دهه فجر هرسال یادآور خاطره خوش پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام عزیزمان است و به مناسبت این ایام الله در دهه فجر سال 1361 عملیاتی توسط رزمندگان اسلام در جنوب کشور انجام شد که والفجر نام گرفت.
این عملیات که به والفجر مقدماتی معروف است در ساعت 21:30 روز 17/بهمن/61 با رمز مبارک یاالله، یاالله، یاالله در جنوب فکه تا چزابه آغاز شد و نیروها در تاریکی مطلق شب به منظور پاکسازی میادین مین و شکستن خطوط دفاعی چند لایه دشمن و رخنه در این خطوط پیشروی کردند.
وسعت و عمق موانع و استحکامات دشمن و وجود کانال های متعدد که دشمن برای ایجاد آن ها تلاش بسیاری کرده بود، سرعت لازم را از نیروها گرفت. در نتیجه، اگر چه خط اول دشمن شکسته شد، اما در ادامه عملیات و مواجه رزمندگان با کانال های متعدد و میدانهای مین با عمق زیاد، عملیات به روز کشید و و جود زمین رملی منطقه درگیری و وسعت زیاد و آتشباری دشمن که از قبل مواضع خود را ثبت آتش نموده بود موجب کندی عملیات و در نتیجه بالا رفتن تلفات گردید. رزمندگان اسلام در این عملیات مردانه جنگیدند و حماسه های بیاد ماندنی از کانال کمیل و گردان حنظله در برگه تاریخ ایران اسلامی به ثبت رساندند و سرزمین فکه را کربلایی دیگر کردند.
گوشه ای از حماسه این عملیات را رزمندگان گردان حنظله لشگر27 محمد رسول الله(ص) به فرماندهی سردار شهید حسین علی یاری نسب رقم زدند . رزمندگان این گردان را جمعی از جوانان غیور تهران و کرج تشکیل میدادند که در این عملیات مردانه جنگیدند و بدنهای مطهر صدها تن از آنان در کانالی که به نام این گردان مشهور شده به جا ماند و شهید محمودوند که خود از بازماندگان این گردان بود و در عملیات مجروح شده بود بعد از جنگ و در تفحص شهدا باز به این کانال رسید و سلحشوری یاران شهیدش را روایت کرد. روایت معدود جا ماندگان این حماسه را میخوانیم:
* روایت حاج عباس قهرودی-معاون گردان حنظله لشگرحضرت رسول(ص):
شب عملیات والفجر مقدماتی ما از خط عبور کرده و از کانال های متعدد و میادین وسیع مین عبور کردیم . دشمن کامل بر ما مسلط بود. تیربارهای سنگین دشمن بر روی گردان ما مدام شلیک میکرد. راهپیمایی طولانی بر روی رملها که وقت راه رفتن تا زانو در آن فرو میرفتیم توان همه را گرفته بود و دشمن همه توانش را گذاشت و ما را به محاصره خود در آورد. من برای خاموش کردن سنگر دوشکا که مدام از ما تلفات میگرفت اقدام کردم و خودم را به سنگر رساندم و وقتی مقابل نیروی بعثی قرار گرفتم و با اسلحه به سمتش نشانه رفتم، متاسفانه اسلحه ام شلیک نکرد و از نارنجک استفاده کرده و سنگر را منهدم نمودم. اما رگبار گلوله ها بدنم را گرفت و به شدت مجروح شدم. همزمان از بچهها خواسته بودم که در صورت انهدام سنگر حمله کرده و خاکریز را فتح نمایند. در این لحظه در حالی که مجروح بودم معاونم بالای سرم رسید. معاون من آقای مصطفی قاسمی بود و از او خواستم ادامه عملیات را به عهده بگیرد.»
