به نام خدا
جمهوری اسلامی به عنوان یکی از قطب های تاثیر گذار در فرایند جهانی شدن: هر چند نظریه نخست ممکن است تا رسیدن به لحظه ظهور و با توجه به نامشخص بودن زمان ظهور حضرت قائم (عج) برای اذهان جهانی اندکی ثقیل به نظر بیاید، اما نظریه نزدیک تر و قابل درک تر آن است که رشد و توسعه نظریه ” جمهوری اسلامی” قادر است بسیاری از مناسبات جهانی را به نفع این نظریه و امت اسلامی و به طور کل نوع بشر در جهان امروز تغییر دهد.
“مهدويت نظريه جمهوري اسلامي و جهاني شدن”
مقدمه:
امروزه جمهوری اسلامی به عنوان نظریه ای بزرگ که دارای ابعاد بزرگ معرفتی و فلسفی و ایدئولوژیکی است با مفاهیمی از قبیل انتظار، ظهور موعود، حکومت ولایی، ولایت فقیه و به طور کل با دکترین مهدویت عمیقا آمیخته شده است.این مسئله تا آنجا پیش رفته که امروز تمام مسلمانان از فرق گوناگون در سراسر جهان به جمهوری اسلامی ایران به عنوان دریچه امید و نوری نگاه می کنند که قادر است به بسیاری از چالش های فکری و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی معاصر پایان بدهد و این نوع نظام را همان نظامی می دانند که در نبود امامان معصوم به بهترین حد و شکل ممکن قادر است در میان حکومت های موجود، روابط صحیحی میان انسان و خداوند برقرار کند و به تعریف درستی از درک و حضور دین در جامعه دست بزند. از این حیث به نظر می رسد که در همایش بزرگی همچون “دکترین مهدویت ” به این نظریه بزرگ که متاسفانه سال های متمادی در محاق نظریه پردازی و تولید فکر حول آن فرورفته پرداخته شود.
بدون تردید انقلاب اسلامی ایران در جهان معاصر یکی از نادرترین انقلاب هایی بود که باعث شد نگرشی جدید نسبت به اسلام و جهان پیرامون ما بوجود آید. بر خلاف تمام انقلاب های صده های اخیر که با نگرشی سکولارمآب و غیر دینی به وجود آمدند، انقلاب اسلامی تنها انقلابی بود که با رویکردی دینی به وجود آمد و راه خود را ادامه داد. نکته جالب تر دیگر اینکه تمام انقلاب های بزرگ معاصر را به نام ملیت کشوری که عامل به وجود آورنده آن است می شناسیم، در حالیکه انقلاب اسلامی را بیشتر به نام ایدئولوژی و با پسوند ایدئولوژیکی آن که اسلام است شناخته شده است. هویت یابی انقلاب هایی همچون انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و انقلاب چین را با پسوند کشور موجد آن انقلاب می شناسیم و به نام ملیت هایی که بانی آن انقلاب ها بوده اند، این در حالی است که ترکیب انقلاب اسلامی بیشتر با ایدئولوژی و دین پیوند خورده است تا ملیت ایرانی، هر چند سهم ملت ایران در طول تاریخ در نقش دهی به بسیاری از جهت های تاریخی بزرگ غیرقابل انکار است. امروزه در هر کجای جهان که سخن از انقلاب اسلامی به میان می آید، بدون هیچ درنگی اذهان و افکار به اتفاق بزرگی که در سال 1357 (1979م) در ایران رخ داده است سوق داده می شود و این یکی از ویژگی های منحصر به فرد انقلاب اسلامی است.
اتفاق بزرگ و درعین حال دوراز باور انقلاب اسلامی در عصری که تعبیر مرگ خداوند نیچه همه گوش ها را پر کرده بود، برای بسیاری از نویسندگان و روشنفکران معاصر جالب بود و از این حیث توجه خود را به چند و چون این انقلاب نشان دادند. تدا اسکاچپول یکی از نویسندگان نئومارکسیست است که کتاب ارزشمندی به نام “دولت ها و انقلاب های اجتماعی ” در سال 1357 و مقارن با انقلاب اسلامی منتشر کرده است که به سه انقلاب روسیه، چین و فرانسه می پردازد. مخلص کتاب آن است که انقلاب ها ساخته نمی شوند بلکه خود بخود به وجود می آیند و در این میان نقش دولت ها در وقوع یک انقلاب بالاست. انقلاب زمانی اتفاق می افتد که دولت موجود نتواند در برابر فشارها و مشکلات داخلی و خارجی مقاومت کند و سقوط می کند. در این کتاب به نقش توده مردم هیچ توجهی نشان داده نشده است و انقلابها را فاقد برنامه و فرایند از پیش تنظیم شده معرفی می کند.
علاوه بر این همچنان که از یک نویسنده مارکسیست توقع می شود به نقش و جایگاه ایدئولوژی و دین در وقوع انقلاب ها هیچ توجهی نشان داده نشده است. هر چند خانم اسکاچپول کتابش را همزمان با انقلاب اسلامی منتشر کرده بود، اما وقایع موجود در ایران و انقلاب اسلامی باعث شد که ایشان در مقاله ای که بعدا و در سال 1362( 1982م) به نام “اسلام شیعی در انقلاب اسلامی ” منتشر کرد، تئوری خود را در کتاب دولت ها و انقلاب های اجتماعی را زیر سوال ببرد. جریان انقلاب اسلامی نشان داد که تئوری “انقلاب ها ساخته نمی شوند بلکه خود بخود به وجود می آیند ” زیر سوال برود و خانم اسکاچپول اعتراف کند که ” این انقلاب ما را مجبور به طرح نقش ممکن سیستم ایده ها و دریافت های فرهنگی در شکل دادن به کنش سیاسی کند “(1) و این نشان می دهد که انقلاب اسلامی چگونه مبانی اصلی فکری یکی از متفکران معاصر را با چالش روبرو کرده است.
