امام خمینی(ره) به كرات در سخنرانی ها و پیام ها و به طور بارزی در وصیت نامه خودشان به شیوه های رسوخ غرب در فرهنگ زمان طاغوت می پرداختند كه به بررسی آن می پردازیم:
1. عقب نگه داشتن و استعماری كردن مراكز آموزشی(دانشگاهها و حوزه های علمیه)
«از توطئه های بزرگ آنان به دست رفتن مراكز تعلیم و تربیت خصوصاً دانشگاههاست كه مقدرات كشورها در دست محصولات آنهاست»[1]
از جمله اهداف استعمارگران در دانشگاهها، برداشتن روحانیون از سر راه منافع نامشروع آنان است، زیرا با تسلط بر دانشگاهها و پیاده كردن افكار و اخلاق استعماری، هم روحانیون منزوی می شوند و هم نسل تحصیل كرده چندان زیر بار افكار و اخلاق نخواهد رفت و در نتیجه روحانیت از صحنه خارج خواهد شد و هم چنین با تربیت نسل جدید طبق دلخواه استعمارگران و بی تفاوت بارآوردن جوانان و بلكه بی دین نمودن آنان، استعمار می تواند به راحتی با كمك ایادی بی دین و خائن خود، آنان را در رأس كارهای مهم و استراتژیك بگمارد و آنها نیز حافظ منافع بیگانگان باشند و كشور را تحت سلطۀ شرق یا غرب قرار دهند. باید توجه نمود كه روش برخورد استعمارگران با روحانیون و مدارس علوم اسلامی با روشی كه آنها در دانشگاهها و دبیرستانها دارند، متفاوت است.
«و اما در دانشگاه نقشه آن است كه جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزش های خودی منحرف كنند و به سوی غرب یا شرق بكشانند و دولتمرادان را از بین اینان انتخاب و بر سرنوشت كشورها حكومت دهند تا به دست انها، هر چه می خواهند، انجام دهند»[2]
موضوع به انزوا كشاندن روحانیت یكی از مسائل مهم و دردناك و زیان بار برای جامعه اسلامی و خصوصاً ایرانیان بوده است و این توطئهی خطرناك از طرف استعمارگران پس از مسأله تحریم تنباكو و قدرت روحانیت در بسیج مردم در این مسأله، طرح ریزی شد و با روش های مختلف این طرح پیاده شد. در یك تحلیل می توان گفت مسأله مشروطیت و استفاده ای كه استعمار از این موضوع انجام داد، یكی از آن موارد باشد. گرچه به حسب ظاهر مشروطیت برای كنترل قدرت مطلقۀ سلاطین قاجاریه پی ریزی شد و دنبال گردید ولی دست استعمارگران در جهت دهی به آن مشهود بود و منجربه اختلاف علماء در مراكز علمی شیعه شد و در نتیجه منجر به تضعیف قدرت آنها و بالاخره اعدام بی رحمانۀ برخی همچون شیخ فضل الله نوری شد.
نقشۀ آنها در مورد روحانیون، منزوی كردن آنها از طریق سركوبی و خشنونت و هتاكی است – كه در زمان رضاخان عمل شد ولی نتیجۀ عكس گرفته شد – و یا با تبلیغات و افتراها و نقشه های شیطانی برای جدا كردن از قشر تحصیلكرده و به اصطلاح روشنفكر می باشد.
