متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1391/5/14
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رمضان 91 در ساري، در مازندران فيلمها ضبط ميشود. موضوع هم بحث گناه شناسي است. اين بحث عوامل گناه را در جلسهي قبل گفتيم و يك چيزهايي مانده كه خدمت شما بگويم.
انسان چطور گنهكار ميشود؟ يكي از عوامل، كينه است. همين امام حسن مجتبي كه بينندهها روز تولدش بحث را ميبينند مورد حسادت بوده است. ائمهي ما كه شهيد ميشدند به خاطر اينكه طاغوتهاي زمانشان ميگفتند: اين نبايد باشد. حسادت و كينه خيلي كار ميكند. بالاترين گناه آدمكشي است. بدترين آدمكشي برادركشي است. برادرهاي يوسف، ميخواستند يوسف را به خاطر حسادت بكشند.
1- كينهتوزي، عامل ارتكاب گناه
قرآن ميفرمايد: اگر هم كسي به شما بد كرد، آن بدي كينه نشود. ميخواهيد انتقام هم بكشيد، از عدالت بيرون نرويد. «وَ السِّنَّ بِالسِّن» (مائده/45) دندان را شكست، دندانش را بشكن. نه بيشتر! «وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُن» عربيهايي كه ميخوانم، قرآن است. گوش بريد، گوشش را ببر. «الْحُرُّ بِالْحُر» (بقره/178) آزاد را كشت، آزاد. «وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْد» برده را كشت، برده. «وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى» زن كشت، زن. يعني آن وقتي كه آتش ميگيري و عزيز دلت را از دست دادهاي بيش از حد اقدام نكن.
مجرمي را آوردند شلاق بخورد. حضرت فرمود: چند تا زدي؟ فرمود: اينقدر، فرمود: سه تا زيادي زدي. بخواب آن سه تا را خودت بخور. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْم» (مائده/2) كينههايي كه قديمي است، باعث نشود كه شما از مرز عبور كني.
حضرت آدم دو تا پسر داشت. يكي را من ميگويم، يكي را شما بگوييد. هابيل و قابيل! يكي ديگري را كشت. چرا؟ از روي حسادت. گفت: چرا من و تو يك كاري كرديم كار تو قبول شد و كار من قبول نشد. حالا حسادت ما داريم يا نداريم. من سه تا علامت ميگويم، ببينيد شما داريد يا نداريد؟
2- نشانههاي افراد حسود
علامت حسود چيست؟ 1- كمال ديگران را نابود كند. يعني كلمهاي بگويد، كاري بكند كه كمال از بيين برود. زهرا خانم آشاش خيلي خوب بود. برو بابا، مادرش كمكش كرد. يعني چه؟ يعني كمال ندارد، مادرش كمك كرد. چه مقالهاي نوشت! از خودش نيست، از يكي از اين كتابها نوشته. چه قشنگ رانندگي ميكند. چه فايده دارد بيكله است. چه خانهي خوبي ساخته، از كجا آورده، پولهايش دزدي است. چرا از زمين مردم رد ميشوي؟ از كجا آورده؟ او مال مردم را دزديده، ما هم از زمين اين رد ميشويم. خيلي قشنگ سخنراني ميكند. از بس كه پررو است! من خجالتي هستم نميتوانم حرف بزنم. چه سفرههايي ميدهد. ميخواهد خودنمايي كند، خود شيريني كند. يعني هر كمالي ميشنود، يك سيخ ميزند، اين علامت حسود است. علامت حسود اين است كه كمال را كه شنيد سيخ بزند و كمال از بين برود. اين يك مورد.
