اعتقادی به ظهور منجی موعود، شخصی و متصف به صفات الهی و از سلاله پیامبر گرامیاسلام، یکی از آموزههای اصلی پذیرفته مذاهب اسلامی است. عبدالعلیمعبدالعظیمالبستوی(1999) در دانشگاه امالقری مکه در تحقیقی با رویکرد سختگیرانه وهابی، 338 حدیث نبوی را درباره مهدی4 استخراج کرده که از آن میان 46 روایت را به لحاظ دلالی و سندی معتبر و از گونه صحیح یا حسن دانسته است. محتوای این روایات حاکی از قطعیت قیام مهدی موعود4، برقراری حکومت عدل جهانی به دست آن حضرت و اقتدای عیسای مسیح7 بدان حضرت از نظر احادیث نبوی6 است. در تحقیقی دیگر، شیخ عبدالمحسنالعباد از اساتید دانشگاه اسلامیمدینه نیز به رفع ابهام از شبهات افراطی درباره اصل اعتقاد به مهدویت بر اساس روایات سنی پرداخته است.
به هر حال آنچه اهمیت دارد، ویژگیها و چیستی نگرش اسلام به آموزه فرج است که چکیده ویژگیهای آن را اشاره میکنیم:
1. ماهیت دینی فرج؛ یکی از ویژگیهای بارز آموزه فرج اسلامی، صبغه الهی و قدسی آن است. بر خلاف نگرشهای آیندهنگر مدرن که آینده تاریخ را بر اساس آموزه مدرن پیشرفت (progress) با برتری و غلبه انسان مدرن سکولار میدانند، در نگرش اسلامی، آینده تاریخ را با گرایش انسان به عرصه قدسی و در همآهنگی با ساحت الهی برمیشمرند. از این منظر، آینده نه با حاکمیت انسان، بلکه با حاکمیت مطلق الهی رقم خواهد خورد. از این رو، انسان عصر ظهور فرج الهی، انسانی خواهد بود که در همآهنگی و تلائم کامل با نظام الهی خلقت است. طبق آیات الهی، ظهور چنین عصری بر اساس اراده الهی صورت میپذیرد و در آن، دین اسلام فراگیر خواهد بود و انسانها با اشتیاق پیام آسمانی اسلام را در آغوش خواهند کشید.
اصل اساسی در دیدگاه اسلامی، حاکمیت خداوند است. در قرآن کریم خداوند منشأ حکم دانسته شده است:
﴿إن الحکم الا لله﴾( یوسف-67)
﴿ الا له الحکم﴾.(انعام-62؛ یوسف 40)
در آیات دیگر پیامبران نیز صاحبان حکم معرفی شده اند:
﴿انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله﴾.(نساء- 105)
در آیاتی دیگر به رسالت پیامبران اشاره گردیده و از اعطای حکم به همراه کتاب و نبوت به آنها خبر داده است:
﴿اولئک الذین آتینهم الکتب و الحکم و النبوه﴾.(انعام- 82)
2. معنویتمداری و فضیلتمداری عصر ظهور؛ جامعه آرمانی در این عصر، بر خلاف نگرش عصر جدید غرب که فضیلت را امری شخصی نماید و از چرخه حیات جمعی انسان خارج میکند، بر فضیلت و خیراخلاقی مبتنی خواهد بود. مهمترین دغدغه انسان مدرن دستیابی به آزادی بوده است. در واقع، نظریههای سیاسی عصر جدید، ماهیت جامعه و انسان جدید را بر آزادی بنا کردهاند. برخلاف نظریههای کلاسیک همانند یونان باستان، عصر مسیحیت و دوره اسلامیکه غایت جامعه، زمینهسازی نیل به فضیلت اخلاقی و سعادت دانسته میشد، انسان مدرن در نظریههای مدرن لیبرالیسم و سوسیالیسم از ماکیاولی به بعد، در تب و تاب نیل به آزادی جمعی و فردی بالیده است (بلوم،1376: ج 2). اما در نظریههای اسلامی و دیدگاه اندیشمندان اسلامی، غایت سیاست و زندگی جمعی فراهم سازی سعادت انسان است. حدیث معروف نبوی «الدنیا مزرعة الاخرة» الهامبخش تمامی نظریات و دیدگاههای اجتماعی سیاسی اسلامی بوده است. از این رو، سیاست در نزد اندیشمندان اسلامی، استصلاح خلق نامیده شده است.