اوج جریان به انزوا كشاندن روحانیت، در زمان آتاتورك در تركیه و رضاخان در ایران بود. در زمان رضاخان، حملۀ آشكار به دین و مظاهر آن از طریق كشف حجاب، جلوگیری از سوگواری بر ائمۀ هدی و امام حسین(ع)، خلع لباس روحانیت به بهانۀ ایجاد لباس متحد الشكل، فروش موقوفات و امحاء آن، تبعید علماء، تعطیل كردن مدارس علمیه و جلوگیری از تحصیلات طلاب به بهانه لزوم ادارۀ مدارس زیر نظر وزارت معارف و اوقاف در همین راستا می باشد. تنگ گرفتن بر روحانیت و انزوای آنها تا پایان سلطنت رضاخان(شهریور 1320 شمسی) با شدت هر چه تمام تر ادامه داشت و بعد از فرار رضاخان و تبعید او توسط متفقین به جزیرۀ موریس و روی كارآمدن محمد رضا باصلاح دید غرب، توطئه به شكل دیگری پیاده می شد و آن ایجاد عداوت و دشمنی بین دانشگاهی و روحانی بود، با ایجاد مدارس جدید و دانشگاهها و سر برهنگی اجباری دخترانی كه می خواستند به این مراكز بروند موجب شده بود متدینین و علماء خود را از دستگاه و مخصوصاً اینگونه مراكز به ظاهر علمی كنار بكشند. بالتبع نتیجۀ این امر هم اداره كردن این مراكز توسط افراد فاسد و مغرض و یا بی تفاوت و بی صلاحیت بود. در چنین فضایی محمدرضا شاه اقدام به تأسیس دانشگاه اسلامی می كند و آنرا تحت نظارت وزارت فرهنگ قرار می دهد. امام خمینی نیز در یك موضع گیری شجاعانه مخالفت خود را با دانشگاه اسلامی كه رژیم پهلوی مؤسس و بانی آن است اعلام می دارد و افرادی كه وارد آن دانشگاه شوند را تفسیق می كند.[3]
تعریف امام خمینی(ره) از دانشگاه و وظیفه اصلی كه ایشان برای دانشگاه معین نمودند، باید چراغ هدایتی در برنامه ریزی های كلان فرهنگی قرار گیرد و در طراحی، اجرا و نیز ارزیابی بر اساس این مبنا و خط سیر، حركت كرد. از دید امام خمینی دانشگاه مأمور ساختن انسان است و مقدرات هر كشوری به دست دانشگاه و آنهایی كه از دانشگاه بیرون می آیند می باشد. دانشگاه می تواند دانشجویی را فارغ التحصیل كند كه كشور را به هلاكت بكشاند و نیز دانشگاه می تواند فردی را تربیت كند كه یك كشور را نجات دهد. اهیمت تعلیم و تربیت در قرآن كریم – كه یك كتاب آدم سازی است – به قدری زیاد است كه به عنوان یكی از اهداف بعثت انبیا ذكر شده است. و از آنجا كه تعلیم و تربیت كه كار انبیا است، شریف ترین كارها است، مسئولیت انبیا و به تبع آن كسانی كه شغل انبیا را ادامه می دهند نیز مسئولیتی بالاتر از همه مسئولیت ها می باشد.
از آنجا كه مدح و ثناگویی از دولت و رژیم شاهنشاهی یكی از مهم ترین وظایفی بوده است كه همه دستگاه های رژیم پهلوی از جمله دانشگاهها مأمور انجام آن بوده اند، نبایستی امروزه نیز از نقش نقادی و البته نقد منصفانۀ جوامع علمی و دانشگاهها از برنامه های دولت ها در روند رو به رشد جامعه غافل ماند. در زمان پهلوی همه دستگاهها برای آریا مهر مداحی می كردند و همه سازمانهای دولتی در مسیر تقویت اداره ظلم برمی آمدند.
بر این اساس استعماری كردن مراكز آموزشی كشور خصوصاً دانشگاهها و حوزه های علمیه كه در مورد هر كدام از راه مخصوص آن استفاده شده است، ویژگی مهم فرهنگ غربی می باشد كه در كلام امام خمینی و وصیت نامه ایشان نمایان است.
