به نام خدا
در احاديث فراواني بر عالم بودن ائمه(ع) به امور نهاني و غيبي اشاره و تاكيد شده است كه البته اين علم غيب از جانب خداوند به آنها اعطا شده و ميشود و آنان خود هيچ گونه استقلالي در آن ندارند، ضمن آن كه علم غيب ائمه(ع) مطلق نبوده1 و اموري از جمله علم به آغاز قيامت از آنان نيز پنهان است و جز خداوند نميداند.
علم غيب ائمه(ع)
در احاديث فراواني بر عالم بودن ائمه(ع) به امور نهاني و غيبي اشاره و تاكيد شده است كه البته اين علم غيب از جانب خداوند به آنها اعطا شده و ميشود و آنان خود هيچ گونه استقلالي در آن ندارند، ضمن آن كه علم غيب ائمه(ع) مطلق نبوده1 و اموري از جمله علم به آغاز قيامت از آنان نيز پنهان است و جز خداوند نميداند.
علي(ع) ميفرمايد:
علم خدا به دو گونه است، علمي كه آن را براي خود برگزيد، هيچ پيامبر و فرشتهاي را از آن آگاه نميسازد… علمي كه آن را به فرشتگان ميآموزد و آنان در اختيار پيامبر و اهل بيتش مينهند و بزرگ و كوچك اين خاندان تا قيامت از آن بهره ميبرند.2
خداوند نيز در قرآن به اين موضوع اشاره ميكند كه دانش غيبي خويش را به كساني اعطا ميكند:
عالم الغيب فلايظهر علي غيبه أحداً إلّا من ارتضي من رسول3
خداوند داناي غيب است كه هيچ كس را از غيب خويش آگاه نميسازد مگر پيامبر [يا امامي] كه او بپسندد.
در زيارت جامعه كبيره، خطاب به ائمه(ع) ميخوانيم:
و ارتضاكم لغيبه و اختاركم لسره4.
خداوند شما را براي غيب خود پسنديده و براي رازش برگزيده است.
و اما رواياتي كه بيانگر وجود علم غيب نزد ائمه(ع) است:
۱. امام علي(ع) در خطبهاي از نهجالبلاغه كه در آن از اوضاع نابسامان آينده پيشگويي ميكند و از تسلط حجاج بن يوسف ثقفي خبر ميدهد، به اين آگاهي نام «علم غيب» مينهد و ميفرمايد:
اگر آن چه ميدانم ـ و غيب آن بر شما پوشيده است ـ ميدانستيد، به بيابانها بيرون ميشديد و بر كردههاي خويش ميگريستيد، به سر و سينه ميزديد و مالهاي خود را بينگهبان وامي گذاشتيد و كسي را بر آن نميگماشتيد… به خدا به زودي مردي از ثقيف بر شما چيره شود، سبك سر، گردنكش و ستمگر كه مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد.5
۲. علي(ع) خود را يكي از مصاديق «من ارتضي من رسول» در آيه فوقالذكر درباره علم غيب ميداند و ميگويد:
من همان مرتضاي از رسول هستم كه خداوند او را بر دانش غيبيش مطلع كرده است.6
۳. امام علي(ع) در نهجالبلاغه به نقل از رسول خدا(ص) درباره خود ميگويد:
تو ميشنوي آنچه را من ميشنوم و ميبيني آنچه را من ميبينم، جز اينكه تو پيامبر نيستي.7
از روايت فوق دريافت ميشود كه امام(ع) نيز از اخبار و اطلاعات غيبياي كه فرشته وحي بر پيامبر(ص) نازل ميكرد، آگاه ميشد.
