به نام خدا
در سفر نخست (سیر من الخلق الی الحق) سالک الی الله، از خلق قطع علاقه میکند. علایق جسمانی و حجابهای ظلمانی و موانع مادی را کنار میزند تا شایستۀ مقام الهی شود. در این سفر، او به تشریح امور عامه میپردازد؛
سیاست در سفر «من الخلق الی الحق»
یعنی مباحث کلی، اصولی و قوانینی که در همه علوم، اصل مسلّم علمی و عقلی تلقی میشوند و معرفت آنها برای همۀ ارباب معارف اعم از فیلسوفان، عارفان، طبیبان، محدثان، متکلّمان، فقیهان، ادیبان و سیاستمداران لازم است. مطالعه حقیقت هستی اعم از خدا، عالم، صورت و معنی، وجود رابطه ممکن الوجود و واجب الوجود، مباحث حرکت و علیّت، موضوع معرفت عقلی و جسمی و جایگاه عقل، موضوعاتی هستند که صدرا در سفر اول بیان میکند. او در سایر آثار خویش که هر کدام به نوحی شرحی بر یکی از سفرهای چهارگانه یا اجمالی از چهار سفر است، بر این حقیقت عرفانی صحّه میگذارد که در سفر اول، این علوم جز به تصفیۀ باطن، ریاضت بدن، ترک جاه و شهرت و جمعیت دنیا و تجرید از رسوم و عادات خلق میسر نمیشود و بدون پیروی اهل دل و متابعت انبیا و اولیا ذرّهای نور یقین بر دلِ هیچ سالکی نمیتابد؛ چه شرط سالکی آن است که از راه دلِ تنها، نه از راه زبان، طلب حق کند.[1]
همین تأکیدات وی سبب شد که عدهای تصور کنند ملاصدرا در سفر اول، قائل به جدایی دین از سیاست است؛ در حالی که به نظر ما عکس قضیه، صادق است زیرا:
الف) او انسان را مدنی بالطبع میداند؛[2]
ب) معتقد است دنیا مزرعه آخرت است[3] و تحصیل و اصلاح آن از باب لابدّیت عقلی، ضروری است؛[4]
ج) انسان را خلیفةالله روی زمین میداند؛[5]
د) ادای حق خلیفةاللهی و اصلاح حیات اجتماعی، بدون سیاست امکان پذیر نیست.[6]
بنابراین، او در سفر من الخلق الی الحق سیاست و حکومت را ضروری میشمارد و تصریح میکند:
کلّما یتوقّف علیه تحصیل المعرفة و الایمان بالله یکون ضروریاً واجباً تحصیله و ترک مایضاده و ینافیه؛[7]
در سفر الی الله هر آنچه ایمان و معرفت به خدای تعالی بدان بسته است، تحصیل آن واجب و ضروری است و مخالف و منافی آن باید ترک شود.
به نظر میرسد بررسی مقدمات مذکور برای فهم سیاست، ضروری است، ولی ما در اینجا فقط مقام خلیفةاللهی انسان را بررسی میکنیم.
سیاست در سفر «من الحق الی الحق»
در سفر صعودی من الخلق الی الحق بیان شد که انسان آخرین حلقۀ وجودی عالم مادون قمر و خلیفۀ خداوند بر روی زمین است که با توسعه معرفت الهی و تدبیر سیاسی، مزرعۀ دنیوی و حیات اجتماعی خود را اصلاح و زمینۀ عروج به مقام ربوبی و سفر به سوی درجات روحانی را مهیّا میسازد و با مطالعه در سیر «بالحق فی الحق» به تناسب ادراکات تعقلی، تخیلی و احساسی در عوالم سه گانه عقل، نفس و طبیعت به کمالات نهایی دست مییابد.
به واسطۀ صفای نفس در قوۀ نظری، با اتصال به عقل فعّال بدون تعلیم بشری، از افاضۀ علوم الهی بهرهمند میشود و با کمال در قوۀ مخیّله، عالم غیب را مشاهده و صور جمیله و اصوات حسنه را در وجه جزیی ادراک میکند و در مرحلۀ سوم، در قوه عملی، به کمال نفس میرسد و در عالم هیولایی تأثیر میگذارد و میتواند صورتی را ایجاد و صورت دیگر را زایل کند و به اذن الهی در صحنۀ عالم، تصرّف تکوینی و تشریعی نماید.[8] و چنین انسانی با افاضۀ روح القدس و عقل فعّال، از عقل بالقوه به عقل بالفعل و در نهایت به عقل مستفاد رسیده و معقول بالفعل است.
در سفر سوم، بهرهای از نبوت اخباری از ذات و صفات و افعال الهی را کسب کرده، میتواند احکام و شریعت را از نبی مطلق تحصیل کند تا آنکه در سفر پایانی و بازگشت از مقام جمع الجمعی به سوی خلایق، مقام نبوت تشریعی را احراز میکند و به مثابه خلیفه خاص الهی برای تبیین منافع و مضار دنیا و آخرت و سعادت و شقاوت، مأمور تبلیغ رسالت میشود.