گرهادشوایتزر در کتاب “سیاست و دین گرایی در ایران ” پس از کلی تحلیل پیرامون شخصیت امام خمینی (ره ) و زمینه های ایدئولوژیکی انقلاب اسلامی چنین اعتراف می کند که “اینک یک ایدئولوژیست ممتاز از روحانیون بلند مرتبه به عنوان یک زمامدار واقعی در بالادست تمام سیاستمداران قرار گرفته بود …کسی که سرانجام دومین شاه سلطنت پهلوی را سرنگون کرد “(2). شاید بهتر باشد برای اثبات سخن خود این سخن یکی از بزرگترین جامعه شناسان معاصر به نام آنتونی گیدنز را نیز بررسی کنیم که نوشته “آیت الله خمینی حکومتی را که بر طبق قوانین سنتی اسلامی سازمان یافته بود تاسیس کرد. انقلاب اسلامی به گفته وی دین را آنگونه که در قرآن مشخص گردیده، اساس مستقیم زندگی سیاسی و اقتصادی قرار می دهد (3).
در میان روشنفکران مسلمان نیز توجه به این انقلاب و مبانی آن از نظر دور نمانده است.. رامین خانبگی معتقد است: حضرت امام نخستین کسی و انقلاب اسلامی نخستین تحول بزرگی بود که در برابر هژمونی مادی گری در جهان ایستاد و اصل آن را زیر سوال برد…با انقلاب اسلامی روایتی پیش آمد که ارزش های غربی را زیر سوال برد (4). همچنین حمید مولانا اعتقاد دارد: حضرت امام خمینی نه تنها در بیداری اسلامی بلکه در بیداری بین المللی و جهانی جایگاه بزرگی دارند و انقلاب اسلامی، یک نقطه عطف در تاریخ جهانی است….. در مورد امام خمینی این است که ایشان تنها متفکری هستند که در شاید پنج یا شش قرن گذشته نه تنها نظریه پردازی کردند و تئوری انقلاب را تبیین فرمودند بلکه خودشان آن را به عمل آوردند. در تاریخ نداریم کسانی که هم بنویسند که چرا باید انقلاب شود؟ و بعد هم خو.دشان موفق شوند این طرح را اجرا کنند (5). علاوه بر اینها می توان در عرصه فکری بسیاری دیگر از اندیشمندان معاصر این اظهار شگفتی در رویکرد دینی انقلاب را بخوبی مشاهده کرد، انقلابی که نشان داد ادعای مرگ خداوند نیچه و سکولاریزم موهوم، یک ادعای واهی و خیال باطل بیش نیست.
به هر جهت با تمام فراز و فرودها انقلاب اسلامی در بهمن سال 1357 رژیم ستمشاهی را ساقط کرد، اما سوال اساسی از بهمن ماه 57 تا دوازدهم فروردین ماه 58 این بود که این انقلابی که به نام دین رقم خورده و یک رژیم سلطنتی را ساقط کرده است، اکنون به دنبال بنای چه نظام جدیدی است و این نظام دارای چه ویژگی هایی می باشد. در این میان نیز استعمارگران شرق و غرب با توسل به ایادی خود در داخل از چپ و راست گرفته همگی به دنبال سهم خواهی از این انقلاب دینی بودند. به هر حال کاملا معلوم و مشخص بود که این انقلاب ایدئولوژیک به دنبال نظامی نیست که بر پایه های غیر ایدئولوژیک استوار باشد و حقیقتا همین گونه شد.
امام خمینی (ره) نظام جمهوری اسلامی را در فروردین ماه 1358 به همه پرسی گذاشت و تقریبا همه ملت ایران به جز درصد ناچیزی به نظام “جمهوری اسلامی ” رای مثبت دادند و این نظام جدید پا گرفت. اما این نظام جدید نه تنها برای خود دارای یک جهان بینی ویژه است، بلکه به عنوان نظامی که از مشخصه های آن ارتباطش با بسیاری از مفاهیم همچون ظهور موعود (عج)، ولایت فقیه و جامعه اسلامی و … جدی به نظر می رسید مورد توجه جهانیان قرار گرفت و از این حیث به نظر می رسد بهتر است در همایش بزرگی چون دکترین مهدویت به زیربناهای آن توجه شود.
“جمهوری اسلامی”:
بدون شک جمهوری اسلامی پیش تر و بیشتر از آنکه یک نظام صرف سیاسی و حکومتی باشد، یک تئوری بزرگ است که دارای بار معرفت شناختی عمیقی است که قادر است با بسیاری از نظریه های موجود در نظام روشنفکری معاصر رقابت کند و قاطعانه این رقابت را ببرد. یکی از مغلطه های تاریخی که تقریبا همه روشنفکران متعهد ما بدان دچار شدند این بود که بیشتر به نظریه جمهوری اسلامی به عنوان یک نظریه صرفا حکومتی نگاه می شود و هیچ گاه حتی یک مقاله پیرامون مبانی معرفتی این نظریه بزرگ ارائه نشد که در بحث آسیب شناسی این نظریه بدان پرداخته می شود. امروز و در عصر جهانی شدن و جهانی سازی با توجه به نزدیکی مبانی بین مهدوت و نظریه جمهوری اسلامی باید بیشتر از گذشته به این نظریه توجه شود تا با استفاده از توانایی های بالقوه این نظریه در تشکیل یک جامعه نمونه اسلامی، زمینه سازی لازم برای ظهور حضرت مهدی(عج) فراهم شود.