۴. يكي از ياران امام علي(ع) پس از شنيدن پيشگوييهاي آن حضرت، شگفت زده پرسيد: «اي اميرمؤمنان! تو را علم غيب دادهاند؟»، امام در پاسخ فرمود:
اين علم غيب نيست [علم غيب ويژه خداوند]، علمي است كه از دارنده علم آموختهام. علم غيب، علم قيامت است و آنچه خدا گفته است كه «إنّ الله عنده علم الساعة»، پس اين علم غيب است كه جز خدا كسي آن را نداند و جز اين، علمي است كه خدا آن را به پيامبرش آموخته و او نيز مرا آموخته و دعا كرده است كه سينه من آن را فراگيرد و دلم آن علم را در خود پذيرد.8
۵. علي(ع) فرمود:
رسول خدا هزار در دانش را به روي من گشود… كه هر دري خود به هزار در ديگر رهنمون است… به گونهاي كه اكنون از زمان فرا رسيدن مرگ و پيشامدهاي ناگوار خبر دارم و با دانش خدادادي به داوري آن ميپردازم.9
۶. علي(ع) فرمود:
به خدا اگر بخواهم به هر يك از شما خبر ميدهم كه از كجا آمده و به كجا ميرود و سرانجام كارهاي او چه خواهد بود، ليكن ميترسم كه درباره من به راه غلو رويد و مرا بر رسول خدا(ص) تفضيل دهيد.10
۷. علي(ع) فرمود:
سوگند به كسي كه جانم در دست اوست، من نيز از آنچه پيامبر ميدانست، آگاهم و از حوادثي كه تاكنون روي داده است، يا تا قيامت روي ميدهد، خبر دارم.11
۸. علي(ع) در توصيف امام معصوم ميگويد: كسي كه روح الهي را درمي يابد، از رويدادهاي گذشته و آينده و آنچه در دل مردمان و زمين و آسمان است، آگاه ميگردد.12
۹. كتب معتبر روايي ما مملو از رواياتي است كه درباره آگاهي ائمه(ع) از دانشهاي غيبي و امور نهاني است. از جمله در جلد ۲۶ بحارالانوار از ابتدا تا صفحه ۲۲۶ در موضوع ابعاد و گستره علمي ائمه(ع) و از جمله علم آنها به امور غيبي دهها حديث نقل شده است.
۱۰. شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا(ع) در باب پيشگوييها و اخبار حضرت رضا(ع) از امور نهاني و غيبي، ۴۴ حديث ذكر ميكند.
تا بدين جا روشن شد كه آنچه به عنوان چهار ويژگي مهم امامت (نصب الهي، نص از جانب رسول الله، علم غيب و عصمت ) ذكر ميشود، ساخته و پرداخته متكلمان و فقيهان در قرون سوم و چهارم نبوده و بلكه در متن احاديث و سخنان خود ائمه معصومين(ع) از آغاز وجود داشته است.
آقاي كديور براي آنكه از مغفول ماندن بعضي از ابعاد وجودي و شخصيتي ائمه معصومين(ع) انتقاد كنند كه ممكن است در مواردي سخن كاملاً درستي باشد، هيچ نيازي به زير سئوال بردن و يا تضعيف ابعادي ديگر از شخصيت آنان نداشتند.
۲. گفتهاند شيعيان اصيل از قبيل سلمان، ابوذر و… ائمه را اين گونه كه متكلمان رسمي معرفي ميكنند، نشناخته بودند. به نظر ميرسد در اين مورد هم آقاي كديور از طريق صواب دور شدهاند. طبرسي(ره) در كتاب احتجاج به نقل روايتي از امام صادق(ع) و ايشان به نقل از پدرانشان ميپردازد كه سلمان سه روز پس از دفن رسول خدا(ص) طي خطبهاي كه در جمعي از مردم ايراد كرد، گفت: «مردم! سخن مرا بشنويد و در آن انديشه كنيد، به من دانش فراواني داده شده است [از جانب رسول خدا(ص)] كه اگر من هر آنچه را كه درباره فضائل اميرالمومنين علي(ع) ميدانم بگويم، گروهي از شما من را ديوانه خواهيد خواند و گروهي ديگر خواهند گفت: خدايا قاتل سلمان را بيامرز… بدانيد كه نزد علي(ع) دانش منايا و بلايا و ميراث وصايا [علوم غيبي و…] و فصل الخطاب و دانش نسبها است… اگر ولايت علي(ع) را ميپذيرفتيد از بالاي سرتان و پايين پايتان برخوردار از نعمتهاي الهي ميشديد، اگر پرندگان آسمان را صدا ميزديد، پاسختان ميدادند و ماهيان دريا به سويتان ميشتافتند و…».13