2- اگر كمال او را از بين نبري، كمالات خودت را ميگويي تا كمال او پاك شود. زماني كه ما دانشگاه بوديم و ليسانس ميگرفتيم. فوري ميگويد: زماني كه ما فوق ليسانس ميگرفتيم. سريع ميگويد: برو دنبال كارت! تا يك كمال شنيدي، زماني كه مثلاً فلان مبلغ وام داديم، فوري ميگويد: زماني كه فلان مبلغ را بيش از تو وام داديم. يعني هرچه شنيد، يا كمال او را خراب ميكند، يا يك كمال بالاتر ميگويد، تا كمالي كه شنيده از بين نرود. اين علامت حسود است.
3- تهمتهاي معاويه به امام حسن مجتبي(عليهالسلام)
بحث را توليد امام حسن مجتبي گوش ميدهيد. امام حسن خيلي مظلوم است. دل آدم ميسوزد. خيلي مظلوم است. گفتند: ايشان كه شهيد شد، چهارصد زن مطلقه تشييع جنازهاش بود. يعني امام حسن چهارصد تا زن گرفته بود و طلاق داده بود؟ اين تهمت را معاويه به وجود آورد براي اينكه عزت امام حسن را بشكند. قصه چطور شد؟ اميرالمؤمنين، در خانههاي فقرا غذا ميداد. محبوب شد. امام حسن هم بعد از اميرالمؤمنين همين كار را ميكرد. گفتند: چه كنيم؟ گفتند: هر خانهاي امام حسن غذا ميدهد، بگوييد: زن آن خانه را عقد بسته است. چرا اين را گفتند؟ براي اينكه بگويند: امام حسن نعوذ بالله، نعوذ بالله، دنبال هوس خودش است. دنبال فقرا نيست. اميرالمؤمنين در خانهي فقرا غذا ميداد. بعد از ايشان امام حسن اين كار را كرد. براي اينكه امام حسن را بشكنند، يك تهمت زدند كه ايشان زنهاي زيادي دارد. ابدا، از بيخ دروغ است. كينه و حسادت!
كينه چيز بدي است. وارد مدينه شد، حرفهاي بد بد به امام حسن زد. امام حسن او را خانه برد چنان مورد محبتش قرار داد كه اصلاً 180 درجه عوض شد. تولد امام حسن است، يك كاري از امام حسن ياد بگيريم. هركس به شما ظلم كرده، كينهي هركسي را كه داري او را ببخش. حداقل اين كار است. كريم اهل بيت است.
يك روز امام حسن روي دوش پيغمبر بود. يك نفر گفت: حسن جان ميداني كجا هستي؟ روي دوش پيغمبر نشستي افتخار كن. پيغمبر فرمود: چرا او افتخار كند كه روي دوش من است. من افتخار ميكنم كه او پايش را روي دوش من گذاشته است. امام حسن، امامِ امام حسين هم بوده است. آيا امام حسين، امامِ امام حسن نبود شب عاشورا زينب كبري وقتي بيهوش شد، از ماجراي فردا و خداحافظي امام حسين ديد كه دارد خداحافظي ميكند، زينب كبري منقلب شد، امام حسين فرمود: چرا منقلب شدي؟ گفت: داري خداحافظي ميكني؟ يعني فردا شب نيستي؟ فردا شب نيستي؟ اصحاب نيستند؟ فرمود: بله، نيستم ولي مشكلي است؟ بعد چند جمله گفت و فرمود: پدرم از من بهتر بود. اميرالمؤمنين، جدم پيغمبر از من بهتر بود. مادرم فاطمه از من بهتر بود. همهي اينها را امام حسين ميگويد. بعد فرمود: برادرم امام حسن از من بالاتر بود. از دنيا رفت، شهيد شد. اينكه امام حسين بگويد: امام حسن از من بالاتر بود. ما گاهي وقتها اغراق نميكنيم كه فلاني از من بهتر است. همين دكترهاي ما بيايند اين اخلاق را ياد بگيرند. بگويند: آقا راستش را بخواهي مرض شما را نفهميدم. فلان پزشك از من بهتر ميداند. بيا آقاجان اين پولت را بگير، برو نزد آن دكتر. فلان پزشك از من بهتر بلد است. اگر همين مقدار بگوييم او از ما بهتر بلد است، خيلي از بيماران، اين از ما بهتر بلد است. گاهي وقتها مقام شما بالاتر است، بگو: آقا درست است من سردار هستم و امير هستم. يا آيت الله هستم، ولي از من بهتر بلد است.
4- ديگران را بهتر از خود بدانيم
خدا رحمت كند يك آيت الله ديدم، البته خيلي هستند، اينكه ما ديديم، آيت الله معصومي بود. به نام آخوند ملا علي همداني از هم دورهايهاي آقاي گلپايگاني و آقاي اراكي و از آن علماي درجه يك بود. يك كسي از او سؤال كرد. فرمود: ايشان از من بهتر بلد است. حالا از قرآن بخوانم. چرا تاريخ بگويم.
خدا به موسي گفت: نزد فرعون برو. گفت: هارون! هارون هم بيايد. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» (قصص/34) او بيانش از من بهتر است. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» آدم بگويد آقا اين از من بهتر است. طوري است؟ مگر امام نفرمود: رهبر من زنان خيابان چهارمندان هستند. امام بنيانگذار انقلاب فرمود: رهبر من زنان خيابان چهارمندان قم هستند. مگر امام نفرمود: رهبر من پسر سيزده ساله است؟ مگر امام نفرمود: اي كاش من يك پاسدار بودم؟ مگر پيغمبري مثل موسي را خدا به او نگفت: عقب خضر برو و از او چيز ياد بگير؟ پيغمبر اولوالعزم است. خود امام، مگر وقتي امام ميخواست روضه بخواند آقاي كوثري روضه نميخواند؟ آقاي كوثري بهتر از امام روضه ميخواند. طوري نيست بگويي: اين از من بهتر است. گير ما كه… به بعضيها كه نميشود گفت: فلاني از شما بهتر است. بايد گفت: اول تو و بعد فلاني. طوري نيست، بگو: او از من بهتر است. دليلي نيست كه حتماً نيش بزنيد. مرض بدي است.
«وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (علق/5) اين «إِذا حَسَدَ» ميدانيد يعني چه؟ يعني حسادت را همه دارند. منتهي بايد اين حسادت را نگذاريم عمل شود. «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ» نگفته، گفته: «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ…» چه؟ «…إِذا حَسَدَ» يعني حسادت وقتي بد است كه آدم حسادت خودش را بروز بدهد. بالاخره هركسي نميتواند بالاتر از خودش را ببيند. منتهي اين را جلوي خودت را بگير. حسادت را همه دارند. يك كاري كنيد كه اين حسادت گل نكند. خوب يكي از عوامل گناه كينه و حسادت است.
يكي از عوامل گناه نژاد پرستي است. علت اينكه ابليس، ابليس شد گفت: «أَنَا خَيْرٌ» (اعراف/12) من بهتر هستم. «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» (اعراف/12) آدم از گل است، من از آتش هستم. نژاد پرستي باعث… الآن در دنيا هنوز نژاد پرستي هست. چقدر در دنيا ظلم شده به خاطر اينكه فكر ميكند من از او بهتر هستم. اين مسألهي مهمي است. هيچكس خودش را بهتر از ديگران نداند.
5- رفاهزدگي، عامل ارتكاب گناه
مسألهي ديگر عياشي؛ آدمهاي عياش چون ميخواهند خوش باشند گناه ميكنند. پس اينها را من بنويسم. آيا خواهد شد يك زماني ما در بازار برويم يك جنسي را بخواهيم، فروشنده بگويد: جنس من اين است. ولي از اين جنس بهتر، فلان مغازه است. فلان مغازه جنساش از من بهتر است. يك زماني خواهد شد دكتر ما بگويد: فلاني تشخيصاش از من بهتر است. بندهي آخوند بگويم: فلاني سوادش از من بيشتر است.