همانطور که قبلا متذکر شدیم بین بهمن 57 تا فروردین 58 همه نگاه ها به سخنان رهبر توانمندی بود که با تکیه بر مبانی دینی توانسته بود یکی از نظام های موجود را فروبریزد و باعث یک انقلاب تاریخی در صفحات تاریخی جهان شود و ایشان کسی نبود جز حضرت امام خمینی (ره). البته باید متذکر شد که به نظر می رسد نظریه “جمهوری اسلامی” حاصل یک اتفاق آراء بین سه اندیشمند بزرگ جهان شیعه یعنی امام (ره)، شهید مرتضی مطهری و شهید دکتر بهشتی بود. در بسیاری از سخنرانی های هر سه نفر ایشان در سال های 1357 تا فروردن 58 زیربناهای نظریه “جمهوری اسلامی” موج می زد و جمهوری اسلامی را بدون یک کلمه زیاد و کم تعریف می کردند. در یکی از مصاحبه ها وقتی خبرنگار از شهید مطهری پرسید آیا جمهوری اسلامی همان جمهوری دموکراتیک اسلامی است؟ ایشان فرمودند: چون که صد آمد نود هم پیش ماست، فقط جمهوری اسلامی نه یکی کلمه زیاد و نه یک کلمه کم (نقل به مضمون ). به هر جهت این مثلث فکری بزرگ به رهبری حضرت امام (ره) بنیانگذار نظریه ای شدند که که دارای مبانی عمیق معرفت شناخت بود و از بسیاری از نظریه های موجود جدا بود. تفاوت نظریه جمهوری اسلامی با نظریات روشنفکری غرب از ابتدا تاکنون بسیار عمیق و ریشه دار است که ما به چند تفاوت شاخص اشاره می کنیم.
نخست آنکه در حالیکه بسیاری از نظریه های سیاسی جهان معاصر را دانشمندان حاضر در محافل دانشگاهی ارائه می کردند و سهم متالهان مسیحی در رشد نظریه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و …دنیای غرب ناچیز است، نظریه جمهوری اسلامی در جهان اسلام از متن حوزه و از بطن خاستگاه دین و دین شناسی برخاست. مثلث فکری نظریه “جمهوری اسلامی” را یکی از مجتهدین متخصص(حضرت امام ره) و دوتن از بهترین اسلام شناسان معاصر (شهید مطهری و شهید بهشتی) تشکیل می دادند و برای اولین بار در دنیای معاصر بود که از یک محیط دینی نظریه های سیاسی و اجتماعی صادر می شد. همین تفاوت نخست ما را به تفاوت دوم رهنمون می کند که در حالیکه روشنفکری غرب تلاش داشت و دارد تا از دین جدا شود و تا حد زیادی هم در این عرصه موفق شد، روشنفکران موثر بر تئوری جمهوری اسلامی و عرصه نظریه پردازی آن، خود از دین شناسان بزرگ و مهمتر اینکه، از معتقدان به آن بودند.
بدین جهت در حالیکه روشنفکری غرب در قالب لیبرالیزم بر طبل سکولاریزم می کوبید، سه روشنفکر مسلمان در قالب جامعه اسلامی بر نظریه ” جمهوری اسلامی” تاکید می کردند. و تفاوت آخر آنکه در حالیکه روشنفکران و متالهان گذشته هر کدام به نوعی یا انسان را در مقابل خدا قرار می دادند و بر تحجر تاکید می کردند، همچون قرون وسطای مسیحی و یا خداوند را در مقابل انسان قرار می دادند و بر اومانیزم و لیبرالیزم و خدازدگی جوامع و خصوصی کردن دین توجه می کردند، همچون روشنفکری غرب، نظریه “جمهوری اسلامی” به عنوان نظریه ای که نه خدا را در مقابل انسان قرار می دهد و نه انسان را در مقابل خدا مطرح می کرد وارد عرصه شد.
قدرت راستین این نظریه زمانی ظهور پیدا می کند که در میان امت اسلامی یکسری از احزاب تندرو را می بینیم که بیانیه های شدیداللحنی علیه مردمی گرایی در جامعه اسلامی می نویسند به طور مثال به این قسمت از بیانیه های حزب التحریر اشاره می کنیم که در کتاب اسلام دموکراتیک مدنی آمده است:” نظام جمهوری بر پایه ای دموکراتیک استوار است و به عبارتی نظام کفار به شمار می رود …در نظام اسلامی حاکمیت از آن شریعت است نه امت، قانونگذار الله است. فقط خلیفه دارای حق حکومت است و می تواند قوانین شریعت را با کتاب الله و سنت پیامبر تطبیق دهد. از این رو جایز نیست بگوییم نظام اسلامی یک نظام جمهوری است و از جمهوری اسلامی سخن بگوییم. (6)”
در مبانی نظریه فوق علاوه بر بسیاری از اشکالات معرفت شناختی، با یک نگاه سطحی براحتی می توان به اشکالات یک چنین ایده ای پی برد. نخستین و بدیهی ترین سوال این است که این خلیفه ای که نظریه پردازان فوق از آن دفاع می کنند بالاخره با چه نوع سیستم سیاسی روی کار می آید. به هر حال نوع انتخاب این خلیفه مشخص و معین نیست و این بدیهی یترین اشتباهی است که نویسنده بدان دچار شده است. با این وجود همانطور که مشخص است جمهوری اسلامی از دو واژه “جمهوریت ” و “اسلامیت ” تشکیل شده است و از این حیث می توان ادعا کرد که نظام جمهوری اسلامی یکی و تنها نظام سیاسی و فلسفی در جهان امروز است که ارتباط درستی بین انسان و خداوند برقرار کرده است. جایی که نه مقام خداوند به عنوان حاکم کل نفی می شود و نه به جمهور و خلق و به عبارتی خلیفگان خداوند در روی زمین توهین و بی اعتنایی می شود.
بحث جمهوریت در طول تاریخ فکری بشر به درازای تاریخ فلسفه و بخصوص به فلسفه یونانی می رسد. افلاطون بزرگترین نظریه پرداز و نخستین نظریه پرداز بزرگ پیرامون جمهوری و نظام دموکراتیک است، که به نظام جمهوری ختم می شود. هر چند خود افلاطون نیز یک دیدگاه انتقادی نسبت به دموکراسی دارد و در نهایت برای نجات از زدوبندهای دموکرات ها برای فریب خلق نوعی نظام اریستروکراسی را توصیه می کند.”چرا که خود دموکراسی به جهت افراط در اصول دموکراسی از میان می رود. مبنای اساسی دموکراسی عبارت از این است که همه در احراز مناصب دولتی و اداره سیاست مملکت مساوی باشند. در نظر اول این امر نظام تشکیلاتی بسیار عالی است، ولی عاقبت آن شوم و وخیم است. زیرا مردم برای انتخاب بهترین حکمران و عقلانی ترین احزاب اطلاعات کافی ندارند… مردم از تملق و مداهنه خوششان می آید و چنان “حریص عسل” هستند که بالاخره متملقی پست و بی اعتنا به امور که خود را حامی ملت می خواند قدرت عالیه را در دست می گیرد (7)”.
