در اصطلاح نظامي يکي از عمليات هاي آفندي اخذ تماس با دشمن است يعني اينکه بايد آنقدر به دشمن نزديک شويم تا تماس با دشمن حاصل گردد منظور از تماس يعني اين که دشمن ديده شود و استعداد آن تا حدودي مشحص و گسترش و ترتيب آن براي نيروهاي خودي معلوم گردد.
فرمانده گردان دستورات لازم را براي اخذ تماس و درگيري صادر نمود ، در قسمت شمالي شهر پل ذهاب يک سري ارتفاعات که ارتفاع آن حدود 50 متر از سطح زمين است به صورت شرقي غربي تقريباً 3 الي 5 کيلومتر ادامه دارد .
فرمانده گردان دستور داد گروهان دوم از سمت راست ارتفاع و گروهان سوم از سمت چپ ارتفاع در مسير جاده آسفالته قصر شيرين ادامه بدهند و ارتباط با بي سيم با يکديگر و گردان داشته باشند . فرمانده گروهان دوم ستوان يکم محمد علي محمود آبادي گروهان را آماده حرکت کرد و من هم به عنوان فرمانده دسته ادوات همراه ايشان بودم و گاهي با دوربين به اطراف نگاه مي کرديم . گروهان ارکان همراه با خودروها در جاي مناسب در داخل شهر مستقر شده بودند ناگفته نماند که رئيس رکن سوم يا افسر عمليات گردان سرگرد محمد تقي نادرنيا که از افسران شجاع و مشهور ارتش و يکي از افسراني بود که قبل از پيروزي انقلاب در جنگ عمان شرکت داشت ، هم به همراه گروهان ما مي آمد و داراي تجربه جنگي خوبي هم بود . در مسيري که ما طي مي کرديم روستاها و مزارع سرسبز زيادي بود اما اکثريت خالي از سکنه بود و همه متواري شده بودند . چند کيلومتري که از شهر دور شديم من با دوربين تانک هاي عراقي را ديدم و بلافاصله به فرمانده گروهان اطلاع دادم . تانک ها 5 دستگاه بودند و تقريباً 4 کيلومتر هم با ما فاصله داشتند ، ما بلافاصله خمپاره اندازها را مستقر کرديم و شروع به تيراندازي نموديم . ( برد نهايي اين سلاح تقريباً 5 کيلومتر است و به محل تانک ها اصابت مي کرد ) فرمانده گروهان به من گفتند چرا با خمپاره انداز تيراندازي مي کنيد ؟ مگر خمپاره انداز مي تواند تانک را از بين ببرد ؟ اين سلاح فقط براي افراد مجتمع و پياده دشمن و سنگرها است .
آن زمان من به عنوان فرمانده دسته خيلي جوان و کم تجربه بودم ، همرزمي داشتيم به نام استوار ابراهيمي نهبنداني که ايشان هم تجربه خوبي داشت و در جنگ عمان شرکت نموده بود ،به من گفت : جناب سروان کريمي گلوله ها را بيهوده هدر ندهيد تا جلوتر برويم ، ما کما کان ادامه مسير مي داديم . جهت خوانندگان عزيز عرض کنم که از نظر نظامي دو نوع راهپيمايي داريم :
1 ـ راهپيمايي اداري که در حالت صلح و آموزش و زمان جنگ خارج از ديد و تير دشمن جهت انجام ماموريت انجام مي شود .
2 ـ راهپيمايي تاکتيکي که در نزديکي دشمن و با احتمال برخورد با دشمن انجام مي شود . مامولاً فرمانده تمام قسمت ها را آگاه کرده و اقدامات تأميني و حفاظتي را در نظر مي گيرد و يگان آمادگي برخورد با دشمن را دارد .
با تيراندازي که ما انجام داديم دشمن متوجه حضور ما شد و به خاطر اين که ما از زمين هاي ذوعارضه و باغات عبور مي کرديم ما را نمي ديد و ما هم با گرفتن آرايش تاکتيکي به سمت دشمن پيشروي نموديم تا جايي که ارتفاعات تمام شد و ما به زمين باز و همواري رسيديم ، در اينجا دشمن با تانک شروع به تيراندازي نمود ، چون خودروهاي ما که حجم زيادي داشتند ، ديده مي شدند . سرگرد نادرنيا که افسر عمليات بود دستور داد خودروها و نفرات اضافي لا به لاي درخت ها و باغ ها بروند و سلاح هاي ضد تانک و خدمه هاي آنها ، آماده ماموريت باشند ، سلاح هاي ضد تانک ما موشک انداز آر . پي . جي 7 به تعداد شش قبضه ، تفنگ ضد تانک 57 ميلي متري سه قبضه ، تفنگ 106 ميلي متري ضد تانک دو قبضه با خودرو مربوطه ، در جايي که ما قرار داشتيم حدود دو کيلومتر با تانک هاي دشمن فاصله داشت . حدود 800 متر جلوتر وسط دشت صاف يک عارضه کوچک سنگي به طول حدود 100 متر ديده مي شد .
