متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1391/5/15
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رمضان 91، بحث ما راجع مسألهي گناه، دوري از گناه، عواملي كه ما را از گناه واميدارد. عواملي كه ما را از گناه باز ميدارد. واداشتن، باز داشتن، يكي از عوامل گناه، وادار كردن زير دستها به دستور بالا دستها است. كارگر را ميگيريم، ميگوييم: آقا اينها را با هم مخلوط كن. اين برنج را قاطي كن. اين چاي را قاطي كن. يعني دستور به گناه. ما اگر ميخواهيم راجع به اين صحبت كنيم، چون كم هم نيستند افرادي كه امر به گناه ميكنند. قرآن يك آيه دارد، چون بينندهها بحث را ماه رمضان ميبينند، پاي تلويزيون، هرچه از قرآن بگوييم محكمتر و بهتر است.
1- وادار كردن زير دستان به گناه
عوامل گناه، 1- دستور بزرگان، قرآن ميفرمايد: «وَ لا تُكْرِهُوا» (نور/33) «تُكْرِهُوا» يعني اكراه، يعني زوركي، «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ»، «فَتَيات» يعني كنيزها! «عَلَى الْبِغاءِ»، بغاء يعني فحشاء. «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاء» كنيزهايتان را به گناه وادار نكنيد. چرا؟ ميفرمايد: «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» براي پول.
(افرادي به كنيزشان ميگفتند كه: برو فعلاً با اين پسر باش، برو فعلاً با اين تاجر باش، در عوض يك درآمدي براي من است. متأسفانه متأسفانه در دنيا داريم كشوري كه ناموسش را در اختيار دنيا ميگذارد، و از دخترهاي فاحشهاش تشكر ميكند كه براي من توليد ارز كرديد. پول آورديد.
گاهي ممكن است يك منطقه فاسد پرواز هم زياد داشته باشد. آيا هواپيماي جمهوري اسلامي ميتواند بگويد: چون آنجا مشترياش زياد است من هواپيما بگذارم براي اينكه يك منطقه فسادش زيادتر است. درآمد چقدر ارزش دارد؟«لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»،«لِتَبْتَغُوا» دنبال كنيد. «عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»، «عَرَض» يعني عارضي است. مثل عطر است. عطر بويش ميپرد. ميخواهد بگويد: دنيا عَرَض است. دنيا ميپرد. ماندگار نيست. اما جرمي كه شما انجام دادي ميماند. )
هستند افرادي كه مثلاً به دختر ميگويد:آرايش كن در اين فروشگاه بايست و چون شكلت خوب است مشتريها را جذب ميكني. چه خبر است؟ من پولدار شوم. براي اينكه من پولدار شوم، يك دختر زيبا ميآورم، زن زيبا ميآورم كه مثلاً جنس من فروش برود. دنيا چقدر است؟ دنيا عارضي است. به كارگيري زير دستان در امور حرام ممنوع است. كسي حق ندارد به نوكرش، به كلفتش، اين براي كنيز است. يعني كنيز هم عزت دارد. اينطور نيست كه حالا كنيز است من بتوانم هر استفادهاي بكنم. يا خداي نكرده سوء استفاده از شاگردش ميكند.
من دخترم را فرستادم خياط خانه خياطي ياد گيرد، ميگويد: گوشت درست كن، غذا درست كن، سبزي پاك كن، عدس پاك كن. ببينيد خانم من دخترم را نزد شما فرستادم خياطي ياد بگيرد، بنا نبود كه كلفت شما شود. من پسرم را نزد شما فرستادم مكانيكي ياد بگيرد، خانم تو را دكتر ببرد. بچهات را مدرسه ببرد. بنا نبود اين كاره شود. شما حق نداري از پسر مردم، دختر مردم براي رسيدن به لذت دنيا آنها را وادار كني به يك كاري. اين مهم است.
به كار گيري زير دستان در امور حرام ممنوع است. «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ »، «وَ لا تُكْرِهُوا» را ميفهميد. يعني وادار نكنيد با اكراه. «فَتَيات» يعني كنيز! كنيزي را وادار نكنيد «عَلَى الْبِغاءِ» كه بروند فاحشه شوند، براي اينكه ريال و دلارش را به شما بدهند. (اين هم به كشورهايي ميگويد كه عياش خانه درست كردند، هم به رستورانها ميگويد.