۳. لازمه اسوه بودن ائمه(ع) براي پيروانشان سنخيت و مشابهت بين امام و مأموم از هر جهت و دست يافتن مأموم به مرتبت امام(ع) نيست، بلكه مسئله الگوبرداري از صفات نيك و اخلاق حسنه آنها به قدر ظرفيت و طاقت هر فرد است. به اين فراز از نامه علي(ع) به عثمان بن حنيف در نهجالبلاغه بنگريد: «آگاه باشيد كه براي هر مأمومي، امامي است كه به او اقتدا كرده و از نور دانش او بهره ميبرد. بدانيد كه امامتان از دنيايش به دو جامه كهنه و از غذايش به دو قرص نان بسنده كرده است، البته شما [چون من] قادر بر اين كار نيستيد اما بايد من را در اين مسير با تلاش و پرهيزكاري و پاكي و درستي [در حد توانتان] ياري نماييد.»14
۴. و اما جريان غلو و تفويض:15
همانگونه كه گفتهاند جرياني از زمان حضرت علي(ع) شكل گرفت كه درباره شخصيت و مناقب ائمه(ع) زيادهگويي كرده و آنان را گاه تا مرتبت خدايي بالا ميبردند (غاليان ) و يا آن كه پارهاي از افعال ربوبي را مثل خلق و رزق و… مستقلاً به ائمه(ع) نسبت ميدادند (مفوضه )16 و ائمه(ع) نيز به شدت با اين جريان برخورد كرده و ضمن لعن، آنها را مشرك و كافر خطاب ميكردند و در موردي نيز علي(ع)گروهي از غاليان را به دليل اصرار بر عقيده باطلشان سوزانيد.17
اما براي اين كه ابعاد مسئله غلو و تفويض روشن گردد، ذكر نكاتي ضروري است:
۱. همانگونه كه گفته آمد ائمه(ع) همگي با شدت و حساسيت با موضوع غلو و تفويض برخورد ميكردند و غاليان را مورد لعن و نفرين قرار ميدادند و بعضاً آنها را نام ميبردند تا شيعيان و اصحابشان را از افتادن در دام آنان بر حذر دارند. در روايتي از امام صادق(ع)، ايشان هفت تن از غلات را نام ميبرند.
امام(ع) در تفسير و تعيين مصداق براي آيه:
هل أنبّئكم علي من تنزّل الشياطين، تنزّل علي كلّ أفّاك أثيم.
آيا به شما خبر دهم كه شياطين بر چه كساني نازل ميشوند؟ بر هر دروغزن گناهكار فرود ميآيند
نام هفت تن از غلات را بدين ترتيب آوردند: مغيره، بيان (يا بنان )، صائد، حمزه بن عمار بربري، حارث شامي، عبدالله بن حارث و ابوالخطاب.18
چنين روشنگريهايي از سوي ائمه(ع) اولاً مانع از آن ميشد كه ديگر اصحاب و راويان به دام غلو بيفتند و ثانياً براي راويان حديث، زمينه تشخيص روايات صحيح را از روايات مشكوك به غلو فراهم مينمود.
۲. ائمه(ع) علاوه بر لعن و معرفي غاليان با اسم و رسم، براي تعيين مرز غلو از حقيقت، نيز ملاكهايي ارائه ميكردند، زيرا در كنار غلو اين انحراف نيز وجود داشت كه كساني ائمه(ع) را پايينتر از مرتبت حقيقيشان قرار ميدادند و منكر فضائل واقعي آنها ميشدند.
از جمله اين روايات عبارت است از:
۱. علي(ع) فرمود:
از زيادهگويي درباره ما بپرهيزيد، ما را بندگان مخلوق و آفريده [و در يد قدرت] خدا بدانيد، آنگاه هر آنچه خواستيد در فضيلت ما بگوييد.19
۲. امام صادق(ع) فرمود:
اي كامل! براي ما پروردگاري قائل شويد كه ما به او باز ميگرديم، آنگاه درباره [فضائل] ما آنچه خواستيد بگوييد.20
۳. امام باقر(ع) خطاب به ابوحمزه ثمالي فرمود:
اي ابا حمزه! علي را پايينتر از مرتبهاي كه او را خداوند قرارداده، نگذاريد و بالاتر از آن مرتبه نيز قرار ندهيد.