منتسکیو متفکر قرن 16 معتقد است سه نوع نظام وجود دارد، سلطنت، جمهوری و استبداد و هر کدام از این نظام ها اصلی را در بر دارند و اصل نظام جمهوری فضیلت است و “فضیلت جمهوری، فضیلتی اخلاقی نیست، بلکه به معنای خاص کلمه سیاسی است. این فضیلت عبارت است از احترام به قوانین و از خودگذشتگی فرد در برابر اجتماع (8)”
با تمام اشکالاتی که در جمهوری وجود دارد ولی باید متذکر شد که نظام جمهوری نظامی است که بر اساس احترام به جمهور و خلق و آرای آنها بنا شده است. بحث پیرامون مبانی معرفت شناختی یک چنین نظامی در یک چنین مقالی نمی گنجد و فلاسفه بزرگ باید پیرامون آن نظر بدهند. اما “جمهوری اسلامی ” که یک نظامی است که با دست و فکر توانای امام خمینی (ره) بنا شد و به نظرمی رسد تمام اشکالاتی که در نظام دموکراتیک مبتنی بر جمهور خاص وجود داشته باشد را اسلامیت این جمهوری حل کند، نظامی است که امروز پا به عرصه وجود گذاشته و در عین احترام به خلق حق حاکمیت نهایی را به خداوند متعلق می داند و نظریه ولایت فقیه نشان می دهد که در نبود اولی الامر، فقیهان بزرگ جانشینان به حق هستند که حق حاکمیت بر خلق را در قالبی جمهوری دارند.
تطبیق جمهوریت با اسلامیت بسیاری از مشکلا عدیده نظام های سکولار را مرتفع می کند و این برای نخستین بار است که یک نظامی ادعای به حق عالی ترین نوع نظام در طول تاریخ و در غیبت پیامبران و اولیای دین رادارد. جمهوری اسلامی حاکمیتی هر دو جهانی است که قادر است به بسیاری از سوالات انسان معاصر و آینده پیرامون نوع نظام، نوع حقوق و روابط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را بدهد و از این حیث ممتاز است. نظام جمهوری اسلامی نظامی است مستقل، متعالی و آزاد که حد و حدود روابط بین حاکم اسلامی و خلق الله را اسلام و نص صریح تعیین می کند نه فلان تئوریسین فکری یا فلان حزب و دسته و باند، چنانچه که در دموکراسی های رایج غربی موجود می باشد.
جهانی شدن:
جهانی شدن یا Globalization یکی از رویکردهای جدید و جدی است که ذهن بسیاری از اندیشمندان در عرصه های مختلف و حوزه های فکر متفاوتی را به خود مشغول کرده است. از تئوری پردازان علوم تجربی گرفته تا اقتصاد و سیاست و دیگر علوم انسانی همه و همه و حتی متالهان ادیان و فرق مختلف را به خود مشغول داشته است و همه در این اندیشه اند که در مواجهه با این سیر متحول و در این حال متهور چه کنند. هر چند جهانی شدن یک رویکرد فکری جدید است اما به نظر می رسد به لحاظ تاریخی به درازای تاریخ بشریت تفکر مستتر جهانی شدن وجود داشته باشد. از روز نخست که بشر تلاش می کرد محیط خود را بهتر بشناسد و بر آن فائق آید و همچنین از روزی که تلاش داشت تا قدرت خود را به انوع دیگر رقبای انسانی خود در روی زمین بقبولاند و فکر و فرهنگ و تمدن خود را بر آنها غالب کند، مفاهیم مستتر جهانی شدن در فکر و رفتار انسانی وجود داشته است.
انسان ازآنجا که دارای بعدی خدایی است همیشه به دنبال نور و روشنی و کشف مجهولات بوده است و به جز دوران معاصر تلاش داشته تا با کشف مجهولات این جهانی به فلسفه آن جهانی خود نیز پی ببرد و از آنجا که خلقت بشر در ذات و جوهر یکی است پس می توان به یک جهان انسانی که در آن حق و حقوق همه قوم ها و فرهنگ ها رعایت شود امیدوار بود و همین یعنی امید به جهانی شدن و البته این موضوع نسبت کاملا مستقیمی با حکومت جهانی موعود بزرگ (عج) دارد.
اما جهانی شدن به معنای مدرن آن محصول رنسانس غرب است و این مسئله بخصوص از زمانی بیشتر مورد توجه قرار گرفت که تعاریف دولت – ملت مدرن وارد عرصه فکری و سیاسی و اقتصادی شد. بدین جهت می توان جهانی شدن را فروریختن مرزهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موجود در تعریف دولت –ملت مدرن تعریف کرد، جایی که عوامل غیر بومی به مرزها و جغرافیای بومی ما وارد می شوند و ما را ناچار می کند تا جایی که فرهنگ و تمدن ما می طلبد با آن مماشات کنیم، ولی این بدان منظور نیست که ما خود را مستغرق و مستحیل در یک موج بی سر وته کنیم. از این جهت باید برای جهانی شدن نیز حد و حدودی متصور شد تا چنانچه که امروز دارد اتفاق می افتد فرهنگ و تمدن ملل مختلف رو به نابودی و زوال نکند.