يك جايي رفتم، رستوراني، در يك كشور خارجي، خواستم نماز بخوانم ديدم اين كسي كه پذيرايي ميكند گفت: بيا ميخواهي نماز بخواني قبله اين طرف است. ديدم مسلمان است. گفتم: تو مسلماني؟ گفت: بله من مسلمان هستم. گفتم: آخر اينجا كه همه اين رقمي است. گفت: براي خرج زن و بچه آمدم. براي خرج زن و بچه آمدم. براي خرج زن و بچه بايد مثلاً يك مسلمان در يك رستوران مسيحي كار كند؟ آن هم شراب سرو كند، براي اينكه يك لقمه نان بخورد. خدا به سگ هاي ولگرد روزي ميدهد به سوسكهاي سوراخها روزي ميدهد.)
بعضي از حيوانات دريايي وقتي ماهيها را ميخورند، لاي دندانشان جرم جمع ميشود. ميخواهد مسواك كند روي آب ميآيد، دهانش را باز ميكند. پرنده از هوا ميآيد در دهان اين مينشيند، منتهي دو شاخه دارد، مثل كلنگ دو سره، اين پرنده دو تا شاخك دارد، يكي بالا يكي پايين. در دهان اين مينشيند، آشغالهاي دندان اين را ميخورد. هم دهان اين مسواك ميشود و هم شكم او سير ميشود. او ميپرد و او هم در اقيانوس ميرود. يعني خدا رزق پرنده را لاي دندان نهنگ گذاشته است.
آنوقتي كه ما در رحم مادر كوچك بوديم، مغز داشتيم يا سياست؟ تلاش داشتيم… هيچي نبوديم. خدا ما را آنجا رها نكرد. چرا ما به خاطر يك لقمه نان به هر كاري دست ميزنيم. يكي از عوامل گناه دستور بالاها است. دستور ميدهند. رئيس رستوران است. رئيس شهر است. نميدانم هركس هست. ارزشها نبايد فداي مال و ماديات شود. تو ناموست را به همهي مردم عرضه ميكني براي اينكه دو فلس پول گيرت بيايد. ناموست است، ارزشها فداي مال و ماديات نشود.
معلم سرخانه ميگيري، با دخترت خلوت ميكند براي اينكه فيزيك ياد او بدهد. بعد ممكن است عاشق دخترت شود، بعد ممكن است به فتنه كشيده شود. خلاصه سرچشمهي بعضي از گناهان بزرگترها هستند «وَ لا تُكْرِهُوا»، به بچهمان ياد بدهيم چنين كن. چنين كن… اصلاً ياد بچهمان ميدهيم كه اين خلافكار باشد.
2- خلوت كردن نا محرمان با بستر گناه
يكي از موارد گناه مسألهي خلوت كردن است. براي خلوت كردن دختر و پسر و زن و مرد هم برايتان بگويم. 2- خلوت كردن؛ يوسف وقتي ديد خلوت شده همه درها را بست، گفت: «ربِّ» خدايا از «السِّجْنُ» سجن يعني زندان، «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني» عجب قرآني داريم. «رَبِّ» يعني پروردگارا، «السِّجْنُ» من برايم زندان بهتر است. گاهي وقتها يك جايي بهتر است، ميگوييم: همه اينجا باشيم. هوايش خنكتر است. همهاش اينجا باشي كه گناه ميشود. (خوب برويد در آن اتاق. آن اتاق كولر گازي ندارد. قرآن ميگويد: يكوقت نكند به خاطر يك كولر گازي نبودن يك جا، همه يك جا جمع شويد و … زندان بهتر است.) نكاتي كه من از اين آيه اينجا يادداشت كردم اين است.
اول ميگويد: «رَبِّ» در قرآن بعد از كلمهي الله «رَبِّ» بيشترين كلمه است و در همهي دعاها تقريباً كلمهي «رَبِّ» را گفته است. اين خودش يك نكته است. اگر ميخواهيم دعا كنيم رب بگوييم. حديث داريم اگر ده مرتبه انسان بگويد: «يا رب، يا رب، يا رب» خدا ميگويد: لبيك! چه ميخواهي؟ ده مرتبه يا رب گفتن. «رَبِّ» ابراهيم دعا ميكند. هيچكس ميگويد، دعا كند خدايا من زندان بروم؟يوسف ميگويد: خدايا من زندان بروم بهتر از اين است كه… از اين معلوم ميشود كه رضايت خدا بر رضايت مردم ترجيح دارد. در زندان باشم خدا راضي است. نزد زليخا باشم، زليخا راضي است.
جداسازي محيط به خاطر مصون ماندن افراد از گناه؛ يك كار درستي است. ميگويد: مرا از او جدا كن. اين طرف اتوبوس مرد، آن طرف اتوبوس زن! حضرت عباسي دانشگاه ما اشكال دارد مثلاً سه شنبه صبح دخترها بيايند و عصري پسرها؟ كسي نيست به ريش ما بخندد كه شما بچههاي ابتدايي را كه شهوت ندارند از هم جدا ميكنيد. بچههاي راهنمايي كه هنوز شهوتشان گل نكرده از هم جدا ميكنيد. دبيرستاني كه شهوت گل ميكند از هم جدا ميكنيد. دانشجو را كه شهوت گر ميكشد قاطي هم ميكنيد. اين بدترين نوع مديريت در كشور ما است. (كسي نيست اين را بفهمد يا ميفهمند… آخر پس قرآن چه گفته؟ قرآن قصه گفته، گفته: «رَبِّ السِّجْنُ» بروم زندان بهتر از اين است كه آلوده شوم. چه اشكالي دارد جدا شويم؟ زن و مرد بايد مخلوط باشند خيلي جاها. در كعبه، در حرم امام حسين، زن از چيزي محروم نيست. در وكيل مجلس باشد، زن در اداره باشد. زن معلم باشد. معناي اين محروميت زن نيست. بابا زن زيبا براي شوهرش است. چرا در معرض قرارش ميدهيد؟)
3- هجرت از محيط گناه
يوسف گفت: خدايا حاضر هستم زندان بروم، آلوده نشوم. ولي ما حاضر نيستيم كلاسهايمان را عوض كنيم. فاصلهي ما با قرآن چقدر زياد است؟ فاصلهي ما با قرآن، بله يك جاهايي ميشود زن و مرد با هم سر كلاس بنشينند. يا استاد نيست، يا كلاس نيست، هرجا نميشود ما اجباري نداريم. يعني دين اجباري ندارد. ولي وقتي هست، چه دليل دارد كه حالا مخلوط هم شويم. مهماني است، خواهرها آن طرف بنشينند و برادرها آن طرف. (مگر دريا زمان شاه قاطي نبود؟ همين درياي مازندران زمان شاه قاطي بود. و الآن در جمهوري اسلامي زنها يكجا هستند و مردها يكجا. طوري شد؟ خيلي جاها…) آخر وقتي ما مخلوط كرديم سن ازدواج بالا ميرود. آداب و رسوم غلط جلو ميآيد. دختر و پسر مخلوط ميشوند، بعد مردم اينجا جلوي تلويزيون چه بگويند؟ فيلمهاي ما، جامعهي ما، خيابان ما، وقتي همه دست به دست هم ميدهند ديگر كار دست كسي نيست. از يوسف ياد بگيريد، گفت: حاضر هستم زندان بروم و پاكدامن شوم. هجرت از محيط گناه لازم است. اگر كسي در رنج و سختي است اين مجوز اين نيست كه گناه كند. يوسف در زندان در رنج و سختي بود. اما اين رنج و سختي اين نيست كه آقا من آنجا مشكل دارم. خوب اگر مشكل داري يعني گناه كني؟ اينكه نميشود. از اين معلوم ميشود كه روح آزاد باشد، زندان بهشت است. اما اگر روح در حال معصيت باشد، كاخ زندان است. اين خيلي است. يوسف از خانهي عادي نگفت ميخواهم زندان بروم. از درون كاخ ميگفت: ميخواهم زندان بروم. آخر زليخا در كاخ بود.
زندان بيگناه كاخ است و كاخ بي… نصفش را من ميگويم و نصفش را كمك كنيد. زندان بدون گناه كاخ است و كاخ با گناه زندان است. خيلي خوب اين هم براي اين.
مسألهي ديگر كه دربارهي عوامل گناه است اين است كه در برخورد با گناهكار چند تا مسأله است. يكي اينكه هركسي سهم خودش را روشن كند. يك گناهي كه واقع ميشود بياييد تقسيم كنيد.
4- نقش والدين در سلامت روحي فرزند
1- سهم والدين چيه؟ از همه سهمها بيشتر است. اگر بچهاي نماز نميخواند، بيشترين سهم براي والدين است. بعد سهم مدرسه است. بعد سهم رسانه است. بعد سهم مسجد است. بعد سهم مردم است. يكي هم سهم دولت است. اگر خواستيم جلوي گناه را بگيرم، بايد ببينيم سهم چه كسي چطوري است؟ بچهمان را چطور تربيت كنيم؟ سهم پدر و مادر از همه بيشتر است.
امام حسين در روز عاشورا هرچه نصيحت كرد گوش نداد، آخرش فرمود: مشكل در لقمههاي شما است. پدر و مادر اگر غذاي حرام به بچه بدهند، ديگر امور تربيتي و كامپيوتر و اردو و خطاطي و تواشيح و… اصلاً كاري نميتواند بكند. لقمهي حرام در شكمش است. اگر شما گازوئيل در هواپيما ريختي، حالا شما هرچه خلبان و لباسهايش را اتو كني و صندلي هواپيما را عوض كني، كامپيوترهايش را عوض كني، بابا اين هواپيما نميپرد. گازوئيل در آن است. بايد بنزين مخصوص بريزي، شما قير در هواپيما ريختي. سهم پدر و مادر! (سهم دولت چيه؟ ما نبايد يك طوري باشيم كه ديگر حالا قطر ديگر به ما متلك بگويد. آخر شنيدن متلك از قطر خيلي آدم دردش ميآيد. حالا يكوقت يك كشوري است كه سرش به تنش ميارزد، قطر به ما متلك بگويد كه اينقدر ما ذليل باشيم كه بگويد: فوتباليستهاي ما در زمين چمن نماز ميخوانند. فوتباليستهاي شما ميروند آن پشت نماز ميخوانند. انگار ميخواهند ترياك بكشند. يعني ما بايد از قطر متلك بشنويم؟ به ما بگويند: مهتابي سبز در آنجا علامت مسجد است، مهتابي سبز در تهران علامت سيراب شيردان است. من اول خنديدم، بعد بلند شدم رفتم ديدم راست ميگويد. هرچه مهتابي سبز در تهران است سيراب شيردان است. يعني بايد اينقدر پايين بياييم، كه قطر به ما بخندد؟ اصلاً ما قطر را چقدر قبول داريم؟
گاهي وقتها متلكهاي ميشنويم كه آدم نميداند چه بگويد.) سهم دولت چيه؟ سهم مردم چيه؟ سهم مدرسه چيه؟ نماز بايد جزء دين ما باشد كه هست و بايد جزء برنامههاي ما باشد نه اينكه حالا اگر شد ميخوانيم و نشد نميخوانيم. ما مسألهي نماز را برديم و آموزش و پرورش استقبال كرد ولي دير شد. خوابمان برد! هنوز هم سهم نماز درست داده نميشود. سهم حوزه چيست؟ سهم مردم چيست؟
5- نياز جامعه به طلاب علوم ديني
بگذاريد من اينجا اين كلمه را بگويم. ماه رمضان است و بينندهها ماه رمضان اين بحث را ميبينند. هركسي يك پسري دارد بيايد طلبه شود. چون ما صد هزار مطهري كم داريم. ما الآن طلبه نداريم. اين ده بيست هزار طلبه به جايي نميرسد. شما هر دو هزار نفري، سه هزار نفري يك اسلام شناس، هر چند هزار نفري يك پزشك ميخواهد، به همان دليل هر چند هزار نفر يك روحاني ميخواهد. روحاني هم فقط براي پيشنمازي نيست. پيشنمازي كار نيست. عمده اين است كه مسألهي قرآن است، نهجالبلاغه است، روايت است، قرآن است، احكام ديني است، شرعي است، پاسخ به سؤالات است، شبهات است.
