متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش: 01/05/91
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رمضان 91 در استان مازندران بحثها ضبط ميشود. موضوع بحث به مناسبت اينكه پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود: بهترين كار در ماه رمضان ترك گناه است، ميخواهيم راجع به گناه صحبت كنيم. كتابي هم راجع به گناهشناسي است، 25، 26 سال پيش نوشته شده كه آن هم بحثهاي تلويزيون بود، منتهي حرفهاي جديد زيادي جمع كردم كه در آن كتابها نيست.
موضوعي كه الآن داريم اين است كه آثار و عواقب گناه چه ميشود، 50، 60 مورد است. در يك جلسه شش موردش را گفتم. ببينيم در اين جلسه چند تا را ميگوييم. موضوع: آثار گناه. شش مورد را گفتيم.
1- نقش گناه در هلاكت اقوام پيشين
7- گناه سبب هلاكت ميشود. قرآن ميفرمايد كه: «فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» (انعام/6) ذنوب، ذنب، يعني گناهان. ما فلان قبيله را به خاطر گناه نابودشان كرديم. «فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ».
«أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً» (حجر/74) به جاي باران، سنگ از آسمان بر سر اينها ريختيم. قوم لوط! «مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا» (عنكبوت/40) به خاك فرويشان برديم. بعضيها را! «مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَة» (عنكبوت/40) با صيحه عدهاي را نابود كرديم. «وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا» افرادي را مثل فرعون و دار و دستهاش غرق كرديم. «فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِم» (شمس/14) آيات زيادي در سراسر قرآن هست، كه گناه سبب بدبختي ميشود. حالا اينجا يك سؤال، پس چرا خيليها گناه ميكنند و خدا كاري با آنها ندارد؟ شما كه ميگويي: اگر گناه كنيد خدا هلاك ميكند.
ما سه رقم هلاكت داريم. انواع هلاكتها، 1- فوري 2- با تأخير 3- در قيامت
براي هر سه مورد آيه داريم. يك آيه داريم «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ» اين مصيبتهايي كه شما پيدا ميكنيد، «فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ» (شوري/30) به خاطر كارهايي است كه كرديد. اين آيهي قرآن است. «ايدي» يَد، يَد را كه ميدانيد يعني چه؟ دست. «كَسَبَت» هم يعني كسب كرده، سراغش رفته است. مصيبت هم كه ميدانيد يعني چه. اين مصيبتها و دردسرها به خاطر كارهايي است كه با دست خودتان كسب كرديد. اين يك عده.
يك عده را قرآن ميگويد: فعلاً كاري با آنها نداريم. «جَعَلْنَا» را ميدانيد يعني چه؟ «مَهلَك» هم يعني هلاكت. «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً» (كهف/59) يعني عجله نكن، يك موعدي، باشد بعد. بگذار بگويند، جاويد شاه، بعد ميگويند: مرگ بر شاه! عجله نكنيد يك موعدي دارد.
بعضيها را قرآن گفته اصلاً در دنيا كاري با آنها نداريم. «أَنَّما نُمْلي لَهُمْ» (آلعمران/178) يعني مهلت ميدهيم تا روز قيامت. آنوقت روز قيامت به حساب آنها ميرسيم.
2- سه گونه برخورد با گنهكار
يك مثالي در اين زمينه دارم براي شما بزنم. شما چاي كه ميخوري، وسط چاي خوردن عطسهات ميگيرد. تا عطسه ميكني، اين استكان كه تكان خورد، يك ذره چاي به عينك ميريزد. يك قطره چاي به لباست ميچكد، يك قطرهاش به فرش ميچكد. خود شما سه تا برخورد ميكنيد. اگر عينكت بود، فوري دستمال كاغذي درميآوري و پاك ميكني. اگر لباست بود، ميگويد: باشد ميرويم خانه با ماشين يا دست ميشويم. اگر به قالي چكيد، ميگويي: حالا باشد شب عيد. سه تا قطره چاي، سه جا ميچكد خود شما سه تا سياست روي آن داري. يكجا فوري، عينك. يكجا باشد بعد، لباس. يكجا باشد آخر سال، قالي. منتهي هرچه عقب بيافتد خطرش بيشتر است. اگر فوري باشد با دستمال كاغذي است. اگر عقب بيافتد سختتر از دستمال كاغذي، مشت و مال. اگر به قالي چكيد و آخر سال ديگر با دسته بيل است. قالي را دمر ميكنند، لگد و بيل، يعني هرچه كيفر عقب بيافتد، جريمهاش بيشتر است. الآن بعضي بانكها و دولت هم اين كار را ميكند. گاهي يك چيزي را تعيين ميكند، اگر فوري دادي ارزان حساب ميكند، ديرتر دادي، بيشتر. اگر ندادي جريمهاش را هم روي آن ميكشد.