3. علم مداری و عقلانیت اسلامی؛ از اصول تفکر اسلامیکه در آموزه فرج نیز تجلی مییابد، نقش عقل و آموزههای عقلانی است. بنابر روایتی،
علم و دانش 27 حرف است و همة آنچه تاکنون پیامبران آوردهاند، تنها دو حرف آن است و مردم تاکنون جز با آن دو حرف آشنایی ندارند و هنگامیکه قائم ما قیام کند، 25 حرف دیگر را بیرون آورده، آن را بین مردم نشر و گسترش میدهد. و آن دو حرف را نیز ضمیمه میکند و مجموع 27 حرف را میان مردم منتشر میسازد (مجلسی، 1411: ج 52، 326).
در آموزه فرج اسلامی بر خلاف دانش مدرن امروز بر عقلانیت خودبنیاد متکی نیست و چنان ماکس وبر عقلانیت ابزاری را جانشین عقلانیت ارزشی نمیداند و همچون انسان مدرن تنها به فکر منافع و مصالح دنیوی نیست. در اسلام، عقلانیت با معنویت همراه است. برای نمونه، میتوان به روایت نخست کتاب شریف کافی اشاره کرد که در آن عقل تمجید میشود و خداوند به عزت و جلال خود سوگند میخورد که آن را به محبوبترین افراد نزد خویش اعطا میکند. بر این اساس، در عصر ظهور نیز چنین عقلانیتی برای همه انسانها فراهم خواهد شد. در حدیثی از امام باقر7 آمده است که هنگام قیام قائم، آن حضرت دست خویش را بر سر مردم گذاشته، خردها و آگاهیهای آنها را میافزاید (مجلسی، همان، 336).
4. جهانشمولی فرج اسلامی؛ یکی دیگر از ویژگیهای بارز فرج اسلامی، پیام جهانشمول آن برای تمامی انسانهاست. برخلاف آموزههای موعودگرایی، برخی از ادیان مانند یهود که فرج را تنها برای قوم یا گروه خاصی میدانند، فرج اسلامی ویژگی فراگیر و جهانشمول دارد، و از این روی، تمامی انسانها را در برمیگیرد. این بدان جهت است که خداوند دین خود را برای تمامیانسانها ارزانی داشته و همه را به دین واحدی دعوت کرده است. طبق تصریح قرآن، دین در نزد خداوند واحد و همان اسلام است. بدین ترتیب، فرج تمامی انسانها را شامل خواهد شد و رفع ظلم و ستم و گسترش عدالت و حکمت با پذیرش اسلام از سوی تمامی مردم جهان محقق خواهد شد. شاید بتوان نماد اقتدای مسیح7 به مهدی موعود 4 را تجلی چنین وحدتی دانست. بدون تردید، جهان مسیحیت بخش عمدهای از مردمان جهان را در برمیگیرد و بازگشت و اقتدای مسیح به آن حضرت، خود تجلی چنین وحدتی خواهد بود. امت واحد در تعبیر قرآنی، به همین معناست. خداوند از امت واحدی سخن گفته که در عصر ظهور شکل میگیرد.
5. گسترش عدل و داد در عرصه جهانی؛ ویژگی بارز فرج اسلامی، اشاعه عدل و داد در عرصه جهانی است. عدالت از آرمانهای بزرگ انسان در طول تاریخ به شمار میرود. به رغم نظریهها و دیدگاههای مختلف در این عرصه، انسانها از رسیدن به چنین وضعیتی بازماندهاند. چنین ناکامی را میتوان در دو سطح نظری و عملی جستوجو کرد.
کدامین عدالت میتواند با وضعیت انسانها متناسب باشد؟ پاسخهای مختلفی در طول تاریخ از جانب اندیشمندان به این پرسش داده شده، اما تاکنون هیچ اجماعی در اینباره شکل نگرفته است. با گذشت زمان، نظریههای مختلف عدالت نقض شده و انسانها دنبال دیدگاه جدیدی رفتهاند. چنین تزلزل و تردیدی در مفهوم عدالت و چگونگی آن را در تاریخ بشری میتوان از زمینههای اصلی ناکامی از دست یافتن به عدالت دانست. بنابراین، ضرورت ارائه مفهومی نهایی از عدالت اجرایی منجی موعود که با سرشت و ویژگیهای انسان تناسب داشته باشد، از کارویژههای اصلی است که انسانها را از حیرت و تردید در چیستی عدالت درمیآورد.
کارویژه اصلی دیگر منجی، گسترش عملی عدالت در عرصه جهانی است. چنین اقدامی، طبق روایات اسلامیدر زمانهای صورت خواهد گرفت که جهان را ظلم و بیداد فراگرفته است. در چنین عصری، انسانها از بیعدالتی رنج میبرند و همگی تشنه و از صمیم وجود، منتظر فراهم شدن عدالت در جهان هستند. چنین انتظاری، گسترهای جهانی دارد و نشان میدهد که بیعدالتی، خاص یک منطقه نخواهد بود بلکه خصلتی فراگیر دارد و جهانشمولی بیعدالتی را در این عصر مینماید. چنین نکتهای به شیوهای نمادین از عصری سخن میگوید که انسانها در کنار هم قرار گرفتهاند و از وضعیت یکدیگر در جهان، اطلاع مستقیم دارند. در روزگاران گذشته، به دلیل فاصله جغرافیایی، وضعیتهای گوناگونی در جوامع مختلف حاکم بود، اما در عصر مشرف به ظهور، چنین فاصلههایی کم اهمیت میشود. از این روست که میتوان به گسترش ظلم و بیعدالتی در سراسر جهان حکم نمود و تمامیجهانیان را در انتظار فرج تصور کرد. به تناسب چنین بحرانی است که عدالت نیز گسترهای جهانی مییابد.
فلسفه تاریخ و جایگاه فرج
آموزه فرج را از منظری دیگر، یعنی نگرش اسلام به فلسفه تاریخ نیز میتوان بررسی کرد. منطق حرکت، فرایند و سرانجام تاریخ، سه سوال اصلی و محوری حرکت تاریخی است. بدون تردید، سخن از عصری طلایی و نجاتبخش، آموزهای به شمار میرود که نگاهی به سرانجام تاریخ بشری دارد. تلقیها و دیدگاههای مختلفی در هر سه عرصه فوق مطرح شده است. در پاسخ به سرانجام و غایت تاریخ دو نگرش کلان “بدبینی به فرجام تاریخ” و “نگرش خوشبینانه به آینده” را میتوان از نگرشهای اصلی در آیندهشناسی دانست. همچنین آیندهشناسی از منظر چگونگی سیر تاریخ نیز اهمیت دارد. برخی از نگرشها به تاریخ، بر اساس نگرش خطی شکل گرفتهاند. برخی دیگر، حرکت تاریخ را تنها به صورت حلقوی یا دوری دانستهاند. برخلاف نگرشهای ماقبل ادیان ابراهیمی که بیشتر در ادیان هندو و قبیلهای ـ بشری شکل گرفته و به حرکت دوری تاریخ معتقد بودند، در ادیان ابراهیمی حرکت تاریخ به صورت خطی است که برای تاریخ سرانجامی با بازگشت منجی تصور میشود. چنین بازگشتی عصر طلایی ادیان را رقم میزند.
از منظر اسلامینیز طبق وعده الهی سرانجام نیکی در انتظار صالحان، محرومان و مستضعفان است. طبق آیات و روایات اسلامی، سنت الهی بر حاکمیت حق بر باطل و تحقق مدینه فاضله اسلامی استوار شده است. در بحث حاضر نیز فرایند تحولات تاریخی، از جمله پدیده جهانی شدن را باسد بر اساس همین پویایی و تحول تاریخی سنجید. حیات انسانها از زندگی قبیلهای شکل گرفته و در طول تاریخ در جوامع بزرگتری ادغام شده است. از نگرش فلسفه تاریخ اسلامی، سرانجام تاریخ با تحقق جامعه واحد اسلامی محقق خواهد شد. طبق آیات شریف قرآن، خدای واحد دارای امت واحدی است که به رغم تمایزات ظاهری برای تعارف و آشنایی با یکدیگر در تمسک و اعتصام به حبل الهی به وحدت فرا خوانده شدهاند تا امت واحد الهی ـ اسلامیرا شکل دهند (نک: صدر، 1369؛ مصباح یزدی، 1368).
