متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛تاريخ پخش: 31/01/91
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثمان راجع به اين بود كه در گفتگوي با نسل نو، استاد دانشگاه، معلم، پدر و مادر، چگونه باشيم. چه بگوييم؟ چگونه بگوييم؟ اين سه تا بحث را… چگونه باشيم؟ چه بگوييم؟ چگونه بگوييم؟ در چگونه بگوييم گفتم از مثل خيلي ميشود استفاده كرد. مثلاً اين آيه را چگونه تفسير ميكنيد سر كلاس. بچهها هم تقريباً همه حفظ هستند. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» (عنكبوت/45) نماز جلوي فحشا و منكر را ميگيرد. يك مثال ميزنيم. آدمي كه لباس سفيد پوشيد خودش روي زمين سياه نمينشيند. نه كه نتواند بنشيند، ميتواند بنشيند ولي سعي ميكند كه ننشيند. اين يك مثال.
مثلاً ميخواهي بگويي اگر نماز قبول شود باقي كارها هم قبول ميشود. نماز نباشد باقي كارها هم قبول نيست. يك مثل بزنم. بگو اگر سوزن فرو رفت، نخ هم فرو ميرود. سوزن ايستاد، نخ هم ميايستد. يك مثل است. «فإن قبلت قبل ما سواها و إن ردت رد ما سواها» (بحارالانوار/ج10/ص393) اگر نماز قبول شود باقي كارها هم قبول ميشود. همه كارهاي خير را بكني نماز نخواني قبول نيست. يك مثال ديگر. تمبر بچسبد نامه به مقصد ميرسد. تمبر نچسبد بهترين مطالب را توي پاكت بگذاري، بهترين مطالب، بهترين نويسنده، بهترين خط، بهترين كاغذ، بهترين قلم، بهترين جوهر، همه اين بهترينها باشد، اما يك تمبر نباشد نامه به مقصد نميرسد. اين مثال خوبي است. اين چگونه بگوييم. اما چگونه باشيم. راجع به اينكه چگونه باشيم؟
1- تواضع و مردمي بودن معلّم و مربّي
1- قرآن ميگويد: تواضع؛ اصلاً قرآن نازل شد. يعني پايين آمد تا ما بفهميم. ائمه ما نازل شدند. «كنتم» جملهاش يادم بود، همين الآن پريد. كه شما انواري بوديد در جاي ديگر. آنوقت خدا شما را در زمين قرار داد، كه دسترسي پيدا كنيد. ارواح مقدسه ائمه و انبياء، اينها براي يك دنياي ديگر هستند، خدا اينها را در دسترس ما گذاشت. مثل اينكه اختراع برق و كارخانهي برق جاي ديگر است. منتها يك سيمش را در خانهي شما وصل كردند، تا شما را روشن كنند. «و جعلكم في بيوت».
معلم، مربي، پدر، مادر، استاد دانشگاه بايد تواضع داشته باشد. چرا مثلاً اساتيد با دانشجوها با هم غذا نخورند. چرا سرهنگها و سرگردها با هم غذا نخورند. با هم باشيم، با هم بازي كنيم، با هم بخنديم، با هم باشيم. معلم خوب سه تا شرط دارد. از مردم باشد «رَسُولاً مِنْهُم» (بقره/129). در مردم باشد «رسولا فيهم». با مردم باشد «وَ الَّذينَ مَعَهُ» (اعراف/64). «منهم، فيهم، معه» هر سه تا در قرآن است. «منهم» يعني از مردم، «فيهم» يعني در مردم، «معه» يعني با مردم. بچهها در مدرسه نماز جماعت بخوانند. اگر معلم و دبير و رئيس دبيرستان و همه، دبير فيزيك و شيمي، امور تربيتي اگر همه نماز جماعت رفتند خوب نماز شلوغ ميشود. اما اگر به بچهها گفتيد برويد نماز، خودمان در دفتر نشستيم چاي ميخوريم، اين نماز…
اين نصيحت نيست كه من بكنم. اين وظيفهي شما است. قرآن ميفرمايد: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاة» (حج/41) مؤمن به مقداري كه قدرت دارد بايد نماز را… قدرت شما اين است كه يك كلاس داري، بچهها چشمشان به شما است. خانمها اگر در مدرسه نماز بخوانند دخترها هم ياد ميگيرند. اگر خانم وزير در نمازخانه آمد، پرسنل هم ميآيند. اگر نيامد آنوقت نمازخانه، براي تلفنچي و آبدارچي و شغلهاي عادي ميشود. خود وزير و معاونين و مدير كلها بايد در نماز بيايند. تواضع، «وَ اخْفِضْ جَناحَك» (حجر/88) جناح يعني بال، پيغمبر بالهايت را براي مسلمانها باز كن. تو مربي آنها هستي. بايد تواضع كني.
