عمليات مسلم بن عقيل بود. نيروهاي رزمنده بايد مسافتي را طي ميكردند . در منطقه سومار بايد از دهانه دره اي عبور ميكردند. آنجا پل يازده دهنه اي بود كه بر ارتفاعات ((كهزيك)) و (( ديسكت)) مشرف بود.
از مرز سومار تا اين تنگه در اشغال عراقيها بود . كاملا نسبت به ما ديد داشتند . تو شبهاي عمليات كه معمولا بايد مهتاب باشد ، ميتوانستند با دستگاههاي الكترونيك و محاسبات خاص كاملا ما را زير نظر بگيرند و عمليات را تحت الشعاع برنامه هاي اطلاعاتيشان قرار بدهند . به همين دليل ما بايد قبل از غروب حركت ميكرديم؛ يعني قبل از تاريكي بايد بخشي از واحدها و ستونهايمان حركت ميكردند.
مثل همه عملياتهاي ديگر ، حال و هواي خاصي حكمفرما بود. نماز ظهر و عصر را شروع كرديم ؛ آن هم با حال و هوايي كه فقط بايد در ان بود تا ان را احساس كرد . بعد از نماز ، توسل به ائمه اطهار (ع) شروع شد. هركس خودش را به وجود مقدسي متوسل ميكرد . تمام آن ناله ها ، درد دلها، دعاها و نماز هاي قبل از عملياتهاي ديگر برقرار بود.
از نظر اب و هوا ، در آن فصلي كه ما بوديم هميشه معمول بود كه گرم و خشك باشد. ظهر و كمي بعد از ان هم هوا كاملا همان طور بود . گرم و افتابي.
اما لطف خدا چيز ديگري ميگفت . مه غليظي امد و تمام منطقه را پوشاند. شهيد والامقام (( حاج همت)) مسئول عمليات در ان منطقه بود . نيروهاي ارتش و سپاه همكاري داشتند . ايشان تا اين مسئله را فهميد، گفت: نيروها همه به ستون يك و پشت سر هم حركت كنند و از ان دهانه رد شوند . اين در حالي بود كه قرار ، چيز ديگري بود.
به خاطر ديد مستقيمي كه دشمن داشت قرار بود در يك فاصله زماني ، ماشينها تك تك عبور كنند ، كه به لحاظ زماني اين تردد خيلي سخت بود.
و اين يكي از نتايج دعا و توسل رزمندگان بعد از نماز بود.
راوي:سردار حاج علي فضلي
منبع : ساجد