بدون تردید سنت الهی، بر اجرای امور از طریق فرایند اسباب و عوامل آن است. حدیث معروف «أبی الله ان یجری الامور الا باسبابها»( مجلسی، همان: ج)این مدعا را بیان میکند. فرایند تحول تاریخی زمینهساز نیل به جامعه آرمانی خواهد بود. بیشک خداوند خود از طریق اراده تکوینی میتوانست جامعه فاضلهای ایجاد کند، اما با توجه به سنت ابتلاء و آزمایش الهی برای انسانها، ضرورت دارد که به تدریج شرایط مدینه فاضله فراهم شود. انسانها از طریق تجربیات و آزمونهای مختلف، سرانجام خود به چنین نتیجهای خواهند رسید که تنها وعده الهی میتواند جامعهای نیک برای آنان به ارمغان آورد. جوامع پیش از عصر ظهور همگی در رسیدن به جامعه فاضله ناکام میمانند؛ چنین امری به دلیل عدم آمادگی انسانهاست. هر چند در طول تاریخ رهبران فرهیخته و صالحی آمدهاند، به دلیل شرایط نامناسب اجتماعی نتوانستهاند خواستههای آرمانی خود را محقق سازند. سرانجام حکومت علوی نیز از همین باب بوده، اما خود ایشان سرانجام نیکی را برای آینده پیش بینی میکنند. امام علی7 در نهجالبلاغه به این بُعد تاریخ اشاره دارند که حکومت سرانجام بر اهل بیت هموار خواهد شد، همان گونه که شتر سرکش سرانجام فرزند خویش را شیر میدهد (نهج البلاغه، خطبه 200). از ا ین رو، تحولات تاریخی را بر اساس منطق خاص خود و از منظر زمینهسازی تحقق وعده الهی باید دنبال کرد و جهانی شدن و تحولاتی از این قبیل را ـ چنانکه بررسی خواهیم نمود ـ میباید بر اساس چنین منطقی ارزیابی کرد.
جهانی شدن و فهم پذیری آموزه فرج
جهانیشدن چگونه میتواند چشم انداز فرج اسلامی را برای ما روشن کند؟ برای پاسخ به این پرسش باید از نو به ویژگیهای عصر جهانی شدن برگشت. چنانکه گذشت، دیدگاههای مختلفی درباره جهانی شدن مطرح شده، اما میتوان مشترکاتی را بین آنها یافت که از جهاتی ما را به مدینه فاضله و آموزه فرج اسلامی رهنمون میسازد.
الف) ویژگیهای کلان عصر جهانی شدن
مهمترین ویژگیها و مشترکات جهانی عصر جهانی شدن را میتوان در موارد زیر جستوجو کرد:
1. ایجاد همگرایی در بین انسانها و تشکیل جامعه جهانی؛ یکی از ویژگیهای اصلی جهانی شدن را (با هر قرائتی) میتوان خصلت جهان شمولی ابعاد زندگی بشر دانست. جهانی شدن سبب شده تا تفاوتهایی که بر اثر فاصله زمانی و مکانی بین انسانها برجسته شده، اهمیت خود را از دست بدهند و انسانها در فرایند همگرایی و وضعیت مشابهتری قرار گیرند. همآهنگی در سلیقهها، هنجارها و فرهنگها، از تأثیرهای مهم اجتماعی ـ فرهنگی جهانی شدن است. فارغ از محتوای چنین فرهنگهایی، جهانی شدن انسانها را در عمل به سوی همرنگی و همشکلی میکشاند. اگر روزگاری جهان به اقلیمها و فرهنگهای مختلف و متنوعی تقسیم میشد، اینک مرزها درنوردیده شده و انسانها در ارتباط مستقیمتری با یکدیگر قرار گرفتهاند.
2. رشد فکری و آگاهی فزاینده انسانها در عصر جهانی شدن؛ از ویژگیهای بارز عصر جهانی شدن، گسترش دستیابی انسانها به دادهها و اطلاعات است. از این جهت، جهانیشدن با اعصار گذشته تمایز اساسی مییابد. برخلاف دوران گذشته که رشد علوم و دانشها به دلیل مشکلات سخت افزاری با سهولت امکان پذیر نبود، اینک جهانیشدن و رشد تکنولوژیهایِ ارتباطی شرایط مناسبی برای رشد علوم فراهم ساخته است. البته این امر با مجازیسازی ذهنیتها از جهاتی موجب افسونزدگی جدید نیز شده است (شایگان )،اما با این حال دستیابی سریع و آسان به اطلاعات و دادهها را میتوان یکی از ویژگیهای بارز عصر جهانی شدن دانست.