صدرالمتالهین در شرح روایتی از امام صادق7 با اشاره به سفر روحانی و سیر استکمالی انسان به سوی خدا (از مرتبۀ پایین به بالاترین مراتب) میفرماید:
تا بندۀ صالحِ مطلقی نشود، ولیّای از اولیای الهی نمیشود، رسولی از جانب خداوند مبعوث به خلقش نمیشود. چون رسول کسی است که قلبش هر دو سو را فراگرفته و به سبب مشاهدۀ حق از خلق محجوب و پوشیده نمیشود. پس او کاملتر از کسی است که مستغرق در خداوند و بیخبر از خلق و مظاهر اسماء و تجلیّات او میباشد. سپس تا رسول نگردد، صاحب شریعت و دین کامل و رئیس تمامی خلایق و عهدهدار سرکوبی دشمنان خدا، یعنی کافران و ظالمان نمیگردد.[9]
بنابراین چنین انسانی در «سفر الی الخلق» یک انسان استثنایی است که از جهت طبعی، فطری، ملکات و هیئات ارادی، مراحل کمال را با موفقیت به پایان برده و از فیوضات وحیانی بهرهمند شده است و در حدّ مشترک و واسطۀ بین عالم امر و عالم خلق شده و پذیرای خلق و حق است. و چهرهای به سوی حق و چهرهای به سوی خلق دارد.[10] و یستحق بها خلافۀ و ریاسۀ الناس.[11] و هم خلیفه خداوند و هم ریاست انسانها را به عهده دارد. پس چنین انسانی که مظهر دین و سیاست است، علاوه بر اینکه در علوم حقیقی به واسطۀ افاضات وحیانی باید کامل باشد «و به ناچار میبایست در اموری که به احکام و سیاست دینی تعلّق دارد، کامل بوده و به معجزات ظاهری مؤیّد باشد. اگر چنین نباشد نمیتواند واسطۀ بین حق و خلق باشد و بلکه حتّی نمیتواند بین خلق و خلق باشد.»[12]
از نظر صدرا، عدم برخورداری از کمالات معنوی و افاضات وحیانی و سیاست دینی، به قدری قابل توجّه است که فاقد آن حتی نمیتواند رهبری سیاسی را در نظامهای مردمی بر عهده گیرد. او از چنین انسانی با عناوین رئیس اول، حکیم، ولیّ، نبی و منذر یاد میکند.[13] و وجودش را از دو جهت ضروری میداند:
یکی از جهت عنایت معبود به تکمیل مردمان در دو سرا؛ زیرا کسی که به امری بسیار جزیی مانند باریکی کف پا و … توجه میکرده و اینها را مهمل نگذاشته، آشکار است که برای افاضۀ نبوت بر روحی از ارواح بشری بخل روا ندارد و با توجه به این که نبوت رحمتی است برای آفریدگان و مردمان، البته که باید اولی و شایستهتر و لایقتر باشد. دوم از دیدگاه نیازِ بندگان در امور معاش و معاد به رئیس و رهبری مطاع و امیری قاهر و واجب الاتباع است تا در دنیا که جای انگیزش فتنه و فساد است و کمینگاه انواع مفسدت و محنتهاست، انسانها را راهنمایی کند و از این جهت «لابدّ للخلق من الهادی الی کیفیۀ تحصیل المصالح و طلب المساعی والمناهج».[14]
مردم به ضرورت، نیازمند به راهنما و چگونگی تحصیل مصالح و منافع و نیازمندیها و ضروریات هستند تا عنایت ازلی و هدایت الهی به مرحله تمام و کمال برسد.
اگرچه دیدگاه غالب عرفانی، بیاعتنایی به دنیا و تدبیر دنیوی، اشتغال به تهذیب نفس، انزوا و غرق شدن در جمال حضرت حق است، برخی از عارفان در عین عنایت به سلوک معنوی و ولاء تصرّف، از تدبیر امور دنیوی مردم غافل نبودهاند و در عین توجه به لاهوت، به ادارۀ ناسوت نیز بی توجه نبودهاند. بنابراین اولاً تصدّی سیاست در هر عصر، برازندۀ مقام ولی است.
آنگاه که سیاست به دست اولیا و عارفان باشد، زمان نورانی است و آنگاه که زمان از تدبیر الهی اولیاء و سالکان بیبهره شود، زمان غلبه ظلمت است. از دیدگاه عارفان، نه فلاسفه و اهل بحث صلاحیت تدبیر امور جامعه را دارند و نه علمای رسول و اهل ظاهر و فقه.[15]
ثانیاً اگر اسباب خارجی یاری کند، عارفان بر اهل عالم مستولی میشوند و ولی الله علاوه بر ولایت تکوینی معنوی، صاحب تدبیر دولت ظاهری و دنیای مردم میگردد.[16] از اینرو بحث از حکومت، از شئون بحث امامت و ولایت است؛ زیرا امامت، زعامت دین و دنیاست. پس برای سخن گفتن در باب امامت و ولایت، لازم است درباره حکومت هم بحث شود.
مقام خلیفهاللهی انسان
صدرا در کتاب مفاتیح الغیب با تأکید بر اینکه قرآن مبین، کمال انسانی را شرح میدهد و ساختمانی است که برای مقامات خلیفۀالله ساخته شده، میفرماید:
آنکه اراده دانش قرآن را دارد، لازم است که نخست علم معرفت انسان بیاموزد و در علم به او، باید از مبادی و اصول و احوال و رازها و سببهایی که موجب وجود او، مقامات و منازل سفر و درجات اوست، آغاز نماید. زیرا انسان کامل، نوشتۀ مختصر و خلاصهای است از تمامی عوالم مادی و عقلی و آنچه بین آن دو است. هر کس که او را شناخت، همه چیز را شناخت و هر که او را نشناختش، هیچ چیز را نشناخته است.[17]
در نظام طبیعت، انسان در رأس سیر صعودی قرار میگیرد. زیرا هر پدیدهای موضوع و مادۀ نوع برتر است. عناصر اولیه با ترکیبات و امتزاجات خود، سبب پیدایش معادن میشوند و بعد از کمال معادن و اثرپذیری، زمینۀ ایجاد نباتات به وجود میآید و با اعطای اثر حیات به آن، پیدایش نفس نباتی و سپس نفس حیوانی میسر میشود و با دمیدن روح الهی در آن، انسان پدید میآید. از اینرو وی نتیجه میگیرد که غرض از همه موجودات طبیعی، نباتی و حیوانی، خلقت انسان و در واقع، انسان نسخۀ پیچیدۀ همۀ عالم است:
فی الانسان شیءٌ کالفلک و شیء کالملک[18].
در حقیقتِ او، آثاری از فلک و آثاری از فرشته وجود دارد و به واسطۀ آن دو، شایستگی اصلاح هر دو جهان و مقام خلیفةاللهی را در دنیا و سپس در عالم اعلا داراست. از این جهت از انسان به عالم صغیر[19] تعبیر شده است؛ همانطور که از عالم به انسان کبیر[20] یاد میشود.