الآن در حوزهي قم انواع تخصصها پيدا شده، وقتي يك دندان دوازده رقم تخصص دارد. يك دندان كه درد ميكند ما دوازده فرم دكتر داريم. خوب بالاخره دين ما به اندازهي يك دندان كه هست. آن كسي كه عارف است، آن كسي كه فيلسوف است، آن كسي كه فقيه است. حتي امامت، شبهاتي راجع به امام زمان مطرح ميشود كه بايد يك گروه ويژه كار كنند. شبهاتي از وهابيت مطرح است كه بايد گروه ويژه جواب بدهند. آيات قرآن است كه بايد يك گروه ويزه در قرآن كار كنند. ما سهم حوزهمان چقدر است. (من رويم نميشود اين را بگويم، ولي ميترسم اگر نگويم گناه شود. چون آدم گاهي وقتها نگويد گناه است. چند هزار ليسانس به قم آمدند، ما چون خوابگاه نداشتيم گفتيم: نميتوانيم بپذيريم.) در هر شهري ما يك فقيه نداريم. يعني اگر ششصد تا فرماندار داريم، ششصد تا مجتهد در كشور نداريم. يعني هر شهري ما يك مجتهد نداريم. آنوقت هزارها دانشجو بعد از ليسانس ميخواهند طلبه شوند ما خوابگاه نداريم. سهم دولت چيه؟ سهم مردم چيه؟ سهم حوزه چيه؟ بنشينيم ببينيم نكند روز قيامت مقصر باشيم. نسبت به كشورهاي خارجي چه؟
من يك ماه رمضان چند سال پيش آمريكا بودم. البته آمريكا به من ويزا نميداد. كليسا براي من ويزا گرفت. چون يكي از روحانيون مسيحيت ايران آمده بود، اينها مقابله به مثل كردند، ما به آنها ويزا داديم، يكي از كشيشهايشان آمد، آنها هم به ما ويزا دادند و ما آنجا رفتيم. بارها من گريهام گرفت. گفتند: آقا اگر آمريكا ويزا بدهد، بيش از هزار روحاني باسواد را خود آمريكا جذب ميكند. مسلمانها ميخواهند ببينند اسلام چه ميگويد؟
اينها درس است وقتي يوسف ميگويد: بروم زندان كه گناه نكنم يعني تفكيك مكاني. در اتوبوس، در پارك، در دريا، در دانشگاه، در دبيرستان، اصلاً يوسف ميگفت: بابا من را در زندان بيانداز. سختي را من ميكشم كه گناه نكنم. يعني براي دوري از گناه حتي زندان بهتر از كاخ است. اينها يك سري چيزها است كه بايد مراعات شود.
6- دوري از طرد و ملامت گنهكار
سعي شود، برخورد شود جرم نباشد. حديث داريم اگر كسي هم عيب دارد يكبار بيشتر ملامتش نكنيد. بلند شو، بلند شو ظرفها را بشوي تو كه تجديد شدي. بلند شو لباست را اتو كن تو كه تجديد شدي. حالا هم ميگويند: تجديد يا نه؟ عوض نشده؟ بچه مدرسهايها چه ميگويند؟ آخر آرايشگاهي، پيرايشگاهي شد. اين تجديد اسمش عوض نشده؟ هان! بلند شو غذا را گرم كن تو كه تجديد شدي. بابا، خانم! حالا دخترت دو نمره كم آورده است. امام فرمود: بيش از يكبار ملامت نكنيد. (كساني كه هي ملامت ميكنند دختر ميپوكد. ظرفيت انسان، بچههاي امامان هم ظرفيت دارند. حضرت رقيه وقتي سر پدرش را ديد پوكيد. سكته كرد! يعني چه؟ يعني بچه نميشود اينقدر ظرفيت، سر بريدهي پدرش را در دامانش بگذاري، همانجا سكته ميكند.) ظرفيتها مختلف است. ملامت را زياد نكنيد، بيش از جرم ملامت نكنيد.
2- گناهكار را براي هميشه نابود نكنيد. يك گناهي كرده خيلي خوب، يك گناهي كرده و گوشمالي خلاص! باز قرآن ميگويد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ» (بقره/222) خيلي مهم است. «يُحِبُ» يعني دوستت دارم. خدا ميگويد: آي كسي كه توبه كردي، با اينكه گناه كردي، توبه شكستي. توبه كردي، توبه شكستي، توبه كردي، گناه كردي، توبه كردي، توبه شكستي، با اينكه «التواب» يعني هي گناه ميكند و هي استغفرالله ميگويد. باز هم ميگويد: باز هم من تو را دوست دارم. «يُحِبُّ التَّوَّابينَ» دوستت دارم. يعني چه؟ يعني يكوقت احساس نكني كه يك گنهكار براي هميشه كه بدبخت نيست. گناهكار را براي هميشه آدم بدي نميداند. حالا يك دسته گلي آب داده تمام شد و رفت. شتر ديدي، نديدي! در برخوردها به خانوادهي بستگان نبايد آسيب بزند. اين كار را كردي، خاك بر سر پدرت! اِ پدرش چه گناهي دارد؟ مرده شور مادرت را… بابا مادرش چه گناهي دارد؟بابا چه گناهي دارد… خودش… «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْر» (انعام/164) ما يك گناهي كه ميبينيم ميگوييم: پدر فلان، مادر فلان، ننهات فلان، عمهات فلان، خالهات فلان، بابا آخر چه كار به عمه و خالهاش داري؟ مجرم را ميخواهي شلاق بزني، بزن. چرا در دكان پدرش ميزني؟ پدرش كه گناهي نكرده. بابا من خلافكار هستم، شلاقم بزنيد. اما مرا ميبريد در كاشان، در مغازه، در مغازهي پدرم ميزنيد. خوب يعنيي ميخواهيد پدرم را هم بشكند. بايد مواظب باشيم.