3. زمینه سازی نهادها و نظام فراگیر همآهنگ کننده جهانی؛ شرایط جدید جهانی، احساس نیاز به یک نهاد فراگیر جهانی را ضروری ساخته است. گسترش سازمانهای جهانی در چند دهه گذشته، ذهن انسانها را از عرصه ملی و محلی به عرصه فراگیر جهانی سوق داده است. اگر روزگاری انسانها محلی میاندیشدند و خواستههای آنها منطقهای بود، اینک شرایطی در عرصه جهانی شدن فراهم شده که انسانها به نیازهای مشترکی رسیده و راهحلهای مشترکی را نیز برای آنها جستوجو میکنند. از این رو، جهانی شدن زمینه لازم واصلی را برای تحقق یک حکومت و نظام فراگیر جهانی فراهم کرده است.
4. نیاز انسان به محتوا و معنای جدید در عصر جهانی شدن؛ ویژگی برجسته دیگر عصر جهانیشدن را میتوان چالشهای جدی عصر جهانیشدن برای فرهنگها و تمدنهای موجود دانست. جهانیشدن، موجب وارد آمدن شوک و تکانههای جدی به فرهنگهای مختلف میشود. به دلیل خصلت ادغام و یکپارچهسازی جهانیشدن، این ویژگی برجستگی بیشتری دارد. از این رو، انسانها در عصر جهانیشدن درپی معنای جدیدی میگردند، یا دستکم به معنای پیشین زندگی از حالت نهادینه شده و رسوب شده، به صورت آگاهانه توجه میکنند. به بیان دیگر انسانها در مواجهه با دیگر فرهنگها و تمدنها در وضعیت تأمل در هویت خویش قرار میگیرند. از این روی، بحران معنا یکی از ویژگیهای عصر جهانی شدن تلقی میشود(قوام، 1383: 35-48).
ب) جهانی شدن و چشم انداز فرج
تردیدی نیست که جهانی شدن از جهاتی میتواند ما را در درک بهتر چگونگی ماهیت آموزه اسلامیفرج یاری کند. البته نباید از این نکته غفلت کرد که جهانی شدن در شرایط کنونی تمایزات جدی نیز با این آموزه دارد، اما صرف نظر از این تمایزات و به ویژه نگرشهایی که جهانیشدن را همان غربیسازی یا امریکاییسازی میدانند و هم چنین فارغ از کلیت و ویژگیهای نگرش پسامدرن به جهانی شدن ـ چنانکه توضیح داده شد ـ میتوان تنها با استناد به وضعیت حاضر در عرصه جهانی شدن، نکاتی یافت که ما را به فهم بهتر آموزه فرج سوق میدهد. حال به برخی از این نکات اشاره میکنیم:
1. فهم پذیری ماهیت جهانی فرج اسلامی؛ چگونگی تصور ابعاد جهانشمول و فراگیر فرج، امروزه به مدد پدیده جهانیشدن آسانتر گشته است. در روزگاران گذشته، تصور حکومتی فراگیر جهانی همواره به دلیل وجود فاصلههای زمانی و مکانی با ابهاماتی همراه بوده است. چگونگی اداره قلمروی وسیع و جهانی چنانکه در امپراتوریهای گذشته رخ نموده، همواره عدم ارتباط مستقیم را مطرح میکرده است. اما اینک در شرایط جهانی شدن، فهم ارتباط مستقیم و فراگیر در عرصه جهانی حتی فراتر از کره زمین، به مدد تکنولوژیهای ارتباطی چندان مشکل نیست. از این رو، میتوان روایاتی را که در آنها به ارتباط مستقیم بین امام4 و مردم یا بین خود مؤمنان در عصر جهانی شدن تصریح شده، بیانی رمزگونه از رشد تکنولوژیهای ارتباطی دانست که اینک برای انسانهایی که در عصر جهانی شدن زندگی میکنند امری عادی و بدیهی است، در حالی که در گذشته تصور چنین پدیده ای با اعجاز همراه بوده است.