قرآن دربارهي عياشي كه عامل غفلت است ميگويد: «إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ» (واقعه/45) «مترفين» از ترف، ترف يعني عياشي. بعد بگويد: حالا چون ميخواهد عياشي كند، اصرار ميكنند بر گناه. علت اينكه بر گناه اصرار ميكنند، چون ميخواهد عياش شود. ميخواهد زندگي مرفهي داشته باشد، به خاطر رسيدن به رفاه، كلاه برداري، رشوه، حقه بازي، كم فروشي، دست به هر كاري ميزند كه خوش باشد. اصرار دارد حتماً رئيس جمهور شود. اصرار دارد حتماً نمايندهي مجلس شود. چون اصرار دارد روي اين خودش را به آب و آتش ميزند. وام ميگيرد، قرض ميكند، تملق ميگويد، خانه به خانه ميرود، التماس ميكند، هندوانه زير بغل او ميگذارد، بله قربان ميگويد، شد شد، نشد نشد.
از امام پرسيدند: چه احساسي داري وقتي در ايران ميآيي؟ گفت: هيچي! يعني رفتيم هواپيما سقوط كرد، سقوط كند.رفتيم جمهوري اسلامي تشكيل داديم كه داديم. شد شد، نشد نشد.
غفلت از معاد؛ يكي از چيزهايي كه باعث ميشود ما گناه كنيم، معاد را يادمان ميرود. قرآن همهاش روايات به ما گفته: معاد يادت نرود. در هر ركعت نماز ميگوييم: «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (فاتحه/4) خدايا روز قيامت بايد حساب تو را پس بدهيم. ميگويد: چرا كم فروشي ميكند؟ «أَ لَا يَظُنُّ أُوْلَئكَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيمٍ» (مطففين/4 و5) چرا مال مردم را ميخوري؟ مگر نميداني بايد در قيامت جواب بدهي؟
نقل شد روزي پيغمبر دو درهم داشت، يك درهم به سلمان داد و يك درهم به ابوذر داد. گفت: برويد خرج كنيد، فردا بياييد، رفتند و فردا آمدند. پيغمبر يك اجاقي درست كرد. يك پايه كوتاه اين طرف، نيم متري مثلاً يك پايهي كوتاه، يك سنگ هم روي اين دو پايهي كوتاه گذاشت، چنين، زير اين سنگ را آتش گذاشت داغ شد. داغ كه شد گفت: سلمان بگو ببينم چه كردي؟ ابوذر تو برو ببينم چه كردي؟ با كفش نه! كفشهايت را بكن. حضرت فرمود: روز قيامت بايد جواب بدهي. غفلت از معاد.
6- تفاوت علم و ايمان در امور اعتقادي
ساده انديشي؛ ميگويد: بعضيها كه گناه ميكنيد نميدانيد چقدر گناه بد است. ببينيد دكتر چون ميداند آب حوض ميكروب دارد، از تشنگي هم بميرد آب حوض نميخورد. ما چون خيلي از ميكروب و اينها اطلاع نداريم، يك خرده تشنگي به ما فشار ميآورد آب حوض را ميخوريم. اگر ما بدانيم، گير ما اين است كه باورمان نيامده است. بله ميدانيم، ميدانيم اما باورمان نيامده است. فرق است بين دانستن و باور كردن. آقا خانه تميز است، هيچ جايش سوراخ ندارد. اما تا برق ميرود طرف ميترسد. ميگوييم: از آجرها كه مار بيرون نميآيد. همه آجرها به هم چسبيده و بينش هم، رويش هم سفيد شده. ولي اين ميداند، ولي باز هم…
به هريك از ما بگويند: كنار اين مرده بخواب تا صبح، ميترسيم. آقا، ميگوييم: آقا مرده گاز ميگيرد؟ مي گويد: نه! دندان ميگيرد؟ نه! لگد ميزند، نه! مشت ميزند، نه! اصلاً مرده كار دارد؟ نه. ميگوييم: حالا كه كارت ندارد، كنار او بخواب. ميگويد: ميترسم. يعني چه؟ يعني ميدانم كاري ندارد، اما هنوز باورم نيامده است. اما مرده شوي اينطور نيست. مرده شوي را باورش آمده. به او ميگويند: بخواب، تا صبح سرش را روي شكم مرده ميگذارد و ميخوابد. ما و مرده شوي هردو ميدانيم مرده كار ندارد. منتهي ما علم داريم، مرده شوي باور دارد.