به نظر می رسد ریشه های اصلی تعریف جهانی شدن را در نظریه “دهکده جهانی” مارشال مک لوهان تئوریسین ارتباطات ملاحظه کنیم. بنا به تعریف مک لوهان به دلیل رشد و توسعه ارتباطات بین انسان ها و گسترش رسانه های ارتباط جمعی انسان امروز در یک جهان بزرگ بصورت یک انسان گم شده زندگی نمی کند بلکه انسانی است که در یک دهکده جهانی زندگی می کند و به جغرافیای موجود آن کاملا احاطه دارد و از این حیث این انسان یک انسان آگاه تر نسبت به انسان قبلی است. علاوه بر این کلارک کر و همکارانش تزی به نام تز تقریب را مطرح کردند که معتقدند با توجه به رشد صنعتی شدن در جهان امروز از کشورهای توسعه نیافته گرفته تا درحال توسعه وتوسعه یافته، همگی به سوی یک نقطه در حرکتند که در آنجا همه این کشورها به سطح تقریبا مشابهی از توسعه یافتگی دست پیدا می کنند.
تعاریف اصلی و مشخص از جهانی شدن را دو دانشمند دیگر به نام های رابرتسون و واترز ارائه کردند. مالکوم واترز معتقد است: جهانی شدن فرایندی است اجتماعی که در آن قید و بند های جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین می رود و مردم به طور فزاینده از کاهش این قید و بندها آگاه می شوند(9). در حالیکه واترز بیشتر بر ابعاد جغرافیایی و اجتماعی جهانی شدن تاکید دارد، رابرتسون بیشتر بر ابعاد و فرایندهای اطلاعاتی جهانی شدن تکیه می کند. به تعبیر رابرتسون: جهانی شدن به درهم فشرده شدن جهان و تراکم آگاهی نسبت به جهان دلالت دارد (10).این دو تعریف مشخص از جهانی شدن بود اما همانطور که قبلا متذکر شدیم جهانی شدن مورد نظر ما از ابتدا در بطن تاریخ و در حرکت جوهری (تعبیر صدرایی) انسان وجود داشته است. قبل تر از واترز و رابرتسون نیز روشنفکران غربی همچون مارکس که از انقلاب جهانی پرولتاریایی علیه سرمایه داری سخن می گفت و یا والرشتاین نئومارکسیست جدید که از یک سیستم اقتصاد جهانی سخن می گفت و علاوه بر آن روشنفکران دست راستی امروزغرب همچون فوکویاما و هانتینگتون که از پیروزی نهایی لیبرال دموکراسی غربی و نوع آمریکایش سخن می رانند، همگی در غالب جهانی شدن نظریه داده اند.
بنابراین به نظر می رسد نمی توان از جریان جهانی شدن دوری جست و در یک گوشه کز کرد، در حالیکه جامعه جهانی به سوی یک سیستم یکپارچه پیش می رود، در این جریان گذار که اوج حساسیت ایدئولوژی های مختلف است تا سهم خود را در آینده جهانی که در حال جهانی شدن است بربایند، نقش اسلام و نظریه “جمهوری اسلامی” و رسالت جوامع امروز اسلامی صد چندان شده است. نمی توان از این جریان جهانی جدا شد و اگر قرار است در مسیر جریان قرار بگیری باید سهم خود را در یک چنین فرایند مهم و حیاتی ایفا کنی وگرنه در این بلبشوی جهانی شدن و جهانی سازی فرهنگ، تاریخ و هویت خود را از دست رفته خوهیم دید. مسلم است که از جریان جهانی شدن نمی توان جدا شد و به قول نهرو: ممکن است فعالیت های بین المللی جهان را به صورت رودی به نظر آورد که به سوی دریا جریان دارد و سیاست های ملی و ناسیونالیستی کوشش هایی برای متوقف ساختن آن (انترناسیونالیسم و جهانی شدن) و سد بستن بر آن و منحرف ساختن آن و حتی بازگرداندن آن به عقب می باشد….که بر اثر آن مرداب های متعفن با آبهای راکد و فاسد نیز ایجاد می شود اما در هر حال نمی توان جریان نهایی پیشرفت رود را متوقف کرد( 11). بنا بر این باید روشنفکران مسلمان و بخصوص روشنفکران متعهد شیعه با تکیه بر آراء بلند فقه شیعی پیرامون مهدویت در روشن کردن نقش “جمهوری اسلامی” و نظریه آن در این فرایند جهانی نقش خود را صد چندان کنند.
جمهوری اسلامی و جهانی شدن:
پیش از بحث پیرامون” نظریه جمهوری اسلامی” و جهانی شدن باید متذکر شویم، با وجود تعاریف بالا از جهانی شدن ما امروزه با دو جریان و موج سهمگین روبرو هستیم. اول جهانی شدن به همان معنایی که در بالا آمده است و ما موافق روند اصولی آن هستیم. روندی که به تفکر و تاریخ و هویت تمام ادیان و اقوام احترام می گذارد و روندی مشخص از حرکت جوهری انسان ها را بسوی یک جهان یکپارچه با انسان یکپارچه و توحیدی را مشخص می کند. اما اگر در این روند سوءگیری شود، چنان که اکنون دارد می شود با روندی به نام جهانی سازی مواجه هستیم.. فاصله میان جهانی شدن و جهانی سازی، فاصله میان زمین و آسمان است.
در حالیکه جهانی شدن یک فرایند طبیعی مبتنی بر جریان رشد شعور و دانش و آگاهی های بشری است که ما موافق آن هستیم، جهانی سازی فرایندی است که توسط اربابان آمریکایی و در قالب نظم نوین و یا رشد و توسعه دموکراسی در کشورهای جهان سوم و بخصوص کشورهای مسلمان در حال جریان است. جهانی سازی به دنبال اثبات تفکرات تند و خشن هانتینگتون و فوکویاماست که مدعی اند پیروز پایان تاریخ، لیبرال دموکراسی غربی است.