2. تحول نیروی انسانی كشور به نیروی متكی به غرب:
استعمار برای ایجاد جریان تحول فكری و فرهنگی از ابزارهای متناسب فرهنگی استفاده می كند: «رادیو و تلویزیون و مطبوعات و سینماها و تئاترها از ابزارهای مؤثر تباهی و تخدیر ملت ها، خصوصاً نسل جوان بوده است»[4]
چنانچه نیروی انسانی یك كشور، متكی به كشور بیگانه شود، اثر تحول فرهنگی آن در ملت باقی خواهد ماند و فرهنگی كه در زمان رژیم پهلوی در كشور ترویج می شد بر اساس اتكا به غرب پایه ریزی شده بود. لذا این فرهنگ وابسته فرهنگی نبود كه بتواند مملكت را اداره كند و جوان نیرومند آن بتواند ملت را نجات دهد.
در تاریخ صد سال اخیر كشور ایران، به ویژه نیمه دوم آن از ابزارهای فرهنگی در جهت تبلیغ ضد اسلام و ضد روحانیت نقشه های بزرگی طراحی شده است، هم چنین در تبلیغ استعمارگران غرب و شرق و آنهایی كه در ساختمان ها و تزئینات و تجملات از غرب تقلید می كنند و حتی در اجناس نوشیدنی و پوشیدنی آنها را الگوی خود قرار می دهند – به طوری كه افتخار بزرگ فرنگی مآب بودن در تمام شئون زندگی از رفتار و گفتار و پوشش و آداب معاشرت تا به كار بردن لغات غربی در گفتار و نوشتار آنها نمایان است – كوشش فراوانی شده بود. بدین لحاظ برنامه ریزی های كلان فرهنگی علاوه بر اینكه بایستی خلاء تحول فرهنگی در رژیم پهلوی را جبران نماید، باید در مسیر نمایاندن فرهنگ اسلامی ایرانی باشد.
3. تبلیغات دامنه دار و بزرگ جلوه دادن پیشرفت غرب:
از جمله شاخص های فرهنگ استعماری و غرب زده، بزرگ جلوه دادن فرهنگ غربی و كوچك نمایاندن فرهنگ خودی می باشد. هنگامی كه برای پیشرفت های غرب تبلیغات دامنه داری صورت بگیرد نتیجهی آن در درازمدت غربزدگی جوانان و اطمینان نداشتن به توانایی های خود و كشور خود و وابستگی در جنبه های مختلف حیات اجتماعی به انها می باشد. نشانه های این تبلیغات را می توان در نام گذاری خیابانها و میادین و كوچه ها، نام گذاری مراكز علمی، فرستادن دانشجو به عنوان بورس تحصیلی صرفاً به كشورهای استعمارگر، نادیده گرفتن پیشرفت های كشور، اهمیت ندادن به مراكز آموزشی كشور و تصویب بودجه ناكافی برای ان، تدریس دروس و متون غربی بدون نقد و ارزسابی در مراكز آموزشی، بزرگ جلوه دادن دیدار سران كشور با سران كشورهای استعمارگر و قدرتمند جهانی و مواردی از این قبیل مشاهده كرد.
امام خمینی(ره) با تكیه بر این نكته كه بایستی سابقۀ تاریخی و خاطرۀ تلخ دودمان پهلوی در به عقب كشاندن فرهنگ ملی و اسلامی را متذكر شد، در این باره در وصیت نامه خویش چنین آورده اند: «اینجانب نمی گویم ما خود همه چیز داریم، معلوم است كه ما در طول تاریخ نه چندان دور خصوصاً و در سده های اخیر، از هر پیشرفتی محروم كرده اند، و دولتمردان خائن و دومان پهلوی خصوصاً و مراكز تبلیغاتی علیه دستاوردهای خودی، و نیز خود كوچك دیدنها و یا ناچیزدیدنها ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم كرد»[5] هر گاه ملتی خود و فرهنگ غنی خود را باور كند و نسبت به پیشرفتهای ملی خود ایمان داشته باشد، دیگر نسبت به پیشرفت غرب احساس حقارت نمی كند. ملت شریف ایران نیز همواره در طول سه دهه پر بركت انقلاب اسلامی با بهره گیری از رهنمودهای رهبر كبیر انقلاب اسلامی و توصیه های فرزانه مقام معظم رهبری، با ایمان به پیشرفت های حیرت آور خود، تبلیغات گسترده غرب در زمینه بزرگ جلوه دادن فرهنگ غربی را خثنی نموده است.