2. فرج و احساس نیاز به حکومت جهانی؛ سخن از یک حکومت و مدیریت فراگیر جهانی، پیوسته در روایات اسلامیمطرح شده است. اما در عمل به رغم گسترش امپراتوری اسلامیدر سدههای نخست هجری، حکومتهای محلی خود مختار یا خود خوانده عملاً اداره جامعه اسلامی را بر عهده داشتهاند. با ورود به عصر جدید شکلگیری دولتهای ملی نیز تصور حکومت جهانی را با اشکال مواجه ساخته بود . اما اینک در عصر جهانی شدن، انسانها بیش از گذشته و ملموستر به مدیریت واحد بر جهان اذعان میکنند؛ زیرا درک ضرورت چنین امری بسیار آسان و بدیهی گشته است. از این رو، میتوان شرایط موجود جهانی شدن را به دلیل احساس نیاز به حکومت فراگیر جهانی (فارغ از محتوای آن) در راستای حکومت جهانی حضرت مهدی4 دانست.
3. نابسندگی آموزههای بشری و نیاز به معنای جدید برای زندگی؛ هر چند نگرشهای مدرن به جهانیشدن سعی دارند نگاه خود را در عرصه جهانی بر انسانها تحمیل کنند، اما امروزه از منظری واقعبینانه میتوان افول مدرنیسم غربی را دید. دلایل چنین امری در هر دو عرصه نظری وعملی وجود دارد. نقدهای فراگیر پسامدرنها بر اصول مدرنیسم از درون خود تمدن غرب، علاوه بر نقدهای اندیشمندان و متفکران اسلامی، گواه نابسندگی نظری مبانی مدرنیسم است. در عرصه عمل نیز انسان مدرن با از دست دادن معنای زندگی که بر اساس مدرنیسم بنا شده، به دنبال معنای جدیدی برای زندگی است. ادیان از این جهت، توان بارزی برای معنادهی به زندگی دارند. از این جهت میتوان گفت که جهانی شدن با برجسته ساختن ضعفهای نظری وعملی مدرنیسم و مکاتب بشری نیاز انسانها را به هدایت الهی بیشتر کرده است. از این رو، منجی الهی برای بشر که در آموزه فرج اسلامی امری مسلم است، چشم انداز بهتری مییابد و انسان معاصر ضرورت آن را بیشتر درک میکند.
4. ابعاد فراگیر و جهان شمول دین در عصر جهانی شدن؛ جهانی شدن را عصر بازگشت ادیان نیز خواندهاند. جرجویگل مدعی بود که امروز نوعی حرکت فراگیر احیاگرانه دینی در تلاش برای سکولاریسم زدایی از جهان شکل گرفته است (نک: هینس، 1381: 199). از این رو، قرن بیستم را میتوان آخرین قرن مدرن و سکولار دانست که احتمالاً جهان نوگرای قرن 21 حداقل از منظر عقلگرایی عصر روشنگری، در قالب جهانی پساسکولار جلوهگر میشود (Berri, 1993). در حقیقت، دینگرایی معاصر بر خرابههای ملیگرایی سکولار در جهان سوم، سرمایهداری مادیگرا در جهان توسعه یافته و کمونیسم در اروپا استوار گشته است (هینس، 1380: 64).
مهمترین وجه اهمیت بازگشت ادیان را در عصر حاضر میتوان بر اساس قدرت معنادهی یا انگارهپردازی آن توضیح داد. براون در بررسی وضعیت آینده جهان بر این نکته تأکید نموده است. او میگیود که توانایی یک دولت در کسب برتری در منازعات با رقبای خود، به قدرت خیرهکننده اندیشههایی بستگی دارد که ضمن پیوند افراد متعلق به اجتماعات مختلف، آنان را وا میدارد تا تمایلات، امنیت شخصی و حتی زندگی خود را در راه دفاع از دولت خود فدا کنند. اینکه کسی در تمامی موضوعات و مسائل به تبعیت از اندیشهای فردی میپردازد، تنها از طریق جوامع انگارهپردازی مشخص میشود که در سراسر گیتی گسترش یافته و با درنوردیدن مرزها، برخی از منسجمترین جوامع را در جهان تشکیل دادهاند (Brown, 1995: 157؛ به نقل از هینس:68-69). ادیان به دلیل آموزههای جهان شمول خود از قدرت بارزی در ایدهپردازی برخوردارند و از این جهت در فضای جهانی شدن قدرتی پر اهمیت تلقی میشوند.