ما ميدانيم قيامت هست. باور نداريم. وگرنه اگر باور داشته باشيم كه قيامت هست چه اشكال دارد كه ما زكات بدهيم، خمس بدهيم، انفاق كنيم. باور! خيلي چيزها را آسان ميدانيم، فكر ميكنيم چيزي نيست. قرآن ميگويد: «تَحْسَبُونَهُ هَيِّنا» (نور/15) فكر ميكنيد آسان است. «وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ» بزرگ است. (ببين الآن شما مكه را باور داريد. به هركدام بگويند، مجاني شما را مكه ميبرند يك خرده لجن به كعبه بماليد. شما ميگوييد: ابدا، ابدا! آقا مكه مفت! مجاني مكه بيا، يك مثقال لجن به كعبه بمال. نه نه نه! ابدا اين حرفها را نزن. اما دور هم كه مينشينيم قشنگ لجن به صورت مردم ميماليم. آبروي او را ميريزيم. آبروي او را ميريزيم. در يك جلسه ميبيني بيست تا غيبت كرديم. و حال آنكه آبروي مؤمن از كعبه مهمتر است.) امام صادق فرمود: كعبه عزيز هستي. بعد فرمود: كعبه از تو عزيزتر است. تو حاضر نيستي به كعبه لجن بمالي. چرا با تهمت و غيبت آبروي مؤمن را لجنمال ميكني؟ امام صادق فرمود: مؤمن مهمتر از كعبه است. ولي كعبه را باورمان آمده كه نبايد لجن بماليم، آبروي مؤمن را باورمان نيامده.
يك دعا ميكنم، خدايا به آبروي امام حسن به ما يقين و باور بده. علم تنهايي كافي نيست. اينقدر آيه در قرآن داريم ميگويد: با اينكه باسواد بود غلط كرد. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْم» (آلعمران/19) آيهي قرآن است. ترجمهاش را هم شما بلد هستيد. «مِنْ بَعْدِ» مِن يعني بعد. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْم» يعني با اينكه علم سراغش آمده بود، يعني باسواد بود. باسواد بود اما باور نكرد.
يكي هم ثروت؛ ثروت را هم قرآن ميگويد: «مُعْتَدٍ أَثيمٍ» (قلم/12) «مُعْتَدٍ» يعني اعتدي، «فَمَنِ اعْتَدى» (بقره/178) يعني متجاوز، «أَثيمٍ» با «ث». يعني گنهكار است. چرا؟ ميگويد: «أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنينَ» (قلم/14) چون پول دارد و بچههاي درشتي دارد، اين فكر ميكند به هركس بچه ندارد بايد متلك بگويد. و لذا اين آيه را به نظرم خيلي از ايرانيها حفظ هستند.
7- خطر نيش زبان، تحقير و توهين به ديگران
بسم الله الرحمن الرحيم. يكي را من ميگويم، يكي را شما بگوييد. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه/1) «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ» (همزه/2) همزه و لمزه يعني نيش ميزنند. واي بر كسي كه نيش ميزند. بعد ميگويد: ميداني چرا نيش ميزند؟ «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ» چون سرمايهدار است به خودش اجازه ميدهد، حالا كه ماشيناش قشنگ است گازش بدهد برود گرد و خاكش، گرد و خاكش در حلق هركس رفت. چون به خودش اجازه ميدهد، ميگويد: حالا كه ماشين من شيك است بگذار همه مسخره كنند. شكلش قشنگ است، زشتها را مسخره ميكند.