4. خود بیگانگی كشورهای استعمار زده:
در وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره) آمده است: «از جمله نقشه ها كه كه مع الأسف تأثیر بزرگی در كشورها و كشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن كشورهای استعمار زده از خویش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است ….»[6]
خود باختگی كشورهای اسلامی و شوقی در برابر كشورهای استعمارگر به نحوی كه ملت ها احساس حقارت كنند و حتی باور داشته باشند كه خودشان هیچ ندارند و هر چه از شرق یا غرب بیاید مطلوب و خوب است، از جمله مؤلفه های اصلی فرهنگ غربزده می باشد. این خود باختگی مصیبت بزرگی است كه در هر كشوری پیدا شود، آن كشور تا با این طرز تفكر ادامه حیات بدهد، عقب نگه داشته خواهد ماند، مگر اینكه طرز تفكرش را عوض كند و بداند كه عزت و پیروزی از آن خدا و رسول و مومنین است[7] و در این صورت امید ابتكار، خلاقیت و پیشرفت برای آن كشور می رود در یك سطح تحلیل عوامل استعمار زدگی را می توان در سه مورد اشاره كرد:
اول: پیشرفت كشورهای غربی در تكنیك و صنعت؛ چون ملتهای ضعیف و مسلمان پیشرفت های مختلف كشورهای غربی را در فضا و روی زمین و داخل آب مشاهده می كنند، خیال می كنند آنها در همه چیز از جمله فرهنگ و اخلاق جلو هستند، در حالی كه اینچنین نیست.
دوم: سردمداران كشورهای كوچك و ذره ای كه غالباً دست نشاندگان آنها می باشند و بخاطر همین دست نشاندگی در مقابل آنها خضوع و فروتنی و اظهار تسلیم و بندگی می كنند، از استعمارگران با تجلیل و عظمت یاد می كنند. لذا در كشورهای خود به طوری برنامه ریزی می كنند كه اجناس آن كشورها وازد شود و به فروش برسد ولو باعث ركود و یا نابودی اجناس داخلی گردد و نیز تلاش می كنند تا فرهنگ بیگانه در كشور پیاده شود و خودشان پیشقدم برای پیاده كردن آن فرهنگ آلوده می شوند و وقتی كه سردمداران كشور چنین باشند، مردم نیز تحت تأثیر آنها قرار می گیرند.
سوم: تبلیغات : تبلیغات علنی و محسوس و نیز غیرمحسوس افراد بی دین و جاسوس كه مانند ستون پنجم دشمن مشغول تخریب روحیه ها و فرهنگ اسلامی می باشند و در مقابل آن تمجید از دستاوردهای غرب و شرق لقب متمدن و روشنفكر به افراد بی بند و بار دادن، انتخاب اسامی و نام های خارجی، افتخار كردن به سفرهای خارجی از جمله مؤلفه های استعمار زدگی می باشد.
امام خمینی(ره) برای تقویت روح اعتماد و اتكاء به نفس افراد مسلمان و به خصوص ملت انقلابی و مسلمان ایران، نظریه «اگر بخواهیم، می توانیم» را مطرح نمودند و معتقد بودند با ارادۀ مصمم و فعالیت و پشتكار، خود دست به ابتكار و خلاقیت می زنیم و در جهت رفع وابستگی ها قیام می كنیم و مردم باید در نظر داشته باشند كه نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و امریكا از لحاظ هوش و استعداد عقب نیستند. مروری بر تاریخ اسلام این مطلب را كه مسلمین تا چند قرن پس از هجرت پیامبر، پیشرفته ترین ملتها بودند و در همه چیز از جمله تكنیك و صنعت از دیگر ملل، جلوتر بودند، اثبات می كند.