يك قصهي مديريتي بگويم. قبل از امام آقاي بروجردي مرجع بود و قبلش هم آ سيد ابوالحسن اصفهاني. اينها مراجع درجه يك بودند، يعني مراجع جهان تشيع. آ سيد ابوالحسن اصفهاني يك حكمي داد به فلاني كه نمايندهي من شود. بعد از مدتي اين نماينده دسته گل آب داد، خراب شد. گفتند: آقا اين نمايندهي شما در منطقه خراب كرده است. گفت: ميدانم. گفتند: خوب اگر ميداني خوب او را بردار. قاطعيت داشته باش. گفت: ببين، قبل از آنكه نمايندهي من شود نيم كيلو آبرو در جامعه داشت. من كه حكم به او دادم، نيم كيلو، ده كيلو شد. الآن اگر حكمام را پس بگيرم ده كيلويش ميريزد. يعني آن نيم كيلوي خودش هم ديگر برايش نميماند. بايد يكطور باشد كه حالا يك كسي رأي نياورد، خوب رأي نياورد كه نياورد. حالا اِ بابايت رأي نياورد. به خانم بگويند: اِ شوهرت رأي نياورد. خوب نياورد كه نياورد. چنان مثلاً يك زبان به زنش هم ميگويند، به بچهاش هم ميگويند: داداشت رأي نياورد. بابا چه كار داري؟ رأي آورد، آورد. حالا مگر رأي آوردن چيست؟ اصلاً چيست كه شما برايش سر و دست مي شكنيد؟ دنيا چه چيزي است؟ دنيا را عَرَض گفته است.
يك كسي گفت: قرائتي خوشا به حالت! گفتم: چيه؟ گفت: هرشب تلويزيون نشانت ميدهد. گفتم: فيلم راز بقا را نديدي، شغال را هم نشان ميدهد. (خنده حضار) حالا مثلاً نشان دادن خيلي هنر است.
يك كسي سر نماز بود قنوت ميخواند. تا ديد دوربين جلويش آمد يكباره وسط قنوت، چنين كرد… (خنده حضار) خوب حالا مثلاً اين خيلي مهم است. يا مثلاً مشهور شود. خوب كوه هيماليا هم مشهور است. يك فوتباليست و يك كشتيگير و يك وزنه بردار خيلي كه بزنند و درجه يك باشد مشهور ميشود. يك سال، دو سال، ده سال و پنج سال. كوه هيماليا چند قرن است مشهور است. يعني ميخواستيم هيماليا شويم. ميخواستيم راز بقا شغال شويم؟ دلمان را به چه چيز خوش كرديم؟ بر فرض يك جرمي شد، پدر و مادرش چه گناهي كردند؟ اينها مهم است.
7- ايجاد زمينه براي بازگشت خطاكار
1- بيش از جرم توبيخ نكنيم. 2- زيادي نباشد. گنهكار را براي هميشه نابود نكنيم. حضرت يونس پيغمبر خدا بود. قهر كرد، خوب پيغمبر نبايد قهر كند. از مردم خسته شد قهر كرد و «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» (انبياء/87) گمان كرد كه ديگر ما بر او تنگ نميگيريم. رفت كنار دريا و سوار شد كه برود كه برود كه برود. از دست اين مردم نااهلي كه… يك مرتبه گفتند: كشتي سنگين است. يكي از شما بايد در آب بيفتيد. وگرنه كشتي سنگين است همه با هم غرق ميشويد. قرعه كشيديم، قرعه به نام يونس افتاد. پيغمبر را در آب انداختند. يك نهنگ آمد او را قورت داد. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» (انبياء/87) جناب يونس در حال غضب رفت. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» خيال كرد كه ما بر او تنگ نميگيريم. يك مرتبه تا قورتش داد و رفت در دل نهنگ، «فَنادى فِي الظُّلُمات» بعدش چيست؟ «أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» گفت: «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» من اشتباه كردم اين مردم را رها كردم. مردم گناهكار هم كه هستند، من نبايد اينها را رها كنم. پيغمبر نبايد گناهكار را رها كند و بايد با آنها باشد. خدا به خاطر پيغمبر بر اينها رحم ميكند.