نتیجه
آنچه گذشت، گزارشی کوتاه از ظرفیتسازی جهانی شدن (در هر قرائتی) برای فهم آموزه فرج اسلامی بود. مهمترین کارکرد جهانی شدن در این زمینه، برجستهسازی و فهم پذیرتر ساختن ابعاد جهان شمول حکومت آرمانی اسلامی است. اینک انسانها خود به این نتیجه رسیدهاند که لازم است تمامیانسانها همآهنگ با یکدیگر و در جامعهای مشترک زندگی کنند. در محتوای زندگی جدید اختلاف نظرهایی وجود دارد و از این جهت تمایزهایی بین قرائتهای مختلف جهانیشدن با حکومت جهانی حضرت مهدی4 شکل میگیرد، اما به لحاظ شکلی و مقدمهسازی تحقق چنین حکومتی، جهانی شدن میتواند کاملاً مؤثر باشد. اگر روزگاری چگونگی تحقق حکومت جهانی اسلامی با خرق عادت همراه دانسته میشد، انسان عصر جهانیشدن چنین امری را میتواند به عیان مشاهده کند و در جهت تقویت اعتقاد و اعتماد خود به آموزه فرج اسلامیاز آن بهره بگیرد. بنابراین، حتی اگر جهانیشدن را به آنگونه نپذیریم که امروزه غرب درصدد تحمیل آن است (تحمیل فرهنگ و تمدن)، خود با بهرهگیری از تکنولوژیهای پیشرفته ارتباطی همانند ماهواره و اینترنت، و با تمسک به ابعاد خاصی از جهانی شدن، میتوانیم آموزه فرج را برای انسان معاصر توضیح دهیم. اخبار «ملاحم» و پیشبینیهای 1400 قبل درباره وضعیت عصر ظهور که بسیار با گسترش تکنولوژیهای ارتباطی همآهنگی دارد، اعجاز و دلیل و گواهی است بر صدق و درستی باورهای دینی که میتوان از آنها برای تقویت ایمان به فرج بهره گرفت و نزدیکشدن تحقق وعدههای الهی را نوید گرفت.
منابع پژوهش
1. ایمانوئل کانت، روشنگری چیست؟ ، در کانت و دیگران، روشنگری چیست، سیروس آرین پور، تهران، نشر آگه، 1376، ص 26-15.
2. البستوی، عبدالعلیم عبدالعظیم ، 1999، المهدی المنتظر فی ضوء الاحادیث و الآثار الصحیحه، بیروت، دار ابن الحزم، 2 ج.
3. شولت، یان. 1382، نگاهی موشکافانه به پدیده جهانی شدن، ترجمه مسعود کرباسیان، تهران، شرکت انتشارات علمیو فرهنگی.
4. عاملی، سعید رضا، 1382، جهانی شدن ها: غربی شدن و اسلامیشدن جهان، اسلام هراسی و مدرنیته بزرگ شده، در: سید طه مرقاطی، جهانشمولی اسلام و جهانی سازی (مجموعه مقالات)، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ج 2، ص 204-225.
5. تاجیک، محمدرضا، 1381، جهانی شدن و هویت، در: رهیافتهای سیاسی و بین المللی، شماره 3، تابستان.
6. نش، کیت، 1380، جامعه شناسی سیاسی معاصر، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران، انتشارات کویر.
7. هینس، جف، 1381، دین، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم، ترجمه داود کیانی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی.
8. کاستلز، مانوئل، 1380، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه حسن چاوشیان و همکاران، تهران، طرح نو، 3ج.
9. ارنست کاسیرر، فلسفه روشن اندیشی، ترجمه نجف دریا بندری، تهران، انتشارات خوارزمی، 1372، فصول چهارم و پنجم.
10. علی موحدیان عطار، “گونه شناسی اندیشه منجی موعود در اسلام”، در فصلنامه هفت آسمان، ش 12-13 و 21.
11. محمود شریعت زاده خراسانی، 1376، حکومت جهانی حضرت مهدی4 از دیدگاه قرآن و عترت :، قم، انتشارات دارالصادقین.
12. مجلسی، محمد باقر، 1411ق، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفاء.
13. سید محمدباقر صدر، سنتهای اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه و نگارش حسین منوچهری، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1369.
14. مصباح یزدی، محمدتقی، 1368، جامعه و تاریخ در قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
15. عبدالعلی قوام، 1382، جهانی شدن و جهان سوم، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
16. ژولین فروند، 1368. جامعه شناسی ماکس وبر، عبدالحسین نیک گهر، تهران، نشر رایزن، چ 2.
17. تونی دیویس، 1378، اومانیسم، تهران، نشر مرکز، ص 171.
برگرفته از سايت :المهدويه