البته از دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) شعار «اگر بخواهیم، می توانیم» به این معنی نیست كه «ما خود همه چیز داریم» چه اینكه در طول تاریخ نه چندان دور به ویژه در سده های اخیر و علی الخصوص دودمان پهلوی برنامه منسجمی برای خود كوچك دیدن ها و یا ناچیز دیدن ها داشته اند. برای مثال واردات انواع كالاها و سرگرم كردن بانوان و مردان خصوصاً طبقه جوان به اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازی های كودكانه و به سابقه كشاندن خانواده ها و مصرفی بارآوردن خانواده ها، به تباهی كشاندن جوانان این مرز و بوم با فراهم آوردن مراكز فحشا و عشرتكده ها و ده ها نمونه دیگر برای عقب نگه داشتن این كشور صورت گرفته است.[8]
امام خمینی شعار «اگر بخواهیم، می توانیم» را مشروط به چند عامل می داند: 1- اتكال به خداوند تعالی 2- اتكاء به نفس و قطع وابستگی به دیگران 3- تحمل سختی ها برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه و 4- خارج شدن از تحت سلطۀ اجانب[9]
5. معرفی تحریف آلود اسلام:
از جمله حربه های كشورهای استعمارگر برای رسوخ در فرهنگ كشورهای اسلامی، تحریف واقعیت اسلام می باشد. در گذشته این كار از طریق مستشرقان مزدور و به صورت تألیف كتاب، انجام می گرفت و امروزه علاوه بر آن سوء استفاده از رسانه های عمومی از جمله ساخت فیلم های مخالف با واقعیت تاریخ اسلامی و تاریخ كشور ایران، سیطره دروغ آمیز بر انواع شبكه های ماهواره ای و رسانه های خبری و فضای سایبری، جعل تاریخ و تحریف واقعیات در كتب و مقالات به اصطلاح علمی و پژوهشی و مواردی از این قبیل انجام می شود.
مستشرقانی كه در زمینه تاریخ اسلام تألیفاتی داشته اند به دو گروه عمده تقسیم می شوند: گروهی با پیش فرض اینكه اسلام، دین خشونت است، به بررسی حوادث و جریانات تاریخی می پردازند و گروه دیگری كه بدون این پیشینه ذهنی به بررسی حوادث می پردازند. گرچه ممكن است گروه دوم، تحلیل ها و دقت های ویژه ای هم در این خصوص داشته باشند ولی اینكه اگر ملتی بخواهد اسلام را بشناسد، با حرف های غربی ها و مستشرقین به بررسی واقعیت اسلام بپردازد و مواضع اسلام شناسان حقیقی را نادیده بپندارد، برگرفته از فرهنگ استعمار زدگی می باشد.
بنا بر نظر امام تبلیغات علیه اسلام به روش های مختلفی صورت می گیرد:
1- بصورت ناشیانه و با صراحت به اینكه احكام اسلام كه هزار و چهار صد سال پیش وضع شده است، توانایی اداره جامعه امروزی متمدن را ندارد و یا به این صورت كه اسلام یك دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است.
2- بصورت موذیانه و شیطنت آمیز و به شكل طرفداری از قداست اسلام با این تبیین كه اسلام و دیگر ادیان الهی بر معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترك دنیا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعیه – كه انسان را به خداوند نزدیك و از دنیا و حكومت و سیاست دور می كند – بنا شده است. امام خمینی تبلیغات نوع دوم را در بعضی از روحانیون و متدینان بی خبر از اسلام مؤثر دانستند: «تبلیغ به وجه دوم در بعضی از روحانیان و متدینان بی خبر از اسلام تأثیر گذاشته كه حتی دخالت در حكومت و سیاست را به مثابۀ یك گناه و فسق می دانستند»[10] بر اساس اندیشه امام خمینی در جواب تبلیغات نوع اول می توان گفت: اجراء قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگری و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع كج روی ها و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعبار و جلوگیری از فساد و تباهی یك جامعه و راه بری جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف، مواردی نیست كه با مروز زمان در طول تاریخ بشر كهنه شود. چه اینكه قواعد عقلی و ریاضی با مرور زمان، گرد تغییر بر چهرۀ آنها نمی نشیند.