جهانی سازی فرایندی است که به دنبال ایجاد اقتصادی جهانی است که قیمت تمام کالاهای تولیدی در سراسر جهان از نفت گرفته تا بقیه مواد و هزینه مزد کارگران را در آن بورس های بزرگ نیویورک تعیین می کنند. در سیاست جهانی سازی سیاست سکولار جانشین تمام انواع و اشکال حاکمیت در جهان می شود و بخصوص نقش حاکمیت دینی در آن به صفر می رسد. و در فرهنگ جهانی سازی فرهنگ آمریکایی است که زیر سایه شوم پلورالیزم (تکثرگرایی) و….تمام فرهنگ ها و هویت ها را نابود میکند.
همان فرهنگی که فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتینگتون تئوری پردازان آن هستند. این شرح مختصری است از فرایند شوم جهانی سازی که نه تنها برای بشریت سودی نداشته است، بلکه باعث نابودی هویت اقوام و گروه های مختلف و تقسیم جهان به دوقطب اکثریت برده و اقلیت سرمایه دار شده است.
در یک چنین اوضاع و احوالی همچنانکه قبلا هم متذکر شدیم، نظریه “جمهوری اسلامی” قادر است بر بسیاری از مناسبات موجود تاثیر بگذارد و رسالت اندیشمندان بزرگ و متالهان متعهد در این برهه بیش از وقت دیگری است. کسانی که مکلفند در تعریف مبانی، نظریه “جمهوری اسلامی” این نظریه را وارد عرصه های دانشگاهی و اجتماعی جهان کنند تا اندکی از مظلومیت تاریخی این نظریه بکاهند تا این نظریه بتواند با تکیه بر قدرت و توانایی های بالقوه خود، تغییری مناسب با توان خود در وضع موجود بدهد.از این حیث رسالت ما در این برهه بسیار سنگین است. در عصری که زیر سایه شوم جهانی سازی، فرهنگ و تمدن و تاریخ ما در حال نابودی است باید دست به دامن این نظریه بزرگ شد تا بتوان از این برهه حساس به سلامت عبور کرد و سهم خود را درفرایندهای جهانی شدن ایفا کرد.
مسلم است که اگر در یک چنین اوضاعی سکوت کنیم و خود را به جریان موجود بسپاریم چنان که تاکنون شده است، روزبروز بر مشکلات ما در تمامی عرصه ها افزوده خواهد شد و برای حفظ فرهنگ چندین هزارساله باید تلاش های بیشتر و بیخوابی های فراوانی را متحمل شویم. با این وجود باید گفت که نظریه جمهوری اسلامی یک نظریه مخصوص و مختص به کشور ایران نیست و در صورت درست ارائه شدن، قادر است بر بسیاری از فرایندهای موجود در جهان امروز و بخصوص در بین امت اسلامی تاثیر شایان بگذارد. یکی از دلایلی که باعث گسترش جریان روشنگری اسلامی شد، همین انقلاب اسلامی است و شاید وقتی به عمق سخن امام (ره) که از صدور انقلاب سخن می گفت فکر کنیم بتوانیم به توانایی های این انقلاب و این نظریه بزرگ پی ببریم.
نظریه “جمهوری اسلامی” یک نظریه متعادل است که قادر است در میان این همه نظریه افراطی با اندکی توجه راه تعالی خود را بپیماید که نتیجه آن تعالی بشر و جامعه جهانی در عصر جهانی شدن است. امروز نظریه ” جمهوری اسلامی” عمیقا بامسائل بزرگی از قبیل مهدویت، حکومت جهانی مهدی(عج)، پیروزی مستضعفین بر مستکبرین و حکومت ولایی و… آمیخته شده است که باید بدان بذل توجه شایانی شود. این یک ادعا نیست بلکه یک حقیقت است که بعد از انقلاب بزرگ پیامبر اسلام (ص) و دوران تلاش های بی وقفه ائمه معصومین (علیهما سلام)، انقلاب اسلامی ایران یکی از نوادر تاریخ است. یکی از وجه مشخصه های این انقلاب آن است که بر اساس عاشورای حسینی شکل گرفته و ریشه در مبانی اصیل اسلام و تفکر توحیدی دارد. بنابراین و با توجه به دکترین مهدویت و حکومت جهانی مهدی موعود(عج) در رابطه با نظریه جمهوری اسلامی دو تئوری را می توان مطرح کرد:
1-جمهوری اسلامی به عنوان زمینه ساز اصلی حکومت جهانی و یکی از عوامل اصلی در تعجیل فرج قائم (عج): امروزه گسترش موج اسلام گرایی در سراسر جهان بخوبی پیداست و به نظر می رسد که علیرغم تلاش هژمونیک غربی در مخدوش کردن چهره اسلام، انسان معاصر به طور کاملا عقلانی پی برده که باید برای نجات بسیاری ودر واقع همه گرفتاری هایش به دامن این دین مبین پناه ببرد. از طرف دیگر “جمهوری اسلامی” باعث رشد نوعی بیداری اسلامی شده است که در تمام تمام کشورهای اسلامی بخوبی پیداست.
این مسائل ما را به سوی این نظریه رهنون می شود که با توجه به اینکه نظریه جمهوری اسلامی نزدیکترین نظریه و نوع حاکمیت به حاکمیت اسلامی است، لذا این نظریه یکی از زمینه های اصلی ظهور قائم (عج ) می باشد. روزگاری و در زمان حیات امام خمینی(ره) مردم شعار می دادند که:خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج)، خمینی را نگه دار. و بعد از رحلت آن مرد بزرگ و تاثیر گذار این شعار تبدیل شد به این عقیده که: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج)، از نهضت خمینی محافظت بفرما و در واقع می توان در بن مایه های همین شعارهای عقیدتی یک ایدئولوژی جهانی را متصور شد.
رشد و توسعه نظریه جمهوری اسلامی یکی از زمینه های اساسی ظهور می باشد که باید بدان بذل توجه شود. امروزه درصد زیادی از جمعیت جهان را مسلمانان تشکیل می دهند و این امت باید با تکیه بر یکسری مبانی نظری از هویت خود در فرایند جهانی شدن دفاع کند و نظریه “جمهوری اسلامی” یکی از این مبانی نظری قوی و قدرتمند است. این نظریه به عنوان نظریه ای که باعث رشد موجی جدید از نوعی اسلام خاص که غربییان به عمد از آن به بنیادگرایی اسلامی یاد میکنند شده است، که آینده بهتری را برای جهان متصور می کند.