وقتي خدا به فرشتهها فرمود: كه برويد شهر لوط را زير و رو كنيد، گفتند: «إِنَّ فيها لُوطا» (عنكبوت/32) لوط، لوط، حضرت لوط آنجاست. مگر ميشود يك شهري كه يك پيغمبر انجا است، زير و رو كنيم. خدا گفت: بله، يعني فرشتهها هم فهميدند كه يك مرد خدا يكجايي باشد، خدا به خاطر آن مرد خدا قهر را از آن منطقه دور ميكند. اين را فرشتهها هم فهميدند. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «إِنَّ فيها لُوطا» در اين منطقه حضرت لوط پيغمبر است. خدا فرمود: «نَحْنُ أَعْلَمُ» من ميدانم لوط است. به او ميگويم: برو.
وقتي منطقه خالي شد. نهنگ كنار دريا آمد. مثل توپي كه شوت ميكنند يونس را پرت كرد در بيابان. ما با بوتهي كدو كه روي پوست بدنشان است، حالا بوتهي كدو روي پوست و روي جراحت چه ميكند اين علم داروسازي بايد تشخيص بدهد. قرآن ميگويد: «يَقْطين» (صافات/146) يعني برگ كدو يونس را از او نجات داد. حالا برگ كدو چه ميكند اين يك مسألهي علمي است. يك پايان نامه دكترا است.
دوباره خدا ميگويد: همين يونسي را كه قهر كرد و حال او را گرفتيم، در شكم نهنگ، در مضيقه قرارش داديم، جيغ كشيد، او را نجات داديم، دوباره به او پست داديم. «وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ» (صافات/147) گفتيم: يونس حواست جمع شد، دوباره برو پيغمبر شو. يعني چه؟ يعني اگر يك كسي هم خلافي كرد، حالش را گرفتي، گوشمالياش دادي، دوباره به يك كاري او را بسپار. براي هميشه او را از گزينشها رد نكن. حالا بابا يك اشتباهي كرد.
من خودم، يكبار روي منبر گفتم: شمر(عليهالسلام)! قاطي كردم. ديگر حالا اگر يكبار من گفتم: شمر(ع) بايد عمامهام را بردارند و تا ابد نابود شوم. حالا يكبار غلط كردم. كدام راننده هست كه تا به حال تصادف نكرده؟ كدام راننده است كه پنجر نكرده؟ ديگر حالا آدم غلط ميكند. يكي از آقايان ميگفت: رفتم گفتم: يك صلوات بلند ختم كنيد. گفتند: يك بسم الله بلند ختم كنيد. هيچي هم خنديدند و منبر ما خراب شد. بالاخره آدم دسته گل آب ميدهد، معصوم كه نيستيم. ولي سعي شود…
8- انتقاد از كار زشت، نه خلافكار
يكي ديگر اينكه كارش را انتقاد كنيد، نه خودش را. نگوييد: تو آدم بدي هستي. بگوييد: تو آدم خوبي هستي. كارت خوب نبود. قرآن بخوانم. (چه قرآني داريم. تكان ميخوري قرآن چشمك ميزند و ميگويد: من هستم، من هستم!) قرآن ميگويد: «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ» (شعرا/168) من با عمل شما بد هستم ولي با خودتان بد نيستم. خودت آدم خوبي هستي، اين كارت خوب نبود. از شما اين كار بعيد بود. «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ». بعد هم نگو: تو بد هستي. بگو: آقا من اين كار را نميپسندم. ممكن است كار شما توجيه داشته باشد. من از اين كار خوشم نيامد.
خدا آيت الله العظمي بهجت را رحمت كند. يك كسي وعده داده بود با ايشان، دير آمد. ميخواست بگويد: الافّم كردي، وقت مرا گرفتي، مثلاً بنا بود فلان ساعت بيايي، چرا زود آمدي؟ گفت: والله شما هم كه آدم مسلمان و متقي هستي و ميداني كه بايد به وعدهات وفا كني. لابد يك عذري پيش آمده كه نتوانستي عمل كني. يعني دهانش ميگذاشت كه لابد يك عذري داري. ببينيد اين رقمي بايد… «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ» من عملت را، خودت آدم خوبي هستي.