اگر ما مي توانستيم خود را به پشت اين تخته سنگ ها برسانيم به دشمن نزديک مي شديم ، حدود 30 نفر شامل سرگرد نادرنيا ، ستوان يکم محمود آبادي و خود من و استوار سادات اخوي ، خدمه و سلاح هاي ضد تانک از راه هاي مخفي خود را به پشت تخته سنگ ها و آن عارضه رسانديم و بقيه نيروها لا به لاي درخت ها باقي ماندند ، دشمن آنها را نمي ديد فقط هنگامي که دو دستگاه جيپ حامل تفنگ 106 ميلي متري به ما ملحق شدند تانک دشمن آنها را ديد و شليک کرد همان 5 دستگاه تانک که گويا از عناصر شناسايي دشمن بودند به سمت اين عارضه به حرکت در آمدند و فکر مي کردند همين دو دستگاه خودرو به سمت آنها آمده است ، خدمه هاي ضد تانک با فاصله از يکديگر و در جاهاي مناسب مستقر شده و آماده پذيرايي از دشمن شدند ، 5 دستگاه تانک که معمولاً يک دسته تانک هم مي گويند با آرايش تاکتيکي به طرف ما مي آمدند و چهار دستگاه در يک خط و يک دستگاه 200 متري عقب تر مي آمد که تانک فرمانده دسته دشمن بود ، آنها آنقدر جلو آمدند که به فاصله 300 متري ما رسيدند چون سرگرد نادرنيا دستور داده بود که به هيچ وجه تيراندازي نکنيد تا کاملاً آنها نزديک شوند ، خدمه ها شليک نمي کردند دشمن هم به اين فکر بود که اين تعداد کم نيروهاي خودي را سالم بگيرند .
به فرمان سرگرد نادرنيا قبضه يکم تفنگ 57 ميلي متر شليک نمود و به تانک سمت راست اصابت کرد و آتش گرفت ، تانک آخر سمت چپ توسط يک قبضه موشک انداز آر . پي . جي 7 منهدم گرديد ، تانک دوم و سوم که در وسط بودند قصد عقب نشيني داشتند که فرصت دور زدن پيدا نکردند و از پهلو مورد اصابت گلوله هاي 106 ميلي متري و 57 ميلي متري قرار گرفتند و تانک پنجم که فرمانده دسته تانک بود از فرصت استفاده کرده و با سرعت عقب نشيني نمود ، چون تانک آخري از ما دورتر شد گلوله به آن برخورد نکرد ، اما چهار دستگاه تانک ديگر با خدمه هايشان طعمه حريق شدند و تا ساعت ها مي سوختند و دود غليظي از آنها به هوا بر مي خواست و اين گونه اولين درگيري نيروهاي ما در بعد از ظهر روز سوم مهرماه شروع شد .
سپس ما به همراه خدمه سلاح هاي ضد تانک به عقب برگشتيم ، البته نيروهاي عمده عراقي در پشت ارتفاعات کوره موش و قلاويز و دشت ذهاب که يک منطقه وسيع بود مستقر بودند که ما آنها را نمي ديديم . به دستور فرمانده گروهان بچه ها جمع شدند ، سپس ما لا به لاي درختان و باغات مستقر شديم تا از ديد هوايي و زميني دشمن مصون بمانيم . اوايل جنگ خط مقدم جبهه مشخص نبود عراقي ها قصد پيشروي داشتند ، نيروهاي ايراني هم از اقصي نقاط ايران به جبهه سرازير مي شدند و در هر کجا که با دشمن برخورد مي کردند به شدت مقاومت به عمل مي آمد و همان جا خط مقدم جبهه تشکيل مي شد ، هنوز يگان ما خط مقدم را نداشت و منطقه خيلي وسيع بود نيروهاي خودي خيلي کم ، و دشمن هم سردرگم بود و نمي دانست که استعداد نيروهاي ما چقدر است و آنها همان يک لشکر را در نظر داشتند که آن خلبان گزارش کرده بود . روز بعد فرمانده گردان دستور داد منطقه ما مناسب نيست و بايد به سمت راست منطقه و تقريباً دامنه کوه دلاهو که بلند ترين ارتفاع منطقه بود برويم و روي ارتفاعات مستقر شويم تا بتوانيم محل استقرار دشمن را تشخيص دهيم ، به همين منظور از گروهان دوم ما گروهبان يکم حسين صفايي با يک گروه 9 نفره به جهت شناسايي روستاهاي مجاور و ارتفاعات رفتند و منطقه را خالي از سکنه و دشمن ديدند ، بعد گروهان ما شبانه با راهپيمايي تاکتيکي خود را به ارتفاعات رساندند و روي تپه هاي مشرف به دشت ذهاب که يک منطقه وسيع و حاصلخيز بود مستقر شدند ، بعد ما از همان جا کليه فعاليت ها و تردد نيروهاي عراقي را مي ديديم و حتي شليک توپخانه عراق که با توليد گرد و خاک و آتش دهانه همراه بود ديده مي شد ، همان روز غروب به هنگام اذان مغرب کليه نيروهاي عراقي مستقر در منطقه به مدت 10 دقيقه با گلوله هاي رسام و روشن کننده به طرف هوا تراندازي مي کردند و به اصطلاح مي خواستند پيروزي هاي اخير خود را جشن بگيرند و تعدادي مي گفتند شهر قصر شيرين به دست عراقي ها افتاده اما نمي دانم دقيقاً به چه علت بود ؟ در هر صورت گردان ما از ايمان و تعهد خاصي برخوردار بودند ، همگي از شهر مقدس مشهد آمده و همه با آقا امام رضا ( ع ) پيمان بسته بودن که در مقابل نيروهاي متجاوز تسليم نشوند و با آنها جنگ و ستيز نمايند . همان طوري که گفتم خط مقدم جبهه حالت يکنواخت و پيوسته نبود فاصله گروهان دوم تا سوم حدود 3 کيلومتر راه بود که ما بين اين دو گروهان خالي از نيرو و اين فاصله زمين مسطح و هموار بود گروهان سوم روي جاده قصر شيرين مستقر شده بود ، سمت راست جاده به سمت شمال روي ارتفاعاتي به نام کوره موش و دامنه کوه دلاهو محل استقرار گروهان ما بود که بعدها همان جاخط مقدم جبهه را تشکيل داد .
جاده اي که محل استقرار گروهان ما را به شهر پل ذهاب وصل مي کرد زير ديد و تير مستقيم عراقي ها ، و واقعاً آسيب پذيري آن زياد بود و خودروها را مي زدند . جايي که ما مستقر بوديم زمين پستي و بلندي زيادي داشت و فقط در قسمت جنوبي محل گروهان ما چند تا روستاي خالي از سکنه وجود داشت که اهالي آن رفته بودند ، يگان ما بعد از استقرار نسبت به کندن سنگرهاي انفرادي و سلاحي اقدام نمودند . محل دسته ادوات پشت يک تپه و از ديد و تير مستقيم دشمن محفوظ بود ، تفنگ هاي 106 ميلي متري هر وقت مي خواستند بر عليه تانک هاي دشمن تيراندازي نمايند روي ارتفاع مي رفتند و تيراندازي مي کردند سپس مجدداً برمي گشتن ، اما نيازي نبود که خمپاره اندازها تغيير مکان بدهند ، چون داراي تير منحني بوده و به راحتي اجراي ماموريت مي کردند و ما هم مدام نيروهاي پياده و سنگرهاي عراقي را زير آتش مي گرفتيم ، آنها هم با شليک تانک و توپخانه پاسخ مي دادند ، با آمدن گردان ما به منطقه پل ذهاب پيشروي دشمن متوقف و در محل تثبيت گرديد ، به عبارتي حالت پدافندي براي دو طرف متخاصم به وجود آمد . اما شديداً نيروهاي دو طرف يکديگر را با اتش توپخانه و تانک و خمپاره زير آتش مي گرفتند و تلفات مي داديم و مي گرفتيم . استوار محمد رضا مزنگي و تعدادي سرباز از گروهان سوم در همان روزها شهيد شدند ، روحشان شاد باد . گاهي هواپيماها هم به علت معلوم نبودن هدفها دچار اشتباه مي شدند .
يکبار من خودم شاهد بودم که هواپيماهاي عراقي اشتباهي نيروهاي خودشان را بمباران کردند و آنها را زدند . يک بار هم يکي از هواپيماهاي خودي توسط دشمن زده شد و در حال آتش گرفتن به سمت داخل ايران مي آمد و خلبان آن با چتر فرود آمد تا خود را به ما برساند ، اما به علت وزش باد شديد به سمت عراقي ها هدايت شد و اسير گرديد و هواپيما هم در پشت کوه دالاهو سقوط کرد و آتش گرفت . بالگردهاي هوانيروي ايران هم مرتباً تانک ها و توپ هاي عراقي ها را زير آتش مي گرفتند و توپخانه هاي عراقي هم بلاانقطاع نيروهاي ما و روستاها و شهر پل ذهاب را زير آتش مي گرفتند ، همان موقع خبرهايي هم از پيشروي نيروهاي عراقي در جبهه جنوب و خوزستان به گوش مي رسيد و ما از راديو مي شنيديم ، هر روز شهرها ، فرودگاه ها ومنابع حياتي ايران توسط هواپيماهاي دشمن بمباران مي شد .
راوي :سرهنگ قاسم کريمي
خاطرات افسران ارتش در دفاع مقدس / هيات معارف جنگ
منبع : ساجد