متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش: 05/05/91
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رمضان 91 در استان مازندران بحثها ضبط ميشود و بحث ما هم بحث گناه و جبران گناه، توجيه گناه، عوامل گناه، آثار گناه و توبه از گناه است و بيش از بالاي 90 درصد بحث تقريباً قرآن است. مقداري هم روايات است. چند جلسه راجع به آثار گناه بحث كرديم، سعي ميكنم اين جلسه تمامش كنم. تا شصت، هفتاد مورد از آثار گناه در يادداشتهايم هست. ولي خواسته باشيم همهي اينها را بگوييم، يكوقت نصف ماه رمضان راجع به آثار گناه ميشود و باقي بحثها را نميتوانيم بگوييم. گناه سبب بياعتباري اجتماعي، جلسهي قبل گفتيم. سقوط، شكست در جبهه، انحراف… اينها را گفتيم.
موضوع بحث: بسم الله الرحمن الرحيم، آثار گناه، ده بيست مورد را گفتيم، يكي را كه در اين جلسه ميخواهيم بگوييم.
1- نقش گناه در سلطه شيطان بر انسان
24- تسلط شيطان. قرآن ميفرمايد: «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ»، «إِنَّمَا» يعني فقط، «اسْتَزَلَّهُمُ» اينها را ميلغزاند، «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» شيطان اينها را ميلغزاند، ميداني چرا؟ «بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» به خاطر بعضي از كارهايي كه انجام دادند. يعني به خاطر گناهان. «بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» اين آيهي قرآن است. سورهي آلعمران، آيهي 155. يعني علت اينكه شيطان تسلط پيدا ميكند، گناه است. گناه باعث ميشود كه شيطان سوار آدم شود.
اصل وجود شيطان وجود دارد يا نه، هركس ميخواهد بداند شيطان هست يا نه؟ تصميم بگيرد دو ركعت نماز بخواند كه حواسش جمع باشد. هركس توانست دو ركعت نماز بخواند كه حواسش پرت نشود، معلوم ميشود شيطان نيست. اين دليل وجود شيطان است. كه انسان گاهي وقتها بياختيار فكرش جايي ميرود. پيداست دست خودمان نيست. هرچه هم ميخواهي خودت را نگه داري نميشود.
افرادي به من گفتند: آقاي قرائتي، چه كنيم سر نماز حواس ما جمع باشد؟ من نميتوانم حواسم جمع باشد. به هركس و ناكسي حرف ميزنم حواسم جمع است. تا ميگويم: الله اكبر! حواسم پرت ميشود. من هم به او ميگويم: يك دكتر پيدا كن با هم برويم. چون من هم همينطور هستم.
ميگفت: بچهي كوچولو در خانه گريه ميكرد. گفتم: عزيز چرا گريه ميكني؟ گفت: ميخواهم زنگ در را بزنم، دستم نميرسد. گفتم: خوب من برايت ميزنم. گفت: نه، ميخواهم خودم بزنم. ديدم بچه است گريه ميكند، بغلش كردم و گفتم: تو بزن! زنگ در خانه را كه زد او را زمين گذاشتم،گفت: بيا با هم فرار كنيم! (خنده حضار) اين پيداست ميخواست بزند و فرار كند. حالا به من ميگويند: چه كنيم سر نماز حواس ما جمع شود؟ ميگويم: يك دكتر پيدا كن، با هم پيش او برويم.
شيطان چطور مسلط ميشود؟
2- گامهاي شيطان براي نفوذ در انسان
اميرالمؤمنين يك جملهاي در نهجالبلاغه دارد، ميگويد: شيطان اول تخمريزي ميكند. بذر ميپاشد. بعد اينها رشد پيدا ميكند، يك ذره يك ذره سر درميآورد و خلاصه هي يك ذره، يك ذره، پررنگ ميشود. بگذاريد اين شيطان را يك خرده باز كنم. گام اول القاء است. القاء يعني يك چيزي را پرتاب ميكند. شيطان نميتواند در روح انسان بيايد. اولياي خدا را شيطان نميتواند در روحشان بيايد. ولي از آن دور، مثل اينكه شما ميخواهي به كسي سيلي بزني، ميبيني مثلاً دستت به او نميرسد. تخم مرغ پرت ميكني. گوجه پرت ميكني. «أَلْقَى الشَّيْطانُ في أُمْنِيَّتِه» (حج/52) «أَلْقَى الشَّيْطانُ» يعني شيطان از دور القاء ميكند. پرتاب ميكند. اين قدم اول.