حالا رفته دو تا كلمه درس خوانده است. مادرش، درس نخوانده همه جا سر به سر مادرش ميگذارد. (زني مكه رفته بود. عوض حجرالاسود ميگفت: حاج علي اصغر! اين را هي مسخره ميكردند. بابا حالا اين پيرزن سواد ندارد. يك كلمه را قاطي ميگويد. مثلاً ميگفت: جيم لاستيك! حالا اين كلمه…) چون تو باسواد هستي اين را كه زبانش نميگردد مسخره ميكني. برخورد ما با گنهكار بايد برخورد ما با بيمار باشد. بيمار را نبايد مسخره كرد بايد اصلاحش كرد. «هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ» نيش ميزند. به خاطر اينكه «جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ».
يكي از ابزار و عواملي كه انسان گناه ميكند، پول داري است. شما پول هم داري حق نداري هرچه ميخواهد در اختيار پسرت بگذاري. (ماشين شيك، پسر شيك، جيبش هم پر از پول. خوب اين در خيابان ميرود الي آخر… ديگر باقياش را نگويم. خوب اين پسر و اين همه پول بالاخره، هر مسافري را سوار ميكند و به همه جا هم ميرود. پدر هم گاهي وقتها يك ليتر يك ليتر اشك ميريزد. پدر مسجد ميرود يك ليتر، يك ليتر اشك ميريزد.)
اصلاً ما بعضيها، تعجب ميكنم. بعضيها عمره ميروند. دور خانهي خدا طواف ميكنند و حال آنكه پسر و دخترشان دارند فساد ميكنند. نميخواهد مكه بروي. اگر حج واجب نداري، مهمتر از عمره شما ازدواج دخترت است. ازدواج پسرت است. دختر و پسر جوان را ول كردي دارند ميسوزند. اين دو حال كه بيشتر نيست. خوب ديگر عوامل گناه چيست؟
يكي از عوامل گناه سكوت دانشمندان است. وقتي امر به معروف و نهي از منكر نشد. آقا ما گفتيم گوش نداد. همه بگوييد لااقل اگر گوش نداد، نگذاريد گناهكار راحت گناه كند. ببينيد اين ماشينها وقتي تند ميروند، در كوچههايي كه بچهها هستند سرعتگير ميگذارند. لااقل اگر خود راننده ترمز نميكند يك جور كار ميكند كه اين خيلي به گاز دادن عشق نكند. هي با سرعت گير حالش گرفته شود. حال اين گرفته ميشود.
من يك لك به قبايم است. آقاي قرائتي اين لك است! آقاي قرائتي اين لك است. پنج، شش بار… اَه… برميگردم خانه لباسهايم را عوض كنم. اينكه ميگويم: رفاه آدم را عوض ميكند. امام زين العابدين يك لباس شيك پوشيد آمد بيرون برود. يك خرده در كوچه رفت و برگشت. به خانمش گفت: اين لباس را بگير، همان لباس ديروز را بده. گفتند: چرا؟ اين لباس خيلي شيك است. فرمود: اين لباس را پوشيدم، راه ميروم، الله اكبر، الله اكبر! «كاني لست بعلي بن الحسين» اين لباس را پوشيدم ديگر من انگار امام زين العابدين نيستم. يعني عوض ميشود.
گاهي وقتها اين ماشين پسرت را عوض ميكند. اين مهماني پسرت را عوض ميكند. خيلي جاها نبايد برويم. بايد مواظب روحمان باشيم. خيلي افراد يك مهماني ميروند و برميگردند زندگيشان متلاشي ميشود. يك زرقي، برقي، مبلماني، لوستري، فرشي، زندگياش را اصلاً بهم ميريزند. ولذا حديث داريم با آدمهاي پولدار نشست و برخاست نكنيد. وقتي بلند ميشويد از خانهاش بيرون ميرويد با كينهي خدا بلند ميشويد. اول با مهر خدا وارد شدي، بعد ميگويي: اوه…! ميآييد بيرون ميگويي: خدا به ما نداد، كمش گذاشت. يعني با حب خدا وارد شد، با بغض خدا خارج شد. به زير دستهايمان نگاه كنيم. در زندگي به زير دستها نگاه كنيم. در كمالات به بالا دستها نگاه كنيم. چه كسي باسواد تر است؟ چه كسي با كمال تر است؟ چه كسي اختراع دارد؟ چه كسي توليد بيشتر دارد؟ چه كسي خدمت بيشتر ميكند؟ در كمالات به بالادست نگاه كنيم. در فرش و زندگي به پايين دست نگاه كنيم.
سكوت، يكي از عوامل گناه والدين هستند. پدر و مادر گناه ميكند، بچه گناه ميكند و والدين ساكت هستند. يا خود بچه گناه را از پدر و مادر ياد ميگيرد. مهم است. پدري كه در خانه سيگار ميكشد، بچهي كوچكش هم خودكار در دهانش ميگذارد. نگاه ميكند پدراين را چنين ميكند. يعني او هم با خودكارش سيگار ميكشد.
مادر نقش اساسي دارد. ما پرسيديم نماز را از كجا ياد گرفتيد؟ خانه، مدرسه، مسجد. اكثر بچهها نوشتند خانه. گفتيم: در خانه از پدر ياد گرفتيد يا از مادر؟ اكثراً نوشتند: مادر. مادر نقش مهمي دارد. نقش مادر از پدر خيلي بيشتر است. مادر اگر وضع حجابش، وضع زبانش، برخوردش، اخلاقش در خانه، همسردارياش، بچهدارياش، خانهدارياش، بچهها ياد ميگيرند. (حديث داريم اگر پدر و مادر آميزش جنسي كنند و بچه در گهواره نگاه كند، پسر باشد زناكار، دختر باشد زنا دهنده بار ميآيد. بچه چهارماهه است، پنج ماهه است، يك ساله است. اين متوجه نيست. اما اگر نگاه كند به آميزش جنسي پدر و مادر زناكار ميشود، حديث داريم.) بيخود نيست كه ميگويند: در زايشگاه در گوش راستش اذان بگو. بچه آن ساعت اولي كه متولد شد، گوشش كار ميكند. حالا دكترها بفهمند الحمدلله، نفهمند بعد خواهند فهميد. ان كسي كه اين بچه را آفريد دستور داد در گوش راستش اذان بگو. يعني چه؟ يعني الله اكبر از روز اول اثر دارد.
8- خطر نفس و هواهاي نفساني
يكي از عوامل گناه مسألهي نفس است كه در جلسهي قبل گفتم ولي ديدم آن يادداشت را نخواندم. حالا اين جملهاي هست كه امام، انبياء با اينكه معصوم بودند اما غرائز دارند. حضرت يوسف پيغمبر بود. معصوم بود. اما ميگويد: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» (يوسف/53) نفس! آدم، هيچكس نميتواند بگويد: آقا من از نفسم گذشتم. انسان نفس دارد. و لذا مثلاً بنده ميآيم ميبينم يك آخوندي با يك كت و شلواري چانه ميزنند. اصلاً قبل از اينكه ببينم حق با كيست، ميگويم: آقا چه كار داري؟ اين آقا سلسلهي جليله روحانيت است. مرگ بر ضد ولايت فقيه! برو گمشو! بابا صبر كن، ممكن است حق با كت و شلواري باشد. بالاخره من طرفدار هم لباسم هستم. طرفدار همشهريام هستم. اگر كسي طرفدار فاميلش بود. طرفدار همشهرياش بود. طرفدار هم لباسش بود، اينها همه پيداست كه از خدا بيرون رفت. كسي كه طرفدار خداست، نبايد هيچ ملاحظهاي كند. تمايلات دروني انسان را منحرف ميكند. خوب بس است.