گاهي وقتها يك كسي مقصر نيست. اگر مقصر هست يك بار ملامت كن. اگر ميخواهي ملامت كني، مقابل پدرش ملامت نكن. روبروي مهمان، در مهماني ميگويد: اين دختر من امسال رفوزه شد. خوب مادر كارت غلط است. حالا دخترت رفوزه شده چرا به مهمانها ميگويي؟ دختر من است. خوب بله دخترت هست ولي حق نداري غيبت او را بكني. حق نداري او را تحقير كني. حق نداري، پدر و مادر حق تربيت دارند، نه حق توبيخ، نه حق تحقير!
من اين را زاييدم. خوب زاييدي مگر مي شود او را فحش داد؟ اينطور كه نميشود… خيلي خوب ميگويند: وقت تمام شد. در اين جلسه چه گفتيم. گفتم تفكيك مكاني جلوي گناه را ميگيرد. يوسف گفت: مكان مرا عوض كن ولو به زندان. مسؤولين بخواهند اين كار را ميتوانند بكنند. شركت واحد تهران اين كار را كرد، هيچ طوري هم نشد. يك قسمت خواهرها و يك قسمت برادرها. اگر بخواهيم ميشود. (من يك چيزي گفتم. نميدانم در تلويزيون گفتم يا در سخنرانيها. حالا اگر در تلويزيون هم گفتم دوبار ميگويم. خواهش ميكنم اين كلمه را حفظ كنيد. من اين را از يك تاجر ياد گرفتم. يك تاجري بود يك تابلو بالاي سرش نوشته بود. نوشته بود:) اين براي مسؤولين مملكتي است. هركاري را بخواهيد بكنيد، راهش را پيدا ميكنيد. هركاري را هم نخواهيد بكنيد بهانهاش را پيدا ميكنيد. خيلي كلمهي قشنگي است. يكبار ديگر… نصفش را من ميگويم و نصفش را شما بگوييد. هركاري را بخواهند بكنند، راهش را پيدا ميكنند. يك تبصره، يك قانون، جايي را پيدا ميكنند. نبود درست ميكنند.
به كسي گفتند: شما ميراث فرهنگي هم در شهرتان هست؟ گفته بود: داريم برايش ميسازيم. هركاري را بخواهند بكنند، راهش را پيدا ميكنند، هركاري را نخواهند بكنند… دولتيها هم اينطور هستند. اگر يك كاري را بخواهند بكنند، ميگويند: منع قانوني ندارد. يعني ميشود انجام داد. هركاري را نخواهند كنند، ميگويند: الزام قانوني ندارد. اين عبارتهاي براي مدير كلها، آنجايي كه ميخواهند طفره بروند، امان از وقتي… اگر به من بگوييد: چقدر ميدوي؟ من با عصا راه ميروم، به خاطر پا و كمرم، به من بگويند: چقدر ميدوي؟ ميگويم: دو كيلومتر. اما اگر يك گرگ دنبال من كند سي كيلومتر ميدوم. يعني ببين 28 كيلومتر دارم. منتهي حالا عصا دست ميگيرم و ادا درميآورم. وگرنه جدي شود و گرگ حمله كند بيست كيلومتر ممكن است بدوم.
ميگويد: جهازيه ندارم براي دخترم. ميگويم: چقدر مهر كردي؟ ميگويد: 500 سكه. ميگويم: تو كه جهازيه نداري، چقدر مهر از پسر مردم گرفتي؟ (و در ثاني تو به اين پسر بگو: تو كه ميخواهي 500 سكه بعد بدهي، لطفاً 20 تا را زودتر بده. با همان 20 تا هم جهاز را درست كن. جدي نگرفتيم. )
خدايا تمام لغزشهاي گذشتهي ما را ببخش و بيامرز. ايمان قوي كه بتواند ما را وقت گناه حفظ كند به همهي ما مرحمت بفرما. هرچه شب قدر براي خوبها مقدر ميكني براي همهي ما مقدر بفرما. همهي غم و اندوه، بيماري و تلخي، هر تلخي هر كجا هست تبديل به شيريني بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»