افراد ديگر بالاتر از القاء تماس ميگيرد، اصلاً نزديك ميرود. «مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطان» (اعراف/201) «مَسَّ» يعني تماس ميگيرد. «طائِفٌ مِنَ الشَّيْطان» شيطانهاي دوره گرد با او تماس ميگيرند. اگر تماس گرفت، بعد از تماس در روح فرو ميرود. «يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ» (ناس/5) اين «في» يعني در، يعني داخل ميرود. داخل كه رفت، گاهي ميايستد و ديگر بيرون هم نميآيد. قرآن ميگويد: «فَهُوَ لَهُ قَرينٌ» (زخرف/36) يعني همانجا ميايستد. وقتي ايستاد، شما جزء يارانش ميشوي. «أَوْلِياءَ الشَّيْطان» (نساء/76) بعد «حِزْبُ الشَّيْطانِ» (مجادله/19) ميشوي. بعد خود شيطان ميشوي. «شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن» (انعام/112) خودمان شيطان ميشويم.
اول القاء، پررنگ ميشود تماس ميگيرد. پررنگ ميشود فرو ميرود. پررنگ ميشود، مسكن، در روح ما ميايستد. وقتي در روح ما ايستاد اصلاً نگاهها ديگر شيطاني ميشود. تفكر شيطاني ميشود. اصلاً همه تصميمها شيطاني ميشود. اولياء شيطان، حزب شيطان، خود شيطان! چطور انسان گناهكار ميشود؟گام به گام. قرآن ميگويد: «خُطُواتِ الشَّيْطان» (بقره/168) «خُطُواتِ» در قرآن بارها آمده است. «خُطُوه» يعني گام. گام به گام! اول ميگويد: حالا برويم يك بستني با هم بخوريم، بعد ييك سيگار هم دستت ميدهد. بعد ميگويد: يك عكس هم بگيريم. بعد در عكس هم مثلاً يك خرده كنار هم كه مينشينند، يك خرده در حالت عاشق و معشوقي مينشينند. بعد ميگويد: فلانجا هم برويم. بعد يك سيدي هم به تو ميدهد. همينطور گام به گام، اول شوخي بعد جدي. اول گناه كوچك، بعد گناه بزرگ. گام به گام!
3- سوء ظن، زمينه تجسّس، افشاگري و غيبت
و لذا قرآن گفته: گام اول جلويش را بگيريد. اول ميگويد: «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم» (حجرات/12) سوء ظن نكن. چون وقتي من به كسي سوء ظن بردم، دنبال سوء ظن تجسس ميكنم. اِ… اين فلاني بود. با آن فلاني رابطه داشت؟ صبر كن ببينم. اول سوء ظن است، دنبال سوء ظن تجسس است. دنبال تجسس عيب را پيدا ميكني، غيبت ميكني. ولذا قرآن اول گفته:سوء ظن نبر، بعد گفته: حالا اگر سوء ظن هم بردي، نتوانستي جلوي فكرت را بگيري، ذهنت رفت به جايي كه فلاني فلان جور است. اگر نسبت به كسي هم سوء ظني بردي، فكر بد كردي، لااقل تجسس نكن. حالا اگر غلط دوم هم انجام داديم، هم سوء ظن برديم، هم تجسس كرديم، فهميديم فلاني چه مشكلي دارد، ميگويد: حق نداري نقل كني. غيبت نكن.
گام اول سوء ظن، گام دوم تجسس، گام سوم افشاگري، عيب مردم را نقل كردن. اين گام به گام است. اول ميگويد: نگاه نكن. چون وقتي نگاه كردي ديگر بعد از نگاه دست خودت نيست. نميداني دنبال نگاه چه ميشود. دنبال نگاه چه ميشود ديگر دست خودمان نيست. «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» شيطان چطور مسلط ميشود؟ همانطور كه گوسالهها گاو ميشوند. همانطور كه تخمه هندوانه، هندوانه ميشود. يك بستري است تكاملي. هم راه حق تكامل دارد، هم راه باطل تكامل دارد. هم پول، پول ميآورد، هم گناه، گناه ميآورد. پول، پول ميآورد، كسي پولش بيشتر است تجارت بيشتري ميكند و سود بيشتري ميبرد. گناه هم، گناه ميآورد. اين گناه مقدمهي آن گناه، آن گناه، گناهان زنجيرهاي! يعني انسان گاهي با يك رفاقت ميرسد به جايي كه اين جاسوس اسرائيل ميشود. اولش هم از يك خوش و بش و بستني و يك تفريح برويم، يك سفري برويم، پول بليط هواپيمايت را من ميدهم. حالا ببينيم چه ميشود؟ حالا ببينيم چه مزهاي ميكند؟ قدم به قدم، و لذا يك سري از گناهان را ميگويد: ذره و ريز و درشتش فرق نميكند. شما يك قاشق چايخوري شراب بخوري با اينكه يك ليتر بخوري، گناهش يكي است. و خطر آنجاست كه انسان بگويد: گناه من كوچولو است. اگر كسي گفت: اين گناه چيزي نيست، خدا او را نميبخشد.