عوامل گناه، كينهها، برادركشي، برادران يوسف. امام حسن كشتن، امام كاظم را زندان كردن. امام حسين را… به امام حسين گفتند: ما «بغضاً لابيك» روي كينهاي كه روي علي بن ابي طالب داريم به خاطر آن كينه كربلا آمديم. به امام حسين گفتند: ما با تو مسألهاي نداريم. ولي «بغضاً لابيك» كينهي پدر داريم. حالا چرا كينهي علي دارند؟ «أَحْقَاداً بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّة» (بحارالانوار/ج99/ص106) در دعاي ندبه داريم كه اينها كينه داشتند. در جنگ بدر و خيبر و حنين، علي بن ابي طالب شمشير ميزد. حضرت علي را ميديد ميگفت: اين قاتل پدر من است. قاتل عموي من است و حضرت علي ميفرمود: ما افتخار ميكنيم كه در جنگ مراعات هيچ چيز را نميكرديم جز رضاي خدا. كينه!
بعضي استاندارها را برميداشت. نجاشي يك شاعري بود، ماه رمضان شراب خورد. شراب هشتاد تا شلاق دارد. فرمود: بيست تا هم اضافه بزنيد، ميشود هشتاد تا براي شرابش، بيست تا هم براي ماه رمضانش. نجاشي يك شاعري بود قهر كرد و سمت معاويه رفت. گفتند: يا علي آخر چرا مريدهايت را از دست ميدهي؟ آخر نجاشي طرفدار تو بود. به خاطر بيست تا شلاق، آخر چرا نگهش داريم. جزء حزب خودمان است. فرمود: شراب خورده بايد شراب بخورد. گفت: قهر ميكند، گفت: قهر كند. رفت سمت معاويه برود. آنوقت حضرت امير اين جمله را فرمود. (آخرين كلمهي من. فرمود: اين را ميخواهم به آقايان هم بگويم. چون بعضيها به بنده و امثال بنده ميگويند: قرائتي تفسير به رأي ميكند. تفسير به رأي يعني چه؟ يعني چاه خشك است، آب درونش بريزي. اين تفسير به رأي است. ولي برداشت از قرآن غير از تفسير به رأي است.) اين آيه براي نماز است. همهي مسلمانها ميدانند. «وَ إِنَّها»، «إِنَّها» به نماز برميگردد. «لَكَبيرَةٌ» نماز سنگين است. «إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» (بقره/45) مگر بر افراد خاشع. نماز سنگين است، مگر افراد خاشع. اميرالمؤمنين اين را براي خودش فرمود: «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» يعني عدالت من سنگين است. مگر براي افراد خاشع. يعني مثل نجاشيها تحمل عدالت مرا نميكنند. با شلاق خوردن سمت معاويه ميروند. اين يعني چه؟ مصداق اين آيه يكي نماز است و يكي هم عدالت اميرالمؤمنين است. مثل اينكه ميگوييم: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ» (انسان/8) حالا من بگويم اگر شما پيتزا دادي، نه قرائتي تفسير به رأي كرد. بابا طعام يكي عدسي و حليم است. يكي آبگوشت و پلو است، يكي هم چه… پيتزا. به فقير لباس بدهيد. حالا لباس، لباس عروس باشد. لباس داماد باشد. لباس تحصيل باشد. هر لباسي ميخواهد باشد. مصداقهاي مختلف كه به امام حسن گاهي سؤال ميكردند، ايشان با آيه جواب ميداد. تغيير مصداق، تفسير به رأي نيست.
خدايا به آبروي رمضان، به آبروي شهيدش اميرالمؤمنين، به آبروي مولودش امام حسن مجتبي به همهي امت ما، به همهي ما به همهي ما تقواي قوي كه وقت گناه ما را كنترل كند به ما مرحمت بفرما. گناهان گذشتهي ما را آنگونه ببخش كه شب قدر قلب ما پاك، پروندهي ما پاك، و آمادهي دريافت همهي بركات شب قدر باشيم. قلب امام زمان را از الآن تا ابد از ما راضي بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»