وی در جای دیگر آورده است: «هنگامی که خدای تعالی طراحی عالم را به پایان آورد، نوع بشر را روی زمین خلق کرد. فاراد ان یجعل منها خلیفۀ له فی الدنیا و نائباً منه.[21]
اما انسان در چه مواردی جانشین و خلیفۀ خداوند میشود؟ ملاصدرا در اینباره افعال الهی را به پنج مورد تقسیم میکند:
1. ابداع و آن ایجاد از عدم است؛
2. تکوین که ایجاد افعالی است که مختص به ملائکه است؛
3. تدبیر که عبارت است از به کمال رساندن امور ناقص؛
4. تسخیر، اعمالی که موجودات را برای آن خلق کرده است؛
5. صناعت، افعالی که مختص انسان است.[22]
سپس میفرماید:
فقضی الله سبحانه بتخلیف نائب ینوب عنه فی التصّرف والولایۀ والایجاد والحفظ والرعایۀ.[23]
اراده و مشیّت الهی چنین شد که بار امانت خود را به دوش خلیفهای قرار دهد که در موارد فوق بتواند در صحنۀ عالم تصرّف کند. به واسطۀ این خلافت، انسان بر همۀ عناصر حکومت کند و همۀ نیروهای ظاهری و باطنی جهان از او اطاعت کنند. وسعت جانشینی او در همه مواردی است که خداوند در جهان قدرت دارد. بنابراین، خلافت او، حکومتش بر هستی است و تدبیر امور انسانیت در مسیر سعادت و اصلاح جهان از نظر اجتماعی و سیاسی نیز جزء خلافت انسان است.
دلایل حکمای امامیه
صدرا از قول حکیمان امامیه، دلایل گوناگونی اقامه میکند که بیشتر آنها در سایر کتب فلسفی شیعه قبل از او دیده نشده. گویی اولین بار صدرالمتألهین، خود این دلایل را ارائه میکند؛ اگرچه به حکمای شیعه نیز نسبت داده است.
وی نخست میگوید:
حکما و عرفای شیعه از طریق قوانین عقلیه و آیات قرآنیه آگاهاند که زمین ممکن نیست از حجت الله بر خلق خالی باشد. حجت الهی همواره یا رسول است و نبی یا امام است و وصی. و سنت الهی نیز از زمان آدم و نوح و آل ابراهیم و تا زمان حضرت ختمی مرتبت بر همین امر تعلّق یافته. لکن نبوت به معنای نبوت رسالت و تشریع، به آن حضرت ختم گردیده و امامت که باطن نبوت است تا روز قیامت، باقی است. بنابراین در هر زمان، بعد از رسالت بالضرورة بایستی یک ولیای که خداوند را به شهود کشفی عبادت کند و علم الکتاب نزد او و مآخذ علوم علما و مجتهدین بوده، موجود باشد که ریاست مطلقه و امامت در امر دین و دنیا، به دست او خواهد بود؛ خواه مردم او را اطاعت کنند یا او را عصیان نمایند؛ اوامرش را اجابت کنند یا بر او انکار ورزند. و همانطور که رسول، رسول است هرچند که هیچ کس به رسالت او ایمان نیاورد، مثل زمان نوح، همانطور امام، امام است هرچند که هیچ کس او را اطاعت نکند. همان گونه که طبیب، طبیب است، هرچند که هیچ کس به وی جهت استعلاج مراجعه نکند، انبیا و اولیا که اطبای نفوساند و معالجه کنندگان امراض نفسانی و بیماری قلبی میباشند، آنان نیز همینگونه هستند.[24]
صدرا در جایی دیگر، همین استدلال را به گونهای دیگر بیان کرده و به عنایت شاملۀ ربانیّه اشارت میکند. وی مینویسد:
نظام دین و دنیا، تمشیت نمییابد مگر به وجود امامی که مردم به وی اقتدا کنند و رهنمود یابند. و نیاز به وی در هر زمان، بیشتر و مهمتر است از نیاز مردم به غذا و امثال آن از منافع و ضروریات.
بنابراین مقتضای عنایت ربّانیه آن است که زمین و مردم آن را بدون امام نگذارد، وگرنه یکی از امور زیر لازم آید:
1. جهل، یعنی عدم علم به نیاز مزبور؛ 2. نقص، یعنی ناتوانی خداوند بر تأمین نیاز بندگان خویش؛ 3. بخل خداوند که همه این سه امور محال و غیر ممکن است و خداوند اجل و اعظم از استلزام هر یک از این امور است.[25]
با توجه به مطالب بیان شده از نظر ملاصدرا، زعامت و ریاست دنیوی برای انبیا و امامان از شئون ولایت مطلقۀ الهیه محسوب شده است.
جای این سؤال باقی است که چنانچه مردم دنیا به ریاست و مدیریت ولی الله گردن ننهند و او را اطاعت نکنند و بر وی انکار ورزند، ریاست در اینجا به چه معنی خواهد بود؟
بیگمان منظور صدرا آن است که زعامت و ریاست مشروع همان است که مردم از ولی الهی که خداوند را به شهود کشفی عبادت میکنند و عالم به ماکان و مایکون است اطاعت کنند و بر امامت و راهبری او گردن نهند، و چنانچه آنان در این امر تخلّف و سرپیچی کنند، بیگمان هیچ یک از تالی فاسدهای سه گانه که صدرا برای مقدمه منطقی خود مطرح کرده، مترتب نخواهد شد.