اين سه مورد را هم آيهي قرآن داريم. «فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ» يك آيه است. «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً» يك آيه است. «أَنَّما نُمْلي لَهُمْ» آيهي ديگر است. سه تا آيه براي سه برخورد.پس نگوييد آقا فلان كشور كه اصلاً مسلمان نيستند دائماً باران ميآيد. چرا در كشور ما باران نميآيد؟ ميگوييد: زكات نداديد. خوب فلان كشور اصلاً زكات كه ندادند هيچ، خمس هم ندادند، نماز هم نخواندند، دين هم ندارند. چطور خدا به آن بيدينها راحت باران ميآيد، حالا ما به خاطر اينكه زكات نداديم بايد گوسفندان ما از بين برود؟ بايد خشكسالي شود؟ شما چون بلوري، لطيفي، خدا زود كيفرت را ميدهد. شاه چون جنايتكار است، صبر كنيم پيمانهاش پر شود، يك عده از همينجا ميروند به قيامت.
اگر ديديد، جنايتكاري، ظالمي، گناهكاري را خدا كاري ندارد، فكر نكنيد خدا يادش رفته. «وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» (مريم/64) ما اينها را فراموش نميكنيم. دوربينهاي مخفي خدا «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) دوربينهاي خدا در كمين است.
گناه سبب هلاكت است. اين نكته هفتم.
3- رسوايي گنهكار در دنيا
8- گناه سبب رسوايي است. البته خدا ستار العيوب است. اما گاهي هم مشت را باز ميكند و حال گيري ميكند. آيهاش چيست؟ «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» (طه/121) به آدم وحوا گفتند: از اين گياه نخور. خورد! همه لباسهايش ريخت. اين پيداست بيحجابي و لخت بودن اولين سيلي است كه خدا به بشر ميزند. تمدن نيست، سيلي است. اگر برهنگي تمدن باشد كه حيوانها برهنه برهنه هستند، ديگر اصلاً هيچي ندارند. برهنگي تمدن نيست. «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» رسوايي! گاهي وقتها خدا ستار العيوب است اما گاهي هم مشت را باز ميكند كه به آدم بگويد: فكر نكن من يادم رفته است. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
يك ساعت خيلي قشنگ جيبي در يك اتاقي بود، مهمان نگاه به اين ساعت كرد، ديد خيلي ساعت ظريف و قشنگي است. دهانش پر از آب شد و اين را در جيبش گذاشت. صاحبخانه آمد و ديد ساعت نيست و گفت: اينجا ساعت بود. مهمان گفت: نميدانم. وسط غذا خوردن اين ساعت در جيب اين مهمان زنگ زد. خدا يكباره مچ ميگيرد.