گوشه ای از میدان موانع دشمن در عملیات والفجر مقدماتی
* روایت برادر آزاده حاج مصطفی قاسمی:
بعد از اینکه حاج عباس قهرودی مجروح شد بار سنگین هدایت باقی مانده بچه های گردان حنظله بدوش من افتاد. من هم با هدایت بچه ها به سمت مواضع دشمن از چند کانال و خاکریز عبور کردیم. کارها به خوبی پیش میرفت تا اینکه با بی سیم به ما اطلاع دادند که عملیات لو رفته و دیگر پیش روی نکنید و به انهدام نیرو و گرفتن تلفات از دشمن مشغول شوید.منورهای دشمن منطقه عملیات را روشن کرده بود و زیر نور منور دست و پاهای جدا شده و سرهای بدور از بدنها صحنه کربلا را تداعی میکرد. شهید حسین علی یاری نسب فرمانده گردان حنظله درحالی که لباس سبز سپاه را برتن داشت و در کنار من نشسته بود با گلوله دشمن که به سرش اصابت کرد به شهادت رسید. ما راهی برای عقب نشینی نداشتیم و هوا داشت روشن میشد. هوا که روشن شد دیدیم در محاصره تانکها هستیم. باقی مانده بچه ها که دوازده یا سیزده نفر میشدیم جمع کردم و پشت یک تپه موضع گرفتیم. دشمن مکان ما را شناسایی کرده بود. فاصله ما با تانکهای دشمن کمتر از پانزده متر بود. بچه ها آماده شلیک آرپی جی به تانکها بودند که در یک لحظه تپه رملی مقابل ما آماج شلیک مستقیم تانکها شد و تانکها از همه طرف به سمت ما هجوم آوردند. گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله های تانک همه جا را گرفته بود و تعدادی از بچه ها شهید شدند و بقیه مجروح شده بودیم. گرد وغبار که نشست، تانکها با نفراتشون بالای سر ما بودند و ما را به اسارت خود درآوردند.»
سردارشهید حسین علی یازی نسب-فرمانده گردان حنظله
آخرین برگ دفترچه یادداشت یکی از شهدای گردان حنظله که در تفحص شهدا بدست آمد…
امروز٬ روز پنجم است که در محاصره هستیم٬ آب را جیره بندی کرده ایم. نان را جیره بندی کرده ایم٬ عطش همه را هلاک کرده است٬ همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند… دیگر شهدا تشنه نیستند…فدای لب تشنه ات پسر فاطمه….
نفرسوم از سمت چپ شهید یاری نسب-نفر جلو ایستاده ودر حال شلیک خمپاره -سردارشهید حاج یدالله کلهر جانشین ل10
گزیده ای از وصیت نامه شهید حسین علی یاری نسب فرمانده گردان حنظله لشگر27 محمدرسول الله(ص)
خدایا ! های و هوی بهشت را می بینم،چه غوغایی،حسین به پیشواز یارانش آمده چه صحنه ای فرشتگان ندا دهند که همرزمان ابراهیم،همراهمان موسی،هم دستان حسینی؛هم کیشان محمد،هم سنگران علی،هم سنگران حسین،هم گامان خمینی از سنگر کربلا آمده اند،چه شکوهی!خدایا ! به محمد(ص) بگو که پیراونش حماسه آفریدند.به علی(ع) بگو که شیعیانش قیامت به پا کردند و به حسین(ع) بگو خونش در رگ ها هم چنان می جوشد. بگو از آن خو نها ،سروها رویید،ظالمان سروها را بریدند،اما بازهم سروها روییدند.
خدایا ! از یک سوی باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند،هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود.چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم که هزاران بارهم شهید شویم و دوباره زنده شویم و باز کشته شویم نخواهیم گذاشت که کفر و ظلمت بر نور غلبه کند.من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادارم؛زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند،دست از او نخواهیم کشید.
جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد !و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبرحسین در راه حسین(ع) و با هدف شهید شد !جواب زینب را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود و نکند که در محضر ام البین سر به زیر باشید و در مقابل مادران شهید داده کربلای ایران که هفت فرزند دلبند خودش را در این راه داده شرمنده باشید !و همانند خاندان وهب جوانان تان را به جبهه بفرستید که حتی جسد او راهم تحویل نگیرید؛زیرا مادر وهب فرمود:«سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم.»و راه سعادت بخش حسین(ع) را ادامه دهید و زینب وار زندگی کنید . اندیشمک پادگان دوکوهه
حسین علی یاری نسب1361/11/01
منبع : خبرگزاری فارس