2- مشورت؛ چه اشكال دارد كه معلم از بچهها مشورت كند. «شاورهم» اين «هم» اينطور نيست كه، مشورت كنيد. نظر شما چيه؟ ممكن است به ذهن بچه چيزي برسد كه به ذهن معلم نرسد. ابراهيم صد ساله بود تقريباً، اسماعيل سيزده ساله بود تقريباً، صد ساله با سيزده ساله مشورت ميكرد. گفت: «فَانْظُر» يعني نظر بده، «ما ذا تَرى» (صافات/102) رأي تو چيست؟ «فَانْظُرْ» نظر بده، «ما ذا تَرى» رأي تو چيست؟ تواضع، مشورت.
2- بهرهگيري از خنده و شادي در آموزش
3- خنده حلال، نه طنز؛ من ديروز طنز را در لغت ديدم. طنز به معناي تحقير است. طنز به معناي لغوي درست نيست. كه ما كسي را تحقير كنيم، دست بياندازيم، ولي مزاح خوب است. خنده حلال و خندهي حكيمانه! من دو سه سال است اين فرياد را ميزنم، خيلي دوست دارم، آموزش و پرورش قيام كند چون بهترين نهادي است كه ميتواند قيام كند. ما تقريباً يك ميليون معلم داريم. هر معلمي يك خندهي حلال در 5 سطر بنويسد. بالاخره يا در كتابي خوانده، يا از پدرش شنيده، يا جايي يك شعري است. يك طنز حلال، كه 5 سطر هم بيشتر نباشد، كه هم آدم بخندد، هم از خدا غافل نشود. اگر ما يك كاري كنيم مردم را غافل كنيم، ميگويند: اين سرگرمي است.
خيلي وقتها ميگوييم: آخر اين چه فايدهاي داشت؟ ميگويد: بابا اين سرگرمي است. ما حق داريم مردم را سرگرم كنيم، بايد اگر هم ميخندانيم خندهاي باشد براي اينكه يك كار مفيدي كنيم. مثل غذا ميگويد: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ» براي اينكه «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» (مؤمنون/51) قرآن ميگويد: غذاي خوب بخور، تا يك عمل صالحي انجام بدهي. ما خندهاي كه بستري شود براي گوش دادن حرفها، من اگر بخندانم در 5 دقيقه از حرفهايم، مخاطبين بيشتري پاي تلويزيون هستند. پس هيچ مانعي ندارد سي دقيقهاي كه حرف ميزنم 5 بار بخندانم، هر 5 دقيقه يكبار بخندانم و در عوض دو ميليون بيننده بيشتر شود. 5 بار ميخندند دو ميليون قال الصادق بيشتر گوش ميدهند. اين خنده حلال است.
ولي ما حق نداريم مردم را غافل كنيم. قرآن يك چيزي ميگويد براي غافلها ولي خيلي تعبير بدي است. بگذاريد بنويسم آيهي قرآن است. قرآن ميفرمايد: «أُولئِكَ» افرادي هستند «كَالْأَنْعام» (اعراف/179) مثل چهارپا هستند. بعد ميگويد: «بَلْ هُمْ أَضَل» نه نه نه نه! از چهارپا هم بدتر هستند. ميگوييم: از الاغ بدتر؟ ميگويد: بله بدتر هستند. ميگوييم: چرا؟ ميگويد: «أُولئِكَ» ميداني چرا بدتر هستند، «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/179) اينها غافل هستند. اگر كسي غافل باشد قرآن ميگويد: از چهار پا بدتر است. غفلت از چه؟ غفلت از خيلي چيزها. غفلت از خدا، «نَسُوا اللَّه» (توبه/67)، خدا را فراموش ميكنند. غفلت از معاد «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» (ص/26). غفلت از مكتب «أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها» (طه/126) غفلت از فقرا «وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ» (مدثر/44) غفلت از استعدادها، استعدادت را كجا مصرف كردي؟ غفلت از دشمن، دشمن در كمين است تو چرا غافل هستي؟ غفلت… ما حق نداريم در فيلمهايمان، در كتابهايمان، در جدولهاي روزنامههايمان سرگرمي درست كنيم، مگر اينكه سرگرمي هدفمند باشد. اگر دولت ما يارانهها را هدفمند كرده، ما بايد عمرمان را هدفمند كنيم. خنده هدف داشته باشد، گريه هدف داشته باشد. گريه هم همينطور است. گريه هم بايد هدفمند باشد. بعضيها همينطور الكي گريه ميكنند. الكي گريه ميكنند. گريه بايد هدفمند باشد.
يك كسي بود مفاتيح را كه دست ميگرفت، ميگفت: مفاتيح، چاپ افست، اِه.. اِهه… بابا چاپ افست كه گريه ندارد. (خنده حضار) اين از چاپ افستاش گريه ميكرد. قرآن ميگويد: «دمع»، «دمع» يعني اشك، اگر گريه ميكني، «دمع» يعني گريه، «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» (مائده/83) قرآن ميگويد: گريه بايد براساس معرفت باشد. خنده حكيمانه، گريه حكيمانه، تفريح حكيمانه،
3- هدف از ورزش، تفريح و خدمت
ورزش حكيمانه، اسلام ميگويد: يك ورزشي بكن كه در آن حكمت باشد، مثل شنا. كسي اگر شنا و قايقراني بلد باشد، ضمن اينكه شنا امروز يك تفريحي است، فردا هم خودش را نجات ميدهد، بچهاش را نجات ميدهد، اسب سواري شما بگو موتور سواري، ماشين سواري، اين آموزشهاي سواري ضمن اينكه يك تفريحي است، فردا هم ميتواند كسي كه رانندگي بلد است يك مشكلي از خودش و جامعه حل كند. تير اندازي و انواع آموزشهاي نظامي، امروز تفريح است، فردا هم ميتواند كسي كه اسلحه بلد بود از خودش و وطنش و ناموسش و كشورش و فكرش دفاع كند. ورزش ما هم گل و فوتبال و واليبال نيست. گل و واليبال يك تفريحي هست اما هيچ چيز نيست كه خوب شد ما گل زديم وگرنه وضع مملكت به هم ميريخت. ورزش ما بايد ورزش هدفمند باشد. بچههاي روستايي ديگر گول نخورند بگويند: ما هم مثل شهري ميخواهيم فوتبال بازي كنيم. نميگويم فوتبال بد است. ميخواهم بگويم: واليبال و فوتبال و بازيهايي كه الآن هست، امروز يك لذتي هست، اما فردا نميشود به جامعه خدمت كرد. اما اگر شما تير اندازي بلد باشي، شنا بلد باشي، قايقراني بلد باشي، انواع آموزشهاي نظامي را بلد باشي، ميتواني به كشور خدمت كني.
تفريحي بكنيد كه امروز لذت، فردا خدمت. بعضي از ورزشها نه امروز دارد، نه فردا، مثل بوكس، امروز ميزند دندانت را ميشكند، فردا هم هيچي! بعضيها امروز لذت است مثل واليبال و فوتبال و اينها، يك تفريحي است، بالاخره بازي پر هيجاني است. اما امروز لذت دارد ولي فردا خدمت در آن نيست. ما بايد همه كارهايمان هدفمند باشد.
مگر نميخواهي وقت بگذاري چرا ميگويي: شش بعد از ظهر! بگو: نيم ساعت بعد از نماز مغرب! اگر زمستان است. تابستان است چرا ميگويي: هشت شب! يا نه شب، بگو: نيم ساعت بعد از نماز مغرب. ميخواهي مسابقه بگذاري، چرا ميگويي: از پمپ بنزين تا پمپ بنزين؟ بگو: از اين مسجد تا آن مسجد. گوشواره ميخواهي بخري، بگو:گوشواره ميخرم اگر نمرهات بيست بود. اگر يك صفحه قرآن بي غلط خواندي گوشواره برايت ميخرم. يعني حالا كه گوشواره را ميخري اين را جهت بدهيد. آب كه به صورتت ميريزي خوب قصد وضو كن. همه كارهايمان بايد… حديث داريم خوابتان هم هدفمند باشد. خوراكتان هم هدفمند باشد.
خنده حلال، آموزش و پرورش بيايد اقدام كند يك سايت خنده… معلم چهار پنج ساعت سر كلاس بوده خسته شده. به خصوص اين معلمين مدارس استثنايي كه واقعاً كارشان سخت است، ولذا دولت بايد براي اينها يك حساب ويژهاي باز كند. حالا اگر از نظر حقوق هم يكسان هستند، در ادارهها ميآيند كارشان را راه بياندازيد. بالاخره با بچههاي ناتوان دارد سر و كله ميزند. حساب اينها فرق ميكند. شد؟ اين معلم خسته به خانه آمده، سايت حلال را باز ميكند، از همكاران خودش، يك ميليون معلم، يك ميليون خنده فرستادند، پنج تا را ميخواند ميخندد. عرض كردم خندهي غافلانه نباشد، خندهي حكيمانه باشد. يعني هم چيز ياد بگيرد و هم بخندد.
4- بين بچهها تبعيض نباشد. بچهها حساس هستند. چرا به او سه ثانيه نگاه كرد، به من يك ثانيه؟ چرا به او گفت: بفرما، به او گفت: بنشين؟ تبعيض نباشد. «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَة» (نهجالبلاغه/ص383) حضرت امير ميفرمايد: نگاههايت يكسان باشد.
4- توجه دادن به استعدادها و ظرفيتها
5- توجه دادن به جوهر شاگرد؛ اين هم خيلي مهم است كه به بچهها بگوييم شما بايد جوهر داشته باشيد. اگر كسي صياد باشد، مهم نيست برايش، دريا آبش شور است يا شيرين. در هردو ماهي ميگيرد. اگر كسي قايقران باشد، مهم نيست دريا شور است يا شيرين در هردو قايقراني ميكند. اگر كسي غواص باشد برايش مهم نيست دريا شور است يا شيرين در هردو لؤلؤ و مرجان درميآورد. يعني چه؟ يعني خودت صياد هستي، غواص هستي، ناخدا هستي، اگر خودت جوهر داشته باشي در همه شرايط، جوهر داري يا نداري؟ كامپيوتر دارم يا ندارم؟ آن كسي كه جوهر دارد بدون كامپيوتر هم رشد ميكند. آن كسي كه جوهر ندارد، دور تا دورش هم كامپيوتر بگذارند، رشد نميكند. قلم آدم را نويسنده نميكند. عشق به نوشتن آدم را نويسنده ميكند. خيلي از بچهها مثلاً هي فكر ميكنند امكانات، امكانات، امكانات، الآن امكانات زياد است اما حالا هركس امكاناتش بيشتر است باسوادتر است. بارها و بارها شايد من اين را صد بار گفتم.
خدا حاج احمد آقا را رحمت كند. ميگفت: امام كتابهايش از دويست تا بيشتر نبود. هيچوقت كتابهاي امام خميني، از دويست تا بيشتر نبود. هم مرجع شد و هم رهبر شد. دنيا را هم تكان داد. ما كتابخانههاي سوپردولوكس داريم، اصلاً هيچي، سر كلاس بگوييد امكانات بي اثر نيست. اما مهمتر از امكانات اراده است. كسي تصميم داشته باشد شاگرد اول شود، به كتابهاي كتابخانه شاگرد اول ميشود. اگر حال مطالعه نداشته باشد، زيباترين كتاب را هم به او بدهي رفوزه ميشود. كتاب مهم است، كامپيوتر مهم است، ولي مهمتر از همه اراده است.
5- نقش روانگويي در گسترش آموزش
روانگويي؛ من نميدانم چه كسي گفته علم يعني قلمبه گفتن. قرآن را كه قبول داريم. قرآن ميگويم: «لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» (قمر/17) روان بگو. به خصوص مطالب ديني را. مطالب ديني را روان بگو. خط را در مسابقات گم نكنيد. سن را فراموش نكنيد.
يكوقت من شنيدم كه يكي از اين همكارهاي امور تربيتي بچههاي كلاس دوم دبستان را، اين نه سالش است، برده جمكران مناجات عارفين را ميخواند. «الهي قلبي محجوب، نفسي معيوب» گفتم: آخر بچه نفس نداري. برو گردويت را بخور. مناجات عارفين را به بچه هفت ساله ياد ميدهد.
يا يك بچهاي داشتيم نوهي ما بود، رفتند براي حفظ قرآن. اين مربي من نميدانم عقلش كجا بود. اين مربي يك چيزي ياد او داد كه مراجع تقليد هم حفظ نيستند. سخت ترين آيات قرآن اين است. «وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُع» (مائده/3) به حضرت عباس بعضي از مراجع حفظ نيستند. آخر اين بچهي چهار ساله آمده بابا، بچهي چهار ساله ميخواهد قرآن حفظ كند، دو تا كلمه «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» (بقره/83)، «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُم» (بقره/152) آيات دو كلمهاي، سه كلمهاي، آخر آيهي پنج سطري را به بچهي دو ساله ياد ميدهيد. مثل اينكه نوزاد استخوان ماهي در حلقش گير ميكند. پر از استخوان. ما بايد بدانيم با چه كسي چقدر حرف ميزنيم. هركسي يك شأني دارد، ظرفيت را در نظر بگيريم.
گاهي افراد ميخواهند تفسير مطالعه كنند. قبل از آنكه تفسير نمونه را مطالعه كنند كه آيه را قشنگ، تفسير نمونه هم علمي است. اما خوب حالا چون روان است ما فكر ميكنيم ساده است. نه علمي علمي است. قبل از آنكه تفسير نمونه را بخواند، ميرود الميزان ميخواند. ميگويد: نه علمي… نمونه كه فارسي است. بايد الميزان بخوانم. علامه طباطبايي استاد مطهري است.اين فكر ميكند كار خوبي ميكند. اين مثل آن ميماند كه بچه سردش است، يك لحاف كرسي رويش بياندازد، خوب خفه ميشود. اين هنر نيست كه شما اگر بچه سردش است، لحاف كرسي رويش بياندازد. الميزان خواندن مهم نيست، فهميدن مهم است. تو زود است الميزان بخواني. بگذار دندانهايت دربيايد، غذا بجو. فعلاً بايد شير بخوري، بعد بايد فرني بخوري. ما گاهي وقتها اداي محققين را درميآوريم. فكر ميكنيم اگر الميزان را مطالعه كنيم.
گاهي وقتها هم خودمان را جهنمي ميكنيم به خاطر پز. مثلاً داستان راستان يك قصهاي دارد. مرحوم مطهري نوشته كه اين از مستدرك الوسايل، حدائق الناظرة، يك قصهاي را مثلاً از مستدرك، حالا ما ميخوانيم سر كلاس نميگوييم: اين براي داستان راستان است. براي اينكه اگر بگوييم: از داستان راستان است خواهند گفت: استاد كتاب داستان مطالعه كرده است. ميگوييم: اين حديث در كتاب مستدرك الوسايل است. فكر ميكنيم كه مثلاً يك كلمهي قلمبهاي بگوييم كه بگويند: اوه… اوهه… آقا چقدر باسواد است. خانم چقدر باسواد است. قرآن ميگويد: اينها كه آدرس دروغ ميگويند، خودشان نديدند آدرس را از كس ديگري ميگيرند و ميگويند، اينها قطعاً جهنمي هستند. اوه، اوه، اوه… چقدر آيه داغ است. «يُحِبُّون» يعني خوشش ميآيد، از چه چيزي محبت دارد، «يُحِبُّون» محبت دارد، «يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا» دوست دارد ستايش شود، دوست دارد حمد شود، ستايش شود، به چه «بِما لَمْ يَفْعَلُوا» (آلعمران/188) به كاري كه انجام نداده است.
خوشش ميآيد به او دكتر بگويند با اينكه دكتر نيست. مهندس به او بگويند، با اينكه مهندس نيست. آيت الله بگويند، با اينكه آيت الله نيست. كسي كه خوشش بيايد ستايش شود، «يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا» دوست دارد ستايش شود «بِما لَمْ يَفْعَلُوا» به كارهايي كه انجام نداده است. مستدرك الوسايل را نديده، كتاب داستان راستان را ديده، اما چنان ميگويد: مستدرك الوسايل را كه مردم ميگويند: اوه اوه، اين آقا مستدرك الوسايل ديده است. خدا ميگويد: «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ» يعني احتمال نده كه اينها بهشتي باشند. «بِمَفازَةٍ» يعني فوز، يعني رستگاري، احتمال نده اينها رستگار هستند، اينها قطعاً بدبخت هستند. آيه خيلي داغ است. كه چه؟ گاهي وقتها به كسي ميگويند: استاد حوزه و دانشگاه كه حضرت عباسي من ميشناسم نه در حوزه درس داده و نه در دانشگاه. هرچه هستيم بگوييم. «قل» بگو، «إِنْ أَدْري» (جن/25) بگو بلد نيستم. خدا به پيغمبرش ميگويد: بگو: بلد نيستم. چه اصراري داريم هي بگوييم دكتر، مهندس، نه آقا من دكتر نيستم. من مهندس نيستم. من فقيه نيستم. بي روغن سرخ نكنيد. خدا خواسته باشد عزتت بدهد، عزتت ميدهد.
كلمهي فارغ التحصيل را بياييد از فرهنگ برداريم. ما در اسلام فارغ التحصيل نداريم. خلاص!خدا به پيغمبرش ميگويد: تو فارغ التحصيل نيستي، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً» (طه/114) «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً» يعني چه؟ يعني ما فارغ التحصيل نداريم. مگر آدم با صد تا كتاب فارغ ميشود؟ افرادي كه يك عمري درس خواندند هنوز احساس كمبود ميكنند. فارغ التحصيل در اسلام نداريم.
6- جهت دار بودن آموزشهاي رسمي
7- درسها بايد جهت داشته باشد. برادرهاي آموزش و پرورشي، اساتيد دانشگاه، روحانيون عزيز، من هم همكار شما هستم. بايد اين را بگويم. قرآن ميگويد: درس بايد جهت داشته باشد. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّك» (علق/1) «اقْرَأْ» بايد «بِاسْمِ رَبِّ» باشد. الآن دنيا، «اقْرَأْ» هست، «بِاسْمِ رَبِّ» نيست. و لذا فارغ التحصيلش، متخصصينشان خودشان را به آمريكا ميفروشند. دلار ميگيرند و بمباران ميكنند. آن كسي كه بمباران ميكند بيسواد كه نيست. متخصص است، منتها تخصصش را به طاغوت فروخت. چون «اقْرَأْ» بود، «بِاسْمِ رَبِّ» نبود. سوزن بود، نخ نداشت. سوزن با نخ ميدوزد، سوزن بينخ خون مياندازد. «اقْرَأْ» بايد «بِاسْمِ رَبِّ» باشد.
من يك چيزي را يكبار گفتم، ميخواهم تكرار كنم. ممكن است اگر زنده باشم ده بار ديگر هم تكرار كنم. چون اشتباه ميكنيم ميگوييم يكبار ديگر گفتيم. بعضي چيزها را بايد دائماً گفت. قرآن در آخر سورهي «اقْرَأْ» كه سجده واجب دارد. چهار جاي قرآن چهار آيه داريم هركس بخواند بايد سجده واجب كند. يكي اين است. من نميخوانم شما هم نخوانيد. سورهي علق اولش ميگويد: «اقْرَأْ» برو سراغ خواندن، قرائت كن، آخرش آيهي سجده واجب دارد. آخر سورهي علق ميگويد: بايد سجده كني و به خدا قرب پيدا كني. يعني چه؟ يعني آموزش و پرورش، دانشگاه، حوزه، تمام مسؤولين فرهنگي، ارشاد، فيلمساز، تمام كساني كه دستشان در فرهنگ است بايد «اقْرَأْ»شان به سجده ختم شود. اگر باسواد شديم،بندهي خدا نشديم اين «اقْرَأْ» وبال است. علمي مفيد است كه ما را بندهي خدا كند. بايد دبيرستاني ما بيش از راهنماييها در نماز جماعت بيايند. بايد دانشجوهاي ما بيش از دبيرستانيها بيايند. بايد ترم ششميها بيش از ترم دوميها به استاد دانشگاه سلام كنند.
هركس باسوادتر است بايد تواضعش به پدر و مادرش بيشتر باشد، به معلمش بيشتر باشد. الآن دبستانيها ادبشان به معلم بيشتر است يا راهنماييها؟… بگوييد… دبستانيها! راهنماييها احترامشان به استاد بيشتر است يا دبيرستانيها؟ راهنماييها! اين يعني چه؟ يعني هرچه باسوادتر ميشود، پرخاشتر، پرروتر، بيادب تر، خوب پيداست ما در مسائل علمي شكست خورديم.« اقْرَأْ» بايد آخرش به سجده كشيده شود. «اقْرَأْ» بايد «بِاسْمِ رَبِّ» باشد. «ثمرة العلم العبودية» ثمرهي علم بندگي است. امام زين العابدين در دعاي مكارم الاخلاق ميگويد: خدايا، به هرچه عنوان اجتماعي من بيشتر ميشود، تواضع من بيشتر شود. نه اتاق من درازتر شود. ايشان مدير كل است. اتاقش 35 متر! معاون وزير است، 35 متر كم است. 40 متر! خود وزير است، 80 متر! فكر ميكنيم هركس رئيس است اتاقش بايد دراز باشد. اسلام ميگويد: هر اتاقي مراجعهاش بيشتر است بايد درازتر باشد. ممكن است وزير روزي ده تا ملاقات دارد، آن نفر پنجم روزي 40 تا مراجعه دارد. اتاق چهل متري را به پنجم ميدهند، وزير در اتاق پنج متري برود. چون او ده نفر را ميخواهد ببيند او چهل نفر را. تقسيمات ما، ارزشهاي ما…
8- معلم خوب بايد سوز داشته باشد. خدا آيت الله العظمي گلپايگاني را رحمت كند. يك روز سر درس ما بوديم، الله اكبر! توفيقي داشتيم مقداري سر درس ايشان رفتيم. گفت: من گاهي كه ميفهمم طلبهها كم درس ميخوانند به قدري غصه ميخورم كه تب ميكنم. ميافتم! من هرچه فكر كردم كه اگر سه تا بچههايم رفوزه شوند، داد ميزنم ولي تب نميكنم. من براي بچههاي خودم تب نميكنم. ولي ايشان براي بچههاي مردم هم تب ميكرد. من از امام شنيدم فرمود: ديشب يك ساعت خوابيدم. تا صبح به علماي شهرها نامه نوشتم كه به فرياد اسلام برسيد. شاه دارد جنايت ميكند. اين سوز، خدا به موسي ميگويد: ميداني چرا تو را پيغمبر كردم؟ در تو يك سوزي بود كه در ديگران نبود. «حَريصٌ عَلَيْكُمْ» (توبه/128) پيغمبر ميسوخت، سوز بايد داشته باشيم. سوز، «حَريصٌ عَلَيْكُمْ»
7- دوري از مباحث كم فايده
9- بحثهاي بيفايده را مطرح نكنيد. حضرت ابالفضل خواهر هم داشته يا نه؟ چه كار داري؟ اصلاً چه كار داري. اسم مادر موسي چه بوده؟ چه كار داري. چند تا از ياران امام حسين با زنهايشان به كربلا آمدند و چند نفرشان بدون زن آمدند؟ اين چه اطلاعاتي است؟ مثل اينكه آدم بگويد: بوعلي سينا چند كيلو بود؟ يك بحثهايي كه خدا ميداند چقدر كاغذ و اينها حرام ميشود. كاغذ، عمر، مال، جان، آخر يك خرده حرف به درد بخور بزنيم. اينقدر چيزهايي كه بايد نسل نو ما بداند والله در كتاب آموزش و پرورش نيست. والله نيست. واجب است بداند، هم براي مملكت هم براي… بسياري از چيزها را بايد بدانند در كتابها نيست. و بسياري از چيزها هيچ ضرورت ندارد و در كتابها هست.
در حوزه هم همينطور است. گاهي يك بحثهايي مطرح ميشود راجع به گوشت خرگوش، آيا مادرم خورده، پدرم خورده، تو خوردي، كجاي ايران گوشت خرگوش ميفروشند كه حالا من تحقيق كنم، دربارهي گوشت خرگوش. بعد آنوقت يك سري از چيزها كه در بورس بورس است و همه مورد نياز هستند، از آن سؤال ميكنيم نيست. البته الآن خيلي حوزه تكان خورده است. الآن تقريباً همهي علما كتابهاي مسائل مستحدثه دارند. يعني مسائلي كه مورد نياز جامعه است و در توضيح المسائل نيست. الآن در قم تحولي پيدا شده است. ولي خوب تا يك زمانهايي بود. يك انقلابي بايد شود. بايد يك كسي خودش انقلاب كند. من ميگويم: اين آقايي كه اين كتاب را نوشته اگر خودش دمپايياش مثلاً اگر كفشش، پايش و يك لنگه كفشش نيست، حاضر است با دمپايي دانشگاه بيايد؟ اينقدر جسارت دارد كه يك روز بدون شبرو بيايد. آن كسي كه تحول در دمپايي ندارد، چطور ميخواهد آموزش و پرورش تحول پيدا كند؟ ميگوييم: آقا شما ميخواهيد تحول پيدا كنيد، يك اذان امروز بگو. من خجالت ميكشم. كسي كه از نميتواند يك الله اكبر در اذان بگويد، اينقدر شهامت ندارد، اين ميتواند مملكت را متحوّل كند. اهل تحول دو نژاد هستند. كساني كه خون رجايي در بدنشان است، كساني كه خون نواب صفوي در بدنشان است. اگر آخوندهايمان خون نواب صفوي در بدنشان بود، كت و شلواري ما خون رجايي در بدنشان بود، اينها اهل تحول هستند. والا صرف اينكه ايشان دكترا دارد، ايشان آيت الله هست و دكتر و آيت الله دور هم بنشينند…
من خانهي يك آيتاللهي رفتم كه جزء خبرگان بود، خدا رحمتش كند مرحوم شد. خوابيده بودم صبح بلند شدم، اذان گفتم. گفت: يك عمري است ميخواهم اذان بگويم خجالت ميكشم. گفتم: بابا در خانه كنار زنت الله اكبر خجالت ميكشي؟ گفت: آره! خوب كسي كه آيت الله است از الله اكبر خجالت ميكشد. آيت الله گلپايگاني، اذان ميگفت. مطهري اذان ميگفت. بهشتي طوري اذان ميگفت كه همه فيضيه صدايش را ميشنيدند. آخر الله اكبر هم خجالت دارد؟ مرد تحول با مدرك نيست. يك نژاد و يك چيز ديگر ميخواهد. بايد نژادش بخورد، بعضيها نژادشان مثل اسفناج است با گلابي پيوند نميخورد. حالا پيوندها را هرچه هم زور بزند، اسفناج با گلابي پيوند نميخورد. بايد يك كساني باشند كه خط شكن باشند. آقا من قبول ندارم.
ما يكوقتي گفتيم: اين آقايان كشتيگير يا وزنهبردار يك خرده شورتشان بلندتر باشد. اينكه ميخواهد دويست كيلو بلند كند، يك سير هم شورتش اضافه باشد. بشود دويست كيلو و يك سير! خوب اين بدن تنگ را نشان ميدهد، دخترها هم هستند، اين همه بدنش پيدا است. درست نيست، بيحيايي ميشود. يك مرتبه در روزنامه آوردند كه قرائتي لباسهاي استاندارد ما را به هم ميزند. گفتم: ببينيد اسرائيل دائماً مصوبات سازمان ملل را وتو ميكند و ذرهاي خجالت ميكشد. شما يك سير لباست را رويت نميشود. (خنده حضار) بابا شما مرد انقلاب نيستي. چطور طرح تحول مينويسي؟ شما دو سانت شلوارت را ميخواهي بلند كني درش ماندهاي، استاندارد استاندارد! من استاندارد حيا را ميگويم. حياي دخترها را ميگويم استاندارد، غلط كرد آن كسي كه به من ميگويد: لباست چند سانت باشد! عرض كردم تحول يك نژاد ديگر ميخواهد. ما خط را گم كرديم. البته آدمهاي خوبي هستند، من با آدمها كاري ندارم. من ميگويم: نژاد، نژاد تحول هست يا نيست؟ آن كسي كه راجع به نماز كتاب مينويسد خودش در نماز جمعه ميآيد يا نه؟ آن كسي كه عليه سيگار مقاله مينويسد بايد لااقل خودش سيگاري نباشد، يعني حداقل.
8- پيشگامي و پيشقدمي معلّم در امور تربيتي
10- پيش قدم باشد؛ ببينيد معلمين و مربيان هركس ميخواهد مردم را راه بياندازد بايد خودش راه بيفتد. خدا ميخواهد در قرآن بگويد: مردم صلوات بفرستيد، ميگويد: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّون» (احزاب/56) خود خدا، خود فرشتهها «يصلون» دائماً صلوات ميفرستند. بعد بخشنامه ميكند «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا» (صلوات حضار) خدا وقتي ميخواهد بخشنامه كند ميگويد: من هم به بخشنامهي خودم عمل ميكنم. بابا من خدا هستم. دائماً صلوات ميفرستم. تو لااقل براي يك لحظه يك صلوات بفرست. «يصلون» فعل مضارع است براي هميشه، يعني دائماً. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ» خود خدا و ملائكهاي كه از شما بهتر هستند، دائماً صلوات ميفرستند، بعد بخشنامه ميكند آن هم با ادب. نميگويد: «يا ايها الناس» ميگويد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» عزيزم، پسرم، دخترم… پيش قدم بودن.
11- انتقاد پذيري؛ نگو من خوب هستم، شما بد هستيد. پيغمبر در قرآن به كفار نميگفت: بنشينيد ثابت كنم تو كج ميروي. ميگفت: يا من، يا شما! يا كج هستيم، يا صاف ميرويم. «إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ في ضَلالٍ مُبينٍ» (سبأ/24) اين عربي كه خواندم قرآن است. ترجمهاش اين است يا ما يا شما يا صاف ميرويم، يا كج ميرويم. بنشينيد گفتگو كنيم. هيچ وقت پيغمبر نگفت: بنشين ثابت كنم كه تو كج ميروي. من هم اينطور هستم، تو هم اينطور هستي. وقتي ميگوييم: علم بي فايده هست، بايد بگوييم: علم بيفايده هم در حوزه هست و هم در دانشگاه. بگوييم: نه دبيرستان دارد، دانشگاه دارد، حوزه مقدس است. نه در حوزه هم تحقيقاتي هست كه ثمرهي علمي ندارد. ثمرهي عملي هم ندارد.
سعه صدر؛ گاهي آدم از شاگردش بيمحبتي ميبيند. نامهرباني ميبيند. جسارت ميبيند. ميگويد: معلم خوب كسي است كه حوصله كند و اين را به دل نگيرد. قرآن بخوانم به پيغمبر گفتند: «إِنَّا لَنَراكَ في سَفاهَةٍ» (اعراف/66) «سفاهة» سفيه، خُلي، نفرمود: من خُلم، بيرونش كنيد، اخراجش كنيد! ننهات خل است، بابات خل است، جد و آبادت خل است. نه! تا گفتند: خل هستي، فرمود: نه من خل نيستم. «إِنَّا لَنَراكَ في سَفاهَةٍ» فرمود: «لَيْسَ بىِ سَفَاهَةٌ» (اعراف/67) من خل نيستم. به پيغمبر ديگر گفتند: «إِنَّا لَنَراكَ في ضَلال» (اعراف/60) منحرف هستي. فرمود: «لَيْسَ بىِ ضَلَالَة» (اعراف/61) نه من انحراف ندارم. حالا يك كسي يك توهيني به ما كرد، نه من از سرش نميگذرم، من از او انتقام خواهم گرفت. بابا بگذر. از يوسف ياد گير، به برادرانش گفت: همين الآن همه شما را بخشيدم. خلاص! چهل سال من را سوزانديد، در چاه انداختيد، در زندان رفتم، دور از پدرم، پدرم از فراق من نابينا شد، همين الآن همه شما را يك ضرب بخشيدم.
روز فتح مكه به پيغمبر گفتند: امروز ميخواهي چه كني؟ گفت: برادرم يوسف چه كرد؟ برادرم يازده برادر را بخشيد. من همه مردم مكه را يكجا بخشيدم. در يك آن يك شهر را بخشيد. با اينكه خاكستر روي سرش ريختند، توهينش كردند، مجنون گفتند، شاعر گفتند، كاهن گفتند، ساحر گفتند، همه رقم توطئه كردند، اما در يك آن همه را بخشيد. اين را ميگويند معلم خوب، كينه نداشته باشد، انتقاد پذير باشد، پيش قدم باشد، نگاه كند اين درسهايي كه داده خروجياش تواضع است يا تكبر، بس است.
خدايا به ما ياد بده وظيفهي ما چيست تا عمل كنيم. يادمان بده وظيفهي ما چه نيست و توفيق بده دوري كنيم. در فهم وظيفه ما را گيج و سردرگم قرار نده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»