اثبات وجود حجت الهی با استناد به قاعدۀ «امکان اشرف»
صدرالمتألهین برای اثبات وجود ولی اللّه و حجۀ الله دائم در زمین، به قاعدۀ امکان اشرف تمسک کرده که ظاهراً قبل از او کسی از حکمای شیعه به این امر دست نیافته است. صدرا در کتاب اسفار، این قاعده را میراث فیلسوف اول، ارسطو دانسته و از عنوان این قاعده چنین یاد میکند: فی قاعدۀ امکان الاشرف الموروثۀ من الفیلسوفِ الاوّل[26]. و از ابن سینا، شیخ اشراق و محمد شهروزی نام میبرد که این حکیمان در آثار خود قاعده امکان اشرف را مستند اثبات بسیاری از مسائل فلسفی قرار دادهاند.
بیان این قاعده به طور خلاصه این است که در تمام مراحل وجود، لازم است که ممکن اشرف بر ممکن اخسّ مقدم باشد. بنابراین هر گاه ممکن اخسی وجود داشته باشد، بایستی مقدّم بر آن، ممکن اشرف موجود شده باشد.
صدرا با پذیرفتن قاعده امکان اشرف، چگونگی افاضۀ وجود و ریزش فیض را به طور سلسلهای از اشرف به احسن دانسته، و برای اثبات لزوم وجود حجّت خدا به این قاعده متمسّک شده و جهان را به شرح زیر تبیین میکند:
ترتیب سلسله وجود صادره از باری تعالی، همواره از اشرف به اخس و از اعلی به ادنی است و هر کس در احوال موجودات و نسبت بعضی به بعض دیگر نظر کند، میفهمد که ادنی و انقص موجود نمیشود مگر به سبب اعلی و اکمل. و این سببیت و تقدّم، ذاتی و طبیعی است؛ هرچند که وجود ادنی و انقص، مبدأ اِعدادی و تهیئی برای افاضۀ اعلی و اکمل به ماده میباشد. خلاصه آنکه نوع اشرف، مقدّم بر نوع اخسّ است.
اگر کسی بگوید که قاعده امکان اشرف، تنها در ابداعیات جاری است که وجودشان به مادۀ قابله و استعداد نیاز ندارد، نه در وجودهای زمانی و مادی که در جهان حرکت و اضداد و اتّفاقیات قرار دارند، چرا که میبینیم چه بسا ممکن اشرف به دلیل وجود مانعی خارجی و یا فقدان استعداد لازم، موجود نمیگردد. پاسخ این است که انواع و طبایع کلیه، ذاتاً حکمشان همانند ابداعیات است. چرا که نیاز نوع طبیعی، مانند فلک، انسان، فرس و امثال آنها به استعداد ذاتی نیست، بلکه عرضی است. یعنی لازمۀ عوارض و احوال انفعالی است. منظور ملاصدرا این است که نوعیت نوع به ماده نیست؛ هرچند که رأی وجود در عالم مادیِ خارجی به ماده نیاز دارد. در طبیعت، فی ذاته کون و فساد ملحوظ نشده است، بلکه میتواند کلّی و مجرّد یا جزیی و مادی باشد.
مرحوم میرداماد در قبس پنجم کتاب قبسات آورده است:
آیا مثلاً طبیعت حیوان بما هو حیوان چیزی نیست که ذاتش متعلّق به ماده و مدّت باشد و آیا وجودش مرهون امکان استعدادی و یک قوۀ هیولایی نیست؟ پس امکان ذاتی ملاک فیضان وجود از مدّبر عالم است، یعنی همان عنایت الهی.[27]
صدرا که برای اثبات لزوم امام در زمین قاعدۀ فوق را مطرح کرده، در اینجا متوجّه ایرادی میگردد که نسبتاً مهم است و از آن مهمتر نتیجهای است که در پاسخ به آن دست مییابد.
ایراد بدین صورت است که با بیان فوق، به نتیجهای که میخواهید دست نخواهید یافت؛ چرا که امام و رعیت هر دو از نوع واحدِ متماثلاند و فرد بالذّات هیچگونه تقدّمی بر فرد دیگر ندارد و هیچ رابطۀ ذاتی میان فردی با فردی دیگر وجود نخواهد داشت.
پاسخ این است که مشابهت و مماثلت بین افراد بشر، به حسب مادۀ بدنی و طبیعی است و مربوط به قبل از آن است که نفوس هیولائی با حصول ملکات و اخلاق فاضله یا رذیله از قوه به فعل میرسد. ولی به حسب نشئه روحانی، انسانها در زمرۀ انواع مختلف و بیشمار قرار دارند. و آیۀ شریف )قُل انّما انا بشرٌ مثلکم[28]( به اعتبار نشئه اولی است، نه نشئه دوم.
بنابراین نوع نبی6 و امام7 نوعی عالی، شریف و اشرف از سایر انواع فلکیه و عنصریه است و نسبت حجت به سایر بشر در رتبۀ وجود، مانند نسبت انسان به سایر حیوانات و نسبت حیوان به نبات و نبات به جمادات است.
پس تقدّم و تأخّر در وجود، میان نوع بشر و نوع خسیس مسلّم است و این است معنای آیۀ )خَلَق لکم ما فی الارضِ جَمیعاً[29]( چرا که انسان اشرف موجودات ارضی است؛ بنابراین سبب وجود و غایت ذاتی خلقت موجودات ارضیه است. و اگر انسان از زمین مرتفع گردد، سایر موجودات اعم از جماد، نبات و حیوان نیز مرتفع خواهند شد. همچنین اگر حجۀالله در زمین نباشد، همۀ آدمیان نخواهند بود و این است معنای حدیث شریف «لو لم یبقَ فی الارض اِلّا اِثنان لَکانَ احدُهما الحجۀ[30]»
ملاصدرا در پایان شرح خود بر این حدیث، نتایجی را بیان میکند:
1. دانشمند حقیقی و عارف ربّانی را ولایت بر دین و دنیا و ریاست بزرگ است؛
2. زنجیرۀ عرفان الهی و ولایت مطلقه هیچ گاه قطع نمیشود؛
3. آبادانی جهان و بقای انواع در آن، بستگی به وجود عالم ربانی دارد؛
4. این قائم به حجت الهی لازم نیست که ظاهری مشهور، مانند حضرت علی7 در هنگام عهدهداری خلافت ظاهری داشته باشد، چه بسا که پنهان و پوشیده باشد؛
5. علم و دانش با بینایی حقیقی، به یکباره از سوی خداوند متعال به ایشان عطا میشود.[31]
بنابرآنچه گذشت، قرآن نمیتواند حجت خدا بر خلق باشد مگر آنکه امامی از اهلبیت نبوت و حکمت با آن همراه باشد. چون آنان برادر قرآن و شریک او و دو گوهر گرانبهایند که هرکس به هر دو چنگ زند گمراهی نبیند و هرکس جز آن دو پناهی جست، هیچگاه روی هدایت را نخواهید دید. صدرا اضافه میکند: منبع دین مبین اسلام، قرآن مجید است و کسی که میخواهد آن را اقامه کند و از هرگونه شک و تردید گمراهان و تبهکاران مصون نگاه دارد، باید دارای نفس قدسی و الهام غیبی و علم لدنی باشد[32] و چون واجد این اوصاف بر مردم شناخته شده نیست، باید خداوند او را مستقیماً یا از طریق رسول خود به مردم بشناساند. پس به نظر صدرا، امامت اسلامی یعنی ولایت بر امور دین و دنیا، مستلزم سه امر است: نفس قدسی، الهام غیبی و علم لدنّی.
کمالات و شرایط امام یا ولی
صدرالمتألهین در کتاب ارزشمند الشواهد الربوبیه، صفاتی را بیان میکند که به تعبیر وی به ناچار شخص پیامبر یا ولی (بعد از پیامبر) به عنوان رئیس اول باید دارای آنها باشد. به بیان دیگر، واجد بودن این صفات از جانب شخص رئیس اول، نشانگر آن است که حکومت و زعامت سیاسی از شئون پیامبر و امام یا ولی است. ما نیز به بررسی و تحلیل مختصر این صفات میپردازیم؛ چرا که در بحث از مشروعیت نظام سیاسی، تمایز بین این کمالات ضروری است.
الف) کمالات و شرایط اولیه امام یا ولی
1. از نظر قوۀ عاقله، باید رئیس اول انسانی باشد که نفسش کامل و در مرتبۀ عقل فّعال باشد؛
2. از نظر قوۀ متخیله، لازم است به حسب طبع و قوّه در غایت کمال باشد؛
3. از نظر قوۀ حسّاسه و محرّکه نیز در غایت کمال باشد. صدرا در اینباره میگوید:
رئیس اول به قوۀ حسّاسه و محرّکهاش مباشر سلطنت گردد و احکام الهیّه را جاری گرداند، و با دشمنان خدا محاربه کند و دفع کند دشمن را از مدینۀ فاضله، و با مشرکین و فاسقین از اهل مدینۀ جاهله و ظالمه و فاسقه مقاتله کند تا به سوی امر خدا برگردند.[33]
البته لازم به ذکر است که اگر این حالت برای جزء نظری از قوۀ ناطقه حاصل شود، آن انسان حکیم و فیلسوف خواهد بود و اگر در قوۀ نظریه و عملیه و متخیّله حاصل گردد، آن انسانی میباشد که وحی بر او نازل میگردد توسط ملک، و ملک، عقل فعّال است و این انسان واقف است بر هر فعلی که ممکن است به سعادت کشاند.[34]
ب) کمالات و صفات ثانویه
صفات و کمالات ثانویه رئیس اول که فطری و ذاتی هستند، عبارتاند از:
1. صاحب فهم و درکی نیکو و سریع و گیرنده باشد تا بتواند هر چه را میشنود و یا به او گفته میشود، بدانگونه که گوینده، قصد دارد و طبق واقع و حقیقت امر است درک کند؛
2. دارای حافظهای قوی باشد تا بتواند آن چه را میفهمد و یا احساس میکند، در قوۀ حافظه خویش حفظ و ضبط کند و هرگز آن را فراموش نکند؛
3. دارای فطرتی صحیح، طبیعتی سالم، مزاجی معتدل و تام الخلقه و آلاتی نیرومند و قادر بر انجام اعمالی که در شأن او است باشد.
4. دارای زبانی فصیح و بلیغ باشد تا که زبان، او را در بیان آنچه در ضمیر او است یاری دهد؛
5. دوستدار علم و حکمت باشد تا بدان حد که تأمّل در معقولات، او را رنج ندهد و کوشش و جدّیت در راه فهم و ادراک آنها به او آزاری نرساند؛
6. بالطبع حریص بر شهوترانی و انجام امیال نفسانی نباشد، بلکه از انجام آنها و از لهو و لعب دوری گزیند و نسبت به لذایذ نفسانیه دشمن و بدبین باشد؛
7. صاحب عظمت نفس و احتشام، و دوستدار نزاهت و شرافت بوده و نفس او را از هر امر زشت و ناپسند و از داشتن یا اتّصاف به آن ابا و امتناع ورزد و از هر جنسی، نوع برتر و شرافتمندتر را اختیار کند، مگر به قصد ریاضت دادن نفس؛
8. نسبت به کلیۀ خلایق رئوف و مهربان باشد و از مشاهدۀ منکرات خشمگین نشود، تا بتواند با لطف و مهربانی از اشاعۀ آنها جلوگیری کرده، بدون داشتن قصد تجسّس و تفحّص از اوضاع و احوال و وقایع، اقامۀ حدود مقرّر از جانب خداوند متعال را تعطیل نکند؛
9. دارای قلبی شجاع باشد و از مرگ بیم و هراس نداشته باشد، زیرا عالم آخرت بهتر از دنیاست؛
10. جواد، یعنی بخشندۀ نعمتها و عطایا باشد، زیرا خزائن رحمت و نعمت الهی تا ابد باقی و بی خلل و نقصان ناپذیر است؛
11. خوشحالی و بهجت او هنگام خلوت و مناجات با خدا از همه خلایق بیشتر باشد، زیرا او عارف به مقام حق و عظمت و جلال او است و حق تعالی منبع حسن و جمال و در حسن و جمال از کلیه موجودات اجل و ارفع است؛
12. سختگیر و لجوج نباشد و دعوت به اقامۀ عدل و انصاف را به آسانی بپذیرد و در انجام آن به سرعت گام بردارد و در دعوت به اقامۀ ظلم و جور و عمل قبیح، بسیار سختگیر باشد و از پذیرفتن آن امتناع ورزد؛
به اعتقاد ملاصدرا، همۀ این اوصاف دوازده گانه از لوازم شرایط سهگانهای است که در بخش اول بیان شد. به نظر وی، اجتماع این خصایص در شخص واحد بسیار نادرست است مگر بعد از دیگری.[35]
حکومت دینی در اندیشه ملاصدرا
بحث اصلی ما در اینجا در ضرورت حکومت است که صدرا نیز قائل به آن است. بنابراین اصل وجود حکومت مد نظر ما نیست؛ بلکه بحث از نوع حکومت است که آیا به طور کلی حکومت باید دینی باشد یا غیر دینی؟ تذکر این نکته نیز لازم است که حکومت دینی دارای شکل واحدی نیست، بلکه همچون حکومت غیر دینی صورتهای متنوّعی دارد. البته با توجه به اینکه چه دینی مراد باشد، شکل حکومت دینی نیز عوض میشود. چنانکه میتوانیم حکومت دینیِ مسیحی، یهودی، اسلامی و … داشته باشیم. با این مقدمه و یادآوری این نکته که بحث دینی و غیر دینی بودن حکومت از مسائل اساسی و به روز محافل فکری ایران و جهان است، به تبیین دیدگاه ملاصدرا در اینباره میپردازیم.
کار ویژههای حکومت دینی
انتظار مسلمانان و به ویژه شیعیان از حکومت چیست؟ آیا حکومتهای غیردینی این انتظار را برآورده نمیسازند؟ به عبارت دیگر، حکومت دینی چه اقداماتی میکند که حکومتهای غیر دینی به آن اهتمام نمیورزند؟
اساسیترین انتظار از حکومت دینی و مهمترین وظیفۀ آن اجرای قوانین خدایی است و، کارویژۀ حکومت دینی همین امر است. قانون که در حکومتهای غیر دینی یک امر بشری است، در حکومت دینی فرابشری و الهی است و انسانها در محدودۀ مباحات میتوانند قانونگذاری و برنامهریزی کنند. تمام برنامهریزیهای حکومت دینی به گونهای است که به قوانین الهی خدشهای وارد نشود؛ در حالی که حکومت غیر دینی چنین دغدغهای ندارد. ملاصدرا در کتاب حدیثی ارزشمند خویش چنین مینویسد:
نظام دین و دنیای مردم جز با وجود امامی که مردمان به او اقتدا و از او پیروی کنند و راه هدایت و پرهیزگاری را از وی بیاموزند، درست نمیشود. و نیاز به او در هر زمان مهمتر و بالاتر است از نیاز به خوراک و پوشاکشان و آنچه در روند اینها از منافع و ضروریات است.[36]
سیاست در مکتب حکمت متعالیه که مکتب هدایت است، به معنای اجرای قانون الهی از سوی انسانها به رهبری انبیا، اوصیا و اولیا برای نیل به سعادت است. از این رو، سیاست در فرهنگ اسلامی به تدبیر نیز تعریف شده است. تدبیر عبارت است از سازماندهی کارها به سوی هدف مورد نظر. این هدف همان سعادت قُصواست که در این دنیا قابل دسترس نیست. انسان کامل کسی است که به سعادت میاندیشد و مسیری را میپیماید که مقصد آن سعادت قصواست. حکومت اسلامی به امر معیشت، امنیت و رفاه مردم میپردازد تا با فراغ بال بتوانند به عبادت خدای تعالی بپردازند. فراهم کردن امکانات عبادت، از جمله تأمین سلامتی جسم و روح، از وظایف اصلی یکایک مسلمانان و حکومت اسلامی است.[37]
صدرا مینویسد:
غرض از وضع شرایع و ایجاب طاعات آن است که غیب، شهادت را خدمت فرماید و شهوات، عقول را خدمت کنند و جزء به کل و دنیا به آخرت برگردد و محسوس، معقول شود و از عکس این امور منزجر گردد تا آنکه ظلم و وبال لازم نیاید و موجب وخامت عاقبت و سوء مآل نشود.[38]
صدرالمتألهین میگوید:
زندگی اجتماع بدون قانون ممکن نیست. انسانها اگر در جایی باشند و قانونی نباشد باعث هرج و مرج آنجا خواهند بود. پس اگر امر را در افراد مهمل واگذارده بود، بدون قانونی مضبوط در تخصیصات و تقسیمات، هر آینه در منازعه و مقاتله میافتادند و آن، ایشان را از سلوک طریق و سیر به حق باز میداشت و امر به فساد و افساد منجر میشد.[39]
این قانون دارای چه ویژگیهایی است، از چه منبعی صادر میشود، مشروعیتش را از کجا به دست میآورد و چه اهدافی را تعقیب میکند؟
به نظر صدرا این قانون، قانون شرع است و منشأ مشروعیتش انسانها نیستند، بلکه خداوند متعال است. خدا از طریق وحی این قوانین را در اختیار انسان قرار میدهد. در نظر ایشان، به طور کلی وظایف حکومت اسلامی یا قانون شرع، متضمّن اهداف زیر است:
1. تنظیم معیشت انسانها در دنیا؛
2. نشان دادن طریق وصول به جوار خدا؛
3. یادآوری آخرت و معاد؛
4. هدایت مردم به صراط مستقیم؛
5. مجازات مجرمان و قانون شکنان و تأمین امنیت.
ناچار شارعی میخواهد که برای مردم، منهجی را که به سلوک آن منهج، معیشت انسان در دنیا تنظیم میشود، معیّن نماید و طریقی را به آنها نشان دهد که وصول به جوار خدا به واسطة آن حاصل شود و برای ایشان، امور آخرت و رحیل به سوی پروردگار را یادآوری میکند و ایشان را به روز قیامت انذار دهد و به طریق مستقیم هدایت کند.[40]
البته غایت همۀ این وظایف، سعادت است و وظیفه اصلی حکومت دینی، توجه به سعادت دنیوی و اخروی با هم و یا به عبارتی توجه به سعادت حقیقی است.
پس کارویژۀ اساسی حکومت دینی در حکمت سیاسی متعالیه، آن است که امکانات عبودیت حق تعالی را برای انسانها فراهم آورد تا به جوار قرب خداوند نائل گردند.
ولایت سیاسی امامان در نظر صدرالمتألهین
ملاصدرا در موارد متعدد از امامت و ولایت سیاسی ائمه سخن گفته است. مهمترین اثر او در این باره کتاب ارزشمند شرح الاصول الکافی به ویژه بسط و توضیح احادیث کتاب الحجۀ، این کتاب است. در این اثر در حدیثی از امام صادق سؤال میشود: آیا ممکن است زمین باشد و امامی در آن نباشد؟ پاسخ میدهند: خیر. سؤال کننده ادامه میدهد: آیا وجود دو امام در یک زمان ممکن است؟ حضرت میفرمایند: خیر، جز آنکه یکی از آنها خاموش باشد. صدرا در ذیل این حدیث به تفصیل به بیان آرای شیعه و غیر شیعه در مسئله امامت پرداخته، ادلّۀ هر یک را نقد و بررسی میکند. او در شرح این حدیث میگوید: در اینکه پس از پایان دوران نبوت بایستی به طور حتم امام وجود داشته باشد، هیچ یک از فِرَق اسلامی به جز گروه بسیار نادری تردید و اختلاف ندارند. اختلاف آنان نیز در توجیه فلسفی ـ کلامی و حقوقی امامت است که مذاهب گوناگونی پدیدار گشته است و به شرح ذیل دستهبندی میکند:
1. قائلین به وجوب شرعی نصب امام بر بندگان. این مذهبِ جمهور اهل سنّت و اکثر معتزله است؛
2. قائلین به وجوب عقلی نصب امام بر بندگان. این مذهب جاحظ و کعبی و ابوالحسن بصری است؛
3. قائلین به وجوب عقلی نصب امام بر خداوند. این مذهب شیعه است؛
4. قائلین به عدم وجوب نصب امام اصلاً. این مذهب گروهی از خوارج یعنی پیروان نجده بن عامر است؛
5. نصب امام در وقت ظلم واجب است. این مذهب ابوبکر اصم معتزلی است؛
6. نصب امام در وقت ظهور عدل به منظور اظهار شعائر شرع واجب است؛ چرا که در وقت ظهور ظلم او را اطاعت نخواهد کرد و موجب بروز فتنهها خواهد شد.
وی سپس به نقد و بررسی سه مذهب شیعه امامیه، معتزله و اشاعره که عمدۀ مذاهب است میپردازد.[41]شرح الاصول الکافی «کتاب الحجۀ» ملاصدرا ارجاع میدهیم. اما ما درصدد بیان دلایل این مذاهب نیستیم، چرا که از حوصلۀ این جستار خارج است. بنابراین برای نمونه به نظرات شیعۀ امامیه و حکمای امامیه (ملاصدرا) اکتفا کرده، تفصیل را به انبوه کتب کلامی یا کتاب
مبنای مشروعیت نظام سیاسی در نظر صدرا
ملاصدرا بین شرایط و ویژگیهای رئیس اول تمایز قائل شده است، همانطور که پیش از او ابونصر فارابی بر این اعتقاد بود. به این معنا که شرایط را در مقام نبوت و به تعبیر خودشان به حسب کمال اول لازم میداند و ویژگیها را به حسب تحقّق و مقام اثبات یا کمال ثانوی میداند و کمال ثانوی از لوازم کمال اولی است. به تعبیری، شرایط ثبوتی در رئیس اول همانند شرایط ثبوت طبابت در طبیب است که او با اتصاف به فن طبابت و قدرت بر علاج بیماران، عنوان طبیب را ثبوتاً احراز میکند؛ خواه مریض به او مراجعه کند یا مراجعه نکند، خواه وسایل و ابزار تحقّق طبابت در اختیارش باشد یا از آن محروم باشد. در هر صورت در مقام ثبوت، او طبیب است اگرچه در مقام اثبات و خارج طبابت نکند. در شرایط ثبوتی رئیس نیز مسئله چنین است.
در کتاب کسر اصنام الجاهلیه و شرح اصول کافی آمده است:
چنین کسی سزاوار سروری است؛ خواه مردمان از او فایده گیرند یا بر اثر همراهی با نیکان و دوری جستن او از اشرار و گوشهگیری برای عبادت خداوند و همگونی با نیکان و معصومین کسی از او فایده نبرد؛ چرا که اگر با اینکه او به چنین مرتبهای رسیده کسی از او فایده نمیبرد، نه به علت کمبود است، بلکه به سبب کوتاهی دیگران است و کمبود کسانی که به او گوش نمیدهند و در حالات ژرفِ او نمیاندیشند، آشکار است که سیاستمدار، پیشوا و امام، این مقام را به سبب تخصص و فنی که دارد داراست؛ خواه دیگران از او بپذیرند و سخن او را گوش دهند و یا نپذیرند. و طبیب بر اثر تفحّص و دانش خود و توانایی که در معالجۀ بیماران دارد، طبیب است؛ حال بیماری باشد و یا نباشد و طبیب بودن او را، نبود بیمار از بین نمیبرد. همچنین امامت امام و فلسفۀ فیلسوف و سروری سروران بر اثر نبودن وسایلی که بدان خواستهای خود را انجام توانند داد و یا نبودن افرادی که لازم است تا در راه تحقّق اهدافشان بکار گیرند، فساد نپذیرد و تباهی نگیرد.[42]
حکیم صدرا با همین روش، بر مشروعیت الهی امام عصر4 در زمان غیبت استدلال میکند.[43] اما در مقام اثبات، او معتقد است که رئیس اول و امام باید مبسوط الیه باشد و از مقبولیت اجتماعی برخوردار باشد و ثانیاً از ویژگیها و خصال طبعی و اجرایی خاصی برخوردار باشد. از این توضیحات به خوبی خاستگاه و مشروعیت رهبری رئیس اول از منظر ملاصدرا معلوم شد. پس میتوانیم بگوییم: مبنای مشروعیت حاکم اسلامی در مقام ثبوت، نصب از سوی خداوند متعال است؛ چه این حاکم پیامبر باشد، چه امام و چه مجتهد. اما تشکیل حکومت و تأسیس نظام سیاسی بدون پشتوانه مردمی ممکن نیست. درست است که پیامبر، امام و مجتهد، سرور عالمیان هستند، اما این مربوط به مقام ثبوت است و در مقام اثبات و تحقّق خارجی، سروری ظاهری وابسته به مقبولیت مردمی و اقبال عمومی است و بدون آن، ریاست و حکومت محقق نمیشود. صدرا از این دو مقام به دو لطف جداگانه تعبیر میکند و میگوید:
وجود امام لطف است، خواه تصرف کند و یا نکند… تصرّف ظاهر او لطف دیگری است و عدم آن از جهت بندگان و بدی اختیار آنان است، به طوری که او را کوچک شمرده و یاریاش را رها نمودند، لذا لطف او درباره خود را از دست دادند.[44]
میتوان گفت، نظام سیاسی مورد نظر صدرا دو پایه یا رکن دارد:
1. رکن و پایۀ الهی که مربوط به مشروعیت و نصب حاکمان و رهبران از سوی خداست؛
2. رکن و پایۀ مردمی که مربوط به تأسیس نظام سیاسی و حکومت اسلامی است.
[1] . محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی، رساله سه اصل، ترجمه محمد خواجوی، ص 53مولی، تهران، 1376.
[2] . المبدا والمعاد، مقدمه و تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، ص 488.
[3] . اسرارالآیات، تصحیح محمد خواجوی، ص 115انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1360.
[4] . الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ص 372.
[5] . کسر اصنام الجاهلیة فی الرد علی متصوفه زمانه، تصحیح محمد تقی دانش پژوه، ص 142تهران، 1340،.
[6] . المبداء والمعاد، ص 480.
[7] . الشواهد الربوبیة، ص 372.
[8] . شرح الاصول الکافی، ترجمه محمد خواجوی، ج 2، ص 433ـ 431؛ المبدا و المعاد، ص 482 ـ 480.
[9] . شرح الاصول الکافی، ترجمه محمد خواجوی، ج 2، ص 420.
[10] . تفسیر سوره اعلی و زلزال، ص 28.
[11] . المبداء و المعاد، ص 480.
[12] . تفسیر سوره اعلی و زلزال، ص 23.
[13] . الشواهد الربوبیة، ص 365؛ المبدا و المعاد، ص 493 ـ 492.
[14] . الواردات القلبیة فی معرفۀ الربوبیة، ص 112ـ 111، تحقیق احمد شفیعیها، تهران: انجمن فلسفه ایران، تهران.
[15] . شهابالدین سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 12، تصحیح هانری کربن، چاپ دوم: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران،1374.
[16] . محمد بن داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، ص 149 ـ 148.
[17] . محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی، مفاتیح الغیب، ص498ـ497.
[18] . اسرارالآیات، ص 126؛ مفاتیح الغیب، ص 420 ـ 419.
[19] . محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی، تفسیر سوره اعلی، زلزال و …، ترجمه رضا رجبزاده، ص 59، محراب، تهران، 1362.
[20] . اسرارالآیات، ص 109.
[21] . الشواهد الربوبیة، ص 350.
[22] . اسرارالآیات، ص 76.
[23] . همان، ص 108.
[24] . شرح اصول کافی، ج2، ص 476.
[25] . همان، ص484.
[26] . الاسفار الاربعة، ج 5، ص 342؛ همان، ج 2، ص 58؛ همان،ج 6، ص 230؛ همان،ج 7، ص 246ـ 244.
[27] . محمد بن محمد حسینی (معروف به میرداماد)، القبسات، ص 149، به اهتمام مهدی محقّق، دانشگاه تهران، 1374.
[28] . کهف، آیه 110.
[29] . سوره بقره، آیه 29.
[30] . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 254.
[31] . شرح الاصول الکافی، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، ج 2، ص 471؛ شرح الاصول الکافی و فی آخره کتاب مفاتیح الغیب، ص 460.
[32] . همان، ص 460.
[33] . المبدا و المعاد، ص 563، ترجمه احمد بن محمد حسن اردکانی.
[34] . همان، ص 564.
[35] . الشواهد الربوبیة، ترجمه و شرح جواد مصلح، ص 490 ـ 488.
[36] . شرح الاصول الکافی، ترجمه محمد خواجوی، ج 2، ص 477، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367.
[37] . نجف لکزایی، اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، ص 106 ـ 105چاپ اول: بوستان کتاب، قم، 1381،.
[38] . المبدا و المعاد، ترجمه احمد بن محمد حسین اردکانی، ص 568.
[39] . المبدا و المعاد، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، ص 501.
[40] . المبدا و المعاد، ترجمه احمد بن محمد حسین اردکانی، ص 557.
[41] . شرح الاصول الکافی، ج 2، ص 469، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی.
[42] . محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی، کسر اصنام الجاهلیة فی الرّد متصوفه زمانه، ص 69، ترجمه محسن بیدارفر (عرفان و عارف نمایان)، چاپ سوم: نشر علامه طباطبایی، تهران، 1371؛ شرح اصول کافی، ج 2، ص 469 ـ 468.
[43] . شرح اصول کافی، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، ج 2، ص 471 ـ 461.
[44] . همان، ج 2، ص 468.
برگرفته از سايت :المهدويه