من از قم به تهران ميرفتم، نزديك بهشت زهرا پليس راه است. ديدم مغرب است، گفتم: نماز بخوانم. تا وارد شديم در آن مسجد نماز بخوانيم، اين سربازها و پرسنل پليس راه هم گفتند: نماز جماعت بخوانيم. ما يك نماز جماعت بيست، سي نفري شروع به خواندن كرديم. وسط دو نماز گفتند: حاج آقا، بدو! گفتيم: چه شده؟ ماشينمان را دوبله پارك كرديم، راه بندان است، چيست؟ بدو! خوب بفرما چيه؟ گفتند: اين دختر كيه؟ گفتم: نميدانم كيه. حالا اين دختر كه بوده. ما از كجا ميآييم؟ ما از قم ميآييم. يك دختر و پسر سوار يك اتوبوسي شدند، بروند سمت قم و اصفهان و شيراز و آن منطقهها، در ماشين اينها خيلي با هم شوخيهاي ركيك داشتند. مسافرها گفتند: آقا حتي اگر نامزد هستيد، در فضاي عمومي حيا كنيد. گفتند: به شما ربطي ندارد. مسافرها ناراحت ميشوند و به راننده ميگويند: اينها خيلي هرزه هستند. راننده اينها را ميبيند و ميگويد: هيچي نگوييد، پليس راه تحويلشان ميدهيم. آن ماشين از تهران ميآيد و ما هم از قم ميرويم. پليس راه، راننده ميگويد: ضمناً يك دختر و پسري هستند اينها خيلي هرزه هستند. پليس اينها را صدا ميكند ميگويد: شما كه هستيد؟ ميگويد: من فلاني هستم. ميگويد: چرا چنين ميكني؟ ميگويد: به شما ربطي ندارد. من خويش و قوم آقاي قرائتي هستم. ميگويد: كدام قرائتي؟ ميگويد: همين كه در تلويزيون است. ميگويد: حالا اگر قرائتي آمد و گفت: تو خويش و قوم من نيستي. گفت: پيدايش كن و بگو من نيستم. گفتند: حاج آقا بدو! (خنده حضار) و ما آمديم و نگاه كرديم و گفتم: والله من نميدانم اين كيه! ببينيد حالا اگر هركس بود، ميگفت: ببين اين آخوندها كه اينقدر به همه سفارش ميكنند، خويش و قوم خودشان را ببين چه كاره هستند؟ همينطور ميگويند.
از دوستان ما يكي آمد و گفت: سوار ماشين شو با تو كار دارم. گفتم: چه كار داري؟ گفت: سوار شو. گفتم: خوب بگو چه كار داري؟ گفت: رفتم تجريش فلان خيابان گل بخرم، گل خيلي قشنگ بوده، تا گفتم: قيمتش چند است؟ گفت: اينقدر من سوت كشيدم. گفت: چرا سوت ميكشي؟ گفتم: خيلي گران است. گفت: همين آقاي قرائتي كه در تلويزيون است، چهل تا از اين گلها را براي خانهي خودش خريده است! بيا برويم بگوييم: آقاي قرائتي يك گلدان هم نخريده. گفتم: بابا يك فتنه ميشود. حالا شما باشي ميگويي: به خدا گل فروش گفت از خودم خريد! گل فروش گفت از خود من خريده! در سايتها آمده! باسمه تعالي غلط كرده كه آمده. مگر هرچه در سايتها آمد درست است؟ سايت مثل ديوار كوچه است. هم ميشود روي آن نوشت، زنده باد! هم ميشود نوشت: مرده باد! ما گاهي وقتها اينقدر عوام هستيم، كه فكر ميكنيم اگر يك چيزي روي سايت آمد، حتماً… سايت يعني ديوار كوچه. روي ديوار كوچه هم ميشود دروغ نوشت، در روزنامه هم نوشتند، باسمه تعالي دروغ است.
عكسش را ديدم. عكسها را الآن با اين امكاناتي كه هست، مونتاژ ميكنند. ميتوانند يك آدم پوشيده را برهنه كنند. در يك دريايي، كنار يك زني دارند لخت شنا ميكنند. با كامپيوتر الآن همه چيز را ميشود، بنابراين مواظب باشيم، گاهي خدا مچ را باز ميكند. البته عرض كردم خدا ستار العيوب است. اما اگر كسي فكر ميكند كه خدا خواب است، «وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا».
4- بيبركت شدن عمر و مال در اثر گناه
9- گناه باعث ميشود مال بيبركت شود. پول هست اما بركت ندارد. آيهاش اين است: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا» (بقره/276) قرآن گفته: من قرض الحسنه را بركت ميدهم، از ربا بركت را ميگيرم. داشتن زياد نيست. من در يك جلسه گفتم: سگ چند تا چند تا بچه ميآورد، اما شما يك گله سگ نديدي. گوسفند يكي يكي ميزايد، چقدر گلهي گوسفند ميبيني. گاهي وقتها يكي يكي ميزايد، گله گله هست، گاهي پنج تا پنج تا ميزايند شما يك گله سگ نميبيني. بركت غير از داشتن است. شن بيابان هم زياد است، اما هر كثيري، كوثر نيست. كثيري، كوثر است كه بركت داشته باشد. خيليها پول دارند، از عمرشان خير نميبينند. اتاق مهمانخانه درست كرده، به! چه اتاقي! سال ميآيد و ميرود يك گرسنه در اين اتاق سير نميشود. آدم هم هست اتاقش موكت است، خانهاش هم خيلي خانهي سادهاي است ولي مرتب ميآيند گرسنهها سير ميشوند.
من يه يك كسي گفتم: خدا طول عمرتان بدهد. گفت: خدا عرض عمرت بدهد. گفتم: طول، او گفت: عرض! فكر كردم متلك گفت. ديدم حرف خوبي است. طول عمر مهم نيست، عرض عمر مهم است. آدم داريم هشتاد ساله است، هيچ كار خيري در زندگياش نكرده است. هشتاد سالههاي پاي تلويزيون! شصت سالهها، هفتاد سالهها، هشتاد سالهها، سنتان اكثرش تمام شده است. پيش بيني هم نميشود كرد. در قرآن چهارده مرتبه كلمهي «بَغْتَة» آمده است. «بَغْتَة» چهارده مرتبه اين كلمه آمده است. ممكن است سال ديگر آدم نباشد. ممكن است ماه رمضان آخر عمرمان باشد. به ما گفتند: نماز كه ميخوانيد فرض كنيد نماز آخر است. حالا نماز را روزي 5 بار ميخوانيم، ولي ماه رمضان اگر بچههايت را به سلامتي عروس كردي، پسرهايت را به سلامتي داماد كردي، ذخيره نكنيد. يك باقيات الصالحاتي بسازيد. ما مدير حوزهي علميهي قم ميگفت، حالا يادم نيست، هزار تا، دو هزار تا، كمتر، بيشتر، آمارش را نگويم يك موقع خلاف نشود. ميگفت: هزارها جوان عزيز ميآيند طلبه شوند، ما خوابگاه نداريم ردشان ميكنيم. ما خيلي در تبليغ عقب هستيم. صدها مدرسهي علميه ميخواهيم. حالا خيرين مدرسهساز مشكل آموزش و پرورش را حل كردند. خيرين حوزهي علميهساز داشته باشيم. يك حوزهي علميه بسازيد. مدرسه دارالشفاء را يكي ساخته، در آن امام پيدا شده است. مدرسهي حجتيه را ساخته، در آن چقدر علما، مقام معظم رهبري، آيت الله بهشتي، چه و چه و چه… يك مدرسه بسازيد، اين باقياتالصالحات باشد. اگر پسرهايتان، دخترهايتان، نيازي ندارند روي پاي خودشان هستند، البته بايد براي آنها ارث گذاشت، اما يك چيزي هم براي خودت بگذار. خيلي جاها مسجد نداريم.
الآن كه با شما صحبت ميكنم، سراغ دارم جايي را كه حدود چهل هزار نفر هستند، سه، چهار تا مسجد دارند. لااقل هر سه چهار هزار نفري، يك مسجد دويست متري ميخواهد.
5- توسعه ساخت مسجدهاي ساده و محكم
مشكل ما هم اين است كه مسجدهاي سلطنتي ميسازيم. گير ما اين است. مسجد بايد ساده باشد، نه سلطنتي. با يك مسجد سلطنتي ميشود ده تا مسجد ساده ساخت. ما ميرويم يك جا را قالي كنيم، بعد ميبينيم باقيها روي خاك نشستند. بابا موكتش كن كه به همه برسد. من دست خط امام را ديدم. امام نوشته بود كه مصلاي تهران را محكم و بزرگ بسازيد. بدون هيچ گونه تزئينات. اين بدون هيچ گونه تزئينات عمل نشد. رفتند مصلاي شيك بسازند، سي سال است هنوز افتتاح نشده است. كارخانهي پنير گلپايگان بيست سال است افتتاح شده، مصلاي تهران هنوز افتتاح نشده است. تزيين كه شد، زمان ميبرد. پول ميبرد، سليقههاي مختلف پيش ميآيد. محكم باشد، بزرگ هم باشد، اما بدون تزيين! ما در مسجد عقب هستيم. حالا امسال الحمدلله گفتند: مجلس يك كاري كرده پول آب و برق را نگيرد يا كم بگيرد. منتهي بعد از سي سال دير شد. ما بايد روز اولي كه انقلاب كرديم، ما برق پارك را مفت ميدهيم، آنكه ميخواهد تخمهي كدو بشكند، زير برق مفت تخمه بشكند. آنكه ميخواهد بگويد: الله اكبر! پول بدهد بگويد الله اكبر! آخر اين بد است. اين براي نظام بد است. دير ميجنبيم.
يك كسي ميگفت: پسر دارم نابغه. گفتند: چطور؟ گفت: 18 ساله شده تازه به بابايش ميگويد: مامان! حالا ما در بعضي جاها خواب هستيم، بعضي جاها دير ميرسيم. مثل ميوههايي كه جمعه آخر ميرسد. يك خرده زودتر. ممكن است دير شود، ممكن است ماه رمضان سال ديگر، من نباشم، شما نباشيد. هر كدام وضع ماليتان خوب است، بچههايتان روي پاي خودشان هستند، مقداري ارث بگذاريد يك چيزي بسازيد. نه آنجايي كه خودت ميخواهي، آنجا كه نياز است. آخر يك كسي نزد من آمد و گفت: من مي خواهم در روستاي خودم بسازم. گفتم: روستاي شما چقدر جمعيت دارد؟ چند نفر در اين جاده ميرود؟ ببينيد كجا نياز است، نه كجا هوس است. اگر دنبال هوست باشي، صدها ميليون هم خرج كني در قيامت دستت خالي است. ميگويند: براي هوس بود. براي ما نبود. بپرسيد از امام جمعهي شهر، از علماي شهرتان. آقا الآن چه نياز است؟
بعضي وقتها ما كار دولت را ميكنيم. دولت مثلاٌ بايد در اين منطقه يك آزمايشگاه بسازد، درمانگاه بسازد، اورژانس بگذارد. ميآييم زكات جمع ميكنيم اورژانس ميخريم. به تو چه! هركسي كار خودش را بكند.
يكوقت يك طلبه ايستاده بود كنار اين رؤساي ارتش سان ميديد. به يكي از اين سربازها گفت: سفت پا بزن! گفتم: به تو چه؟ بايد فرماندهاش به او بگويد. تو اصول دينت را بگو. كارهاي نظامي را آخوند ميكند. كارهاي آخوند را نظامي ميكند. قاطي پاتي شده. هركس كار خودش را بكند. از امام ياد بگيريد، رهبر انقلاب بود، روضهاش را آقاي كوثري ميخواند. اگر آقاي كوثري ميخواست رهبر انقلاب شود و امام ميخواست روضه بخواند، همه چيز به هم ميريخت. هركسي كار خودش را بكند.
پول زكات بايد خرج فقرا شود. چقدر جوان داريم كه اگر پول داشته باشد داماد ميشود. دختر است، ميخواهند او را ببرند، جهيزيهاش جور نيست. پول زكات اولش بايد خرج فقرا شود. درمانگاه و غسالخانه، غسالخانه را بايد شهرداري بسازد. پول آب و برق را بايد دولت بدهد، به دليل اينكه براي پارك ميدهد، براي مسجد هم بدهد. ما گاهي وقتها نميدانيم. يك كارهايي روي زمين مانده است. 22 تا واجب زمين مانده را من نوشتم به مقام معظم رهبري دادم، حدود 23 سال پيش. گفتم: آقا اينها 22 واجب فراموش شده است. ايشان زيرش نوشت: باسمه تعالي، جناب آقاي قرائتي شما خودتان دنبال كنيد، من هم كمك ميكنم. يكي مسألهي نماز در جادهها بود، نماز در آموزش و پرورش بود. يكي زكات بود، يكي تفسير بود، يكي كتابهاي درسي بود، يكي كتابهاي دانشگاه بود. خيلي كار زمين مانده هست. ببينيد چه كاري زمين مانده و واجب است. حالا شهر بود، بود، نبود، نبود. چون من يك كاري ميكنم براي انتخابات دورهي بعد، يك كاري بكنم براي اينكه اسم من در آن منطقه در برود. يك كاري بكنم براي اينكه، بايد نيت خالص باشد. اسم ما بود يا نبود، براي ما فرقي نكند.
6- كار براي خدا، نه هوسهاي خود
نقل ميكنند بهلول آمد ديد يك جايي مسجد ميسازند، گفت: چه كسي ميسازد؟ گفتند: هارون الرشيد! رفت نزد هارون گفت: مسجد را براي چه ميسازي؟ گفت: براي خدا! گفت: خيلي خوب! رفت به يك سنگتراش گفت: سه كلمه بنويس اين هم پولش! گفت بنويس: باني، مسجد، بهلول! اين سه كلمه را بنويس. او هم پول را گرفت و تق و تق و تق و تق، يك سنگي تراشيد و شبانه يك نردبان گذاشت و اين سنگ را بالاي مسجد كار گذاشت و رفت. فردا بناها آمدند، ديدند نوشته: باني مسجد بهلول! او را گرفتند و نزد هارون بردند. گفتند: تو چه غلطي كردي؟ گفت: مگر تو نگفتي براي خدا ساختم؟ گفتم: خوب براي خدا ساختي، به اسم من باشد. خدا كه ميفهمد. اگر براي خداست بگذار به اسم من باشد. من خيلي ناراحت هستم از آنهايي كه غير از خودشان و اطرافيانشان اصلاً چشمهايشان جاي ديگر را نميبيند. ميگويد: خدايا كساني كه در اين مسجد نماز خواندند، بيامرز. اي خوش انصاف خوب بگو همه را بيامرز. حالا اگر در اين هيأت نبود، در اين مسجد نبود، نبايد دعا كرد. يك خرده از خدا ياد گيريد.
ميگويد: «سمع الله لمن حمده» نميگويد: «لحمدي». «سمع الله لمن حمده» هركس حمد خدا را كرده است. يكي از بركات دعا اين است كه شما ماه رمضان ببيني، «اللهم اغن كل فقير»، «اللهم اشبع كل جائع»، «اللهم اكس كل كريان» كل، كل، كل! يعني براي كرهي زمين دعا كن. براي كرهِ زمين دعا كن. امام سجاد كه براي آسمانيها هم دعا ميكند. يك دعا امام زين العابدين دارد، دعا براي فرشتهها، ميگويد: خدايا درود تو بر ملائكهي مسؤول باران. درود تو بر ملائكهي مسؤول فلان، از زمين بر آسمان دعا ميكند. ديگر از كل گذشته است.
در قرآن هم داريم آسمانيها براي زمينيها دعا ميكنند. «وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ» (شوري/5) «وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا» (غافر/7) يعني فرشتهها را خدا گفته به زمينيها دعا كنيد. بده و بستان بايد بين عرش و فرش باشد. يعني از زمين بالاتر، بايد به هستي دعا كني. به ما گفتند: اين گياه دارد سبحان الله ميگويد. يعني درخت را نشكن. جنگل را قطع نكن. اين درخت تسبيح ميگويد. هستي همه در راه خدا هستند. «كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (بقره/116) كل هستي در حال تواضع است. «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض» (جمعه/1) با فعل مضارع است. «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (حديد/1) با فعل ماضي. «سَبَّح»، «يُسَبِّح» هم در گذشته، هم در آينده. هستي دارد سبحان الله ميگويد، بيخود اين را له نكن.
اينكه ميگويند: ازدواج خوب است، يكي از خوبيهاي ازدواج اين است كه آدم را باز ميكند. آدمي كه ازدواج نكرده ميگويد: خودم، كتم، شلوارم، كيفم، كفشم، زلفم، تا ازدواج كرد، خودماش گشاد ميشود. خودم، پدر زنم، مادر زنم، بچهام، يعني از خودم ميآيد… يكي از بركات ازدواج اين است كه انسان را از انحصار بيرون ميآورد.
7- عامنگري در دعاهاي ماه رمضان
يك شعار غلطي ميدادند، چند سال پيش ميگفتند. چقدر شعار رسوايي بود، خيلي رسوا بود. ديگر يك عاقل در اينها نبود؟ يا بود خواب بود؟ روز قدس شعار دادند كه: نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران! گفتم: خوش انصاف شما كه عقل داريد. روز قدس كه شما اين شعار را داديد. 25، 26 روز است ميگويي: خدايا هم غزه، هم لبنان، هم چين، هم ژاپن، هم آمريكا، هم اروپا، «اللهم اغن كل فقير»، «اللهم اشبع كل جائع»، «اللهم اكس كل….» 27 روز گفتيم خدايا كل برهنهها، كل بيهمسرها، كل گرسنهها، كل تشنهها، كل گرفتارها، كل مسافرها، 27 بار گفتي كل. روز قدس گفتي: فقط ايران! اصلاً قاطي كردند. معلوم شد يك اسلام شناس در اينها نبوده است. نگفت: آقا شما ديروز چه ميگفتي و حالا چه ميگويي؟ وطن دوستي داريم، وطن پرستي شرك است. آدم وطنش را دوست دارد.
قرآن راجع به وطن دوستي ميگويد: «أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِم» (آلعمران/195) پيداست علاقه به ديار يك علاقهاي است كه وقتي دستش را گرفتي و از وطن بيرونش كردي، به او ظلم كردي. ميگويد: «أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِم» اما وطن پرستي مثل بت پرستي است. وطن دوستي بله، وطن پرستي شرك است مثل بت پرستي. لباس دوستي، من آخوند را دوست دارم. خيلي خوب! اما آخوند پرست باشم، يعني اگر ديدم يك آخوند با يك كت و شلواري دعوا كرد، برو گمشو، مرگ بر ضد ولايت فقيه! بابا صبر كن، ممكن است حق با كت و شلواري باشد. وارسي كن، ببين حرف او چيه، حرف او چيه، به حق قضاوت كن. چون هم لباس من است، به كت و شلواري حمله كنم. يا كت و شلواري چون همراه او است به طلبه حمله كند. اينطور كه نشد! پرستش حرام است. چه برسد به لباس، بت، جماد، وطن، مدرك پستي، همسر پرستي، بچه پرستي. خدا كه آمد بايد رنگ همه چيز عوض شود. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/91)
خوب كجا بوديم؟ رسوايي. گناه، خدا ستار العيوب است ولي اگر كسي چيز شود…
يكي از علما و مراجع حالا نگويم كه بود… چرا بگويم. آ سيد حسن اصفهاني. قبل از آقاي بروجردي مرجع تقليد بود. هشتاد، نود ساله بود. روز عيد، پنج، شش عيد است كه خانهي علما جمع ميشوند. نيمه شعبان است. مبعث است. عيد فطر است. عيد نوروز است، عيد قربان است. عيد است. پيش از ظهر هم شلوغترين وقت است. اين آقا يك كسي بود كه هركس ميگفت: زنم ديشب زاييده، خدا به من بچه داده، يك پولي در كيسه ميگذاشت، فوري صد تومان ميداد. صد تومان آن زمان هم خيلي پول بود. گفتند: آقا ديگر پير شده، نعوذ بالله خرفت شده و چيزي حاليش نيست. بنا شد آقا را امتحان كنند. گفتند: در شلوغي برويم كه حاليش نباشد. در شلوغي رفتند گفتند: حضرت آقا يك عالمي است، آيت الله هشتاد، نود ساله، ديشب خدا بچهاي به ما داد. قدمش مبارك! صد تومان به او داد. گفت: خوب اين يكي. دوباره نيمه شعبان رفت، دوباره عيد فطر رفت. دوباره… اين آقا ديد كه اين دارد كلاه برداري ميكند. صد توماني هشتم را كه داد، گفت: برو قدر زنت را داشته باش. يك سال است هشت بار برايت زاييده است. (خنده حضار) گفت: ديدي گفتم آقا ميفهمد. يك وقتي اگر بنا باشد كه رسوايي شود…
يك كسي روضه رفت، شانزده تا چاي خورد. بعد گفت: روضه مستحب است، من اينقدر چاي خوردم شايد صاحبش راضي نباشد. گفت: حالا به او ميگويم. آمد بگويد: شانزده تا رويش نشد. گفت: آقا ببخشيد! ما هشت تا چاي خورديم. گفت: اولاً هشت تا نخوردي و شانزده تا خوردي. دوم كيه كه بشمارد؟! (خنده حضار) گاهي وقتها خدا مچ را باز ميكند. خدايا همهي ما را از گناه و آثار گناه براي هميشه حفظ بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»ش