همچنین در جواب تبلیغات نوع دوم نیز باید توجه داشت كه آن مقدار احامی كه در قرآن و سنت پیامبر اكرم(ص) در باب حكومت و سیاست وجود دارد در سایر موارد نیست، بلكه حتی بسیاری از احكام عبادی اسلام، عبادی سیاسی است. در گذشته طرز تفكر مبلغان مسیحی و رجال وابسته به كلیسا، مخالفت با علم و دانش بوده است و دانشمندان و صاحبان اندیشه های نو را كه در مورد طبیعت یا زمینی حرف جدیدی می زدند، انكار می كردند، حبس می نمودند و بعضاً در آتش می سوزاندند و یا تبعید می كردند و یا آنان را وادار می كردند كه از تحقیق و فكر تازه شان دست بردارند. نمونه گالیه و اینكه كلیسا او را به كفر متهم كرد تا توبه كند شاهد بارز آن می باشد. این قبیل كارها، باعث شد كه دشمنان دین، علم را جایگزین دین كنند و بگویند دین، افیون توده هاست و مخالف با تمدن و اختراع می باشد.[11] در حالی كه دین مبین اسلام از زمان بعثت پیامبر بر مبنای علم و تحقیق بنا شده است و اولین آیات نازل شده بر پیامبر اكرم(ص) دستور به خواندن می دهد و آیات بسیار دیگری نیز بر مسأله تعلیم و تعلم تكیه می ورزد.
6. دادگستری به عنوان سوغات غرب:
از آنجا كه قوانین یك كشور ناشی از فرهنگ عمومی آن كشور است، در اداره امور فرهنگی، علاوه بر اصلاح فرهنگ، باید به اصلاح قوانین حقوقی نیز توجه نمود. كشورهای استعمار زده از جمله ایران زمان پهلوی، علاوه بر آنكه فرهنگ عمومی مردم، فرهنگ وابستگی است، وضعیت دادگستری آنها نیز به نوعی سوغاتی غرب است.
تحول دادگستری زمان پهلوی به دادگستری بر اساس احكام اسلامی و ساز و كار اسلامی نه تنها وظیفه عالی ترین مقام قضائی است، بلكه شورای عالی قضائی و تمام قضات و كارمندان دادگستری نقش مهمی را ایفا می كنند. امام خمینی(ره) در قسمتی از وصیتنامه سیاسی الهی خود می گوید: «و قضات دارای شرایطی كه انشاءا… با جدیت حوزه های علمیه، مخصوصاً حوزه مباركه علمیه قم، تربیت و تعلیم می شوند و معرفی می گردند، به جای قضاتی كه شرایط مقرره اسلامی را ندارند، نصب گردند…»[12]
پی نوشتها
——————————————————————————–
[1] . خمینی، روح ا…، «صحیفه امام» (بیانات و پیام های امام خمینی) تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385وصیت نامه امام، ص 41.
[2] . وصیتنامه امام، ص 42.
[3] . صحیفۀ امام، ج1، ص 303.
[4] . وصیتنامه امام، ص 67.
[5] . وصیت نامه امام، ص 30.
[6] . وصیت نامه امام، ص 36.
[7] . العزه لله و لرسوله و للمومنین
[8] وصیت نامه امام ،ص 34
[9] .وصیت نامه امام خمینی، ص 40.
[10] . وصیت نامه امام، ص 20.
[11] . باغانی، علی اصغر، «انقلاب اسلامی و ریشه های آن، بر محور وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی» دفتر نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه شهید بهشتی، 1370ص 184.
[12] . وصیت نامه امام، ص 36.
………………………………………………
میثم آقادادی
منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی