متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش: 31/04/91
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث رمضان 91 را داريم. موضوعي را كه انتخاب كرديم يك موضوعي است كه اگر نگويم همه، اكثر قريب به اتفاق ما گرفتار آن هستيم. حالا پررنگش يا كمرنگش. بحث گناه!
يك روز پيغمبر اسلام از ماه رمضان تعريف ميكرد. چه ماهي است، چه ماهي است، «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّه» (وسايلالشيعه/ج10/ص313) ماه خداست، رحمت در آن است، بركت در آن است. خدا چقدر آدم را ميآمرزد. يك آيه قرآن خواندن ثواب يك ختم قرآن را دارد. به كوچكترها رحم كنيد. به پيرمردها احترام كنيد. هر كسي يك نفر را افطار دهد، چقدر ثواب دارد، اميرالمؤمنين هم پاي سخنراني نشسته بود، بلند شد. گفت: يا رسول الله! بهترين كار چيست؟ فرمود: «وَرَع» تقوا، دوري از گناه. گفت: بسيار خوب. نشست، وقتي نشست پيغمبر گريه كرد. گفت: يا رسول الله! يك سؤالي كردم، گريه نداشت. گفت: تو را در همين ماه رمضان شهيد ميكنند.
1- دوري از گناه، بهترين عمل در ماه رمضان
اينكه پيغمبر فرمود: بهترين عمل در ماه رمضان ورع هست، يك چيزي بالاتر از تقوا است، ما هم در سال 65 يعني 26 سال پيش راجع به گناه شناسي يك بحثي كرديم، خدا رحمت كند دوست عزيز ما را، از رفقاي تفسير نمونه بود.
طلبهي بسيار مباركي بود به نام آقاي محمدي اشتهاردي. ايشان اين 25، 26 تا بحث ما را برداشت، يك كتابي كرد به نام گناه شناسي. خوب از 25، 26 سال پيش تا حالا يك نسلي عوض شدند. كساني كه 26 سال پيش نبوديد، دست بلند كنيد، ببينيم. هركس 26 سال پيش نبوده. يك نسلي عوض شده، از طرفي هم گناهان جديد پيدا شده. از طرف ديگر بعضي چيزها را بايد تكرار كرد به خصوص اگر 25 سال گذشته باشد. از طرف ديگر مطالبي اضافه شده است. بنابراين من ديدم كه هم نسل عوض شده، هم مطالب زياد شده، هم اگر همان نسل بود و مطالب هم همان بود، باز به خاطر فاصله حق آن است كه تكرار شود. نشستم فكر كردم، با دوستان هم مشورت كردم، فكر كرديم همين بحث را دنبال كنيم. آنوقت عوارض گناه، من تا اينجايي كه نوشتم حدود 62 مورد، يعني 62 را من به ذهنم رسيده است. گناه 62 پيامد دارد.
يكي از اسمهاي گناه «ذنب» است، ذَنب و ذَنَب يعني دنباله. به گناه ميگويند: «ذنب» چون دنبالهدار است. يعني يك كاري كه ميشود تمام نميشود. مثل بخيه! بخيه ولو دكتر يك جايي را كه بريده شده، بخيه ميزند اما جاي بخيه هست. فكر كردم كه بحث بسيار مهمي است، خيلي هم قرآني است. مالامال از قرآن است و رمضان هم ماه قرآن است با اين بحث آشنا شويد.
موضوع بحث ما چيست؟ گناه چه چيزهايي را براي ما پيش ميآورد؟ حالا بعد خواهم گفت. توجيه گناه، خيليها گناه ميكنند، ماست مالي ميكنند، فكر ميكنند گناه نميكنند. چه زمينههايي پيش ميآيد كه آدم به گناه كشيده ميشود؟ زمينههاي سياسي كه آدم را به جرم وادار ميكند. زمينههاي اقتصادي كه آدم را به جرم وادار ميكند. زمينههاي خانوادگي كه انسان را به گناه وادار ميكند. زمينههاي اجتماعي، سياسي، خانوادگي، اقتصادي، بعد در مقابل گناه ما چطور خودمان را بيمه كنيم؟ بحث مهمي است. اگر كسي حال داشته باشد اينها را ضبط كند يك بحث خوبي ميشود. امور تربيتي و پدر و مادرها و همهي كساني كه دلسوز تعليم و تربيت هستند، اين سوژههاي قرآني برايشان مفيد است. همهي ما سر سفرهي قرآن بنشينيم.
موضوع: خطرات گناه.
2- خواري و ذلّت، در اثر ارتكاب گناه
1- تحقير، گناه سبب تحقير انسان است. گناهكار هم گناهكار را بد ميداند. ما ميبينيم بعضي از جوانها خودشان چشمشان پاك نيست. آلوده هستند، متأسفانه بعضي از آنها. يك گناهاني هم ميكنند. حالا با چشمشان، با دستشان، با زبانشان، با فكرشان، با قلمشان. همين جواني كه آلوده است، و ميخواهد داماد شود. به مادرش ميگويد: ننه جان، مامان! يك دختر پاك ميخواهم. خودش ناپاك هست. يعني حتي ناپاكها هم ناپاكها را دوست ندارند.
قرآن ميفرمايد: در قيامت، «سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغار» (انعام/124) حالا من همه را نمينويسم. «اجرموا» كساني كه مجرم هستند گرفتار «صغار»، «صغار» صغير، يعني كوچك. در بازار اگر يك آدم سالم باشد به او نسيه ميدهند. به آدم آلوده نسيه نميدهند. از آدم معتبر، آدم پاك ضامن نميخواهند. آدمهايي كه مشكوك هستند ميگويند: برو ضامن بياور.
قرآن تحقير كرده ميگويد: «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ، فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةِ» (مدثر/50 و51) تشبيه كرده آدمهاي فاسد را به الاغي كه از دست شير فرار ميكند.
2- گناه سبب استكبار است. آدم گردن كلفت ميشود. گناه مقدمهي استكبار است. متكبر شدن! چون قران ميفرمايد: ميداني چطور مستكبر شد؟ بگويم چرا؟ «فَاسْتَكْبَرُوا» ميگويد: «وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمينَ» (اعراف/133) يعني اول جرم كرد، كم كم جرمهايش، او را به استكبار كشاند، مثل ورشكستگي است. اول آدم يك قلم نسيه ميكند. دو قلم، سه قلم، بدهكارياش كه زياد شد، فرار ميكند.
يك كسي ميگفت: هواپيما به اين بزرگي را چطور ميدزدند؟ گفت: هواپيما پايين كه هست بزرگ است، نميشود دزديد. ميگذارند بالا برود، بالا كه رفت كوچك شد آنجا ميدزدند. تا زماني كه بچه دستش در دست پدر و مادر است كاري ندارند. اول يك كاري ميكنند اين بچه از پدر و مادر جدا شود، جدا كه شد ميشود او را دزديد. اول مجرم، بعد او را ميبرند.
من يك ماه رمضان آمريكا بودم. يك شبكهاي درست كرده فقط براي كوبيدن روحانيت و ولايت فقيه. چون از وقتي ايران دستش را در دست ولايت فقيه گذاشت، در مقابل آمريكا ايستاد. مُلاّ و فيلسوف و آيت الله و مرجع تقليد همه خوب هستند. اما ميشود حريف آنها شد. از وقتي دستشان را در دست امام گذاشتند، گفتند: اينها بيرون شدند. ما بايد يك جوري اين ولايت فقيه را بشكنيم. تقليد كنند، گريه كنند، مناجات كنند، الغوث بگويند، دوليتر گريه كنند، من سوارشان ميشوم. اما اگر دستشان را در دست ولايت فقيه گذاشتند، اينها بيمه ميشوند و لذا يك شبكه و يك بودجهاي، آن وقت يك سري از عكسهايش را هم من در تلويزيون آمريكا ديدم. كه اينها براي كوبيدن عرض به حضور جنابعالي كه… كاري هم ندارد، جا به جا ميكند. مثلاً بنده از يك آدم كه شاگرد اول بوده، تشكر ميكنم. ميگويم: خيلي خوشحالم كه شما شاگرد اول شديد. تا ميگويم: خيلي خوشحالم كه شاگرد اول شديد. آن شاگرد اول را برميدارند و عكس يك زن ميگذارند. عكس يك دختر را ميگذارند. دختر كذايي! ميگويند: ببين اين آخوند خودش با اين دختر چه ميكند؟ كاري ندارد جا به جا ميكند. شما دو شاخ تلفن را به برق نميزنيد؟ دو شاخ برق را در تلفن نميزنيد؟ اصلاً بودجهي آمريكا براي شكستن ولايت فقيه است به هر وسيلهاي كه ميخواهد باشد. گناه، اول «كانوا مجرمين»، مجرم كه شدند «استكبروا». جز مستكبرين ميشوند.
3- بدعاقبتي گنهكار در دنيا
3- بد عاقبت ميشوند. آدم كه گناه كرد بد عاقبت ميشود. قرآن يك آيه دارد، ميگويد: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا» (روم/10) بد عاقبت شدن، آيهاش اين است. «عاقِبَةَ» اين را بلد هستيد. «الَّذينَ» را هم ميدانيد. عاقبت كساني كه «أَساؤُا السُّواى» مثل سيگار، سيگار اولش كه آدم ميكشد دهانش تلخ ميشود. يك ذره يك ذره به قدري به اين سيگار عشق ميورزد كه ميگويد: اصلاً من به اميد اين سيگار زنده هستم. يك ذره يك ذره مال مردم را ميخورد و بعد ميگويد: از كجا آورده است. اصلاً براي خودش نيست. اول ميگويد: مالك است، از او گرفتم، انشاءالله بعد خواهم داد. بعد يك قلم ديگر، يك قلم ديگر، يك قلم ديگر، مالش كه زياد شد، ميگويند: آقا بدهيات را بده. برو بابا! از كجا اين همه پول آورده است. اصلاً منكر ميشود كه ايشان مالك است. «أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ» گناه آدم را بد عاقبت ميكند.
قاضي به من ميگفت: يك تروريست را گرفتيم، گفتيم: چند تا ترور كردي؟ گفت: هجده تا! آن ترورهاي كور بود، منافقين اولهاي انقلاب. ميگفت: به او گفتم تو دلت ميآمد، گفت: ببين حالا ديگر من ميخواهم راست حرف بزنم. اولي را كه كشتم خودم هم ترسيدم. چون تا زدم، افتاد. دومي را كمتر دلم تكان خورد. يك ذره يك ذره. يعني گاهي گناه اولش سخت است، بعد اصلاً معتاد ميشود. اصلاً انسان به جايي ميرسد كه ميگويد: امروز چيزي گير ما نيامد. يعني اين فكر ميكند امروز باخته و روز بدي بوده، به گناه نرسيد. گناه انسان را معتاد ميكند و بد عاقبت ميكند.
و لذا به ما گفتند: تا گناه كردي، مسجد برو. قرآن ميگويد: تا گناه كرديد، مسجد برويد و نماز بخوانيد، چون اين آن را ميشويد. «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» (هود/114) به شرط اينكه حق مردم نباشد. وگرنه هي بچاپد و مسجد برود اين كه فايده ندارد. اگر گناه حق مردم باشد نماز آن را نميشويد. حديث داريم نماز مثل نهر آب است كه انسان روزي 5 بار خودش را ميشويد. ديگر چركي در دست كسي نميماند.
4- انكار آيات الهي، در اثر تكرار گناه
4- تكذيب آيات؛ هرچه ميگويي چنين ميكند. «ثانِيَ عِطْفِه» (حج/9) عِطف يعني كتف. كتفش را دو تا ميكند. كتفش را بالا مياندازد. هرچه ميگويي، ميگويد: نه.
يكي از دوستان ميگفت: روضه ميخواندم، همه مردم هم خوب گريه ميكردند. يكي پاي منبر چنين كرد. من ديدم همه سرهايشان پايين است. به او گفتم: تو هم چنين كن. گفتم: يك… گفت: نميخواهم. هرچه به او ميگويي، لج ميكند. قرآن ميگويد: «لِلطَّاغينَ مَآباً» (نباء/22) تكذيب آيات، «لِلطَّاغينَ مَآباً»، «وَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا كِذَّابًا» (نباء/28) يا ميگويد: «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها» (شمس/11) «طغوا» يعني طغيان، اول طغيان، بعد تكذيب. اول«لِلطَّاغينَ مَآباً» اول گردن كلفتي ميكند، خلافكار است. بعد ميگويد: «وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً». اين آيهي قشنگي است. گناه، گناه را ميآورد. يعني اول گردن كلفتي ميكند، طغيان ميكند، اين طغيان برايش خصلت ميشود، خصلت كه شد آنوقت دست به تكذيب ميزند.
قرآن را هم تكذيب ميكند. برو بابا! اول ميگويد: كجاي قرآن نوشته است؟ من نميدانم اين چه سؤالي است. كجاي قرآن نوشته است؟ مگر بايد هر چيزي در قرآن باشد؟ قرآن بخشي از دستورات است. قرآن اصول كلي است. ريزش را بايد پيغمبر بگويد. پيغمبر هم قواعد كلي گفته است. ريزش را بايد فقيه بگويد. يك مثال براي روشن شدن بزنم. كجاي قرآن نوشته كه لب چراغ قرمز، چراغ كه قرمز است بايستيم و سبز است برويم. لب چهارراه چراغ قرمز ميايستيم. كجاي قرآن نوشته است؟ در قرآن ننوشته چراغ قرمز. در قرآن چراغ قرمز نيست. ولي بحث «وَ نَظْمِ أَمْرِكُم» (نهجالبلاغه/ص421) در نهجالبلاغه هست. ميگويد: «وَ نَظْمِ أَمْرِكُم» اميرالمؤمنين در همين ماه رمضان كه ضربت خورد، وصيت كرد، «وَ نَظْمِ أَمْرِكُم» يعني چه؟ يعني يك دقيقه اين طرفيها بيايند بروند، يك دقيقه اين طرفيها بيايند بروند. چراغ قرمز در نهجالبلاغه نيست. ولي وقتي ميگويد: «وَ نَظْمِ أَمْرِكُم» يعني چه؟ يعني يكي از آن طرف بيايد، يكي از اين طرف برود. لازم نيست چراغ قرمز در قرآن باشد. كلياش وقتي در قرآن و نهج البلاغه بود كافي است. همهي مسلمانهاي كرهي زمين شيعه و سني، هر فرقهاي كه هستند قبول دارند نماز صبح دو ركعت است. دو ركعت است در قرآن نيست؟ فقط گفته: «أَقيمُوا الصَّلاةَ» اما ركعاتش در قرآن نيست. كجا گفته نماز مغرب سه ركعت است. گفته: «أَقيمُوا الصَّلاةَ» ولي نگفته ظهر چطور بخوان و شب چطور بخوان.ما صبح را بلند ميخوانيم. مغرب را بلند، ظهر را يواش. كجاي قرآن نوشته؟ در قرآن نيست ولي اهل بيت گفتند. اهل بيت عِدل قرآن است. «كتاب الله و عترتي» ببينيد بچه را كه تاب بازي ميبريد. او را مينشاني ميگويي: دو تا طناب را بگير. اگر دو تا طناب را گرفتي، هرچه هم اين تاب حركت كند، شما خيالت راحت است. اما اگر دستش را از دو تا بردارد يا از يكي بردارد، ميافتد. يك طناب كتاب الله، يك طناب عترتي. بايد دستمان به اين دو تا باشد كه تكان نخوريم.
از امام رضا پرسيدند: چرا نماز صبح و مغرب بلند است و نماز ظهر يواش؟ امام رضا فرمود: صبح و مغرب در تاريك و روشن خوانده ميشود، داد بزن. ظهر هوا روشن است، تو را ميبينند. نياز به داد زدن نيست. لازم نيست همه دليلها در قرآن باشد.
در قرآن ميگويد: «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ» (حج/29) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. دور خانهي آزاد طواف كنيد. اين خانهي آزاد يعني چه؟ يعني كعبه ملك كسي نيست. كعبه براي سعودي نيست. مثل خورشيد، خورشيد براي كيه؟ خورشيد براي كسي نيست. آبهاي وسط اقيانوسها مالك ندارد. اين چيزها مالكيتاش عمومي است. طواف كنيد دور خانهاي كه مالكيتاش آزاد است. شد؟ يا خانهي قديمي، «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاس» (آلعمران/96) اما هفت بارش در قرآن نيست. بنابراين كسي نپرسد كجاي قرآن نوشته است؟ ما فقط كتاب اللهي نيستيم. «كتاب الله و عترتي»! قرآن و اهل بيت.
قرآن ميگويد: چرا قرآن را تكذيب ميكنند؟ ميگويد: اول «مُعْتَدٍ أَثيمٍ» (قلم/12) «اثيم» اثم، به معناي گناه. ميگويد: «مُعْتَدٍ» يعني متعدي، يعني متجاوز، «مُعْتَدٍ أَثيمٍ» متجاوز گناهكار است، بعد ميگويد: ميدانيد چه شد؟ حالا كه «مُعْتَدٍ أَثيمٍ» شد، «إِذَا تُتْلىَ عَلَيْهِ ءَايَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ» (قلم/15) تا آيه را ميشنود ميگويد: نه! پس ببينيد، اول حالا اينها ميشود جزء بد عاقبتها. حالا ميشود جدا كرد، ميشود جزء سوم باشد. «مُعْتَدٍ» يعني ظلم ميكند، «أَثيمٍ» گناهكار است، حالا كه گناهكار شد، «إِذَا» زماني كه «تُتْلىَ» تلاوت ميشود آيات ما، ميگويد: «أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ» اينها اسطوره هستند، اينها خرافات است. گناه آدم را اينطور ميكند، اول آدم گناه ميكند، بعد ميگويد: قرآن را قبول ندارم.
من از علامه جعفري، خدا رحمتش كند، شنيدم كه گفت: فلاني تا انكار خدا پيش ميرود. با اين دو تا گوش شنيدم. گفتم: چرا؟ گفت: اول اين را قبول نميكند. بعد اين را قبول نميكند. هي يكي يكي شاخهها را ميزند. بعد هم تنه را قطع ميكند. گناه، گناه ميآورد. اول انسان ممكن است در كشتن مرغ هم دستش بلرزد. بعد دستش كه سفت شد، بزغاله ميكشد. بعد گوساله ميكشد. بعد شتر ميكشد. يعني هرچه دستش به خون آلوده شد. اول ممكن است آدم تخم مرغ بدزدد. كمكم مرغ ميدزدد. بعدش دوچرخه ميدزدد، بعد موتور ميدزدد، بعد كشتي آهن را در دريا ميدزدد. بعد نفت كشور را ميدزدد. يعني گناه اول مو است، بعد مو نخ ميشود، نخ طناب ميشود. همان طناب خود آدم را خفه ميكند. اينكه انسان رويش باز شود خيلي مهم است.
اردو يك خوبيهايي دارد، اما يك بديهايي هم دارد. بچههايي كه ميخواهند اردو بروند، اين بچه ميگويد: خوب پس بيرون خانه هم ميشود خوابيد. اين خوابيدن بيرون خانه را در اردوها ياد ميگيرد. نميخواهم بگويم اردو بد است. ميخواهم بگويم هر خوبي يك آفتي هم ممكن است داشته باشد. اول آدم با پسرعموهايش گفت و شنود ميكند، بعد با پسرهاي مردم. حالا ما پسرعمو هستيم. پسر خاله و دختر خاله هستيم. بالاخره پسر خاله و دختر خاله نامحرم هستند. نه حالا، روسري داريم بعد با هم يك واليبال بازي كنيم. خيلي خوب حالا با روسري واليبال بازي كنيد، اما اين آخرش نيست. اين اولش است. «مُعْتَدٍ أَثيمٍ» متجاوز گناهكار، بعد ميگويد: «كذبوا».
5- تكذيب قيامت، به دنبال اصرار بر گناه
5- قيامت را هم قبول نميكند. ميگويد: حالا چه كسي رفت و از آن طرف خبر آورد. دنيا نقد است، حالا نسيه كه هيچي! دنيا را، قيامت را، قرآن بخوانم. ميگويد: «الَّذينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ» (مطففين/11) قيامت را قبول نميكند. بعد ميگويد: ميداني چه كرده؟ اين گناه كرده. «وَ مَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كلُُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ» (مطففين/12) الله اكبر! قيامت را قبول ندارد، چرا؟ براي اينكه به گناه كشيده شده. دعاي كميل اولين جملهاش اين است. «اللهم اغفرلي الذنوب التي تهتك العصم»، «تهتك» يعني عصمت را پاره ميكند. راه باز ميشود. پردهي حيا كه كنار رفت ديگر آدم دست به هركاري ميزند. «مُعْتَدٍ أَثِيمٍ»
به ما گفتند: بچه را همين كه شش ساله شد، رختخوابش را جدا كنيد. بچه شش ساله كه شد رختخوابش را جدا كنيد. چه پسر، چه دختر! از اول گفتند. از اول گفتند: چشمتان را پيش بكشيد.چون وقتي نگاهش كردي، دنبال اين نگاه علاقه ميآيد. دنبال علاقه لبخند ميآيد. دنبال لبخند شوخي ميآيد، دنبال شوخي جدي ميشود، هي ذره ذره انسان به گناه كشيده ميشود. قدم اولش يك خرده، قدم اولش هم آسانتر است. نگاه نكردن آسانتر است. اما اگر نگاه كردي و عاشق شدي، مهر در دل آمد ديگر بيرون نميرود. از اول نگاه نكن كه عاشق نشوي.
6- ارتكاب حرام، مانع رسيدن به حلال
علاوه بر اينكه روايت داريم كساني كه از حرام تغذيه شوند، خدا از حلال كمش ميگذارد. يك جواني اگر به نامحرم نگاه نميكرد 22 سالگي داماد شده بود. اما از بس كه نگاه ميكند و لذت ميبرد از نگاهها و كيف ميكند و گاهي هم يك شوخي و لبخندي و اسام اسي و عكسي و پيامي و پيامكي و يك خرده كه رابطه برقرار كرد، خدا ميگويد: چون از راه گناه وارد شدي، من هفت سال ازدواجت را عقب مياندازم. بعد هم ميگويد: آقاي قرائتي جادو و جمبل داريم؟ نه آقا! حديث داريم، امام فرمود: هركس خودش را از حرام تغذيه كند. خدا سهم حلالش را كم ميگذارد. بيست ساعت از حرام تغذيه كردي. سالها ازدواجت عقب افتاد. بازاريها هم همينطور هستند. صداي اذان بلند ميشود يك مشتري ميآيد. دهانش پر از آب ميشود. نميتواند دل بكند. ميگويد: حالا نماز را بعد ميخوانيم. مشتري ميرود.
يك كسي كشمش خريد بخورد. در كشمش سوسك بود، سوسك را خورد. گفتند: چرا سوسك ميخوري؟ گفت: اين پا دارد در ميرود، كشمش هست. صبح تا حالا مشتري نيامده. حالا هم كه مشتري آمده، حالا «قد قامت الصلاة» باشد بعد. اين دل از مشتري نميكشد. بالاخره ميخواهد يك مبلغي گيرش بيايد. يك مبلغي هم گيرش ميآيد و فكر ميكند زرنگ است. خدا چطور انتقام ميكشد. در قرآن يك آيه داريم ميگويد: «ذُو انْتِقامٍ» (آلعمران/4) من انتقام ميكشم. چطور انتقام ميكشي؟ عصر يك مشتري در مغازه ات مي فرستم، مدتي وقتت را ميگيرد، خوب كه چانه زد ميگويد: خيلي خوب، ميروم و برميگردم. شما دل از مشتري نكندي، خدا هم عصري جبران كرد. يك مشتري كه در دستت بود، از دستت… همهي نرخش چند است؟ رنگش ثابت است؟ ارزانتر ميدهي؟ خوب كه چانه ميزند ميگويد: بروم آن طرف بازار و برگردم. بروم آن طرف خيابان و برگردم.
رزق هركسي از حلال اندازهگيري شده است. بناست شما چقدر شكر بخوري. «قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها» (حديد/22)، «نبرأ» باري، «هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئ» (حضر/24) برأَ يعني خَلَقَ. «قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها» يعني «قبل ان نخلقها» قبل از آفرينش پيداست سهم شكر ما چقدر است. گاهي به نظر زرنگي دو تا باقلوا را ميخوريم. بعد دكتر ميگويد: آقا قندتان بالا رفته، ديگر خانهي خودتان هم قند نخوريد. چون مي خواستي از اين مرز بالا بروي، خدا مچت را ميگيرد. ميگويد: نه نه نه! قندت بالا رفته، ديگر نخور! تمام كساني كه خودشان را از حرام ارضا ميكنند، با پول حرام، با حرف حرام، با عمل حرام، بدانند كه خدا در قرآن گفته: من انتقام ميكشم. از يك حلالي كم ميگذارم.
اگر كسي با يك زد و بندي رفت شوراي شهر شد، نمايندهي مجلس شد، رئيس جمهور شد، هر مقامي، اگر در آن مسيرش گناه باشد، آن عزتي كه خيال ميكرد به آن ميرسد، خودش با دست خودش يك كاري ميكند خراب شود. عزت در اين نيست كه من نمايندهي مجلس شوم. خدا خواسته باشد ذليلت كند، نمايندهي مجلس هم باشي، ذليل ميشوي. ما مشابه اش را داشتيم. يك مرتبه نمايندگان مجلس جمع شدند يك قانوني را تصويب كردند. نميدانم چطور شد. خوابشان برد. قانوني بود كه هركس نمايندهي مجلس است، كار سياسي كرده، بالاترين حقوق مملكت را بگيرد. هركس دو سال يك كار سياسي كرده، خوب اين چه قانوني است؟ مثلاً من دو سال شهر شما آمدم سخنراني كردم. بگوييد: تا آخر عمر بهترين پاكتهاي پول را به آقاي قرائتي بدهيد. چون يك دو سالي اينجا سخنراني كرد. اگر من در يك شهري دو سال سخنراني كردم، تا آخر عمر بايد بالاترين پول را به من بدهند؟ چه خبر است؟ دو سال بوده. خوب كار سياسي كرده كه كرده. بالاترين حقوق را. اين قانون تصويب شد.
آقا در دانشگاه، من پيشنماز دانشگاه هستم. چه كاريكاتورهايي كشيدند! چقدر متلك گفتند. چنان هورا كشيدند نمايندگان خودشان قانون خودشان را برگرداندند. يعني اگر بنا باشد آدم تحقير شود، دويست و هشتاد تا عاقل مينشينند يك قانوني تصويب ميكنند، مردم هورا ميكشند، خودشان قانون خودشان را برميدارند. آدم خواسته باشد ذليل شود در مجلس هم ميشود ذليل شود. خودش با دست خودش، خودش را ذليل ميكند. چيزهاي مصنوعي نميگيرد. ما هرچه هم خواسته باشيم، چيزهاي مصنوعي نميگيرد، بايد طبيعي باشد.
7- تمسخر مؤمنان توسط گنهكاران
6- گناه باعث ميشود كه انسان مؤمنين را مسخره كند. كجا رفت ايشان؟ رفت نماز بخواند. هه… هه… هه… ميخنديم كه بلند شد رفت نماز. به يك نمازخوان ميخنديم. فكر ميكنيم ما كه نشستيم، حالا در عروسي باشد مگر در عروسي اشكال دارد، بلند شود برود در يك اتاق نماز بخواند؟ يا يك كسي مثلاً چشمش ميخواهد پاك باشد، سر به سرش ميگذارند.
من سراغ دارم نوجواني به تكليف رسيده بود. خوب چهارده، پانزده سالگي به تكليف رسيده بود. رفت خانهي دخترعمههايش هي گفت: يا الله! يا الله! يا الله! گفتند: بفرما! حالا فكر ميكند مرد شده! بيا تو. تو كه هنوز مرد نشدي. مرد بايد 130 كيلو باشد. به او خنديدند. باز يادم است كه همين آقازاده خوابيده بود، همان دخترخالههايش آمدند گفتند: بلند شو، بلند شو، يا الله بگو. اصلاً مسخرهاش ميكردند. قرآن ميگويد: گناه باعث ميشود كه با تقوا را مسخره كنيم. «إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» (مطففين/29) آيات سورهي مطففين است. ميگويد: اجرموها به آمنوها ميخندند. به او ميگويند: اُمل، شيخ، مقدس! اجرموها به آمنوها ميخندند. «إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا» اجرموها، «كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا» اجرموها به امنوها، «يَضْحَكُونَ» ضحك، يعني ميخندند. «وَ إِذَا مَرُّواْ بهِِمْ يَتَغَامَزُونَ» (مطففين/30) از كنارش كه ميآيند، غمزه ميآيند. «يتغامز» غمزه ميآيند، چشمك ميزنند. «وَ إِذَا انقَلَبُواْ إِلىَ أَهْلِهِمُ» نزد اهل و حزب و باند و با دار و دسته كه جمع ميشوند، «انقَلَبُواْ» برميگردند، «فَكِهِينَ» (مطففين/31) فكاهي ميگويند. جك ميگويند. «وَ إِذَا رَأَوْهُمْ» عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. وقتي از دور همديگر را نگاه ميكنند، ميگويند: «إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ» (مطففين/32) مخش كار نميكند، اصلاً منحرف است. «يضحكون» ميخندند.
8- قيامت، روز تحقير و تمسخر گنهكاران
حالا ما چه كنيم؟بالاخره به خاطر اينكه ايمان داريم بايد به ما بخندند؟ ميگويد: آقا غصه نخور. همين خندهاي كه او به تو كنار كوچه و بازار ميكند، تو هم يك زماني به او ميخندي. «فَالْيَوْمَ» امروزي كه قيامت است، «الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» (مطففين/34) امروز اَجرَموها «يضحكون»، فردا آمنوها «يضحكون». يك زماني هم تو به او خواهي خنديد. اين كنار كوچه و مدرسه و خانه ميخندد. «عَلىَ الْأَرَائكِ يَنظُرُونَ» (مطففين/35) او روي تختهاي بهشت ميخندد، خواهد گفت: اين همان است كه مسخره ميكرد.
جرم باعث ميشود كه آدم غير از اينكه مجرم است، مؤمنين را هم مسخره ميكند. اينها چند تا از آثار جرم است. مثل اينكه وقت تمام شد. بسيار خوب. حرفهاي ما 62 تا است. 6 مورد را گفتيم. حالا روزهاي ديگر هم باقياش را ميگوييم.
گناه باعث تحقير است. گناه انسان را به تكبر وادار ميكند. گناه آدم را بدعاقبت ميكند. گناه آدم را منكر معاد و توحيد ميكند. گناه باعث ميشود كه انسان رو پيدا كند گناهان سنگين تري انجام بدهد. از تخممرغ دزدي تا كشتي آهن دزدي در دريا را پيش ميبرد. تا پيغمبر كشي آدم را پيش ميبرد. هم گناه را خدا ميبخشد و راحت ميشود توبه كرد و هم راحت ميشود تصميم گرفت.
خدايا گناهان گذشتهي ما را ببخش و بيامرز. تو را به آبروي رئيس متقين، اميرالمؤمنين، كه ماه رمضان ماه شهادتش است و تو را به آبروي امام حسن مجتبي كه ماه رمضان ماه تولدش است. تو را به آبروي اين دو عزيز و تو را به آبروي قرآني كه در ماه رمضان نازل شد، يك ايمان و ارادهي قوي به ما بده از اين به بعد گرفتار گناه نشويم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»