به مرتضی قربانی گفت یک نفر را بفرست خط ببین چه خبر است؟
مرتضی قربانی گفت دیگر کسی را ندارم، هر که می فرستم بر نمی گردد.
همین طور هم بود عراق تمام آتش خود را گذاشته بود سر آن سه راهی. واقعا هر کس که می رفت بر نمی گشت. با تیر مستقیم توپ و تانک می زدنش.
حاجی گفت مثل این که دست خودم را می بوسد.
با یکی ازمعاون گردان ها رفت سوار موتور شد و رفت خط…
نیم ساعت بعد من هم رفتم دیدم خط شلوغ است. عراقی ها داشتند پیشروی می کردند و می آمدند جلو. خیلی از رفقایم شهید شده بودند زجاجی شهید شده بود و عباس کریمی ایستاده بود توی خط.
ده دقیقه بعد درگیری شروع شد.بچه ها خیلی تشنه بودند از شدت عطش قمقمه شان را می زدند بر آب هور جایی که پر از جنازه بود و خون و کثافت. وسط آب هم که نمی شد رفت آخر آتش خیلی زیاد بود و همینطور گلوله بود که پشت سر هم می آمد و خطر پشت خطر…
حاجی تا این وضعیت را دید ناراحت شد.رفت یک تکه از پل ها را برداشت و سوارش شد. هفت هشت تا از قمقمه های بچه ها را هم گرفت. با دست و پا زدن رفت وسط آب هور آن جا که آبش زلال تر بود، قمقمه ها را پر کرد و زود برگشت.
بچه ها خیلی روحیه گرفتند بخصوص وقتی که دیدند حاج ابراهیم همت آر پی جی دستش گرفت و رفت تانک بزند.۱
هر ماهی برای انسان یاد آور خاطراتی است تلخ یا شیرین. فروردین یاد آور رستاخیز، خرداد یادآور پیروزی و سرافرازی خونین شهر و یاد آور تلخ ترین حادثه تاریخ و عروج مردی از جنس روح خدا، هر ماه دیگری خاطره ای با خود دارد اما گویی اسفند خاطراتش رنگ و بوی خاصی دارد.
اسفند نامش با کاروان گره خورده با کاروان هایی که عزم نور دارند و راهشان به کربلای ایران ختم می شود و اسفند خاطره پرواز محمد ابراهیم را هم با خود دارد که هر گاه به یادش می افتم اشک هایم فرصت لغزیدن روی گونه هایم را می یابند و خاطراتش یکی یکی در ذهنم مرور می شوند و ورق می خورند.
خاطراتی همیشه شیررین از عروج همت.
انگار همه دوستش داشتند آنقدر که در ازدحام عشق رزمنده ها انگشت محمد ابراهیم شکست و آن قدر چشمانش آسمانی بود که می شد قبل از شهادتش هم فهمید که بی سر خواهد پرید و آسمان را در آغوش خواهد کشید.
۱۷ اسفند جزیره مجنون همه این ها یادآور حماسه محمد ابراهیم است و چه بسیارند از این نشانه ها که حماسه دلیر مردان و شیر زنان در سپاه اسلام را به یادمان می آورند.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد… .
۱-خاطره ای از جعفر جهروتی