4- خطر گناهان كوچك، بيش از گناهان بزرگ
من يكوقت يك مثل زدم. گفتم: اگر يك گچي دست من است، يك مثقال. اين يك مثقال را به سمت شما پرت كردم. شما گفتي: چرا ميزني؟ گفتم: برو بابا اينكه چيزي نيست. اينكه من ميگويم: چيزي نيست، شما بيشتر عصباني ميشوي. تا آخر عمر هم من را نميبخشي. ميگويي: گچ را بر سر من زد، بعد هم گفت: چيزي نيست.عوض اينكه عذرخواهي كند، گفت: چيزي نيست. اينكه آدم گناه كند و بگويد: اينكه چيزي نيست. اين را خدا نميبخشد.
خانم، اين رقم حجاب حرام است در خيابان ميآيي. حالا اينكه چيزي نيست. اوه! كجاي كاري؟ خوردند و بردند و خيلي از اين بدترها شد! ممكن است آن بدترها را خدا ببخشد. چون ميگويد: من مجرم هستم. گناه كردم، معذرت ميخواهم. اما شما اصلاً اين را گناه نميداني. آقا يك مبلغ كمي از من ميخواهي. ميگويد: آقا شما يك مبلغ كمي به ما بدهكار هستي. لطفاً بدهيد! ميگويم: برو پي كارت، اينكه چيزي نيست. مردم ميليارد ميليارد دزديدند بردند. بانكها را نديدي؟ اگر گناه كم را بگويم، چيزي نيست شما عصباني ميشويد. اما اگر يك مبلغ بيشتري را خواسته باشيد، بگويم: آقا ميدانم. مبلغ بيشتري از من ميخواهيد. چقدر؟ به تو ميدهم، معذرت ميخواهم! اگر معذرت خواهي كنم، شما بدهي سنگين مرا تحمل ميكني. اما اگر عذرخواهي نكنم، بدهي سبك مرا هم تحمل نميكني. يكي از كارها اين است كه ما خودمان را بيگناه ندانيم. من كه كاري نكردم.
ماشينت را بيجا پارك نكردي؟ اين پارك بيجا ميداني چقدر ترافيك به وجود آورد، در ترافيك چقدر بنزين اين قيمت از بين رفت؟ بالاتر از بنزين، چقدر از عمر مردم در ترافيك ماند؟ همين يك دوبله پارك كردن، حالا كاري نكرديم. ما كه جنگل را آتش نزديم. حالا پنير فروش شديم يك خرده آب پنير را پاي درخت خيابان ريختيم. خيلي خوب، اين آب شور درخت را خشك نكرد؟ اين درخت را خشك ميكند ميگويد: چيزي نيست. اگر كسي جنگلها را آتش زد، جرم كرده است.گناه كوچك را كوچك نشماريد. خطر گناه كوچك، بزرگتر از گناه بزرگ است. چون گناه كوچك را آدم عذرخواهي نميكند، ميگويد: چيزي نيست. گناه بزرگ را گاهي يادش ميافتد. ميگويد: چه غلطي بود كردم؟ خدايا معذرت مي خواهم! ببخش. گناه بزرگي كه با معذرت باشد، قابل بخشش است. گناه كوچكي كه بيعذرخواهي باشد قابل بخشش نيست. سنگ يك كيلو به شما بزنم، دست شما را ببوسم ميبخشي. گچ يك مثقالي بزنم و بگويم: اينكه چيزي نيست، نميبخشي.
«وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» (صحيفه/ص92) امام زين العابدين در دعاي مكارم الاخلاق ميفرمايد: خدايا، يك كاري كن كه كارهاي خيرم را كم بدانم. كارهاي بدم را زياد بدانم. خيلي وقتها يك كاري ميكنيم، ميگوييم: اينكه چيزي نيست. اما اين آثاري داشت.
در عروسي يك كسي چراغ را خاموش ميكند. ميگويد: ما شوخي كرديم لامپ را خاموش كرديم، ميداني نتيجه اين شوخي چه شد؟ چند نفر از پلهها افتادند؟ چند نفر در آسانسور گير كردند؟چند نفر آتش سيگارشان قالي را سوزاند؟ چند تا ظرف شكست؟ چند تا بچه جيغ زدند؟ چقدر صاحبخانه خجالت كشيد؟ چقدر ميوهها و شيرينيها زير دست و پا رفت؟ چقدر براي پيدا كردن كفششان عمرشان تلف شد؟ همين يك برق را خاموش كردي رفت؟ «وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم» (يس/12) يك آفرين بيجا به يك بچه كه ميگويي، ممكن است سقوط كند. يك توبيخ بيجا به بچه ممكن است سقوط كند. ما داشتيم آدمهايي را كه براي يك كلمه رشد كردند. آدمهايي را كه با يك كلمه سقوط كردند. يك كلمه شنيده، سقوط كرده. يك كلمه شنيده، رشد كرده. چيزها را ساده نشماريد. نگوييد اين پوست خيار است. همين يك پوست خيار ممكن است يك وزنه بردار قهرمان را ويلچري كند.
من عمامهام اينجا كه هست مردم تلويزيون گوش ميدهند. حالا ميگويم: اين كه چيزي نيست. حالا دو سانت اين فُكليه… آشيخ به اين دو تا فكل گير نده! ميگويم: آقا شما به عمامه من گير نده.من اگر عمامهام را روي دماغم هم بگذارم و چنين كنم، ديگر پاي تلويزيون نمينشينند. دادگاه ويژه روحانيت هم مرا ميگيرد. حالا دو سانت عمامه من جلو آمد. بله!دو سانت عمامه جلو بيايد، همين تلويزيون اگر من سه تا عطسه پشت سر هم بكنم، فيلم مرا قطع ميكنند. حالا يك عطسه قابل تحمل است. سه تا شود ميگويند: قابل پخش نيست. حساب و كتاب دارد.
دندانهاي سوئيچ ماشين اگر اينطور باشد باز ميشود. يك خرده دندانههايش كم و زياد شود، ماشين قفل ميشود. آمپول را اينجا بزني خوب ميشود، يك دو ميليمتر آن طرفتر بزني، در گوش بزني، درد ميآيد. دندانه سر جاي خودش، فكل سر جاي خودش، عمامه سر جاي خودش، رانندگي سر جاي خودش.
حالا يك گناه كوچولو چه ميكند در اين هستي؟ اين گناه ما بگذار حالا ما جوان هستيم، اين گناه كوچولو چه ميكند؟ شما سوار هواپيما شدي يا نه؟ تا سوار هواپيما ميشوي ميگويند: آقايان موبايلهايشان را خاموش كنند، تلفن همراه خاموش! آقا حالا اين تلفن همراه، چه كار دارد به يك هواپيماي گنده! بابا همين تلفن كوچولو، موج مياندازد روي موج هواپيما، ممكن است خيلي از محاسبات به هم بخورد. كيلويي كه نيست. متري كه نيست، اثري است. گاهي يك لبخند يك نفر را منحرف ميكند. يك تلفن يك خانواده را به هم ميريزد. گاهي يك شوخي زندگي را به هم ميزند. ميگويد: آقاي قرائتي ايشان كيه؟ ميگويم: ايشان همسر بنده! ميگويد: همسر چندم؟ يك مرتبه دل زن ما فرو ميريزد. هيچي زندگي ما را بر هم ميزند. يك شوخي بيجا.
گاهي يك كلماتي كه نوشته ميشود، گاهي يك آهنگ. يك آتش سيگار، گاهي يك كاغذ، اين كه چيزي نيست، آتش ميگيرد. همين را ميبيني ممكن است يك جنگل را آتش بزند. گناه كوچك را كوچك نشماريد. گاهي گناه كوچك مقدمهاي ميشود براي گناهان بزرگ! تسلط شيطان، «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» جنگل آتش گرفت به خاطر يك كاغذ. هواپيما به هم خورد به خاطر يك موج موبايل.
5- گناهان كوچك، مقدمه گناهان بزرگ
گناه كوچك مقدمهي گناه بزرگ ميشود. قرآن ميفرمايد: «وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا» (بقره/61) «يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ» انبياء را ميكشد. ميگويم: چه؟ ميگويد: «ذلِكَ بِما عَصَوْا» چون گناه ميكند، گناه هي پررنگ ميشود، پررنگ ميشود و تا كشتن پيغمبر پيش ميرود. شما در تاريخ يوسف ديديد. حسادت، در خانه پيغمبر، در خانهي وحي، در خانهي پيغمبر حسادت كاري كرد كه برادرشان را در چاه انداختند. حسادت تا برادركشي پيش ميرود. گناه، تا پيغمبر كشي پيش ميرود. قرآن ميگويد: «وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ» انبياء را كشتند، چه؟ «ذلِكَ بِما عَصَوْا» از راه معصيت به اينجا كشيده شدند. مقدمهي كشتن انبياء.
گاهي سبب مرگ زودرس ميشود. گناه آدم را جوان مرگ ميكند. داريم در بعضي از روايات، حتي اگر پدري، كشتنش واجب شد. پدري جنايتي كرده كه قاضي حكم اعدام داده است. پسرش حق ندارد او را بكشد. چون كشتن پسر انسان را جوان مرگ ميكند. ولو پدر شمر باشد. شمر را هم اگر خواستيد بكشيد، پسرش نبايد بكشد، كس ديگري بكشد. گاهي گناهان آدم را جوان مرگ ميكند. و گاهي استغفار سبب طولاني شدن عمر ميشود. قرآن بخوانم. «لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى» (ابراهيم/10) ميگويد: اگر استغفار كنيد، «لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ» نگفته: «لِيَغْفِرَ لَكُمْ ذُنُوبِكُمْ»، «مِنْ ذُنُوبِكُمْ» اينكه شما روزه بگيري، قرآن بخواني و ختم قرآن و نميدانم مسجد و الغوث و دعا و اينها، «مِن ذُنُوبِكُمْ» بعضي از گناهان بخشيده ميشود. يكسري از گناهان حقالناس است. دو ليتر هم گريه كني خدا نميبخشد. شما اگر دست چپت كثيف باشد. هزار بار هم آب روي دست راستت بريزي، شسته نميشود. توبه ترك نماز اين است كه نماز را بخوانيم. اگر نخوانديم، قضا كنيم. توبه ترك روزه، روزه را قضا كنيم. گناه خمس اين است كه خمسمان را بدهيم. اينكه من همانطور كه هستم، هستم. فقط ماه رمضان روزه ميگيرم و مسجد هم ميروم و الي آخر…
اصلاً شما تصميم بگير، افطاري نده. اگر شما خمس بدهكار هستي، به چه دليل افطاري ميدهي. افطاري دادن، مستحب است و خمس دادن واجب. به واجبات برسيم.
داريم امام زمان(ع) كه ميآيد خيلي از مسجدها را خراب ميكند. مسجدهاي ما اين همه تزئينات ميخواهد چه كند؟مگر ميشود به اسم شعائر ديني هرچه ميخواهيم خرج كنيم؟ ولو پول خودمان باشد. محكم باشد اما اين همه تزئينات ميخواهد چه كند؟ مسجدهاي بزرگ اين همه ميخواهيم چه كنيم؟ مسجدهاي بزرگ، سرد كردنش، گرم كردنش، گير دارد. مسجدها محله به محله باشد. كوچك كوچك باشد، مردم زود بتوانند جمع شوند. زود بتوانند خانهشان بروند. خدا كعبه را در گودي گذاشته است. هركدام مكه رفتهايد، كعبه در گودي است. چون در سرازيري آدم راحت ميرود. اگر «قد قامت الصلاة» گفتند و كعبه نوك كوه بود. حالش نيست! چون سرازيري است، آدم پايين ميرود. برگشتنش طوري نيست. چون بالاخره شكم گرسنه و نياز به دستشويي و گرسنگي و تشنگي و زن و بچه، مسافرها، كاروان، براي برگشتن از مسجدالحرام قلاب هست او را بكشند. ولي براي رفتن سر نماز اين همه قلاب نيست. و لذا حكمت خدا اين است كه مسجد در دسترس باشد. سهيل الوصول باشد. پس اينها را من بنويسم.
1- تسلط شيطان، 2- گناه مقدمهي حتي كشتن انبياء. قرآن ميفرمايد: «يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ» يعني انبياء را كشتن، «يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ» انبياء را كشتند. بعد ميگوييم: چرا؟ ميگويد: «ذلِكَ بِما عَصَوْا» چون اينها اهل معصيت بودند. يعني گناه انسان را تا آنجا پيش ميبرد.
ديگر چه؟ گناه سبب مقدمهي مرگ زودرس! استغفار، «يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى» بعضي كه جوان مرگ ميشوند، بعضي وقتها نه همه. ممكن است به خاطر يك خلافي است كه كرده باشند.
گناه مانع باران ميشود. حضرت هود فرمود: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُم» مردم، عذرخواهي كنيد به خاطر گناهانتان، «يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا» (هود/52) اگر ميخواهيد باران بيايد، عذرخواهي كنيد از خلافتان، جبران ميشود.
6-گناه، مانع پذيرش حق و تمسخر پيروان حق
گناه باعث ايمان نياوردن ميشود. آدمي كه گناه كرد ديگر ايمان نميآورد. هرچه هم ميگويند: معجزه، دليل، خلق پيغمبر، معجزهي پيغمبر، اخلاق پيغمبر، دستورات… هرچه ميگويي، چون گناه كرده همينطور نگاهت ميكند. قرآن ميفرماييد: «وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» (حجر/11) هر رقم پيغمبري آورديم اينها مسخره كردند. ميگويد: اينها چرا اينطور شدند؟ ميگويد: «كَذَالِكَ نَسْلُكُهُ فىِ قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ» (حجر/12) چون اينها مجرم شدند، گناهكار شدند، ديگر هر پيغمبر آمد مسخرهاش كردند. تمام انبياء را مسخره ميكنند.
ديگر چه؟ مانع پند پذيري، مانع باران، سبب مسخرهي انبياء و ترك ايمان «وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
گناه مانع پند پذيري، نصيحتش ميكني، چون يك آدم گناهكاري است همينطور نگاهت ميكند. برو بابا، ول كن بابا! «وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّه» (بقره/206) وقتي ميگويي: خانم اين كار خلاف است. آقا، برادر اين كار خلاف است، «أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْم» (بقره/206) به خاطر گناهاني كه كرده است، نفوذ ناپذير است. عزت يعني نفوذ ناپذير است. اينكه ميگويند: خدا عزيز است، يعني خدا نفوذ ناپذير است. در خدا نميشود اثر كرد. زميني كه سفت است، ميگويند: زمين عزيز است. «ارض عزاز» اين زمين عزيز است. يعني سر بيل در آن نميرود. كلنگ در آن نميرود. دستي كه چرب است آبش ميريزي چربي آب را پس ميزند. ميگويند: اين دست عزيز است. يعني به خاطر چربي آب را پس ميزند.
به خاطر گناهان پي در پي كه كرده، حرف حق ميزني، پس ميزند. موعظه را پس ميزند. پدرش نصيحتش ميكند، ول كن بابا، مادرش، ول كن ديگر! هركس حرف ميزند ميگويد: ول كن! بگذار آزاد باشم. «أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْم» ميگوييم: آخر چطور نفوذ ناپذير است، مثل زمين سفت. كلنگ و بيل نميرود، چطور حرف حق در گوشش نميرود؟ ميگويد: «بِالْإِثْم» با «ث». چون گناه كرده، اصلاً ديديد بعضي پارچهها چرك در درونش ميرود. ما ميگوييم: چرك كش! شما هم اينطور ميگوييد؟ شما چه ميگوييد؟ چرك مال؟ چرك مُرد! گاهي وقتها پارچه به جايي ميرسد كه ديگر هرچه صابونش ميزني، پاك نميشود.
قرآن ديگر اثر نميكند. از قرآن بدش ميآيد. قرآن ميگويد: «تُتْلى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ» (جاثيه/31) وقتي آيات قرآن بر شما تلاوت ميشود، تكبر نشان ميدهيد. چرا؟ «وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمينَ» (جاثيه/31) چون شما مجرم هستيد، جرم كرديد، گناه باعث ميشود كه در مقابل نداي قرآن هم قفل ميشويد.
بحث گناه بود. ديگر چه؟ مانع رفاه است. قرآن ميگويد: «فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزا» (بقره/59) نسب به ستمگرها رجز، پليدي و نكبت نازل كرديم. بعد ميگويد: «بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» (بقره/59) چون فاسق هستند. آدم كه گناه كرد، فاسق ميشود و دنبال پليدي ميآيد.البته پليدي معنايش اين نيست كه كباب نخورد و ماشين قشنگ نداشته باشد. ممكن است بهترين غذا را بخورد، بهترين خانه و ماشين و كاخ دربار را هم داشته باشد. اما زندگياش پليد است. مردم فحشاش ميدهند، نفرينش ميكنند، محبوبيت ندارد. شما فكر ميكنيد، شاه عزيز بود. صدام عزيز بود. مبارك عزيز بود. جمع كنيد بين ذلت و عزت اينها و بعد ببينيم يك كارگر ساده عزتش بيش از آنها بود. اگر جاويد نگفتند، مرگ بر شاه هم نگفتند.
7- نقش گناه در لقمه حرام
گناه مانع استجابت دعاست. اگر ميخواهيد دعايتان مستجاب شود، بايد گناه نكنيد. حديث داريم هركس ميخواهد دعايش قبول شود، لقمهي حلال بخورد.
بينندههايي كه پاي تلويزيون نشستيد، چند شب مانده به شب قدر. از همينجا بنده خودم، چون پدرم بازاري بوده در زندگي مشكلي نداشتم. الآن هم خودم از آنها هستم كه گاهي خمس ميدهم. منتهي سعي ميكنم كه شب بيست و سوم خمس بدهم.چون يك درهم شب بيست و سوم مساوي است با هزار درهم. «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3) يك كار خير در شب قدر هزار برابر است. يعني يك ركعتش، يك نفر را شب قدر افطاري بدهيد، انگار هزار نفر را افطاري داديد. الآن شبهايي مانده تا شب بيست و سوم. بگذاريد آنهايي كه جهنم ميروند يك كساني بروند كه ميليارد ميليارد خوردند. شما كه يك كاسب جزء هستي. يك كارمند هستي. يك كارگر هستي، پساندازت را از مرجعت بپرس و خمست را بده. اگر دوست داري بچههايت را، به بچههايت لقمه حلال بده. اشتباه ميكنند آنهايي كه ميخواهند زندگي زن و بچههايشان را رفاه كنند. با مال حرام زندگي رفاه نميشود. ممكن است خانه و ماشين عوض شود، ولي يك بلاهاي نامرئي و ناپيدا در زندگيتان پيدا ميشود.
حديث داريم اگر ميخواهيد بچههايتان خوب شوند لقمهي حلال بدهيد. ميخواهيد دعايتان مستجاب شود، حديث است. هركس اراده دارد دعايش مستجاب شود، «فَلْيُطَيِّبْ مَطْعَمَهُ» (بحارالانوار/ج90/ص372) لقمه حلال است. سي روز ماه رمضان بچهات چرا سر سفرهي افطاري نشسته كه خمس نميدهيد؟ زكات نميدهيد؟ يك آفت ميآيد حال همهي ايران گرفته ميشود. يك زلزله ميآيد حال همه گرفته ميشود. يك سيل ميآيد حال همه گرفته ميشود. نه يكي و دو تا و ده تا و بيست تا، يك هيأت حديث داريم. هركجا مالي آتش گرفت به خاطر اين است كه خمس ندادند. يا زكات ندادند. امام جواد فرمود: من امام جواد هستم. به مردم بگوييد، امام نهم شما هستم. ضامن هستم خمس بدهيد، مال شما كم نشود. روايات داريم: «مَا تَلِفَ مَالٌ فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ» (وسايلالشيعه/ج9/ص24) هرجا مالي تلف شد، به خاطر ترك زكات است.
خدا به ما عزت داده، كل دنيا طاغوت حكومت ميكند. فقط روي كرهي زمين يك تكه از زمين است به نام ايران كه رهبرش طاغوت نيست، مجتهد عادل است. كل دنيا از آمريكا حساب ميبرند، جز ايران! كل دنيا توطئهها نفوذ پيدا ميكند، جز توطئههايي كه در ايران است. يكي پس از ديگري خنثي ميشود. حالا كه خدا اين رقم به ما لطف كرده. ما دكترهايمان هندي و پاكستاني بودند. يادتان است؟ الآن از خارج براي عمل جراحي به ايران ميآيند. خيلي از چيزهاي ما رشد كرده است. به شكرانهي اين، حالا يكوقت يك ضعفهايي هم داريم. به هرحال بايد نسبت به خوبيها شكر كنيم و شكرش اين است كه جلوي گناه را بگيريم. يكي از راههاي جلوي گناه را گرفتن مهمترين راه اين است. دو تا اهرم بسيار بزرگ است براي جلوگيري از گناه. يكي نماز و يكي ازدواج.
8- ازدواج، راه جلوگيري از بسياري از گناهان
اكثر گناهان ما يا از غفلت است، يا از شهوت. دواي غفلت نماز است. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» (طه/14) دواي شهوت ازدواج است. بت ليسانس را بشكنيد. دخترم ميخواهد ليسانس شود. دخترم مشغول درس است. خواستگار آمد به او بدهيد. اگر از پسر تحقيق كرديد و عيبي ندارد. گير ندهيد كه حالا خانهي شخصي ندارد. در خيابان اينهايي كه راه ميروند كدامشان وقتي ازدواج كردند خانهي شخصي داشتند؟ اول اجاره، بعد رهن، كم كم خانهدار ميشوند.گير به خانه ندهيد، خانه آجر است. سيمان است، دختر شما انسان است. سن ازدواج بالا برود، هزار و يك مشكل پيدا ميشود، مثل نخي كه طناب ميشود. نخ كه طناب شد ديگر گره نميخورد، گره هم كه خورد زود باز ميشود. نخ قرقره كه باريك است هم زود گره ميخورد، هم وقتي گره خورد باز نميشود.
ازدواج را بايد اقدام كنيد. يك بسيج عمومي، قرآن ميگويد: همه براي ازدواج بسيج شويد. «وَ أَنْكِحُوا» (نور/32) «وَ أَنْكِحُوا» براي كل امت است. همهي امت به پا خيزيد. براي ازدواج. نه ازدواج پسرها، ازدواج بردهها! برده است آمده در جبهه مرا بكشد. من اسيرش كردم. اما شهوتش كه شهوت است. ميگويد: براي ازدواج بردهها يك فكري كنيد. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُم» (نور/32) شهوت بردهها را جدي بگيريد. چه برسد به شهوت آزادها! آن كه برده است، مسألهي جنسي مسألهي جدي است.
پيغمبر روي يك مركبي نشسته بود. يك نفر هم پشت سرش بود. يك خانمي آمد با پيغمبر صحبت كند. اينكه پشت سر پيغمبر بود، نگاه به خانم كرد. پيغمبر ديد اين دارد چشمچراني ميكند، يك چيزي دستش بود چنين كرد، كه نگاه نكن. اين مرد ترسيد چنين كرد! پيغمبر اين مانع را پايين آورد مرد چنين كرد. بابا، بدنش به بدن پيغمبر چسبيده، دل از نامحرم نميكند. شوخي نيست، مسألهي شهوت خيلي جدي است. گير و گورهاي ازدواج را بايد حل كنيم. دولت و ملت بنشينند يك تصميم، يك انقلاب، يك اقدام جدي در مسألهي ازدواج شود. پسر كلهاش هزار و يك خيال است. دختر كلهاش هزار و يك خيال است. پسر ميگويد: رفتم نزد دختري كه ميخواهم بگيرم، خواستگاري. گفت: اگر يك زماني من و مادرت دعوا كنيم، تو طرفدار چه كسي هستيم؟ تو را به حضرت عباس ببين مخ دختر ليسانس به كجا كشيده است؟ عوض اينكه فكر كارهاي كلان را بكند، حالا دعوا نكن. بر فرض هم دعوا كردي، تو جوان هستي كوتاه بيا. يا او پير زن است، كوتاه بيايد. حالا تازه در قراردادها شرط ميكند كه اگر من با مادر شما دعوا كردم، طرفداري چه كسي را ميكني؟ مثل اينكه ميخواهد لشگركشي كند. مثل اينكه اين كودتاچي است. مادرزن هم همينطور است. چادر سياه سرش است، در همه روضهها هم دوليتر دو ليتر گريه ميكند. اما همين كه بفهمد پسر رفته با عروس يك بستني خورده، كودتا ميكند. اين بازيها چيه؟ چرا رفتيد بستني خورديد؟ بابا حالا رفتند كه بستني خوردند. يعني ما يك كارهايي ميكنيم. راه گناه بيشتر براي غفلت و شهوت است. بايد يك انقلابي شود در مسألهي ازدواج.
خيليها هم به من ميگويند: آقاي قرائتي تو ستاد نماز و زكات و تفسير درست كردي، بيا ستاد ازدواج هم درست كن. گفتم: والله اين يكي را ديگر من نميتوانم. حالا بگذاريد دقيقهي آخر يك شوخي هم بكنيم.
يك كسي بچه سيدهاي خوشگل را ميبوسيد. خواهش ميكنم در تلويزيون قطع نكنيد. چون دو سه بار گفتم، قطع كردند. بگذاريد مردم بخندند. ما نميدانيم چه كسي گفته كه مثلاً بنده رفتم در فكر اينكه يك سايت خنده درست كنم، خندهي حلال! مگر ما دائم… ما در فصلش روضه ميخوانيم، در فصلش هم ميخندانيم. تلويزيون همه را قيچي ميكند. حالا ميگويم قيچي خواهد كرد. حالا براي شما بگويم.
يك كسي بچه سيدهاي خوشگل را ميبوسيد. به او گفتند: گناه است. حرام است. گفت: آخر اولاد پيغمبر است. يك سيد زشت كچل را آوردند و گفتند: اين هم اولاد پيغمبر است. گفت: آخر همهي ثوابها را من بكنم؟! (خنده حضار) اين يكي را شما بكنيد.
حالا به من ميگويند كه يك ستاد نماز درست كردي، ستاد زكات و ستاد تفسير و چهره به چهره و دست به يك كارهايي زدهايم. حالا نميدانيم كار ما درست است يا غلط. خدا قبول خواهد كرد يا نه؟ ولي ميگويند: اين ستاد ازدواج را هم درست كنيد. ديگر حالا اين كارها را من نميتوانم بكنم. ديگر لازم نيست كه من همهي ثوابها را بكنم. بله، ولي مسألهي جلوگيري از گناه راهش نماز و ازدواج است. راه مهمش، شاهراهش اين دو تا است.
خدايا ايمان كامل، تقواي قوي به ما بده. همهي ما را آنچه گناه كردهايم تا حالا همه را ببخش. از اين به بعد خودت يك ايمان قوي به ما بده، كه وقت گناه خودت ما را حفظ كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»