در متن و بطن نظریه “جمهوری اسلامی” می توان تصویری از حکومت جهانی مهدی موعود (عج) را تصور کرد، هر چند وضع موجود شاید همان وضعی نباشد که با حاکمیت جهانی آن منجی بزرگ برابر باشد، اما معتقدیم نزدیکترین تصویر و تعریف به حاکمیت درست اسلامی همین نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر پایه ولایت مطلقه فقیه است و نظریه جمهوری اسلامی قادر است زمینه لازم را برای ظهور نهایی آماده کند.شاید بهتر باشد این سخن توین بی را هم در اینجا مورد توجه قرار دهیم که البته پیش از انقلاب اسلامی ایران یک چنین پیش بینی کرده بود: پان اسلامیزم خوابیده است با این حال ما باید امکان این نظر را داشته باشیم که اگر مستضعفین جهان بر ضد سلطه غرب به شورش برخیزد و خواستار یک رهبری ضد غربی شود این خفته بیدار خواهد شد و بانگ این شورش ممکن است در برانگیختن روح نظامی اسلام موثر افتد و حتی اگر این روح به قدر خفتگان هفت گانه در خواب بوده باشد، اثر جبران ناپذیری دارد زیرا ممکن است پژواک های یک عصر قهرمانی را منعکس سازد (12).
2-جمهوری اسلامی به عنوان یکی از قطب های تاثیر گذار در فرایند جهانی شدن: هر چند نظریه نخست ممکن است تا رسیدن به لحظه ظهور و با توجه به نامشخص بودن زمان ظهور حضرت قائم (عج) برای اذهان جهانی اندکی ثقیل به نظر بیاید، اما نظریه نزدیک تر و قابل درک تر آن است که رشد و توسعه نظریه ” جمهوری اسلامی” قادر است بسیاری از مناسبات جهانی را به نفع این نظریه و امت اسلامی و به طور کل نوع بشر در جهان امروز تغییر دهد. امروزه کشور ایران که صاحب نظریه “جمهوری اسلامی” است در جهان و فرایندهای سیاسی آن تاثیرگذار شده است و در منطقه خاورمیانه ایران حرف اول را می زند. یکی از عقبه های قدرتمند این نظام اساس اسلامی آن است که بر اساس اسلام اصیل می باشد. حدود یک دهه جنگ نظامی ابرقدرت ها علیه ایران نه تنها آن را تضعیف نکرد بلکه باعث قدرتمند شدن آن شد و امروز ایران را به سطحی رسانده که بر بسیاری از معادلات بین المللی تاثیرگذار است.
این که در میان امت اسلامی جامعه مسلمان ایرانی به عنوان نماینده ” امت ” قادر است بر فرایندهای جهانی تاثیر بگذارد پدیده میمون و مبارکی است، هر چند نباید به همین مسئله اکتفا شود. کشور ایران با تکیه بر توانایی های این نظریه قوی قادر است به یک قطب بزرگ در معادلات جهانی تبدیل شود و این مسئله ای انکار ناشدنی است و در برهه ای که همه ما تجربه خوب جهانی شدن را به امید حاکمیت جهانی حضرت مهدی(عج) را در کنار تجربه تلخ جهانی سازی از سر می گذرانیم، نظریه جمهوری اسلامی پدیده ای منحصر بفرد است که باید از آن حمایت فکری شود.
آسیب شناسی نظریه “جمهوری اسلامی “:
در رابطه با آسیب شناسی نظریه جمهوری اسلامی باید گفت که این نظریه قابلیت های فراوانی دارد که قادر است بر مناسبات موجود جهان تاثیر بگذارد، اما این مناسبات را به خیال اینکه خود نظریه قادر است به خودی خود راهش را بپیماید و نیازی به هیچ تلاش و کار فکری نیست را نمی توان مورد تاثیر قرار داد.
به هر حال مهمترین راه جلوگیری از افول هر نظریه و فکری و کنشی در جهان امروز، توجه به ابعاد آسیب شناختی آن است. به همین دلیل یک همت عالی می طلبد تا با در نظر گرفتن نقاط آسیب پذیری این نظریه و نقات قوت آن بتوان به این نظریه همانگونه که هست تصویر و وجهه ای جهانی بخشید. اما در رابطه با آسیب شناسی این نظریه چند نکته را که به عنوان نکات مهم می باشد مورد توجه قرار داد.
1- مهمترین نقطه آسیب پذیری این نظریه ضعف در ابعاد نظریه پردازی پیرامون آن است. از آنجا که این نظریه همراه با تغییر حاکمیت در ایران با درایت حکیمانه امام (ره) پا به عرصه گذاشت، متاسفانه می توان گفت که تقریبا همه متفکران متعهد ما چه در حوزه و چه در دانشگاه به یک اشتباه فکری دچار شدند که “جمهوری اسلامی” صرفا یک نظریه سیاسی است و نیازی به بحث پیرامون آن نیست. این اشتباه معرفتی باعث شد که هنوز که هنوز است این نظریه از ضعف در بعد تئوری پردازی بخصوص در ابعاد معرفت شناختی و فلسفی رنج ببرد، در حالیکه دارای بن مایه های بزرگ فلسفی است. از این حیث باید روشنفکران ما بیشتر به این مسئله توجه کنند که نظریه “جمهوری اسلامی” صرفا یک نظریه سیاسی نیست و یک نظریه ای است که دارای ابعاد معرفت شناختی، انسان شناختی، فلسفی، اجتماعی، اقتصادی و… می باشد.
معتقدیم که مردمسالاری دینی یک نظریه سیاسی منشعب شده از نظریه جمهوری اسلامی است. امروز که سخن از مردمسالاری دینی به میان می آید عده ای ادعا می کنند که نظامی به نام مردمسالاری دینی وجود خارجی نمی تواند داشته باشد، عده ای دیگر می گویند که مردمسالاری دینی یک نظام مبهم و نامشخص است و ادعاهایی دیگر از این دست. دلیل اصلی این مسئله آن است که به نظریه اصلی یعنی “جمهوری اسلامی” پرداخته نشده است و وقتی اصل را درست ساخته و پرداخته نکنیم، نمی توانیم فروع آن را درست بپردازیم و از این حیث توجه به مبانی بزرگ نظریه بسیار مهم و حیاتی است. و مجددا تکرار می کنیم که نظریه چمهوری اسلامی یک نظریه صرف سیاسی نیست و باید به تمام ابعاد و جهان بینی های آن توجه شود.
2- در کنار پرداختن درست به اصل نظریه که نیاز حیاتی و زیربنایی آن است دفاع جانانه ازآن در مقابل هژمونی موجود چه از طرف روشنفکران مسیحی غرب و چه از طرف غربزدگان داخل و خارج که در مقابل یک چنین نظریه ای صف ارایی بزرگی کرده اند ؛ نیز مهم است. دفاع باید درست و اساسی باشد تا بتواند از مرزها و هویت نظریه دفاع کند.
3- وحدت حوزه و دانشگاه یکی دیگر از راه هایی است که باعث می شود ابعاد نظریه و دفاعیات از ان بهتر و اساسی تر انجام شود. به هر حال هر چه رابطه میان حوزه و دانشگاه بیشتر و بهتر باشد، بهتر می توان به توانایی های بالقوه این نظریه پرداخت. اگر حوزه این نظریه را یک نظریه صرف مربوط به نظام دانشگاهی بداند و یا دانشگاه آن را یک نظریه صرفا حوزوی، قادر نخواهیم بود تمام جوانب ان را به درستی بررسی کنیم.
4- دفاع از نظریه ولایت مطلقه فقیه که به عنوان یکی از ستون های استوار این نظریه است یکی دیگر از راه هایی است که چشم انداز آینده این نظریه را بهتر و امیدوار تر خواهد کرد. دفاع از نظریه و نظامی که پشتوانه اصلی نظریه است یکی دیگر از راه های دفاع از آن و مقابله با تفکرات انحرافی مقابل آن است.
5- در کنار بازشناسی و پرداختن به این نظریه در سطح داخل، توجه به امکانات و توانایی های آن در سطح جهان و ترکیب آن با مقولات جهانی شدن و بخصوص دکترین بزرگ “مهدویت” با توجه به اینکه این نظریه و نظام قادر است یکی از زمینه های اصلی ظهور قائم (عج) را فراهم کند.
6- و در نهایت ایجاد وحدت و انسجام در بین جامعه که راه نیل به چشم اندازهای آینده سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و… است و بهتر است که در سال “وحدت ملی و انسجام اسلامی ” به این مقوله مهم توجه کنیم که یکی از راه های حفظ این نظریه در تمام سطوح حفظ تمامیت عرضی و جغرافیایی از ایران امروز در تمام ابعاد است. البته این ایجاد وحد باید در نهایت منتهی شود به ایجاد وحدت در بین امت اسلامی که زمینه های بسیاری از اتفاقات امید بخش را در نیل به جهانی شدن به وجود خواهد آورد.
منابع:
1- آزاد آرامکی، تقی – نظریه های جامعه شناسی – انتشارات سروش – 1376 – ص275
2- شوایتزر،گرهارد، سیاست و دین گرایی در ایران، ترجمه محمد جواد شیخ الاسلامی، انتشارات علمی، 1380-ص73
3- جامعه شناسی گیدنزمنوچهرصبوری نشر نی 1385- ص518
4- کتاب نقد(فرهنگ و جهانی سازی)- پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی –شماره 24 و 25 – پاییز و زمستان 81- ص9
5- همان-ص 93
6- بناردچریل – اسلام دموکراتیک مدنی، رویکردآمریکایی – ترجمه عسکر قهرمانپور-انتشارات پژوهشکده مطالعا ت راهبردی 1384ص 40
7-ویل دورانت –تاریخ فلسفه-ترجمه عباس زریاب- سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی – 1369- ص26
8- ریمون آرون – مراحل اساسی سیر اندیشه درجامعه شناسی – ترجمه باقر پرهام- انتشارات علمی و فرهنگی
9- واترز مالکوم – جهانی شدن – ترجمه اسماعیل مردانی گیوی و سیاوش مریدی – انتشارات مدیریت صنعتی – 1379
10- رابرتسون رونالد – جهانی شدن تئوری های اجتماعی و فرهنگ جهانی – ترجمه کمال پولادی –نشر ثالث و مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها -1380
11- نهرو،جواهر لعل – نگاهی به تاریخ جهان – ترجمه محمود تفضلی-نتشارات امیرکبیر -چاپ دوازدهم -1382- ص1540
12- کتاب نقد(فرهنگ و جهانی سازی)- پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی –شماره 24 و 25 – پاییز و زمستان 81- ص92
برگرفته از سايت :المهدويه
4 دیدگاه
عزیزه
سلام.به لطف و مرحمت متعالی.طعم زندگیتون بشه عالی.با ظهور آقا امام زمان عج
حمید
سلام
دوستان شما خانه ای بر اب ساخته اید و هروز بیش از روز قبل برطبقات ان می افزایید.وعجیبتر از ان اعتمادبه نفستان که ناشی از حمایتهای بی دریغ حکومت است انسان رابهت زده میکند.
بدرود
عصر انتظار
سلام عزیز
ممنون از محبتی که داشتید و نظر دادید
بنده برای هم کلام شدن با شما دوست عزیز تمایل دارم البته در صورتی که شما هم بخواهید و امیدوارم بتونیم با هم به نتایج خوبی برسیم که معلوم شود به قول شما ما روی آب خانه ساخته ایم یا خیر.
یا علی مدد
حنان
باسلام
پس دشمنان ما خیلی ضعیف هستند که نتوانستند همین خانه براب را ویران کنند.