آنچه از روايات فوق و روايات متعدد ديگر فهميده ميشود اين است كه غلو و تفويض آنجا محقق ميشود كه ائمه(ع) به عنوان خداوند و يا شريك و مستقل از خداوند، قرار داده شوند و فضائلي به آنها نسبت داده شود كه آنان را از مرتبه بندگي به مرتبه خدايي برساند اما اگر فضائل آنها در طول و ناشي از قدرت و كرامت و افاضه خداوند دانسته شود، هرگز به معناي غلو و تفويض مذموم نيست. بر اين اساس، ويژگيهايي چون عصمت، علم غيب، نصب و نص از جانب خدا و رسول(ص)، هيچ ارتباطي با مقوله غلو و تفويض ندارد و همان طور كه ديديم حتي عالماني كه به اعتراف آقاي كديور درباره غلو حساس بودند مثل صدوق و مجلسي، به نقل روايات عديدهاي كه ويژگيهاي فوق را براي ائمه بيان ميكنند، پرداختهاند.
در اينجا بد نيست به جمعبندي مرحوم مجلسي(ره) پس از ذكر دهها روايت در مذمت غلو و تفويض، درباره مفهوم و مرز غلو و تفويض، اشاره نماييم: «بدان كه غلو درباره پيامبر و ائمه(ع) آن است كه كسي قائل به الوهيت آنها شود و يا آنكه آنان را در معبوديت يا در آفرينش و روزيرساني شريك خداوند قرار دهد يا آن كه بگويد خداوند در آنها حلول كرده و يا با وجود آنها وحدت يافته است، يا آنكه بر اين باور باشد كه آنان بدون وحي و الهام از جانب خداوند، داناي به غيب هستند يا ائمه را جزء انبيا بداند و يا آنكه قائل به تناسخ ارواح بعضي از آنها در بعضي ديگر شود و يا آنكه مدعي شود كه شناخت ائمه(ع) پيروان آنان را از طاعت الهي بينياز كرده و تكليفي در ترك گناهان ندارند، كه همه اين اعتقادات الحاد و كفر و مايه خروج از دين است همانگونه كه ادله عقلي و آيات و رواياتي كه ذكر آنها گذشت بر اين امر دلالت ميكرد و تو دانستي كه ائمه(ع) از صاحبان چنين عقيدهاي بيزاري جسته و آنان را كافر دانسته و فرمان به كشتن آنها ميدادند و اگر روايتي را شنيدي كه القاگر چنين عقايدي بود يا بايد آن را تأويل به معنايي درست كرده و يا آن كه از دروغ بافيهاي غاليان دانست، اما از سوي ديگر بعضي از متكلمان و محدثان در ماجراي غلو زيادهروي كردهاند و اين به دليل كوتاهيشان در امر شناخت [مرتبت و منزلت واقعي] ائمه(ع) و ناتوانيشان از درك احوال غريب و شئون شگفتانگيز آنان بوده است و از همين رو بسياري از راويان ثقه و مورد اعتماد را به دليل آنكه بعضي از امور خارقالعاده و شگفت را از ائمه(ع) روايت كردهاند، تضعيف [و رمي به غلو] كردهاند و تا آنجا برخي پيش رفتهاند كه گفتهاند از جمله مصاديق غلو آن است كه كسي قائل به نفي سهو از ائمه شود و يا آنكه بگويد آنها آنچه بوده و آنچه خواهد بود را ميدانند و… و اين در حالي است كه در روايات فراواني وارد شده است كه:
ما را رب و خدا ندانيد و [پايينتر از آن] هرچه ميخواهيد درباره ما بگوييد كه البته نميتوانيد حق آن را اداكنيد… .
و نيز در حديث وارد شده است كه:
امر [مقام و منزلت و…] ما چنان دشوار و ديرياب است كه جز فرشتهاي مقرب يا پيامبري مرسل و يابنده مومني كه خداوند قلبش را به ايمان امتحان كرده است، طاقت دريافت و باور آن را ندارد.
… بنابراين بر فرد مؤمن و متدين است كه اقدام به رد رواياتي كه در فضائل و معجزات و مراتب بلند آنها وارد شده است، ننمايد مگر آنكه حاوي سخني بر خلاف ضرورت دين و يا مخالف با براهين قاطع عقلي و آيات محكم قرآني و احاديث متواتر باشد.»
برگرفته از سایت :المهدویه