آیت الله محمود قوچانی از ملازمان امام در نجف نقل می كنند: ((یادم می آید كه روزی حاج علی خلخالی مرا دید و گفت: «فلانی، تو كه خدمت امام می روی؛ پیشنهادی از طرف من به ایشان بده شاید حرف تو مقبول تر باشد؛ امام حاضر نیستند به كاظمین و سامرا بروند، من ماشین دارم و مال خودم هم هست، مال بیت المال نیست و از سهم امام و وجوهات نیست، از امام هم كرایه ای نمی خواهم بگیرم، حتی بنزین ماشین را خودم می زنم، اگر ایشان اجازه بفرمایند پیشنهاد می كنم روزی یك یا دو ساعت ایشان را از در منزل سوار كنم و به كنار شط كوفه ببرم تا هوایی بخورند و قبل از ظهر برگردانم. اگر كاری، مطالعه ای هم دارند همانجا انجام دهند. پس از تقاضای آقای خلخالی، خدمت امام رفتم و گفتم: آقا اگر خاطر مباركتان باشد آن روز دكتر كویتی سفارش داه بود كه شما به كاظمین و سامرا مشرف شوید اما حضرتعالی امتناع فرمودید و از این اقدام خودداری می فرمایید. فرمودند: بله. عرض كردم كه خب، آقای حاج علی خلخالی این تقاضا و پیشنهاد را دارد كه ماشین هست و مربوط به سهم امام و وجوهات نیست و راننده هم خودش است اگر اجازه بفرمایید ایشان هرساعتی قبل از ظهر را كه تعیین می فرمایید بیایند و شما را سوار ماشین كنند، دو ساعتی در كنار شط كوفه بروید و برای تغییر آب و هوا استراحتی داشته باشید سپس مراجعه بفرمایید. … ایشان هم افتخار می كند و این خواهش را دارد. فراموش نمی كنم كه امام تشكر كردند و فرمودند: شما از طرف من تشكر كنید. سپس این جملات را فرمودند كه فلانی، من بروم آنجا خوشگذرانی كنم و جوانان مردم در ایران زیر شكنجه(رژیم شاه) جان بدهند؟ امام این جمله را با حالتی بیان كردند كه در وجود من اثر گذاشت … به گونه ای كه نتوانستم در جواب چیزی بگویم. ساكت شدم و پس از سكوتی مختصر، گفتم: پس آقا با اجازه من می روم و زحمت را كم می كنم. حركت كردم و آمدم))
منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی