متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش: 03/05/91
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رمضان 91 بحث ها در استان مازندران ضبط ميشود. موضوع بحثمان گناه شناسي و فرار از گناه است. چگونه انسان گناهكار ميشود. چگونه انسان ميتواند خودش را از گناه نجات بدهد. اين مقداري كه از آيات و روايات بلد هستيم انشاءالله خدمت شما بگوييم. چند جلسهاي بحث كرديم و رسيديم به اين جا كه گناه سبب محروميت است.
1- گناه، سبب محروميت از الطاف الهي
14- گناه سبب محروميت است. البته اين يك خرده توضيح ميخواهد وگرنه عدهاي ممكن است بگويند: آقا بعضيها گناهكار هستند، گناه هم ميكنند، زندگيشان هم خوش خوش است. هيچ كمبودي ندارند و بعضيها هم هيچ گناهي نميكنند يا خيلي كم گناه هستند، انواع محروميتها را هم دارند. اين را بايد توضيح بدهيم.
محروميت دو نوع است. يك محروميت مادي است. يك محروميت معنوي است. هردو را داريم. قرآن محروميت مادي را ميگويد. «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا»، «هادوا» يعني يهوديها. به خاطر ظلمي كه يهوديها كردند «حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ» يعني به خاطر ظلمي كه كردند ما يك سري از چيزها را بر آنها حرام كرديم. «حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ» (نساء/160)
دليل نميخواهد. خود شما اگر بداني اين بازاري دروغ ميگويد، جنس از او ميخري؟ يعني بفهمي كه اين دروغگو است. كلاهبردار است. گران فروش است. كم فروش است. اختلاس ميكند، مشترياش كم ميشود. يعني همين گناه او باعث ميشود كه… كارگر هم همينطور است. بداني كه كارگر سر هم بندي كار ميكند. بداني بنّا سر هم بندي بنايي ميكند. با او وارد معامله نميشويم. اين يك آيه. سورهي نساء آيهي 160.
سورهي والفجر ميگويد: به بعضيها نميدهيم. «فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَه» (فجر/16) يعني رزقش تنگ ميشود. ميگويد: «رَبِّي أَهانَنِ» (فجر/16) خدا به من اهانت كرده است. وضع من خوب نيست. بارندگي نشد. آفت آمد. مشتري نيامد. تخريب شد. سيل آمد. زلزله آمد. ميگويد: نگو: «رَبِّي أَكْرَمَنِ» (فجر/15) خدا به من اكرام كرد، وضعم من خوب شد. «رَبِّي أَهانَنِ» خدا اهانت كرد، وضع من بد شد. «كلاََّ» اينطور نيست كه تو خيال ميكني. «كلاََّ» گناه كرديد، گناه ما چيه؟ «كلاََّ بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ» (فجر/17) به تو داديم، به يتيم بياعتنايي كردي، گرفتيم.
2- نگاه قاروني به علم و مال
به قارون گفتند: «أَحْسِن» احسان كن. اين همه پول داري به فقرا كمك كن. «كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْك» (قصص/77) خدا به تو داده، به فقرا بده. گفت: خدا به من نداده، مال خودم است. «أُوتِيتُهُ عَلىَ عِلْمٍ عِندِى» (قصص/78) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «عِلْمٍ عِندِى» يعني من يك علمي دارم، فوق تخصص اقتصاد. من يك علمي دارم به خاطر آن علم پولدار شدم. خدا ميگويد كه: به خاطر گناه بخل و بياعتنايي به فقرا با غروري كه داشت، «فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِه» (قصص/81) «خََسَفْنَا» يعني فرو كرديم، «خََسَفْنَا» خانهاش را «بِهِ وَ بِدَارِه» خودش و خانهاش را «دَار» خانه. خودش و خانهاش را به گل فرو برديم. اينها محروميت است.
شما نگاه نكن افرادي الان وضعشان خوب است. صبر كن. اگر همان زمان قارون ميگفتند: گناه سبب محروميت است، خود مردم زمان قارون ميگفتند: نخير اينطور نيست. ما اين را قبول نداريم. چون بيشترين گناه را قارون ميكند، بهترين پولها را هم قارون دارد. ميگوييم: صبر كن. «فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِه»، «جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً» (كهف/59). موعدي است، زمانش دست خداست. قرآن ميگويد: «أَنَّما نُمْلي لَهُم» (آلعمران/178) مهلتش بده. «أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً» (طارق/17) به او مهلت بدهيد.
يكي از سنتهاي خدا است، خدا اهمال ندارد ولي امهال دارد. اهمال يعني يادش رفته است. ميگويند: فلاني آدم مهملي است. يعني پشت سر انداخته است. امهال يعني چه؟ يعني مهلتش بده. صبر كن تا پيمانه پر شود. مگر وزارت اطلاعات تا يك نقطه ضعف ديد، ميگيرد؟ گاهي وقتها يك سر نخ پيدا ميكند، كاري ندارد. ميگويد: بگذار ببينيم اين سر نخ به كجا وصل است. دومي به كجا وصل است؟ سومي به كجا وصل است؟ يك وقت ممكن است پنج سال يك سر نخ را دارد دنبال ميكند. شما نگو: آقا، خوب اگر اينها جرم را ميشناسند پس چرا نميگيرند؟ هم جرم را ميشناسند، و هم صبر كن ببين اينها سرچشمهاش كجاست؟ وزارت اطلاعات اينطور نيست. يا نيروي انتظامي، اينطور نيست كه حالا هركس يك مثقال ترياك ديد، او را بگيرد. اصلاً ممكن است خودش هم وارد معامله شود در قالب ترياكي برود از او ترياك بخرد. بعد بگويد: ما يك خريد بيشتري ميخواهيم. چه كسي دارد؟ همينطور سر نخ، سر نخ تا بروند ببينند معدنش كجاست. اگر خدا يك كسي را كاري ندارد، معنايش اين نيست كه خدا نعوذ بالله خوابش برده و فراموش كرده است. بايد آخر خط را حساب كنيم.
3- آثار ترك انفاق، در زندگي دنيوي
در سورهي «ن وَ الْقَلَمِ» يك قصهاي را نقل ميكند معروف است. مرد متديني باغي داشت، وقت درو، وقت چيدن ميوهها، از ميوههاي باغ به فقرا ميداد. اين مرد محترم مرد، بچههاي نااهلي داشت، جز يكي از آنها. بچهها گفتند: پدر ما ميخواسته بدهد، بدهد. امروز كه ما وارث هستيم، ما ميوهها را به كسي نميدهيم. يكي از اينها گفت: كار خير پدر را دنبال كنيد. گفتند: نه، بابا خير بوده، براي خودش! گاهي بچهها اينطور هستند. گفتند: خوب چه كنيم؟ گفتند: سر شب بخوابيد، سحر تا ميرود آفتاب بزند، سحر ميوهها را در انبار ببريم. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكينٌ» (قلم/24) يعني امروز، مسكيني، فقيري، نبايد وارد باغ شود. تا هوا تاريك است تمام كنيد كار را. سر شب خوابيدند. «فَتَنَادَوْاْ مُصْبِحِينَ» (قلم/21) سحر بلند شدند، گفتند: هيس، هيس، يواش يواش! پاورچين، پاورچين، يواش رفتند ديدند باغشان سوخته است. نيت كردند ندهند، خدا به آنها نداد. گناه باعث محروميت است، باغشان سوخت چون نيت كردند به كسي ندهند.
داريم «مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِيهِ وَقَعَ فِيهَا» (بحارالانوار/ج72/ص321) كسي كه براي كسي چاه بكند، خودش در آن ميافتد. داريم «مَنْ غَشَّ غُش» (كافي/ج5/ص160) كلاهبرداري كني، سرت كلاه ميگذارند. داريم به ناموس مردم خيانت كني، به ناموست خيانت ميكنند. به هر حال گناه سبب محروميت است. حالا يا دير، يا زود. اگر ديديد گناهكاري محروم نيست، زود قضاوت نكنيد.
يك ماجرا در يك مجله بود. يك مردي در خانهاش براي حفاظت يك سگي داشت. بچه شيرخواره هم در خانهاش بود. اين مرد از خانه بيرون رفت جنس بخرد و برگردد. تا برگشت اين سگ آمد لب در، پوزهي خونياش را نشان صاحبخانه داد. صاحبخانه فكر كرد اين بچه شيرخواره را پاره كرده است. فوري كلت درآورد و سگ را كشت. دويد آمد ديد بچه سالم است. منتها يك گرگي وارد خانه شده، اين سگ اين قنداق اين را برداشته، پريده بالا روي طاقچهي بالا گذاشته و خودش با گرگ درگير شده. و گرگ را تكه و پاره كرده و جان بچه را نجات داده. ميگفت: كلي نگاه كردم به سگ كه چرا من زود قضاوت كردم. آنوقت مقالهاش اين بود كه اين سگ با چشمهايش به من گفت: چرا زود قضاوت كردي؟ ميرفتي ميديدي، من كه در خانهي تو بودم. اگر من بچهي تو را كشته بودم، دريده بودم، بعد من را ميكشتي. من در راه حفظ بچهي تو سگي را پاره كردم. ببخشيد با گرگي درگير شدم.
به هر حال اگر ديديد خدا با گناهكاري كار ندارد، گذاشته براي امتحانات ثلث سوم. مثل معلم! معلم اگر شاگرد خوب باشد، فوري توبيخش ميكند. نمرهات بد است، چرا چنين كرد. اما اگر يك معلمي ديد، شاگرد لش است. اصلاً درس خوان نيست. هرزه است. اين را كار ندارد. شما بگو آقا اين معلم، شاگرد هرزه دارد ولي هيچ كاري ندارد. بابا روز آخر يك صفر به او ميدهيم، اندازهي در قوري! عجله نكن، در دست ما است. وقتي كسي در دست كسي است عجله نكنيد. «جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها» (هود/82) قوم لوط، لواط ميكردند آن هم در جلسهي علني. «في ناديكم المنكر» نادي يعني مجلس علني. گناهان علني! قرآن ميگويد: گناه كه علني شد، «جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها» شهرشان را زير و رو كرديم. عجله نكنيد.
«فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ» (نحل/26) سقف را روي سرش فرو ريختيم. پس ببينيد، «فَأَصْبَحَتْ كَالصَّريمِ» (قلم/20) يك آيه. «فخََسَفْنَا بِهِ» يك آيه، «جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها»، يك آيه، «فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ» يك آيه. «لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ» يك آيه، آيات فراواني داريم كه ميگويد: گناه باعث ميشود محروم شوي. اين براي محروميت مادي. برويم سراغ محروميت معنوي.
4- نقش گناه در سنگدلي و سياهي دل
سنگدلي؛ قرآن ميگويد: «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً» (مائده/13) قلبش قساوت پيدا ميكند. گناه باعث ميشود كه آدم «قسي القلب» شود. گناه آدم را سنگدل ميكند. بيرحم ميكند.
«خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم» (بقره/7) قرآن به بعضيها ميگويد: مهر زديم. حالا اينجا بد نيست يك چيزي را هم بگويم. اينكه ميگويند: قرآن ميگويد: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم»، طبع، خَتَمَ، خدا بر دل اينها مهر زده است، اين هم يك توضيحي بدهم. چون اگر توضيح ندهم ممكن است شبههاي شود. ميگويند خوب خود خدا مهر زده است. يك مثال: دزدي وارد خانه ميشود، ميرود در طبقهي پايين يا زير زمين. شما تا دزد را ميبيني در زير زمين رفت، ميپري در زير زمين را قفل ميكني. زنگ ميزني به كلانتري بيايد. دزد ميگويد: آقا اين در را روي من قفل كرده است. بله من در را روي تو قفل كردم. منتها چون تو با پاي خودت براي دزدي آمدي، من هم در را روي تو قفل كردم. خدا در را قفل ميكند. «طبع» يعني خدا مهر ميزند. «خَتَمَ» يعني خدا مهر ميزند. خدا مهر ميزند، به كي مهر ميزند؟ به كسي كه با پاي خودش آمده دزدي كند. اگر با پاي خودت آمدي دزدي كردي، خدا هم مچت را ميگيرد همانجا نگهت ميدارد.
محروميت معنوي، محروم از چه ميشود؟ محروم ميشود از صفاي دل. به جاي صفاي دل، سنگدل ميشود. محروم ميشود از مهر خدا. مهر خدا، قهر خدا ميشود. صفاي دل سنگدل ميشود. محروم ميشود از دعاي پيغمبر. قرآن يك آيه دارد ميگويد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَة» (توبه/103) از مردم زكات بگير، بعد ميگويد: «وَ صَلِّ عَلَيْهِم» (توبه/103) به آنها درود بفرست. امام رضا(ع) فرمود: اگر كسي خمس ندهد، ما اهل بيت به او دعا نميكنيم. دعا نميكنند، چه خبر است، مثلاً ميخواهد ده ميليونش هشت ميليون نشود. خمسش را نميدهد. خدا جبران ميكند. «فَهُوَ يُخْلِفُهُ» (سباء/39)
قرآن ميگويد. ميگويد: بدهيد جايش را پر ميكنم. ميخواهيم چه كنيم سرمايه را؟ اين همه آدم بيخانه است، اين همه آدم بيجهازيه است. اين همه آدم بيكار است. يك خرده سرمايهات را به كار بيانداز. ميخواهي چه كني؟ آدمهای بخیل گاوصندوق گوشتی هستند. گاو صندوقهایی كه در مغازهها است، فلزی است. آدم كنس و بخیل گاو صندوق چیه؟ گوشتی است. فكر هم میكند هرچه داشته باشد، به عزتش است. عزت نیست، پول عزت نمیآورد. داریم سرمایهدارانی را كه در و دیوار به آنها نفرین میكند. و داریم افراد متوسطی را كه در و دیوار به آنها دعا میكند. دعای پیغمبر، «و صل علیهم». یك چیزی به شما بگویم، مهم است. خدا به پیغمبر نگفته، دعا كن به اینهایی كه نماز میخوانند. دعا كن به اینهایی كه مكه رفتند. دعا كن به اینهایی كه روزه میگیرند. دعا كن به اینهایی كه جبهه رفتند. یكجا فقط در كل قرآن. یك جا به پیغمبر میگوید: به اینها دعا كن. به آنهایی كه در راه خدا پول میدهند. آنهایی كه زكات میدهند، میگوید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً… وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ» (توبه/103) راجع به هیچ عبادتی پیغمبر مأمور نیست از مردم تشكر كند. ولی راجع به آنهایی كه پول میدهند، میگوید: پیغمبر اینكه پول داده از او تشكر كن.
محروم از محبوبیت، موضوع بحث چیست؟ گناه سبب محرومیت است. محبوب نیست. محبوبیت! دوستش ندارند. مردم دوستش ندارند.
محروم از آرامش؛ آدمی كه پول میدهد یك آرامشی هم دارد. ببینید وقتی شما یك غذایی میخوری، بغل دستیات همه با هم میخورند، یك آرامشی داری. اما اگر شما غذا میخوری و همه نگاهت میكنند. اگر آدم یك جو وجدان داشته باشد، این غذا به دلش نمیچسبد. چون میگوید: من میخورم و همه نگاه میكنند. و لذا گفته اگر به فقرا كمك كنی، خودت هم شخصیتت تثبیت میشود. «وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (بقره/365) تثبیت یعنی ثابت شدن. «وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی از طرف درون و وجدان هم خودت را تثبیت كردی.
یك پدر بزرگی كه به بچهها و نوههایش عیدی میدهد، خود پدربزرگیاش هم تثبیت میشود. اما اگر پدربزرگی كنس بود، این نوهها آمدند و رفتند و نگاهش كردند، هیچی نداد. این پدربزرگی خودش هم لق است. تو چه پدربزرگی هستی كه پدربزرگها باید پول خرج كنند. امام سجاد میگوید: خدایا، وقتی پدر بزرگ شدم پول مرا زیاد كن. چون تولیدم كم میشود و خرج سنگین میشود. «وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِكَ عَلَيَّ إِذَا كَبِرْت» (صحیفه سجادیه/ص92) «كبرت» یعنی وقتی كبیر شدم، بزرگ شدم، «أَوْسَعَ رِزْقِكَ» بیشترین رزق را به من بده، وقتی پیر شدم. و لذا اینهایی كه پدربزرگ هستند و مادر بزرگ هستند، بچههای فهمیده باید ایام عید یك پولی به اینها بدهند. بگویند: آقاجان، مادرجان، تو پدر بزرگی، مادر بزرگی، نوهها دورت جمع میشوند، نفری یك مبلغ به اینها بده. نگذارند كه بچهها نگاه عیدی كنند و پدر بزرگ نداشته باشد و خجالت بكشد.
5- وظيفه فرزندان در رسيدگي به والدين نيازمند
یك پدر و پسری با هم دعوایشان شد. آمدند نزد پیغمبر، گفت: خوب چه مشكلی دارید؟ پدر گفت: آقا این جوان من وقتی بچه بوده، تا جوانی خودم پولش دادم. حالا این به پول رسیده و من از كار افتادم. آنوقت این به من كمك نمیكند. پیغمبر فرمود: اگر سنگ از این بیعاطفگی گریه كند، جا دارد. سنگ گریه كند! چون پسر وقتی پول ندارد، به پدر و مادرش بگوید: پول بده، خجالت نمیكشد. اما پدر خجالت میكشد به بچهاش بگوید: پول بده. بچه خجالت نمیكشد، آقا پول بده. ولی پدر خجالت میكشد. وقتی خجالت بكشد، رویش نمیشود بگوید. وقتی رویش نمیشود بگوید، شما معرفت داشته باش. من باید معرفت داشته باشم.
350 تا «اعوذ» داریم. یعنی خدایا پناه میبرم از این تلخی. به خدا پناه میبریم. یكی این است خدایا پناه میبرم كه پیر شوم و نیازم به بچهام باشد. پیداست خیلی سخت است كه آدمهای پیر، سالمند، نیاز به بچهشان داشته باشند. و چه خوب است اگر مورد اطمینانی هست، یك مبلغی آقازادهها به حساب پدر واریز كنند، این پدر وارد مضاربه بشود نه ربا. ربا حرام است. بگو: آقاجان مثلاً این چند میلیون را داشته باش. شما با آن كار كن، ماهیانه اینقدر به ما بده، كه پدر ماه به ماه به من نگوید. این غلط است كه بگوید: آقا من رفتم، اگر پول خواستی زنگ بزن. عارش میشود زنگ بزند. مادر مریض هستی؟ این پول، تاكسی تلفنی! بابا خودت او را دكتر ببر. مگر تو بچه بودی، مادرت نبرد دكتر، حالا مادرت پیر شده تو او را دكتر ببر. پولش بدهی تاكسی تلفنی كه كار بچه را نمیكند. او در دلش باشد كه بچهام مرا دكتر برد. قرآن هم میگوید: خودت ببر، «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» (بقره/83) نمیگوید: «و الی الوالدین»، «بال» بای الصاق، یعنی احسان با دست خودت باشد نه با واسطه. قاشق غذا را در دهان مادرت بگذار. نه اینكه برنج و روغن را بفرستی. برنج و روغن را بفرستی، این «بال» نیست. «و الی الوالدین احسانا» این «بال» یعنی چسبیده باشد. یعنی با دست خودت قاشق را در دهان مادرت بگذار. خودت پول در جیب مادرت بگذار.
6- نقش گناه در سختي جان دادن
محروم میشود از آسان مردن. آدمهایی كه گناه میكنند، لحظهی مرگ میبینند نفس میآید میرود، حالا الآن یادم آمد. اگر قبلاً یادم بود از نهجالبلاغه میآوردم. فارسیاش را میگویم. روح دارد از بدن جدا میشود. میرسد به استخوان اینجا. «يَنْظُرُ بِبَصَرِه» چشمهایش میبیند اینهایی كه بالای سرش هستند. حرفهایشان را هم میشنود. مغزش هم كار میكند. مغز كار میكند، حرفها را میشنود، چشم هم میبیند، اما دیگر زبانش طاقت ندارد جواب بدهد. كم كم روح بیرون میآید از گوش و از چشم و از مغز. آنوقت آن لحظهی آخر میگوید: «يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَه» (نهجالبلاغه/ص159) با عمرم چه كردم؟
لحظههایی هست كه قرآن بخوانم. میگوید: «هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ» (حاقه/29) من سلطنت داشتم، قدرت داشتم. مدیر كل بودم، وكیل بودم، وزیر بودم، رئیس جمهور بودم. پول داشتم، زور داشتم، «مَا أَغْنىَ عَنىِّ مَالِيَهْ» (حاقه/28) مال داشتم. خاك بر سرم كنند. هیچ دردی را دوا نكردم. «هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ»، «مَا أَغْنىَ عَنىِّ مَالِيَهْ». یك محرومیتهایی داریم. اما حدیث داریم مؤمن كه میخواهد بمیرد، انگار گل بو میكند. او بدترین حالش است، او بهترین حالش است. حدیث داریم مؤمن كه میخواهد بمیرد، انگار لباس كثیفش را درمیآورد و لباس تمیز میپوشد. آدم فاسد كه میخواهد بمیرد، انگار لباس تمیز را درمیآورد، لباس چرك بر او میپوشانند.
«وَ قيلَ مَنْ راقٍ» (قیامت/27) آن لحظه میگویند، به كه بگوییم؟ دكترا آمد فایده نداشت. دیگر چه كنیم؟ به كه بگوییم؟ «مَنْ راقٍ» یعنی كیست كه این را نجات دهد؟ «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ» (قیامت/28) خودش هم میبیند كه دارد میرود و نفسهای آخر است. «فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلىَ» (قیامت/31) نماز نخواندم. من كه با هركس و ناكسی حرف زدم، خوب پنج دقیقه هم نماز میخواندم. اینقدر اسیر! خوب ناهاری كه یك بعد از ظهر میخوردی، غروب میخوردی. سالی 335 روز را بخور، 30 روز ناهارت را پنج ساعت عقب بیانداز. اینقدر جلوی شكم اسیر بودی؟ تو مرد بودی، تو انسان بودی؟ 4 ساعت عقب نیانداختی؟ «فَلَا صَدَّقَ» تصدیق نكردم، «وَ لَا صَلىَ» نماز نخواندم. «وَ لَكِن كَذَّبَ وَ تَوَلىَ» (قیامت/32) این صحنهها همه متن قرآن است. یا متن نهجالبلاغه است، شوخی نیست. ما خودمان را هم به غفلت بزنیم، كار خودش را میكند. اگر شما ندانی این زهر است، بخوری نمیتوانی بگویی: والله من نمیدانستم. چه میدانستی، چه نمیدانستی زهر آدم را میكشد.
كسی آمد گفت: آقا من قرآن میخوانم، فارسیاش را بخوانم. من كه عربی نمیفهمم. حالا كه عربی نمیخوانم، پس فارسیاش را بخوانم. گفت: كار به دانستن نیست. قرآن اثر خودش را دارد، چه بفهمیم، چه نفهمیم. عسل خاصیت خودش را دارد. اگر كسی عسل بخورد و نداند آثار عسل چیست. اگر شما ندانی فایدهی عسل چیست، عسل فایدهی خودش را دارد. و لو شما ندانی. ندانی این زهر بد است، ضرر خودش را دارد، ولو ندانی. آثار عبادتها مربوط به دانستن ما نیست.
پارسال یك عده روزه خوردند، یك عده هم روزه گرفتند. یك عده زنده هستند، یك عده مردند. آنهایی كه مردند و روزه گرفتند، رو سفید هستند. آنهایی كه مردند و روزه خوردند… این همه پول داری یك مكه برو. شما سه تا بچه داری، حالا فرض كن چهار تا بچه داشتی. شما كه سه تا بچههایت رونق است، خوب اگر بچهی چهارمی داشتی برایش خانه و ازدواج راه نمیانداختی؟ همان كاری كه برای بچه چهارم انجام میدهی، برای یك مسلمان هم انجام بده. فرض كن یكی از بچههای مردم، بچهی شماست.
محروم از عاطفه، محروم از صفای دل، محروم از مهر خدا، محروم از دعای پیغمبر، محروم از محبوبیت، اینها… گناه سبب محرومیت است. آنجایی هم كه میبینی از گناهكار تجلیل میكنند، دوستش ندارند. ممكن است یك پولدار را، سلام مخلصم، قربان شما. بله سلام وعلیك میكند اما «من الرحمه» نیست. مخلص جیبش است. قرآن میگوید: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة» (اسراء/24) به پدر و مادرت از روی رحمت، آخر گاهی وقتها آدم پدر و مادرش را احترام میكند كه با تاكسی او را ثبت اسناد ببرد، زمین را به اسمش كند. یك هفته، دو هفته، یك ماه، دو ماه، یك مدتی قربان پدر و مادر میروند، شیرین زبانی میكند برای چه؟ برای اینكه بعد او را محضر ببرد، این خانه را به اسم این كند. نه، این حقهبازی است. قرآن نمیگوید از روی حقهبازی به پدر و مادر «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ» یعنی بال تواضعت را برای پدر و مادر باز كن، «مِنَ الرَّحْمَة» نه «من الشیطنه» یعنی براساس محبت.
7- نقش گناه در محو نيكيها و بطلان اعمال
محروم از ثمرهی عمل، آدمهایی كه گناه میكنند عملشان باطل است. چون گناه و عبادت هردو در هم اثر دارد. گناه خوبیهای را از بین میبرد. گاهی خوبیها گناه را از بین میبرد. قرآن میفرماید: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول» (محمد/33) گوش به حرف پیغمبر بدهید. بعد میگوید: «وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُم» (محمد/33) عملتان را باطل نكنید، یعنی چه؟ یعنی اگر گوش به حرف پیغمبر ندهید، كارهایی كه كردید باطل است. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» (بقره/264) اگر بر فقیر متن گذاشتی كه من پولت دادم، من جهازیهات را، من، من… هی من، من كردی. روی افراد منت گذاشتی، آن خدمتی كه كردی، از بین میرود. منت یك گناه است. با گناه منت تمام خدمات از بین میرود. قیامت محروم از لطف خدا میشود. «وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى» (طه/126) روز قیامت مورد فراموشی قرار میگیرد.
محروم از دیدن، روز قیامت افرادی نابینا هستند. میگوید: خدایا من در قیامت چشم نداشتم. چرا اینجا كور خلق شدم؟ «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى» (طه/125) عربیهایی كه میخوانم قرآن است. چرا من را محشور كردی در حالی كه «اعمی» نابینا هستم. «وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً» (طه/125) من در دنیا چشم داشتم. چرا اینجا نابینا هستم؟ میگوید: برای اینكه در دنیا چشم داشتی، حق را ندیدی. حوادث قیامت فتوكپی حوادث دنیاست. بنده از اینجا زبانم دراز میشود، از ساری یك نفر را نیشابور میگزم. از نیشابور یك نفر را مراغه غیبت میكنم. در مراغه یك نفر را در یك استان دیگر… این زبانی كه اینقدر دراز میشود كه از اینجا یك نفر را غیبت میكنم، داریم روز قیامت زبان دراز میشود، مثل نخ، مثل طناب زمین میافتد و مردم هی لگد میكنند. چون زبانی كه اینجا دراز شد، آنجا هم دراز میشود. زبان دراز، آنجا زبان درازی، آنجا میشود. كسی كه حق را دید، تو ندیدی، نشنیدی، صدای اذان را نشنیدی؟ پایت را در مسجد نگذاشتی؟ سال میآید و میرود هر روز صدای اذان را خوب… «حی علی الصلاة». اگر كسی صدای اذان را بشنود و مسجد نرود، باید خودش، خودش را آدم بیادبی تلقی كند. ما كاره ای نیستیم بگوییم كه بیادب است يا با ادب؟ من اگر یك بچهای داشته باشم، كنار من نشسته باشد. بگویم: آقا زاده! سرش را بلند نكند. آقازاده، عزیز، پسرم، دخترم، خانم، آقا، هرچه صدایش بزنم، سرش را بلند نكند. شما چه میگویید؟ میگویید: این آقای قرائتی كه بلبل زبانی میكند در تلویزیون، بچهاش كنارش بود هرچه صدایش زد، بچهاش سرش را بلند نكرد. یعنی این در بچهی خودش اثر ندارد، میخواهد در تلویزیون مردم و جامعه را هدایت كند؟ برو دنبال كارت! تو بچهی خودت را هدایت نكردی. حالا شما چه؟ «حی علی الصلاة»، نمیآیم. «حی علی الفلاح»، نمیآیم. «حی علی خیر العمل» نمیآیم. «قد قامت الصلاة»، نمیآیم. عجب آدم بیادبی است. من بچهام را صدا بزنم، گوش ندهد میگویند: بیادب! بچهاش بیادب است. چقدر خدا به شما صدا زد. تلفن هركس و ناكسی تا زنگ میزند، برمیداری. تلفن خدا زنگ میزند.
8- لذت گناه، مانع چشيدن حلاوت عبادت
محروم از لذت عبادت. حدیث داریم كسی كه گناه میكند اول چیزی كه خدا از او میگیرد، مزهی عبادت را نمیچشد. برایش عبادت مزه ندارد. كی میشود ماه رمضان تمام شود. كی میشود تمام شود. نمازه را خواندیم راحت شدیم! گیر افتاده بودیم. برو مكه برگرد راحت شوی! هی نگویند تو واجب الحجی، چرا نمیروی؟ راحت شوی. گیر كرده. حدیث داریم اول چیزی كه از گنهكار، خدا سیلی كه به گنهكار میزند این است كه عبادت برایش مزه ندارد. مثل آدمی كه مریض است، غذای مطلوب هم كه میگذاری بدش میآید. هستند آدمهایی كه غذا خیلی مطلوب است، اما این چون مریض است از غذای خوب هم بدش میآید. میگویند وقت تمام شد. حرفهای ما تمام نشد.
دنیا میگذرد. دنیا غنچه است. «زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا» (طه/131) غنچه یعنی چه؟ یعنی برای هیچكس گل نمیشود. همهی امكانات میگذرد، از فرصتها باید استفاده كنیم. یكی از گناهان بزرگ تلف كردن وقت است. این گناهی است كه پیدا نیست. ما فكر میكنیم گناه دزدی و… وقتی به كسی میگوییم: گناه كردی، میگوید: من چه گناهی كردم؟ آدم كشتم؟ از دیوار كسی بالا رفتم؟ یعنی گناه را در دو چیزی میدانند. ادم كشتن، از دیوار كسی بالا رفتن. نه آقا همین كه عمرت تمام میشود بزرگترین گناه است. آقا دائم دعا بخوانیم، چه كسی گفته دائم دعا بخوانیم. دائم درس بخوانیم. چه كسی گفت؟ امام رضا فرمود: عمرتان را چهار قسمت كنید. بخشی برای لذت، لذت حلال. صبح تا شب میخواهید لذت ببرید. هیچ به فكر كارت نیستی. هر عضوی یك سهم دارد. بعضیها فقط به كلهشان میرسند. همهاش مطالعه میكنند تا مرز دیوانگی. چند رقم بیماری گرفته ولی خوب باسواد است. بعضیها دائم به عضوهای دیگر میرسند. اصلاً هفته و سال میآید میرود، یك كتاب مطالعه نمیكند.
من رفتم نزد استادم گفتم: در روایات داریم امامان ما به افراد میگفتند: «عظنی» موعظه كنی. امام كه نیاز به موعظه ندارد. پس چرا به یارانش میگفت: تو مرا موعظه كن. استاد ما، خدا رحمتش كند آیت الله اشتهاردی، ایشان گفت: همین سؤالی كه تو از من كردی، من هم در جوانیام از استادم كردم. كه امامان ما كه نیاز به موعظه ندارند. چرا به مردم میگفتند: موعظه كن؟ استاد ما گفت: هر عضوی یك عبادتی دارد. گوش دادن هم یك عبادت است. كه آدم حرف حق را گوش بدهد. اگر امامها دائم میخواستند بگویند، از عبادت زبان كامیاب بودند. اما از عبادت گوش محروم بودند. آقا بگو حرف حق بزن، من گوش بدهم. من سراغ دارم، مطهری را كه میآمد منزل یك طلبه میگفت: تو حرف بزن من گوش بدهم. میگفت: آقا من شاگرد، شاگرد شما هستم. میگفت: هرچه هستی. من میخواهم حرفهای تو را گوش بدهم گوش دادن خودش یك عبادت است. مسؤول مملكتی، گوش بده. بعد بگوید: آقا گوش دادم، نمیتوانم انجام بدهم. میگوید: خوب همین مقداری كه به حرف من گوش دادی، باز هم متشكر هستم. بالاخره تخلیه شد. گوش دادن ناله عبادت است. گوش دادن دردهای مردم عبادت است. گوش دادن موعظه عبادت است. ممكن است حرفی كه آقا روی منبر میزند، بلد باشی، اما باز هم گوش بدهید.
خدایا، تو را به حق محمد و آل محمد، از همهی گناهانی كه ما را محروم میكند، از نعمتهای مادی، از نعمتهای معنوی، هر گناهی كه سبب محرومیت و حسرت ما است، از ما برطرف بفرما. آنچه تا حالا خلاف كردهایم، گذشتهی ما را ببخش. از الآن تا ابد لحظهی گناه دست همه ما را بگیر.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»